نوشته‌ها

زندگینامه عثمان بن سعید عمری

 

به نام آفریننده عشق

 

عُثمان بن سعید عَمْری (متوفای قبل از ۲۶۷ق) مشهور به اَبوعَمرو، اولین نایب خاص از نواب اربعه امام زمان(عج) در دوره غیبت صغری است.

 

ویژگی ها

درباره تاریخ تولد عثمان، اطلاع دقیقی در دست نیست و گفته شده که از ۱۱ سالگی، خادم امام جواد(ع) بوده اما بنابر نقل شیخ طوسی او از ۱۱ سالگی، خادم امام هادی(ع) بوده است. وی وکیل امام هادی و امام حسن عسکری(ع) و امام زمان(عج)، و همواره مورد اعتماد آنان بود. عثمان بن سعید ابتدا در سامرا زندگی می‌کرد و بعد از شهادت امام یازدهم، به بغداد رفت. در آن زمان سامرا پایتخت و مقر لشکریان سلسله عباسی بود که از آغاز با امامان شیعه میانه خوبی نداشتند. برخی گفته‌اند احتمالا به همین دلیل عثمان بن سعید به بغداد مهاجرت کرد و در آنجا منطقه کرخ را که محل سکونت شیعیان بود، مرکز رهبری امامیه قرار داد.

نام عثمان در منابع رجالی، «عثمان بن سعید» آمده، اما در رجال کشی با نام «حفص بن عمرو» نیز یاد شده که شاید اسم مستعار وى در ديدارهاى پنهانى با ساير وكلا باشد. کنیه‌اش در همه کتاب‌ها به اعتبار جد پدری، «ابوعمرو» ذکر شده، اما در کتاب بحارالانوار و سفینة البحار، ابومحمد نیز گفته شده، چون پسری به نام محمد داشت.

مهم‌ترین شهرت او عمری است و گفته شده او را به دو جهت به این لقب می خوانند: یکی اینکه امام عسکری (ع) اجازه نداد نام خلیفه سوم (عثمان) و لقب او (ابوعمرو) در عثمان بن سعید جمع شود و دیگر آنکه به جد پدری اش عمر انتساب داشته و عمری خوانده می شده است.

لقب عثمان را «سَمّان» و «زَیّات» گفته‌اند. همچنین او را به دلیل انتساب به قبیله بنی‌ اسد، اسدی نیز خوانده‌اند و عسکری هم گفته‌اند؛ چون ساکن محله «عسکر» در سامرا بوده است.

او از اصحاب امام هادی(ع)، امام حسن عسکری(ع) و امام مهدی(عج) دانسته شده، اما درباره اینکه از یاران امام جواد بوده، تردیدهایی وجود دارد. عثمان بن سعید پس از شروع امامت امام مهدی(ع) (سال ۲۶۰ق)، تا پایان عمرش (حدود ۶ یا ۷ سال) نائب خاص امام بود‌ و پس از او، پسرش محمد بن عثمان عهده‌دار نیابت شد. عثمان در زمان نیابت به بغداد رفت و دوران وکالت خود را در آن‌جا گذراند. او در بغداد و سایر شهرهای عراق وکلایی داشته که وجوهات را از مردم اخذ کرده و سپس برای او می‌فرستادند. حضرت مهدی به هنگام وفات او، نامه تسلیتی برای فرزندش فرستاد. در متون روایی، از عثمان بن سعید با القاب متعددی همچون زَیّات و عَمْری یاد شده است.

برای عثمان بن سعید دو فرزند پسر نام برده‌اند:

  1. محمد بن عثمان که پس از وفات پدر دومین نائب امام زمان شد.
  2. احمد بن عثمان که نامی از او در کتب و منابع نیامده است. اما در زمره مدعیان دروغین نیابت، اسم فردی به نام «ابوبکر محمد بن احمد بن عثمان» آمده که تصریح شده برادرزاده محمد بن عثمان است.

بنا بر آنچه در کتب و منابع رجالی آمده، عثمان بن سعید، وکیل سه امام معصوم (امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و امام زمان(عج)) بوده است. با این حال برخی از متون دیگر او را در ۱۱ سالگی خدمتگزار امام جواد هم دانسته‌اند که از اعتماد امام برخوردار بود و برخی مأموریت‌های مهم به او سپرده می‌شد. ابن شهر آشوب نیز او را باب امام جواد دانسته است. بعضی از عالمان شیعه، قول اخیر را نپذیرفته و با تکیه بر سن عثمان، غیرقابل قبول دانسته‌اند که از اصحاب امام جواد بوده باشد و این نظر را اشتباه عنوان کرده‌اند.

عثمان بن سعید در شمار اصحاب امام هادی(ع) بوده و به وکالت او از سوی امام هم تصریح شده است. در روایتی که احمد بن اسحاق قمی از امام هادی نقل کرده، عثمان بن سعید مردی موثق و امین معرفی شده که آنچه به امام نسبت می‌دهد و به مردم می‌رساند، همگی از جانب امام هادی(ع) است.

عثمان، علاوه بر امام هادی(ع)، از اعتماد امام حسن عسکری(ع) هم برخوردار بود. شیخ طوسی در رجال خود، عثمان بن سعید را وکیل امام عسکری معرفی کرده است. در روایات مختلفی نقل شده که امام عسکری عثمان را خطاب قرار داده و وکیل خود دانسته، و در جای دیگر، اطرافیان را شاهد می‌گیرد که عثمان بن سعید وکیل من است. امام او را به عنوان رئیس وکلا معرفی کرد؛ به این معنا که تمام وجوهاتی که شیعیان، توسط وکلا می‌فرستادند، به عثمان می‌رسید و او آن‌ها را به امام می‌رساند.

پس از شهادت امام عسکری(ع)، عثمان بن سعید، عهده‌دار مراسم کفن و دفن امام شد. به اعتقاد امامیه، این نشانه‌ها بر نمایندگی او از امام زمان (عج) گواهی می‌دهد.

امام عسکری(ع) به نیابت عثمان بن سعید تصریح کرده است. او فرزندش را به چهل نفر از اصحاب خود نشان داد و به آن‌ها ابلاغ کرد که در طول غیبت امام دوازدهم، از عثمان، اطاعت کنند. بنابر روایتی دیگر، حضرت مهدی در دیدار با اهل قم، به نیابت عثمان بن سعید اشاره کرد و آنان را به او ارجاع داد.

عثمان بن سعید، به علت سخت‌گیری‌های مأموران دولتی در سامرا و وجود دشمنان فراوان، به دستور حضرت مهدی به بغداد رفت. به گفته جاسم حسین در کتاب تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، با آنکه سامرا پایتخت بود، اما به دلیل وجود لشکریان سلسله عباسی که همواره مخالف ائمه بودند و او می‌خواست سازمان وکالت را به دور از چشم آنان رهبری کند، از این رو به بغداد رفت و محله شیعه‌ نشین کرخ را محل سازماندهی امامیه قرار داد.

عثمان در مدت نیابت، رهبری وکلای نواحی مختلف را بر عهده داشت و امانات، وجوهات و هدایای مردم را می‌گرفت و برای امام می‌فرستاد. او همچنین نامه‌های شیعیان به امام، دست‌نوشته‌ها و توقیعات حضرت مهدی در پاسخ به شیعیان را به صاحبان اصلی می‌رساند. وقتی جعفر برادر امام عسکری(ع) ادعای نیابت کرد، احمد بن اسحاق از اصحاب امام حسن عسکری برای اطلاع از درستی یا نادرستی ادعای جعفر، نامه‌ای نوشت و به وسیله عثمان بن سعید برای حضرت مهدی فرستاد. امام در پاسخ نامه، امامت جعفر را رد کرد و او را مفسد و ترک‌کننده نماز خواند.

امام زمان هنگام وفات عثمان بن سعید به فرزندش محمد بن عثمان نامه‌ای نوشت و به او تسلیت گفت. امام دوازدهم در این نامه، رضایت کامل خویش را از عثمان بن سعید اعلام داشته و برای او طلب مغفرت کرده است. امام زمان همچنین از احساس غربت خود در نبود عثمان بن سعید سخن گفته و فرزندش محمد بن عثمان را به جای او منصوب کرده است.

بخشی از نامه تسلیت امام
«پدر تو به سعادت و نیک‌بختی زندگی کرد و وفات نمود در حالتی که محمود و پسندیده بود. خدا او را رحمت کند و او را به اولیا و سادات و موالیان او … ملحق نماید. خداوند روی او را‌ تر و تازه نماید و لغزش‌های او را ببخشد و جزا و اجر تو را زیاد کند و صبر نیکو در مصیبت او به تو عطا فرماید، تو مصیبت‌زده شدی و ما نیز مصیبت‌زده شدیم، و مفارقت پدرت، تو را و ما را به وحشت انداخت. پس خداوند او را به رحمت خود مسرور فرماید، در منقلب و مثوای او که آرامگاه او است.»

او به خرید و فروش روغن و زیتون می‌پرداخت و این تجارت، پوششی برای کار اصلی‌اش بود؛ چرا که وی مسئولیت‌های وکالت و نیابت از جانب امام را مخفی می‌کرد تا از گزند حکومت محفوظ بماند. عثمان، اموال و نامه‌های شیعیان را در ظرف‌های روغن می‌گذاشت و نزد امام می‌برد تا کسی از وجود و محتوای آن باخبر نشود. از این رو لقب او را «سمّان» و «زَیّات» نیز گفته‌اند.

در دوره نیابت خاص عثمان بن سعید، سه تن از وکلای سرشناس به نام‌های احمد بن اسحاق، محمد قطان و حاجز بن یزید وشّاء، از دستیاران عثمان به شمار می‌آمدند و کار ارتباط و نظارت بر سایر وکلای بلاد، از جمله وکلای کوفه را بر عهده داشتند.

علامه مجلسی در بحارالانوار، زیارتنامه‌ای برای عثمان بن سعید نقل و تصریح کرده که آن را در نسخه‌ای قدیمی از یک عالم شیعه دیده است. مجلسی هیچ اشاره‌ای به نام کتاب و نویسنده آن نکرده است.

 

عروج ملکوتی

زمان وفات عمری، مانند ولادتش مشخص نیست، اما دو قول در این باره نقل شده است:

  1. قبل از سال ۲۶۷ق: مورد اتفاق اکثر مورخان و عالمان رجال است.
  2. پس از سال ۲۸۰ق: استناد این قول به توقیعی است که در سال ۲۸۰ق نقل شده است. به تصریح شیخ طوسی، راوی این حدیث، روایت را در سال ۲۸۰ق شنیده و این، نمی‌تواند زمان وفات عثمان را روشن کند.

پس از درگذشت عثمان بن سعید، فرزندش محمّد او را غسل داد و در غرب مدینة السلام، در محله معروفی به نام الدرب در بغداد دفن نمود. شیخ طوسی گفته که از زمان ورودش به بغداد در سال ۴۰۸ق تا پس از ۴۳۰ق، قبر عثمان بن سعید را در محل مذکور زیارت می‌کرده است. امروزه آرامگاه او در محله «رصّافه» واقع در شرق بغداد و در منطقه‌ای به نام «بازار شورجه» معروف است.

زندگینامه محمد بن عثمان عمری

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن عثمان بن سعید عَمری، (متوفای ۳۰۵ق) دومین نایب از نُواب اربعهٔ امام دوازدهم شیعیان پس از پدرش عثمان بن سعید است. او ابتدا وکیل امام زمان و از دستیاران پدر بود و پس از وفات پدر، قریب به چهل سال (۲۶۵-۳۰۵ق) نیابت امام زمان(عج) را در عصر غیبت صغری بر عهده داشت.

 

ویژگی ها

درباره تاریخ ولادت محمد بن عثمان عمری، زمانی مشخص نشده است. نام او در منابع دینی، محمد فرزند عثمان بن سعید (نایب اول امام مهدی(عج)) ذکر شده و کنیه‌اش «ابوجعفر» است. او از قبیله بنی اسد بود. هیچ کنیه دیگری در کتاب‌های حدیثی و رجالی برای او ذکر نشده است.

چند لقب برای او بیان شده است: گاهی او را «عَمْری» گفته‌اند که در بیشتر کتاب‌های رجالی و روایی آمده است. گاهی نیز لقب وی را «اسدی» نوشته‌اند و گاهی او را «کوفی» خوانده‌اند. «سمان» و «عسکری» نیز از القاب او ذکر شده است. او در عراق به «خلّانی» معروف است.

با اینکه در روایت امام عسکری(ع) و نامه امام زمان(عج)، به نیابت محمد بن عثمان تصریح شده بود، برخی از وکلای سازمان وکالت ائمه در نیابت او تردید و بعضی ادعای نیابت کردند. محمد بن عثمان دستیارانی داشت که در اداره سازمان وکالت با او همکاری می‌کردند. او دارای تألیفاتی در فقه بود و از وی روایاتی درباره حضرت مهدی(عج) روایت شده است. ادعیه مشهوری چون سمات، افتتاح و زیارت آل‌یاسین نیز از او نقل شده است.

امام حسن عسکری(ع) به وکالت و نیابت محمد بن عثمان از امام مهدی(عج) تصریح کرده بود. هنگامی که گروهی از شیعیان یمن در شهر سامرا نزد امام عسکری حاضر شدند، امام(ع)، عثمان بن سعید پدر محمد بن عثمان را احضار کرد و بر وکالت و وثاقت محمد شهادت داد و او را وکیل مهدی(عج) خواند.

شیخ طوسی در کتاب الغیبه، روایتی نقل کرده که بر اساس آن، محمد بن عثمان و پدرش، عثمان بن سعید، هر دو ثقه و مورد اعتماد امام حسن عسکری(ع) بوده‌ اند. بنابر این روایت، امام حسن عسکری(ع) تصریح کرده است: هر چه برسانند از طرف من می‌رسانند و هر چه گویند از من است. به حرف آنان گوش بده و از آنان پیروی کن که آنان ثقه و امین من هستند.

بنا به روایت شیخ طوسی، وقتی نخستین نایب درگذشت، پسرش محمد او را غسل داد، کفن کرد و دفن نمود. او نامه تسلیتی از سوی امام دوازدهم دریافت کرد که در آن، با محمد بن عثمان همدردی و به سمت نیابت او پس از پدر اشاره شده بود.

شیخ طوسی در الغیبة تصریح کرده که مدت نیابت محمد بن عثمان، نزدیک به پنجاه سال بوده، اما سید محمد صدر این ادعا را نادرست دانسته، چون به باور او، وفات محمد بن عثمان در سال ۳۰۵ق اتفاق افتاده و با شهادت امام حسن عسکری(ع) ۴۵ سال فاصله دارد و از آنجا که نایب اول (پدر او) حدود ۵ سال نیابت داشته، نیابت نایب دوم، حدود چهل سال خواهد بود، نه پنجاه سال.

کسانی که پس از وفات عثمان بن سعید، در نیابت محمد تردید کردند و خود، مدعی نیابت شدند، عبارتند از:

  • حسن شریعی
  • محمد بن نصیر نمیری
  • احمد بن هلال عبرتائی
  • محمد بن علی بن بلال
  • محمد بن احمد بن عثمان معروف به ابوبکر بغدادی
  • اسحاق احمر
  • باقطانی
  • حسین بن منصور حلاج

از حوادث مهم دوران نیابت محمد بن عثمان، قیام صاحب زنج و ظهور قرامطه بود. از آنجا که صاحب زنج، نسب خود را به زید، فرزند امام سجاد(ع) می‌رساند، بخشی از علویان به او پیوستند. محققان معتقدند صاحب زنج به دروغ خود را علوی معرفی کرد و در نسب و عمل به دور از اهل بیت بوده است. امام حسن عسکری(ع) نیز صاحب زنج را به دور از اهل بیت دانست.

فرقه قرامطه به عنوان شاخه‌ای از فرقه اسماعیلیه، نیز به شیعه ارتباط داشت و این ارتباط می‌توانست مشکلاتی را برای امامیه ایجاد کند. به نقل جاسم حسین، تبلیغات قرامطه در رابطه با قیام قائم، حکومت را تحریک می‌کرد تا فعالیت‌های آنها را با غیبت امام دوازدهم مرتبط بداند و آن را به عنوان مرحله آمادگی برای قیام مهدی تلقی کند. وی معتقد است توقیعی که از سوی امام زمان(عج) در لعن ابوالخطاب برای محمد بن عثمان صادر شد، ناظر به خطر قرامطه و برای نهی شیعیان از هر گونه ارتباط با آنان بوده است.

محمد بن عثمان برای آنکه بتواند وظایف سفارت را به دور از هرگونه حساسیت‌زایی برای مخالفان انجام دهد، تقیه می‌کرد. او چنین وانمود می‌کرد که تصور حکومت عباسی درباره جانشین نداشتن امام عسکری(ع) درست است و به وکلای خود سفارش می‌کرد که فعالیت‌های خود را با رعایت تقیه انجام دهند و مبادا اسم امام دوازدهم به میان آید، تا بدین وسیله ذهنیت حکومت به حال خود باقی بماند. این موضع‌گیری محمد بن عثمان برای آن بود تا حکومت آسوده‌خاطر باشد که شیعیان رهبر ندارند و قیام نمی‌کنند.

در دوران نیابت محمد، افرادی در دستگاه وکالت با او همکاری می‌کردند. برخی نماینده او در بعضی مناطق و عده‌ای هم شاگرد او بودند و از او حدیث نقل می‌کردند. گفته شده که در بغداد، ده نفر زیر نظر او امور را اداره می‌کردند که یکی از آنان حسین بن روح بود که بعدها سومین نائب امام زمان(عج) شد. اسامی برخی از آنها از این قرار است:

  1. اسحاق بن یعقوب
  2. جعفر بن عثمان مدائنی
  3. محمدبن همام بغدادی
  4. عبدالله بن جعفر حمیری
  5. قاسم بن علاء
  6. محمد بن ابراهیم مهزیار

شیخ طوسی در کتاب‌های رجال و الغیبه، محمد و پدرش را وکیل امام زمان(عج) دانسته که دارای منزلتی بزرگ بودند و سخنان آنها را مورد وثوق و اطمینان دانسته است. علامه حلی هم در کتاب رجالی خود، انتصاب محمد بن عثمان به سمت نیابت امام زمان را به معنای جایگاه والای او دانسته است. مامقانی در تنقیح المقال، جایگاه والای او را چنان مشهور دانسته که احتیاج به توضیح یا اقامه برهان ندارد. سید ابوالقاسم خویی نیز در معجم رجال الحدیث، روایاتی را که در شأن و عظمت او آمده کافی می‌داند.

از محمد بن عثمان، روایاتی درباره امام زمان(عج) نقل شده است؛ از جمله درباره تولد حضرت مهدی(عج)، حرام بودن ذکر نام او در عصر غیبت صغری و ملاقات‌ها و دیدارهای او با امام مهدی،دعای سمات، دعای افتتاح و زیارت آل یاسین، هم ادعیه‌ای هستند که از طریق محمد بن عثمان نقل شده است. او همچنین برخی روایات را از پدرش عثمان بن سعید نقل کرده است.

محمد بن عثمان، تألیفاتی هم در فقه داشته که حاوی احادیثی از امام عسکری(ع) و حضرت مهدی(عج) است. از جمله این کتاب‌ها، «کتاب الاشربة» بود. به گفته‌ ام کلثوم دختر ابوجعفر،‌ این کتاب در وقت وصیت محمد بن عثمان، به حسین بن روح (نایب سوم) رسید و در دست او بود. چنانکه ابونصر گفته، این کتاب پس از حسین بن روح به ابوالحسن سَمَری (نایب چهارم) رسید.

نامه تسلیت امام زمان به محمد بن عثمان بابت فوت پدرش: «از نهایت سعادت پدرت آنکه فرزندی مثل تو به او عطا شده که به امر او خلیفه و قائم‌مقام او باشی، و برای او ترحم نمایی و طلب آمرزش کنی. و من می‌گویم که خدا را حمد می‌کنم، پس به راستی قلوب شیعیان از مکان و منزلت تو و آنچه خداوند در تو و در نزد تو قرار داده، مسرور شده است. حق تعالی تو را یاری فرماید و قوت به تو دهد و تو را محکم فرماید و توفیق به تو عطا فرماید و حافظ و نگهبان تو باشد.»

 

عروج ملکوتی

بنابر نقل روایات، محمد بن عثمان زمان مرگ خویش را پیشگویی کرد و دو ماه پیش از وفات خود، از آن خبر داد. راوی، در دیداری که با او داشته، از محمد بن عثمان پرسیده که چرا برای خود قبر حفر کرده‌ای؟ و او گفته است که من مأمورم کارهای خود را جمع کنم و دو ماه بعد از دنیا خواهم رفت. وفات نائب دوم در روز آخر جمادی الاول سال ۳۰۵ق رخ داد. پیکرش در بغداد، تشییع و در کنار مقبره پدرش به خاک سپرده شد. طبق وصیت محمد بن عثمان و بر اساس دستور امام زمان(عج)، حسین بن روح نوبختی در دارالنیابه بغداد حضور یافت و جانشین او شد.

 

زندگینامه حسین بن روح نوبختی

 

به نام آفریننده عشق

 

حسین بن روح نوبختی (متوفای ۳۲۶ق)، سومین نایب از نواب اربعه امام مهدی(عج) است که به مدت ۲۱ سال (۳۰۵ – ۳۲۶ق) نیابت خاصه را بر عهده داشت. او از اصحاب امام عسکری(ع) و از یاران نزدیک نایب دوم در بغداد بود.

 

ویژگی ها

سال ولادت حسین بن روح مشخص نیست. کنیه او ابوالقاسم است و در منابع، از او با القاب نوبختی، روحی و قمی یاد شده است. قمی‌بودن او را به دلیل سخن‌گفتن با گویشِ فارسی اهالی آبه (نزدیک ساوه) و مناسبات نزدیکش با مردم آن‌جا احتمال داده‌اند، اما در بیشتر منابع، مشهور به نوبختی است. گفته شده انتساب وی به خاندان نوبختی، از سوی مادرش بوده است. برخی نیز گفته‌اند او از شاخه بنونوبخت قم بوده و در زمان نایب اول به بغداد مهاجرت کرده است.

محمد بن عثمان در واپسین روزهای حیات خود، حسین بن روح را به دستور امام زمان، جانشین خود کرد. پس از مدتی در ۵ شوال ۳۰۵ق، اولین توقیع از سوی حضرت مهدی در تأیید حسین بن روح صادر شد. حسین بن روح در ابتدای نیابت خود در دستگاه حاکم عباسی دارای موقعیت و احترام ویژه بود، اما بعدها دچار مشکل شد و مدتی زندگی مخفیانه داشت و سپس پنج سال زندانی شد. از مهم‌ترین اتفاقات دوران حسین بن روح، ماجرای شلمغانی است که وکیل مورد اعتماد او بود، اما دچار انحراف عقیده گردید و توقیعی از جانب امام زمان(عج) در لعن او صادر شد. موقعیت علمی حسین بن روح نوبختی، به دلیل تألیف کتب فقهی و اشراف کافی در مناظرات علمی، ممتاز دانسته شده است. در منابع روایی، کراماتی از او نقل شده است.

اینکه حسین بن روح از یاران امام حسن عسکری (ع) بوده، مورد اختلاف است. ابن شهرآشوب در المناقب وی را از اصحاب و همچنین دستیار خاص امام عسکری(ع) می‌داند، اما دیگر علمای رجال، سخنی در این باره نگفته‌اند. برخی هم قائلند پذیرفتن این خبر مشکل است، چون امام عسکری(ع) در سال ۲۶۰ق رحلت کرد و نوبختی در سال ۳۲۶ق درگذشت.

شیخ طوسی در کتاب الغیبة گفته است حسین بن روح از عاقل‌ترین مردم عصر خود بود و در معاشرت با مخالفان، تقیه می‌کرد؛ تا آن‌جا که یکی از خدمتکارانش را به علت ناسزا گفتن به معاویه برکنار کرد. به گفته جاسم حسین در کتاب تاریخ سیاسی غیبت، آنچه حسین بن روح را به این مقام رساند، اوصاف، شایستگی‌ها و کارآیی‌های وی بود که او را مطلوب مقام نیابت ساخته بود. ام کلثوم دختر محمد بن عثمان، درباره روابط حسین با پدرش می‌گوید حسین از خواص و نزدیکان او بود و پدرش مسائل خصوصی زندگی‌اش را به ابن روح نوبختی می‌گفته است.

ابوسهل نوبختی درباره رازداری حسین بن روح گفته است اگر او امام را زیر دامن خود پنهان دارد و بدنش را با قیچی قطعه‌ قطعه کنند تا او را نشان دهد، هرگز چنین نخواهد کرد. پس از درگذشت نایب دوم امام زمان در سال ۳۰۵ق، حسین بن روح به مقام نیابت منصوب شد. وی پیش از آن، از کارگزاران مالی مورد اعتماد و نزدیک محمد بن عثمان بود و محمد بن عثمان او را رابط خویش با دیگر وکلا در بغداد قرار داد.

با اینکه وکلای نائب دوم در بغداد حدود ده نفر بودند، اما محمد بن عثمان در زمان بیماری، ابن روح را قائم‌مقام خود و سفیر صاحب الامر خواند و از شخصیت‌های شیعه خواست پس از مرگش به او رجوع کنند. چنانکه علامه مجلسی نوشته، روزی که نایب دوم درگذشت، حسین بن روح در منزل او جلوس کرد و خادم محمد بن عثمان صندوقچه‌ای را که ودایع امامت در آن بود، به حسین بن روح تحویل داد. پس از مدتی در ۶ شوال ۳۰۵ق، اولین توقیع از سوی حضرت مهدی در تأیید حسین بن روح صادر شد.

از برخی نقل‌ها چنین برمی‌آید که موقعیت ابن روح، بر عکس سفیر اول و دوم، در بین امامیه آشکار بود و به همین دلیل، عده‌ای از شیعیان بر آن شدند تا وکلای نواحی خود را نادیده گرفته و مستقیما با سفیر سوم در تماس باشند.

حسین بن روح با همکاری ده وکیل در بغداد و دیگر وکلا در سایر بلاد اسلامی، فعالیت‌های خود را در سمت نیابت آغاز کرد. نام برخی کارگزاران و وکلای او از این قرار است:

  • محمد بن نفیس در اهواز که اولین توقیع امام زمان(عج) در دوره حسین بن روح به دست او منتشر شد.
  • جعفر بن احمد بن متیل
  • ابو عبدالله کاتب
  • احمد بن متیل
  • احمد بن ابراهیم نوبختی
  • ابوسهل نوبختی

حسین بن روح در زمان حیات محمد بن عثمان، نفوذ بالایی در دربار عباسی داشت و کمک‌های مالی از ناحیه مقامات دولتی به او می‌رسید. پس از عهده‌دار شدن نیابت نیز در زمان مقتدر عباسی در دستگاه عباسیان نفوذ داشت و مورد احترام آنان بود. علت این موقعیت او از یک سو نفوذ خاندان نوبختی بود و از سوی دیگر وزارت ابوالحسن علی بن محمد از آل فرات که از هواداران شیعیان بودند. به گفته ام کلثوم دختر محمد بن عثمان، در این مدت، اموالی از آل فرات به حسین بن روح می‌رسید. از دیگر دلایل جایگاه حسین بن روح در دربار، مواضع محتاطانه وی دانسته شده که سعی داشت خود را از شورش‌های آن دوران، مانند قرامطه دور نگه دارد. اما با روی کار آمدن حامد بن عباس در مقام وزارت که از مخالفان شیعه حمایت می‌کرد، مشکلاتی برای حسین بن روح به وجود آمد.

برخی منابع از پنهان‌شدن حسین بن روح، مدتی پس از انتصاب به نیابت امام زمان(ع) خبر داده‌اند. مدت این دوره دقیقا مشخص نیست و احتمالاً بین سال‌های ۳۰۶ تا ۳۱۱ق، در دوران وزارت حامد بن عباس بوده است. بنا به نوشته شیخ طوسی، در این دوران، محمد بن علی شلمغانی سفیر و رابط او با مردم بود. اطلاعات چندانی از این دوره در دست نیست.

حسین بن روح نوبختی از سال ۳۱۲ تا ۳۱۷ق، در زندان مقتدر، خلیفه عباسی حبس بود. در منابع شیعی دلیلی برای زندانی‌شدن او ذکر نشده اما برخی پژوهشگران بر اساس نقل اهل سنت، دو قول را گفته‌اند:

  1. خودداری حسین بن روح از پرداخت اموال به دیوان حکومت
  2. ارتباط با قرامطه که آن زمان بر بحرین مسلط بودند.

برخی از پژوهشگران معاصر، سبب حبس او را شهرتش در مقام نیابت، ارتباط با شیعیان و مقبولیت او در ساماندهی وضعیت آنان و جمع‌آوری نامه‌ها و وجوهات و تسلیم آنها به حضرت مهدی دانسته‌اند. اما برخی نیز معتقدند دستگیری او به سبب دشمنی شلمغانی و به دست محسن بن علی بن فرات (پسر علی بن فرات وزیر و از طرفداران شلمغانی) در دوران وزارت علی بن فرات در سال‌های ۳۱۱ ـ ۳۱۲ق انجام شده است.

پس از آزادی او از زندان، به دلیل وجود چهره‌های سرشناس از خاندان نوبخت در حکومت که جایگاه‌های مهمی هم داشتند، دیگر کسی نتوانست مزاحمتی برای او ایجاد کند.

شلمغانی از عالمان شیعه در بغداد و از نزدیکان حسین بن روح بود. حسین بن روح پس از انتصاب به مقام نیابت، او را وکیل خود معرفی کرد و اداره امور شیعه را به دست او سپرد، تا جایی که در دوره زندگی مخفیانه حسین بن روح، توقیعات امام زمان توسط ابن روح و به دست شلمغانی صادر می‌شد. اما وی، در ایام حبس حسین بن روح و با سوءاستفاده از موقعیت خود، ابتدا خود را به جای او باب معرفی کرد و بعدها مرتد شد و انحرافات عقیدتی پیدا کرد. با آشکار شدن انحراف وی، حسین بن روح که در حبس بود، شیعیان را از این امر آگاه ساخت و معاشرت با او را منع کرد تا اینکه در سال ۳۱۲ق توقیعی از سوی حضرت مهدی(عج) در لعن او صادر شد.

حسین بن روح کتابی در فقه به نام التأدیب تألیف کرد و آن را برای ارزیابی و اظهار نظر به حوزه حدیثی قم فرستاد و از علمای آن‌جا خواست تا مواردی را که برخلاف نظر آنان است، یادآور شوند. علمای قم پس از ارزیابی محتوای کتاب، آن را جز در یک مورد تأیید کردند و نزد وی بازفرستادند.

وی در دوران نیابت، مناظراتی هم داشته که به تفصیل در منابع روایی آمده است. پاسخ‌هایی که حسین بن روح به سؤالات مطرح‌شده در این گفتگوها داده، نشان از اشراف او بر مسائل دینی و همچنین مقام علمی اوست. او روایاتی هم نقل کرده است. شیخ طوسی، زیارت رجبیه را به نقل از حسین بن روح نوبختی آورده است.

در برخی منابع، کراماتی از حسین بن روح نقل شده است. او گاه برای رفع تردید طرف مقابل و گاه برای تأیید خودش، بعضی اسرار را فاش و برخی علائم را آشکار می‌کرد. نامه علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق) به نائب سوم برای فرزنددار شدن و درخواست دعای حضرت حجت(ع)، یا نامه دیگری از ابن بابویه (پدر شیخ صدوق) برای تعیین تکلیف خود برای سفر حج، خبر از مرگ احمد بن اسحاق قمی، خبر از شمش طلای گمشده به محمد بن حسن صیرفی و دیگر احادیث نقل‌شده، از نمونه‌های آن است.

نامه امام در تأیید حسین بن روح
«ما او (حسین بن روح) را می‌شناسیم، خداوند تمام خوبی‌ها و خشنودی‌های خویش را به وی بشناساند و او را با عنایت خود خرسند گرداند. از نامه او آگاه شدیم و در مسؤولیت واگذار شده به وی اطمینان داریم. او نزد ما دارای مقامی است که موجب شادی وی خواهد شد. خداوند احسان خود را نسبت به وی زیاد گرداند.»

 

عروج ملکوتی

حسین بن روح نوبختی در ۱۸ شعبان سال ۳۲۶ق از دنیا رفت. قبر او در محله نوبختیه در بازار عطاران یا شورجه بغداد قرار دارد که هم‌اکنون به مقام حسین بن روح مشهور شده و زیارتگاه شیعیان است.

زندگینامه علی بن محمد سمری

 

به نام آفریننده عشق

 

علی بن محمد سَمَری یا سَمُری (متوفای ۳۲۹ق) چهارمین نائب از نواب اربعه امام زمان(عج) که پس از حسین بن روح نوبختی، سه سال (۳۲۶ – ۳۲۹ق) عهده‌ دار مقام نیابت‌ بود. وی در زمان نیابت، رابط میان حضرت مهدی و شیعیان بود و مردم، وجوه شرعی را در اختیار او می‌گذاردند.

 

ویژگی ها

در منابع سال تولد علی بن محمد سمری ذکر نشده است. کنیه او را ابوالحسن و لقب او را سَمَری، سَیمُری، سَیمَری و یا صیمَری گفته‌اند، ولی مشهور همان سَمَری است. با این حال در برخی از منابع شیعی، لقب او سَمُری ثبت شده است. سَمَّر یا سُمَّر یا صیمر یکی از روستاهای بصره است که بستگان او در آن می‌زیسته‌ اند.

او را از اصحاب امام عسکری(ع) هم شمرده‌اند که مکاتباتی با آن امام داشته است. دوران نیابت سمری کوتاه و نسبت به سه نائب خاص دیگر، کمتر بود و تفصیلی از آن گزارش نشده است. دلیل فعالیت کمتر علی بن محمد سمری، سختگیری حکومت دانسته شده که او را از فعالیت گسترده در سازمان وکالت بازداشت. توقیع امام زمان به علی بن محمد سمری درباره خبر وفات و پایان‌یافتن دوران نیابت او، از مهمترین اتفاقات این دوره است. با وفات وی، ارتباط مستقیم بین سفیران و امام دوازدهم پایان یافت و دوران غیبت کبری آغاز شد.

علی بن محمد، از خاندانی متدین و شیعه بوده که در خدمتگزاری به امامان شیعه، شهرت زیادی داشته‌اند و همین اصالت خانوادگی او باعث شد که در مقام نیابت امام، با مخالفت چندانی روبه‌رو نشود. یعقوبی معتقد است بسیاری از اعضای این خاندان، در بصره املاک زیادی داشتند و نیمی از درآمد این املاک را وقف امام یازدهم(ع) کرده بودند. امام هر ساله درآمد آن را دریافت و با ایشان مکاتبه می‌کرد. از دیگر بستگان سمری، علی بن محمد بن زیاد از وکلای امامین عسکریین بود که کتابی به نام «الاوصیاء» در اثبات امامت امام دوازدهم(ع) نوشت.

شیخ طوسی، او را «علی بن محمد صیمری» خوانده و جزء اصحاب امام حسن عسکری(ع) به شمار آورده که مکاتباتی هم با امام داشته است. علی بن محمد سمری می‌گوید: ابو محمد (امام عسکری) به من نوشت: «فتنه‌ای پیش می‌آید که شما را گمراه می‌کند. بر حذر باشید و از آن بپرهیزید.» پس از سه روز، حادثه‌ای برای بنی‌هاشم پیش آمد که ناگواری‌ها و دشواری‌های زیادی برای آنان دربرداشت. من به حضرت نامه‌ای نوشتم: آیا همان است که فرمودید؟ ایشان پاسخ داد: «خیر، غیر از این است. خود را محافظت کنید.» چند روز بعد، جریان کشته‌شدن معتز پیش آمد.

سومین نایب امام زمان(عج) وصیت کرد علی بن محمد سمری قائم‌مقام او در امر نیابت گردد. این انتخاب به دستور و تصریح شخص امام زمان(عج) صورت گرفته است. در این باره روایتی نیامده ولی طبرسی در کتاب «احتجاج» می‌نویسد: هیچ یک از اینان (نواب) بدین منصب بزرگ نرسید، مگر اینکه قبلاً از طرف صاحب الامر فرمان انتصاب آن‌ها صادر می‌گشت و شخص قبل از او، جانشین خود را معرفی می‌کرد.

از فعالیت‌های سمری در دوران نیابت سه نائب پیشین، سخنی به میان نیامده و درباره فعالیت‌های او در دوران نیابت هم اطلاعات مفصلی نقل نشده، اما گفته شده اعتقاد شیعیان به جلالت و وثاقت او، مثل سایر نواب بود و مورد قبول و تسالم عموم شیعیان قرار گرفت. طبق روایت شیخ صدوق، وکلا او را به عنوان سفیر راستین امام به رسمیت می‌شناختند و وجوهات شرعی را به وی تقدیم می‌کردند.

دوران نیابت سمری، دوران ظلم و خونریزی بود و همین امر سبب شد فعالیت‌های او نسبت به دیگر نواب، مخفیانه‌تر باشد. برخی از محققان، علت اصلی کوتاه‌بودن دوره نیابت او و حتی انقطاع و پایان‌یافتن دوره غیبت صغری را سخت‌گیری و خفقان بیش از حد‌ دستگاه عباسی در آن دوره می‌دانند.

شش روز قبل از رحلت سمری، توقیعی از سوی امام دوازدهم صادر شد. امام در این توقیع از وفات سمری و آغاز غیبت کبری خبر داد و به او امر کرد کارهای ناتمام خویش را تمام کند و کسی را جانشین خود معرفی نکند. شش روز پس از صدور این توقیع، وکلای اصلی بر بستر مرگ سفیر چهارم جمع شدند و از او پرسیدند چه کسی جانشینی او را عهده‌دار خواهد شد. سمری پاسخ داد: «امر، امر خداست و خود به او رسیدگی خواهد فرمود‌». این آخرین سخنی بوده که قبل از مرگ از او شنیده شد. پس از مرگ سمری ارتباط مستقیم بین نائبان و امام دوازدهم و دوره غیبت صغری پایان یافت.

توقیع امام عصر به سمری
«خداوند در وفات تو به برادرانت اجر عنایت فرماید. تو تا شش روز دیگر وفات خواهی کرد. پس کارهایت را تمام کن و هیچکس را جانشین خود قرار نده؛ زیرا اکنون غیبت دوم آغاز شده و تا زمانی طولانی که خداوند اجازه فرماید، ظهوری نخواهد بود تا قلوب (مردم) از قساوت، و جهان از بی‌عدالتی مشحون گردد و کسانی به سوی هواداران (شیعیان) من آیند و مدعی شوند که مرا رؤیت کرده‌اند. لکن آگاه باش، هر کس قبل از قیام سفیانی و صیحه آسمانی ادعای رؤیت مرا کند، افترا زنندهٔ دروغگوست.»

در منابع روایی، کراماتی از علی بن محمد سمری نقل شده که برای برطرف کردن تردید شیعیان بوده است. خبر دادن به جماعتی از مردم قم درباره وفات ابن بابویه (پدر شیخ صدوق و ساکن قم)، از جمله آن‌هاست. صالح بن شعیب طالقانی از احمد بن ابراهیم مخلد نقل می‌کند که من در بغداد به حضور مشایخ رسیدم و در آن محفل، علی بن محمد سمری حضور داشت. وی سخن را آغاز کرد و گفت: خداوند علی بن بابویه قمی (پدر شیخ صدوق) را رحمت کند. مشایخ حاضر در مجلس، تاریخ آن را نوشتند، تا آنکه خبر رسید علی بن بابویه همان روز وفات یافته بود.

مرحوم مامقانی مینویسد: موثق بودن وجلالت علی بن محمد السمری مشهورتر ازآنست که ذكرشود ومانند خورشیدبیانگر نورخود می باشد واحتیاج به تبیین ندارد خاص او از طرف امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف به وصیت حسین بن روح نوبختی صورت گرفت.

شیخ عباس قمی ازعلی بن محمد السمری به شیخ جلیل، معظم یاد می کند وسال وفاتش را تناثر نجوم (فرو ریختن ستارگان) کنایه ازکثرت ارتحال علما ومحدثین است ذکرمی کند.

 

عروج ملکوتی

بنابر نقل شیخ طوسی، سمری در سال ۳۲۹ق درگذشت و جنازه‌اش در بغداد در خیابان خَلَنْجی در نزدیکی نهر ابوعتاب دفن شد. قبر او در نزدیکی مقبره کلینی قرار دارد. صاحب اعیان الشیعه تاریخ درگذشت او را پانزدهم شعبان دانسته است. شیخ صدوق و طبرسی سال درگذشت او را ۳۲۸ق ثبت کرده‌ اند.

زندگینامه جواد ملکی تبریزی

 

به نام آفریننده عشق

 

میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی فقیه، عارف و استاد اخلاق است. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی از شاگردان اوست، ولی این ادعا ثابت شده نیست.

 

ویژگی ها

میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، فرزند میرزا شفیع در شهر تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌ است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است.

ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف اشرف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ ق (۱۲۹۰ ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به شهر قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند.

در ابتدای ورود به قم و پیش از ملاقات با شیخ عبدالکریم حائری و تأسیس حوزه علمیه قم، ملکی کتاب مفاتیح الشرایع فی الفقه تالیف ملا محسن فیض کاشانی را تدریس می‌کرد. دو مجلس اخلاق داشت، یکی در منزل برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم که جمعی از بازاریان قم نیز در آن درس شرکت داشتند. نماز جماعت را در مسجد بالای سر حرم حضرت معصومه (س) اقامه می‌کرد.

مشهور است که امام خمینی از شاگردان میرزا جواد ملکی تبریزی بوده‌است اما آیت‌ الله خامنه‌ای از قول امام خمینی نقل می‌کند که تنها دو جلسه در درس میرزا جواد ملکی تبریزی شرکت کرده و ازین که نتوانسته بیش از این در درس وی شرکت کند، افسوس خورده‌ است.

از مرحوم حجه السلام سید محمود یزدى که در بیرونى مرحوم ملکى مى نشست، نقل شد که گفته بود: شبها که ایشان براى تهجید برمى خاست مدتى در رختخواب ضمن اجراى دستورات و آداب بر خاستن از خواب از قبیل : سجده و دعا؛ گریه مى کرد؛ سپس به صحن منزل مى آمد و به اطراف آسمان نگاه مى کرد و آیات ان فى خلق السموات و الارض (آل عمران/۱۹۰ – ۱۹۱) را مى خواند و سر به دیوار مى گذاشت و مدتى گریه مى کرد، آنگاه که براى وضو گرفتن آماده مى شد درد کنار حوض مى نشست و مدتى گریه مى کرد و پس از وضو ساختن چون به مصلایش مى رسید و مشغول تهجد مى شد که دیگر حالش ‍ خیلى منقلب مى شد. او گریه هاى طولانى در نماز و مخصوصا در قنوت ها داشت تا آنجا بعضى ایشان را جز بکائین عصر به شمار آورده اند.

دوستى داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدى که درک محضر ایشان را کرده بود و نیز از انفاس او بهره اى داشت، او مى گفت: روزى پس از پایان درس، عازم حجره یکى از طلبه ها که وارد شد و مراسم احترام معمول گردید و پس از اندکى جلوس، برخاسته و حجره را ترک گفتند و چون منظور از این دیدار را پرسیدم، فرمود: شب گذشته به هنگام سحر، فیوضاتى بر من اضافه شد که فهمیدم از ناحیه خودم نیست و چون توجه کردم دیدم که این آقاى طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا مى کند و این فیوضیات اثر دعاى اوست، این بود که به عنوان سپاسگذارى از عنایاتش، به دیدار او رفتم.

میرزا جواد آقا ملکى تبریزى پسرى که شمع فروزان شبستان خانواده بوده در روز عید غدیر که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهاى مختلف به زیارتش مى آمدند، خادمه منزل به کنار حوض خانه مى آید و نگاه چشمش ‍ بر مى آیند و بى اختیار فریاد مى زند، اهل خانه که از اندرون به صداى خادمه بیرون مى آیند و با منظره دلخراشى این چنین مواجه مى شود که صداى شیون، خانه را پر کرد، از اطاق خود بیرون مى آید. مى بیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است.
 رو به زنها کرده و خطاب مى کند: ساکت! همگى سکوت مى کنند و همین سکوت ادامه مى یابد تا آنکه مرحوم ملکى از همه میهمانان پذیرایى مى کند و طبق معمول سنواتى، عده اى از آنان ناهار را در منزل ایشان صرف مى کنند و پس از پایان غذا که عازم رفتن مى شوند، مرحوم ملکى به چند نفر از خواص مهمانان بیرون مى روند، واقعه با براى آنان بازگو مى کند و از آنان براى مراسم تجهیز فرزند از دست رفته کمک مى گیرد. این داستان گذشته از آنکه حاکى از اعلاء درجه مقام رضا و تسلیم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحى و نیروى تصرف در نفوس دیگران نیز هست.
مرحوم ملکى، به تمام معنا اهل عبادت و تهجد بود و از بکائون زمان خویش محسوب مى شود. او در کتاب اسرار الصلوه خود مى نویسد: این روایات را بپذیر و انکار نکن، خدا را شاهد مى گیرم که من از متهجدین و شب زنده داران کسى را مى شناسم که به هنگام سحر صداى فرشته اى که او را بیدار مى کند مى شنود، فرشته با لفظ آقا به او خطاب مى کند و آن شخص با این سخن بیدار مى شود و به نماز شب مى ایستد. تصور مى شود این شخص که با صداى فرشته براى اقامه نماز شب در سحرگاهان از خواب برمى خیزد، خود میرزا جواد آقاست که براى پرهیز از توهم خودستایى، این حقیقت را بدین عبارت بیان کرده است.
آیت الله فاطمی نیا نقل می کنند: میرزا جواد آقا طبق رسم و روال هر سالشان روزهای عاشورا یک مجلس ساده می کردند و چند نفری از آشنایان را هم اطعام می کردند. قضای عده ای رِند (که آن زمانها زیادتر بودند و به مجالس اطعام هجوم می آوردند و خلاصه فکر آبروی صاحب مجلس نبودند و دلی از عزا در می آوردند) از ماجرا با خبر شده و گوش به گوش به چندین خبر می دهند و خلاصه آن را می گیرند. روز حدود دویست نفر به منزل عزا می آیند تا آنجا که دیگر گویا جای نشستن نبود! آشپز مجلس، را با نگرانی صدا زده و اظهار نظر می کند. آقا می فرمایند: «شما نگران نباشید!» و سپس سر مبارکشان را روی دیگ آورده و دستها را به محاسن کشیده و مانند ابر بهار گریه می کنند و کسی را نمی فهمد که چه خبر است و منظورشان چیست؟ بعد به کناری آمده و می فرمایند: «دیگر نگران باشید و هر چه می‌توانید غذا بکشید!» خلاصه آن روز آشپز چند صد غذا از همان دیگ چند ده نفره کشید و نه تنها غذا کم نیامد بلکه اضافه هم بود!

«استاد شالچی» از شاگردان آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس سره می فرمایند: «یکی از روزها، صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه ی اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم. استاد به من فرمودند: «میرزا عبدالله، چه می بینی؟» این استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگوار در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد، دیدم چشمی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می بینم، باطن آنها را نیز می بینند و آنها را به گونه های مختلف می بینند. هستند.

بار دیگر فرمودند: «فلانی، چه می بینی؟» و من توجه کردم، دریافتم ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه ی فیضیه دورهم نشسته اند و با هم می کنند. پس از آن استاد به من فرمودند: «میرزا عبدالله، فکر نکنی اینها مقاماتی است و به خدا خیلی نزدیکی؟! اینها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می دهند هیچ نیست!»

«استاد شالچی» از شاگردان آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس سره می فرمایند: روزی در درس حاج میرزا جواد آقا شرکت کردم. پس از درس، آقا دستوری را به من فرموند تا انجام بدهم. با اینکه تصمیم به انجام آن در نیمه های شب داشتم، اما به علت کار زیاد موفق به بیتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم. فردا وقتی به درس استاد رفتم، هنگام بازگشت، چون برخاستم بیایم، استاد به من فرمودند: «شما تشریف داشته باشید!» آنگاه که شاگردان رفتند فرمودند:«چرا تکالیف تعیین شده را دیشب انجام ندادی؟» من به یکباره حیرت زده شدم که من با کسی صحبتی نکرده بودم و کسی جز خدا ازاین واقعه خبردار نبود. پس ازایشان عذر تقصیر خواستم. این بی توقیفی در شب بعد نیز رخ داد و باز استاد به من خاطرنشان کرد که دستورش را انجام نداده ام. پس از آن با تلاش وهمت دو چندان موفق به انجام دستوراستاد شدم و ازآن بهره مند گشتم.

همسرمرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس سره می گوید: «من دیده بودم که کفش های میرزا جواد آقا جلوی پایش جفت می شد.»

حاج سید جعفر شاهرودى که از علماى عصر حاضر تهران است حکایت کردند که : شبى در شاهرود خواب دیدم که در صحرایى حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالى له الفرج ) با جماعتى تشریف دارند و گویا به نماز جماعت ایستاده اند، جلو رفتم که جمالش را زیارت و دستش را بوسه دهم ، چون نزدیک شدم شیخ بزرگوارى را دیدم که متصل به آن حضرت ایستاده و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سیمایش پیداست، چون بیدار شدم در اطراف آن شیخ فکر کردم که کیست تا این حد نزدیک و مربوط به مولاى ما امام زمان است، از پى یافتن او به مشهد رفتم نیافتم، در تهران آمدم ندیدم، به قم مشرف شدم او را در حجره اى از حجرات مدرسه فیضیه مشغول به تدریس ‍ دیدم و پرسیدم: کیست؟ گفتند: عالم ربانى آقاى حاج میرزا جواد آقاى تبریزى است، خدمتش مشرف شدم تفقد زیادى کردند و فرمودند: کى آمدى گویا مرا دیده و شناخته از قضیه آگاهند. پس ملازمتش را اختیار نمودم و چنان یافتم او را که دیده بودم و مى خواستم.

تا شبى که نزدیک سحر در بین خواب و بیدارى دیدم درهاى آسمان به روى من گشوده و حجاب ها مرتفع گشته تا زیر عرش عظیم الهى را مى بینم پس مرحوم استاد حاج میرزا جواد آقا را دیدم که ایستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات است به او مى نگریستم و تعجب از مقام او مى نمودم که صداى کوبیدن در خانه شنیده و متنبه گشته برخاستم در خانه رفتم، یکى از ملازمین ایشان را دیدم که گفت: بیا منزل آقا. گفتم: چه خبر است؟ گفت: سرت سلامت خدا صبرت دهد آقا از دنیا رفت.

 

از منظر فرهیختگان

امام خمینی: «در قبرستان شیخان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقای تبریزی است. بوی آدمیّت از مزار او به آسمان پیچیده است!»
علامه حسن زاده آملی: «عارف الهی، سالک مستقیم، محقق ربّانی، فقیه صمدانی و مربی نفوس، آیت الله حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(رحمة الله علیه) از اعظم علمای الهی عصر آخر و به حق از علمای فقه و اصول و اخلاق و حکمت و عرفان بوده است.»
آیت الله فهری: یکی از مردان پیشتاز این راه مرحوم عارف بالله آیة الله حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ است که در این میدان گوی سبقت از همگان ربود. این مرد بزرگ در مقام عرفان مقامی بس والا دارد.
حجة الاسلام شیخ مهدی حکمی قمی: از ثمره مشروطه که خدا به ما عطا فرمود این بود که وسیله شد حاج میرزا جواد آقا در قم ساکن شود.

اساتید

  • میرزا حسین نوری
  • حاج آقا رضا همدانی
  • آخوند خراسانی
  • حسینقلی همدانی
  • سید مرتضی کشمیری

 

شاگردان

  • اسماعیل بن حسین تائب
  • سید محمود مدرسی
  • حسین فاطمی قمی
  • سید محمود یزدی
  • آخوند ملا علی همدانی
  • محمود مجتهدی
  • شیخ عباس تهرانی
  • میرزا عبدالله شالچی
  • میرزا جواد سلطان القرایی تبریزی
  • سید شهاب الدین مرعشی نجفی

 

آثار

  • اسرار الصلاة: کتابی که حاوی هزار نکته از اسرار نماز است و برخی از اسرار طهارت و تفکر را گوشزد می‌کند و به معانی وسوسه و الهام می‌پردازد. با بحث از گناهان کبیره اشاره‌ای به توبه نموده و حضور قلب و حالات ملکوتی آدمی را توضیح می‌دهد.
  • المراقبات یا اعمال السَّنَه: در این اثر مقدّمه‌ای کوتاه دربارهٔ دعا و راز و نیاز آمده‌ است و اعمال ماه‌های مختلف، آثار و برکات روحی و معنوی آنها توضیح داده شده‌ است. علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان، تقریظی بر این کتاب نوشته‌ است.
  • رساله لقاء الله

 

عروج ملکوتی

میرزا جواد آقا در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

زندگینامه مرتضی انصاری

 

به نام آفریننده عشق

 

شیخ مرتضی انصاری با نام کامل شیخ مرتضی انصاری شوشتری (۱۲۱۴-۱۲۸۱ق)، ملقب به شیخ اعظم و خاتم‌الفقها و المجتهدین، یکی از نامورترین و پرآوازه‌ ترین فقیهان بزرگ شیعه و مراجع تقلید و یکی از محقق‌ترین چهره‌های علمی و فقهی در قرن سیزدهم قمری که بعد از صاحب جواهر، مرجعیت عامه یافت.

 

ویژگی ها

شیخ مرتضی انصاری با نام کامل شیخ مرتضی بن محمدامین بن شمس‌الدین بن احمد بن نورالدین بن محمدصادق دزفولی، بزرگ‌ترین فرزندِ شیخ محمدامین بود که در هیجدهمین روز ماه ذیحجه روز عید غدیر سال ۱۲۱۴ق در شمال غربی بقعه سبز قبای شهر دزفول، از سلاله یکی از اخلاف جابر بن عبداللّه انصاری صحابی نامدار پیامبر اسلام (صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ و سلّم) به دنیا آمد.

به مناسبت تولد در روز ولادت علی (علیه‌ السّلام)، نام مرتضی انصاری برای او انتخاب گردید. شب قبل از تولدش، مادرش در خواب می‌بیند که حضرت صادق (علیه‌ السّلام)، قرآنی مُذَهَّب به وی می‌دهد، که خوابش را به «فرزند جلیل‌القدر» تعبیر می‌نمایند. مسلماً این رؤیایی صادقه بود که باعث شد مادرش وی را هیچ‌گاه بدون وضو شیر ندهد. پدرش که از عالمان و مبلغان دین اسلام بود، در سال ۱۲۴۸ق در اثر بیماری طاعون در خارج از شهر دزفول درگذشت و مادرش نیز که دختر شیخ یعقوب بود در سال ۱۲۷۹ق در نجف اشرف از دنیا رفت.

شیخ انصاری از همان دوران کودکی به فراگرفتن قرآن و معارف اسلامی پرداخت و به زودی آثار نبوغ و ذکاوت در او مشاهده گردید، پس از خواندن قرآن و ادبیات عرب به خواندن فقه و اصول پرداخت و در این دو رشته، آن‌چنان استعداد و شایستگی نشان داد که حیرت همگان را برانگیخت و در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد نائل آمد.

شیخ پس از فراگیری قرآن، گذراندن دوران مکتب و دروس سطح در نزد عمویش شیخ حسن انصاری، در سال ۱۲۳۲ق در سن هجده سالگی به همراه پدرش به طرف عتبات عالیات حرکت نمود. ایشان بنا به سفارش شیخ حسین انصاری در کربلا با سید محمد مجاهد، فرزند سید علی (صاحب ریاض) آشنا شد و به مدت چهار سال در محضر ایشان و شریف العلماء مازندرانی شاگردی کرد و به درس و بحث پرداخت و در هنگام هجوم داود پاشا به کربلا، به همراه علما به کاظمین مهاجرت نموده و پس از چند روزی به دزفول بازگشت.

شیخ در حدود یک سال و یا بیش‌تر در دزفول ماند و برای بار دوم به کربلا بازگشت و یک سال و‌ اندی از محضر شریف‌العلماء استفاده کرد و پس از آن به نجف رفته، در درس شیخ موسی‌ کاشف‌الغطاء حاضر شد و بعد به دزفول بازگشت. شیخ در سال ۱۲۴۰ق به قصد زیارت حرم امام رضا (علیه‌ السّلام) از دزفول خارج شد. وقتی وی به همراه برادرش شیخ منصور به بروجرد رسید، بنا به درخواست شیخ اسدالله مشهور به حجت‌الاسلام بروجردی به مدت یک ماه در آنجا ماند و پس از آن به اصفهان رفته، در درس حاج سید محمدباقر شفتی رشتی معروف به حجت‌الاسلام رشتی که ریاست دینی اصفهان را بر عهده داشتند، شرکت کرد. از این شرکت در کلاس خاطره‌هایی نیز وجود دارد که به شرح زیر است:
سید در هنگام درس اشکالی را بر شاگردان القاء کرد. شیخ مرتضی که در پایین مجلس نشسته بود، پاسخ اشکال را به یکی از شاگردان گفت و از درس خارج شد. هنگامی که شاگرد پاسخ اشکال را داد، سید گفت: «این جواب را یا حضرت حجت بن الحسن (علیه‌ السّلام) به تو تلقین کرده است یا شیخ مرتضی نجفی. هنگامی که آن شاگرد ماجرا را گفت: سید به جستجوی شیخ پرداخت. وقتی که مکان اقامت ایشان را یافت، عزم دیدار نمود که شیخ گفت: «به زحمت ایشان راضی نیستم» و به همراهی برادرش به سوی خانه سید روانه شد که در میانه راه با سید دیدار کرد و سید ایشان را به منزل برد. شیخ نیز که اصرارهای فراوان سید را در ماندن و اقامت در اصفهان دید، به بهانه دیدار مادر از اصفهان به سوی دزفول حرکت کرد.

از دیگر سفرهای ایشان سفر به کاشان بود که به واسطه عظمت و بزرگی ملا احمد نراقی، صاحب مستند الشیعه، و صاحب معراج السعاده، فرزند ملا مهدی نراقی چهار سال در درس‌های وی شرکت کرد و پس از آن، وقتی خواست به سوی مشهد حرکت کند، ملا اجازه (اجتهاد) مبسوطی برای وی صادر نمود و در آن، شیخ را به بهترین عبارت‌ها ستود. شیخ و برادرش پس از کاشان، چند ماهی را در مشهد مقدس، ماندند و پس از آن به سوی تهران حرکت نمودند، مدتی را در مدرسه «مادر شاه» ساکن شدند.

شیخ و برادرش پس از ۶ سال مسافرت دوباره به دزفول بازگشتند و با استقبال اهالی شهر روبرو شدند. شیخ پس از ۴ سالی که در دزفول ساکن بود، دوباره به سوی نجف اشرف حرکت کرد، درحالی‌که دو تن از مردان بزرگ علمی شیعه در آن روزگار یعنی شیخ علی، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء و شیخ محمدحسن (صاحب جواهر) در راس حوزه بودند.

شیخ انصاری را خاتم‌الفقها و المجتهدین لقب داده‌اند. او از کسانی است که در دقت و عمق‌نظر، بسیار کم‌نظیر است. علم اصول و بالتبع فقه را وارد مرحله جدیدی کرد. او در فقه و اصول ابتکاراتی دارد که بی‌سابقه است. مقام علمی او در حدی است که به حق و شایستگی تمام، او را خاتم‌الفقها و پایان‌دهنده و تکمیل‌کننده فقاهت لقب داده‌اند و او یک صد و پنجاه سال تمام است که بر جهان فقه و اصول و حوزه‌های علمی شیعه حکومت و زعامت روحی و فکری دارد و اندیشه‌ها و ابتکارات او سرفصل تاریخی در فقه به شمار آمده و مستند فقها است.

او نظریات ابتکاری و ابداعی بی‌شماری در فقه و اصول به وجود آورد که می‌توان نظریه حاکم بودن یکی از ادله بر دلیل‌های دیگر در مبحث تعادل و تراجیح را از نظریات مهم او به شمار آورد، و همچنین بها دادن شایسته به عقل و خرد در شناخت حکم و قانون اسلام، و دیگر مبارزه با اخباری‌گری رایج آن روز بود، که شیخ توانست با یک رشته از بیانات دقیق علمی در برابر آنها بایستد و آنان را متقاعد سازد، این امر از امتیازات بارز او به شمار می‌آید. او کوشید که به منکرین اعتبار عقل در شناخت معارف و احکام اسلامی ثابت کند که ملازمه‌ای میان عقل و شرع وجود دارد و آنچه را که عقل حکم می‌کند، شرع نیز حکم می‌کند و حکومت این قاعده در اغلب فتاوی و نظریات مرحوم شیخ، جلوه خاصی داد، منتهی باید خود عقل و آن قاعده فقهی مورد ارزیابی قرار گیرد که عقل چگونه عقلی باشد و قاعده نیز کدام قاعده باشد؟

او با این روش متین و مستحکم، اصول اخباری‌گری رایج آن روز را در هم کوبید و پایه‌ها و اصول مستحکمی برای فقه و اصول نوین بنیاد نهاد و مسیر اجتهاد را روشن و مبرهن نمود. او با این وسعت مشرب، باب اجتهاد و افتا و استخراج و استنباط احکام شرعیه فرعیه را از منابع و مصادر اولیه بازگشود و رمز پیشرفت و ترقی مسلمانان را در مسیر اجتهاد و اعتقاد بر خویش در راه عمل به احکام الهی قرار داد.

درباره مقام علمی شیخ انصاری گفته‌اند: سید حسین کوه کمره‌ای که از عالمان روزگار شیخ بوده و مجلس درس نیز داشته است، روزی پیش از آمدن شاگردان، در محل درس حاضر شد و در گوشه مسجد، شیخ ژولیده‌ای را با چند نفر شاگرد در حال تدریس دید. سید حسین به درس او گوش داد و احساس کرد که وی بسیار محققانه بحث می‌کند. روز دیگر، زودتر آمد و به درس شیخ گوش داد. وقتی تدریس او را دید، اعتقادش بیش‌تر شد و احساس کرد که از خودش فاضل‌تر است و اگر شاگردانش به جای درس او، در درس این شیخ حاضر شوند، بهره بیش‌تری خواهند برد، از اینرو، روز دیگر به شاگردانش گفت: این شیخ که در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، برای تدریس از من شایسته‌تر است و خود من نیز از او بهره می‌برم، همه با هم به درس او می‌رویم». از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس درس شیخ حاضر شدند.

دو کتاب معروف شیخ، رسائل و مکاسب، کتاب درسی طلاب شده است. علما بعد از او شاگرد اویند. حواشی متعددی از طرف علمای بعد از او به کتاب‌های او زده شده است. بعد از محقق و علامه حلی و شهید اول، شیخ انصاری تنها کسی است که کتاب‌هایش از طرف علمای بعداز خودش مرتب حاشیه خورده است. دستخط شیخ انصاری، مشتمل بر اجازه اجتهاد و روایتی که به آیت الله میرزا داوود، نجل حاج میرزا اسداللّه بروجردی داده‌اند و او را با القاب و عناوین فضل و کمال تعریف و توصیف نموده‌اند.
در عظمت علمی و نبوغ فکری شیخ مرتضی انصاری (ره) همین‌قدر کافی است که اطلاع پیدا نمائیم تاکنون بیش از ۲۰۰ نفر از علما و فضلا و دانشمندان و معاریف رجال اسلامی بر کتب و نوشته‌های او حاشیه و تعلیقه نگاشته‌اند و کتاب‌های تالیفی او به کرات در ایران، عراق و دیگر کشورهای اسلامی مورد تجدید طبع قرار گرفته است، به حدی که هم‌اکنون مواد غذای فکری طلاب و فضلای حوزه‌های علمیه و برخی از مجامع دانشگاهی و حقوقی را آثار او تشکیل می‌دهد.
نقل شده است که: شخصی خدمت شیخ رسید و به او گفت: فلان طلبه چای می‌خورد! (گویا در آن زمان چای به این صورت کنونی مرسوم نبوده و جز تشریفات به حساب می‌آمده است) و با این سخن می‌خواست سعایتی کرده باشد که شیخ حقوق آن طلبه را کم کند، ولی شیخ رو به او کرده و گفت: خدا رحمتت کند که این مطلب را به من گفتی، و دستور داد تا اضافه بر ماهیانه آن طلبه، مخارج چای را نیز از بیت‌المال به وی بپردازند تا اینکه با راحتی و آسایش بیشتر به تحصیل خود ادامه دهد.
شیخ نه تنها به طلاب حوزه رسیدگی می‌کرد، بلکه همواره به فکر فقرا و مستمندان نیز بوده است، و شب‌ها همانند رهبر و مولایش امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) به خانه‌های مسکونی فقرا سر می‌زد و مواد غذایی بر دوش گرفته، در بین خانواده‌های مستمند و بیچاره تقسیم و توزیع می‌نمود.
در کتاب لؤلؤ الصدف چنین آمده است: و اغلب عطایای آن مرحوم در سربوده، کثیری از فقرا معاش (حقوق) معین داشتند که همیشه سالانه و ماهانه به آنان می‌رسید و هیچ نمی‌دانستند از کجاست در وقت سحر بر در خانه فقرا می‌رفت با لباس مبدل، و صورت را ستر می‌کرد و به مقدار حاجت آنها مرحمت می‌فرمود و چون شیخ از دنیا رفت، معلوم شد آن مردی که بر درب منازل این مردم در اوقات غیرمتعارفه می‌آمده، آن مرحوم بوده است، او انصافا روی اسلام را سفید کرد.
نوشته‌اند که یکی از یاران شیخ، نسبت به این کار انسانی وی (کمک به فقرا و مستمندان) از او ستایش و تمجید کرد، شیخ در پاسخ گفت: این وسیله فخر و کرامتی نیست، زیرا وظیفه هر فرد معمولی است که امانت را به صاحبش برساند و این وجوه هم حقوق فقراست که به عنوان امانت نزد من می‌باشد و من به صاحبانش می‌رسانم.
بالیوز، نماینده سیاسی انگلستان در بغداد که دو سال در پی شرف‌یابی به خدمت شیخ بود و موفق نشده بود، سرانجام در بیابان، وقتی که شیخ برای زیارت حضرت سلمان می‌رفت، او را دید. او در توصیف شیخ می‌نویسد: «به خدا سوگند! وی عیسی بن مریم یا نایب خاص او است.»
آقا میرزا محمدتقی اردوبادی از مظفرالدین شاه قاجار و او نیز از عالمی نقل می‌کند: «وقتی در نجف اشرف، محضر شیخ انصاری حاضر می‌شدم، شبی در عالم رؤیا، شیطان را دیدم که چند ریسمان در دست داشت، پرسیدم: اینها را برای چه به دست گرفته‌ای؟ گفت: اینها را به مردم می‌بندم و به سمت خود می‌کشم. در روز گذشته یکی از اینها را به گردن شیخ مرتضی انصاری‌ انداختم و از اتاقش تا بیرون کوچه کشیدم، ولی در میان کوچه از قید رها شد و برگشت. وقتی بیدار شدم، خواب خود را نزد شیخ عرض کردم، شیخ فرمود: شیطان راست گفته است. او دیروز می‌خواست به لطایف‌الحیل مرا گول زند، زیرا چیزی در خانه لازم شده بود و من پولی نداشتم، با خود گفتم: یک قِران از سهم امام را که نزد من بی‌مصرف مانده است، به عنوان قرض بر می‌دارم و سپس ادا می‌کنم، وقتی آن پول را برداشتم و به کوچه آمدم، پشیمان شدم و آن را به جای اوّلش برگرداندم.»

شیخ محمدحسین کاظمی می‌گوید: «در نخستین روزهای ریاست عامه شیخ، پس از نماز عشا داخل حرم مطهر می‌شدم و پشت به در حرم و رو به ضریح مطهر، به دیوار تکیه می‌کردم و زیارت می‌خواندم. شبی شیخ مرا در حرم دید. آهسته کیسه پولی در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ برای خودت باشد و بقیه را میان شاگردانت تقسیم کن. وقتی به خانه بازگشتم و پول را شمردم، دیدم همه آن با قرضی که بر ذمّه‌ام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبکار خود می‌دهم و کم‌کم نصف آن را به شاگردان می‌رسانم. این فکر را به کسی اظهار نکردم. شب دیگر که به حرم مطهر مشرف شدم، شیخ از نزدیک من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از این پول بدهید، من باز به خود شما پول می‌دهم. از این پیشامد، دانستم که شیخ از ضمیر من آگاه شده است. از خیال خود برگشتم و مقام شیخ را بهتر شناختم.»

مردی خدمت شیخ آمد و از وی چیزی خواست. شیخ فرمود: «نخست آن مقدار پولی را که در فلان جا پنهان و ذخیره کرده‌ای، مصرف کن، سپس هنگام نیازمندی و نداشتن نزد من بیا! » به این ترتیب، آن مرد از گفته خود پشیمان شد.

 

از منظر فرهیختگان

علامه نوری: خداوند بر جابر بن عبدالله انصاری تفضّل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد که ملت و دین را به علم و زهد و عبادت و کیاست یاری کرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسید.

علامه کاشف‌الغطاء: «به خدا سوگند! او مجتهد علی‌الاطلاق است» و در شان وی به شیخ جعفر شوشتری می‌گوید: هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه می‌کند، به جز شیخ مرتضی که دیدنش از شنیدن وصف او عظیم‌تر و والاتر است.

آیت الله‌ العظمی سید موسی شبیری زنجانی: شیخ در حوزه‌های علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آنجا که در میان متاخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتم‌الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شان او گفته‌اند: هو تالِی العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد.

میرزا حبیب‌الله رشتی: شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمدحسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد.

ملا احمد نراقی: بهره‌ای که من از این جوان بردم، بیش از بهره‌ای بود که او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم که هیچ یک مانند شیخ مرتضی نبودند.

اساتید

  • آیت الله شیخ حسین انصاری
  • آیت الله سید محمد مجاهد
  • آیت الله ملا محمد یا محمدشریف مازندرانی
  • آیت الله ملا احمد نراقی
  • آیت الله شیخ موسی کاشف‌الغطاء
  • آیت الله سید صدرالدین موسوی عاملی

 

شاگردان

  • آیت الله میرزا محمدحسن شیرازی
  • آیت الله شیخ جعفر شوشتری
  • آیت الله حاج میرزا حبیب‌اللّه رشتی
  • آیت الله سید حسین کوه کمری تبریزی
  • آیت الله شیخ محمدحسن مامقانی
  • آیت الله شیخ محمدکاظم خراسانی
  • ملا حسین قلی همدانی
  • سید جمال‌الدین اسدآبادی

 

آثار

  • المکاسب (فقه)
  • فرائد الاصول (اصول)
  • رساله‌ای در تقیه، رسالة فی التقیه
  • رساله‌ای در رضاع و نشر حرمت آن
  • رساله‌ای در قضا میت
  • رساله‌ای در مواسعه و مضایقه
  • رساله‌ای در عدالت
  • رساله‌ای در مصاهره
  • رساله‌ای در ملک اقرار
  • رساله‌ای در تبیین قاعده لاضرر و لاضرار
  • رساله‌ای در خمس

 

عروج ملکوتی

شیخ اعظم انصاری در شب ۱۸ جمادی‌ الثانی سال ۱۲۸۱ق پس از ۶۷ سال زندگی در نجف اشرف درگذشت و دنیای اسلام را داغدار نمود.

زندگینامه ابن فهد حلی

 

به نام آفریننده عشق

 

جـمـال‌السالکین ابوالعباس، جمال‌الدین احمد بن شمس‌الدین محمد بن فهد حلی اسدی معروف به ابن فهد حلی، از فقیهان و محدّثان امامی که شهرت او بیشتر در اخلاق، دعا و سیر و سلوک است. اثر مشهور او در این زمینه، کتاب عدة الداعی و نجاح الساعی است که به دعا و آداب و مسائل مربوط به آن می‌پردازد.

 

ویژگی ها

سال ۷۵۷ق بـود و سال‌ها از حمله وحشیانه مغول گذشته‌ امـا زخـم آن همـچنان بـاقی بـود. شهرهای اسـلامی به ویـرانه تـبدیل گشـته بود ولی حله به تدبـیر عـالمان آن دیـار از این حـملات در امان مانده، در آرامشی نسبی به سـر می‌بـرد. حله اکنون یکی از شهرهای استان بابِل است و در گذشته‌های دور به آن جامعان می‌گفتند. این شهر را «سیف الدوله صدقه» یکی از پادشاهان آل مزید که از سلسله‌های شیعه به حساب می‌آمدند در محل جامعان بنا نهاد و حله نامید. تا سال ۵۴۷ حکومت حلّه به دست بنی‌مزید بود و پس از آن مدتی در دست عباسیان، زمانی در قلمرو ایلخانان و هنگامی در سیطره آل جلایر به حساب می‌آمد.

فارغ از هیاهوی دنیاپرستان در شهر حله در منزل یکی از شیعیان به‌نام شیخ شمس‌الدین محمد بن فهد کـودکی به دنیا آمـد که نامش را احـمد نهـادند. احـمد در خـانه سـاده و زنـدگی باصفای شیخ شمس‌الدین محمد روحانی شیعی پا به جهان نهاد و رشد و نمو را شروع کرد.
بیشترین مدت حیات احمد بن محمد بن فهد حلّی در زمان حکومت جلایریان بوده است. جلایریان از سال ۷۴۰ق تا سال ۸۱۳ق بر حله حکومت می‌کردند. بنیانگذار این سلسله شیخ حسن چایلکانی بود که پس از او سلطان اویس و سپس سلطان حسین و سلطان احمد بر حله حکومت کردند. ابن فهد حلی ۵۶ سال از مدت ۸۴ سال حیات خود را در زمان آل جلایر بسر برده و در حله بوده است.

احمد کم کم رشد کرد و دوران کودکی را در حلّه پشت سر گذاشت و در خانواده شیعی خود و در پرتو مهر و محبت پدر و مادر هر روز تعلیمی تازه می‌یافت و جانش از زلال احکام اسلام در خانواده‌ای این چنین نوری تازه می‌گرفت پس از آن به سن تحصیل رسید و چون دیگر فرزندان حله به مکتب خانه رفت و خواندن و نوشتن را آموخت.

همان طور گفتیم به تدبیر عالمان حلّه حوزه علمیه حلّه و شهر از گزند مغـول در‌امـان مـانده بود و اکنون که ابن فهد در سنین جوانی است یکی از حوزه‌های پرقدرت شیعی به حساب می‌آید. احمد بن فهد پس از فراگیری خـواندن و نوشـتن به حـوزه علمیه حلّه رفته و تحصیل علوم اسلامی را شروع کرد. او جدی و مصمّم به درس خواندن پرداخت و با تقوا و پرهیزگاری توفـیق بیشتری برای ادامه تحصیل یافت. سال‌ها می‌گذشتند و ابن فهد سـخت مشغول تحـصیل شده و دوره‌های عـلوم اسلامی را پشت سر می‌گذاشت تلاش پی‌گیر و زحـمت شبانه‌روزی از او عـالمی بزرگ و فقـیهی سـترگ سـاخت که در آسـمان حــلّه درخـشید. همچنین‌ وی‌ بخشی‌ از عمر خود را در کربلا سپری‌ کرده‌ است‌.

در سال ۸۲۶ ق. احمد بن فهد سفری به مناطق جبل عامل کرده او در این سفر ۶۷ سال از عمرش گذشته و پس از تلاش‌ها و زحمت‌ها راهی این سفر گشته بود. در آنجا به روستای جزین رفته، از فرزند شهید اول اجازه روایت دریافت کرد. اینکه او چرا و چگونه به این سفر رفته، مشخص نیست ولی شاید زیارت قبور پیامبران و حضور در نخستین قبله‌گاه مسلمین – بیت المقدس – و نیز دیداری از عالمان آن دیار بخشی از اهداف سفر عارف حلّی بوده است.

ابن فهد در سال‌های آخر عمر به کربلا هجرت کرد و در آن دیار خونرنگ مرجعی پرنفوذ و والامقام یاد شده است. بررسی استفتاءات مختلفی که از او شـده نشانگر والایی موقعیت و منزلت وی در آن زمان است. او از زیارت سید الشهداء (علیه‌السّلام) و فیوضات آن پاک بهره‌مند بوده ادب محضر را هرگز از دست نداد. عشق، ادب و معرفت او نسبت به مقام نورانی ولایت او را به خضوعی غیر قابل توصیف واداشته بود. در این‌باره گفته‌اند: ابن فهد هرگز زمین کربلا را به قضای حاجتش آلوده نکرد تا حرمت حرم را حفظ کرده باشد و حریم آن پاک و معطر بماند.

آن معرفت کیش در کربلا برای اینکه اوقاتش در رابطه با مردم کمتر ضایع شود باغی داشت که به باغ نقیب علویان معروف بود و در آن، با تولید محصول پاکیزه‌ای که خود کشت می‌کرد زندگی می‌گذرانید. روزی در باغ بود که شخصی یهودی وارد شد و گفت: شما می‌گویید پیغمبرتان گفته عالمان امت من از انبیای بنی‌اسرائیل برترند؟ احمد بن فهد جواب داد. آری! یهودی گفت: نشانه این ادّعا چیست؟ موسای کلیم عصا را اژدها می‌کرد. در این حـال ابن فهد نیز بیلی که در دست داشت به زمین انـداخت و بی‌درنگ ماری مهیب شد! سپس آن را گرفته، دوباره به شـکل بیل درآمد. یهودی گفت: شما از این نظر در رتبه آنان هستید (نه برتر از آنان). ابن فهد گفت: برای موسی چنین خطاب آمد «لاتخف» (نترس) ولی ما نترسیده، آن را می‌گیریم!

نقل کرده‌اند که یکی از انسان‌های الهی در خواب چنان دید که مجلسی باشکوه بر پا شده و هـمه عالمان شیعه در آن جـمع‌اند ولی ابن فهد حضور ندارد. در عالم خواب می‌پرسد پس ابن فهد کجاست؟ می‌گویند او در مجلس انبیا مقام گزیده است! آن عالم بزرگ مدتی بعد پس از دیـدار با ابن فهد خوابش را برای وی تعریف می‌کند. آنگاه می‌پرسد: شـما چه کرده‌اید که خلوت نشین محفل انس گشته و در مجلس پیامبران جای گرفته‌اید؟ ابن فهد می‌گوید: آنچه مرا بدان مقام رهنمون شد این بود که فقیر بودم و پولی نداشتم تا به آن صدقه داده، نیازمندی را دست گیرم. از همین‌ رو مقام و آبرویم را صدقه دادم و از موقعیت خویش نیازمند را دستگیری کردم.

او در مناظره و مباحثه، تبحر و توانایی کامل داشته است و با برخی از پیروان فقه اهل سنت، در عـصـر حکومت میرزا اسبند ترکمان حاکم عراق، مباحثاتی داشت. در سال ۸۴۰ ق. در حالی که شیخ کامل حله ۸۴ بهار را پشت سر گذاشته بود از طرف حکمران بغداد میرزا اسپند برای مناظره با علمای اهل سنت به بغداد دعوت شد. اسپند میرزا پسر قرایوسف از امرای سلطان محمدجـلایر بود. او و پـدرش دوازده سال بر بغـداد و اطراف آن حکومت کردند. اسپند میرزا در سال ۸۳۶ به حکومت بغداد رسید و از زمان انجام این مناظره چهار سال از ایام زمامداری‌اش گذشته بود. مجلس مناظره بر پاشد و ابن فهد و عالمان شیعی در یک طرف و بزرگان اهل سنّت در طرف دیگر به بحث نشستند. ابن مناظره‌ها پس از جدالی حسّاس در حضور سلطان به پایان رفت و ابن فهد حلی توانست حقانیّت تشیّع را به اثبات برساند. بدین ترتیب اسپندمیرزا حاکم بغداد مذهب شیعه را اختیار کرده، سکه به نام دوازده امام زد و مذهب شیعه را مذهب رسمی حوزه حکمرانی‌اش قرار داد.

شوشتری‌ مدعی‌ شده‌ است‌ که‌ نزد ابن‌ فهد کتابی‌ در زمینه علوم‌ غریبه‌ بوده‌ که‌ در هنگام‌ مرگ‌، آن‌ را به‌ فردی‌ سپرده‌ و از وی‌ خواسته‌ بود که‌ آن‌ را در رود فرات‌ اندازد. براساس‌ همین‌ روایت‌ سیدمحمد بن‌ فلاح‌ مشعشعی‌ که‌ در آغاز، از شاگردان‌ ابن‌ فهد بوده‌ است‌، آن‌ کتاب‌ را با حیله ‌ به‌ چنگ‌ آورد و با استفاده‌ از مطالب‌ آن‌، بر خوزستان ‌ استیلا یافت‌. آقا‌بزرگ‌ این‌ کتاب‌ را همان‌ استخراج‌ الحوادث‌ دانسته‌ که‌ به‌ نظر درست‌ نمی‌آید.

زیبا نکته‌ای که در پایان تالیفات ذکر آن بجاست تلاش مداوم و پویای این دانشمند و عارف شیعی قرن نهم است که تا دمادم مرگ به مجاهدت و تحقیق و تالیف پرداخته است. بخشی از کتاب‌هایش نیمه تمام مانده و حتی برخی در میانه مطلب رها شده است. گویا مرگ را با آخرین مرکب قلم او قرابتی تمام بوده است. به‌علاوه در میان‌ اندیشه‌های مکتوب او به دو عنصر نماز و دعا توجه خاصی شده است و چیزی در حدود یک سوم تالیفات ایشان در این‌باره است. این راز ریشه در یافته‌ها و نهفته‌های روح پاک او دارد و نشان از درکی همراه با یافتن و مشاهده دارد.

از آنرو که‌ ابن‌ فهد به‌ زهد و تقوی ‌ شهره‌ بوده‌ و آثاری‌ نیز در اخلاق‌ و عرفان‌ نوشته‌، شوشتری وی‌ را صوفی ‌و مرتاض خوانده‌ است‌.

 

از منظر فرهیختگان

صاحب روضات الجنات می نویسد: عالم عارف پر از اسرار، کاشف اسرار فضائل، جمال‌الدین ابوالعباس احمد بن شمس‌الدین محمد بن فهد اسدی حلی، در اثر شهرت و اعتبار، بی‌نیاز از توصیف و تعریف می باشد وی جامع معقول و مـنـقـول، فـروع و اصـول ظـاهـری و باطنی و علم و عمل است.

میرزا حسین نوری می‌ نویسد: وی صاحب مقامات عالی در میدان علم و عمل و دارنده خصال روحی و باطنی‌ است که در کمتر انسانی یافت می‌شود.

محقق تستری می گوید: وی شیخ با افتخار جلیل، یگانه کامل، نیک بختی که روشنایی مسلمین و راهنمایی مؤمنین بود عالمی که پیشوای به وحدت رسیدگان و دلیر عرصه‌های مناظره با مخالفین و دشمنان بود. الگوی عابدان و نادره عارفان و زاهدان و پدر فضایل و نیکی‌ها است.

علامه عارف میرزا علی آقا قاضی می‌گوید: سه نفر در طول تاریخ عرفان به مقام «تمکن در توحید» رسیده اند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلی و سید مهدی بحر العلوم

آیت الله جوادی آملی می‌نویسد: بعد از ائمه(ع) وقتى علما را بررسى مى‌کنند خیلى فاصله دارد تا نوبت به صاحب جواهر و شیخ مرتضى انـصـارى‌هـا برسد آنچه که در صف مقدم دیده مى‌شود سید بحرالعلوم است، ابن طاوس است، ابن فهد حلى است. اینها کسانى هستند که مدعى‌اند ما شب قدر را شناخته‌ایم. اینها کسانى‌اند که بزرگان فقهاى ما روى عظمت اینها صحه گذاشته‌اند. وقتى شیخ مرتضى انصارى اعلى الله مقامه الـشریف درباره عظمت‌هاى اینگونه از علما صحه مى‌گذارند آنگاه نوبت به دیگران که مى‌رسد یـقـیـنا باید با خضوع بیشترى سخن بگویند.

 

اساتید

  • علی‌ بن‌ خازن‌ حائری‌
  • علی‌ بن‌ یوسف‌ بن‌ عبدالجلیل‌ نیلی
  • شیخ احمد بن‌ متوج‌ بحرانی‌
  • مقداد بن‌ عبدالله‌ سیوری‌
  • سیدجمال‌الدین‌ بن‌ اعرج‌ عمیدی‌
  • حسن بن ابی‌الحسن دیلمی

 

شاگردان

  • شیخ علی بن هلال جزائری
  • عزالدین حسن بن احمد بن یوسف
  • شیخ علی بن عبدالعالی کرکی
  • شیخ عبدالسمیع بن فیاض اسدی حلی
  • سیدمحمد بن فلا ح موسوی حویزی
  • علی بن جمال‌الدین محمد بن طی عاملی
  • احمد بن محمد بحرانی

 

آثار

  • التحصین‌ فی‌ صفات‌ العارفین‌
  • عدة الداعی و نجاح الساعی
  • جوابات‌ المسائل‌ البحرانیه
  • جوابات‌ المسائل‌ الشامیّة الاولی‌
  • رسالة وجیزة فی‌ واجبات‌ الحج‌
  • المقتصر فی شرح‌ المختصر

 

عروج ملکوتی

سرانجام سال ۸۴۱ ق. فرا رسید و از عمر احمد بن فهد ۸۵ سال یا ۸۴ سال گذشته بود و آخرین لحظات زندگی شیخ بود. او مشتاق دیدار بی‌پرده دوست، آماده پرواز شده، بال گشود و غبار طبیعت را از روح خود زدوده چشم دوستان در فراق شیخ ترانه جدایی سرداد و گلاب اشک را مویه کرد. دوستداران شیخ جنازه را برگرفته، در میان‌ اندوه مؤمنان تا باغ نقیب علویین کربلا تشییع کرده، به خاک سپردند. و بنا به‌ گفته خوانساری مدفن‌ وی‌ در کربلا در جنب‌ خیمه‌گاه‌ واقع‌ شده‌ است‌.

زندگینامه سید محمدمهدی بحرالعلوم

 

به نام آفریننده عشق

 

سید محمدمهدی بن مرتضی بن محمد بروجردی طباطبایی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ق در کربلا متولد شد. پدر و اجدادش از عالمان دین بودند. مادرِ پدربزرگ او از نسل مجلسی اول بود و به‌همین دلیل ، بحرالعلوم از مجلسی اول به‌عنوان جدّ و از علامه مجلسی به‌عنوان دایی خود یاد می‌کند.

 

ویژگی ها

سید محمد مهدی بحرالعلوم، پیش از پگاه عید فطر در سال ۱۱۵۵ ه ق در شب جمعه چشم به دنیا گـشـود. پدر ارجمندش می گوید: در آن شب كه ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم (ع) را دیدم كه شمع بزرگی را به شاگردش محمدبن اسماعیل بن بزیع می دهد محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می كند ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرا می گیرد.

بحرالعلوم تحصیلات خود را در زادگاهش کربلا و نزد پدر و شیخ یوسف بحرانی(صاحب حدائق) آغاز کرد و بعد به نجف رفت و نزد شیخ مهدی بن محمد فتونی عاملی و شیخ محمدتقی دورقی و شیخ محمدباقر هزارجریبی به کسب علم پرداخت. سپس به کربلا بازگشت و در درس وحید بهبهانی شرکت کرد. در ۱۱۸۶ق به مشهد سفر کرد و هفت سال در آنجا اقامت گزید. در این مدت گذشته از شرکت در مجالس علمی و مباحثه با علما، نزد میرزا میرزا محمدمهدی خراسانی به فراگیری فلسفه پرداخت و این حکیم او را به سبب مقام شامخ علمی‌اش بحرالعلوم خواند. این لقب که پیش از آن به کسی داده نشده بود، بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند.

پس از آنکه وحید بهبهانی به علت کهولت سن درسش را تعطیل کرد، بحرالعلوم به توصیه استاد به نجف بازگشت و در آنجا حوزه درسی تشکیل داد. سید بحرالعلوم در ۱۱۹۳ق به حج رفت و در مدت دو سالی که در حجاز بود، گذشته از اقدامات دینی، به تدریس فقه مذاهب اربعه پرداخت و افراد بسیاری در حلقه درسی او شرکت کردند.

شهامت اخلاقی و روحیه اصلاح‌طلبی بحرالعلوم سبب شد که در دوران ریاست عامّه، در اجرای تکالیف اجتماع-دینی با بزرگان معاصر خود همکاری کند، از جمله: در مسایل فتوایی مردم را به تقلید از شیخ جعفر نجفی رهنمون شد. برای قضا و رسیدگی به خصومات، شیخ محیی الدین را معرفی کرد. برای اقامه جماعت، شیخ حسین نجف عالم و زاهد و امام جماعت مسجد هندی را منصوب کرد. همچنین شاگردش سید جواد عاملی مؤلف مفتاح الکرامه، را به تدوین کتب، از جمله تقریرات درس خود او که محور آن کتاب وافی فیض کاشانی بود، تشویق کرد. خود علامه بحرالعلوم نیز علاوه بر تدریس فقه و حدیث، به امور مردم رسیدگی می‌کرد.

وی از کربلا بـه نجف مهاجرت كرد و در مركز بزرگ دانشهای اسلامی، به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی كم كه هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نكرده بود،ارشاد و رهبری مسلمانان را بر عهده گرفت و در عین حال كه به تدریس و تالیف اشتغال می ورزید، به امور فقرا و مستمندان نیز رسیدگی كرده، مسائل و مشكلات اجتماعی مردم را حل و فصل می نمود.

بحرالعلوم دارای اخلاق پسندیده انسانی و پیامبرگونه بود تواضع و فروتنی او زبانزد خاص و عام، و عطوفت و مهربانی او نسبت به بینوایان و مستمندان، دربالاترین حد ممكن خود بود، به حدی كه شـاگردان و مریدان خود را تحت تاثیر كامل قرار می داد او كم سخن می گفت، سكوتش از حرف زدنـش بـیشتر بود همواره در حال تفكر و اندیشیدن به سر می برد، اگر سخنی به زبان می آورد با ذکر خدا همراه بود دربین مردم كه می نشست، نشستن حالت تشهد در نماز را داشت هنگام راه رفتن هیبت و وقار خاصی داشت هیچ گاه به پشت سر خود یا به اطراف خود نگاه نمی كرد، مگردر حـال ضـرورت گـامـهـای استوار خود را بیشتر با اندیشه های شگرف می آمیخت دریافته بود كه هیبتش مانع از سخن گفتن مردم با وی می شود، لذا همیشه ملازمان خود را سفارش می كرد باب سـخـن گـفتن با مردم را بگشایند تا از راز دل مردم باخبر شده، در رفع گرفتاریهای آنان بیشتر بكوشند.

صـبـحـهـا را هـمـواره در بـحـث و تـدریـس و قضاوت بین مردم، و شبها را در مطالعه و تحقیق می گذراند و پس از اندكی خواب و استراحت، برای عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذوالجلال خـود را كاملا آماده می ساخت و بسیار دیده شده بود كه پس از نیمه شب از نجف تا کوفه پیاده راه می رفت كه هنگام مناجات در مسجد کوفه باشد و پس از نماز صبح به نجف باز می گشت و قبل از هـر كـار بـه حـرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) مشرف می شد و با آن حالت معنوی و عـرفـانـی كـه داشـت، بـه زیارت مشغول می گشت و برخی از كتب رجال در احوال آن بزرگوار نـوشـتـه انـد كـه: گـاهـی سـؤالاتـی از امام می كرد و به نحوی كه ما نمی دانیم، پاسخ دریافت می نمود.

اجتناب بحرالعلوم از هرگونه سخت گیری در امور جاری زندگی و نیز سخاوت و همت بلند او زبانزد همگان بود، چندان که برخی به گرایش‌های عرفانی در وی معتقد شده‌اند و تأثیر این گرایش را در دست‌پروردگان و برخی از علمای پس از او نمی‌توان انکار کرد.

همه معاصران بحرالعلوم به مقام علم و تقوای او اذعان کرده‌اند. حتی استاد او، وحید بهبهانی، در سال‌های پایانی عمر، چون زوال ملکه اجتهاد را در خود احتمال می‌داد، در مسایل فقهی از او نظرخواهی می‌کرد.خبر تشرف وی به حضور امام زمان (عج) به حد تواتر رسیده است و اصل این تشرف را هیچ‌ یک از دانشمندان معاصر یا متأخر از او، انکار نکرده‌اند.

داسـتـان مفصلی را از مناظره او با دانشمندان یهود در كتابهای نقل كرده اند كه بیشتر شباهت به مناظره و احتجاج ائمه معصومین (ع) با علمای یهود و نصاری دارداین مناظره كه در ۱۴ صفحه با قـطـع وزیـری چـاپ شده است و علمای یهود را به تسلیم و خضوع واداشته است، بیانگر اطلاع و آگاهیهای فوق العاده سید بحرالعلوم دربخش عقائد و کلام می باشد.

داستانهای بسیاری درباره دستگیری بحرالعلوم از بینوایان و رسیدگی او به حال مستمندان نقل شـده اسـت و بـرخی از نویسندگان دارند كه شبها همانند جدش امیرالمؤمنین (ع) كوله باری از مـواد غـذایـی را بـر دوش مـی گـرفـت و از تاریكی شب استفاده می كرد، در كوچه های نجف راه مـی افتاد و بر در خانه هر فقیر مستمندی كه می رسید، مقداری از غذا و پول قرار می داد و همواره از حال مردم سؤال می كرد و به بینوایان رسیدگی كامل داشت.

نـوشته اند شبی شاگرد برجسته اش سید محمد جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامة) را فراخوانده، او را توبیخ و سرزنش نمود مرحوم عاملی دلیل نگرانی استادش را پرسید، استاد در پاسخ گفت: یكی از برادران مسلمان كه همسایه شما است، تهیدست است او هر شب خرمای بد و ارزان قیمتی از بقال می گرفت وبچه های خود را با آن سیر می كرد امروز رفته است از بقال خرما بگیرد، بقال از دادن خـرمـا امتناع ورزیده است، زیرا بدهكاریهای آن بیچاره زیاد شده بود و امشب او و بچه هایش بی شام مانده اند سید جواد عاملی از آقای بحرالعلوم معذرت خواهی می كند و از اینكه از حال او خبر نداشته است، پوزش می طلبد.

بحرالعلوم در پاسخ او می گوید: معلوم است بی اطلاع بوده ای، چون اگر با علم به حال آن بیچاره شام می خوردی و به او اعتنا نمی كردی، کافر بودی، ولی آنچه مرا نگران و ناراحت كرده است، این است كه تو چرا از برادر مسلمانت خبر نداشته ای؟ باید از حال برادرانت جستجو كنی و آنان را دریابی. در هـر حـال سید، سینی بزرگی پر از غذا با مقداری پول به آقای عاملی داد و از او خواست كه به منزل آن برادر مؤمن برود و با هم شام بخورند و این پول را هم به اوبپردازد تا قرضهای خود را ادا كند، و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نكرد تااینكه آقای عاملی برگشت و به او خبر داد كه غـذا را بـا هـمـسـایـه اش تـنـاول كرده و پول را هم به او رسانده است، و جالب اینجاست كه انعام بحرالعلوم درست به اندازه قرضها و دیون آن مؤمن بوده است.

یکی از شاگردان سید به نام «شیخ تقی ملّا کتاب» نقل می‌کند که سالی مرحوم سید از نجف به کربلا سفر نمود. طبق معمول گروه زیادی از شاگردان از جمله راوی داستان که در چنین سفرهایی با سید همراهی می‌کردند در این سفر نیز ملازم ایشان شدند. در میانۀ راه متوجه مردی شدند که با فاصله‌ای از این کاروان به تنهایی سفر می‌کرد؛ اما هر وقت سید می‌ایستاد او نیز می‌ایستاد و هر وقت بد به راه می‌افتاد او نیز راهی می‌شد.

بالاخره سید از ما جدا شد و به طرف وی رفت و به او اشاره کرد که با ایشان همراه شود. مرد نزد سید آمد و دست او را بوسید. مردی بود غریب که از ظاهر و لهجه‌اش کاملا پیدا بود که اهل عراق نیست. مرحوم سید از مردان و زنان و کودکان خانواده‌اش ـ همگی به اسم ـ احوال پرسید و حتی همسایگان و اطرافیان آن مرد را هم تا چهل نفر نام برد و احوال آنان را هم جویا شد؛ مرد غریب بسیار شاد گردید و ما همه متعجب!

سید به ما فرمود این مرد اهل یمن است. از سید پرسیدیم شما چه زمانی ساکن یمن بوده‌اید که او و خانواده اش را می‌شناسید؟! سید سرش را تکان داد و گفت: «سبحان الله! اگر از وجب به وجب زمین از من بپرسید من آن را می شناسم!!»

 

از منظر فرهیختگان

وحید بهبهانی می گوید: او عزیزترین و گرامی ترین فرزندانم، پژوهشگر و مـحقق بزرگ، فرزند روحانی من، دانشمند مطلع و باهوش، عالم و باتقوا است. محقق خوانساری و سید حسین در اجازه ای كه به او داده است، متذكر می شود كه ایشان مجتهد در فروع و اصول و مقتدای خاص و عام و یگانه روزگار می باشد.

صاحب منتهی المقال می نویسد: رهبر دینی وارسته ای كه دوران مانند او سراغ ندارد، و شـخـصـیـتـی كـه روزگار از آوردن نظیر او، عقیم مانده است سید دانشمندان و عالمان، و ولی فـاضلان، علا مه دهر و یگانه عصر، كسی كه اگر در معقول سخن گوید، می پندارم شیخ الرئیس ابوعلی سینا است، و اگر در منقول بحث كند،بگویم این علامه و محقق است كه در فروع و اصول دریـا آسـاسـت، و اگر در كلام مناظره كند، نخواهم گفت، جز اینكه او به خدا سید مرتضی (علم الهدی) اسـت، و اگر قرآن را تفسیر كند و به او گوش فرا دهم، حیرت زده خواهم گفت: گویا خدا قرآن را براو نازل كرده است كه این چنین از رموز و اسرار آن آگاه است.

میرزا حسین نوری می گوید: همۀ علمای معاصرش و همۀ آنان که پس از وی آمده‌اند به بلند مرتبگی و ریاستش در علوم نقلی و عقلی و سایر کمالات نفسانی اذعان داشته‌اند تا جایی که فقیه بزرگوار شیخ جعفر کاشف الغطاء با آن‌ وجود جایگاهی که در فقاهت و زهد و برتری بر دیگران داشت خاک کفشش را با حنک عمامه خویش پاک می‌نمود. او از کسانی است که کرامات فراوانی از او سر زده و بارها به دیدار امام زمان مشرف شده‌ است و من کسی را چون او در کرامات و دیدار با امام زمان عجلّ‌ الله فرجه نمی‌شناسم مگر سید بن طاووس.

علامه طهرانی گوید: ترجمه و شرح حال بحر العلوم و بيان اقصى مدارج و معارج سير كمالى آن فريد عصر و نادره دهر، از حيطه پرواز فكر حقير و از امكان رشحات خامه فقير خارج است. چه گويم درباره كسى كه تشرّف او كرارا و مرارا به محضر مقدّس حضرت امام زمان حجّة ابن الحسن العسكرى أرواحنا له الفداء جاى شبهه و ترديد نيست و اين نظر نزد علماى اعلام بلكه همه قاطنين و ساكنين نجف اشرف در حكم مسلّمات است. برخی از كلمات بزرگان استفاده می‌شود كه باب امكان تشرّف به خدمت آن ولىّ والاى عالم امكان پيوسته براى باز بودن است، بلكه چه گويم درباره كسى كه او را آن صاحب مقام ولايت كبرى امام زمان در آغوش گرفت!

سيّد محمدباقر خونسارى می گوید: روزگار نتوانسته است مانند او را به جهان بسپارد. سلطان عظيم الهمّة و بلند پروازى است كه مادر دهر ساليان دراز از زائيدن همانند او عقيم بوده است. بزرگ علماى اعلام و مولاى فضلاى اسلام علاّمه دهر و زمان خود و يگانه عصر و اوان خود بوده است. اگر در بحث معقول زبان بگشايد تو گوئى اين شيخ الرئيس است، اين سقراط و ارسطو و افلاطون است. و اگر در منقول بحث كند تو گوئى اين علاّمه محقّق در فروع و اصول است. و در فنّ كلام با كسى مناظره نكرده است مگر اينكه تو گوئى سوگند به خدا اين علم الهدى است. و اگر گوش‌ فرادهى به آنچه در هنگام تفسير قرآن كريم به زبان آرد فراموش مى‌كنى آنچه در ذهن دارى و چنين مى‌پندارى مثل اينست كه اين همان كسى است كه خداوند قرآن را بر او فرستاده است.

 

شاگردان

  • شیخ جعفر کاشف الغطا.
  • سید محمد جواد عاملی
  • شیخ محمد تقی اصفهانی
  • شیخ احمد نراقی
  • شیخ ابوعلی حائری
  • شیخ اسداللّه تستری
  • شیخ محمد علی زینی عاملی نجفی

 

آثار

  • المصابیح، در عبادات و معاملات
  • الدرّة النجفیة، که در آن دو باب طهارت و صلاة در بیش از ۲۰۰۰ بیت به نظم درآمده
  • مشکاة الهدایة، روایت منثور الدرّة النجفیة در باب طهارت
  • الفوائدالرجالیة، در علم رجال که به معرفی خاندان معروف علمی و حدیثی و راویان و عالمان امامی می‌ پردازد.
  • تحفة الکرام فی تاریخ مکة و البیت الحرام، درباره وجه تسمیه و حدود و نقشه و نیز تاریخ بنای کعبه در روایات تاریخی درباره تأسیس و تجدید بناهای مختلف مکه
  • تحفة الملوک فی السیر و السلوک
  • الفوائد الاصولیة

 

عروج ملکوتی

او سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ ه ق، در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیك گـفت و به سوی محبوب خود شتافت جسد او را كنار قبر شیخ طوسی (ره) در مسجد طوسی به خاک سپردند كه امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

زندگینامه سید علی شوشتری

 

به نام آفریننده عشق

 

عارف کامل، فقیه زاهد و استاد کل آیة الله سید علی شوشتری نامش در سال (۱۲۲۲ هـ . ق) در شوشتر از شهرهای خوزستان چشم به جهان گشود. تبار وی با چند واسطه به عالم بزرگ و محدث کبیر، مرحوم سید نعمت الله جزایری می رسد. وی سرحلقه سلسله عارفان معاصر شیعه است.

 

ویژگی ها

سید علی شوشتری برای تحصیل علم و راهیابی به کمال عازم نجف اشرف شد و از استادان آن دیار کمال استفاده را برد. وی بعد از تکمیل تحصیل و اخذ درجه اجتهاد و کسب اجازه از علمای نجف به دیار خود بازگشت و به امر قضا، حل مشکلات مردم و تدریس پرداخت. سید علی شوشتری برادری نیز به نام سید احمد داشته که از بزرگان عصر خود بوده است.

وی در فقه و اصول شاگرد شیخ انصاری بوده و از سویی وصی او نیز بوده و در عین حال به جهت کمالات معنوی و عرفانی، شیخ انصاری در مجلس اخلاق او زانو می‌زده است. ایشان سیدی عالم، عابد، زاهد، متهجد، سخاوت پیشه و همواره به عبادت و اعانت به اهل علم و مردم مشغول بوده است.

در سال هایی که سید علی شوشتری فارغ از هر امری مشغول تدریس و قضاوت در بین مردم شوشتر بود، سفیری الاهی او را به راهی پر رمز و راز دعوت نمود و او را شایسته بیش از آن چه که هست دانسته و در شبی سیاه و تار او را به وادی نور و حقیقت راهنمایی کرد.
صاحب طرائف الحقائق این حادثه فرح بخش را این چنین بیان می کند: مرحوم سید بعد از تحصیلات مراتب علم و تکمیل اجتهاد از علمای نجف اشرف اجازه حاصل و به وطن باز آمد و به تدریس و قضا مشغول شد. در یکی از شب ها در حدود ساعت ۲ بامداد صدای در را شنیدند. وقتی نام او را پرسیدند، گفت: نام من «ملا قلی جولا» است و می خواهم به محضر آقا برسم.

سید علی فرمود: حالا دیر وقت است. اگر کاری هست فردا به در مدرس بیایید. در این هنگام عیال سید گفت: شاید کاری مهم و لازم داشته باشد که این وقت شب آمده؛ شایسته است رخصت دهید تا به خدمت شما برسند. سید علی فرمود: حال که تو خود راضی به زحمت هستی، پس ناچار باید از اتاق بیرون روی تا آن مرد وارد شود. وقتی ملا قلی وارد شد؛ در گوشه ای قرار گرفت و ساکت ماند. گفتند: حاجتت را بگو. گفت: آمده ام عرض نمایم این راه که می روی به جهنم می رسد. این را گفت و رفت.

وقتی عیال سید آمد، پرسید چه کاری داشت؟ سید جواب فرمود: گویا جنون داشته است. بعد از هشت شب باز در همان وقت، در منزل سید علی کوبیده شد. معلوم شد ملا قلی است و می خواهد خدمت آقا برسد. سید علی وقتی فهمید ملا قلی است گفت: گویا هر وقت جنونش گل می کند نزد ما می آید. بعد از ورود، خطاب به سید علی گفت: مگر نگفتم این راه که می روی به جهنم می رسد. حکم امروزت مبنی بر ملکیت آن محل باطل است و سند صحیحی و معتبر که به امضای علما و معتبرین در وقف بودن آن جا در فلان جا به این نشانی پنهان است؛ این را گفت و رفت.

سید به فکر فرو رفت، که این مرد کیست و چه می گوید؟ چون صبح شد به مدرس رفت و با بعضی از خواص به آن محل رفته و آن جا را کندند. جعبه ای ظاهر شد؛ وقتی باز نمودند، همان سندی که ملا قلی گفته بود. لذا سید علی حکم دیروز خود را لغو نموده و حکم به وقف بودن آن جا دادند. پس از هشت شب دیگر، نیمه شب در کوبیده شد باز هم ملا قلی بود. سید علی وقتی فهمید که ملا قلی آمد. خود به دیدارش شتافته و مقدمش را گرامی داشته و در صدر نشاندنش و گفت: حق با شما بود. حال تکلیف چیست و چه باید کرد؟

ملا قلی گفت: حال که معلوم شد جنون ما گل نمی کند، هر آن چه داری بفروش و بعد از ادای دیون به نجف اشرف برو و ضمن عمل به این دستور العمل منتظر باش تا به تو برسم. سید علی نیز طبق دستور عمل نموده و به نجف اشرف رفت. روزی در وادی السلام ملا قلی را دید که مشغول دعا است. بعد از فراغت از دعا به خدمتش رسید و با هم به محل خلوتی رفتند. ملا قلی گفت: فردا من در شوشتر فوت خواهم کرد و دستور العمل تو نیز این می باشد و از آن جا با سید علی وداع کرد.

این که «جولا» کیست و از کجا آمد، عده ای معتقدند: از آن چه که به اسناد صحیح در احوال جولا نوشته اند؛ این مقام معنوی آن بزرگوار را به استقامت اتصال به باطن ولایت علویه مهدویه حاصل آمده است بلا توسطی. و از این روی می توان گفت که او یکی از بزرگان «اویسی» اصطلاح قدمای مشایخ اهل سلوک نسبت به کسانی که استادی در عرفان نداشته اند بوده است.

از جمله خصوصیات مهم و بارز اخلاقی ایشان بخشندگی بسیار و توجه به تنگدستان بود؛ به گونه ای که اموال خود را به آن ها بخشیده و ایشان را بر خود ترجیح می داد. سید محسن امین در اعیان الشیعه نقل می کند: بعد از فوت سید محمد ـ پدر سید علی شوشتری ـ که از بزرگان شوشتر بود، آن چه که نصیب سید علی شد ـ نزدیک به ۳ هزار تومان ـ آن را نگرفته و به برادرش سید احمد تحویل می دهد تا خرج فقرا و مستحقین بنماید و او نیز تمام آن را در این راه مصرف نمود.

سید علی شوشتری عمرش را ترک لذات دنیوی و زندگی زاهدانه بسر برد و از دنیا به قدر ضرورت بهره گرفت و بدین حالت نیز زندگی را وداع نمود. شیخ محمد تقی اصفهانی از عالمان و بزرگان اصفهان، در کتابش موسوم به «مفتاح السعاده» برخی از اموری را نقل می کند که دلالت بر بلندی مرتبه و عظمت شأن سید علی شوشتری دارد. از برنامه های عبادی ایشان می توان به مواظبت بسیار بر اعتکاف در مسجد کوفه و مسجد سهله نام برد.

سید علی شوشتری قبل از ورود به وادی نور و عرفان، به مرحله اجتهاد رسیده بود و به تدریس نیز اشتغال داشت. بعد از آن بود که به دستور مولا قلی جولا به نجف رفت. احتمالاً وی در آن جا به مباحث فقه و اصول نیز اشتغال داشته است و در کلاس درس شیخ انصاری به اعتراف ملا حسین قلی همدانی نیز شرکت می نموده است.
این نکته ای بس مهم و ارزنده است که وادی علم نه تنها مانعی برای قرب به خدا نیست که زمینه بهتری نیز برای این کار فراهم می نماید. در غیر این صورت بزرگانی چونان سید علی شوشتری و شاگرد مبرزش حسینقلی همدانی، در این وادی قدم نمی زدند.
ارتباط سید علی شوشتری با بزرگ مرد فقه و اصول بسیار نزدیک بود. و محبت شدیدی بین آن دو حاکم بود و همیشه مصاحب یکدیگر بوده اند. این ارتباط به گونه ای بود که مرحوم شیخ انصاری، سید علی را وصی خود قرار داده و سید بر شیخ نماز خوانده است. و این تقرب و نزدیکی با توجه به احتیاطات علمی و عملی شیخ، نشان از اعتقاد شیخ به بزرگی روح و طهارت نفس سید علی است.
شوشتری علاوه بر تبحر در علوم حوزوی و عرفان در طبابت نیز تبحر داشته است؛ ولی به جز «شیخ انصاری» کسی را مداوا نمی نمود که علتش آشکار نیست. فاضل عراقی در «دارالسلام» به مناسبتی ذکری از طبابت سید علی می کند. وی در این کتاب ذیل نام کسانی که خدمت حضرت حجة بن الحسن علیه السلام رسیده اند می گوید:
نقل کرد حاجی ملا علی محمد بزرگ که مرتبه تقوی و تقدس او بر اهل نجف اشرف مخفی نیست و احتیاج به تزکیه و توثیق ندارد از برای حقیر سید محمد که در وقتی از اوقات مبتلا شدم به مرض تب و این مرض طولانی شده و کار به جایی رسید که قوای من ضعیف شد و طبیب من که سید الفقها و المجتهدین آقای حاج سید علی شوشتری که شغل و عمل ایشان طبابت نبود و غیر از شیخ مرحوم دیگری را معالجه نمی نمود، از من مأیوس شد؛ لکن به جهت تسلی خاطر من بعضی دواهای جزئی تجویز می نمود.
مادر شیخ انصاری به سال 1279 قمری در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ از فرط علاقه ای که به او داشت در مرگ او بسیار متأثّر و غمناک شد و گریه کرد. ملّا باقر شوشتری شاگرد شیخ می گوید: بعد از غسل و حنوط و کفن کردن، ایشان را برای نماز بر پیکرش به صحن شریف آوردند و صحن شریف از جمعیّت مردم برای نماز پُر شده بود.
در این حال شیخ به حاج سیّدعلی فرمود: شما بر مادر نماز بخوانید؛ جناب سید نپذیرفت و فرمود: شما أولی هستید برای نماز بر مادر؛ شیخ انصاری فرمود: «هیچ عملی که بخواهم برای مادر در این دنیا انجام بدهم افضل و بالاتر از نماز خواندن شما بر او سراغ ندارم» سپس جناب سیّد جلو رفت و بر مادر شیخ نماز خواند.

آمده است:

در معارف به دورترین نقطۀ آن دست پیدا کرده و در سلوک روشن‌ترین و بالاترین طریقه را داشته است، دارای کرامات و مکاشفات بسیاری بوده است، در مقامات ربّانی به حدّی بوده است که کماکان شیخ از مریدان وی بوده، و در زهد و ریاضات شرعیّه و مخالفت نفس مشهور بوده است.

 

از منظر فرهیختگان

مرحوم علّامه حسینی طهرانی رضوان‌ الله علیه می گوید: مرحوم آقا سیّد علی شوشتری از اعظم فقهاء و از مبرّزین شاگردان شیخ مرتضی انصاری بوده است و پس از فوت شیخ، درس او را از همان‌جا که مانده بود، شروع کرد و او را بحر موّاجی یافتند.

محمّدحسن خان اعتماد السّلطنه می نویسد: حاج سیّدعلی شوشتری عالم عامل و عارف کامل و فقیه فاضل بود، به زهد و ریاضات شرعیّه و مخالفت نفس مشهور است، در جرگه رؤسا، مذهب از کسانی معدود می گردد که حدیث علوّ مقامش تا همه جا رسیده، شیخ الطّائفه استاد الکلّ مرتضی انصاری او را بر جمیع اصحاب خویش علماً و عملاً ترجیح می داد، بلکه حضرت استاد مذکور را می گویند.
در تکمل أمل الآمل آمده است: «سیّد جلیل سیّدعلی فرزند حاج سیّدمحمد فرزند طیب شوشتری غروی، عالم عامل کامل و فقیه فاضل و یکی از رؤسای مذهب شیعه و مراجع این طائفه ی بعد از علّامه ی انصاری است که از خواصّ اصحاب و با جلالت ترین برادران دینی اوست، و او را در معارف، مقامی شافی و در سلوک، مسلکی صافی است؛ صاحب کرامات و مکاشفاتی است که بسیاری از آنها را عدّه ای کثیری از موثّقین برای من نقل کرده اند.»

شاگردان

  • ملا فتح الله کیمیایی
  • ملا فتح الله وفایی
  • ملا حسین قلی همدانی

 

عروج ملکوتی

حاج سید علی شوشتری پس از عمری مجاهده و تحمل رنج مبارزه با نفس، در سال (۱۲۸۱ هـ . ق)از تارخی وفاتش اختلاف است. برخی ۱۲۸۳ و برخی نیز ۱۳۰۵ دانسته اند که ظاهرا سال ۱۲۸۱ صحیح است. در نجف اشرف به دیدار محبوبش شتافت. ایشان را در مقبره متصل به در قبله صحن مطهر علوی مقابل مقبره شیخ انصاری به خاک سپردند.

زندگینامه سید محمدحسن طباطبایی

 

به نام آفریننده عشق

 

سید محمدحسن طباطبایى در سال ۱۳۲۶ هـ.ق (مطابق با ۱۲۸۶ هـ.ش) در تبریز دیده به جهان گشود. پدرش میرزا محمد قاضى طباطبایى، خود عالمى وارسته و از روحانیان بود. ۵ سال قبل از آن، یعنى در سال ۱۳۲۱ هـ.ق، برادر نامدارش محمدحسین (علامه طباطبایى) به دنیا آمده بود.

 

ویژگی ها

سید محمدحسن الهى طباطبایى (۱۳۴۷-۱۲۸۶ ش)، عالم ربانى و عارف متشرع شیعه، برادر کوچکتر علامه طباطبایى و از شاگردان میرزا على‌آقا قاضى بود. سید محمدحسن الهى از طریق تهجد و توسل و تزکیه نفس، صاحب کرامات و کمالات معنوى بود و به مراتب بلند عرفان عملى رسید. علامه حسن‌زاده آملى از شاگردان بزرگ اوست.

میرزا محمدتقى قاضى طباطبایى متوفى به سال ۱۲۲۰ هـ.ق، جد سوم سید محمدحسن الهى است که عارف مشهور میرزا على‌آقا قاضى طباطبایى (۱۳۶۵-۱۲۸۵ هـ.ق) در این شخص با محمدحسن و برادرش علامه طباطبایى اشتراک نسب دارد. میرزا محمدتقى قاضى، از شاگردان بزرگ و ممتاز وحید بهبهانى بشمار مى رود که در فقه، کلام، ادبیات عرب و مباحث تفسیرى صاحب‌نظر بوده است.

سید محمدحسن در سنین کودکى همزمان با آموزش در مکتب‌خانه و فراگیرى مقدمات ادبیات فارسى و عرب زیر نظر استاد معروف وقت، آقا میرزا على نقى خطاط با هنر خوشنویسى آشنایى یافت و در این اندیشه به مهارت رسید و پس از پایان درس‌هاى شیخ محمدعلى سرابى به مدرسه طالبیه تبریز آمد و سطوح عالى فقه، اصول، فلسفه و کلام را زیر نظر اساتید خبره و دانشوران زبده به کمال رسانید.

او و برادرش محمدحسین، در تمامى مراحل و طى منازل علمى و کمالات عرفانى با هم بودند و در مصائب و سختى ها و امور عادى همچون رفیق و شفیق یکدیگر بشمار مى رفتند که گویى یک جان در دو قالبند.

سید محمدحسن به همراه برادرش، به سال ۱۳۰۴ هـ.ق جهت تکمیل تحصیلات علوم دینى، تبریز را به قصد عتبات عالیات ترک نمود و عازم نجف اشرف گشت و در منزلى واقع در محله عماره که در نزدیکى بارگاه مطهر امام على علیه السلام قرار داشت، اقامت گزید و به محضر اساتید وقت حاضر گردید و به مدت یازده سال از حوزه درسى عارف معروف آیت الله سید على قاضى طباطبایى و سید حسین بادکوبه اى (۱۳۵۸-۱۲۹۳ هـ.ق) در عرفان، فلسفه، ریاضى و طب بهره مند شد.

در نجف اشرف این دو برادر هر شب براى اقامه نماز شب برخاسته و پس از اداى نوافل تا فرارسیدن وقت نماز صبح با یکدیگر تمرین خطاطى (خط درشت) مى کردند و بعد از انجام فریضه صبح با هم به بحث در مسایل مورد تحصیل پرداخته و تا موقع حاضرشدن به درس استاد این روند استمرار داشت.

در سال ۱۳۱۴ هـ.ش آیت الله الهی طباطبایى و برادرش، به موطن خویش (تبریز) بازگشت و در حوزه علمیه شهر به تدریس فلسفه از شفا و اسفار و برخى دیگر از کتب اهل حکمت اشتغال ورزید و برخى جویندگان کمال را به سوى قله معنویت هدایت نمود. آیت الله شیخ ابوطالب تجلیل، برخى دروس حوزه را خدمت ایشان تلمذ نمود.

به دلیل مقامات علمى و اشتهار ایشان در تبحر علوم عقلى، دانشگاه تهران از مرحوم الهى جهت تدریس این رشته از دانش دینى براى تدریس دعوت نمود، اما ایشان از پذیرش امور رسمى اکراه داشت و چون دعوت کنندگان اصرار زیاد کردند، تفألى به قرآن نمود. اما استخاره خوب نیامد ولذا تقاضاى مزبور را نپذیرفت.

آیت الله الهى طباطبایى در سال ۱۳۴۵ به شهر مقدس قم مشرف گردید و قریب یک سال در این دیار بابرکت اقامت گزید و تنى چند از فضلاى حوزه علمیه قم در این مدت از فیض وجودش برخوردار گشتند که در میان آنان، علامه حسن‌زاده آملى بیش از دیگران از حضور پرفروغش استفاده کرد. وی در این مورد خاطر نشان نموده است: «در همه حال، استادم حکیم متأله آیت الله آقاى محمدحسن قاضى طباطبایى تبریزى مشهور به الهى «اعلى الله مقامه» پیوسته مرا به مراقبت و نگاه داشتن ادب در برابر خداوند و محاسبه نفس بسیار توصیه مى فرمود و من نفحات انفاس شریفش و برکات فیوضات منیعش را فراموش نمى کنم».

سید محمدحسن الهى به دلیل تهجد و عبادت هاى شبانه به همراه سلوک روحانى و توسل به پیشگاه خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصاً حضرت على علیه السلام، به کمالاتى معنوى دست یافت و روزنه‌هایى نورانى برایش فراهم گردید و حالاتى غیبى را کشف کرد. او در نجف، از طریق تزکیه نفس، در عرفان عملى به رتبه اى رسید که چشم برزخى ‌اش باز شد و انسان‌ها را مطابق ملکات و گرایش‌هاى باطنى آنان مشاهده مى کرد. علامه حسن‌زاده آملى نوشته است: براى بنده بارها پیش آمد و در محضر شریف ایشان شواهدى دارم و یادداشت‌ها و خاطراتى در دفتر جداگانه نوشته و جمع آورى نمودم.

مرحوم الهى خیلى ساده و با پرهیز از تجملات روزگار مى گذرانید و از خود منزل مسکونى نداشت و منزلى که به اتفاق خانواده در آن ساکن بود، به همسرش تعلق داشت و پس از ارتحال نیز از اموال منقول و غیرمنقول چیزى باقى نگذاشت و میراث او فکر و اندیشه و اخلاق مهذب و یادداشت ها و نوشته‌هایى است که از وى باقى مى باشد و نیز شاگردانى که از خرمن وجودش خوشه چینى کرده و از چشمه اندیشه اش جرعه‌هایى نوشیده اند.

یکى از مهمترین ویژگى هاى اخلاقى محمدحسن الهى، صبر و استقامت در مسیر زندگى مى باشد و این که ناملایمات را با ایمان و تقوایى که داشت، پشت سر مى نهاد و هر گونه ابتلایى را همچون لطف الهى تصور مى کرد و این امور را در تربیت و سازندگى انسان و بیرون آمدن او از خواب غفلت و حالت نسیان مؤثر مى دانست و عقیده داشت گره هاى مشقت بار زندگى اگر از سوى خود انسان بر اثر برخى جهالت ها پدید نیامده باشد، در تصفیه درون و تقرب به حق مؤثرند.

او انسانى صادق، بى‌آلایش، فروتن، مهربان و مربى نفوس بود و علامه طباطبائى در مناسبت هاى گوناگون خلق و خویش را وصف مى نمود و ملکات‌ نفسانى و حالات معنوى این شخصیت را که در گمنامى مى زیست، تحسین و تمجید مى کرد. آیت الله سید محمدحسن الهى از جمیع جهات شباهت زیادى با علامه طباطبائى داشت و در شیوه زندگى، سعه صدر، همت عالى، زندگى زاهدانه به معناى واقعى، دورى از دنیا و دنیاطلبان، رابطه با خداوند، انس و الفت با ذکر و عبادت که توأم با بصیرت و معرفت بود، شیفتگى به شرع مطهر و محبت برگرفته از معرفت نسبت به خاندان عصمت و طهارت، کوشش در جهت اعتلاى حکم حق و فداکارى زایدالوصف در این طریق، کمک به همنوع و رسیدگى به محرومان و فقیران، نمونه اى بارز در خطه آذربایجان و منطقه تبریز بود و در بین اهالى این سامان به پاکى و طهارت نفس و وارستگى اشتهار داشت.

آیت الله حسن‌زاده آملى در درس هشتاد و یکم از معرفت نفس گفته است: «نکته اى بلند از استادم شادروان جناب علامه آقا سید محمدحسن الهى طباطبائى تبریزى به یادگار دارم، روزى در مزار شیخان قم به حضور مبارکش افتخار تشرف داشتم و هیچ گاه در محضر فرخنده اش یک کلمه از دنیا گله و شکوه اى و حرف کم و زیاد مادى نشنیدم. فرمود: آقا! انسان‌ها همچون معادن هستند باید آن ها را استخراخ نمود. غرض آن جناب این که همچنان که کوه‌ها داراى معادن طلا، نقره، الماس، فیروزه و غیره هستند، انسان‌ها داراى معادن گوناگون حقایق و معارفند. باید هر کسى کوه وجودش را بشکافد و آن معادن را استخراج کند. یعنى در روانشناسى بکوشد تا آب زندگى از او بجوشد، البته این سخن را عمق دیگر است».

علامه طباطبايى در مورد حالات برادر خويش مى ‏فرمايد: «وقتى همراه برادر در نجف اشرف تحت تربيت اخلاقى مرحوم حاج‏ ميرزا على آقا قاضى (قدس‏ سرّه) بوديم، سحرگاهى بر بالاى بام، بر سجّاده عبادت نشسته بودم. در اين موقع خواب سبكى به من دست داد و مشاهده كردم دو نفر مقابل من نشسته ‏اند. يكى از آنها حضرت ادريس (ع) و ديگرى برادر عزيز و ارجمند خودم آقاى حاج سيد محمدحسن الهى طباطبايى بود. حضرت ادريس (ع) با من به مذاكره و سخن مشغول شدند؛ ولى طورى بود كه ايشان القاء كلام مى‏نمودند و تكلم مى‏ كردند؛ ولى سخنان ايشان به واسطه كلام آقاى اخوى استماع مى‏ شد!»

علامه ‏طباطبائى در مناسب‏ت هاى گوناگون براى شاگردان خود از خصوصيات روحى برادرش سخن مى‏گفت و اخلاق و رفتارش را تمجيد و تحسين مى‏ كرد و هوش و استعداد و توانايى‏ هاى علمى برادر را مى ‏ستود و در جلسه‏ اى نقل كرده بود:

«برادر ما راجع به تأثير صدا و كيفيت آهنگ و تأثير آن در روح و به طور كلّى از اسرار علم موسيقى و روابط معنوى روح با صداها و طنين‏هاى وارده در گوش، كتابى به رشته تحرير در آوردند كه انصافا اثر نفيسى بود و تا به حال در دنياى امروز بى‏ نظير و از هر جهت بديع و بى ‏سابقه بود، لكن بعد از اتمام آن، بيم آن را پيدا كرد كه به دست نا اهلان و حكام جائر بيفتد و تشكيلات نامشروع از آن استفاده سوء بنمايند، لذا آن را به طور كلى مفقود نمود.»

استاد فاطمی نیا می فرمود: از آیت الله جعفر سبحانی که از محضر علامه طباطبایی (رحمه الله) بهره مند گشته است، شنیدم که خود علامه می فرمود: «من یک روز مشاهده کردم که آقا سید محمد حسن (الهی) بعد از نماز صبح با انبیاء گذشته جلسه دارد.»

تواضع و فروتنی از خصوصیات برجسته ی آیت الهی بود. به نقل از حجت الاسلام کاظم ایمانی که از مرتبطین ایشان درمدرسه طالبیه تبریز بودند، آمده است: هنگامی که یک بار می خواستند کفش های آیت الله الهی را جلوی پای ایشان جفت کنند نه تنها بازوی آن شخص را می گیرد ومانع این کار می شود، بلکه به گریه هم می افتد ومی گوید: «آخر مگر من که هستم که شما کفش های مرا جفت کنید؟ چرا شما باید کفش های مرا جلوی پایم بگذارید؟»

مرحوم سید محمد حسن قاضی می گفت: من به آیت الله الهی خیلی می گفتم که آخر احضار ارواح چطور می شود؟ ایشان به من گفتند: تو احضار ارواح را چه کار داری؟ احضار احیاء را بخواه! من گفتم: آن شیخی را که دیروز در فلان مجلس با ما بود، احضار کن! گفتند: خیلی خوب! سپس شروع کردن به انجام دادن کارهایی، بعد به من گفتند: برو بیرون خانه! من رفتم دیدم آن شیخ آمده و می گوید آقای الهی داخل همین کوچه شد، اما نمی دانم منزلش کدام یکی است! گفتم: آقا بفرمایید داخل، آمد نشست و با هم مشغول صحبت شدیم.

به نقل ازآقای سید محمد صادق قاضی طباطبایی آمده است: آقای الهی زمانی که درقم بود به روضه ای که درمنزل مرحوم میرزا تقی زرگری تشکیل می شد می رفت. آن ها بعد از روضه یک جلسه خصوصی داشتند.
یک بار پس ازاتمام روضه وقتی برای آیت الله الهی در سینی مسی چای می آورند، ایشان انگشت خود را بر لبشان می گذارد و بعد به سینی مسی می زند، سینی تبدیل به طلا می شود! اما ایشان می گوید ما طلا می خواهیم چه کنیم؟! دوباره انگشت بر لب می گذارد و سینی دوباره به حالت اولیه اش برمی گردد!

 

از منظر فرهیختگان

سید جلال آشتیانی: «دست آقا سید محمد حسن الهی درمراتب سیر وسلوک از برادرش علامه بازتر بود.»

محمد حسن قاضی، فرزند آیت الله قاضی: «علامه طباطبایی و برادرش آیت الله الهی و شیخ محمد تقی آملی موت اختیاری داشتند.»

علامه حسن زاده آملی: «مرحوم الهی، جامع علوم عقلی و نقلی بود و ریاضت های نفسانی او بسیار عجیب بود. من مشاهداتی و مکاشفاتی و حالاتی از جناب حاج سید محمد حسن الهی دارم که اگر بخواهیم بعضی از این امور را بازگو کنیم، شاید موجب استعجاب و استیحاش بعضی واقع شود.»

 

اساتید

  • میرزا على نقى خطاط
  • محمدعلى سرابى
  • سید على قاضى طباطبایى
  • سید حسین بادکوبه اى
  • شیخ محمدحسین غروى کمپانى
  • شیخ محمدحسین نائینى
  • سید ابوالحسن اصفهانى

 

عروج ملکوتی

مرحوم آیت الله الهى طباطبائى، سرانجام در سال ۱۳۴۷ هـ.ش (مطابق ۱۳۸۸ هـ.ق) در تبریز و در سن شصت و سه سالگى این نشأت ناپایدار و فانى را بدرود گفت و در عالم قدس و ملکوت آرام گرفت. پیکر مطهرش را بر حسب وصیتش به قم انتقال داده و پس از تشییع باشکوه، در جوار بارگاه مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، در مقبره معروف به ابوحسین (قبرستان نو) مدفون ساختند.