زندگینامه ابن فارض
به نام آفریننده عشق
اِبْنِفارِض، ابوحفص (ابوالقاسم) شرفالدین عمر بن علی بن مرشد بن علی (۵۷۶ -۶۳۲ق/۱۱۸۱- ۱۲۳۵م)، عارف و بزرگ ترین سراینده شعر صوفیانه در ادبیات عرب است.
ویژگی ها
نسبت ابنفارض به گفته شیخعلی، نواده دختری او و به استناد خوابی که او خود دیده بود، به قبیله بنی سعد (قبیله حلمیه، مرضعه پیامبر) میرسید و اصل خاندانش به شهر حماه، در سرزمین شام تعلق داشت. پدرش از حماه به دیار مصر که در آن روزگار، مهمترین مرکز تمدن اسلامی بود، مهاجرت کرد و چون در محاکم قضایی سهم الارث زنان بر مردان مینوشت، به «فارض» مشهور شد.
شیخعلی، جامع دیوان ابنفارض، در دیباچه آن به نقل از منذری مینویسد: «از ابنفارض درباره تاریخ ولادتش پرسیدم، پاسخ داد چهارم ذیقعده ۵۷۷ در قاهره . از ابنخلکان نیز چنین شنیدم»، ولی ظاهراً در اینجا شیخعلی را سهوی روی داده است، زیرا این سخن را نه تکمله منذری تأیید میکند و نه وفیات ابنخلکان و این هر دو ولادت ابنفارض را در ۴ ذیقعده ۵۷۶ ضبط کردهاند و قول دیگر مورخان نیز همین است.
ابنفارض مقدمات علوم را نزد پدر فراگرفت. پدرش مردی عالم و زاهد و مدتی نایبالحکم ملک عزیز ایوبی در قاهره بود و گاهی فرزند خویش را هم با خود به مجالس حکم میبرد. زهد و ورع او موجب شد که دعوت سلطان را برای تصدی منصب قاضیالقضاتی نپذیرد و سرانجام از امور دولتی دست شوید و در جامع ازهر به ارشاد مردم مشغول شود.
ابنفارض در قاهره به استماع حدیث از بهاءالدین قاسم بن عساکر پرداخت و مذهب شافعی را برگزید. سپس به تصوف روی آورد و به وادی « مستضعفین » در کوه مقطّم رفت و به ریاضت و مجاهدت پرداخت. گویند روزی، هنگامی که به قاهره بازگشته بود و قصد ورود به مدرسه «سیوفیه» داشت، پیرمرد بقالی را دید که برخلاف قاعده مقرر وضو میگرفت. ابنفارض به قصد اعتراض با او به سخن گفتن پرداخت، ولی پیرمرد که از اولیاءالله بود به او گفت که ای عمر! گشایش کار تو در مصر نخواهد بود بلکه در مکه به مقصود خواهی رسید و اکنون هنگام آن فرارسیده است.
پس از این دیدار ابنفارض به حجاز رفت و مدت ۱۵ سال در کوهستانهای پیرامون مکه به تزکیه نفس پرداخت. سالهایی که در این ناحیه به سر آورد، در زندگی روحانی و ذوقی وی تأثیرات عمیق برجای گذارد، چنانکه در تائیة صغری اشارات بسیار به این دوران دارد و قصیده دالیه او نیز که در مصر و بعد از بازگشت از سفر حجاز سروده شده است، آکنده از اشارات و سخنان شورانگیز درباره مکه و اماکن متبرکه آنجاست.
از آن شیخ بقال دیگر سخنی در میان نیست تا آنکه به گفته شیخ علی، بعد از ۱۵ سال روزی در باطن ابنفارض ندا میدهد که به قاهره باز آی و بر من نماز بگزار. ابنفارض به قاهره میشتابد و بر جنازه او نماز میگزارد و او را به ترتیبی که خود وصیت کرده بود، در «قرافه»، در دامنه کوه مقطّم و در مسجد عارض به خاک میسپارد. شیخعلی و اکثر تذکره نویسان، نام این شیخ را نگفته و از او تنها به عنوان «شیخ بقال» یاد کردهاند، اما ابنزیات، نام او را شیخ ابوالحسن علی بقال ضبط کرده است و ابن ایاس او را به نام شیخ محمد بقال میشناسد.
ابنفارض، پس از بازگشت از حجاز، در صحن خطابه جامع ازهر ساکن شد. وی مورد احترام خاص سلاطین ایوبی و امیران و درباریان بود، ولی هرگز به دربار و درباریان روی خوش نشان نداد و در مجالس آنان حاضر نشد و هرگونه اقدامی را که از طرف سلاطین برای نزدیک شدن به او به عمل آمد، رد میکرد.
شیخ کمالالدین محمد، فرزند ابنفارض در وصف سیمای پدر خود گفته است که وی مردی میانه بالا و نیکو منظر بود و رنگ چهرهاش به سرخی تمایل داشت و در مجالس وقار و هیبت او به گونهای بود که حاضران از هر گروه و طبقهای که بودند، کمال ادب و فروتنی را نسبت به او مراعات میکردند. با آنکه از کسی چیزی نمیپذیرفت، در معاش خود سهلگیر و بیتکلف بود و با نزدیکان و آشنایان با بخشندگی و گشاده دستی رفتار میکرد.
تذکرهنویسانی که به شرح حال ابنفارض پرداختهاند و نیز شیخ علی کراماتی به وی نسبت دادهاند که غالبا دایر بر فراست یا اشراف او بر ضمایر است. از ویژگی های زندگی صوفیانه ابنفارض، توجه خاص او به « سماع » است که برای او معنا و مفهومی بسیار گسترده داشت: از آواز خواندن رختشویان ساحل نیل به هنگام رختشویی و نوحهسرایی نوحهگران در تشییع جنازه مردگان تا سرود سرایی و نوازندگی کنیزکان.
گاهی در کوی و برزن، صدای ناقوس نگهبانان دربار و شعری که میخواندند، احوال او را چنان دگرگون میکرد و او را به وجد میآورد که رهگذران نیز به وجد میآمدند و سماعی پرشور در میگرفت و گروهی در آن میان بیهوش میافتادند. لطافت روح ابنفارض چنان بود که گاهی از مشاهده اشیایی که در اطرافش بود، به شدت متأثّر میشد. وی از دیدن کوزهای زیبا در دکان عطاری، به یاد جمال مطلق الهی میافتاد و از خود بیخود میگشت و یا هنگامی که آب نیل بالا میآمد، شبها از تماشای شکوه و خروش آن به وجد و طرب در میآمد.
عصر او به دلایل سیاسی و اجتماعی، آکنده از تمایلات دینی و عرفانی بوده است، اما قابلیت روحی خود او را هرگز نباید از نظر دور داشت که اصلیترین عامل گرایش او به عرفان بود. وی در روزگاری میزیست که از یکسو خاطره جنگهای صلیبی هنوز در یادها باقی بود و از سوی دیگر صلاحالدین ایوبی دستگاه خلفای فاطمی را برچیده بود. ایوبیان سعی بر آن داشتند که روحیه دینی را به گونهای در مردم تقویت کنند که هم دژ محکمی در مقابل مسیحیت اروپاییان باشد و هم سدی در برابر تشیع اسماعیلیان.
از این رو مساجد و مدارس دینی را در همه جا بر مبنای مذاهب اهل سنت تأسیس و تقویت میکردند و از طرف دیگر به ترویج تصوف نیز توجه خاص داشتند. صلاحالدین ایوبی خانقاهی بزرگ در مصر ایجاد کرد که به نام «دار سعیدالسعداء» معروف بود و شیخ آن سمتِ «شیخالمشایخ» داشت و در پی آن، خانقاهها و رباطهای دیگر در نقاط مختلف ساخته شد. پیامدهای جنگهای صلیبی و به دنبال آن آشوبهای بعد از مرگ صلاحالدین و درگیریهای فرزندان و برادران او بر سر تقسیم حکومت ، اوضاع اجتماعی را نابسامان و زمینههای روحی را برای ترک دنیا و گرایش به زهد و تصوف بسیار آماده و مساعد کرده بود.
ابنفارض نیز بیتردید از این رویدادها متأثر بوده است. از آثار او و نیز از آنچه درباره او نوشتهاند، به روشنی برمیآید که وی یکی از درخشانترین چهرههای عرفان اسلامی بوده است، اما هرگز نمیتوان او را یک صوفی به مفهوم متعارف آن به شمار آورد و در چهارچوب نظام تصوف خانقاهی قرار داد. چنانکه به گفته فرزندش او لباس نیکو میپوشید و بوی خوش به کار میبرد
و نیز در دیداری که با شیخ شهابالدین سهروردی – صاحب عوارف المعارف – داشته است، سهروردی از وی میخواهد که اجازه دهد تا فرزندان او را خرقه بپوشاند و به طریقت خود درآورد، ولی او نخست نمیپذیرد و میگوید که «روش ما چنین نیست». نام ابنفارض، در حوزه عرفان و تصوف قرن ۷ قمری، در کنار نام کسانی چون ابنعربی و صدرالدین قونوی جای میگیرد و قصاید او مخصوصا تائیة کبری، همراه با فصوص الحکم و فکوک در خانقاهها و حلقههای صوفیه تدریس میشده است.
تائیه ابنفارض آکنده از مفاهیم و اصطلاحات عرفان نظری است، مانند اتحاد، فنا و بقا، وجد و فقد، فرق و جمع، صحو الجمع و فرق الثانی و… که با توانایی اعجابانگیزی در قالب تمثیلها و تعبیرهای شاعرانه بسط و گسترش یافته است. از همین روست که علمای ظاهر پیوسته به انکار او برخاسته و از او به عنوان «شیخ اتحادی» نام برده و تائیهاش را همچون حلوایی دانستهاند که روغنش از سم افعی است و چنان در اظهار این نظر مبالغه کردهاند که تائیه را سرچشمه ضلال و زندقه شمرده و بزرگان دین را به دفع و محو آثار آن فراخواندهاند.
از سرسختترین مخالفان و دشمنان ابنفارض، تقیالدین ابن تیمیه (د ۷۲۸ق) عالم حنبلی است که به شدت با رقص و سماع ابنفارض مخالف است و او را در کنار کسانی مانند ابنعربی ، صدرالدین قونوی، ابنسبعین و حلاج، وحدت وجودی و حلولی میداند.
یکی از مدافعان ابنفارض، سیوطی است که به عقیده او اعتراض برخی از فقها بر اشعار ابنفارض نه از سر دشمنی و اهانت است، بلکه به سبب بیم از آن است که عوام، معنای حقیقی اشعار او را درک نکنند و معنای ظاهر ابیات، آنان را گمراه کند. سیوطی به کسانی که بر سخنان صوفیه خرده میگیرند، یادآوری میکند که برخی از این سخنان در حال سکر و غلبه وجد بر زبان آمده است و چون صوفی در آن حال از خود بیخود و بیخبر است، شرعاً تکلیفی بر او مترتب نیست و نباید طعن و انکار نسبت به او روا داشت.
شیخ شهابالدین سهروردی نیز از جمله بزرگانی بود که نسبت به ابنفارض، ارادت خاص نشان میداد. در مراسم حج سال۶۲۸ میان آن دو دیداری صورت گرفت و با اصرار سهروردی دو فرزند ابنفارض به نامهای کمالالدین محمد و عبدالرحمان – پس از امتناع نخستین ابنفارض – به دست سهروردی خرقه پوشیدند. مهمترین کسی که ابنفارض را به اشتراک عقیده با او متهم کردهاند، محییالدین ابنعربی (د ۶۳۸ق) است. ابنعربی به تائیه ابنفارض توجهی خاص داشت و گویند که میخواست بر آن شرحی بنویسد، ولی ابنفارض به او گفت که فتوحات مکیه تو شرح تائیه است.
نظرگاه عرفانی ابنفارض مجموعا با وحدت شهود سازگارتر است. برخلاف ابنعربی که نظریه عرفانی خود را به شیوه فلسفی و استدلالی و به طور جامع و فراگیر ارائه میدهد، ابنفارض درپی تبیین فلسفی نظام هستی نیست. ابنفارض وجود واجب را با وجود خود عالم یکی نمیداند، بلکه معتقد است که سالک در سیر و سلوک خویش به مقام و مرحلهای میرسد که از انسانیت خود و از جمیع خواهشهای نفسانی تهی میشود و در نتیجه به نوعی از هشیاری دست مییابد که در آن خود را با حق یگانه میبیند و محب و محبوب و شاهد و مشهود یکی میشوند.
او برای توجیه عقیده خود به ادله نقلی هم توسل میجوید. موضوع دحیه کلبی که جبرئیل در صورت او بر پیامبر ظاهر میشد، نمونه اینگونه ادله است: وقتی که جبرئیل در هیأت دحیه کلبی ظاهر شد، آیا جبرئیل همان دحیه بود؟ او همین دلیل را برای نفی حلول از عقیده خویش به کار میگیرد اما با این همه، مشاهده میشود که او را هم به حلول متهم کردهاند، هم به وحدت وجود.
ابنفارض شاعر ممتازی است که از یکسو قدرت و استعداد شاعری را به کمال داراست و از سوی دیگر احساس و ادراک دینی و عرفانی او در غایت کمال و علو است. برخی معتقدند که ابنفارض پایهگذار زبان رمزی در شعر عرب است.
از منظر فرهیختگان
مرحوم قاضى با اینکه حافظ شيرازى را عارفى كامل ميدانستند، و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوك تفسير ميفرمودند؛ ولى معتقد بودند كه ابن فارض كه شاگرد محيىالدّين است از وى اكمل است.
علامه طباطبایی می گوید: ابن فارض انصافا در رقاء و علوّ درجه شعرى و رسانيدن مطالب عرفانى بيداد مىكند و حقا مىتوان گفت كه ابن فارض در عرفان و شعر عرب، به مثابه حافظ شيرازى در عرفان و شعر فارسى است.
محمدجواد انصاری همدانی می گوید: بسيارى از بزرگان سابق كه از كلمات آنان استفاده مىشود كه سنى مذهب بودهاند، آنها اين معنى را تقيّةً ابراز مىنمودند و الّا آنها شيعه بودهاند. ابن فارض در آخر قصائدش تعريف از أبابكر ميكند و علت آنرا پيرمردى قرار ميدهد، و تعريف از عمر ميكند و علت آنرا كشف قرار ميدهد، لكن چون تعريف از أمير المؤمنين عليه السلام ميكند علت آنرا وصى بودن آن حضرت قرار مي دهد و درست بواسطه اين تعريف، تخريب خلفاى سابق را ميكند.
آیت الله طهرانی می گوید: بسيارى از اشعار ابن فارض بالاخص نظم السّلوك (تائيّه كبرى) صراحت در فناء مطلق دارد.
مهدی محبتی می گوید: ابنفارض حالات و آنات و عوالم عجیبی در عرفان دارد که اگر کمی دقت کنیم شاید بتوانیم بگوییم که ترکیبی از مولانا و حافظ است.
آثار
- تائیه
- الدر النضید
- مشارق الدراری
- منتهی المدارک
عروج ملکوتی
سرانجام وی در ۵۶ سالگی در روز سهشنبه دوم جمادی الاول ۶۳۲ در صحن خطابه جامع ازهر درگذشت و فردای آن روز در قرافه، دامنه کوه مقطم در کنار مسجد معروف به «عارض» نزدیک آرامگاه شیخ بقال دفن شد.