زندگینامه ابوحفص حداد

 

به نام آفریننده عشق

 

ابوحفص عمر بن سلمه حدّاد نیشابوری، از صوفیان بزرگ و مشایخ ملامتیه در قرن سوم است. تاریخ ولادت او معلوم نیست.

 

ویژگی ها

وی در روستای کوردآباد (کردی‌آباد، در راه بخارا در نزدیکی نیشابور ) ‌زاده شد. از دوران کودکی، خانواده و تحصیلات او اطلاع چندانی در دست نیست، همین قدر می‌دانیم که از سادات نیشابور بوده و به آهنگری اشتغال داشته و از همین رو به حدّاد ملقب شده است. وی از شاگردان عبداللّه مهدی باوردی (ابیوردی) و فردناشناسی به نام علی نصرآبادی و از یاران و مصاحبان احمد بن خضرویه، ابوتراب نخشبی و بایزید بسطامی بود.

حدّاد از مشایخ متقدم تصوف حوزه خراسان بود که هم در شیوخ آن حوزه و حوزه بلخ و هم در شیوخ حوزه بغداد، خصوصا جنید بغدادی، تأثیرات عمیقی گذاشت و نزد آن‌ها از منزلت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار شد. از جمله آن عرفا و مشایخ بودند: ابوعثمان حیری، که بعد‌ها داماد و جانشین حدّاد شد؛ ابوالفوارس شاه شجاع کرمانی؛ محفوظ‌ بن محمود نیشابوری؛ ابومحمد عبداللّه‌ بن محمد خرّاز و محمد بن عبدالوهاب ثقفی.

هر چند طریقت ملامتیه مدت‌ها پیش از ابوحفص به وجود آمده بود، او و حمدون قصّار را نخستین و مهم‌ترین مروّجان ملامتیه در خراسان و واضع و تدوین‌کننده مهم‌ترین اصول آن دانسته‌اند. اهمیت حدّاد در این زمینه به حدی بود که وی را شیخ ملامت خوانده‌اند. وی به قرآن و سنّت سخت پای‌بند بود، اما به سبب اصرارش در پنهان داشتن حقیقت احوال خویش، وی را به زندقه متهم کردند.

از حدّاد اثر مکتوبی در دست نیست، اما ظاهراً با برخی بزرگان صوفیه معاصر خود مکاتبه داشته است. کامل‌ترین تعریفاتی که از اساس فکری ملامتیان و امهات مسائل تعلیمی آنان به دست آمده، از سخنان اوست. سخنان وی درباره فتوت، نشان دهنده رابطه بسیار نزدیک ملامتیه و فتیان است. او درباره تصوف و آداب سیر و سلوک و موضوعاتی چون ذکر، سماع، کرم و بخل و ایثار، شوق و محبت، آفات نفس، آداب سفر، ترک تکلف، احکام و آداب فقر و آداب اشتغال به کسب نیز سخنانی دارد.

نقل است که ابوحفص يک روز میگذشت. يکی را ديد متحير و گريان. گفت: تو را چه بوده است؟ گفت: خری داشتم، گم شده است و جز آن هيچ نداشتم. شيخ توقف کرد و گفت: به عزت تو که گام برندارم تا خر بدو باز نرسد. در حال خر پديد آمد. نقل است که شبلی چهار ماه بوحفص را مهمان کرد و هرروز چند لون طعام و چند گونه حلوا آوردی. آخر چون به وداع او رفت گفت: يا شبلی! اگر وقتی به نیشابور آيی ميزبانی و جوانمردی به تو آموزم. گفت: يا اباحفص! چه کردمی؟ گفت: تکلف کردی و متکلف جوانمرد نبود.

مهمان را چنان بايد داشت که خود را به آمدن مهمانی گرانی نيايدت و به رفتن شادی نبودت و چون تکلف کنی آمدن او بر تو گران بود و رفتن آسان و هر که را با مهمان حال اين بود ناجوانمردی بود. پس چون شبلی به نیشابور آمد پيش ابوحفص فرود آمد و چهل تن بودند. بوحفص شبانه چهل و يک چراغ برگرفت. شبلی گفت: نه، گفته بودی که تکلف نبايد کرد. بوحفص گفت: برخيز و بنشان.

شبلی برخاست و هرچند جهد کرد يک چراغ بيش نتوانست نشاند. پس گفت: يا شيخ! اين چه حال است؟ گفت: شما چهل تن بوديد فرستاده حق – که مهمان فرستاده حق بود – لاجرم به نام هر يکی چراغی گرفتم برای خدا و يکی برای خود. آن چهل که برای خدای بود نتوانستی نشاند اما آن يکی که از برای من بود نشاندی. تو هرچه در بغداد کردی برای من کردی و من اينچه کردم برای خدای کردم. لاجرم آن تکلف باشد و اين نه.

پرسيدند: ولی را خاموشی به يا سخن؟ گفت: اگر سخنگو آفت سخن داند هرچند تواند خاموش باشد اگر چه به عمر نوح بود و خاموش اگر راحت خاموشی بداند از خدا خواهد تا دو چند عمر نوح دهدش تا سخن نگويد. گفتند: ولی کيست؟ گفت: آنکه او را قوت کرامات داده باشند و او را از آن غايب گردانيده.

نقل است که ابوحفص را عزم حج افتاد و او عامی بود و تازی نمی‌دانست. چون به بغداد رسید، مریدان با هم گفتند که زشت باشد شیخ‌الشیوخ خراسان را ترجمانی به کار باید تا زبان ایشان را بداند. پس جنید مریدان را به استقبال او فرستاد و شیخ بدانست که اصحاب چه می‌انديشند. ابوحفص در حال، تازی گفتن آغاز کرد چنانکه اهل بغداد از فصاحت او در عجب بازماندند.

نقل است: ابوحفص حداد، شخصی را دید متحیر و گریان. احوال او را جویا شد. او گفت: خری داشتم، گم شده است. ابوحفص گفت: به عزت تو که گام بر ندارم تا خر پیدا شود. در حال خر پدید آمد.

می‌گویند گاه به حالتی در می‌آمد که کسی توان نگاه کردن به او را نداشت. همچنین گویند: جنید در حضور وی از توکل سخن نگفتی و گفتی: شرم دارم که در پیش روی وی حدیث مقامی کنم که آن مقام وی است.

عبدالرحمن سلمی وصیت کرده بود که هنگام وفاتم، سر مرا بر پای ابوحفص حداد نهید.

 

از منظر فرهیختگان

عطار درباره او می گوید: از محتشمان این طایفه بود و کسی به بزرگی او نبود در وقت وی و در ریاضت و کرامت و مروت و فتوت بی‌نظیر بود.

در کشف المحجوب آمده است: ابوحفص، شیخ المشایخ خراسان و نادره کل جهان بود.

روزبهان گفت: ابوحفص حداد، لطیف احوال بود و عجیب اسرار، معدن آیات و کرامات، بحر تحقیق و سفینه توحید است.

 

عروج ملکوتی

تذکره‌نویسان تاریخ وفات حدّاد را بین ۲۶۰ تا ۲۷۰ ثبت کرده‌اند. قبر وی در نیشابور است.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *