زندگینامه عبدالله مبارک
به نام آفریننده عشق
ابن مبارک، ابوعبدالرحمان عبدالله بن مبارک حنظلی مروزی (۱۱۸ – ۱۸۱ قمری)، از عرفا، فقها و اصحاب حدیث است.
ویژگی ها
از اوایل زندگی عبدالله مبارک اطلاع کافی در دست نیست. تنها در برخی از منابع داستانهایی آمده است حاکی از اینکه در جوانی روزگار خود را به عشقبازی و خوشگذرانی سپری میکرد، اما به زودی توبه کرد و روی به علم و عبادت آورد. ابن مبارک بسیاری از شیوخ چون هشام بن عروه، ابان بن تغلب، سلیمان اعمش، حماد بن زید، عبدالله بن لهیعه، عبدالرحمان اوزاعی، عبدالملک بن جریح و ابوبکر بن عیاش را دیده و از آنان استماع کرده است. وی همچنین در زمره نخستین شاگردان ابوحنیفه به شمار میرود. ابن مبارک هر چند مجلس درس او را دوست میداشت و وی را به قولی «افقه» مردم میدانست، با این حال پیروی ابوحنیفه نمیکرد و خود در مسائل فقهی، نظر اجتهادی داشت. وی نزد مالک نیز فقه آموخته و کتاب الموطَأ او را از خودش روایت کرده است. از دیگر مشایخ ابن مبارک در فقه، سفیان ثوری است که حق او در پرورش وی به قول خودش، چونان حقی است که ابوحنیفه بر او داشته است.
بارزترین نکتهای که درباره ابن مبارک گفتنی است، پرداختن وی به حدیث است، تا جایی که میگفت: «اگر میدانستم که نماز افضل از حدیث است، حدیث نمیگفتم» و چنانکه از زبان خودش نقل شده است، وی از چهار هزار شیخ، حدیث شنیده و از هزار تن از آنان روایت کرده است و به این اعتبار، او را «کثیر الحدیث» دانستهاند. ابن مبارک در فقه نیز از شهرتی سزاوار برخوردار شد و اقوال یا نقلیات فقهی او در منابع مورد توجه قرار گرفت. اهمیت دادن به جهاد نیز موضع سیاسی – دینی ابن مبارک را مینمایاند. او که به «فخرالمجاهدین» شهرت داشت، در سختترین لحظهها از جهاد استقبال میکرد. پیشینیان و متأخران، افزون بر ستایش مقام علمی ابن مبارک، وی را با اوصافی چون زاهد، پارسا، عابد و سخی ستوده و حتی او را با صحابه پیامبر (ص) مقایسه کردهاند.
در تذکرة الاولیاء عطار آمده است: روزی عبدالله میآمد، سفیان ثوری گفت: تعال یا رجل المشرق، فضیل حاضر بود و گفت: والمغرب و ما بینهما. و کسی را که فضیل نهد، ستایش او چون توان کرد؟ ابتدای توبه او آن بود که بر کنیزکی فتنه شد. شبی در زمستان در زیر دیوار خانه معشوق تا بامداد بایستاد در حالی که همهٔ شب برف میبارید. چون بانگ نماز گفتند، پنداشت که بانگ خفتن است. چون روز شد دانست که همه شب مستغرق حال معشوق بوده است. با خود گفت: شرمت باد ای پسر مبارک که شبی چنین مبارک تا روز به جهت هوای خود برپای بودی و اگر امام در نماز سورتی درازتر خواند، دیوانه گردی. در حال، دردی به دل او فرود آمد و توبه کرد و به عبادت مشغول شد تا به درجهای رسید که مادرش روزی در باغ شد و او را دید خفته در سایه گلبنی و ماری شاخی نرگس در دهن گرفته و مگس از وی میراند.
نقل است که وقتی با بدخویی همراه شد، چون از وی جدا شد، عبدالله بگریست. گفتند: چرا میگریی؟ گفت: آن بیچاره برفت اما آن خوی بد همچنان با وی برفت و از ما جدا شد و خوی بد از وی جدا نشد. نقل است که روزی می گذشت. نابینایی را گفتند که عبدالله مبارک میآید، هرچه میباید بخواه. نابینا گفت: توقف کن یا عبدالله! عبدالله بایستاد. گفت: دعا کن تا حق تعالی چشم مرا بازدهد. عبدالله سر در پیش انداخت و دعا کرد. در حال بینا شد. نقل است که سهل بن عبدالله مروزی همه روز به درس عبدالله میآمد. روزی بیرون آمد و گفت: دیگر به درس تو نخواهم آمد که کنیزکان تو بر بام آمدند و مرا به خود خواندند و گفتند: سهل من، سهل من! چرا ایشان را ادب نکنی؟ عبدالله با اصحاب خود گفت: حاضر باشید تا نماز بر سهل بکنید. در حال سهل وفات کرد. بر وی نماز کردند. پس گفتند: یا شیخ! تو را چون معلوم شد؟ گفت: آن حوران خلد بودند که او را میخواندند و من هیچ کنیزک ندارم.
نقل است که پیش او حدیث غیبت میرفت. گفت: اگر من غیبت کنم مادر و پدر خود را غیبت کنم که ایشان به احسان من اولی ترند. نقل است که روزی جوانی بیامد و در پای عبدالله افتاد و زار زار بگریست. و گفت گناهی کردهام، از شرم نمیتوانم گفت: عبدالله گفت: بگو تا چه کردهای؟ گفت: زنا کردهام. گفت: ترسیدم که مگر غیبت کردهای! عبدالله در وقت مرگ، چشمها باز کرد و میخندید و میگفت: لمثل هذا فلیعمل العاملون. نقل است که سفیان ثوری را به خواب دیدند. گفتند: خدای با تو چه کرد؟ گفت: رحمت کرد. گفتند: حال عبدالله مبارک چیست؟ گفت: او از آن جمله است که روزی دوبار به حضرت میرود.
عروج ملکوتی
عبدالله مبارک، به قولی مشهور آنگاه که از جهاد برمیگشت در هیت درگذشت. او را در همانجا به خاک سپردند و مردم به تربت او تبرک میجستهاند.




دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.