زندگینامه محمدباقر استرآبادی
به نام آفریننده عشق
میر برهانالدّین محمّدباقر استرآبادی نامور به «میرداماد» و «معلّمِ ثالث»، متخلّص به اشراق؛ فیلسوف، متکلم و فقیه برجستهٔ دورهٔ صفویه و از ارکانِ مکتب فلسفی اصفهان است. میرداماد فرزندِ میر شمس الدین محمد استرآبادی مشهور به داماد و از سادات حسینی گرگان است.
محمد استرآبادی با دختر علی بن عبد العالی معروف به محقق کرکی ازدواج نمود و به همین خاطر او را داماد نامیدند. میرداماد این لقب را از پدر خود به ارث بردهاست. وی از دوستان نزدیک شیخ بهائی بود. دربارهٔ سال تولد او، اطلاعات کافی در دست نیست؛ ولی کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال» تولد او را سال ۹۶۹ ذکر کرده است.
ویژگی ها
میرداماد به معلم ثالث شهرت دارد. او را از فیلسوفان مسلمان میدانند که بر شکلگیری حکمت متعالیهٔ ملاصدرا، تأثیرگذار بوده است. وی را عالمی جامع وصف کرده و گفتهاند در بسیاری از علوم از جمله فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه و اصول تخصص داشته است. به گفته ایزوتسو اسلامشناس ژاپنی، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی.
میرداماد بسیار پیچیدهنویس بوده است به همین دلیل فهم آثار او را سخت دانستهاند. بهگفته هانری کُربَن، شیوه نگارش میرداماد به دلیل ناتوانیاش در استفاده از ادبیات ساده نبوده است؛ بلکه به خاطر در امان ماندن از گزند مخالفان فلسفه چنین مینوشته است.
آثار مکتوب میرداماد را بیش از صد نوشته برمیشمارند و کتاب قبسات را مهمترین اثر فلسفی او میدانند. در فلسفه وی، روش عقلی با عرفان پیوند خورده است. اصالت ماهیت و حدوث دهری دو نظریه فلسفی مشهور میردامادند. او به زبان عربی و فارسی شعر میسرود و به نام اِشراق تخلص داشت.
میرداماد سالها در مشهد سکونت کرد و علوم عقلی و نقلی را فراگرفت. سپس مدتی در قزوین و کاشان اقامت کرد و سرانجام در اصفهان ساکن شد. او با شیخ بهایی همعصر بود و گفتهاند نزد شاه عباس صفوی جایگاهی ویژه داشت.
ایزوتسو اسلامشناس و قرآنپژوه ژاپنی، میرداماد را از بزرگترین فیلسوفان مسلمان دانسته است. بهگفته او، وی عالمی جامع بوده و بر تمام دانشهای متداول اسلامی، همچون فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث و تفسیر تسلط کامل داشته است. همچنین نوشته است مشهوربودن میرداماد به معلم ثالث (در کنار ارسطو معلم اول و فارابی معلم ثانی)، حاکی از جایگاه بلند علمی او در دوره زندگیاش است.
مرتضی مطهری هم او را فیلسوف، فقیه، ریاضیدان، ادیب، رجالی و «مردی جامع» وصف کرده است. بهنوشته اعیان الشیعه، میرداماد بر علوم غریبه هم مسلط بوده است.
ایزوتسو بر این باور است که فلسفه میرداماد بر فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) و مکتب فلسفی اصفهان تأثیر بسیار داشته است؛ به گونهای که فهم درست آنها بدون شناخت فلسفه میرداماد ناممکن است.
بهگفته ایزوتسو، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی. او در روش عقلی، پیرو مکتب مشاء و در عرفان تحتتأثیر سهروردی است. بنابراین در فلسفه وی، بین حکمت مشاء و حکمت اشراق پیوند برقرار میشود.
میرداماد در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت، بهپیروی از سهروردی، به اصالت ماهیت اعتقاد دارد. مشهورترین و مهمترین نظریه او را «حدوث دَهْری» میدانند. ابن سینا و فیلسوفان پس از ابنسینا، بر این باور بودند که عالم عقول هم مانند خداوند، قدیم یعنی ازلی است و تنها تفاوت عقول با خداوند این است که خدا واجبالوجود است و عقول ممکنالوجود, اما به باور میرداماد، عقول، قدیم نیست؛ بلکه حادث است. به تصور میرداماد، این حدوث در زمان روی نمیدهد. آنطور که ابنسینا میپندارد هم نیست که امری اعتباری و ذهنی باشد؛ بلکه امری واقعی و نفْسالامری است و در مرتبه وجودیِ «دهر» صورت میگیرد.
