جایگاه موسیقی در اسلام

 

به نام آفریننده عشق

 

آنچه در این نوشتار مورد نظر ماست، نقش جناب عبدالله بن جعفر در ترویج موسیقی است؛ تا جایی که ترانه‌های خنیاگران را از او روایت می‌کردند و حتی می‌توان به استناد گزارش‌های متواتر نتیجه گرفت که در سده اول هجری، هیچ کس به اندازه ایشان در تربیت موسیقی‌دانان ـ از مرد و زن ـ و حمایت از آنان نقش نداشته است.

 

عبدالله بن جعفر (متوفای۸۰ق در مدینه طیبه) فرزند جعفر طیار و برادرزاده امیر مؤمنان(ع) و از سرداران سپاه آن حضرت در جنگ صفین و نیز از اصحاب پیامبر(ص) و سه امام نخستین و همسر حضرت زینب(ع) و پدر دو یا سه تن از شهیدان کربلاست که دو پسر دیگرش نیز در ماجرای قتل عام مردم مدینه در هجوم سپاه یزید به شهادت رسیدند. افزون بر این همه، شخصیت عبدالله از دو لحاظ درخور توجه است:

الف) بخشندگی او، تا جایی که وی را «بحر الجود» (دریای بخشش) لقب داده و گفته‌اند: در میان تمام مسلمانان هیچ کس بخشنده‌تر از وی نبوده است.

ب) جایگاه بلند وی در عالم تشیع را از احادیث فراوانی که در فضیلت وی نقل شده می‌توان دریافت؛ از جمله حدیثی از امام صادق(ع) در ستایش از بخشندگی عبدالله و اهتمام او به حفظ ادب در برابر حسنین علیهماالسلام. مرحوم آیت‌الله خویی می‌نویسند: «عظمت او به مرتبه‌ای است که نیازی به ستایش از او نیست؛ و همین بس که گفته شود امام علی(ع) همانقدر در حفظ جان وی اهتمام داشت که در حفظ جان عزیزترین فرزندانش.»

سائب خاثر اصلا از بردگانی بود که از غنائم کسری (شاه ایران) شمرده می‌شد. وی از همه برید و به عبدالله بن جعفر پیوست. به روایتی نیز عبدالله وی را خریده و آزاد کرده بود.مردی ایرانی به نام نشیط به مدینه آمد و خنیاگری کرد. عبدالله را خنیاگری او خوش آمد و سائب خاثر به عبدالله گفت: «من نظیر آنچه را این خنیاگر به فارسی ساخته، به عربی می‌سازم.» پس ترانه‌ای ساخت که با این مصرع آغاز می‌شد: این سرای کیست که آثارش ویران شده است؟

گویند این نخستین بار بود که در تاریخ اسلام، یک آهنگ عربی با ساختار استوار و فنّی عرضه شد. سپس عبدالله نشیط را خرید و او از سائب خاثر غنای عربی را فرا گرفت و موسیقی‌دانان و خنیاگرانی مانند ابن‌سریج و معبد و عزت المیلاء، موسیقی را از سائب خاثر آموختند و به روایتی، معبد آهنگ‌های بسیاری از او فرا گرفت و مردم نادانسته آنها را به معبد نسبت دادند با اینکه موضوع برای آشنایان به فن موسیقی آشکار بود. سائب خاثر مقیم مدینه و بسیار منیع الطبع بود و بنا به گزارش‌ها، نخستین کسی بود که در مدینه ساز عود ساخت و با آن خنیاگری کرد. سرانجام نیز در قتل عام مردم مدینه در جریان هجوم سپاه یزید، مانند دو فرزند مولایش عبدالله به قتل رسید؛ زیرا یزید معتقد بود همه کسانی که در آن شهرند ـ حتی خنیاگران و آوازخوانان ـ دشمن وی‌اند.

ابن‌سریج موسیقی‌دان و آهنگساز و خواننده مشهور سده اول هجری در مکه متولد شد و برخی گفته‌اند وی نخستین کسی است که ساز عود ایرانی را به مکه آورد و نواختن آن را از معماران ایرانی که برای تعمیر بنای کعبه آمده بودند، فرا گرفت و در آن مهارت بسیار یافت و آواز خود را با آن همراه ساخت و در ساختن آهنگ‌ها شهره بود. وی در انتقال موسیقی عربی از مرحله اقتباس به تکامل، نقش مهمی داشت و پس از او خوانندگان معروف؛ حتی با خواندن آهنگ‌های او به محبوبیت و جایزه دست می‌یافتند و شعرا در سروده‌هایشان او را می‌ستودند. او را یکی از چهار رکن موسیقی عرب شمرده‌اند.

 

یک روز عبدالله برای حاضران توضیح داد که چگونه قومی از مسلمانان، در سفری از یمن به مدینه راه را گم کردند و سه روز با تشنگی و بی آبی مواجه و دل به مرگ نهاده بودند که ناگاه شترسواری آمد و یکی از آن قوم دو بیت از امرؤالقیس را خواند که حکایت از نیازمندی به جای امن با آب و سایه داشت. شترسوار پرسید: «گوینده این شعر کیست؟» او پاسخ داد: «امرؤالقیس!» شترسوار گفت: «به خدا آن شاعر دروغ نگفته است.» سپس آنان را به جایی امن راهنمایی کرد که آبی گوارا داشت و سایه‌ای برای آسودن. پس برفتند و نوشیدند و آب فراوان برداشتند و رو به مقصد نهادند. چون به مدینه رسیدند، برای پیامبر(ص) توضیح دادند که چگونه خداوند به برکت شعر امرؤالقیس حیاتی دوباره به آنان بخشید. عبدالله سخن را به انجام رسانید و همه آن را بپسندیدند. سپس او و همراهان وی برخاستند و برفتند.

یکی از متفقهان شیعی معاصر به نام علی عسیلی عاملی کتابی در مذمت موسیقی تألیف کرده که از آن برمی‌آید وی در هنر موسیقی، چیزی جز گناه و تباهی و زشتی نمی‌دیده است و با این همه، از پیوندهای عبدالله بن جعفر با موسیقی‌دانان و خنیاگران (مانند نشیط ایرانی، مالک‌بن ابی السمح و ـ بیش از همه ـ سائب خاثر) و دلبستگی‌اش به هنر ایشان گزارش‌های متعددی آورده است.

 

فتوای مراجع تقلید درباره موسیقی

آیت الله خامنه ای: «موسیقی اگر انسان را از یاد خدا و معنویت غافل کند و به ابتذال، گناه و بیکارگی بکشاند، حرام است.»

آیت الله سیستانی: «اگر موسیقی مناسب مجالس لهو و عیاشی نباشد حرام نیست.»

آیت الله تبریزی: «گوش دادن به موسیقی لهوی که مناسب مجالس خوش گذارنی می باشد، جایز نیست و همچنین ساخت و تعلیم و خرید و فروش ابزار آلات موسیقی لهوی جایز نیست.»

آیت الله فاضل لنکرانی: «موسیقی اگر مطرب و مهیج و مناسب مجالس لهو و لعب باشد حرام است و در غیر این صورت مانعی ندارد و مرکز پخش تأثیری در حکم ندارد.»

آیت الله بهجت: «اگر موسیقی مطرب باشد، استماع و خرید و فروش آن حرام است.»

آیت الله صافی گلپایگانی: «آنچه را عرف مردم موسیقی می دانند، استماع آن و ساخت و تعلیم و تعلم و فروش آلات آن حرام است.»

آیت الله مکارم شیرازی: «کلیه صداها و آهنگ ها که مناسب لهو و فساد است، حرام و غیر آن حلال است و تشخیص آن با مراجعه به اهل عرف عام خواهد بود.»

 

تشکیل هنرستان های موسیقی

سؤال: طبق برنامه ریزی اعلام شده، بنابراین است که خانه های موسیقی و هنرستان هایی در این رابطه در شهرستان ها تشکیل شود که با عکس العمل مردم مواجه شده است، نظر حضرت عالی با رواج موسیقی چیست؟

حضرت آیة الله خامنه ای: «آموزش موسیقی و ترویج آن برای نوجوانان با اهداف نظام جمهوری اسلامی سازگار نیست.»

حضرت آیة الله مکارم شیرازی: «بدون شک تأسیس این گونه مراکز موجب گسترش فساد است و جایز نیست.»

حضرت آیة الله تبریزی: «موسیقی لهوی تعلیم و تعلم و اجرت گرفتن برای آن حرام است و این ها مظاهر فسادی است که به خاطر مسامحه بعضی از متصدّیان شروع شده است.»

حضرت آیة الله صافی گلپایگانی: «موسیقی و ترویج و تأسیس مراکز برای تعلیم آن حرام است.»

حضرت آیة الله بهجت: «موسیقی مطرب، شنیدن آن و تعلیم و تعلم آن و تعاون آن حرام است.»

 

منظور از موسیقی مطرب و لهوی چیست؟

آیت الله خامنه ای: هر موسیقی که به نظر عرف موسیقی لهوی مضل عن سبیل الله که مناسب با مجالس عیش و نوش است باشد، موسیقی حرام محسوب می‏شود و فرقی نمی‏کند که موسیقی کلاسیک باشد یا غیر کلاسیک. تشخیص موضوع هم موکول به نظر عرفی مکلّف است و اگر موسیقی این گونه نباشد بخودی خود اشکال ندارد. موسیقی لهوی مضل عن سبیل الله آن است که به سبب ویژگی هایی که دارد انسان را از خداوند متعال و فضائل اخلاقی دور نموده و به سمت بی‏ بندوباری و گناه سوق دهد و مرجع تشخیص موضوع عُرف است.

 

مناظره پیامبر اکرم و شیطان

 

به نام آفریننده عشق

 

پیامبر اکرم(ص) در خانه اُمّ سلمه  نشسته بودند. کسی از همسر ایشان اجازه ورود خواست. حضرت رسول(ص) فرمودند: ابلیس است، در را به روی او نبندید نمی خواهم راهش ندهید در را باز کنید و بگذارید بیاید.

وقتی ابلیس رو به روی پیامبر (ص) نشست، گفت من به اختیار خودم به اینجا نیامده ام، دو فرشته از جانب خداوند من را مأمور کردند تا جلسه ای با تو داشته باشم. حضرت فرمودند: من سؤالاتی دارم که تو باید به آنها جواب بدهی. حضرت رسول(ص) از شیطان پرسیدند: در این دنیا با چه کسی دشمن هستی؟

با تو! نسبت به شما دشمنی بسیار دارم. حضرت پرسیدند: چرا؟ شیطان پاسخ داد: تو با این قدرت معنوی، مردم را هدایت می کنی و به آنها وعده قطعی می دهی که آنها را در قیامت نیز شفاعت خواهی کرد. تو مانع و مخل کار من هستی و زحمت مرا به باد می دهی.

حضرت رسول (ص) از شیطان پرسیدند: آیا با کس دیگری هم دشمن هستی، شیطان گفت: من با یاران و دوستان تو هم دشمن هستم. آنها وقتی گناه می کنند عاشق توبه هستند و از عذاب الهی دلهره دارند و به پدر و مادرشان احترام می گذارند. همچنین دشمن عالمی هستم که به علمش عمل می کند و دشمن کسی هستم که از کار خیر روگردان نیست.

نظر شیطان درباره حضرت علی(ع)

پیامبر اکرم(ص) از شیطان پرسیدند: نظرت درباره علی بن ابیطالب(ع)، وصی من چیست؟ شیطان پاسخ داد یا رسول الله امکان دستیابی به علی(ع) وجود ندارد. این آدم از نظر ما دست نیافتنی است؛ چون به پروردگار عالمیان متصل است و ما نمی توانیم به او برسیم و من راضی هستم که او کاری با من نداشته باشد چرا که من طاقت یک لحظه دیدار او را ندارم چون نور الهی علی آنقدر قوی است که ما را دفع می کند.

حضرت رسول(ص)فرمودند: شیطان! رفقای تو در این دنیا چه کسانی هستند؟ شیطان گفت: کسانی که پشت سر مردم غیبت می کنند و پایبند به نماز نیستند. حضرت رسول(ص) فرمودند: همنشینان تو چه کسانی هستند؟ شیطان گفت: شرابخواران و همچنین تمام زنا کاران در آغوش من هستند. پیامبر(ص) پرسیدند: وکیلان تو چه کسانی هستند؟ شیطان گفت:وکیلان من کم فروشان، و خزانه داران من کسانی هستند که خمس و زکات خود را پرداخت نمی کنند.

پیامبر اکرم (ص) در ادامه پرسیدند: شیطان! سرور و شادی تو در چیست؟ شیطان پاسخ داد در این است که مردم قسم دروغ می خورند. حضرت فرمود چشم تو را چه چیزی کور می کند؟ شیطان گفت کمکی که به مستمند در تنهایی می شود. پیامبر فرمود گوش تو را چه چیزی کر می کند؟ شیطان گفت وقتی امت تو دستانشان را به سوی پروردگار بلند کرده و یا الله و یا رب می گویند.

مسجد شیطان کجاست و چه کسانی مؤذن او هستند؟

پیامبر (ص) از شیطان پرسیدند: مسجد تو کجاست؟ شیطان گفت بازارهایی که پر از غش و تقلب در اموال باشد. پیامبر خدا(ص) فرمود : با چه کسی هم غذا هستی؟ شیطان گفت:زنان و مردانی که بر سر سفره، نام خدا را نمی برند.

رسول خدا(ص) فرمود:چه کسی پیش تو عزیز است؟ شیطان گفت:کسی که دائم غرق در معصیت است و معصیت را برای لحظه ای تعطیل و رها نمی کند . حضرت رسول(ص) از شیطان پرسیدند: آیا تو مؤذنی هم داری؟

شیطان گفت: کارگردانان و مطربان شبانه، مؤذن من هستند. حضرت فرمود شکار تو چیست؟ شیطان گفت مردان چشم چران. پیامبر پرسید چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ شیطان گفت کسی که با اخلاق و زبانش آرامش یک جامعه و خانواده را برهم می ریزد.

شیطان از چه کسانی رضایت کامل دارد؟

پیامبر(ص) فرمود: شیطان از چه کسی رضایت کامل داری؟ شیطان گفت: از زنانی که با روی و موی باز با لباس و پوشش خود جلب توجه کرده، با آرایش بیرون آمده و دین مردم را غارت می کنند. (شیطان در حالی این سخنان را می گفت که آن زمان بدحجابی در شهر مدینه وجود نداشت).

منبع: کتاب انوار المجالس به نقل از کتاب سراج القلوب

مناظره امام رضا با عمران صابی

 

به نام آفریینده عشق

 

مناظره امام رضا (ع) با عِمران صابی مناظره‌ای کلامی است درباره وجود خدا و صفات او. این مناظره در حدیثی آمده است که طبق آن، امام رضا(ع) به‌خواست مأمون خلیفه عباسی، با عالمان بزرگ مسیحی، یهودی، زرتشتی و صابئی مناظره می‌کند. در این گفت‌وگو، عِمران پرسش‌های بسیاری درخصوص خدا می‌پرسد و امام رضا به آن‌ها پاسخ می‌دهد.

مناظره امام رضا(ع) با عِمران صابی در حدیثی آمده است که در آن، او با عالمان ادیان مختلف مناظره کرده است. حسن بن محمد نوفلی، راوی این حدیث، داستان شکل‌گیری مناظره را این‌گونه شرح داده است: وقتی امام رضا از مدینه به مرو نزد مأمون، خلیفه عباسی رفت، مأمون عالمان و متکلمان ادیان مختلف، ازجمله جاثَلیق (بزرگ مسیحیان)، رأس‌الجالوت (بزرگ یهودیان)، بزرگان صابئان و هِربِذ (بزرگ زرتشتیان) را جمع کرد و از آنان خواست با امام رضا(ع) مناظره کنند.

سپس به امام رضا(ع) گفت اگر تمایل دارد، در مناظره شرکت کند. امام رضا این پشینهاد را پذیرفت و فردای آن روز نزد مأمون رفت. امام رضا(ع) در این مناظره پس از بحث با جاثَلیق، رأس‌الجالوت و هِربِذ و محکوم‌کردنشان رو به جمع می‌گوید اگر کسی مخالف اسلام است، سؤالاتش را مطرح کند. در این هنگام، عِمران صابی می‌گوید در خصوص وحدانیت (یکی‌‌بودن خدا) با متکلمان بسیاری در کوفه و بصره و شام و جزیره بحث کرده و هیچ‌یک نتوانسته‌اند آن را اثبات کنند. او از امام رضا(ع) می‌خواهد در این زمینه با او گفت‌وگو کند و امام رضا(ع) می‌پذیرد.

 

متن مناظره

حضرت خطاب به جمعیت فرمودند: اگر در بین شما، کسى مخالف اسلام هست و مى‌‏خواهد سؤال کند، بدون خجالت و رودربایستى سؤال کند. در این موقع، عمران صابى که یکى از متکلّمین بود، برخاست و گفت: اى دانشمند، اگر دعوت به پرسش نکرده بودى، اقدام به سؤال نمى‌‏کردم. من به کوفه، بصره، شام و جزیره سفر نموده، با متکلّمین بسیارى برخورد کرده‌‏ام، ولى کسى را نیافته‌‏ام که بتواند وجود «واحد» ى را که غیر از او کس دیگرى قائم به وحدانیت نباشد، برایم ثابت کند. آیا اجازه پرسش به من می‌دهى؟ حضرت فرمودند: اگر در بین جمعیت عمران صابى حاضر باشد، حتماً تو هستى، گفت: بله خودم هستم. حضرت فرمودند: بپرس، ولى انصاف را از دست مده و از سخن باطل و فاسد و منحرف از حق بپرهیز. عمران گفت:

به‌خدا قسم، اى سرورم، فقط مى‌‏خواهم چیزى را برایم ثابت کنى که بتوانم به آن چنگ بزنم و تمسّک جویم و به سراغ چیز دیگر نروم. حضرت فرمودند: آنچه مى‌‏خواهى بپرس. اهل‌مجلس همگى ازدحام کردند و به یکدیگر نزدیک شدند. عمران گفت: اوّلین موجود و آنچه را خلق کرد چه بود؟ حضرت فرمودند: سؤال کردى، پس خوب دقّت کن. «واحد» همیشه واحد بوده، همیشه موجود بوده، بدون اینکه چیزى به‌همراهش باشد، بدون هیچ‌گونه حدود و اَعراضى، و همیشه نیز این‌گونه خواهد بود. سپس بدون هیچ سابقه قبلى، مخلوقى را با گونه‌‏اى دیگر آفرید، با اعراض و حدودى مختلف، نه آن را در چیزى قرار داد و نه در چیزى محدود نمود و نه به‌مانند و مثل چیزى ایجادش کرد و نه چیزى را مثل او نمود و بعد از آن، مخلوقات را به صور مختلف و گوناگون، از جمله خالص و ناخالص، مختلف و یکسان، به رنگ‌ها و طعم‌هاى متفاوت آفرید، بدون اینکه نیازى به آن‌ها داشته باشد و یا براى رسیدن به مقام و منزلتى به این خلقت محتاج باشد و در این آفرینش، در خود، زیادى یا نقصانى ندید. آیا این مطالب را مى‏‌فهمى؟ گفت، بله به‌خدا، اى سرورم.

حضرت ادامه دادند و بدان که اگر خداوند به‌خاطر نیاز و احتیاج، مخلوقات را خلق مى‌‏کرد، فقط چیزهایى را خلق مى‌‏کرد که بتواند از آن‌ها براى برآوردن حاجتش کمک بگیرد، و نیز در این صورت شایسته بود که چندین برابر آنچه خلق کرده بود، خلق کند؛ زیرا هر قدر اعوان و انصار بیشتر باشند، شخص کمک‏گیرنده قوى‌‏تر خواهد شد، و نیز در این صورت حاجت‌‏ها تمامى نداشت؛ زیرا هر آفرینشى که انجام مى‌‏داد، حاجت دیگرى در او ایجاد مى‌‏شد، و به این خاطر مى‌‏گویم: مخلوقات را از روى نیاز نیافریده است؛ بلکه با آفرینش مخلوقات، از یکى به دیگرى منتقل مى‌‏نماید و بعضى را بر بعضى دیگر برترى مى‌‏دهد، بدون اینکه محتاج شخص برتر باشد یا بخواهد از آن دیگرى که زیردست قرار گرفته، انتقام بگیرد، به این علّت آفرینش کرده‏.

عمران سؤال کرد: آیا آن موجود، به خودى خود، نزد خود، معلوم بود؟(به خودش علم داشت؟) حضرت فرمودند: جز این نیست که علم و شناخت هرچیز براى تمییز آن از غیر است و براى این است که موجودیتش ثابت و شناخته شود؛ و در آنجا وجود محض بود و غیرى نبود تا تمییز لازم باشد و ضرورتى باشد که امتیاز هریک معلوم گردد. جز وجود بَحت بسیط، چیز دیگرى نبود تا لازم آید حدّ هریک معلوم گردد. آیا فهمیدى اى عمران؟ گفت: آرى اى سرور من. پس اکنون بفرما به چه چیز می‌دانست آنچه را مى‌‏دانست؟ یعنى به چه وسیله‌‏اى آنچه را که دانسته، بدان آگاهى یافته است؟ آیا به‌توسط ضمیر بوده است یا چیزى غیر از آن؟

حضرت فرمودند: اگر علم او از طریق «ضمیر» (و آن صورت حاصله در اندیشه) انجام بپذیرد، آیا مى‌‏توان براى شناخت آن «ضمیر» حدّ و حدودى قرار نداد؟ گفت: نه نمى‌‏توان. امام ادامه دادند: آن ضمیر چیست؟ عمران جوابى نداد. سپس فرمودند: باکى نیست. حال اگر از تو در باره «ضمیر» بپرسم که آیا آن را با «ضمیر» دیگرى باز مى‌‏شناسى، اگر بگویى آرى، در واقع حرف و ادّعاى خودت را باطل کرده‌‏اى، اى عمران. آیا شایسته نیست بدانى که «واحد» یا «ضمیر» وصف نمى‌‏شود؟ و چنان نیست که از برایش، غیر از کرد و کار گفته نشود و او چنان نیست که درباره‌‏اش جهات و اَجزاء، توهّم و خیال شود و یا درباره او، جهات و اَجزاء مختلف مثل جهات و اَجزاء مخلوقین قابل‌تصوّر گردد. این را خوب بفهم و دانسته‌‏هاى صحیح خود را بر آن اساس قرار بده.

عمران سؤال کرد: آیا مرا در باره کیفیت حدود خلقتش و معانى و انواع آن آگاه می‌کنى؟ حضرت فرمودند: سؤالت را کردى، اکنون خوب دقّت کن تا بفهمى: حدود خلق خداوند شش نوع است: لمس‌کردنى، وزن‌کردنى، دیدنى، چیزى که وزن‏ ندارد که همان روح است و نوعى دیگر که دیدنى است، ولى وزن ندارد و قابل لمس و حسّ نیست، و رنگ ندارد و قابل چشیدن نیست و اندازه و عرض و صورت و طول و عرض نیز ندارد، و از جمله آنها عمل و حرکاتى است که اشیاء را مى‌‏سازد و از حالى به حال دیگر تغییرش مى‌‏دهد و زیاد و کم می‌کند؛ امّا اعمال و حرکات می‌روند و زمانى بیشتر از آنچه براى آن‌ها نیاز بوده، ندارند. پس هرگاه فراغ و خلاصى از آن فعل حاصل شود، آن نیست شده و برود و اثرش باقى بماند، و جارى‌مجراى سخن است که می‌رود و تنها اثرش باقى مى‌‏ماند.

عمران گفت: بفرمایید اگر خالق «واحد» باشد، چیزى غیر از او نباشد و نیز چیزى به همراهش نباشد، آیا آفرینش خلق، خود تغییرى نمى‌‏کند؟ حضرت فرمود: خدا بوده و با خلقت خلایق تغییر نمی‌کند؛ بلکه مخلوقات با تغییرهایى که خدا در آن‌ها ایجاد مى‌‏کند، تغییر مى‌‏کنند. عمران پرسید: ما خدا را با چه چیز شناخته‌‏ایم؟ حضرت فرمودند: با چیزى غیر از او. پرسید: غیر او چیست؟ حضرت فرمودند: مشیّت او، اسم او و صفت او و هرچیز دیگر شبیه به این‌ها و همگى اینها مخلوق، حادث و تدبیرشده خداوند هستند. عمران پرسید: او چیست؟ حضرت فرمودند: نور است، به این معنى که مخلوقاتش را ـچه از اهل آسمان باشند، چه از اهل زمین‌ـ هدایت مى‌‏کند و به‌جز بیان و اثبات وحدانیت او بیان چیزى دیگر بر من واجب نیست. عمران پرسید: آیا مگر این‌طور نیست که قبل از آفرینش ساکت بوده، سپس به نطق آمده است؟ حضرت فرمودند: سکوت در جایى معنى دارد که قبلاً نطقى در بین باشد.

به‌عنوان مثال، در مورد چراغ «ساکت» گفته نمى‌‏شود. و نیز در مورد کار چراغ، گفته نمى‌‏شود: «چراغ درخشید»؛ زیرا «نور» و «درخشش»، «کار» و «وجود» ى از چراغ نیستند؛ بلکه چیزى جز چراغ نیستند و فعل چراغ محسوب نمی‌شوند و خود چیزى جز نور نیستند. پس هنگامى که ما را روشنى مى‌‏بخشد، گوییم از براى ما روشن شد و ما روشنى جستیم و تو به آن روشنى، امر خود را مى‏‌یابى، در کار خویش، بینا می‌گردى. عمران گفت: من گمان مى‌‏کردم، خالق با آفریدن مخلوقات و تغییرى که در کارش ایجاد مى‌‏شود، از حالت خود دگرگون مى‏‌گردد. حضرت فرمودند: سخن محالى گفتى که موجود تغییر مى‌‏کند، مگر اینکه چیزى آن را تغییر دهد. آیا دیده‌‏اى که تغییر آتش، آن را تغییر دهد؟ یا تا حال دیده‌‏اى که حرارت خودش را بسوزاند؟ یا هیچ دیده‌‏اى که شخص بینا بینایى خود را ببیند؟ عمران گفت: نه، ندیده‌‏ام.

حال بفرمایید آیا او در مخلوقات است یا مخلوقات در اویند؟ حضرت فرمودند: او برتر از این حرف‌هاست. نه او در مخلوقات است و نه مخلوقات در اویند. والاتر و برتر از این حالت است. حال به حول و قوّه الهى برایت توضیح خواهم داد. بگو ببینم آیا تو در آینه هستى یا آینه در تو؟ اگر هیچ‌کدام در دیگرى نیستید چگونه خودت را در آینه مى‌‏بینى؟ گفت توسط نورى که بین من و آن هست. حضرت فرمودند: آیا آن نور را ـ‌بیشتر از آنچه در چشم خود مى‌‏بینى‌ـ در آینه مى‏‌بینى؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: به ما نشانش بده. عمران جوابى نداد. حضرت فرمودند: از نظر من، نور بدون اینکه در یکى از شما دو تا باشد، تو و آینه را به خودتان نشان داده است.

این موضوع مثال‌هاى دیگرى هم دارد که جاهل را در آن‌ها راهى نیست. خداوند را داستان بالاتر است. سپس رو به مأمون نموده، فرمودند: وقت نماز شده است. عمران گفت: مولاى من، سؤال مرا قطع نکن. دلم نرم شده است. فرمودند: نماز می‌گذاریم و بازمى‌‏گردیم. سپس برخاستند و مأمون نیز از جاى برخاست. حضرت در داخل (اندرونى) نماز خواندند و مردم به امامت محمّد بن جعفر (عموى حضرت) در بیرون نماز گزاردند. سپس بیرون آمده و به جاى خود بازگشتند و عمران را فراخوانده، فرمودند: سؤال‌هایت را عنوان کن. گفت: بفرمایید: آیا یکتایى خداوند به حقیقت درک مى‌‏شود یا از روى وصف؟ حضرت فرمودند: خداوند ایجادکننده یکتا، همان موجودى که از اوّل بوده است، همیشه یکتا بوده، بدون اینکه چیزى به همراهش باشد. تک است و دومى ندارد. نه معلوم است و نه مجهول. نه محکم است و نه متشابه. نه در یادهاست و نه فراموش شده و نه چیزى است که نام چیز دیگرى از اشیاء غیر از خودش بر او نهاده شود.

این‌طور نیست که از وقتى (خاصّ) موجود شده باشد و تا وقت (معینى) باقى بماند یا قائم به چیز دیگر بوده باشد و یا تا مرز چیز دیگرى برپا باشد. به چیزى تکیه نکرده و در چیزى پنهان نشده است و این‌ها همه قبل از خلقت خلق است؛ چون چیزى غیر از خودش نبوده است و هر صفتى بر او قرار دهى، همگى صفاتى است حادث و ترجمانى است که موجب فهمیدن مى‌‏شود. و بدان که ابداع، مشیت و اراده، سه اسم براى یک چیز هستند؛ و اوّلین ابداع، اراده و مشیت او، حروفى بود که آن‌ها را اصل هر چیزى قرار داد و راهنمایى بر هر مدرک و روشن‌گرى بر هر امر مشتبهى نمود؛ و به‌وسیله آن حروف، هر چیز اعمّ از حقّ و باطل، فعل و مفعول، یا معنى و غیرمعنى از هم جدا و شناخته مى‌‏شود و همه امور بر آن‌ها جمع شده است و در آفرینش این حروف براى آن‌ها، معناى متناهى و وجودى غیر از نفس آن‌ها، قرار نداد؛ زیرا آن‌ها با ابداع و ایجاد، به‌وجود آمده‌‏اند و نور، در اینجا، اوّلین فعل خداست؛

خدایى که خود نور آسمان‌ها و زمین است و حروف از آن فعل، به فعلیت رسیده‌‏اند و آن‌ها حروفى هستند که اساس گفتار بر آن‌هاست و عبارات همگى از خداوند است که به خلق خود آموخته است. این حروف، سى و سه حرف هستند: بیست و هشت حرف از آنها نشانگر زبان‌هاى (لهجه‌‏هاى) عربى است. و از بیست و هشت حرف، بیست و دو حرف، نشانگر زبان‌هاى سریانى و عبرىّ است. و از میان آن‌ها پنج حرف در سایر زبان‌هاى عجم در مناطق مختلف، زبان‌ها، متفرّق و پراکنده است. و اینها پنج حرف هستند که از بیست و هشت حرف جدا شده‌‏اند که در نتیجه، حروف سى و سه حرف شد. و این پنج حرف، به دلایلى است که بیش از آنچه گفتیم، جایز نیست ذکر شود. سپس حروف را بعد از احصاءنمودن و شمردن آن‌ها «فعل» خود نمود؛ مثل این آیه شریفه: «کنْ فَیکونُ» (موجود شو، او نیز موجود شد).

«کن» صفت و خلقت خداست و آنچه که از آن ایجاد مى‏‌شود، مصنوع و مخلوق است، اوّلین خلقت خداوند عزّوجلّ ابداع است. بدون وزن و حرکت است، مسموع نیست، رنگ ندارد، قابل‌حسّ نیست. دومین مخلوق، حروف‌اند که وزن و رنگ ندارند. قابل شنیدن و وصف کردن هستند، ولى قابل‌دیدن نیستند. سومین مخلوق چیزى است از همه انواع محسوسِ ملموس. قابل چشیدن و قابل دیدن است. و خداوند تبارک و تعالى قبل از ابداع بوده است؛ زیرا قبل از خداوند عزّوجلّ و همراه او، چیز دیگرى نبوده است؛ و ابداع قبل از حروف بوده است و حروف چیز دیگرى غیر از خود را نشان نمى‌‏دهند. مأمون سؤال کرد: چطور غیر از خود، چیز دیگرى را نشان نمى‌‏دهند؟ حضرت فرمودند: زیرا خداوند تبارک و تعالى آن‌ها را براى معنى کنار هم جمع مى‌‏کند. وقتى چند حرف از آن‌ها را مثلاً چهار حرف یا پنج یا شش یا بیشتر یا کمتر را در کنار هم قرار مى‌‏دهد، براى معنایى است مُحدَث و جدید که قبلاً نبوده است.

 

عمران پرسید: ما چگونه مى‌‏توانیم این مطلب را (بهتر) بفهمیم؟ حضرت فرمودند: توضیح این مطلب چنین است که وقتى مقصود تو از این حروف، خود آن‌ها باشد، نه چیز دیگرى، آن‌ها را جداجدا ذکر مى‌‏کنى و می‌گویى: ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ تا آخر. در این صورت معنایى غیر از خود این حروف در آنها نمى‏‌یابى؛ امّا وقتى آنها را کنار هم بگذارى و اسم و صفت براى معنى مورد نظر خود بسازى، نشانگر معنى و موصوف خود خواهند بود، آیا فهمیدى؟ گفت: بله. و بدان که صفت نمى‌‏تواند بدون موصوف باشد و نیز اسم بدون معنى، و حدّ بدون محدود نخواهد بود و صفات و اسماء همگى دالّ بر کمال و وجود هستند؛ و به مانند حدود، مثل تربیع (چهارتایى نمودن)، تثلیث (سه‌‏تایى نمودن)، و تسدیس (شش‏تایى نمودن)، دلالتى بر احاطه و فراگیرى ندارند؛ زیرا معرفت خداوند به وسیله صفات و اسماء درک مى‌‏شود و با حدّ قرار دادن توسط طول و عرض، قلّت و کثرت، رنگ و وزن و نظایر آن‌ها درک نمى‌‏شود. و هیچ‌چیز از این مذکورات، در مورد خداوند جلّ‌وتقدّس مصداق ندارد تا مخلوقات بتوانند با شناخت خود، او را (توسط این حدود) بشناسند.

و این مطلب، بالضّرورة، از گفته‌‏ها و دلایل ما ثابت مى‌‏شود؛ لکن صفات خدا، دالّ بر خداوند هستند. و او با اسماء خویش درک مى‌‏گردد و با وجود مخلوقات، بر وجود او استدلال مى‌‏توان کرد؛ به‌گونه‏اى که انسانِ طالب (حقیقت) نیازى به دیدن با چشم یا شنیدن با گوش و لمس با دست و احاطه کردن با جان و دل نخواهد داشت. و اگر صفات و اسمائش نشانگر او نبود و علم مخلوق معناى او را درک نمى‌‏کرد، مخلوق، اَسماء و صفات او را مى‌‏پرستید، نه معناى او را؛ و اگر غیر از آن بود، معبود یکتا غیر از «اللَّه» بود؛ زیرا اسماء و صفات غیر از او هستند. آیا فهمیدى؟ گفت: بله، بیشتر توضیح بدهید. حضرت فرمودند: مبادا سخنان جاهلان گمراه و کوردل را بر زبان آرى؛ همان کسانى که گمان دارند که خداوند براى ثواب و عقاب در آخرت حضور دارد، ولى در دنیا براى اطاعت و امیدوارى بندگان حضور ندارد؛ و حال آنکه اگر قرار بود حضور خداوند براى او مایه نقص و شکستگى باشد، در آخرت هم حضور نمى‌‏داشت؛ ولى این افرادى که چنین پندارى دارند، به سرگردانى دچار گشته‌‏اند و ندانسته، نسبت به حقّ کور و کر گشته‌‏اند؛ و این آیه شریفه، به این مطلب اشاره دارد: «وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» و هرکس در این جهان کور باشد، در آخرت نیز کور است و گمراه‌تر (سوره اِسراء، آیه ۷۲). منظور از کورى در این آیه، کورى از حقایق است؛

و عاقلان مى‌‏دانند که استدلال بر آن جهان ممکن نیست، جز با آنچه در این جهان است و هرکس بخواهد با آراء خویش و از پیش خود، به آن، عالِم گردد و آن را درک نماید، با این کار فقط از درک آن حقایق فاصله مى‌‏گیرد؛ زیرا خداوند، علم آن را نزد کسانى قرار داده است که عاقل‌‏اند و عالم، و اهل فهم مى‌‏باشند. عمران گفت: برایم بگویید آیا «اِبداع» مخلوق است یا غیرمخلوق؟ حضرت فرمودند: خلقى است ساکن که با سکون درک نمى‌‏شود؛ و بدین جهت مخلوق است که: شیئى است پدیدآمده و مُحدَث، و خداوند است که او را ایجاد نموده و پدید آورده و در نتیجه او «مخلوق» شده است؛ و به عبارت دیگر، خداوند است و مخلوقاتش، چیز سومى در این میان نیست. آنچه را خداوند خلق نماید، از مخلوق‌بودن سر باز نمى‌‏زند و خلق خداوند یا ساکن‏ است یا متحرّک، یا مختلف یا یکسان، یا معلوم است یا مشتبه؛ و هرآنچه حدّ پذیرد، مخلوق خداوند عزّوجلّ است. و بدان هرآنچه که حواست آن را ایجاد کند، معنایى است که با حواسّ قابل‌درک است، و هر حسى نشانگر همان چیزى است که خداوند در ادراکش برایش قرار داده است و فهم از قلب سرچشمه مى‌‏گیرد. و بدان آن یکتایى که همیشه برپا است، بدون هیچ اندازه و حدودى، مخلوقى با اندازه و حدّ (مشخّص) آفرید، و آنچه را که آفرید، دو چیز بود: اندازه و چیز با اندازه و هیچ‌کدام رنگ و وزن نداشت و قابل چشیدن نبود و یکى را وسیله ادراک دیگرى قرار داد و آن دو را آن‌گونه قرار داد که به‌خودى‌خود درک شوند و چیزى را به صورت تک، و قائم به خود، نه غیر از خود نیافرید، چون مى‌‏خواست راهى براى استدلال بر وجود خویش و اثبات آن قرار دهد.

خداوند تک است و یکتا. دومى ندارد که آن دومى بخواهد او را برپا نگاه دارد و کمکش کند و یا او را حفظ کند و مصون بدارد؛ ولى مخلوقات با اذن و خواست خداوند، بعضى، بعضی دیگر را حفظ مى‌‏کنند و نگاه مى‌‏دارند. مردم‏ در این مسئله با یکدیگر اختلاف کردند تا آنجا که به سرگردانى و حیرت افتادند و با استفاده از تاریکى، درصدد رهایى از تاریکى برآمدند؛ چون خداوند را با اوصاف خودشان وصف کردند (و در نتیجه به‌جاى هدایت‌یافتن و به منزل مقصود رسیدن، به گمراهى افتادند) و از حق دور شدند؛ و اگر خداوند را با صفات خود خدا و مخلوقات را نیز با صفات خودشان وصف مى‌‏کردند، به صواب سخن گفته بودند و دچار اختلاف نمى‌‏گشتند؛ ولى از آنجا که به دنبال چیزى رفتند که در آن سرگردان مى‏‌شدند، در آن گرفتار آمدند و خداوند هر آن کس را که بخواهد به راه راست هدایت مى‌‏فرماید. عمران گفت: سرورم شهادت مى‌‏دهم که او همان‌گونه است که وصفش نمودى؛ ولى سؤال دیگرى برایم باقى مانده است.

حضرت فرمودند: سؤال کن، عمران پرسید: (خدا) حکیم در چه چیزى قرار دارد؟ و آیا چیزى او را احاطه نموده است؟ و آیا از چیزى (یا جایى) نه چیزى دیگر (یا جاى دیگر) تغییر مکان مى‌‏دهد؟ یا نیازى به چیزى دارد؟ حضرت فرمودند: این مطلب از پیچیده‌‏ترین نکاتى است که مورد سؤال مردم مى‌‏باشد. و کسانى که دچار کاستى در عقل و فقدان علم (یا فهم) هستند، آن را نمى‌‏فهمند؛ و در مقابل، عقلاى منصف از درک آن عاجز نیستند. پس خوب در جواب من دقّت کن و آن را بفهم اى عمران: امّا نکته اوّل آن: اگر (خداوند) مخلوقات را به خاطر نیاز به آنان خلق کرده بود، جایز بود که بگوییم به سمت مخلوقاتش تغییر مکان مى‌‏دهد؛ چون نیاز به آن‌ها دارد؛ ولى او چیزى را از روى نیاز خلق نکرده است و همیشه ثابت بوده است؛

نه در چیزى و نه بر روى چیزى؛ اِلا اینکه مخلوقات یکدیگر را نگاه مى‌‏دارند و برخى در برخى دیگر داخل شده و برخى از برخى دیگر خارج مى‌‏شوند؛ و خداوند متعال با قدرت خود، تمام این‌ها را نگاه مى‌‏دارد و نه در چیزى داخل مى‏شود و نه از چیزى خارج مى‌‏گردد، و نه نگاهدارى آن‌ها او را خسته و ناتوان مى‌‏سازد و نه از نگاهدارى آنها عاجز است، و هیچ‌یک از مخلوقات چگونگى این امر را نمى‌‏داند، مگر خود خداوند و آن کسانى که خود، آن‌ها را بر این امر مطّلع ساخته باشد، که عبارت‌اند از: پیامبران الهى و خواصّ و آشنایان به اسرار او، حافظان و نگاهبانان شریعت او. دستور او در یک چشم برهم زدن، بلکه زودتر به اجرا درمى‌‏آید. هرآنچه را اراده فرماید، فقط به او مى‌‏گوید: موجود شو و آن شى‏ء نیز به خواست و اراده الهى موجود مى‌‏شود. و هیچ‌چیز از مخلوقاتش از چیز دیگرى به او نزدیک‌تر نیست و هیچ‌چیز نیز از چیز دیگر از او دورتر نیست. آیا فهمیدى عمران؟

گفت: بله، سرورم، فهمیدم و گواهى مى‌‏دهم که خداوند تعالى همان‌گونه است که توضیح دادى و به یکتایى وصفش نمودى، و گواهى مى‌‏دهم که محمّد بنده اوست که به نور هدایت و دین حقّ مبعوث شده است. آنگاه رو به قبله، به سجده افتاده، اسلام آورد.

 

مؤثرترین چهره‌های تاریخ در کتاب “صد”

به نام آفریننده عشق

 

«صد: رتبه‌بندی مؤثرترین چهره‌های تاریخ» کتابی به قلم مایکل هارت است که در سال ۱۹۷۸ منتشر شد و در سال ۱۹۹۲ ویرایش دوم آن به چاپ رسید. این کتاب رتبه‌بندی ۱۰۰ شخص تاثیرگذار می‌باشد، که بر طبق نظر هارت طبقه‌بندی شده‌اند. از موثرترین افراد ایرانی می‌توان به مانی (در رتبه ۸۳) و کوروش بزرگ (در رتبهٔ ۸۷) و زرتشت (در رتبهٔ ۹۳) اشاره‌نمود.

 

او در این کتاب حضرت عیسی علیه السلام را در رتبه سوم از اشخاص تاثیرگذار, نیوتن را در رتبه دوم و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را در رتبه اول تاثیر گذارترین اشخاص تاریخ قرار داده است که جای تامل دارد.

هارت اظهار کرده که محمد بن عبدالله، «به شکل اعلایی موفق» بوده (Supremely Successful)، هم در بعد مذهبی و هم در بعد سکولار. وی همچنین معتقد است که نقش پیامبر اسلام در توسعه و رواج این آیین خیلی فراتر از نقش «شراکتی عیسی مسیح» در توسعه مسیحیت اثرگذار بوده‌ است.

او توسعه مسیحیت را به پولس نسبت می‌دهد، که نقش اساسی در انتشار مسیحیت ایفا کرده.

ویرایش ۱۹۹۲ تنزل رتبه چند شخصیت مرتبط با کمونیسم مثل لنین و مائو، و اضافه شدن گورباچف را شامل می‌شود.

خلاصه توضیح مایکل هارت در مورد انتخاب پیامبر اسلام به عنوان تأثیرگذارترین شخصیت در تاریخ بشریت:

“انتخاب من، به عنوان بالاترین جایگاه در این لیست جهانی (یعنی محمد) ممکن است بعضی افراد را شگفت‌زده کند و همچنین ممکن است مورد پرسش دیگران واقع شود، اما او تنها مرد تاریخ است که در ابعاد معنوی و مادی به شکل خارق‌العاده‌ای موفق (Supremely Successful) بوده‌است. محمد یکی از بزرگترین ادیان تاریخ را پایه‌گذاری و ترویج کرد و رهبر سیاسی تأثیرگذاری شد. امروز، سیزده قرن پس از مرگش، نفوذ او همچنان نیرومند و فراگیر است.

مانند تمام مذاهب، اسلام تأثیر عظیمی بر زندگی پیروانش گذاشته‌است؛ و بدین دلیل است که بنیانگذاران مذاهب بزرگ جهان در این کتاب به شکل برجسته‌ای به حساب آمدند.

اول اینکه، نقشی که محمد در توسعه اسلام ایفا می‌کند به مراتب مهم‌تر از نقشی است که عیسی مسیح در توسعه مسیحیت ایفا کرد.

قرآن بنابراین، به صورت بسیار نزدیک، بسیاری از عقاید و آموزه‌های محمد را به‌طوری‌که به میزان قابل توجهی به کلام دقیق خود پیامبر نزدیک است، بیان می‌کند.

هیچ گردآوری مفصلی مانند این (قرآن) از تعلیمات عیسی مسیح باقی نمانده‌ است. این ترکیب بی‌مانند اثرگذاری سکولار و مذهبی است که باعث شده من احساس کنم که محمد مستحق قرار گرفتن به صورت انفرادی به عنوان تأثیرگذارترین شخص تاریخ بشریت باشد.”

 

10 فرد تاثیرگذار تاریخ از نظر مایکل هارت:

 

 

شما می توانید در صورت تمایل اطلاعات خود را در مورد ادیان مختلف از این بخش افزایش دهید.

 

 

 

مناظره امام رضا با عالم زرتشتی

 

به نام آفریننده عشق

 

در مقالات گذشته توضیحاتی پیرامون ادیان مختلف دادیم که می توانید آنها را از اینجا مطالعه نمایید. اما در این مقاله مناظره مختصری که بین امام رضا علیه السلام و عالم زرتشتی اتفاق افتاد را برای شما بازگو می کنیم.

 

این مناظره گفتگویی علمی است میان امام رضا علیه السلام و هِربِذ زرتشتی درباره اثبات نبوت حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد علیهم السلام. در این مناظره، امام رضا علیه السلام بر اساس دلیل هِربِذ بر نبوت زرتشت، پیامبریِ پیامبران یهودیت، مسیحیت و اسلام را برای او اثبات می‌کند.

این گفت‌وگو در جلسه‌ای انجام شد که در آن، به‌خواست مأمون خلیفه عباسی، امام رضا علیه السلام با عالمان یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئی به‌صورت مفصل بحث کرد. حدیث مناظره را نخستین‌بار شیخ صدوق در توحید و عیون اخبار الرضا نقل کرده کرده است.

 

متن مناظره

  • امام رضا: دلیلت بر نبوت زرتشت که او را پیامبر می‌دانی‌ چیست؟
  • هِربِذ: او چیزى برایمان آورده است که پیش از او، کسی نیاورده بود. البته ما خود، او را ندیده‌ایم، ولی اخباری از پیشینیانمان به ما رسید مبنی بر اینکه او چیزهایی را برای ما حلال کرد که کسی جز او حلال نکرد و چیزهایی را حرام کرد که غیر او حرام نکرد. از این‌ رو از وی پیروی کردیم.
  • امام رضا: پس شما به‌جهت اخباری که درباره او آمده است، از او پیروی می‌کنید؟
  • هربذ: بله.
  • امام رضا: دیگر امت‌ها نیز همین‌طورند. اخباری درباره آنچه پیامبرانشان، از جمله موسی و عیسی و محمد علیهم السلام برایشان آورده‌اند، به آن‌ها رسیده است. اگر دلیلتان برای قبول نبوت زرتشت، اخبار متواتر است، چرا به نبوت آن پیامبران اقرار نمی‌کنید؟

هربذ پاسخی به این سؤال نداد و گفت‌وگو را پایان داد.

شناخت دین بودایی

به نام آفریننده عشق

 

دین بودا, بودایی یا بودیسم یکی از دین‌های هندی با ۵۰۰ میلیون پیرو در سراسر جهان است. این دین برپایه فلسفه‌ ای مبتنی بر آموزه‌های سیدارتا گوتاما که در حدود ۵۶۶ (پیش از میلاد) تا ۴۸۶ (پیش از میلاد) می‌زیسته، بنیان‌گذاری شده است.

آیین بودا به تدریج از هندوستان به سراسر آسیا، آسیای میانه، تبت، سریلانکا، یمن، آسیای جنوب شرقی و نیز کشورهای خاور دور مانند چین، مغولستان، کره و ژاپن راه یافت. آیین بودایی با ۵۰۰ میلیون پیرو یکی از ادیان اصلی جهان به‌شمار می‌آید. آیین بودا بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تأکید دارد.

 

تعالیم بودا

به اعتقاد این آیین, ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده می‌شویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار می‌شود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ می‌نامیم.

ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایش‌های نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات می‌شود و سپس از راه این درک‌ها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری می‌رسیم و از این دور باطل خارج می‌شویم.

آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت می‌داند: حقیقت نخست از چهار حقیقت شریف، تشخیص این بیماری به‌عنوان بیماری رنج در انسان‌هاست. (رنج, خاستگاه رنج, توقف رنج, راه توقف رنج)

 

راه اصیل هشتگانه که نسخه تجویز بیداردل (بودا) است برای درمان رنج‌هایی است که همه موجودات دچار آن هستند:

۱. دیدگاه درست ۲. نیت درست ۳. گفتار درست ۴. کردار درست ۵. معاش درست ۶. کوشش درست ۷. اندیشه درست ۸. تمرکز درست

 

بودی‌سَتوه اصطلاحی در بودا است و به کسی می‌گویند که در طی مراسمی که در آن جملاتی از “سوتراها” خوانده می‌شود عهد می‌بندد که بقیهٔ این زندگی و زندگی‌های بعدی‌اش را صرف کمک به دیگران کند تا آن‌ها به بودا تبدیل شوند. آن‌ها در درجهٔ اول سعی می‌کنند حقایق را درک کنند و به یک بودا تبدیل شوند.

آن‌ها در این راه تلاش می‌کنند صفات نیک اخلاقی و روحی را در خودشان تقویت کنند و در شش چیز به کمال برسند: بخشندگی، ادب، صبوری، تلاشگری، مدیتیشن یا مراقبه و خردمندی.

در کنار آن، سعی در خدمت کردن به دیگران دارند. همچنین همواره در حال تکریم و ستایش همه بوداهای قبلی هستند. باور بر این است که خودِ بودا در زندگی قبلی و نیز در دوران جوانی‌ اش، یک بودی‌ستوه بوده است.

به عقیده بودایی‌ها، میتریه بزرگترین بودی‌ستوه است. او زنده است ولی نه در این دنیا. او در آینده به این دنیا می‌آید. او زمانی خواهد آمد که دیگر کمتر کسی از تعلیمات بودا چیزی را به خاطر می‌آورد و یا انجام می‌دهد. در آن زمان اقیانوس‌ها کوچک می‌شوند تا او بتواند به قاره‌های مختلف سفر کند و همه را از تعلیماتش بهره‌مند کند. (احتمالا باور به منجی در بودا)

 

برای آشنایی با ادیان و آیین های مختلف می توانید این صفحه را مطالعه کنید.

 

 

شناخت بهائیت

به نام آفریننده عشق

 

دین بهائی که برخی آن را به صورت بهائیت و بهایی نیز می‌ نویسند دینی یکتاپرستانه، ابراهیمی و ایرانی است که حسینعلی نوری، ملّقب به بهاءالله، در سده ۱۹ میلادی بنیان گذاشت. بهائیان معتقدند پیامبران از طریقِ فرایندِ «ظهور تدریجی وحی» به هم پیوند می‌خورند.

بهائیان، بهاءالله را پیامبر و بهائیت را دین جدیدی می‌دانند که دین اسلام را نسخ کرده است. بهاءالله بر این باور است که قیامت مسلمانان با آمدن باب برپا شده و با مرگ او پایان یافته است. همچنین قیامت بابیان با ظهور بهاءالله برپا و با مرگش به پایان می‌رسد. بهائیان مناسکی مانند نماز، روزه، حج و حدود را با کیفیتی متفاوت از مسلمانان به‌ جا می‌ آورند.

 

تعالیم بهائیت

بهاءالله دین اسلام را نسخ کرد و دین جدید ارائه کرد. بهائیان بر جدید بودن تعالیم بهاء‌الله تأکید دارند و او را پیامبری با پیام‌ های جدید و بی‌سابقه از طرف خداوند معرفی می‌کنند. به ادعای آنها، بشریت در زمان بهاءالله به حدی از بلوغ رسید که می‌توانست تعالیم جدیدی از طرف خدا دریافت کند. از این‌ رو، خداوند حسینعلی بهاء را برانگیخت تا تعالیم جدید را به بشر برساند.

بهائیان مدعی‌اند که بهاءالله خدا نیست؛ بلکه بنده‌ای است که مقام مظهریت الهی یافته و مظهر خدا در زمین است. هم چنین میرزا حسینعلی نوری در کتاب‌هایش ادعای نبوت کرده و خود را پیامبر خدا خوانده است.

عباس افندی تعالیمی در سفر به اروپا و آمریکا، در گردهمایی‌ها، کلیساها و کنیسه‌ها در ترویج افکار و آثار بهاءالله، اصولی را در دوازده سرفصل به عنوان آموزه‌های بهائیت معرفی کرد که به تعالیم و اصول دوازده‌گانه بهائیت شهرت یافت. این اصول و تعالیم عبارتند از:

  1. تحری حقیقت
  2. وحدت عالم انسانی
  3. دین باید سبب الفت و محبت باشد
  4. دین باید مطابق علم و عقل باشد
  5. ترک تعصبات جنسی، دینی،‌ مذهبی،‌ وطنی و سیاسی که نابودکننده بنیان انسان است.
  6. تعدیل معیشت مردم
  7. وحدت ادیان
  8. لزوم تعلیم و تربیت عمومی
  9. وحدت لسان و خط (ایجاد زبان دوم برای اهل عالَم)
  10. وحدت زنان و مردان و و برابری حقوق آنها
  11. ایجاد صلح عمومی و تشکیل دادگاه بین‌المللی
  12. همه عالم محتاج نفثات روح‌القدس است

به باور مسلمانان، بهائیت فرقه‌ای ضاله و خارج از اسلام است. بیش از ۴۰۰ کتاب و مقاله در نقد بهائیت نوشته شده است. برخی از این کتاب‌ها را عبدالحسین آیتی از بهائیانِ برگشته از آیین بهائی نوشته است.

 

برای شناخت ادیان اسلام, مسیحیت, یهود و زرتشت می توانید روی کلید واژه های مذکور کلیک نمایید.

شناخت دین اسلام

 

به نام آفریننده عشق

 

اسلام، از ادیان توحیدی و ابراهیمی و آخرین دین از ادیان الهی است. پیام‌آور این دین, بزرگترین پیامبر تاریخ حضرت محمد (ص) است که از طریق وحی از جانب خدا قرآن را برای بشریت آورده است. شروع دعوت به اسلام در سال ۶۱۰ میلادی در مکه واقع در شبه جزیره عربستان بود.

قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) و ائمه، اصلی‌ترین منبع برای شناخت باورها و اعمال دینی اسلام هستند. به اعتقاد مسلمانان در قرآن هیچ‌گونه باطل و اشتباهی راه ندارد و از زمان نزول تا کنون بدون تحریف باقی مانده است.

بنیان‌گذار دین اسلام حضرت محمد (ص) است. بر اساس متون اسلامی او آخرین فرستاده خداوند به سوی انسان‌هاست. مسلمانان او را برترین انسان و بهترین الگو برای زندگی می‌دانند.

 

کتاب اسلام

کتاب مقدس و آسمانی مسلمانان قرآن است و منبع اصلی باورها و اعمال دینی ایشان به شمار می‌رود. بر اساس باورهای اسلامی متن قرآن وحی الهی است و از سوی خداوند توسط فرشته وحی حضرت جبرئیل(ع) بر پیامبر نازل شده است. به اعتقاد مسلمانان در قرآن هیچ‌گونه باطل و اشتباهی راه ندارد و از زمان نزول تا کنون بدون تحریف باقی مانده است.

 

تعالیم اسلام

مهم‌ترین ارکان اعتقادی اسلام توحید، نبوت پیامبر اسلام (ص) و معاد هستند. مهم‌ترین اعمال عبادی در اسلام نماز، روزه، خمس، زکات، حج و جهاد هستند. بخش زیادی از منابع اسلامی به معرفی اخلاق پسندیده و ناپسند و راه‌های عملی رسیدن به کمالات اخلاقی اختصاص دارد.

در دین اسلام دو مذهب عمده و اصلی شیعه و اهل سنت وجود دارد که هر یک به فرقه‌های متعدد تقسیم‌ شده‌اند. مهم‌ترین اختلاف بین این دو مذهب مساله امامت یا جانشینی پیامبر اسلام (ص) است اما علاوه بر آن در بعض مسائل اعتقادی و احکام نیز با یکدیگر تفاوت دارند.

در دین اسلام کارهایی باید انجام شود که به آنها عبادت می گویند. عبادت عملی است که فقط باید به انگیزه اطاعت از دستور خداوند انجام شود. اعمال عبادی یا واجب‌اند یا مستحب. مهم‌ترین عمل عبادی واجب در اسلام نماز است. برخی از مهم‌ترین عبادت‌های واجب عبارتند از: روزه (صَوم) در ماه رمضان، زَکات، خُمس، زیارت خانه کعبه (حج)، جهاد.

به اعتقادات مسلمانان شیعه, حضرت مهدی (عج) آخرین حجت الهی و وصی اوصیای پیشین است و در آخرالزمان ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد می کند.

 

برای آشنایی بیشتر با ادیان و توضیحات مفصل درباره آنها می توانید از این صفحه بازدید نمایید.

شناخت مسیحیت

 

به نام آفریننده عشق

 

دین مسیحیت از ادیان بزرگ آسمانی و آیین پیامبر اولوالعزم حضرت عیسی (ع) است.

آیین مسیحیت یک آیین یکتاپرستانه است که بر آموزه‌ ها و سخنان حضرت عیسی مسیح (ع) استوار گشته است. آموزه‌هایی چون تثلیث، مرگ مسیح به عنوان کفارهٔ گناهان، تعمید آب و روح القدس از باورهای بنیادین این آیین هستند. مسیحیت با داشتن ۲٫۲ میلیارد پیرو بزرگترین دین جهان از دید شمار پیروان است.

حضرت عیسی (ع)، دوازده حواری یا رسول داشت که تعالیم او را میان مردمان می‌گستراندند.

چون حضرت عیسی (ع) به تبلیغ دین خویش همت گماشت، رهبران یهود نخست با او مخالفتی نکردند؛ اما آن گاه که دریافتند تعالیم او سلطه آنان را بر نمی‌تابد و مردمان را آگاه و هوشیار می‌سازد، راه ناسازگاری و دشمنی در پیش گرفتند و سرانجام شورای عالی یهود در اورشلیم، حضرت عیسی (ع) را به مرگ محکوم کرد.

مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی (ع) همراه دو تن دیگر به صلیب کشیده شده و جان باخته است؛ اما وی پس از سه روز در پیش چشم مادرش حضرت مریم (س) و حواریون از مرقد خویش بیرون آمده و به آسمان‌ها رفته است و در آخر الزمان ، باری دیگر برمی گردد و بشر را نجات می‌دهد.

 

کتاب مسیح

کتاب مقدس دارای دو بخش است: عهد قدیم یا تورات و عهد جدید یا انجیل. بخش دوم تنها نزد مسیحیان مقدس است. عهد جدید شامل چهار انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا و نیز اعمال رسولان و نامه‌های پولس حواری است. کلمه «انجیل»، یونانی و به معنای بشارت است. محتوای اناجیل، زندگی نامه و بیانات اخلاقی و پندهای حضرت عیسی علیه‌السّلام است. جز اناجیل چهارگانه، اناجیل دیگری نیز میان مسیحیان رواج داشته‌اند؛ اما کلیسای مسیحی همه را جز چند انجیل یاد شده، بی اعتبار شمرد و از رواج انداخت.

 

تعالیم مسیح

تعمید, تایید میثاق, تثبیت ایمان, ازدواج مسیحی, عشای ربانی, درجات مقدس روحانیت, اعتراف و تدهین, شعائر هفتگانه مسیحیت هستند.
در باور مسیحیان، حضرت مسیح(ع) که از مردگان برخاست، میان مردمان مسیحی زیست می‌کند و همراه آنان است و به همان کارها مشغول است که در فلسطین می‌کرد: تعلیم و دعا و خدمت و شفای بیماران. کارهای غیر آشکار حضرت مسیح (ع) در زندگی کلیسایی از گذر آیین‌ها آشکار می‌گردد. چون فردی مسیحی در آیینی شرکت می‌جوید، ایمان دارد که با این عمل، به ملاقات حضرت مسیح (ع) می‌رود.
تقریبا همه مسیحیان به شعائر تعمید و عشای ربانی اعتقاد دارند. مسیحیان کاتولیک و ارتدکس ، پنج آیین دیگر نیز بر اینها افزوده‌اند و به هفت آیین پای بندند. فرقه‌های پروتستان در شمار شعائر اختلاف دارند و برخی کلیساهای پروتستان مانند کویکرها هیچ یک از آنها را نمی‌پذیرند.

بنابر آیات قرآنی، دین مسیح (ع) تحریف شده است. قرآن کریم ، آفرینش مسیح (ع) را همانند آدم (ع) می‌داند. بنا بر قرآن، او از مادری بکر زاده شده است. مادر عیسی (ع) از زنان برجسته عالم است که با عالم غیب ارتباط داشته است.

آیات قرآنی، از حضرت عیسی (ع) بسیار سخن گفته و او را ستوده‌اند. قرآن کریم، حضرت عیسی (ع) را فرزند حضرت مریم (س) می‌شمارد و به صراحت، کسانی را که به تثلیث معتقدند و او را پسر خدا یا خدا می‌انگارند، کافر می‌خواند و بیان می‌دارد که وی را نکشته و به دار نیاویخته‌اند؛ بلکه او به سوی خدا رفته است.

برای آشنایی بیشتر با سایر ادیان توصیه می کنیم مقالات مرتبط را از اینجا بخوانید.

شناخت یهودیت

 

به نام آفریننده عشق

 

دین یهود یکی از ادیان الهی است که توسط پیامبر اولوالعزم حضرت موسی(ع) تبلیغ شد. یهودیت , دین، فلسفه و سبک زندگی قوم یهود است.

یهودیت، نخستین دین ابراهیمی و نیز به عقیدهٔ بسیاری، نخستین دین سازمان یافتهٔ یکتاپرست به‌شمار می‌رود. تنخ که حاوی تورات، نوییم و کتوویم است، مجموعه متون مقدس یهودیت به‌شمار می‌آید اما کتاب اصلی یهود را می توان تورات عنوان کرد.

امروز اکثر یهودیان پیرو سه شاخه ارتدوکس، لیبرال، و محافظه‌کار و اقلیتی هم پیرو بازسازی‌خواهی، قرائیم و یهودیت اومانیستی هستند. از لحاظ دیدگاه‌های مذهبی این شاخه‌ها بسیار متفاوتند. در حالی که یهودیان ارتدوکس باور به وحی تورات از طرف یهوه، پیروی سخت از قوانین مذهبی، و ظهور مسیحای موعود دارند، یهودیان لیبرال دارای باور به زندگی مدرن، استقلال شخصی، آزاداندیشی هستند. به باور یهودیان مذهبی، یهودیت، پیمان یهوه با بنی‌اسرائیل است.

 

کتاب یهود

تورات نام پنج کتاب اولِ تنخ است که به باور یهودیان، در کوه سینا از سوی یهوه به حضرت موسی(ع) داده شده‌ است. با این حال، محققان معاصر معتقد هستند تورات توسط چندین نویسنده مختلف و قرن‌ها بعد از دوره‌ای که ادعا شده موسی در آن زندگی کرده و احتمالاً در دوره هخامنشی نوشته شده‌ است. نام دیگر تورات کتاب شریعت است. گاهی به عهد عتیق تورات نیز اطلاق می‌شود. آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که تورات را تصدیق می‌کند.

 

تعالیم یهود

یهودیان معتقدند حضرت موسی(ع) ده فرمان و تورات را از کوه سینا با خود پایین آورد و به جز پنج کتاب (سفر) موجود، تورات محتوای دیگری هم دارد که آن را میشنا یا تورات شفاهی هم می‌نامند و در آن توضیح می‌دهد چگونه می‌توان قوانین پنج سفر را انجام داد. تفسیری که بر میشنا نوشته شده‌است گمارا نام دارد و این دو کتاب را با هم تلمود می‌نامند.

یهودیان سنتی معتقدند خداوند تورات مکتوب و شفاهی را به حضرت موسی(ع) داد و او آن‌ها را با رعایت امانت به یهودیان رسانید و آنچه که امروز در دست ماست هم دقیقاً همان نسخه اولیه است و همه دستورهای آن باید اجرا شود.

یهودیان لیبرال می‌گویند تورات الهام خداوند است اما انسان‌ها آن را نوشته‌اند و دستورهای اخلاقی آن همیشه لازم‌الاجرا هستند، بر خلاف بسیاری از دستورهای آیینی که امروزه لازم نیست انجام شوند.

یهودیت داگما (اصول عقاید) رسمی ندارد، هیچ مجموعه عقایدی نیست که یک یهودی باید باور داشته باشد؛ در واقع اعمال مهمتر از عقاید هستند. در طول تاریخ علمای یهود سعی به ایجاد اصول دین کردند، معروف‌ترین آنها موسی بن میمون یک معلم معروف یهودی در قرن دوازدهم میلادی بود که فهرست اعتقادات سیزده گانه یهودیان را چنین تنظیم کرد:

  1. خدا همه چیز را خلق نمود و هم چنان همه چیز را اداره می‌کند.
  2. تنها یک خدا وجود دارد که در همه چیز کامل است.
  3. خدا بدن ندارد و شبیه هیچ چیزی در این دنیا نیست.
  4. خدا همیشه بوده و همیشه خواهد بود.
  5. انسان‌ها باید تنها برای خدا عبادت کنند.
  6. کلام تمام انبیای بنی اسراییل درست است.
  7. پیش گویی‌های موسی درست است و او بالاترین پیامبری است که بوده و خواهد بود.
  8. خدا تورات را به موسی داد.
  9. تورات تغییر نخواهد کرد و تورات دیگری هم نخواهد آمد.
  10. خدا افکار و اعمال همه را می‌داند.
  11. خدا کسانی را که از دستورهایش پیروی می‌کنند پاداش و مخالفینش را عذاب خواهد داد.
  12. ماشیح (منجی) خواهد آمد.
  13. خدا مردگان را به زندگی برخواهد گرداند.

 

می توانید برای آشنایی با ادیان دیگر این مقالات را مطالعه نمایید.