نوشته‌ها

مناظره امام باقر با اسقف مسیحیان

 

به نام آفریننده عشق

 

نقل شده است هشام بن عبدالملک، امام باقر(ع) را به شام فراخواند. امام پس از سفر به شام، در اجتماعات مردم شرکت می‌کرد و به پرسش‌های آنان پاسخ می‌داد. روزی امام مشاهده کرد که نصاری به کوهی در آن منطقه می‌روند.

امام از اطرافیان پرسید: آیا امروز عید آنان است؟ گفتند: نه؛ آنان هر سال در این روز نزد عالمی دانا از نصاری که اصحاب حواریون عیسی(ع) را درک کرده می‌روند و پرسش‌های خود را از او می‌پرسند. امام سر خود را پوشاند و با همراهان خود به آن کوه رفت و در میان نصاری نشست.

 

اسقف نگاهی به جمعیت حاضر کرد و چون سیمای امام باقر(ع) توجه او را به خود جلب نمود، روبه امام کرد و پرسید: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟

امام(ع) فرمود: از مسلمانان.

اسقف:از دانشمندان آنان هستی یا افراد نادان؟

امام(ع): از افراد نادان نیستم.

اسقف: اول من سوال کنم یا شما می‌پرسید؟

امام(ع): اگر مایلید شما سوال کنید.

اسقف: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می‌کنید که اهل بهشت غذا می‌خورند و می‌آشامند ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این دنیا وجود دارد؟

امام(ع):

بلی، نمونه روشن آن در این جهان جنین است که در رحم مادر تغذیه می‌کند ولی مدفوعی ندارد.

اسقف:عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟!

امام(ع):

من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم!

 

اسقف سوال دیگری درباره میوه‌ها و نعمت‌های بهشتی به این مضمون پرسید:

به چه دلیل عقیده دارید که میوه‌ها و نعمتهای بهشتی کم نمی‌شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده کاهش پیدا نمی‌کنند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده‌های این جهان می‌توان برای این موضوع پیدا کرد؟

امام(ع):

آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی‌شود.

سؤالی دیگر می‌پرسم. به من خبر بده از ساعتی که نه از شب است نه از روز.

امام باقر(ع):

آن همان ساعت بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است که در این ساعت گرفتاران آرامش می‌یابند.

با شنیدن این جواب نصرانی فریادی کشید و گفت: یک مسئله باقی است. قسم به خدا که هرگز نتوانی جواب آن را بدهی.

امام فرمودند:

مسلما قسم دروغ خورده ای.

 

دانشمند نصرانی: به من از دو مولود خبر بده که در یک روز به دنیا آمدند و در یک روز از دنیا رفتند در حالی که یکی پنجاه سال عمر کرد و دیگری صد و پنجاه سال.

امام باقر(ع):

آنان عزیر و عزیره بودند و چون به ۲۵ سالگی رسیدند، عزیر سوار بر درازگوش خود از قریه انطاکیه می‌گذشت که دید به کلی ویران شده است، گفت: چگونه خداوند این قریه را بعد از نابودیش دوباره زنده می‌کند؟
با آنکه خداوند او را برگزیده بود و هدایتش کرده بود، وقتی چنین سخنی گفت خداوند بر او خشم گرفت و او را به مدت صد سال میراند به خاطر سخن ناشایستی که گفته بود و دوباره او را با درازگوش و غذا و نوشیدنیش زنده کرد.
پس نزد عزیره بازگشت ولی عزیره برادرش را نشناخت، اما مهمان او شد. فرزندان عزیر و فرزندان فرزندانش به نزد او می‌آمدند در حالی که او خود جوانی ۲۵ ساله بود. عزیر پیوسته از عزیره و فرزندانش یاد می‌کرد و خاطراتی از آنها نقل می‌نمود و می‌گفت آنان هم اکنون پیر شده‌اند.
عزیره که ۱۲۵ ساله بود گفت: من جوانی در ۲۵ سالگی ندیدم که از جریان بین من و برادرم در ایام جوانی ما داناتر باشد، تو‌ ای مرد! آیا از اهل آسمانی یا از زمین؟
عزیر گفت:‌ ای عزیره من عزیرم که خداوند بر من خشم گرفت و به خاطر سخن ناهموارم صد سال میراند تا هم مجازاتم کرده باشد و هم بر یقینم بیفزاید و این همان درازگوش و غذا و نوشیدنی من است که با آن از منزل خارج شده بودم و اکنون خداوند مرا به همان صورت اعاده کرده است. عزیره سخنانش را پذیرفت. پس عزیر ۲۵ سال دیگر با آنان زندگی کرد و بعد هر دو در یک روز از دنیا رفتند.

 

اسقف هر سوال مشکلی به نظرش می‌رسید همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: «‌مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند!! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!». این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.

این جریان به سرعت در شهر دمشق پیچید و موجی از شادی و هیجان در محیط شام بوجود آورد. هشام بجای این که از پیروزی افتخارآمیز علمی امام باقر(ع) بر بیگانگان خوشحال شود، بیش از پیش از نفوذ معنوی امام بیمناک شد و ضمن ظاهرسازی وارسال هدیه برای آن حضرت پیغام داد که حتما همان روز دمشق را ترک گوید.

تمامی ادیان جهان

 

به نام آفریننده عشق

 

دین یکی از مقوله های اصلی زندگی هر کسی است و انسان غالبا نیاز به خدا را همچون نیاز به هوا و غذا جزء نیازهای خودش می داند.

انسان در آن زمان که به دنیا می آید کمی که بزرگتر می شود و می تواند پدر و مادر خویش را بشناسد, خدای خودش را نیز می شناسد و این موضوع را بارها در مورد کودکان دیده ایم و دلیل این امر چیزی نیست جز فطرت خدا آشنا.

انسان می داند که این کره زمین, ماه, خورشید, منظومه شمسی, کهکشان راه شیری و کهکشان های دیگر, ستارگان, سیاه چاله ها و حتی عوالم دیگر دارای خالق می باشند و این موضوع بدیهی است و انکار آن مانند انکار این است که در نبود انسان بگوییم این خانه ها, ساختمان ها و خودرو ها را کسی نساخته است و خود بخود بوجود آمده اند!

بعضی در این مواقع به بیگ بنگ یا همان انفجار بزرگی که در اول خلقت رخ داد متوسل می شوند اما نمی دانند که این عناصر بیگ بنگ را چه کسی ساخته و اصلا چه کسی باعث بوجود آمدن آن شده است؟ هر فعلی فاعلی دارد و این قضیه نیز باید فاعلی داشته باشد. خلاصه آنکه اعتقاد به وجود داشتن خدا در بین اکثر انسانهای خردمند دیده می شود اما مسئله دیگری که به آن پرداخته می شود دین و باور است.

 

پیامبران الهی

مگر می شود خداوند انسان را در این جهان به این بزرگی آفریده باشد و او را با همه سوالات و ابهام های خویش تنها گذاشته باشد. این که من از کجا آمده ام؟ آمدنم برای چه بوده است؟ وظیفه ام چیست و چه کار باید بکنم؟ آیا باید بت هایی را که به دست خود ساختم بپرستم؟ اینجاست که علاوه بر عقل و فطرت او پیامبران الهی علیهم السلام به مدد او می آیند و با اندیشه, منطق و البته معجزه پاسخ سوال های انسان را خواهند داد.

اکنون این سوال پیش می آید که مگر پیامبران الهی یک خدا را نمی پرستیدند پس گوناگونی ادیان از کجا حاصل شده است؟

پاسخ آن است که دلیل اصلی این چند دسته شدن ادیان, یاوران پیامبران می باشند که گمراه شده و برای سودجویی خود ادیان را به نفع خود تغییر دادند و نگذاشتند که هر پیامبر جانشین راستین خود را معرفی کند و یا سخنان او را دچار تحریف کردند.

سوال بعدی که با آن مواجه می شویم آنست که چرا سبک دینداری و خداپرستی پیامبران باهم متفاوت بوده است؟

پاسخ این سوال این است که اولا سبک اصلی دینداری پیامبران متفاوت نبوده و اصل همه ادیان الهی بر پایه توحید است و معمولا بعد از توحید, معاد ذکر می شود. اما تفاوت های اندکی هم که در ادیان الهی وجود دارد به دلیل نداشتن طاقت و فهم اندک مردمان روزگار پیامبران پیشین می باشد. مثلا آمده است که در دوران حضرت عیسی (ع) نیز نماز و حجاب وجود داشته است اما کیفیت آن متناسب با اوضاع مردم آن روزگار بوده است.

 

فهرست ادیان جهان

در نمودار زیر فهرست ادیان اصلی مردم در سال 2005 به همراه میزان پیروان آنها ذکر شده است.

 

 

در این نمودار ادیان سازمان یافته بر اساس رتبه جمعیت گردآوری شده است.

 

در این نمودار نیز گروه‌های اصلی ادیان بر اساس منطقه آنها ذکر شده است.

 

در مقالات آینده جزئیات ادیان مختلف را برای شما بازگو خواهیم کرد.