نوشته‌ها

زندگینامه ابومدین مغربی

 

به نام آفریننده عشق

 

ابومدين شعيب بن حسین انصارى (متوفای: 588 تا 593ق)، صوفی و عارف مشهور سده 6 قمری در اندلس می باشد.

 

ویژگی ها

از زادروز او اطلاع دقيقى در دست نيست، اما از آنجا كه منابع موجود به سالخوردگى او در هنگام وفات اشاره دارند، مى‌توان گفت كه ولادت او در نخستين يا دومین دهه سده 5ق، بوده است. درباره زادگاه او نيز اختلاف‌ نظر است. برخى، مولدش را حصن منتوجب دانسته و به آنجا منسوبش داشته‌اند و بعضى ديگر او را به قريه قنطيانه منسوب كرده‌اند.

یکى از مريدان ابومدين، محمد بن ابراهیم انصارى به نقل از خود وى گفته است كه در خردسالى، پدر را از دست داده و در پناه برادرانش مى‌زيسته است و آنان نيز او را به چوپانى گماشته بودند، ولى او از این كار ناخشنود بوده و رغبت به آموختن تعاليم دين و شناخت شرايط و احكام عبادات داشته است؛ از اين‌ رو بر آن شد تا شبانى را رها سازد. سرانجام با وجود ممانعت برادر بزرگ، خانه را ترك كرد و از زادگاه خود بيرون شد.

مدتى در سياحت بود و به قول حسن غافقى، مريدى كه 30 سال با ابومدين مصاحبت داشته است، نخست از طريق دريا رهسپار مغرب شد. پس از این سفر، به اشبيليه بازگشت و سپس به شريش و از آنجا به جزيره خضراء سفر كرد و پس از آن از راه دريا به سبته رفت و در آنجا گاهى نزد ماهى‌گيران اجير شد و سرانجام به مراكش كوچ كرد.

در مراكش، نام وى را در زمره سپاهيان نوشتند و به اندلس بردند. اگر درست باشد كه با شيخ ابوسعود اندلسى آشنا بوده و يا نزد او سلوك داشته است، این آشنايى مى‌بايست مربوط به همین دوره باشد. به‌هرحال ظاهرا در اندلس بوده است كه آوازه مشايخ و فقيهان فاس را شنيده و برای كسب فضل و دانش به آنجا رفته است، اما در فاس از مجلس درس فقيهان و واعظان چندان بهره‌اى نمى‌برده است، تا آنكه به حلقه درس على بن حرزهم پيوست و چون سخنان او را گرم و گيرا يافت، مدتى ملازم مجلس و درس او شد.

وى کتاب معروف «الرعاية لحقول الله» حارث محاسبى را نزد ابن حرزهم سماع كرد. و احتمال دارد كه آشنايى او با «إحياء علوم الدين» و روش عرفانى ابوحامد غزالى نيز حاصل نشست و برخاست با ابن حرزهم بوده باشد، زيرا به قولى، ابومدين «احياء» را نيز از همو استماع كرده است. ظاهرا در همین ايام، ابومدين از مجلس درس ديگر مشايخ مشهور فاس نيز بهره مى‌گرفت؛ چنان‌كه نزد على بن غالب فاسى، سنن ترمذى را استماع كرد و به حفظ آن توفيق يافت و نزد وى و نزد ايوب بن عبدالله فهرى فقه آموخت.

ابومدين در دوران اقامت در فاس، بر كنار ساحل، خلوتگاهى داشته است و چون از مجلس درس مشايخ فاس مطلبى يا نكته‌اى فرا مى‌گرفته، به خلوتگاه خود پناه مى‌برده و در آن باره به تفكر و تأمل مى‌پرداخته است. علاوه بر آنچه گذشت، او در همین روزگار محضر ابوالحسن سلاوى را هم دريافته و نزد ابوعبدالله محمد دقاق به سلوك پرداخته است. گفته‌اند كه ابومدين، نخست از دقاق، معارف صوفيه را آموخته و از دست او خرقه گرفته است، اما تعلق كلى و كامل او به هزمیرى، از مشايخ امى مغرب بوده است.

ابومدين، آوازه بزرگى و كرامات ابویعزى را در فاس شنيده و به ملاقاتش شتافته بود و ديدار كوتاه چند روزه‌اى كه با این پير مغربى داشت، تأثيرى شگرف بر باطن او به جاى گذارد. ابویعزى، به قابليت فراوان او پى برد و او را از خواص شاگردان خود قرار داد. ابومدين، از او اجازه ارشاد گرفت و در تمامى عمر همواره به بزرگداشت ياد وى اهتمام داشت و او را قرين اویس قرنى مى‌دانست.

چنين مى‌نمايد كه ابومدين پس از ملاقات با ابویعزى، ناحيه فاس را كه ظاهرا چندان دلبستگى بدان نداشت، ترك گفته و روانه مكه شده است. گویا در همین سفر، در عرفه با شيخ عبدالقادر جيلانى آشنا شده و از او حديث شنيده و از دست وى خرقه پوشيده است. احتمال مى‌رود كه در همین سفر، در مكه با شيخ احمد رفاعى نيز آشنا شده باشد. به‌ هر حال، چنانكه گذشت، وى پيش از این نيز با تصوف در شرق جهان اسلام آشنايى‌ هایى داشته و کتاب «الرعاية» حارث محاسبى و «احياء العلوم» غزالى را نزد ابن حرزهم خوانده بوده است.

پس از سفر مكه، ابومدين به روايتى مستقيما به بجايه رفت و به قولى ديگر نخست به تلمسان و از آنجا به بجايه رفت و در آنجا اقامت گزيد. وى در بجايه به ارشاد پرداخت. مريدان بسيارى در اطراف او گرد آمدند و در بزرگداشت شيخ مغرب مبالغه می‌كردند و حتى مى‌پنداشتند كه خداوند، حب او را بر اهل زمین مقدر و مسلم داشته است.

گفته‌اند كه او نزدیک به هزار و به روايتى 12 هزار سالك تربيت كرد كه هر یکى را كراماتى بوده است. در میان مريدان او افرادى از اصناف و طبقات گوناگون، از فقيه و محدث و قاضى تا صوفى و ملامتى و حتى اشخاص امى ديده مى‌شد و این نكته دليل بر وسعت مشرب و توانايى‌هاى ابومدين در شناخت احوال گوناگون و میزان قابليت‌هاى فكرى و روحى اشخاص است. از همین رو بسيارى از بزرگان صوفيه و خانقاهيان مغرب نسبت تربيتشان را به او مى‌رسانند. از مريدان ممتاز ابومدين كه راویان معارف و گفتارهاى او نيز بوده‌اند، مى‌توان از ابواحمد نارى، ابوجعفر ابن سراج، ايوب فهرى، عبدالرزاق جزولى و محمد انصارى را نام برد.

حلقه وسيع مريدان ابومدين را اعم از آنان كه محضر او را دريافته‌اند يا به واسطه، با او پيوندى معنوى داشته‌اند، نبايد از وجود دو صوفى مشهور ديگر، ابن سبعين و ابن عربى خالى تصور كرد. ابن سبعين ظاهرا در روزگارى كه در مغرب اقامت داشته، با آثار و آراء ابومدين و شايد هم با مريدان و خليفگان وى آشنا شده بوده و اينكه گفته‌اند كه ابن سبعين به طريق ابومدين خرقه پوشيده است، حكايت از ارتباط او با طريق ابومدين دارد. با اين‌ همه، اگر نسبت این قول به ابن سبعين استوار باشد، شايد بتوان گفت كه وى چندان پيوندى با طريقه ابومدين نداشته است، اما ابن عربى ابومدين را نه تنها شيخ خود شمرده، بلكه او را «زبان تصوف» و احياكننده طريقت در بلاد مغرب دانسته و با لقب «شيخ الشيوخ» از او ياد كرده و بالاتر از آن در عرصه عرفان او را چون قطب و امام و از زمره رجال الغيب شناسانده است.

وی را صاحب کرامات و قطب سلسله علیه دانسته اند. شاه نعمت الله ولی در مورد او می گوید:

شیخ ابی مدینست شیخ سعید   که نظیرش نبود در توحید

یکی از اولیاء الله می گوید: شنیدم یکی از این طایفه گفت ابلیس را به خواب دیدم و از او در مورد ابومدین پرسیدم. شیطان گفت: مثل من با او چون چیزی در خاطر او اندازم مثل بول کردن در دریا است. همچنین آمده است که گروهی دست ابومدین را می بوسیدند و از او پرسیدند: از این دست بوسی ها متاثر نمی شوی؟ گفت: حجرالاسود چگونه متاثر می شود با اینکه پیامبران و بزرگان آن را بوسیدند؟ من هم حکم حجرالاسود را دارم.

منقول است گروهی از کافران ابومدین را دستگیر کرده و او را به کشتی خود بردند و او دید که جمعی از مسلمانان در کشتی اسیر شده اند. چون کافران قصد حرکت کردند لنگر کشیدند اما هر چه تلاش کردند نتوانستند کشتی را حرکت دهند. آنها با خود گفتند شاید این قضیه به خاطر شیخ ابومدبن باشد. او را بیرون کنیم تا کشتی حرکت کند. وقتی می خواستند او را از کشتی بیرون کنند او مخالفت کرد و گفت باید همه مسلمانان با من خارج شوند وگرنه از کشتی خارج نمی شوم. چون آنها مجبورا این کار را انجام دادند کشتی فورا حرکت کرد.

مقام ابومدین وقتی بیشتر مشخص می شود که ابن عربی نه تنها او را شیخ و مراد خود می گوید، بلکه او را زبان تصوف و احیاکننده طریقت در بلاد مغرب می داند و لقب “شیخ الشیوخ” و در جای دیگر او را از رجال الغیب و شیخ المشایخ می خواند.​

از شخصی نقل است: مردی نزد ابومدین مغربی آمد و من با جماعتی نزد وی بودم. آن مرد به درد چشمی مبتلا شده بود که در اثر آن مانند زنی در حال زاییدن فریاد می‌کشید. شیخ وقتی او را دید، دست مبارکش را بر چشمان آن‌ مرد نهاد. در حال، درد از چشمان او برخاست و مانند مرده‌ای به خواب رفت. آن‌گاه برخاست و با جمع از آنجا خارج شد در حالی که دیگر از درد بر او اثری نبود.

نقل است: شبی ابومدین را در مکانی دیدند و شبی دیگر او را در بجایه دیدند با اینکه فاصله بین آن دو قریه، ۴۵ روز راه بود!

 

آثار

  • آداب الصحبة
  • حرز الاقسام
  • عقيدة
  • بداية المريدين
  • رسالة في السلوك

 

عروج ملکوتی

شيخ مغرب ظاهرا در اواخر 594ق، به‌سوى مراكش روانه شد و پيش از آنكه به آنجا برسد در نزدیکى تلمسان در قريه عباد بيمار شد و درگذشت. پس از دفن، ابومدين حرمت خاص يافت. محمدناصر بن منصور موحدى، بر فراز خاک ابومدين ضريحى گذارد و سلطان ابوالحسن مرينى، مزار او را توسعه داد و مسجدى در جوار آن بنا كرد كه به مسجد سيدى ابومدين معروف شد.