نوشتههای علمی میرداماد، نثری پیچیده و دیریاب دارند. او کلمات، عبارتها و ساختارهای نامأنوسِ بسیار به کار برده، عبارتهای فارسی و عربی را به هم آمیخته و گاه حتی قواعد معمول نگارشی را هم کنار گذاشته است. همچنین گاه لغاتی جدید وضع کرده است. به همین دلیل، بسیاری نمیتوانند سخنان وی را بهدرستی بفهمند. او در پاسخ به یکی از منتقدانش نوشته است: «اینقدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است، نه با من جدالکردن و بحث نام نهادن.»
میرداماد افزون بر تکیه کردن به برهان و استدلال، گرایشهای عرفانی نیز داشت؛ به طوری که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحیاش در راه عرفان بود.
یک روز, شب هنگام محمد باقر (طلبه جوان) در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهای از اتاق خوابید. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه میکرد، هر بار که نفسم وسوسه میکرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند.
آوردهاند: روزى ملاصدرا براى شرکت در درس میرداماد حاضر شد، ولى استاد هنوز به کلاس درس مشرف نشده بود. تاجرى براى مسئله مهمى به محل درس میرداماد آمد و از ملاصدرا پرسید: میرداماد افضل است یا فلان ملا؟ ملاصدرا در جواب گفت: میر، افضل است. در این هنگام استاد آمد و چون متوجه گفتگوى آن دو شد، لختى درنگ کرد تا از سخن شاگردش آگاهى یابد. سپس تاجر سؤال کرد: میر، افضل است یا شیخالرئیس ابوعلى سینا؟ صدرالمتألهین جواب داد: میر، برتر است. تاجر سؤال کرد: میر برتر است یا فارابى؟ ملاصدرا خاموش ماند.
در این هنگام، حکیم نامور استرآباد ندا داد و گفت: صدرا! مترس! بگو میر، برتر است. برخی از اسلام شناسان، میرداماد را بزرگترین فیلسوف مسلمان لقب دادهاند؛ زیرا او عالمی بود که بر همه دانشهای اسلامی زمانه خود تسلط داشت. میرداماد به دلیل احاطه بر علوم زمانه، به معلم ثالث و استادالبشر لقب گرفت.
روزی از روزها سید محمد باقر (میرداماد) و شیخ بهایی در گذرگاهی به پیرمردی پاره دوز (پاره دوز اصطلاح مشهدی ها به کفاش بوده است که به غلط پالان دوز شهرت یافته است) می کنند. تصمیم میگیرند نعلینه را جهت مرمت به پیر بسپارند. در حین کار هر دو (که از مستثناهای قرن بودند) متوجه می شوند که پیر در حین کار به ذکر گویی است و همه ذکرها هم مورد عنایت حق تعالی قرار می گیرند. شیخ بهایی به میرداماد اشاره می کند که بواسطه ی تقوای پیرمرد فقیر چیزی به او عطا کند.
چون این نوع کار از تخصص های میرداماد بود، میرداماد دست میبرد و مشته ی فولادی پاره دوز را که مخصوص کوبیدن روی بخیه ها بود با خواندن دعایی به طلا. تبدیل می کند. پیر متوجه می شود و به میرداماد میگوید این به کار من نمی آید مشته ی خودم را برگردان. از این دو بزرگوار اسرار که به درد می خورد و از پیر پاره دوز انکار می کند که به کارم نمی آید تا اینکه نهایتا میرداماد عجز می کند که برگردان مشتبه به فولاد کار من نیست. پیر بدون برداشتن مشته و تنها با نگاه کردن به آن ۳ مرتبه تغییرش می دهد: آهن می شود طلا و دوباره آهن!! سپس رو به میرداماد می کند و میگوید دلت را کیمیا کن! هر دو بزرگوار با دیدن صحنه خم شده و زانوی پیر را میبوسند و از مریدانش میشوند.
