زندگینامه اویس قرنی
به نام آفریننده عشق
ابوعمرو اویس بن عامر قَرَنی (شهادت ۳۷ق)، از تابعین و شهدای صفّین بود. اویس را بیشتر از هر چیز به زهد و پارسایی می شناسند و او را یکی از زاهدان هشتگانه در میان تابعین خواندهاند.
ویژگی ها
ابوعمرو اویس بن عامر بن جزء قرنی مرادی یمنی، از تیره قَرَن، شاخهای از قبیله یمانی بنی مراد بود. نام پدر او عامر و در برخی منابع انیس، خلیص یا عمرو هم آمده است. ظاهرا اویس در زمان پیامبر (ص)، در یمن میزیسته و هرگز موفق به دیدار آن حضرت نشده است. او از راه شتربانی روزگار را با مادر پیر، نابینا و ناتوان خود سپری میکرد. زمانی که آوازه دعوت پیامبر (ص) را شنید، از مادرش درخواست کرد برای دیدن رسول خدا (ص) به مدینه برود. مادرش به او اجازه داد ولی شرط کرد که بیش از نصف روز در آنجا نماند.
اویس به مدینه سفر کرد ولی زمانی که به خانۀ پیامبر رسید، ایشان در خانه نبود. به ناچار به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. زمانی که پیامبر اسلام (ص) به خانه بازگشت، فرمود: این نور کیست که در این خانه مینگرم. گفتند: شتربانی که اویس نام داشت به اینجا آمد و زود رفت. پیامبر (ص) فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و رفت. طبق روایاتی نه چندان موثق، اویس همراه هیأتی از یمن یا کوفه به مدینه آمد. گفتهاند که بر اثر نشانه هایی که پیامبر (ص) از اویس گفته بود، عمر بن خطاب وی را شناخت.
اختلاف نظر در جزئیات زندگی اویس، حتی در سدههای نخستین هجری، چنان بوده که برخی درباره شخصیت او با شک و تردید سخن گفتهاند. با این همه، گفتهاند که او از امیرالمؤمنین علی (ع) و عمر بن خطاب روایت کرده و برخی از رجال و محدثین سده ۱ق که بیشتر کوفیاند از او حدیث شنیدهاند.
در حالات عرفانی اویس گویند: بعضی از شبها میگفت: امشب شب رکوع است و به یک رکوع شب را به صبح میرساند. یک شب میگفت: امشب شب سجود است و به یک سجده، شب را سپری میکرد. به او گفتند: اویس، چرا این قدر به خودت زحمت میدهی؟ گفت: کاش از ازل تا ابد یک شب بود و من آن را به یک سجده سپری میکردم.
همه اهمیت روایات برجای مانده در مورد اویس قرنی در این نکته است که او از نخستین الگوهای زهد و پارسایی در میان مسلمانان به شمار رفته و بعدها نزد صوفیه دارای اهمیت و مقام بلندی شده و یکی از زاهدان هشتگانه در میان تابعین خوانده شده است. کهن ترین روایات درباره اویس، تصویری کاملا صوفیانه از او ارائه میدهد. همه کسانی که در این روایات اویس را دیدهاند، او را در فقر و سرگشتگی و گمنامی در عین شهرت وصف کرده و گفتهاند که لباس مناسبی نداشت و همین امر، یکی از عوامل گوشه نشینی او از جامعه بوده است.
در روایتهای دیگری آمده است که او لباسی از جنس پشم بر تن داشت در این روایات، جملههای حکمتآمیزی غالبا مبنی بر بی اعتباری دنیا و نزدیک بودن مرگ، به اویس نسبت داده شده است. در ادبیات صوفیه، اشارههای مفصلی به احوال اویس شده است.
در ادبیات صوفیانه، اشارۀ زیادی به احوال اویس شده است و در این میان حدیثی مشهور شده که به پیامبر اکرم (ص) منسوب است بدین مضمون: «بوی بهشت از جانب یمن به مشام من میرسد.» طبق روایتی، اویس در حالی که از حضرت رسول (ص) بسیار دور بوده، از احوال آن حضرت آگاهی مییافته است. امام علی (ع) در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل میکند که ایشان در مورد اویس فرموده: او از حزب خدا و رسول اوست. مرگش به شهادت در راه دین خواهد بود و گروه بسیاری به واسطه شفاعت او از آتش جهنم رهایی مییابند.
بر اساس نقلی که عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آورده است، زمانی که صحبت از اویس شد، حضرت رسول (ص) به اصحاب خود سفارش کرد زمانی که او را دیدند، سلام حضرت را به او برسانند، لباس ایشان را به او بدهند و از او بخواهند تا در حق امت پیامبر دعا کند. بعد از وفات پیامبر، خلیفه دوم وی را در سرزمین عرفات دید و سفارش پیامبر را انجام داد.
از اویس به عنوان نخستین شخص از خردمندان دیوانه یاد شده است. گوشهگیری او از اجتماع و تنهایی، مکاشفههای او، بدون اینکه راه زیادی در سلوک پیموده باشد و به پیری در این سیر رسیده باشد، بسیار مورد توجه صوفیه قرار گرفته است. این اهمیت زیاد اویس نزد صوفیه باعث شد تا فرقه و طریقه خاصی از تصوف با عنوان اویسیه ایجاد شود.
سید حیدر آملی از علمای عرفان، نام اویس را در کنار اصحاب خاص پیامبر (ص) همچون سلمان، ابوذر، عمار و اصحاب صفه قرار داده است. او میان این عده و طبقه بعدی صوفیه تفاوت قائل شده است و این گروه از اصحاب را از شاگردان پیشوایان معصومین دانسته است.
اویس در زندگی مادیاش مرارت و ملامت فراوان کشید و نقل شده است که به هر کوی و برزنی میرفت. مردم مثل دیوانهها با او رفتار میکردند و گاهی او را سنگ میزدند، اما، نهایت شکایت اویس، فقط این جمله بود: «ساقهای من باریک است. سنگ کوچکتر اندازید تا پای من خون آلود نشود و از نماز نمانم که مرا غم نماز است نه غم پای.»
سنایی می گوید:
سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
قرنها باید که تا از پشت آدم نطفهای بایزید اندر خراسان یا اویس اندر یمن
مولانا جلال الدین بلخی می گوید:
محمد گفت بر دست صبا از یمن میآیدم بوی خدا
بوی رامین میرسد از جان ویس بوی یزدان میرسد هم از اویس
او اویس و از قرون بوی عجب مر نبی را مست کرد و پر طرب
چون اویس از خویش فانی گشته بود آن زمینی آسمانی گشته بود
بارها پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به دیدار اویس اظهار اشتیاق می کرد و می فرمود: «هر کس او را ببیند، سلام مرا به او برساند.» ایشان، گاه رو به جانب یمن می کرد و می گفت: «من نسیم خدایی را از سوی یمن می بویم.» سلمان فارسی پرسید: ای رسول خدا، این شخصی که بوی خوش او را از یمن می بویی، کیست؟ پیامبر فرمود: «در یمن شخصی است به نام اویس قرنی که در روز قیامت محشور می شود و جمعیت بسیاری را به تعداد افراد و قبیله پرجمعیتِ ربیعه و مُضر، شفاعت می کند.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یاران خویش امر فرمودند: هر یک از شما اویس قرنی را ملاقات کرد، سلام مرا به او برساند و از او درخواست استغفار کند. اصحاب از وی پرسیدند: یا رسول الله، اویس قرنی کیست؟ پیامبر نشانه های او را این گونه بیان کرد: اویس چشمان سیاه مایل به کبودی دارد و بین دو کتف او اثر ماه گرفتگی است. گندمگون بوده و چانهاش کشیده و قامتش معتدل است. قرآن تلاوت می کند و اشکش همواره از خوف خدا جاری است. او در زمین گمنام است ولی آسمانیان او را می شناسند. اگر به خدا قسم خورد سوگندش پذیرفته است. روز رستاخیز به دیگر مردمان گفته می شود وارد بهشت شوید ولی به اویس می گویند بمان و شفاعت کن. خداوند به تعداد دو قبیله ربیعه و مضر، شفاعت او را می پذیرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره ایثار اویس می فرماید: «در میان امت من، کسانی هستند که به دلیل نداشتن لباس نمیتوانند در مسجد حاضر شوند و ایمانشان به آن ها اجازه نمیدهد که از مردم تقاضا کنند؛ از شمار آنها، اویس قرنی و فرات بن حیان هستند.»
اویس به احترام مادر به یمن برگشت. هنگامی که پیامبر (ص) از مسافرت به مدینه بازگشت به او عرض کردند: شتر چرانی از یمن به نام اویس به اینجا آمد و به شما سلام رساند و چون نبودید، مراجعت کرد. پیامبر (ص) فرمود: آری، این نور اویس است که در خانه ما جا گذاشته و خود رفته است.
گاهی پیامبر (ص) به یاد اویس قرنی می افتاد و می فرمود: بادهای خوشبوی بهشت از سوی قرن (یمن) میوزد؛ آه چقدر مشتاق دیدار تو هستم ای اویس قرنی! هرکس که با اویس ملاقات کرد، سلام مرا به او برساند.
همچنین پیامبر اکرم (ص) در مورد او فرمود: در یمن شخصی هست که نامش «اویس قرنی» است. در روز قیامت، یک تنه چون یک امت محشور می شود. جمعیت بسیاری همانند تعداد افراد دو قبیله پرجمعیت ربیعه و مضر، زیر پوشش شفاعت او قرار میگیرند. آگاه باشید، کسی از شما که او را دیدار کرد حتما سلام مرا به او برساند و از او مطالبه کند که برای من دعا نماید! همچنین پیامبر (ص) از اویس به عنوان نفس الرحمن یعنی دارای نفس قدسی و ملکوتی یاد کرد و در جایی دیگر فرمود: اویس قرنی از این امت خلیل و دوست من است.
اسیر بن جابر در مورد اویس میگوید: هنگامی که اویس سخن میگفت، آنچنان سخنش در دل ما اثر می کرد که از این جهت نظیر نداشت. ربیع بن خثیم (که از نیکان زهاد هشتگانه است) می گوید: در کوفه بودم و همه همتم این بود که اویس را پیدا کرده و با او دیدار کنم. پس از پرس و جو، او را در کنار آب فرات یافتم که مشغول نماز ظهر بود. با خودم: گفتم صبر میکنم تا نمازش تمام شود، آنگاه به حضورش برسم. نماز ظهر را خواند.
سپس دست به دعا برداشت تا وقت عصر که برخاست و نماز عصر را خواند سپس دست به دعا برداشت تا وقت نماز مغرب. بعد برخاست و به نماز مغرب و عشا پرداخت تا وقت نماز صبح. آنگاه برخاست و نماز صبح را خواند و سپس مشغول دعا شد تا طلوع آفتاب. آنگاه خواب او را فرا گرفت؛ در این هنگام گفت: خدایا پناه میبرم به تو از چشم پرخواب و از شکمی که سیر نشود.
اویس قرنی می گوید: سه شبانه روز میشد که چیزی نخورده بودم. روز چهارم سکهای در راه پیدا کردم. با آنکه گرسنه بودم الان را برنداشتم و با خود گفتم: شاید مال کسی بوده و از دستش افتاده است. میخواستم گیاهی بچینم و آن را بخورم. در همین حال گوسفندی را دیدم که نان گرمی در دهانش گرفته بود و به سوی من میآمد. وقتی نزدیک من شد نان را جلوی من گذاشت. با خودم گفتم: شاید گوسفند نان را از کسی دزدیده باشد و به همین خاطر حاضر نشدم نان را از او بگیرم که ناگهان گوسفند به زبان آمد و گفت: «من آفریده آن کسی هستم که تو بنده او هستی. این نان گرم، روزی خدا برای توست، آن را بخور. همین که دست دراز کردم و نان را گرفتم، ناگهان گوسفند ناپدید شد.
عروج ملکوتی
اویس ظاهرا پس از سفری که به مدینه داشته به کوفه آمده و در آنجا زیسته است. وی در سال ۳۷ قمری/ ۶۵۷ میلادی در ۶۷ سالگی، در جنگ صفین به شهادت رسیده است. درباره محل درگذشت اویس چندین نقل وجود دارد، چنانکه قبری در ناحیه رقه در سوریه و نیز در جاهای دیگری همچون قبرستان بابالصغیر دمشق، اسکندریه و دیار بکر به وی منسوب است. با این همه، چنانکه بیشتر روایات نشان میدهد، وی در پیکار صفین، در سپاه امیرالمؤمنین علی (ع) حضور یافت و پیکر وی را در میان شهدای این واقعه یافتند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.