زندگینامه فریدالدین گنج شکر
به نام آفریننده عشق
فریدالدین مسعود بن جمالالدین سلیمان بن قاضی شعیب (۱۱۷۳-۱۲۶۶ میلادی) معروف به خواجه فریدالدین گَنْجِ شِکر، یا شکر گنج، ملقب به شیخ العالم، شیخالمشایخ، قطب الموحدین، مشکلگشا و … از عارفان پرآوازه سده ۷ قمری در شبه قارهٔ هند و از بزرگان اهل تصوف و سلسله چشتیه است.
ویژگی ها
گنج شکر در اصل مسعود نام داشت و در سال ۵۶۹ قمری در قصبه کهتوال در حوالی مُلتان چشم به جهان گشود. فرشته و غلام سرور لاهوری، سال تولد او را ۵۸۴ قمری نوشتهاند که این نظر با توجه به سالمرگ و سن او درست نمینماید. گفتهاند: فرخشاه، نیای بزرگ وی، زمانی حاکم کابل بود.
مطابق بعضی روایات که افسانهآمیز مینماید فرخ شاه را از اعقاب ابراهیم ادهم، و از آن طریق منسوب به خلیفه دوم دانسته است و به همین جهت بابا فرید را «فاروقی» هم خواندهاند. در یکی از روزهایی که در مسجد مشغول مطالعه بود، خواجه قطب الدین بختیار کاکی، یکی از اقطاب چشتیه وارد شد. پس از سخنانی که میان آن دو رد و بدل گردید، بابا فرید دست ارادت به خواجه داد.
آنگاه که خواجه عازم دهلی شد، بابا فرید را گفت که همانجا بماند و به کسب علم مشغول شود. وی نیز چنان کرد و مدتی بعد به دهلی رفت و به خدمت خواجه پیوست. وی در آنجا به تدریج شهرتی یافت و آخر چنان شد که مردم دهلی برای دیدارش هجوم میآوردند و باعث ایجاد مزاحمت برای او میشدند. ناگزیر وی با اجازه خواجه به «هانسی» رفت و تا زمان فوت خواجه قطب الدین در آن شهر مقیم بود.
سپس به دهلی آمد تا بنا به وصیت خواجه و به عنوان خلیفه او خرقه و عصا و نعلینِ وی را بدو دهند. اما چند روز بعد مجذوبی شوریده احوال از هانسی به دهلی آمد و گریهکنان از دوری شیخ فریدالدین و بیطاقتی خویش سخن گفت. بابا فرید، بار دیگر روانه هانسی شد.
در آنجا هجوم مردم برای دیدار شیخ چنان بود که مانع عزلت و مراقبه وی گردید و او به ناچار هانسی را به شیخ جمالالدین هانسوی سپرد. بابا فرید سختی کشیدن و در گمنامی زیستن را به رفاه و شهرت طلبی ترجیح میداد و به همین سبب، در شهر اجودهن اقامت گزید تا بتواند در آنجا به تفکر و ریاضت بپردازد.
زندگی وی نمونه کاملی از فقر و زهد و ریاضت است. گرچه ریاضت طبیعت ثانوی او شده بود، اما هدف اصلی وی نبود. در بین اشیائی که در موزه شهر پاک پتن نگهداری میشود، چند قطعه چوب مدور و گرد هست که به «نان بابا» شهرت دارد و میگویند: شیخ در هنگام گرسنگی از شدت درد، این چوبها را به دندان میگرفت که شاید گرسنگی وی تسکین یابد. حتی زمانی هم که خانقاه وی پناهگاه مستمندان شد و هدایایی از اطراف هند به آنجا سرازیر گردید، باز همان روش را ادامه میداد و هدایا را بین فقرا تقسیم میکرد و چیزی برای خود نگه نمیداشت.
از مال دنیا تنها گلیمی داشت که بر آن میخوابید و عصایی که از مرشدش به او رسیده بود. در این تنگدستی خانواده او هم با وی شریک بودند، چنانکه در هنگام مرگِ وی برای کفن و دفن او به سختی افتادند.
