زندگینامه احمد حجتی میانجی

به نام آفریننده عشق

 

احمد حجتى میانجی (۱۲۹۷-۱۳۷۶ ش)، عالم ربانی، فقیه عارف و روحانی مجاهد شیعه معاصر و از شاگردان آیت‌الله بروجردی و امام خمینی بود.

 

ویژگی ها

احمد حجتی میانجی فرزند میرزا محمد حجتى میانجی، در ۱۰ آبان ۱۲۹۷ ش. در شهر میانه به دنیا آمد. ۱۱ ساله بود که پدرش به رحمت ایزدی پیوست. بعد از فوت پدر، تحت تکفل برادر بزرگتر خود میرزا ابومحمد حجتى (۱۳۶۸-۱۲۸۰ ش) – مؤسس حوزه علمیه میانه – قرار گرفت. وى به عنوان نخستین معلم و استاد او کوشید تا مقدمات علوم دینى را به احمد نوجوان بیاموزد.

شیخ احمد حجتى آنگاه از محضر حاج میرزا مهدى جدیدى استفاده کرد و سرانجام تصمیم گرفت به شهر مقدس قم برود. در قم به مدرسه دارالشفا رفت و برخى دروس حوزوى را در خدمت میرزا سعید اشراقى آموخت. اما به دلیل تنگناهاى مالى و برخى مشکلات دیگر مدتى فراگیرى دانش دینى را رها کرد و به خدمت سربازى رفت. سپس در ۲۳ سالگی به زنجان رفت و در حوزه علمیه این شهر به تحصیل پرداخت.

بعد از آن دوباره به قم رفت و محضر آیت الله بروجردی وارد شد و ۹ سال از درس ایشان استفاده کرد. همچنین حدود یازده سال در درس خارج فقه آیت الله شیخ محمدباقر آشتیانى (۱۴۰۴-۱۳۲۳ ق) شرکت کرد و در بحث هاى خصوصى با این مجتهد ژرف اندیش ملازم شد تا این که از سوى آیت الله آشتیانى اجازه اجتهاد گرفت. اساتید دیگر او عبارتند از: آیت الله سید محمد حجت کوه کمری، امام خمینی و آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی.

مرحوم احمد حجتى در مسجد آدینه تهران، به عنوان امام جماعت و روحانى محل مشغول خدمات علمى و فرهنگى شد و همزمان با آن در مدرسه مروى (جنب بازار تهران) به تدریس سطح عالى (درس مکاسب) پرداخت. او شاگردانى را مجذوب خود کرد و موفق شد افرادى را با مبانى فقه و اصول آشنا سازد.

آیت الله شیخ احمد حجتى به موازات تلاش علمى و فعالیت تبلیغى و پاسدارى از شریعت، در صحنه سیاسى نیز حضورى فعال داشت. او از سال ۱۳۴۲ ش. که قیام مردم ایران به رهبرى امام خمینى در ستیز با استبداد و استکبار آغاز شد، به همراه آیت الله شیخ هادى نیرى و حجةالاسلام میرزا فتاح اسبقى جهت اعتراض به دستگیرى امام خمینى به تهران مهاجرت کرد و تا آزادى معظم له در تهران حضور داشت. میرزا احمد در سخنرانى هاى خود به افشاگرى علیه ستم مى پرداخت و نفرت خود از رژیم پهلوى را بروز مى داد. ادامه مبارزات وى در قالب وعظ و خطابه، به ممنوع المنبر شدن او انجامید. به اعتقاد شیخ احمد حجتى: «امام خمینی دین اسلام را زنده ساخت و خدمت بزرگی کرد.»

آیت‌الله حجتى بر اثر تزکیه نفس، اعراض از مقاصد دنیوی و پیمودن مسیرهای روحانی، به مراتب عالی عرفان و سیر و سلوک رسید. ایشان به موازات تلاش علمى و فعالیت تبلیغى و پاسدارى از شریعت، در صحنه سیاسى و دفاع از انقلاب اسلامی نیز حضورى فعال داشت. آیة الله احمد حجتی همزمان با تلاش های فکری و کسب دانش، به تهذیب نفس و اعراض از تعلقات دنیوی پرداخت و به موفقیت های معنوی و عرفانی نائل شد. ایشان با تبعیت از تعالیم آسمانی اسلام، ریاضت نفس، اعراض از معاصی و تمسک به ساحت مقدس اهل بیت (ع)، نور معنویت را به اندرون خویش تابانید و به مراتب عالی عرفان و سیر و سلوک رسید. او از دل ها خبر می داد و به کشف و مشاهده دست می یافت و دعاهایش مستجاب می شد.

او یکی از مهمترین راه های تقرب به پروردگار را «ذکر» او می دانست و بر این باور بود که مداومت بر ذکر خداوند، علاوه بر آن که در جهان آخرت پرتوهای پرثمری دارد، در این دنیا نیز برخی حجاب ها را برطرف می کند و شخص ذکر را با حقایقی آشنا می سازد یا موجب می شود که به او چشم باطنی داده شود تا از طریق آن، واقعیت های نادیدنی را مشاهده کند؛ البته حالت «ذکر» باید از زبان فراتر رود و عمق وجود آدمی را در برگیرد؛ زیرا همه مسلمانان اذکار زبانی در در حال نماز و غیر آن می گویند، ولی حجاب ها همچنان باقی است.

پس انسان باید همراه ذکر چنان حالتی در خود بیابد که عظمت الهی را دریابد و نیز در بلاها و مصائب و معاصی صبر پیشه کند و در لحظه اطاعت پروردگار استقامت به خرج دهد. اگر این حالت استمرار یابد، انسان می تواند از برخی حقایق پرده بردارد و از ضمایر آدمیان خبر دهد. آیت الله حجّتی بارها سفارش می کرد: «ذکر “لا اله الّا الله” را زیاد بگویید». به خواندن نافله ها تکید داشت. علاقه آیت الله حجّتی به خاندان عصمت و طهارت(ع) از صمیم قلب و برخاسته از معرفتی ژرف بود.

وی در مورد دو تن از فرزندانش، قبل از آن که دیده به جهان بگشایند، خبر داد که هر دو پسر هستند و از پیش، یکی را «محمد رضی» و دیگری را «محمد ابراهیم» نام نهاد. او در ضمن نامه ای که در سال 1372ه. ق ( .1330ش) به یکی از دوستان نوشت، از شهادت فرزند دوم خبر داد. پس از چندی محمد ابراهیم متولد شد و در سن بیست سالگی (روز 21بهمن 1357ش.) در هنگام درگیری با نیروهای گارد شاهنشاهی در یکی از خیابانهای تهران به فیض عظمای شهادت نائل آمد. همچنین در سال 1358ه. ش قبل از شروع تهاجم نظامی عراق علیه ایران، این حمله را پیش بینی کرد و در ضمن نامه ای با حضرت آیت الله گلپایگانی در میان نهاد.

احمد میانجی یکی از مهمترین راه های تقرب به پروردگار را «ذکر» او می دانست و بر این باور بود که مداومت بر ذکر خداوند، علاوه بر آن که در جهان آخرت پرتوهای پرثمری دارد، در این دنیا نیز برخی حجاب ها را برطرف می کند و شخص ذاکر را با حقایقی آشنا می سازد یا موجب می شود که به او چشم باطنی داده شود تا از طریق آن، واقعیت های نادیدنی را مشاهده کند؛ البته حالت «ذکر» باید از زبان فراتر رود و عمق وجود آدمی را در برگیرد؛ زیرا همه مسلمانان اذکار زبانی در در حال نماز و غیر آن می گویند، ولی حجاب ها همچنان باقی است. پس انسان باید همراه ذکر چنان حالتی در خود بیابد که عظمت الهی را دریابد و نیز در بلاها و مصائب و معاصی صبر پیشه کند و در لحظه اطاعت پروردگار استقامت به خرج دهد. اگر این حالت استمرار یابد، انسان می تواند از برخی حقایق پرده بردارد و از ضمایر آدمیان خبر دهد. بارها آیت الله حجّتی سفارش می کرد: «ذکر «لا اله الّا اللّه» را زیاد بگویید.» و خودش نیز روزی دو هزار مرتبه این کلمه مبارک را زمزمه می کرد.

به خواندن نافله ها تأکید داشت و می گفت: «کسی که نافله نخواند در نماز جماعت به او اقتدا نمی کنم.» خودش نیز بر ادای نوافل مداومت داشت. علاقه آیت الله حجّتی به خاندان عصمت و طهارت(ع) از صمیم قلب و برخاسته از معرفتی ژرف بود. حاج آقا بنایی می گوید:«در جمادی الاوّل و جمادی الثانی دو ماه متوالی خطبه حضرت صدیقه را می خواندم. از این جهت چون خسته می شدم، نمی توانستم برخی مستحبات را به جای آورم. حاج آقا حجتی به نوافل سفارش می فرمود، خصوصاً نماز وصیت. یک بار چون به شدت خسته بودم، گفتم: جناب حاج آقا حجتی! شما از راه نماز بروید و من از طریق حضرت زهرا(س) ببینم کدام زودتر به هدف می رسیم! ایشان شروع کرد به گریستن، به طوری که اشک از محاسنش سرازیر شد و گفت: «قطعاً تو زودتر می رسی!» و می گفت: «راه این خاندان نزدیکترین طریق برای وصول به مقاصد عالی و معنوی است.»

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند: «روزی ناراحت بودم، به گونه ای که حالت اختیار از دستم خارج شد و گفتم: خدایا! مگر مرا دوست نمی داری که چنین گرفتارم کرده ای؟ عصر وقتی خدمت آقای حجتی رسیدم، برخلاف روزهای گذشته که مشغول ذکر و دعا می گردید، آن روز شروع به نصیحت کرد و گفت: «تصوّر می کنی که خداوند حسین عزیزش را دوست نمی داشت که بدن مطهرش زیر سم اسب و سر مطهرش در دست یزید بود؟ آیا ولیّ اعظمش را دوست نمی داشت که با دست و پای برهنه ریسمان به گردن، او را به سوی مسجد می بردند؟ حبیبه اش زهرای اطهر را دوست نمی داشت که آن همه مصایب را دید؟» فهمیدم که حاج آقا حجتی صحبت های مرا شنیده است و دردم را بیان کرده و درمان را هم گوشزد می نماید تا سنگینی و خستگی آن حالات از دوشم برداشته شود.»

حجة الاسلام والمسلمين سلامتي مي‏گويد: «با اتفاق آيت الله حجتي در اروميه بوديم. شخصي وارد شد و از ايشان خواست او را نصيحت کند. شيخ خطاب به وي گفت: برو نماز خود را در اول وقت به جاي آور. بعد مشخص شد آن فرد نمازش را نخوانده بود!»

وي مي ‏افزايد: «حوالي ظهر يکي از بازاريان اروميه به محل اقامت حاج آقا وارد شد و از وي تمنا کرد که به باغ ايشان بيايد و بعد تقاضاي موعظه کرد. حاج آقا در جواب به درخواست او اظهار داشت: برو خلق و خوي خود را اصلاح کن، چرا با مشتري دعوا مي‏کني؟ و از آن پس سکوت اختيار کرد. آن شخص اجازه مرخصي خواست و چون از منزل بيرون آمد، به يکي از همراهان آيت الله حجتي گفت: امروز با يکي از مشتريان نزاع لفظي داشتم و خيلي عصباني شدم.»

يکي ديگر از شاگردانش نقل مي‏ کند: «نماز صبح را حوالي طلوع آفتاب خواندم؛ وقتي خدمت آيت الله حجتي مشرف شدم، گفت: لب طلايي نماز مي‏خواني؟! اول متوجه نشدم، ولي بعد فهميدم ايشان با حالات باطني مرا در حال نماز ديده است.»

آقای بنايي می ‏گويد: «يک روز خدمت آقاي حجتي عرض کردم: اگر علاقه ‏اي به اهل بيت در وجودم مي‏جوشد، به برکت والده است که علويه مي‏باشد. آيت الله حجتي در جوابم گفت: همسرتان نيز علويه است و او را نيز رعايت کن. و اين گفتگو بعد از بگو مگويي مختصر بين من و همسرم صورت گرفت و حاج آقا هم از اين وضع خبر داد و هم علويه بودن او را بدون آشنايي قبلي خاطرنشان ساخت. زيرا من اهل يزد بودم و وي اهل ميانه و هيچ گونه آشنايي قبلي با هم نداشتيم.» حجت الاسلام والمسلمين بنايي در خاطره ‏اي ديگر نوشته است: «با حاج آقا سلامتي خدمت آيت الله حجتي رفتيم. پس از لحظاتي اجازه مرخصي خواستيم، ايشان گفت: بنشينيد. پذيرفتم و نشستيم. بعد از چند دقيقه آيت الله حاج سيد کاظم حسيني (امام جمعه محترم خرّم آباد) وارد شد. با ورود ايشان، مرحوم حجتي خطاب به همسرش، گفت: آن پول امام زمان(ع) را بياور. وي اطاعت کرد و آن مبلغ سهم امام را تحويل آقا داد. مرحوم حجتي به حاج سيد کاظم گفت: اين پول را بين آقايان تقسيم کن. چنين شد، ديدم به همان مقداري که گرفتاري مالي داشتم، به من دادند!»

حاجيه علويه، همسر حاج آقا حجتي گفته است: هوا گرم بود و حاجي به دليل کسالت و گرمال شديد نمي‏توانست در قم بماند. ظهر که ناهار خورديم، ناگهان ايشان گفت: بلند شو برويم. پرسيدم: کجا؟ گفت: حالا برويم. لباس پوشيدم و با حاج آقا بيرون آمدم، بدون اينکه تاکسي را خبر کنيم، ديدم دم درب منزل راننده تاکسي در انتظار ما بود و چون سوار شديم، حرکت کرد و از قم بيرون رفتيم و به يکي از روستاهاي اطراف قم که هواي مساعدتري داشت، رسيديم.

وقتي به در خانه ‏اي رسيديم، بانويي بيرون آمد و گفت: بفرمائيد، منتظرتان بوديم! بدون آشنايي قبلي وارد خانه شديم و اهل آن منزل به مدت يک هفته از ما پذيرايي نمودند و سپس به قم مراجعت کرديم. موقعي هم که حاج آقا حجتي مي‏خواست در مجلس مرحوم آقاي فخر تهراني شرکت کند، با اين که فاصله خانه تا آن مکان بد مسير بود، به طرز شگفت انگيزي وسيله‏اي ايشان را به مقصد رساند، بي آنکه از او خواسته باشند چنين کاري را انجام دهد.

 

عروج ملکوتی

سرانجام این فقیه عارف و مجتهد وارسته، در اواخر اسفند ماه سال ۱۳۷۶ ه.ش در قم به سراى باقى شتافت. پیکرش پس از اقامه نماز میت توسط مرحوم آیت الله بهجت، در قبرستان نو (حوالى مرقد کربلایى کاظم ساروقی) به خاک سپرده شد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *