زندگینامه سید رضی
به نام آفریننده عشق
محمد بن حسین رضی به سال ۳۵۹ ق . در محله شیعه نشین کرخ بغداد، در خانه اى که از گلهاى عطر آگین ایمان و اخلاص و روشنایى علم و عمل آذین بندى شده بود، دیده به جهان گشود و نام زیباى محمد به خود گرفت. محمد که بعدها به شریف رضى و سید رضى شهرت یافت از خاندانى برخاست که همه از بزرگان دین و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهیزکاران کم مانند و روزگار بودند.
پدر و مادر سید رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسین بن على علیه السلام بودند. نسب وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد. از این رو گاهى شریف رضى را رضوى مى خوانند. و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه مى خوانند و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه به امام زین العابدین علیه السلام مى رسد.
ویژگی ها
قرن چهارم پنجم ق. براى بغداد دوران طلایى به حساب مى آید. زیرا در آن موقع از نظر علم و ادب ، بغداد به اوج شهرت و عظمت خود رسیده بود و وجود ستارگان درخشان آسمان پرفروغ علم و معرفت، تشنگان فضیلت را به ضیافت کوثر دعوت مى کرد. از جمله آنان دانشمندان فرزانه و فقیه یگانه محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید بود که در آن دیار حوزه درسى برپا کرد و به پرورش استعداد پرداخت و روز به روز بر رونق آن افزوده مى شد.
روزى همچون گذشته شیخ بزرگوار و عصاره تقوا، به منظور تدریس قدم بر مسجد براثا گذاشت و درس را شروع کرد. چند لحظه اى از شروع درس نگذشته بود که ناگهان نفسهاى گرم استاد در پشت قفس برخاست: سلام علیکم، بفرمائید!
طلبه ها به پشت سر برگشتند و در مقابل دیدگان زده خود بانوى محترمى را دیدند که دست دو فرزند کوچک را گرفته بود. بانوى پاکدامن در کمال متانت رو به شیخ کرد و گفت : اى شیخ! اینان دو فرزند سید مرتضى و سید رضى هستند، به خدمت شما آورده ام تا فقه به آنان بیاموزى. با شنیدن این کلام شیخ شروع به گریستن کرد و…
حاضران در وادى حیرت پى علت مى گشتند تا اینکه کلمه شگفتاى استاد آنها را متوجه خود ساخت. شیخ با چشمانى اشک آلود گفت: حالا حقیقت برایم آفتابى شد و رؤ یاى شگفتم تعبیر گردید.
و بعد در دوران حیرت پى بحث به استراحت پرداخته بودم خواب دیدم در همین مسجد نشسته ام و مشغول تدریس هستم. در خواب بى بى دو عالم، فاطمه زهرا علیه السلام را دیدم که دست دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیهما السلام را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شیخ ! دو فرزندم حسن و حسین را پیش آوردم تا فقه فقه شان بیاموزى.
هنوز حلاوت حضورشان رامى چشیدم که از عالم خواب بیدار شدم و در دریاى تفکر فرو رفتم خدایا! من کجا و استادى دو امام معصوم کجا؟! با این افکار به مسجد آمدم تا اینکه این زهراى اطهر علیها السلام با دو غنچه از گلستان محمدى از در مسجد وارد شدند و من به تعبیر رؤیاى خود رسیدم. از همین روز شیخ مفید و تربیت سید مرتضى و سید رضى را به عهده گرفت و در پرورش آنان نهایت سعى و تلاش خود را به عمل آورد.
سید رضى از همان اوایل کودکى با اشتیاق فراوان به تحصیل و فراگیرى علوم رو آورد. وى علاوه بر جدیت و پشتکارى برخوردار بود که پیشرفت علمى و ادبى او را سرعت مى بخشید. در حقیقت در قرن چهارم تا حدودى از بین رفته بود. از این رو در دو فرقه بزرگ و نیرومند تشیع و تسنن در جوى مسالمت آمیز زندگى مى کردند و روح تفاهم و هبستگى باعث شده بود که دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افکار و اشاعه مذهب بپردازند. سید رضى از این فرصت استثنایى بهره هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حدیث، کلام، بلاغت فقه، اصول تفسیر و فنون شعر و غیره را بیاموخت تا اینکه در بیست سالگى از تحصیل بى نیاز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.
سید رضى از بزرگترین صاحبان فصاحت و بلاغت بود که از درکى صحیح و ذوقى سلیم برخوردار بود. وى اولین چکامه قصیده اش را در مدح و ستایش اهل بیت صلى الله علیه و آله هم آوازه با خروش دجله روان ساخت. او در آن هنگام بیش از ۹سال نداشت اما چنان مهارتى از خود نشان داد که همگان ، را شگفت زده کرد. او در طول حیات شعر و شاعرى گذاشت که لقب اشعر قریش و اشعر عرب سرآمد شعراى قریش و عرب را به خود اختصاص داد و آثار گران بهایى از جمله دیوان اشعار که به گفته ثعالبى چهار مجلد مى باشد به یادگار گذاشت.
پدر بزرگوارش تا انقراض حکومت پر اقتدار عضدوالدوله دیلمى در قلعه شیراز زندانى بود و در طول این هشت سال، شریف رضى که دوران کودکى خود را مى گذراند در هاله اى از غم و اندوه به سر مى برد. در دوران زمامدارى صمصام الدوله، ابو احمد پدر سید رضى از بند اسارت آزاد گشت و سید رضى با سرودن اشعارى مقدم پدر از گرامى داشت.
سید رضى دانشمندى متعهد، وظیفه شناس و عاشق خدمت بود. او تحصیل علم را براى روشنگرى افکار و اندیشه هاى جامعه مى خواست و از نفوذ اجتماعى و سیاسى خود به منظور تشکل نیروهاى مخلص و یارى رساندن به همنوعان خود استفاده مى کرد. سید رضى هیچگاه خود را در کنج کتابخانه و گوشه مسجد و مدرسه محبوس و محصور نساخت و هرگز در را روى محبوس نبست.
جوانمردى همچون سید رضى رسالت خود را فقط در بحث و تحقیق و تالیف و شعر و شاعرى نمى دید بلکه با پیروى از جد بزرگوارش امیر مؤ منان على علیه السلام به دستگیرى از محرومان و ستمدیدگان مى شتافت و نصرت دین خدا را هدف نهایى خود حکومت مردان فرومایه و غاصبان خلافت قرار گیرد. او شیفته خدمت بود نه تشنه قدرت. از این رو تنها مسئولیتهایى را به عهده گرفت که ویژگیهاى مردمى داشت؛ مانند نقابت علویان، امارت حاجیان و دیوان مظالم.
سید رضى همه خلفاى بنى عباس را غاصب مى دانست و از آنها متنفر بود، بخصوص از القادر بالله زیرا مردى خود خواه و جاه طلب و متعصب و پرکینه و عقده اى بود و در پى بهانه اى مى گشت تا ابهت و شخصیت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سید رضى را از بین ببرد. از طرفى دیگر سید رضى در همان زمان تنفر و انزجار خود را طى اشعارى آشکار ساخت که همچون رعد در همه جا پیچید و غوغایى به پا کرد…
من لباس ذلت در دیار دشمنان بپوشم، حال آنکه در مصر علوى (شیعى) حکومت کند!
هنگامى که اشعار آتشین سید رضى به گوش خلیفه رسید سخت برآشفت. و بر مجلسى برپا کرد تا سید دلتنگى و نفرت خود را از حکومت بنى عباس و بغداد (مرکز خلافت عباسیان) دل آزرده کند در مصر – سرزمین علویان – به سر مى برد.
سید رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خلیفه را رد کرد و در مجلس وى حاضر نشد. از این رو خلیفه غضبناک شد. سید رضى را از تمام مسئولیتهاى مهم اجتماعى برکنار کرد. در مجلس خلیفه صورت جلسه اى هم تدارک دیده بودند که مى خواستند از آن بر ضد حکومت علویان مصر کنند. وقتى صورت جلسه را براى امضا پیش سید رضى آوردند از امضاى آن امتناع ورزید.
سید رضى سخنورى شجاع و بى باک اقیانوسى بیکران و روحش سراسر امواج خروشان حماسه بود که بر ساحل نظاره ها رخ مى نمود و از بیشه بى انتهاى دلش درختان پرصلابت شهامت به بلنداى مجاهدت، قد بر مى افراشت. او از هیچ مقام و قدرت و صاحب منصبى واهمه به دل راه نمى داد. سید والامقام همه خلفاى بنى عباس را غاصبان خلافت و ولایت و حکومت اسلامى مى دانست و هر چند بنا به شرایط نامناسب زمان مجبور به مبارزه منفى بود، با این حال لحظه اى از فکر براندازى نظام و ترسیم کربلا و تجدید عاشورا غافل نبود.
او همیشه به انتظار یارى بخت و مساعدت زمان به سر مى برد تا بر ضد طاغوتیان و حاکمان ظلم و جور، خروشى بى امان از دل پر جوش حسنیان برآورد و با خشکاندن ریشه ظلم و فساد، زمامدارى امت اسلامى را به دست گیرد و بار دیگر عدل على علیه السلام را بگستراند. آن سید مجاهد افکار انقلابى خود را در مجالس خصوصى ، ضمن اشعار حماسى به رفقاى صمیمى و هم مرام خویش بازگو مى کرد. و بنا به فکر بلند سیاسى که داشت خود را برتر از خلیفه مى دانست.
سید رضى روزى نزد الطایع بالله نشسته بود و بى اعتنا به جاه و جبروت خلیفه محاسن خود را به دست گرفته، به طرف محاسن خود را به دست گرفته، به طرف بینى بالا مى برد. خلیفه روباه صفت که خواست بر سید طعنه بزند و قدرت پر زرق را به رخ او بکشد، رو به سید گفت: گمان مى کنم بوى خلافت را استشمام مى کنى ؟! سید رضى با همان متانت و شجاعت همیشگى پاسخ داد: بلکه بوى نبوت را استشمام مى نمایم!
سید بزرگوار در کنار کارهاى بس سنگین نقابت و دیوان مظالم و… همواره به فکر تحصیل طلاب بود. از این رو در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد که نتیجه اندیشه اش ایجاد دانشگاه شبانه روزى شد که تا آن زمان سابقه نداشت. او با اینکه از تمکن مالى کم بهره بود مع الوصف نداشت. وقتى دید گروهى از طالبان علم و شاگردانش پیوسته در ملازمت او هستند خانه اى تهیه کرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را دارالعلم نهاد و تمامى نیازمندیهاى طلاب را براى آنها فراهم کرد سید رضى براى دارالعلم کتابخانه و خزانه اى با کلیه وسایل و لوازم فراهم کرد.
باید دانست که تاسیس دارالعلم سید رضى ده ها سال پیش از تاسیس مدرسه نظامیه بغداد و با وجود هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملک طوسى (سال ۴۵۷ ق .) صورت گرفته است. او تقریبا حدود هشتاد سال بعد از سید رضى به این کار اقدام ورزیده است.
سید رضى در دوران جوانى به تفسیر و توضیح آیات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوایل کودکى آغاز شده بود. چنانکه بعد از یادگیرى، انس دایم و رابطه همیشگى با قرآن برقرار کرد. او همواره با زمزمه کلام الهى آینه دل را جلا مى بخشید.
هر روز که سپرى مى شد برگ زرینى به دست تواناى سید رضى بر تاریخ تابناک اسلام افزوده مى گشت. او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزنده اى ارائه کرد. براى کتاب وحى تفسیر نوشت، احکام فقهى تدوین کرد، با اشعار نغز و قصیده هاى بلند خود سیل معارف روان ساخت و مسئولیت هاى طاقت فرساى دینى، سیاسى، اجتماعى را بر عهده گرفت.
وى مى بایست از فضاى آزاد به وجود آمده کمال استفاده را مى برد و با شناساندن اصالت شیعه، اسلام واقعى را به جهانیان معرفى مى کرد. سید رضى به خوبى مى دانست که رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پیامبر صلى الله علیه و آله بدون وجود على علیه السلام شهرى بى دروازه مى ماند و بدون معصوم قرآن بدون مفسر خواهد بود. مى بایست قدم به میدان گذاشت و اقدامى کرد و کارى را که انجام آن براى گذشتگان میسر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شریف رضى با این تفکر الهى کار بزرگى را آغاز کرد. همان کارى که ثمره شیرینش در کلام بلند مولا على علیه السلام به بار نشست و کتاب همیشه جاودان نهج البلاغه را به ارمغان آورده، نام و یاد سید رضى را براى همیشه زنده نگه داشت. در حقیقت او اولین عالمى است که کلمات و خطبه هاى سراسر بلاغت امیرالمومنان على علیه السلام را گردآورى و تدوین کرد.
سید رضی، روزی در نماز به برادر بزرگتر خود سید مرتضی علم الهدی اقتدا نموده بود. وقتی همه به رکوع رفتند، در میانة نماز مرحوم سید رضی نماز جماعت خود را به هم زد و به صورت فُرادی نمازش را از سرگرفت. بعضی از مردم اعتراض نمودند که: چرا نماز را به جماعت تمام نکردی؟ آن جناب در جواب گفت: من دیدم برادرم در رکوع در دریای خون غوطه ور شده بود و به همین خاطر نماز خودم را فرادی خواندم.
سؤال کنندگان، این سخن وی را به گوش برادرش سید مرتضی رساندند و آن جناب وقتی این سخن را شنید، خطاب به آنها فرمود: بلی، برادرم راست گفته است؛ چرا که من در وقت رکوع نماز، فکرم رفت سراغ مسئله ای در مورد حیض که از من سؤال شده بود (و به راستی که باطن این فکر من، برای او ممثّل شده است).
علی اکبر الهیان می فرمود: سید رضی به مقاماتی رسیده بود که می توانست روح خود را از تن جدا کند و در عالم موجودات به سیر و سیاحت بپردازد؛ اما یک وقت که تازه روح خود را از بدن خارج کرده بود مادرش برای کاری به اتاق رفت و او را صدا زد؛ اما جوابی نشنید. سید رضی فهمید و دست و پاچه شد تا مادرش از رازش اطلاع پیدا نکند. بنابراین فورا خود را به بدنش رسانید و از آن به بعد به خاطر مادرش چنین کاری نمی کرد.
از منظر فرهیختگان
عبدالملک ثعالبى، شاعر معاصر سید رضى در کتاب تحقیقى و ادبى خویش یتیمه الدهر در وصف سید مى نویسد: تازه وارد ده سالگى شده بود که به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجیب ترین سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همه خوبى هاست.
خطیب بغدادى در کتابش موسوم به تاریخ بغداد مى گوید: رضى کتابهایى در معانى قرآن نگاشته است که مانند آن کمتر یافته مى شود.
جمال الدین ابى المحاسن یوسف بن تغرى بردى اتابکى در کتاب النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره مى نویسد: سید رضى موسوى، عارف به لغت و احکام و فقه و نحو و شاعرى فصیح بود. او و پدرش و برادرش پیشواى شیعیان بودند.
اساتید
- ابو اسحاق ابراهیم بن احمد طبرى
- ابوعلى فارسى
- ابوسعید سیرافى
- قاضى عبدالجبار بغدادى
- عبد الرحیم بن نباته
- ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اکفافى
- ابوالفتح عثمان بن جنى
- ابوالحسن على بن عیسى
- ابوحفص عمر بن ابراهیم
- ابوالقاسم عیسى بن على
شاگردان
- سید عبد الله جرجانى، مشهور به ابوزید کیابکى
- شیخ محمد حلوانى
- شیخ جعفر دوریستى
- شیخ طوسى
- احمد بن على بن قدامه
- ابوالحسن هاشمى
- مفید نیشابورى
- ابوبکر نیشابورى خزاعى
- قاضى ابوبکرى عکبرى
- مهیار دیلمى
آثار
- تلخیص البیان عن مجازات القرآن
- حقایق التاءویل فى متشابه التنزیل
- معانى القرآن
- خصایص الائمه
- نهج البلاغه
- الزیادات فى شعر ابى تمام
- تعلیق خلاف الفقهاء
- کتاب مجازات آثار النبویه
- تعلیقه بر ایضاح ابى على
- الجید الحجاج
- دیوان اشعار
عروج ملکوتی
سید رضی در سن ۴۷ سالگی و در سال ۴۰۶ (قمری) در شهر بغداد درگذشت و در کاظمین، در کنار قبر امام موسی کاظم و امام جواد علیهما السلام دفن شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.