زندگینامه عبدالکریم حق شناس
به نام آفریننده عشق
عبدالکریم حق شناس (۱۲۹۸ – ۱۳۸۶ شمسی)، فقیه، معلم اخلاق و عارف معاصر شیعه بود.
ویژگی ها
عبدالکریم حقشناس از علما و فضلاى به نام تهران در سال ۱۲۹۸ شمسی در تهران به دنیا آمد. وی پدر را در ایام طفولیت و مادر را در اوایل بلوغ از دست داد. مادرش بانویى با تقوا و طاهر بود. آقاى حق شناس مىگفت: «حتى پس از وفات از برکات ایشان بهرهمند بودم. شبى در عالم خواب مادرم لامپى بدون سیم، اما روشن را به دست من داد.» عبدالکریم پس از وفات مادر، مدتى به منزل دایى رفت. وقتى به محضر شیخ محمدحسین زاهد رسید، وی فرمود: خداوند رزاق است و مناسب است به جاى تکیه به دایى، روى پاى خود بایستى. لذا شرایطى فراهم کرد که زندگى مستقلى داشته باشد.
میرزا عبدالکریم در سال ۱۳۱۸ شمسی به قم سفر کرد و در این دوره، بیشترین استفاده را از محضر آیت الله حسین بروجردى و امام خمینى برد. وى از آیت الله بروجردى به عنوان استاد طراز اول یاد میکرد و از بُعد علمى و معنوى ایشان داستانهایى نقل مىکرد. همچنین از امام خمینى، استفاده اخلاقى و معنوى نیز مىبرد، حتى مدتى همحجره ایشان بود. ابتداى آشنایى ایشان با امام خمینى اینگونه بود که روزى خدمت ایشان رسید و تقاضاى حضور در درس اسفار کرد. امام فرمود: «باید شما را امتحان کنم.» وى پس از آزمون در درس حاضر شد. امام بعدها به او گفته بود: «اگر مىدانستم به درس آقاى شاه آبادى رفتهاید، از شما امتحان نمىگرفتم.»
نمازگزاران مسجد امینالدوله که غالبا از افراد متدین برگزیده تهران بودند به قم آمدند و از آیت الله العظمى بروجردى تقاضا کردند میرزا عبدالکریم حق شناس را به جاى مرحوم زاهد به امامت جماعت مسجد نصب نماید. آیت الله بروجردى نیز به آقاى حق شناس گفت: «با توجه به علاقه مردم خوب است به تهران بروید و ادمه فعالیتهاى مرحوم زاهد را عهدهدار شوید.» میرزا عبدالکریم با اینکه بسیار مایل به حضور در حوزه علمیه، به ویژه درس آیت الله بروجردى بود، این امر را پذیرفت. خود مىگوید: «در آن زمان همحجره آیت الله خمینى بودم. درباره این مسئله به ایشان رجوع کردم، که ایشان فرمود: به جدم اگر گفته بودند روح الله بیاید، من مىپذیرفتم و به تهران مىرفتم! به این ترتیب من هم پذیرفتم.»
آیت الله بروجردى به مردمى که آمده بودند ایشان را به تهران ببرند، گفته بود: «فکر نکنید طلبهاى عادى را به تهران مىبرید، فکر کنید که مرا به تهران مىبرید؛ پس همانگونه به وى احترام بگذارید که به من احترام مىگذاريد.» حجت الاسلام محمد شریف رازى در رابطه با فعالیتهاى تربیتى ایشان در تهران مىنویسد: «نزدیک چهل سال است که ایشان را مىشناسم. حقاََ داراى مقام فضل، دانش، تقوا، پاکدامنى و بىآلایشى است. در تربیت و تهذیب اخلاق جوانان محیط خود بسیار کوشاست و تربیت یافتگان مکتب او در بازار و حوزههاى قم و مشهد بسیارند. از روز آشنایى با ایشان تا کنون مکروهى از وى ندیدهام.»
آیت الله حق شناس درباره چگونگى آشنایىاش با سید على حائری مىگوید: «به شیخ محمدحسین زاهد گفتم شما دیگر براى من کافى نیستید. ایشان فرمود: با هم مىرویم و شخصى را که براى شما مفید باشد، پیدا مىکنیم. با هم اشخاص و علماى فراوانى را ملاقات کردیم تا آنکه شبى در عالم رؤیا مشاهده کردم به مجلسى رفتهام که شخصى از اهل علم نشسته است. فرداى آن شب با شیخ محمدحسین زاهد به مجلس مرحوم سید على حائری رفتیم. دیدم عجب! همان شخصى است که دیشب در خواب دیدهام. فهمیدم ایشان همان شخصى است که مقصود من است.» آقای حق شناس بارها به ترک غیبت توصیه مىکرد و آن را گناه اول عالم به حساب مىآورد. تمام رفقاى طلبه، بازارى و… مسائل فرعى غیبت را هم مىدانستند و رعایت مىکردند. ایشان نکات دقیق مسئله غیبت را به مردم یاد مىداد و آنان را از انجام آن برحذر مىداد. اصولا بر حفظ زبان تأکید فراوانى داشت و به جوانان مى فرمود: مواظب زبانتان باشید، خدا حاجتتان را برآورده مىکند. اولین توصیه ایشان به کسى که خدمت ایشان مىرسید، توجه به نماز اول وقت بود.
محمد على جاودان مىگوید: یک روز با یکى از دوستان محضر ایشان رفته بودیم. ایشان دفعتا شروع به صحبت کردند و فرمودند: به آقا حجت بن الحسن عرضه داشتم: من یتیم هستم و پدر ندارم. فرمود: من پدر شما هستم. حضرت سپس به من امر کردند: نماز جماعت، نماز شب، توجه به درس و مطالعه. آقاى حق شناس این سه مطلب را در زندگى به جا مىآورد و هر سه وصیت حضرت را به دقت انجام مىداد. گاهى مىدیدم بىوقفه سه ساعت مطالعه مىکند و سعى مى.کند حتى یک نمازش را هم فرادى نخواند. نماز شب را هم ترک نمىکرد و اساسا رفقاى خود را افرادى مىدانست که در نماز جماعت حاضر مىشوند.
محمد علی جاودان درباره ایشان مىفرماید: من نمىدانم ریشه این توجه فراوان از کجاست، اما خودشان از همان دوره تحصیل، نزد آقاى بروجردى نقل مىکرد که مدتى زیارت عاشورا را خواندم. هنوز به روز چهلم نرسیده بودم که شک کردم که آیا این خواندن تأثیرى دارد یا خیر؟ همان شک مرا از عمل بازداشت، زیرا عمل با شک، اثرگذار نیست. فردا هنگامى که در مدرسه فیضیه مباحثه مىکردم، شخصى پشت درب آمد و گفت: فلانى را صدا کنید. من گفتم: ایشان داخل شود. گفتند: داخل نمىآید. رفتم جلوى درب و آن شخص به من گفت: دیشب امام زمان (عج) را در خواب دیدم که فرمود: به فلان حجره برو و به فلانى بگو در عمل زیارت عاشوراى خود شک نکند و این عمل را ادامه دهد. ایشان تمام حوائج خود را به این شکل برآورده مىکرد و به دیگران هم همین را توصیه مىکرد. یکبار فرمود: من براى خرید خانه پول کم داشتم و به کسى هم نمىگفتم. شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم. وسط زیارت کسى درب خانه را زد. درب را باز کردم. آن شخص مبلغ را داد و رفت و کمبود مبلغ خانه حل شد.
ایشان در مورد تجربه خودشان میفرمود: گذرنامه کربلایم صادر نمىشد و این امر برایم ممکن نبود، ولى میل داشتم به زیارت بروم. خوابیدم و در خواب به من گفتند: چرا از روضه حضرت على اصغر (ع) غافلى! بیدار شدم و و روضه برپا کردم. پس از آن به مکان صدور گذرنامه رفتم. مسئول این امر گفت: عجیب است، با دستور جدید، گذرنامه شما تا ۱۵ روز دیگر صادر مىشود. اما من براى رفتن عجله داشتم و با این مشکل نمىتوانستم ایام زیارتى در کربلا باشم. خوابیدم که دوباره مرا به خواندن روضه توصیه کردند. روضه برپا کردم و بار دیگر به محل صدور گذرنامه رفتم. آن شخص گفت: شما اهل معجزهاید؟ فردا گذرنامه شما مىآید.
ایشان به رعایت حال خانواده و پدر و مادر تأکید داشت. یکى از مداحان تهران مىگوید: «ایام محرم، شبها دیر به منزل مىآمدم که خانواده ناراحت مىشدند و بحث میان ما رخ داد و من به این دلیل از خانواده ناراحت شدم. صبح به مدرسه امینالدوله رفتم. میرزاى حق شناس با طلبهها صحبت مىکرد و من هم گوشهاى نشستم. آقاى حق شناس به طلبهها مىگفت: باید مراعات خانواده را کرد، حتى اگر شبها دیر منزل آمدید و خانواده با شما بحث کرد، شما نباید چیزى بگویید. من هم مطلب را گرفتم و از عمل خود پشیمان شدم.»
آقای حق شناس نقل مىکرد: شبى شیخ مرتضى زاهد را در خواب دیدم که در خدمت ایشان وارد مسجد جامع شدیم. با هم آمدیم تا به حوض مسجد رسیدیم. حوض مسجد یخ زده بود. شیخ مرتضى از روى آب کر یخ زده رد شد، ولى ما ترسیدیم و از کنار حوض حرکت کردیم. وقتى به ایشان رسیدیم، عرض کردیم: شما چگونه به این مقام رسیدید؟ فرمود: با انجام واجبات و ترک محرمات. از خواب بیدار شدم. صبح خدمت ایشان رسیدم و خواب رد شدن ایشان از حوض را نقل کردم و پرسیدم: شما چگونه به این مقام رسیدید؟ ایشان گفت: با انجام واجبات و ترک محرمات.
سید ابوالقاسم نجّار که از خوبان تهران و از نزدیکان علما بود، مىگفت: یک بار خدمت میرزا عبدالعلى تهرانى رسیدم و میرزا عبدالکریم حق شناس نیز آنجا حضور داشت. میرزا در آن وقت جوان بود. وقتى میرزا اتاق را ترک کرد، میرزا عبدالعلى تهرانى به من گفت: این جوان را دیدى، ایشان تمام جریاناتى که قرار است فردا برایش رخ دهد، شب قبل از آن، خواب مىبیند و وظیفه او را به او مىآموزند. من خودم گاهى مصادیقى از این مسئله را از ایشان شنیدهام. آیت الله حق شناس برای یکی از حاجتهای شرعی خود، چهل روز زیارت عاشورا را با صد سلام و لعن خواند و روز چهلم به حضور حضرت امام زمان (ع) مشرف شد. حضرت به ایشان گفت: حق شناس! چرا اینقدر زیارت عاشورا خواندی؟ گفت: آقا جان برای حل فلان مشکل. حضرت به آیت الله حق شناس گفت: برای گرفتن حاجتت لازم نبود این همه زیارت عاشورا بخوانی، یک بار روضه عموی ما، حضرت علی اصغر (ع) کافی بود. آیت الله حق شناس به یکی از نزدیکان خود، گفته بودند: امام زمان (عج) تشریف آورده بودند و من ایشان را ملاقات کردم، اما تا زنده هستم این قضیه را برای کسی تعریف نکن!
اساتید
- میرزا عبدالعلى تهرانى
- شیخ محمدرضا تنکابنى
- میرزا طاهر تنکابنى
- محمد علی شاه آبادى
- امامزاده زیدى
- امام خمینى
- سید حسین بروجردى
- سید محمد حجت کمره کمرى
- سید محمدتقى خوانسارى
- محمدحسین زاهد
- سید على حائرى
شاگردان
- محمد امامى کاشانى
- سید محسن خرازى
- رضا استادى
- سید عباس قائم مقامى
- محمد على جاودان
- عبدالحسین حائرى
عروج ملکوتی
سرانجام عبدالکریم حق شناس در سال ۱۳۸۶ شمسی در تهران به ملکوت اعلى پیوست. پس از اقامه نماز بر وى توسط آیت الله مهدوى کنى، پیکرش از مدرسه شهید مطهرى به سمت حرم حضرت عبدالعظیم حسنى تشییع و در جوار ایشان به خاک سپرده شد.




دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.