زندگینامه جنید بن محمد بغدادی
به نام آفریننده عشق
ابوالقاسم جُنَید بن محمد بن جنید خزاز زجاج قواریری نهاوندی، معروف به جنید بغدادی، از پرآوازه ترین عارفان و صوفیان جهان اسلام در قرن سوم است.
ویژگی ها
جنید بغدادی از معروف ترین عارفان جهان اسلام در سده ۳ ق/ ۹ م است که نام و آوازهاش بر دورههای مختلف تاریخ تصوف، سایه افکنده و تعالیم گسترده و آموزههای عرفانی دقیق او، بر بسیاری از عارفان نامدار و برخی از سلسلههای عرفانی – از جمله کبرویه – تاثیری شگرف نهاده است.
از او با القاب متعددی همچون «طاووس العلما»، «سلطان المحققین» و «سید طایفه» یاد کردهاند. اصل او، از نهاوند و محل تولد و رشد وی، بغداد بوده است. تاریخ تولد وی معلوم نیست ولی بنا بر قرائنی، احتمالا قبل از ۲۱۵ق به دنیا آمده است. از کودکی، خانواده و نسب وی اطلاع چندانی در دست نیست. او در اوایل جوانی، نزد ابوثور ابراهیم بن خالد کلبی (فقیه مشهور) فقه آموخت و در بیست سالگی، در حضور وی، بر مذهب او که ظاهرا مذهب مستقلی بوده است، فتوا میداد؛ از این رو، پیش از آنکه صوفی باشد، فقیه به شمار میرود. عمده منابع، او را شافعی مذهب دانستهاند، اما ابن ابی یعلی، او را حنبلی پنداشته و رادمهر از امکان شیعه بودن وی سخن گفته است.
با آنکه وی، علاوه بر فقه، در دیگر علوم شرعی تحصیلاتی داشته و بر فراگیری حدیث و کتابت آن و تقید به کتاب و سنت تاکید کرده، خود از راویان حدیث به شمار نمیآید و جز یکی دو حدیث، از او روایت نشده است. چون سری کتابی ننوشت، بیشتر اقوالی که از او در دست است، از طریق جنید به ما رسیده و ممکن است برخی از آنها در حقیقت اقوال خود جنید باشد که وی آنها را از زبان سری بیان کرده است. با توجه به این نکته و نیز سبک سؤال و جوابی گفتگوهای جنید و سری، میتوان نسبت این دو را چون نسبت سقراط و افلاطون دانست.
این که سری نخستین کسی بوده که در بغداد به تعلیم توحید از طریق تصوف پرداخته، ممکن است علت اهمیت و اولویت یافتن مبحث توحید نزد شاگردش جنید باشد. غیر از حارث محاسبی که گفته شده احتمالا مراوده جنید با وی تا حدی مخفیانه بوده و ابن الکرنبی که تاثیر او بر جنید بیشتر از لحاظ رفتار و شیوه زندگی صوفیانه بوده تا از جنبه نظریههای عرفانی، جنید خود ابوجعفر قصاب را استاد حقیقی خویش خوانده است.
بسیاری از بزرگان صوفیه با جنید معاصر بودند و او با تعداد زیادی از آنها معاشرت یا مکاتبه داشت، از جمله با ابواحمد قلانسی، ابوحفص حداد که به مدت یک سال در بغداد مهمان جنید شده بود، ابوسعید خراز و ابوالحسین نوری که جنید با تعریضی او را به تسلیم دعوت کرد.
جنید با برخی معاصران خود، چون بایزید بسطامی، ارتباط مستقیم نداشت. گفتهاند که وی شاید از طریق ابوموسی عیسی بن آدم، برادرزاده بایزید، یا به احتمال بیشتر از طریق یحیی بن معاذ رازی با اقوال بایزید آشنا شده و به شرح و تفسیر و نقد برخی از آنها پرداخته است.
از کودکی، خانواده و نسب جنید اطلاع چندانی در دست نیست. او در اوایلجوانی، نزد ابوثور ابراهیم بن خالد کلبی (فقیه مشهور) فقه آموخت و در بیست سالگی در حضور وی، بر مذهب او که ظاهراً مذهب مستقلی بوده است، فتوا میداد. از این رو، پیش از آنکه صوفی باشد فقیه به شمار میرود. عمده منابع او را شافعی مذهب دانستهاند اما ابن ابی یعلی او را حنبلی پنداشته و رادمهر از امکان شیعه بودن وی سخن گفته است. با آنکه جنید، علاوه بر فقه، در دیگر علوم شرعی تحصیلاتی داشته و بر فراگیری حدیث و کتابتِ آن و تقید به کتاب و سنّت تأکید کرده، خود از راویان حدیث به شمار نمیآید و جز یکی دو حدیث، از او روایت نشده است.
اینکه سری نخستین کسی بوده که در بغداد به تعلیم توحید از طریق تصوف پرداخته، ممکن است علتِ اهمیت و اولویت یافتن مبحث توحید نزد شاگردش جنید باشد. غیر از حارث محاسبی که گفته شده احتمالا مراوده جنید با وی تا حدی مخفیانه بوده، و ابن الکرنبی که تأثیر او بر جنید بیشتر از لحاظ رفتار و شیوه زندگی صوفیانه بوده تا از جنبه نظریه های عرفانی، جنید خود ابوجعفر قصّاب را استاد حقیقی خویش خوانده است. با این حال، نقش هیچ یک از این مشایخ در حیات صوفیانه جنید به اندازه سری سقطی نبوده است.
بسیاری از بزرگان صوفیه با جنید معاصر بودند و او با تعداد زیادی از آنها معاشرت یا مکاتبه داشت، از جمله با ابواحمد قَلانِسی، ابوحفص حداد که به مدت یکسال در بغداد مهمان جنید شده بود، ابوسعید خزار که جنید با تعریضی او را به تسلیم دعوت کرد و البته خود جنید نیز زمانی مورد انتقاد نوری واقع شد و ابن عطا آدمی که با جنید مناسبات دوستانهای داشت ولی در برخی از آرا از جمله در باب فقر و غنا با وی اختلاف نظر داشت. جنید با معاصران خود چون بایزید بسطامی ارتباط نزدیکی نداشت.
معمولاً صوفیانِ دیگر برای ملاقات با جنید به بغداد میآمدند و او خود جز یک سفر حج، سفر شایان ذکر دیگری نداشته و شاید چنانکه قشیری گفته اقامت را بر سفر ترجیح میداده است. او تا آخر عمر در بغداد که در آن عصر مرکز حیات معنوی و محل رفت و آمد علما و صوفیه بود به سر برد.
جنید همچنان که مشرب عرفانی صحوی و متعادل او ایجاب میکرد، زندگی به نسبت آرامی را گذراند و در دوره پرآشوب خلافت متوکل، به مصائبی به شدتِ آنچه بر برخی اقرانِ او، چون حلاج و شبلی رفت، دچار نگردید. او در اظهار آرای خود بسیار محتاط بود و اغلب با اشارات و عباراتی مبهم و تاویلپذیر و معمولا برای جمعی کم شمار سخن میگفت و همواره از سوء تعبیر سخنان خود بیمناک بود.
یکی از مهمترین امتیازات جنید بر مشایخ وقت آن بود که علم را با حال و تجربه های عرفانی جمع میکرد و بر مراقبه باطن و محاسبه اعمال تأکید بسیار داشت؛ از این رو، هجویری، مراقبه باطن را طریق جنیدیان مینامد. اغلب اوقات جنید به عبادت و ریاضت میگذشت، با این حال، روزها به بازار میرفت و به تجارت میپرداخت.
به گفته عطار، وی برخلاف صوفیان، رقعه و مرقعه بر تن نمیکرد و به رسم علما لباس می پوشید. جنید در طول سالهایی که سری سقطی تدریس می کرد، برای رعایت حرمت استاد، حتی با وجود اصرار خود وی، از وعظ و خطابه امتناع می کرد تا آنکه پیامبر اکرم (ص) را در خواب دید و به دعوت ایشان درس و وعظ را آغاز کرد. جنید به شعر علاقه داشت و گاه ابیاتی می سرود. رادمهر و نوربخش، مجموعه اشعار منقول از جنید را آوردهاند.
گفتهاند که جنید، به رغم حضور در مجالس سماع، حرکتی نمیکرد و در توضیح و تبیین عمل خود به آیه «وَ تَرَی الجِبال تَحْسَبُها جامِدَه وَ هِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب» استشهاد میکرد و سماع را مستلزم ترک صحو و هوشیاری نمیدانست. به جنید نیز، مانند دیگر مشایخ، کراماتی منسوب است.
جنید به واسطه برخورداری از معلوماتی گسترده و چند جانبه، افکار و تعالیم متنوعِ عصر خود را با منش، رویکرد، دریافتها و تجربههای شخصیاش پیوند داد و از مجموعه آنها، نظامی نسبتاً منسجم و جدید پدید آورد. به بیان دیگر، وی توانست برخی اندیشه های عرفانی را که ابتدا با چارچوبهای تعالیم اسلامی بیگانه مینمودند، با سنّت سازگاری دهد و از همین رو، همگان، حتی برخی مدافعان سرسخت سنّت چون ابنتیمیه و ابن قیم جوزیه، طریقه و شخصیت او را تحسین و از او با احترام یاد کردهاند.
صرف نظر از تقسیم بندی رایج تصوف به دو مکتب بغداد و خراسان و قرار دادن جنید (به عنوان بانی مکتب صَحوی بغداد) در برابر بایزید (به عنوان پایهگذار مکتب سُکری خراسان)، میتوان پذیرفت که با وجود علم جنید به دقایق سُکر، اساسا تفکر صحوی در منش و تعالیم او برجستگی و نمود بیشتری داشته است. فضای نه چندان موافق بغداد در قرن سوم و فتنههایی از نوع آنچه غلام خلیل یا ابوبکر بن یزدانیار بر ضد صوفیه برمیانگیختند نیز پرهیز بیشتر از تظاهرات سُکری مسلکانه را ایجاب میکرد. البته مبانی و جنبه های نظری هم در ترجیح صحو بر سکر در تصوفِ جنید دخیل بوده و به همین سبب تصوف او با آنِ حلاّج و شبلی متفاوت است.
لازمه رعایت میثاق الست، که یکی از اصول تعالیم عرفانی جنید محسوب میشود، صحو و اجتناب از سکر است. از نظر او حتی فنای صوفی نیز مستلزمِ سُکر و گمکردن حدِّ وجودِ خود نیست و در واقع پس از استهلاک اراده عبد در اراده حق، سالک باید از سکرِ روحانی و فنا، به صحو و بیداری باز گردد تا به ارشاد و دستگیری خلق بپردازد. به تعبیری دیگر، سالک باید در عین غیبت، از حضور بهرهمند باشد و نگذارد که سکرِ وی بر ظاهر شریعت لطمه وارد کند.
به این ترتیب، توحید صوفیانه جنید تنها اثبات وحدت خداوند نیست بلکه رسیدن عبد به وضعی آرمانی است که در آن از وجود خود منعزل میشود و خداوند تدابیر خود را در مجاری احکام قدرت خویش بر عبد جاری میکند و این حدّ غایی فنای عبد و وفای او به عهد الست و توحیدگری اوست.
عطار در تذکره خود در مورد وی چنین می گوید: آن شیخ علی الاطلاق، آن قطب باستحقاق، آن منبع اسرار، آن مرتع انوار، آن سبق برده به استادی سلطان طریقت، جنید بغدادی رحمة الله علیه، شیخ المشایخ عالم بود و امام الائمه جهان و در فنون علم کامل و در اصول و فروع مفتی و در معاملات و ریاضات و کرامات و کلمات لطیف و اشارات عالی بر جمله سبقت داشت.
جنید می گوید: روزگار چنان گذاشتم که اهل آسمان و زمین بر من گریستند باز چنان شدم که من بر غیبت ایشان میگریستم. اکنون چنان شدم که من نه از ایشان خبر دارم و نه از خود. سی سال بر در دل نشستم به پاسبانی و دل را نگاه داشتم تا ده سال دل من مرا نگاه داشت اکنون بیست سال است که من نه از دل خبر دارم و نه از من، دل خبر دارد. بیست سال تکبیر اول از من فوت نشد، چنانکه اگر در نمازی مرا اندیشه دنیوی درآمدی آن نماز را قضا کردمی و اگر بهشت و آخرت درآمدی سجده سهو کردمی. یک روز دلم گم شده بود گفتم الهی دل من باز ده ندائی شنیدم که یا جنید ما دل بدان ربودهایم تا با ما بمانی، تو باز میخواهی که با غیر ما بمانی.
ظاهرا جنید حضرت امام علی النقی (ع) و حضرت امام حسن عسگری (ع) و نیز مدتی از زمان غیبت صغری را درک نموده است و اجازه ارشاد او از طرف قدین الشّرف حضرت صاحب (عج) تأیید گردیده است. نقل است که یکی از بزرگان رسول صلی الله علیه و آله را به خواب دید نشسته و جنید حاضر یکی فتوی درآورد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود که به جنید بده تا جواب گوید. گفت: یا رسول الله در حضور تو چون به دیگری دهند. پیامبر گفت: چنانکه انبیا را به همه امت خود مباهات بود، مرا به جنید مباهات است.
جنيد ميگويد: شيخ ما در اصول و فروع و بلا كشيدن، علی مرتضی است، کی مرتضی به پرداختن حربها از او چيزها حكايت كردندی كه هيچكس طاقت شنيدن آن ندارد كه خداوند تعالی او را چندان علم و حكمت كرامت فرموده بود.
نقل است که یکبار چشمش درد کرد. طبیب گفت: اگر چشمت بکار است آب مرسان. چون برفت وضو ساخت و نماز کرد و بخواب فرو شد چون بیدار شد چشمش نیک شده بود. آوازی شنید که جنید در رضای ما ترک چشم کرد، اگر بدان عزم دوزخیان را از ما بخواستی، اجابت یافتی. چون طبیب باز آمد، چشم او نیک دید و گفت: چه کردی گفت: وضوی نماز. طبیب، ترسا (مسیحی) بود، در حال ایمان آورد و گفت: این علاج خالق است نه مخلوق و درد چشم مرا بود نه تو را، طبیب تو بودی نه من.
نقل است که شبی با مریدی در راه میرفت که سگی بانگ کرد. جنید گفت: لبیک لبیک. مرید گفت: این چه حال است؟ گفت: قوه و دمدمه سگ از قهر حق تعالی دیدم و آواز از قدرت حق تعالی شنیدم و سگ را در میان ندیدم، لاجرم لبیک جواب دادم. نقل است که یک روز زار میگریست. سوال کردند که سبب گریه چیست؟ گفت: اگر بلای او اژدهایی گردد، اول کس من باشم که خود را لقمه او سازم و با این همه عمری گذاشتم در طلب بلا و هنوز با من میگویند که تو را چندان بندگی نیست که به بلای ما ارزد.
نقل است که جنید سخن میگفت: مریدی نعره بزد. شیخ او را از آن منع کرد و گفت: اگر یک بار دیگر نعره زنی تو را مهجور گردانم. پس شیخ باز سر سخن شد. آن مرید خود را نگاه میداشت تا حال به جایی رسید که طاقتش نماند و هلاک شد. برفتند او را دیدند که میان دلق، خاکستر شده است.
نقل است که جنید گوید: عارف آن است که حق تعالی از سر او سخن گوید و او خاموش. عارف آن است که در درجات میگردد چنانکه هیچ چیز اور ا حجاب نکند و باز ندارد. معرفت مکر خدای است یعنی هرکس پندارد عارف است، ممکور است.
خلیفه زمان جنید، کنیزکی را به سه هزار درهم خریده بود و در زیبایی کسی به او نرسیدی. فرمود تا خود را به زیور بیاراست و گفت تو را به پیش جنید میباید رفت و نقاب از چهره دور کرده خود را بر وی عرضه می باید کردن و چنان باید جهد کنی که او را به خود کنی. پس خادمی با کنیزک روان کرد که حال او را مشاهده کند. کنیزک پیش جنید آمد چهره گرفت جنید را بی اختیار نظر بر وی افتاد چون وی را بدید سر در پیش افکند چهره بگشاد و آنچه تعلیمش داده بودند باز گفت و زاری کرد تا از حد بگذشت.
جنید خاموش، سر برآورده و آهی برآورد و در کنیزک دمید. کنیزک درحال بیفتاد و جان داد. خادم برفت و خبر کرد. آتش به جان خلیفه افتاد و پشیمان شد. پس نزد جنید آمد که چنین کسی را نتوان پیش خود خواند. گفت: ای شیخ دلت آمد که چنان لعبتی را بسوختی؟ جنید فرمود: ای امیرالمومنین، او بر مومنان شفقت چنان است. می خواستی ریاضت و جان کندن چهل ساله مرا بر باد دهی؟ نکن تا نکنند!
شاگردان
- ابومحمد جُریری
- منصور حلاج
- ابوبکر شبلی
- جعفر خلدی
- ابوبکر کتانی
- ابوالحسن مزین
- ابومحمد مرتعش
آثار
- رساله میثاق
- رسالة آداب المفتقر الی الله
- رساله دواءالارواح
- رساله الفناء
- رساله فی الالوهیه
- رساله دواء التفاریط
عروج ملکوتی
تاریخ درگذشت او را عمدتا نوروز ۲۹۷ یا ۲۹۸ ذکر کردهاند. قبر جنید در قبرستان شونیزیه در مغرب بغداد و در کنار قبر داییاش، سری سقطی و صوفیان دیگری چون جعفر خُلدی، رویم و سَمْنون مُحب واقع است. در این محل، خانقاه و مسجدی به نام جنید بنا شده است. گفته شده که در این مسجد، سه قطعه سنگ سیاه وجود داشته است که بیماران برای شفا، آنها را بر محل درد مینهادهاند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.