میرداماد در بیان احوال خود مدعی کراماتی بود؛ از جمله اینکه گفته است که در حالت خلسه، حضرت علی (ع) را دیده است و حتی گاهی ادعاهایی می کرد که با عقل و منطق بعضی ها سازگار نبود؛ مثلا می گفت: “من عقول عشره را به خواب دیدهام” و یا این که در برخی از رسالات خویش می گويد که بسیار اتفاق افتاده است که روح وی جسد جسمانی را ترک کرده و به سیر در معارج ملکوت پرداخته و سپس با کراهت به جسم خود برگشته است.
میرداماد گفته است: از الطاف فیوض ربانی و منت های سبحانی که در عالم خلسه به من عرضه گردید، آن وقتی که در شهر قم در ماه اعظم خدا در سال ۱۰۱۱ که بعد از نماز عصر رو به قبله نشسته بودم، متوجه شدم نور بسیار روشنی در هیکل انسانی به طرف راست در کنار من خوابیده و نور روشن دیگری در کنار او نشسته است. متوجه شدم آن دو نور امیرالمومنین علیه السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله هستند. آنگاه دیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با نشاط و مسرت، دست مبارک خود را به رو و پیشانی و ريش من کشید، کانه بشارت بر من میدهد و غم مرا زایل و شکستگی قلبم را التیام و حزن و اندوه را از من دور میفرمود.
میرداماد می گوید: روزی در لا به لای ذکرهایم خدای را با نام یا غنی یا مغنی می خواندم. در این هنگام گویا تیری قدسی سمت من شتافت و مرا از آشیانه پیکر خاکی در ربود. پس تور آهنین حس را بر دریدم و گرههای طناب های طبیعت را گشودم و با بال خود در فضای ملکوت حقیقت به پرواز در آمدم. پس گویا جامه پیکرم را کندم و اقامتگاه خاکیام را ترک کردم، از کالبد برون آمدم و سرزمین زمان را پشت سر نهادم به جهان دهر فراز آمدم و ناگاه خود را در شهر وجود یافتم.
از منظر فرهیختگان
شهید مرتضی مطهری میرداماد را فیلسوف، فقیه، ریاضی دان، ادیب، رجالی و مردی جامع وصف کرده است. در اعیان الشیعه هم فیلسوف ریاضیدان و متخصص در همه علوم غریبه دانسته شده است.
تقی الدین کاشی (معاصر وی) نوشته است: «وی در تزکیه نفس نفیس و تصفیه باطن شریف و سیر رضیّه و شمیم رضیّه، عدیل و نظیر ندارد»
شیخ محمد تقی مجلسی در کتاب لوامع صاحب قرانی، وی را با عنوان سید الفضلا یاد کرده است.
جلال الدین آشتیانی در مورد وی می گوید: سرور، تکیه گاه، استاد و مورد اعتماد من در معالم دین، سید بزرگ و نورانی، دانشمند مقدس و پاک، حکیم الهی و فقیه ربانی، سرور روزگار و برگزیده زمانش، امیر بزرگ و ماه کامل نور افشان، علامه عصر، فرد شگفت آور روزگار که نامش محمد است و باقر داماد حسینی لقب دارد.
اساتید
- عبدالعالی کَرکَی
- حسین بن عبدالصمد حارثی
- ابوالحسن عاملی
- عبدعلى بن محمود خادم جاپلقى
- فخرالدین استرابادی
شاگردان
- ملاصدرا بنیانگذار مکتب فلسفی حکمت متعالیه
- سلطان العلماء معروف به خلیفة السلطان
- شمسالدین گیلانی معروف به ملا شمسا
- سید احمد عاملی (داماد و خاله زاده میرداماد)
- قطبالدین اِشکوری (نویسنده کتاب محبوب القلوب)
- سید امیر فضل الله استرآبادی
آثار
- قبسات
- الایقاضات
- صراط المستقیم
- الافق المبین
- الحبل المتین
- جذوات
- تقویم الایمان
- شارح النجاة
- الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة
- رسالهای در تولی و تبری
- خلسة الملکوتیة
عروج ملکوتی
میرداماد در سال ۱۰۴۰ در بین راه مسیر کربلا و نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب دفن شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.