زندگینامه محمدتقی بهجت فومنی
به نام آفریننده عشق
محمدتقی بهجت (۱۳۳۴ – ۱۴۳۰ قمری / ۱۲۹۵ – ۱۳۸۸ شمسی) عارف و مرجع تقلید ایرانی بود. او در ایران بیشتر به عرفان، زهد و تقوا شناخته میشود. نماز جماعت آیت الله بهجت و احوال عرفانی و گریستن او در حین نماز، نزد مردم مشهور بود.
ویژگی ها
محمدتقی بهجت، در سال ۱۳۳۴ قمری در خانوادهای مذهبی در فومن، از شهرهای نزدیک رشت به دنیا آمد. او بعدها خانه محل تولدش را به مدرسه دینی تبدیل کرد. بهجت، در ۱۶ ماهگی، مادرش را از دست داد و تحت تربیت پدرش قرار گرفت. پدرش، کربلایی محمود، از طریق ساختن نوعی کلوچه سنتی و محلی مخصوص فومنات، امرار معاش میکرد.
آیت الله بهجت پس از طی تحصیلات مقدماتی در شهر فومن، در ۱۳۴۸ قمری برای ادامه تحصیل، رهسپار حوزههای علمیه عراق و ابتدا در کربلا ساکن شد. اقامت آیت الله بهجت در کربلا، چهار سال به طول انجامید. وی در سال ۱۳۵۲ قمری از کربلا به نجف رفت و قسمتهای پایانی دروس دوره سطح را نزد عالمان آن سامان به ویژه مرتضی طالقانی به پایان رساند. پس از اتمام دوره سطح، خارج فقه و اصول و نیز اخلاق و عرفان را از اساتید حوزه نجف فرا گرفت.
بهجت، بعد از اخذ اجازات اجتهاد از استادان، برای دیدار خانواده در سال ۱۳۲۴ شمسی به ایران آمد و چند ماهی را در فومن بود. بعد از اقامتی چند ماهه در فومن، به قصد زیارت حضرت معصومه (س) و اطلاع از حوزه علمیه قم، به این شهر رفت و چند ماه در آنجا ماند تا این که خبر رحلت استادان نجف را یکی پس از دیگری شنید. از این رو، تصمیم گرفت که در قم بماند.
آیت الله بهجت، تألیفاتی در فقه و اصول دارد که اغلب آنها به چاپ نرسیده است. او در جواب کسانی که تقاضا کردند تا با اموال شخصی خود آن کتابها را به چاپ برسانند، گفت: «هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ سالهاست که به گونه خطی مانده است؛ آنها را چاپ کنید. نوبت اینها دیر نشده است.» بهجت، کار قلمی خود را در ایام جوانی با محدث قمی آغاز کرد و در تألیف سفینة البحار، با او همکاری داشته است قسمت زیادی از سفینه البحار خطی، به خط آیت الله بهجت است.
محمدتقی بهجت، از نوجوانی مسائل عرفانی و اخلاقی را نیز در کنار فقه و اصول دنبال میکرد. برداشت وی از عرفان ناب، تقید و تعبد است. بعضی چون علامه طباطبایی، آیت الله بهاءالدینی، شهید قدوسی، حسن زاده آملی، آیت الله جوادی آملی و… مقید به شرکت در نماز جماعت او، به ویژه در شبهای جمعه بودند. در این نماز، صدای او به گریه بلند میشد. او در خانهای قدیمی به فاصله کمی از مسجد فاطمیه گذرخان قم زندگی میکرد.
آیتالله بهجت دیر اقدام به انتشار رساله توضیح المسائل کرد. استدلالش این بود که صبر کنید همه رساله خود را نشر دهند. بعد اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از من تقلید کند، آن وقت رساله مرا منتشر کنید. بهجت، هر روز صبحها بعد از تعقیبات نماز صبح و طلوع آفتاب، به حرم حضرت معصومه (س) میرفت و در مسجد شهید مطهری به عبادت میپرداخت.
آیت الله بهجت در تدریس و تربیت شاگردان، روش مخصوصی داشت. علی اکبر مسعودی خمینی درباره شیوه تدریس وی گفته است: سبک درس ایشان، سبک خاصی است. ایشان بر خلاف سایر مراجع و بزرگان که در درس خارج، نقل اقوال کرده و آن را نقد و یا تأیید و انتخاب مینمایند، در درس خارج، نقل اقوال نمیکنند بلکه ابتدا مسئله را مطرح میکنند و بعد، روند استدلالش را بیان میکنند. اگر شاگرد، آرای علما را دیده و مطالعه کرده باشد، میفهمد که دلیلی را که استاد ذکر میکند، چه کسی گفته است و اشکال یا تأییدی را که میکند، میفهمد به سخن چه کسی اشکال یا قول چه کسی را تأیید میکند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند، باید مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد.
آیت الله مصباح میگوید: برای خانوادهای، حادثه ناگواری پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسی، دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانهاش دزدیده بودند و کسی اطلاع نداشت که عروس را کجا بردهاند. شب عروسی بود. خانواده عروس و داماد جمع شده بودند تا مراسم عروسی را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست. لذا خیلی نگران شده بودند و جاهایی را که احتمال میدادند، جستجو کرده بودند. یکی از دوستان ما که همسایه آنان بود، میگوید: من هیچ چارهای ندیدم. گفتم: میروم خدمت آقای بهجت عرض میکنم ببینم ایشان چه میگویند.
با ناراحتی و شتاب فراوان آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم. آقا تأملی کردند و به طور خیلی عادی فرمودند: «بروید حرم، شاید آمده باشد حرم.» ایشان بر میگردد و مطمئن میشود که باید همین کار را انجام بدهد. به خانواده عروس اطلاع میدهد و آنها میآیند بالای سر حضرت معصومه (س) عروس را پیدا میکنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست، ولی هیچ احتمال نمیدادند که بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا کنند.
یکی از دوستان میگفت: خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان میخواستم به مسافرت بروم. برای خداحافظی و التماس دعا رفتم خدمت آقای بهجت. ایشان من را دعا کردند و فرمودند: «در این ماه، خدا پسری به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمد حسن بگذارید.» در حالی که آقا علی الظاهر اصلا اطلاعی نداشتند که خانم من باردار است و طبعاً راهی برای تشخیص اینکه پسر است یا دختر و در چه تاریخی متولد میشود، نبود. اتفاقاً در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را «محمد حسن» گذاشتیم.
آیت الله شیخ جواد کربلایی نیز میگوید: مرحوم آقای حاج عباس قوچانی که از شاگردان مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا علی قاضی بودند در یک جلسه خصوصی بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیت الله بهجت، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ایران برای تشرف به زیارت امام رضا (ع) خدمت آقای بهجت رسیدم و در جلسه خصوصی بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصی و الطاف حق تعالی نسبت به خودشان و برخی از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهم الهی و لطف خاص الهی را که حق تعالی به ایشان عطا فرموده بود را برای بنده نقل کردند و از من پیمان گرفتند که به کسی نگویم، ولی بنده یک مورد را به برخی از رفقا گفتم. من (کربلایی) از آقای قوچانی با اصرار خواستم آن یکی را به بنده نیز بفرمایند. ایشان گفت که آیت الله بهجت فرمودند: «بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم، میبینم.»
یکی از نزدیکان آقا میگوید: «یکبار به فومن رفته بودم. یک روز مانده به برگشتن، خدمت آقای اریب، از علمای فومن رفتم. ایشان چند سکه داد و گفت: یکی از اینها را به آیت الله بهجت بده. وقتی برگشتم آن را خدمت آقا دادم. دوباره که میخواستم به فومن بروم آیت الله بهجت، ۱۰۰۰ تومان به من داد و فرمود: این را با یک واسطه به آقای اریب بدهید. آن مقدار پول را بردم به یک بازاری دادم و گفتم: این را به آقای اریب بده و نگو چه کسی داده، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و دیدم خیلی تعجب کرده است. گفتم: چه شد؟ گفت: وقتی این پول را به آقای اریب دادم، گفت: قسمتی از خانه ما خراب شده بود و تعمیر کار آمده و گفته بود که ۱۰۰۰ تومان میگیرم درست میکنم. من که پولی نداشتم، به تعمیر کار گفتم: فعلاً صبر کن و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است.»
آقای خسرو شاهی میگوید: از یکی از طلاب که در قید حیات است شنیدم که میگفت: بعد از ازدواج، خانهای در قم اجاره کردم. پس از استقرار در منزل، از نظر مالی دچار تنگدستی عجیبی شدیم تا روزی رسید که حتی به این فکر افتادیم که غذای شب را چگونه تهیه کنیم و در شرایطی بودیم که نمی توانستیم از کسی قرض بگیریم. از خانه بیرون آمدم و برای زیارت به حرم حضرت معصومه (س) مشرف شدم. پس از زیارت و هنگام خداحافظی، دیدم کسی از پشت سر مقداری پول به من داد و گفت: این باید به شما برسد. برگشتم و دیدم آیت الله العظمی بهجت است در حالی که اصلاً به ایشان اظهار نیازی نکرده بودم.
حجت الاسلام شوشتری فرمود: «شخصی خدمت آیت الله بهجت میرسد و میگوید: آقا! من اکثر شبها برای نماز شب خواب میمانم، چه کار کنم؟ دعایی بفرمایید. آقا هم میفرمایند: «چه ساعت دوست داری بیدار شوی؟» میگوید: «ساعت سه نصف شب.» آقای بهجت به ایشان میفرمایند: برو ان شاءالله بیدار میشوی.» حاج آقا شوشتری ادامه میدهد: «اینک که چندین سال است از آن جریان میگذرد، آن شخص به من گفت: از آن تاریخ به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار میشوم، هر چند یک ساعت قبل خوابیده باشم و هیچگاه نماز شبم ترک نشده است و این از کرامات آیت الله بهجت است.»
علی بهجت اظهار داشت: وی از زمانی که کودکی ۱۲ ساله بود، چشمش در عبادت باز شده بود و میتوانست باطن گناهان را ببیند و در سن ۱۴ سالگی نیز که در نماز جماعت مرحوم نائینی شرکت میکرد میتوانست سیر آفاقی مرحوم نائینی را درک کند. آیت الله بهجت توانسته بود در زندگیاش، عصمت کودکیشان را حفظ نماید و در حقیقت به این دلیل آلوده نبود و میتوانست به راحتی پرواز کنند.
منقول است: در زمانی که در نجف مشغول تحصیل بودم، پدرم، آخوند ملا ابراهیم برای زیارت به نجف آمد. چند روزی در نجف بود و پس از آن باهم به کربلا رفتیم. یک شب در حرم امام حسین (ع) مشغول زیارت بودم که ناگهان یادم افتاد که عهد کردهام چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروم. متاثر شدم که چرا صبح متوجه این مطلب نشدم تا بتوانم به عهد خود عمل کنم و اکنون باید مجددا این برنامه را از ابتدا آغاز کنم.
در این فکر بودم که دیدم آیت الله بهجت در قسمت بالاسرِ ضریح امام حسین (ع) نشسته و مشغول زیارت و عبادت است. خدمت ایشان رفتم و سلام کردم. فرمود: آقای قرنی! چیه؟ تو فکری؟ میخواهی به مسجد سهله بروی؟ توجه نکردم که ایشان از کجا فهمید که من در فکر مسجد سهلهام. عرض کردم: بله! و موضوع عهد خود را توضیح دادم. فرمود: برو، پدرت را بگذار در مدرسه و بیا! من اینجا منتظر شما هستم. پدرم در حرم بود. ایشان را به مدرسه بردم. شام را تدارک دیدم و به پدرم گفتم: شما شام را میل کنید و استراحت نمایید. گویا استادم با من کاری دارد، من مجدداً به حرم امام حسین (ع) باز میگردم.
سپس به حرم بازگشتم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم. ایشان فرمود: میخواهی به مسجد سهله بروی؟ گفتم: آری، خیلی مایلم. فرمود: بلند شو همراه من بیا، و دست مرا در دست خود گرفت. همراه ایشان از حرم امام حسین (ع) بیرون آمدیم و از شهر، خارج شدیم. ناگاه، به صورت معجزه آسا خود را پشت دیوارهای شهر نجف دیدیم. فرمود: از پشت شهر، وارد آن میشویم. شهر نجف را دور زدیم و وارد مسجد سهله شدیم و نماز تحیت و نماز امام زمان (ع) را در معیّت آن بزرگوار خواندم.
پس از آن، آیت الله بهجت فرمود: میخواهی نجف بمانی یا به کربلا برگردی؟ عرض کردم: پدرم کربلاست و او را در مدرسه گذاشتهام، باید به کربلا برگردم. فرمود: مانعی ندارد. و مجدداً دست مرا گرفت. دستم در دست آن بزرگوار بود که خود را در بالاسرِ امام حسین (ع) دیدم. در پایان این ماجرا، آیت الله بهجت فرمود: راضی نیستم که تا زندهام، این جریان را برای کسی بازگو نمایی.
منقول است: یکی از دوستان ما در آمریکا استاد دانشگاه است. در آنجا اینقدر از چشم برزخی و توانایی های معنوی مرحوم آیت الله بهجت تعریف کردند که آنها مشتاق دیدار با ایشان شدند. حضرت آقای بهجت گفتند: زیاد نیایند. حدودا بیست نفر رسیدند خدمت آقا. یکی از اینها که جراح بود در دل خودش گفت: این عارفی که چشم برزخی دارد ای کاش میآمد من بینی او را عمل میکردم و در دلش میخندید. مجلس تمام شد و همه برای خداحافظی نزد ایشان رفتند. نوبت به این پزشک که رسید حضرت آقا به مترجم گفتند: به ایشان بگویید وقتی آنجا نشسته است دیگر در دلش به بینی من نخندد! این پزشک دق کرد و نشست.
آیت الله بهجت هنگامی که در مجلسی نزد شاگردان آیت الله قاضی بودند، احوالات آیت الله قاضی را برای شاگردان ایشان بازگو می کردند و میگفتند: آقای قاضی الان در کوفه است و به سمت شط می رود. الان غسل می کند و… . بزرگی نقل میکند: من خودم آیت الله بهجت را در حرم امام رضا (ع) در حالت خلع بدن دیدم.
شیخ عباس قوچانی میگفت: من خدمت آقای قاضی بودم که آقای بهجت نزد ایشان آمد و از ایشان پرسید: اگر کسی یک یا سه شبانه روز با خلع روح در محضر امام زمان (عج) باشد، حکم نماز و روزه او چگونه خواهد بود؟ آیت الله قاضی بعدا فرمود: این سوال مربوط به خود ایشان (آیت الله بهجت) میباشد.
از منظر فرهیختگان
امام خمینی: «جناب آقای بهجت، دارای مقامات معنوی بسیار ممتازی هستند. ایشان دارای موت اختیاری هستند.»
علامه طباطبایی: «ایشان عبد صالح است.»
سید رضا بهاءالدینی: «الان ثروتمندترین مرد جهان، به لحاظ معنوی، آقای بهجت است.»
محمد تقی جعفری پس از اشاره به روایت (زیارت عالمان در نزد خدا، محبوبتر از هفتاد بار طواف خانه خدا میباشد)، در این مورد میگوید: «مصداق بارز علما، آیتالله بهجت هستند. صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان، خود، سر تا پا موعظه است. من هر وقت ایشان را میبینم، تا چند روز، اثر این ملاقات در من باقی است.»
سیدحسین بُدلا: «وضع مقامات آقای بهجت، از همان زمانی که درس آیت الله بروجردی میرفتیم، روشن بود و معلوم بود که ایشان لیاقت چنین مقاماتی را دارند.»
اساتید
- سیدابوالحسن اصفهانی
- آقا ضیاءالدین عراقی
- میرزا محمدحسین نائینی
- محمدحسین غروی اصفهانی
- سید علی آقای قاضی
- سید حسین طباطبائی بروجردی
شاگردان
- مرتضی مطهری
- عبدالله جوادی آملی
- محمد محمدی گیلانی
- محمد یزدی
- احمد آذری قمی
- محمدتقی مصباح یزدی
- عباس محفوظی گیلانی
- سید مهدی روحانی
آثار
- رساله توضیح المسائل
- مناسک حج
- حاشیه بر کتاب الصلوة صاحب جواهر
- حاشیه بر کفایة الاصول
- حاشیه بر وسیلة النجاة
عروج ملکوتی
آیت الله محمدتقی بهجت فومنی، عصر یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ شمسی، به علت سکته قلبی، در بیمارستان حضرت ولی عصر (عج) قم وفات یافت و در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.