ریاضتهای وی بیشباهت به زندگی مرتاضان هندو نبود، از جمله گفتهاند که به دستور مرادش خواجه قطبالدین بختیار، به مدت ۴۰ شبانه روز در مسجد «اوچ» وارونه در چاهی آویزان شد و فقط برای نماز او را خارج میساختند و این نوع ریاضت به «چله معکوس» شهرت دارد.
این داستان هرچند که ساختگی باشد، خود نشاندهنده این است که در میان پیروان بابافرید، ریاضت تا چه حد اهمیت داشته است. گفته میشود او ۱۶ قبیله را در هندوستان بهدین اسلام درآورده است. تذکره نویسان و شاعران در ستایش فریدالدین گنج شکر، سخنها گفته و برای وی کرامات و کارهای خارقالعاده برشمردهاند، از جمله گفتهاند که علت شهرت وی به شکرگنج یا گنج شکر این بوده است که بر اثر کرامات وی، نمک یا به قولی خاک به شکر تبدیل شده است. بابا فرید همچون دیگر اقطاب چشتیه به سماع نیز علاقه داشت و نظر مخالفان را رد میکرد.
نفل است: شخصی براتی که مبلغ کثیر در آنجا نوشته بود گم کرد. پیش شیخ نظام الدین اولیا آمد و قصه گم شدن برات را بعرض رسانید و اظهار عجز و اضطرار کرد. شیخ یک درم بوی داد که این را حلوا بخر و به روح شیخ فریدالدین شکر گنج به درویشان بده. چون آن شخص، درم را به حلواگر داد، حلواگر قدری حلوا را در کاغذ پیچیده و به وی داد، چون نیک نگاه کرد آن کاغذ، برات گم شده وی بود.
نقل است: زمانی معین الدین حسن سجزی از اجمیر به دهلی و به نزد خلیفه خود قطب الدین بختیار کاکی آمد و مریدان او را نظر کرد و گفت آیا کس دیگری هم مانده و او عرض کرد: مسعود نام فقیری در چله نشسته است. گفت بیا تا برویم و او را ببینیم. وقتی که بر در حجره او آمدند فریدالدین از شدت ضعف قادر به تعظیم کردن نبود. سلطان العارفین گفت: این بیچاره را تا کی در مجاهده میسوزی، بیا تا ما و تو عطا سازیم. پس بازوی راست حضرت سلطان العارفین و بازوی چپ حضرت قطب الاقطاب گرفته و روی سوی آسمان نمود و گفت: یا جل جلاله! فرید را قبول کن و به مرتبه درویشان اکمل برسان. آواز برآمد که فرید را برگزیدم و فرید، فرید دهر و وحید عصر است.
از نمونه اشعار وی:
عشق تو مرا اسیر و حیران کرده است در کوی خرابات پریشان کرده است
با این همه رنج و محنت ای دوست ببین اسرار تو در دلم که پنهان کرده است؟
***
گیرم که به شب نماز بسیار کنی در روز دوای شخص بیمار کنی
تا دل نکنی ز غصه و کین خالی صد خرمن گل بر سر یک خار کنی
***
هر سحر بر آسـتان سر میزنم بر طريق دوستی در میزنم
همچو مرغ نیم بسمل بـر درت در میان خاک و خون پر میزنم
او مرا در عشق قربان میکند من بر آن الله اکبر میزنم
آثار
- فواید السالکین
- گنج اسرار
- جوگی نامه
- نصایح الملوک
- اسرار الاولیا
عروج ملکوتی
ساختمان آرامگاه بابافرید، در شهر پاک پتن شریف، از توابع ساهیوال، در ایالت پنجاب قرار دارد. این شهر که در گذشته اجودهن نام داشت، در زمان اکبرشاه، به احترام مقام شیخ، پاک پتن شریف نام گرفت. آرامگاه در بخش قدیمی شهر قرار دارد و مقبره شیخ بدرالدین سلیمان، پسر شیخ هم در کنار آن ساخته شد. درسمت جنوبی آرامگاه دری است که مردم آن را «بهشت دروازه» مینامند. این در تنها در روزهای پنجم محرم هر سال که «عرس»، یا سالگرد وفات شیخ است، و نیز در روزهای تاسوعا و عاشورا باز میشود.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.