زندگینامه محمد بن خفیف شیرازی
به نام آفریننده عشق
شیخ ابوعبدالله محمد ابن خفیف بن اسکشفاذ شیرازی یا ابوعبدالله بن خفیف (وفات ۳۷۱ قمری) که به شیخ الاسلام، «شیخ المشایخ» و «شیخ کبیر» شهرت دارد، از مشایخ و عرفای قرن سوم و چهارم هجری و بنیانگذار سلسله خفیفیه بود.
ویژگی ها
پدرش خفیف نام داشت و در سپاه عمرو لیث صفاری خدمت میکرد. او با دختر یکی از بزرگان کرّامیه در نیشابور ازدواج کرد. به شهادت متون عرفانی، مادرش پارسا و پرهیزکار بود و در زمره زاهدان و عارفان قرار داشت. احتمالاً ابن خفیف در سال ۲۶۹ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد و به توصیه مادرش به صوفیه پیوست. ابنخفیف در آغاز جوانی ناگزیر شده است که برای تأمین معاش خود و مادرش به کارهایی چون گازری، دوک تراشی و حقهگری بپردازد. او خود گفته است که «چهل سال بر من بگذشت که زکات فطر بر من واجب نگشت.»
ابن خفیف نزد استادان متعددی در تصوف، حدیث، فقه و کلام تلمذ کرد. او از جمله عارفانی بود که به کسب علوم ظاهر نیز اهمیت زیادی میداد و به همین سبب در میان اهل علوم مختلف صاحب اعتبار بود. ابوطالب خزرج بغدادی، ابوالحسن اشعری، رویم بن احمد، ابوالحسین بندار شیرازی و ابوالحسن مزیّن از جمله استادان او بودهاند. وی با مشایخ زیادی نیز مصاحبت داشت که از جمله میتوان به ابن عطا، شبلی، حسین بن منصور حلّاج، جریری، طاهر مقدسی، ابو عمرو دمشقی، ابوبکر کتّانی، یوسف بن حسین رازی، ابوالحسین مالکی و ابوالحسین درّاج اشاره کرد.
ابن خفیف گفته است: «هر اشارتی و رمزی که این طایفه متصوفه گفتهاند و کردهاند، من آن را از شریعت به در آوردم.» همچنین گفته است: «هر عارفی کی معرفت خود را به شریعت راست نکند و به شریعت مقابله نکند، عن قریب بیمعرفت گردد.» ابونعیم اصفهانی، ابن خفیف را شیخ وقت در علم و حال دانسته است، انصاری گوید که او را «شیخ الاسلام» میخواندهاند، هجویری او را «عالم به علوم ظاهری و باطنی» میخواند، عطار او را یگانه عالم در علوم ظاهر و باطن دانسته، یاقوت او را از دانشمندترین مشایخ در علوم ظاهر شمرده و ابنملقن گوید که وی از رویم و جریری و ابنعطا به علوم ظاهر داناتر بوده است.
عطار در تذکرة الاولیا مینویسد: آن مقرب احدیت، آن مقدس صمدیت، آن برکشیده درگاه، آن برگزیدهٔ الله، آن محقق لطیف قطب وقت، ابوعبدالله محمدبن الخفیف رحمة الله علیه، شیخ المشایخ عهد خویش بود و یگانه عالم بود و در علوم ظاهر و باطن مقتدا بود و رجوع اهل طریقت در آن وقت به وی بود. بینایی عظیم داشت و خاطری بزرگ و احترامی به غایت و فضائل او چندان است که بر نتوان شمردن و ذکر او نتوان کرد.
ابن خفیف میگوید: در ابتدا خواستم که به حج روم. چون به بغداد رسیدم، چندان پندار در سر من بود که بدیدن جنید نرفتم. چون به بادیه فروشدم رسنی و دلوی داشتم تشنه شدم. چاهی دیدم که آهویی از وی آب میخورد. چون به سر چاه رفتم آب به زیر چاه رفت. گفتم: خداوندا عبدالله را قدر از این آهو کمتر است؟ آوازی شنیدم که این آهو دلو و رسن نداشت و اعتماد او بر ما بود. وقتم خوش آمد، دلو و رسن بینداختم و روانه شدم، آوازی شنیدم یا عبدالله ما تو را تجربت میکردیم تا چون صبر میکنی بازگرد و آب خور. بازگشتم آب برلب چاه آمده بود. وضو ساختم و آب خوردم و برفتم تا به مدینه حاجتم هیچ به آب نبود به سبب طهارت. چون بازگشتم به بغداد رسیدم. روز آدینه به جامع شدم، جنید را چشم بر من افتاد و گفت: اگر صبر گردی آب از زیر قدمت بر آمدی.
ابن خفیف میگوید: شبی بر بام مسجد در خواب بودم. شخصی دیدم که مرا بیدار کرد و گفت: میخواهی که لیلة القدر را ببینی؟ گفتم: بله. پس روشنی عظیم دیدم که در جهان افتاده بود. چنانکه جماعتی هیزم کشان دیدم که مشتها به هیزم در پیش خود انداخته بودند و در راه بارگاه خفته بودند. نوبتی دیگر لیلة القدر را دیدم چنانکه عالم روشن گشته بود و به غایتی آشیانهای گنجشک دیدم بر سر درختها.
نقل است که چون وفاتش نزدیک آمد، خادم را گفت: من بندهٔ عاصی گریزهپای بودم. غلی بر گردن من نِه و بندی بر پای من نِه و همچنان رو به قبله کن و مرا بنشان، باشد که در پذیرد. بعد از مرگ، خادم این نصیحت شیخ آغاز کرد، هاتفی آواز داد که هان ای بیخبر، مکن! میخواهی که عزیزکردهٔ ما را خوار کنی؟
محمد ابن خفیف در روزگار خود مورد اعزاز و احترام طبقات مختلف بود و نه تنها اهل تصوف، بلکه فقها و محدثین نیز او را بزرگ میداشتند. درباریان و دیوانیان نیز از معتقدان او بودند و گفتهاند که نزد عضدالدوله دیلمی مقرب بوده است. در روز مرگش انبوهی عظیم از مردم، حتی از یهود، نصارا و مجوس بر جنازه او حاضر شدند و صد بار بر وی نماز خوانده شد.
آثار
- شرف الفقر
- الفصول فی الاصول
- المعتقد الکبیر و الصغیر
- المنهج فی الفقه
- اللوامع
- استدراج و اندراج
- السماع
- جامع الارشاد
- الاستذکار
- المنقطعین
عروج ملکوتی
مدت عمر او را ۱۰۴ سال گفتهاند. درگذشت او در سال ۳۷۱ قمری اتفاق افتاده است. پس از مرگ، او را در وسط خانقاه و رباط خود او، پشت بازار وکیل در شیراز دفن کردند. مزار ایشان امروزه محل کتابخانهای عمومی است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.