زندگینامه سید عبدالکریم کشمیری

به نام آفریننده عشق

 

سید عبدالکریم رضوی کشمیری (۱۳۴۳ – ۱۴۱۹ قمری)، عالم ربانی و عارف بزرگ شیعه در دوره معاصر و از شاگردان سید علی آقا قاضی بود. آیت الله کشمیری در اثر مجاهدت‌، عبادت، تهجد و اشتغال به ذکر و فکر، از الهامات قلبی و مکاشفات غیبی برخوردار بود.

 

ویژگی ها

سید عبدالکریم رضوی کشمیری، در سال ۱۳۴۳ قمری در نجف اشرف دیده به جهان گشود. پدرش سید محمدعلی کشمیری، کسوت روحانی داشت و مادرش دختر آیت الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی) بود.

عبدالکریم کشمیری درباره پدرش می‌گوید: «پدرم عالم فاضلی بود؛ اما در حد اجتهاد نبود و به من علاقه وافر داشت. وی به رعایت آداب و اخلاق شرعی و قرائت برخی ادعیه، اهمیت خاصی قائل بود و مرا هم سفارش می‌نمود. پدرم به خاطر علاقه شدید به استادش شیخ عبدالکریم حائری یزدی، نام مرا «عبدالکریم» گذاشت.»

سید عبدالکریم از همان دوران کودکی و نوجوانی استعداد فوق العاده در هنر، از جمله خوش نویسی، نقاشی و شعر داشت. وی با اشاره استاد اخلاق و عرفان آیت الله شیخ مرتضی طالقانی، تحول درونی یافت و از دوران کودکی و با نظر پدر گرامی‌اش به تحصیل علوم دینی همت گماشت و دروس ادبیات، معانی، بیان، منطق، فقه، اصول و… را در کوتاه‌ ترین مدت فراگرفت و به تدریس و تعلیم آن ها پرداخت.

کشمیری درس های لمعه، رسائل، مکاسب، کفایة الاصول، اسفار و درس خارج فقه و اصول را نزد اساتید برجسته حوزه نجف آموخت. سرانجام در اثر تلاش های فراوان به اخذ اجازه اجتهاد از برخی مراجع نجف – از جمله آیت الله خویی – نایل آمد.

آقا سید عبدالکریم علاوه بر دروس متعارف حوزه، به آموختن علوم و فنون دیگری نیز علاقه نشان می‌داد و در اوقات فراغت، فنون جفر، علم اعداد، علم حروف و اسماءالله را فرا می گرفت، تا این که در این رشته‌ها متبحر گردید. او همچنین به تهذیب نفس نیز پرداخت؛ به طوری که در اثر مجاهدت‌ها، ریاضت‌های عرفانی، عبادات، شب زنده داری و اشتغال به ذکر و فکر در کنار مرقد مطهر امیرمؤمنان (ع) مورد عنایت حضرتش قرار گرفت و از الهامات قلبی و مکاشفات غیبی برخوردار شد.

ایشان بعد از نیل به مراحل عالی اجتهاد، اخلاق و معنویت، ابتدا در مسجد «جمال» نجف به اقامه نماز جماعت پرداخت و پس از درگذشت آیت الله مظفر در مسجد «مسابک» به اقامه جماعت اشتغال ورزید و همچنین در آخرین سال های اقامت در عراق، روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته، در صحن مطهر امام حسین (ع) اقامه جماعت می‌نمود. در آنجا مخالفت خود را با حکومت بعث عراق ابراز کرد و به همین دلیل مدتی تحت نظر قرار گرفت و سرانجام در سال ۱۳۵۹ به همراه خانواده به ایران هجرت کرد و در شهر مقدس قم سکنا گزید.

این عالم ربانی، به زیارت قبور ائمه اطهار (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) و برخی امام زاده‌ها اهمیت خاص می‌داد. او از این زیارت‌ها بهره‌ها برد و به درجات و مقاماتی دست یافت و مشکلات متعددی را حل نمود. وی به عنوان قدردانی از بزرگان و علمای گذشته، در فرصت‌های مناسب از آنان تجلیل می کرد؛ بزرگانی چون: ملا حسینقلی همدانی، سید احمد کربلایی، سید علی قاضی، سید مرتضی کشمیری، شیخ مرتضی طالقانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی و… . او همچنین علاقه خاصی به امام خمینی داشت و می‌گفت: آیت الله خمینی مردی مستقیم و بی‌نظیر بود و در مجالسی که برخی از بزرگان حزب بعث می‌آمدند، هیچ اعتنایی نمی‌کرد.

آیت الله کشمیری به یمن ریاضت‌ها و مقامات معنوی خویش، استخاره‌های فوق‌العاده‌ای انجام می‌داد و با اشکال مختلف استخاره (قرآن، تسبیح و الهامات قلبی) به مراجعین پاسخ می‌گفت. اعتماد مردم به استخاره‌های او تا حدی بود که مورد توجه مردم نجف و دیگر شهرها و رجال حکومت بود. مرحوم جعفر مجتهدی مدفون در حرم امام رضا (ع) که با استاد، سال‌ها رابطه دوستی داشتند، بارها گفته بود: هر وقت آقای کشمیری را می بینم به یاد امیرالمؤمنین (ع) می‌افتم.

اولین کسی که ایشان را در کوچکی متذکر شد که دنبال حقایق برود، مرحوم شیخ مرتضی طالقانی بود. آیت الله کشمیری فرمودند: «نزدیک مدرسه جد ما، سید کاظم یزدی، با بچه های هم سن و سال بازی می‌کردم. شیخ تا مرا دید اشاره کرد بیا نزدم، به نزدش رفتم و فرمود: در مغزت نور است! با بچه ها بازی نکن که تو به درد بازی نمی‌خوری!»

روزی به ایشان عرض شد: قریب بیست روز است که فلان شیخ برادرش که فرمانده گردانی بود مفقود الاثر شده است الان نمی‌داند برادرش شهید یا اسیر و یا مجروح شده است؛ نظر جنابعالی چیست؟ ایشان با انگشت مبارک روی فرش یک ضرب در کشید، بعد فرمود: اخوی ایشان شهید شده است و به زودی جنازه‌اش را می‌آورند، اما به ایشان اطلاع ندهید که اذیت می‌شود. بعد از چند روز جنازه شهید احمد رضا رحیمی را از جبهه‌های جنگ آوردند.

در یک بعد از ظهر، جناب استاد همراه دو نفر از شاگردان خود به منزل یکی از ارادتمندان که شیخی از اهل لبنان بود رفتند. شیخ، عصرانه چای، قهوه و میوه آورد و بعد تقاضا کرد تا استاد مطلبی را بفرمایند. فرمودند: عیالت (که آن هم اهل لبنان بود) توی خانه مدت‌ها مانده و از خانه بیرون نرفته است و غم، دل او را مانند پرده‌ای گرفته است! شیخ عرض کرد: بله اینطور است که شما فرمودید و مدت‌ها از منزل بیرون نرفته است و مشغول خانه داری و کارهای فرزندان است. (منظور استاد این بود که کمی به ایشان رسیدگی کن.)

سید عبدالکریم کشمیری می‌فرمودند: در نجف اشرف به خاطر ریاضت های شرعی و حشر و نشری که با اولیای خدا داشتم، چشم برزخی من باز شده بود و صورت برزخی اشخاص را می‌دیدم. بسیاری از افراد سرشناس که برای آنها احترام فوق العاده‌ای قائل بودم، صورت های برزخی ناخوشایندی داشتند و دیدن آنها بسیار آزارم می‌داد.

 اوایل انقلاب یک نفر از اهل علم که به سمتى در حکم و داورى مشغول بود، روزى تصمیم می‌‏گیرد نزد استاد استخاره بگیرد و از آن سمت کناره بگیرد، چرا که از نظر معنوى بُعدآور بود و اشتغال فکرى ایجاد می‌کرد. خدمت ایشان رسید و بدون گفتن قصدش، تقاضاى استخاره‌اى کرد. ایشان فرمودند: این جایى که شما هستى عذاب بالاى سر اینان حدود بیست مترى مى‌باشد، زود از آنجا بیرون برو. آن اهل علم، از آن سمت کناره گرفت، و به رشته دیگرى از خطابه و کلام روى آورد و در کارش هم توفیق نصیب راهش گردید.

آقاى تاکى گفت: شبى از شب‌ها در نجف اشرف در حالی که سه یا چهار ساعت از شب گذشته بود، از صحن حرم حضرت امیرالمؤمنین (ع) رد مى‌شدم. در این هنگام دیدم آیت‏ الله کشمیرى در کنار صحن، تنها نشسته‌‏اند. با دیدن ایشان مردد شدم که اگر خدمت ایشان بروم، وقت می‌گذرد و اگر نروم شاید اسائه ادب شود. در این فکر بودم و لحظه‌ای گذشت. وقتی دوباره نگاه کردم کسی را ندیدم و گویی اصلا آنجا نبوده است. یکی از تلامذه از حضرت استاد در این‏ باره سؤال کرد که کیفیت این قضیه چطور بوده است؟ ایشان فرمودند: از کنار ضریح امام به صحن آمدم و قبض بر من غالب بود و حال کسى را نداشتم. ایشان را دیدم، توجهى کردم تا از جلو چشم او محو شوم. او براى بار دوم مرا ندید.

یکى از اهل ولایت گفت: روزى رفتیم خدمت حضرت استاد. ایشان فرمودند: در قم از اولیای الهى خبرى هست؟ گفتیم: بله، افرادى را مى‌شناسیم و نام بردیم. فرمود: دیشب سِیر کردم و تمام خانه‌هاى قم را سر زدم، اما شخصى را (به عنوان انسان کامل) نیافتم.

نقل است: یک مرد عربى با حضرت استاد ارتباط خانوادگى داشت و مرید ایشان بود. گاهى با زنش دعوا مى‏ کرد و تند مى‏‌شد و چیزهاى نامربوط از زبانش صادر و به زنش مى‏‌گفت. وقتى خدمت استاد مى‏‌آمد، ایشان مى‌فرمودند: حیف است انسان از دهانش حرف‏‌هاى بد صادر شود و به زنش فحش بدهد! چند بار که این قضیه تکرار شد، آن عرب فکر مى‏‌کرد که زنش مى ‏آید منزل آقا و به خانم آقا مى‌‏گوید و او به آقا مطالب را مى‏‌گوید.

لذا به زنش این نکته را گفت و آن زن قسم یاد مى ‏کرد که اصلا این طور نیست. تا این که روزى زن و شوهر براى خرید به بازار قم رفتند. توى بازار دعواشان مى ‏شود و مرد حرف‏‌هاى نامربوط و بد به زنش مى ‏گوید. بعد از خرید، تصمیم مى‏‌گیرند منزل آقا بیایند. چون به منزل آقا مى‏‌رسند، حضرت استاد مى‌‏فرمایند: بله، بعضى‏‌ها بازار مى‏‌روند، در بازار دعوا مى‌کنند و این حرف‌‏ها را به هم مى‏‌زنند. حیف است از تو که چنین حرف‏‌هایى را میزنی! مرد عرب مى‌‏فهمد که زنش قضایاى درون خانه را به منزل آقا نمى‏‌رساند، بلکه استاد با علم باطنى می‌دیده و می‌دانسته است.

 

اساتید

 

شاگردان

  • حاج سید علی اکبر صداقت
  • جعفر ناصری دولت آبادی
  • شیخ هادی مروی
  • دکتر باقر لاریجانی
  • شیخ علی صافی

 

آثار

  •  شرح کفایة الاصول آخوند خراسانی
  • مجموعه اشعار عربی
  • مجموعه درس های اخلاق شیخ مرتضی طالقانی
  • جزوه‌ای در مورد اذکار و اوراد عرفانی

 

عروج ملکوتی

آیت الله کشمیری، سرانجام در چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۷۸ (۲۰ ذی الحجه ۱۴۱۹) در ۷۴ سالگی دار فانی را وداع گفت و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوست. ایشان روزهای قبل از رحلت، این آیه را مکرر می خواند: «وَما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِک الْخُلْد اَفَاِنْ مِتَّ فَهُمُ الخالِدُونَ، کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت.» پیکر پاک این عارف وارسته بعد از اقامه نماز به وسیله آیت الله بهجت، در حرم مطهر حضرت معصومه (س)، به خاک سپرده شد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *