زندگینامه سید محمدباقر قزوینی

سید محمدباقر قزوینی

به نام آفریننده عشق

 

سید محمدباقر قزوینی، از علمای فاضل معاصر در ایران بود.

 

ویژگی ها

وی در حدود سال ۱۲۷۳ قمری (یا کمی قبل از آن) متولد شد و در اصفهان، نزد آخوند کاشی و ملا محمدحسین فشارکی شاگردی نمود. این سید جلیل القدر، از بیت علم و دانش و خواهرزاده سید مهدی بحرالعلوم بود. او شباهت تامی به دایی بزرگوارش داشت و خود نیز جامع علم و عمل و در افق والایی از فقاهت و عرفان بود. قزوینی بر اثر اخلاص و صفای باطن مورد عنایت خاص سرور و مولایش امام زمان (عج) واقع شده بود. محدث نوری در کتاب نجم الثاقب می‌گوید: حضرت وی را بشارت داد به این که بعد از چندی تو را علم توحید روزی خواهد شد. بعد از این بشارت، در یکی از شب‌ها در عالم رویا، دو ملک بر او نازل شدند. در دست یکی چند لوح مکتوب بود و در دست دیگری میزانی بود. پس در هر کفه میزان، لوحی را می‌گذاشتند و با هم موازنه می‌کردند و من آن‌ها را می‌خواندم. پس دیدم که عقیده هر یک از اصحاب پیامبر (ص) و اصحاب ائمه (ع) را با عقیده یکی از علمای امامیه مقابله می‌کنند؛ از سلمان و ابوذر گرفته تا نواب اربعه، شیخ کلینی، صدوقین، سید مرتضی، شیخ طوسی و … . پس در این خواب مطلع شدم بر عقاید جمیع امامیه از صحابه و اصحاب ائمه (ع) و بقیه علمای امامیه و احاطه نمودم بر اسراری از علوم که اگر عمر من، عمر نوح (ع) بود و این قسم معرفت را طلب می‌کردم، احاطه نمی‌کردم به عشری از اعشار آن.

از رخدادهای غم‌انگیز عراق در زمان مرحوم سید، بیماری طاعون بود که جان صدها نفر از اهالی نجف را گرفت. این عالم ربانی با رفتار اجتماعی خود سیمای حقیقی و رسالت واقعی عالمان دین را که در راستای رسالت انبیای الهی است به خوبی به نمایش گذاشت. وی در آن موقعیت حساس، تا آخر در کنار مردم ماند و سنگر کمک‌رسانی به نیازمندان و داغداران را رها نکرد و متکفل تجهیز اموات شهر و خارج آن، که متجاوز از چهل هزار نفر بودند، گردید و بر همه نماز خواند. حادثه و مصیبت بسیار سنگین بود، طوری که حتی سید در یک روز، بر هزار نفر در یک مکان نماز خواند. نوشته‌اند که مرحوم سید، دو سال قبل از آمدن طاعون در عراق، این خبر را داده بود و می‌فرمود: من آخرین کسی هستم که به این مرض طاعون از دنیا خواهم رفت. جدم حضرت علی (ع) در عالم رویا مرا خبر داد و فرمود: «و بک یختم یا ولدی» (این طاعون در نهایت با وفات تو پایان می‌پذیرد).

مرحوم سید از عشقی وافر و ارادتی صادق به معبود خویش برخوردار بود، به طوری که هنگام دعا و ارتباط با خدا، از خود بی‌خود می‌شد. نقل است: زمانی سید محمدباقر به اتفاق گروهی از صلحا و طلاب، با قایق از کربلا به نجف برمی‌گشتند که ناگاه باد سختی وزیدن گرفت و قایق دچار تلاطم شد. یکی از مسافران که بسیار ترسیده و مضطرب بود فریاد می‌کشید و مرتب از ائمه اطهار (ع) کمک می‌خواست، ولی مرحوم سید، آرام در جای خود نشسته بود. وقتی کثرت جزع و بی‌قراری آن شخص را مشاهده کرد، به او گفت: از چه می‌ترسی ای فلان، همانا باد و رعد و برق، تمامی منقاد و تسلیم امر الهی می‌باشند. پس جمع کرد آن جناب، یک طرف عبای خویش را و اشاره کرد به سوی باد و فرمود: ساکن باش! پس در همان لحظه، باد ساکن شد و کشتی آرام گرفت چنان که گویی در گل فرورفته باشد.

سید جعفر قزوینی (فرزند سید محدباقر قزوینی) می‌گوید: با پدرم به مسجد سهله مى‌رفتيم. چون نزديک مسجد رسيديم، به او گفتم: اين سخنان كه از مردم مى‌شنوم كه هر كس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بيايد، به ناچار حضرت مهدى (عج) را مى‌بيند، مى‌بينم كه اصلى ندارد. وی ملتفت من شد و گفت: چرا اصل ندارد؟ محض آنكه تو نديدى؟ آيا هر چيزى كه تو نديدى، اصل ندارد؟ بسيار مرا عتاب كرد، به نحوى كه از گفته خود پشيمان شدم. پس داخل مسجد شديم و مسجد از مردم خالى بود. وی در وسط مسجد ايستاد كه دو ركعت نماز براى استجاره بخواند که شخصى از طرف مقام حجّت (عج) متوجه او شد و به سيد سلام كرد و با او مصافحه نمود. والدم به من ملتفت شد و گفت: اين كيست؟! گفتم: آيا او مهدى (عج) است؟ فرمود: پس كيست؟ سپس در طلب آن جناب دويدم اما احدى را در مسجد و خارج آن نديدم.

 

عروج ملکوتی

وی در شب عرفه سال ۱۲۴۶ قمری، همان‌گونه که جدش حضرت علی (ع) او را خبر داده بود، به عنوان آخرین قربانی طاعون به دیار معبود شتافت و در جوار بارگاه نورانی جدش برای همیشه آرمید.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *