زندگینامه ابوعثمان سعید حیری

 

به نام آفریننده عشق

 

 

ابوعثمان سعید حیری نیشابوری از معروف ترین عارفان قرن سوم هجری است. اصل ابوعثمان حیری از ری می‌باشد که در حیره (نیشابور) زندگی می‌کرده‌ است.

 

ویژگی ها

از اطلاعات موجود در منابع برمی‌آید که وی در کودکی و جوانی به علم اندوزی پرداخت و در میان علوم بیشتر به علم حدیث اشتغال یافت. از همان ابتدا در وی احساسی وجود داشت که این علوم نمی‌تواند او را به مقصود راهنمایی و به حقیقت واصل کند. از ابوعثمان در این‌باره چنین آورده‌اند:

«پیوسته دلم طلب حقیقت می‌کردی اندر حال طفولیت و از اهل ظاهر نفرتی می‌نمودی و دانستمی لامحاله که جزین ظاهر که عامه بر آن‌اند نیز سری هست مر شریعت را تا به بلاغت رسیدم.»

بدین ترتیب، او به تصوف روی آورد. ابوعثمان ابتدا مرید یحیی بن معاذ رازی بود، سپس به خدمت شاه شجاع کرمانی درآمد و سرانجام به جرگه شاگردان و یاران ابوحفص حداد پیوست و مشی عرفانی‌اش را رونق بخشید.

در تذکرة الاولیاء آمده است: اهل طریقت در عهد او چنین گفتند که در دنیا سه مردند که ایشان را چهارم نیست: عثمان در نیشابور و جنید در بغداد و بوعبدالله الجلا به شام و عبدالله محمدرازی گفت: جنید و رویم و یوسف حسین و محمد فضل و ابوعلی جوزجانی و غیر ایشان را از مشایخ بسی دیدم هیچکس از این قوم را شناساتر به خدا از ابوعثمان حیری ندیدم و اظهار تصوف در خراسان از او بود.

نقل است که بوعثمان گفت: هنوز جوان بودم که بوحفص مرا از پیش خود براند و گفت: نخواهم که دگر نزدیک من آیی. هیچ نگفتم و دلم نداد که پشت بر وی کنم همچنان روی سوی او باز پس می‌رفتم گریان تا از چشم او غایب شدم و در برابر او جایی ساختم و سوراخی بریدم و از آنجا او را می‌دیدم و عزم کردم که از آنجا بیرون نیایم مگر به فرمان شیخ چون شیخ مرا چنان دید و آن حال مشاهده کرد مرا بخواند و مقرب گردانید و دختر به من داد.

نقل است که روزی می‌رفت یکی از بام طشتی خاکستر بر سر او ریخت اصحاب در خشم شدند خواستند که آنکس را جفا گویند، بوعثمان گفت: هزار بار شکر می‌باید کرد که کسی که سزای آتش بود به خاکستر با او صلح کردند. بوعمرو گفت: در ابتدا توبه کردم در مجلس بوعثمان و مدتی بر آن بودم باز در معصیت افتادم و از خدمت او اعراض کردم و هر جایی که او را می‌دیدم می‌گریختم روزی ناگه بدو رسیدم مر او گفت: ای پسر با دشمنان منشین مگر که معصوم باشی از آنکه دشمن عیب تو بیند چون معیوب باشی دشمن شاد گردد و چون معصوم باشی اندوهگین شود اگر تو را باید که معصیتی کنی پیش ما آی تا ما بلاء تو را به جان بکشیم و تو دشمن کام نگردی چون شیخ این بگفت: دلم از گناه سیر شد و توبه نصوح کردم.

نقل است که یکی از او پرسید که به زبان ذکر می‌گویم دل با آن یار نمی‌گردد، گفت: شکر کن که یک عضو باری مطیع شد و یک جزو را از تو راه دادند باشد که دل نیز موافقت کند. نقل است که مریدی پرسید که چگوئی در حق کسی که جمعی برای او برخیزند خوش آید و اگر نخیزند ناخوش آید؟ شیخ هیچ نگفت تا روزی در میان جمعی گفت: از من مسئله چنین و چنین پرسیدند چه گویم چنین کسی را که اگر در همین بماند بگو خواه ترسا میر خواه جهود.

نقل است که یکی از فرغانه عزم حج کرد گذر بر نیشابور کرد و به خدمت بوعثمان شد سلام کرد و جواب نداد فرغانی با خود گفت: مسلمانی، مسلمانی را سلام کند جواب ندهد بوعثمان گفت: که حج چنین کند که مادر را در بیماری بگذارند و بی‌رضای او بروند گفت: بازگشتم تا مادر زنده بود توقف کردم بعد از آن عزم حج کردم و به خدمت شیخ ابوعثمان رسیدم و مرا با اعزازی و اکرامی تمام به نشاند. همگی من در خدمت او فرو گرفت جهدی بسیار کردم تا ستوربانی به من داد و بر آن می‌بودم تا وفات کرد در حال مرض موت پسرش جامه بدرید و فریاد کرد بوعثمان گفت: ای پسر خلاف سنت کردی و خلاف سنت ظاهر کردن نشان نفاق بود و این چنین جان تسلیم کرد.

 

عروج ملکوتی

ابوعثمان در سال 298 هجری قمری در 68 سالگی وفات یافت و در نیشابور به خاک سپرده شد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *