زندگینامه عبدالخالق غجدوانی

به نام آفریننده عشق

 

خواجه عبدالخالق غجدوانی از بزرگترین پیران طریقت نقشبندی و از مشایخ نامی ماوراءالنهر است.

 

ویژگی ها 

وی در قریه غجدوان در شش فرسنگی بخارا به دنیا می آید. خواجه عبدالخالق در ابتدا در بخارا به ‏تحصیل علوم می پردازد. از استادانش فقط نام «امام صدرالدّین» در برخی مآخذ ذکر شده که عبدالخالق بر او تفسیر ‏می خوانده است. عبدالخالق در سن بیست و دو سالگی به هنگام اقامت «خواجه یوسف همدانی» در بخارا، از او طریقت می گیرد و ‏پس از رفتن خواجه یوسف به خراسان، عبدالخالق به ریاضت و خلوت و مجاهدت می نشیند و پس از چندی به ارشاد ‏می پردازد. او خود وصیت ‏کرده بوده است که قبرش را عمارت نکنند. ‏‏«بهاءالدّین نقشبند» خود را پرورده روحانیت عبدالخالق غجدوانی می دانست و متأثر از او بود. به همین جهت است که ‏طریق نقشبند بر اساس تعالیم خواجه عبدالخالق بنیان شده است. ‏

خواجه عبدالخالق مبنای طریقه خود را بر این هشت اصل نهاده بود: هوش در دم، نظر بر قدم، خلوت در انجمن، سفر در ‏وطن، بازگشت، نگاه داشت و یادداشت. بهاءالدّین نقشبند این هشت اصل را گرفت و خود سه اصل دیگر (وقوف ‏قلبی، وقوف عددی، وقوف زمانی) را بدانها افزود. و بنای طریقت نقشبندی این یازده کلمه شد. ‏خواجه عبدالخالق به مانند اخلاف نقشبندی ش از صوفیان میانه رو بود، مواظب سنّت و ملازم شریعت بود و نیز ذکر جهر را ‏منکر بود و ذکر را ذکر خفیه می دانست. عبدالخالق شعر نیز می سروده است.

نقل است که عبدالخالق غجدوانی ذکر دل را از حضرت خضر علیه السلام گرفته است و حضرت خضر به او گفته است: ای جوان، در تو کار بزرگی می بینم.

گاهی اوقات پیش می آمد که غجدوانی یک نماز را در مکه می خواند و نماز دیگر را در شام!

نقل است: عالمی نزد غجدوانی آمد و گفت: من چهل سال به مردم علم می آموزم ولی نمی دانم که به اخلاص بوده یا نه، اگر شما میدانید به من بگویید‌. عبدالخالق شبی آواز شنید: آن عالم را بگو که در این چهل سال، یک نوبت برای رضای ما علم پیاده نکردی.

نقل است: عبدالخالق با عده ای بیرون بودند و برای رفع تشنگی و وضو به آب احتیاج پیدا کردند. عبدالخالق گفت: من به نماز می ایستم، آب چاه بالا می آید. وقتی به نماز مشغول شد، آب چاه بالا آمد و دیگران استفاده کردند.

نقل است: عبدالخالق در روز عاشورا برای مریدان از معرفت سخن می گفت. ناگاه مردی به صورت زاهدان آمد و نشست و از خواجه پرسید: سرّ این حدیث چیست: اتَّقُوا فِراسَةَ المؤمنِ؛ فإنّهُ يَنظُرُ بنورِ الله‌‌. خواجه فرمودند: این است زنّار را بدی و ايمان آوری! مشخص شد که آن مرد ترسا (مسیحی) بوده است. آن مرد، زنّار برید و ایمان آورد.

یک روز، شخصی از راه دور نزد شیخ غجدوانی آمده بود که ناگاه جوانی خوب صورت پیش خواجه آمد و از وی دعایی خواست. پس از اینکه رفت، آن شخص پرسید: این جوان نیکو صورت که بود؟ شیخ گفت: او فرشته ای بود و مقام وی در آسمان چهارم بود و به سبب تقصیری که از وی سر زده بود از مقام خود پایین آمده بود. نزد ما آمد و از ما دعا خواست و خدا نیز دعای ما را قبول کرد و او را آمرزید.

نقل است که هنگام وفات عبدالخالق غجدوانی، آوازی برآمد: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً.

پس از وفات خواجه، ایشان را درخواب دیدند که در زیر عرش بر تختی نشسته است و فرشتگان می آمدند و از جانب خدا به او سلام می دادند.

 

عروج ملکوتی

عبدالخالق غجدوانی در 575 هجری قمری (و به نقلی در 617 هجری قمری) وفات می یابد و او را در روستای غجدوان به خاک می سپرند.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *