زندگینامه محمد بن یعقوب کلینی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن یعقوب کُلینی، معروف به ثقة الاسلام کلینی (درگذشت ۳۲۹ قمری)، از محدثان مشهور شیعه و نویسنده الکافی، از کتب اربعه است. او در زمان غیبت صغرا می‌زیست و با برخی از محدثانی که از امام عسکری (ع) یا امام هادی (ع) حدیث شنیده‌ بودند، ملاقات کرده است‌.

 

ویژگی ها

وی در حدود سال ۲۵۵ قمری در روستای كُلَین از توابع ری متولد شد. پدرش یعقوب بن اسحاق، از علمای عصر خویش بود و در دوره غیبت صغری زندگی می‌کرد. ابوالحسن علی بن محمد معروف به «علان رازی» دایی کلینی است و محمد بن عقیل کلینی، احمد بن محمد و محمد بن احمد همگی از خاندان کلینی و از علما و بزرگان شیعه به شمار می‌روند.

محمد بن یعقوب کلینی در شهر ری که مرکز برخورد آرا و اندیشه‌های فرق اسماعیلی، حنفیه، شافعی و امامیه بود، در کنار تحصیل علم و آشنایی با اندیشه‌های دیگر مذاهب، تصمیم گرفت که به نوشتن احادیث بپردازد. او در محضر ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی‌ حدیث آموخت. وی سپس برای تکمیل علم حدیث، راهی قم شد و با محدثانی که از امام عسکری (ع) یا امام هادی (ع) بدون واسطه حدیث شنیده بودند ملاقات کرد و از محضر استادان بزرگی بهره برد.

کتب رجالی و شرح حال‌نویسانی که به زندگانی کلینی پرداخته‌اند از وی با عناوین ابوجعفر، محمد بن یعقوب، ابن اسحاق، ثقة الاسلام، رازی، بغدادی و سِلسِلی نام برده‌اند. آنچه در بیان جایگاه شخصیتی و علمی کلینی در کتب تراجم و تاریخ آمده است، همگان از موافق و مخالف، از فضل و عظمت منزلت وی یاد کرده‌اند. با توجه به شهرت و آوازه کلینی، شیعه و سنی در فتاوا به او روی آوردند و وی را به «ثقة الاسلام» ملقب ساختند. به سبب تقوا، علم و فضیلت او، مردم در رفع مشکلات دینی و گرفتن فتوا به وی مراجعه می‌کردند.

عده‌ای از علما معتقدند که کتاب کافى بر امام زمان (عج) عرضه شده است و آن حضرت فرموده‌اند: الکافى کاف لشیعتنا «همین کتاب کافى شیعیان ما را بس است.» معلوم نیست که مرحوم کلینى کتاب کافى را در کجا و از کجا و از چه سالى شروع کرده است ولى آنچه معلومست تألیف آن مدت بیست سال طول کشیده و در بغداد خاتمه یافته است.

محمد بن یعقوب کلینی به نقل از اسحاق بن یعقوب گوید: از نایب خاص امام زمان (عج) جناب محمد بن عثمان عمری خواستم تا نامه‌ای را به محضر مقدس حضرت ولی عصر (عج) برساند که در آن، پرسش های دشوار خود را پرسیده بودم. در پاسخ نامه، توقیعی با خط مبارک امام به دستم رسید که در آن نوشته بود: و برای فرج ما بسیار دعا کنید که موجب گشایش کار شماست. والسلام علیک یا اسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی.

محمد بن یعقوب، علاوه بر لقب های «کلینی» و «رازی» با القاب دیگری نیز شناخته می‌شود که از جمله آنها می‌توان به «رئیس المحدثین» اشاره کرد. اما مهم ترین و مشهورترین لقب ایشان، «ثقة الاسلام» است. ظاهراً اولین کسی که این لقب را به ایشان داد، قاضی نورالله شوشتری یا شیخ بهایی بوده است. این لقب، بی‌تردید بیانگر اتفاق نظر علما بر قابل اطمینان بودن کلینی نزد همگان است. هرچند عنوان «ثقة الاسلام» برای دانشمندان دیگری چون شیخ طوسی و علامه طبرسی نیز به کار رفته، اما هرگاه بدون قرینه به کار رود، ذهن‌ها را تنها متوجه شخصیت بی‌نظیر مرحوم کلینی خواهد کرد.

عظمت و بزرگى کلینى در میان اهل تسنن به قدرى است که ابن اثیر روایتى از پیامبر نقل مى‌کند که فرمود: «خداوند در آغاز هر قرن شخصى را برمى‌انگیزد که دین او را زنده و نامدار نگه‌ دارد.» آنگاه به گفتگو پیرامون این حدیث پرداخته و مى‌گوید: احیا کننده مذهب شیعه در آغاز قرن اول هجرى امام باقر (ع)، در ابتداى قرن دوم، امام رضا (ع) و در ابتداى قرن سوم، ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینى رازى بوده است. سال ۳۲۹ هجرى قمرى سالى است که سال «تناثر نجوم» نام گرفته است، سال فرو ریختن ستاره‌ها و سالى که آسمان علمِ این دنیاى خاکى بى‌ستاره ماند. در این سال در ماه شعبان، کلینی جهان فانى را وداع کرد.

مرحوم شیخ یوسف بحرانی در ترجمه مرحوم کلینی، از مرحوم سید هاشم بحرانی داستان عجیبی نقل کرده است: یکی از علمای مورد اعتماد معاصر حکایت کرد که یکی از حاکمان بغداد، بنای قبر مرحوم کلینی را دید‌. از همراهانش پرسید که این قبر متعلق به کیست؟ گفتند: یکی از شیعیان. فورا دستور داد تا آن را تخریب و قبر را نبش کنند. وقتی قبر را گشودند، ناگهان جسد صاحب قبر که در کفن پیچیده و سالم بود نمایان شد؛ در حالی که کودکی نیز کنار او آرمیده بود! با دیدن این صحنه، دستور داد تا قبر را بپوشانند و قبه‌ای بر فراز آن بنا کنند.

اما بر اساس نوشته یکی از علما (گویا سید نعمت‌الله جزایری) سبب این مسئله چنین بوده است: وقتی حاکم وقت، شدت علاقه و اهتمام مردم به زیارت امام موسی کاظم (ع) را دید، از روی تعصب، تصمیم به تخریب قبر مطهر امام گرفت و گفت: اگر چنان باشد که شیعیان گمان می‌کنند، هم اکنون او (امام کاظم (ع)) در قبر وجود دارد و اگر چنین نباشد، مردم را از زیارت ایشان منع می‌کنیم. به او گفتند: قبر محمد بن یعقوب کلینی، یکی از علمای بزرگ و مشهور شیعه، در همین نزدیکی است. (برای آزمودن عقیده شیعیان) می‌توانی قبر او را تخریب کنی. وقتی قبر کلینی را شکافتند، با کمال تعجب بدن مطهرش را دیدند که گویا تازه دفن شده است. به همین سبب دستور داد تا بارگاهی بر فراز آن احداث کنند.

 

از منظر فرهیختگان

نجاشى می‌گويد: او در زمان خود شیخ و پیشواى شیعه بود در رى، و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.

ابن طاووس می‌گوید: توثیق و امانت شیخ کلینى مورد اتفاق همگان است.

ابن اثیر می‌گوید: او به فرقه امامیه در قرن سوم زندگى تازه‌‏اى بخشید و پیشوا، عالم بزرگ، فاضل و مشهور در آن مذهب است.

ابن حجر عسقلانى می‌گوید: کلینى از رؤسای فضلای شیعه است در ایام مقتدر عباسى.

محمدتقى مجلسى می‌گويد: حق این است که در میان علمای شیعه مانند کلینى نیامده است و هر که در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند، در می‌یابد که او از جانب خداوند تبارک و تعالى مؤید بوده است.

دونالدسن داویت می‌گوید: مرحوم کلینی بلندمرتبه ترین فرد از میان نویسندگان کتب اربعه است.

شیخ مفید می‌گويد: کافى در ردیف جلیل ‏ترین کتب شیعه و سودمندترین آنهاست.

محمد بن مکى می‌گوید: کتاب کافى در علم حدیث است و امامیه مانندش را ننوشته‌اند.

محقق کرکى می‌گويد: کتابى بزرگ در موضوع حدیث به نام کافى است که مانندش نوشته نشده است. این کتاب از احادیث شرعى و اسرار دینى، مقدارى جمع‌آوری نموده که در کتاب دیگرى یافت نمی‌شود.

فیض کاشانى می‌گوید: کافى شریف‌ترین و کامل ترین و جامع ترین کتب است‏ زیرا که در میان آنها شامل اصول و خالى از عیب و فضول است.

شهید ثانى می‌گوید: کتاب کافى، آبشخور صافى است که به جان خودم، هیچ نویسنده‌اى مانندش را به رشته تألیف در نیاورده است و قدر و منزلت کلینى و جلالت او از این کتاب هویدا می‌گردد.

محمد امین استرآبادى می‌گوید: ما از اساتید و علمای خود شنیده‌ایم که در اسلام کتابى تألیف نشده که برابر یا نزدیک به کتاب کافى باشد.

 

اساتید

  • محمد بن یحیی اشعری
  • احمد بن ادریس قمی
  • احمد بن عبدالله برقی
  • احمد بن محمد بن عیسی اشعری
  • عبدالله جعفر حمیری
  • حسن بن فضل بن یزید یمانی
  • احمد بن مهران
  • محمد بن حسن طائی

 

شاگردان

  • ابن ابی رافع صیمری
  • ابوالقاسم جعفر ابن قولویه
  • ابومحمد هارون بن موسی تلعبکری
  • ابوغالب احمد بن محمد زراری
  • محمد بن علی ماجیلویه قمی

 

آثار

  • تفسیر الرؤیا (تعبیر خواب)
  • الرجال
  • الرد على القرامطه
  • الرسائل رسائل ائمه علیهم السلام
  • الکافى
  • ما قیل فی الائمه علیهم السلام من الشعر

 

عروج ملکوتی

کلینی در شعبان سال ۳۲۹ قمری (سال تناثر نجوم) مصادف با شروع غیبت کبرای امام زمان (عج) در بغداد از دنیا رفت. محمد بن جعفر حسنی معروف به ابو قیراط بر جنازه کلینی نماز خواند و بدن او در باب کوفه بغداد به خاک سپرده شد.

زندگینامه شیخ صدوق

به نام آفریننده عشق

 

ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابَوَیْه قمی (۳۰۶ – ۳۸۱ قمری) معروف به شیخ صدوق و ابن بابَوَیْه از علمای علم حدیث شیعه است.

 

ویژگی ها

محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى، مشهور به شیخ صدوق در سال ۳۰۶ قمری در خاندان علم و تقوا در شهر مذهبى قم، دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش، على بن حسین بن بابویه قمى، از برجسته ترین علما و فقهاى زمان خود بود. او در بازار، دکان کوچکى داشت و از طریق کسب و تجارت، در نهایت زهد و عفاف، امرار معاش مى‌کرد.

همچنین، ساعاتى از روز را نیز در منزل به تدریس و تبلیغ معالم دین و نقل روایات اهل بیت (ع) مى‏‌پرداخت. جلالت شأن و منزلت این فقیه بزرگوار، تا بدان پایه رسید که حضرت امام حسن عسکرى (ع)، او را با القابى چون «شیخى»، «معتمدى» و «فقیهى» مورد خطاب قرار داد.

امام حسن عسکری (ع) برای شیخ صدوق نامه‌ای نوشته است که چون این نامه داراى مضامین بسیار بلندى است و در طى آن، نکات دقیقى بیان شده که آگاهى بر آن، براى سالکان سبیل ولایت، ضرورى به نظر مى‏‌رسد، لذا متن آن را عینا در اینجا نقل مى‌کنیم: اى فقیه مورد اعتماد من، على بن الحسین بن بابویه القمى، خداوند تو را به کارهاى مورد رضایتش توفیق دهد و از نسل تو، اولاد صالح بیافریند. تو را به رعایت تقوى و برپا داشتن نماز و اداى زکات وصیت ‏می‌کنم و نیز به رعایت تقوا و بر پا داشتن نماز و اداى زکات، زیرا کسى که زکات نپردازد، نمازش قبول نخواهد شد. همچنین تو را سفارش می‌کنم به بخشایش گناه دیگران، خویشتن داری به هنگام خشم و غضب، ارتباط با خویشاوندان، تعاون و همکارى با برادران دینى و کوشش در رفع نیازهاى آن‌ها در تنگدستى و گشاده‏ دستى، بردبارى و کسب آگاهى و معرفت در دین.

در کارها ثابت قدم و با قرآن هم‏‌پیمان باش. اخلاق خود را نیکو گردان و دیگران را به کارهاى شایسته امر کن و از پلیدى‏‌ها باز دار، زیرا خداوند فرموده است: «در بسیارى از سخنان آهسته و در گوشى آن‌ها، هیچ خیرى نیست مگر اینکه ضمن آن، به صدقه یا کار نیک و یا اصلاح بین مردم امر نمایند.» (به طور کلى‏) تو را سفارش مى‏‌کنم به خوددارى از تمام معاصى و گناهان. نماز شب را ترک مکن زیرا پیامبر اکرم (ص) در وصیت خود به‏ على (ع)، سه مرتبه فرمود: «بر نماز شب مواظبت نما. (آگاه باش‏) هر کس نسبت به نماز شب بى‏‌اعتنا باشد، از ما نیست.» پس اى على بن الحسین، تو خود به سفارشات من عمل کن و شیعیان مرا نیز دستور ده تا عمل کنند.

نیز تو را به صبر و پایدارى و انتظار فرج توصیه می‌کنم، زیرا پیامبر اکرم (ص) فرمود: «بهترین کارهاى امت من، انتظار فرج است.» شیعیان ما همواره در غم و اندوه به سر می‌برند تا فرزندم ظهور کند، همان کسى که پیامبر (ص) بشارت آمدنش را داده است. او زمین را از عدل و داد پر می‌کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. پس بار دیگر اى على بن بابویه، تو را به صبر و استقامت توصیه می‌کنم و تو نیز به همه شیعیان و پیروان مرا به صبر و استقامت فرمان بده.

نحوه تولد شیخ صدوق این گونه بود که عمر با برکت على بن بابویه از پنجاه مى‏‌گذشت و هنوز فرزندى نداشت. لذا نامه‏‌اى به محضر مبارک حضرت ولى عصر (عج) نوشت و از آن حضرت درخواست کرد برایش دعا کند تا خداوند به او فرزندى صالح و فقیه مرحمت فرماید. ابو جعفر بن على الاسود مى‏‌گوید: من نامه ابن بابویه را به حسین بن روح، سومین نایب خاص حضرت حجت (عج) رساندم. پس از سه روز به من خبر داد که حضرت براى على بن حسین بن بابویه دعا فرموده و گفته است: به زودى خداوند به او فرزند مبارکى عطا مى‏‌فرماید و به سبب او [به مردم‏] خیر مى ‏رساند و بعد از او (شیخ صدوق) نیز فرزندان دیگرى به او (ابن بابویه) مرحمت مى‏‌فرماید.

شیخ صدوق در یکى از کتاب‌هایش به نام «کمال الدین»، ضمن نقل موضوع فوق، اضافه مى‏‌کند که هر گاه ابو جعفر بن على الاسود مرا مى‏‌دید که براى طلب علم و دانش به محضر استاد مى‌‏رفتم، به من مى‏‌فرمود: این علاقه و اشتیاق تو به علم، تعجبى ندارد، زیرا تو به دعاى امام زمان (عج) متولد شده‏‌اى. مرحوم علامه مجلسى نیز در کتاب ارزشمند «بحار الانوار»، این قضیه را از معجزات حضرت ولى عصر (عج) دانسته است.

علامه خوانسارى در کتاب ارزشمند «روضات الجنات» مى‌نویسد: از کرامات صدوق که در این اواخر به وقوع پیوسته و عده کثیرى از اهالى شهر آن را مشاهده کرده‌‏اند، آن است که در عهد فتحعلى شاه قاجار، در حدود سال ۱۲۳۸ قمری، مرقد شریف صدوق که در اراضى رى قرار دارد، از کثرت باران خراب شد و رخنه‌اى در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن، اطرافش را می‌کندند، پس به سرداب‌ه‏اىی که مدفنش بود برخوردند. هنگامى که وارد سرداب شدند، دیدند که جثه او همچنان تر و تازه، با بدن عریان و مستور العوره باقى مانده و در انگشتانش اثر خضاب دیده مى‏ شود. در کنارش نیز تارهاى پوسیده کفن، به شکل فیتیله‏‌‌ هایى روى خاک قرار گرفته است.

هنگامی که از شیخ بهایی در مورد شیخ صدوق سؤال شد، وی پس از توثیق و مدح و ثنای شیخ صدوق گفت: پیش از این‌ها از من پرسیدند: بین زکریا بن آدم و صدوق، کدام‌یک از دیگری افضل و بالاتر است؟ من گفتم: زکریا بن آدم، زیرا اخبار بسیار در مدح او رسیده. بعد از این سؤال و جواب، شیخ صدوق را در عالم رؤیا دیدم که به من فرمود: از کجا ظاهر شد بر تو، برتری زکریای‌ بن ‌آدم از من؟ این جمله را فرمود و از من اعراض کرد.

 

از منظر فرهیختگان

شیخ طوسى مى‌گوید: او دانشمندى جلیل القدر و حافظ احادیث بود. از احوال رجال کاملا آگاه و در سلسله احادیث، نقادى عالى مقام به شمار مى‌‏آمد و در میان علماى قم، از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات، بى‏‌نظیر بود و در حدود سیصد اثر تألیفى از خود به یادگار گذاشت.

نجاشى می‌گوید: ابو جعفر (شیخ صدوق) ساکن رى، بزرگ ما و فقیه ما و چهره برجسته شیعه در خراسان است. به بغداد نیز وارد شد و با اینکه در سن جوانى بود، همه بزرگان شیعه (شیوخ الطائفه) از او استماع حدیث می‌کردند.

سید بن طاوس مى‌گوید: شیخ صدوق کسى است که همه بر علم و عدالت او اتفاق دارند.

علامه مجلسى مى‏‌گوید: شیخ صدوق از بزرگترین علماى گذشته است و از جمله کسانى است که از آثار امامان بزرگوار تبعیت مى‏ کنند، نه از پندارها و خواهش‌هاى نفسانى خود. به همین دلیل است که اکثر علماى شیعه، کلام وى و پدرش را به منزله حدیث و روایات اهل بیت (ع) مى‌‏دانند.

سید محمد باقر خوانسارى می‌گوید: شخصیت نامدار و مورد اعتماد، پایه و ستون دین، رئیس محدثین، ابو جعفر دوم، مشهور به شیخ صدوق، در علم، عدالت، فهم مطالب، برجستگى شخصیت، فقاهت، جلالت قدر، وثوق و درست‌کردارى و تصانیف بسیار و حسن سلیقه‌‏اى که در تنظیم و تألیف آن‌ها به کار برده و در آراستگى به همه صفاتى که زیبنده شخصیت‌های نامى و صاحبان فضل و کمال است، بالاتر از آن است که نیازمند به بیان و گفتار یا محتاج به تقریر قلم و نوشتار باشد.

علامه بحر العلوم می‌گوید: شیخ صدوق، بزرگ بزرگان، استاد راویان شیعه، ستونى از ستون‌هاى شریعت اسلام و پیشواى محدثین است و در آنچه از امامان شیعه (ع) نقل مى‌‏کند، راست گفتار است. او به دعاى حضرت صاحب الامر (عج) به دنیا آمد و همین فضیلت و افتخار بزرگ، او را بس که امام عصر (عج) در نامه مبارکش، او را با کلماتى همچون فقیه، نیکوکار، مبارک و «ینفع الله به» (خدا به وسیله او نفع می‌رساند) وصف فرموده‏ است.

 

اساتید

  • علی بن بابویه قمی
  • محمد بن حسن ولید قمی
  • احمد بن علی بن ابراهیم قمی
  • علی بن محمد قزوینی
  • جعفر بن محمد بن شاذان
  • جعفر بن محمد بن قولویه قمی
  • علی بن احمد بن مهریار
  • ابوالحسن خیوطی
  • ابوجعفر محمد بن علی بن اسود
  • ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی

 

شاگردان

  • شیخ مفید
  • حسین بن عبیدالله غضائری
  • حسین بن علی بن بابویه قمی
  • حسن بن حسین بن بابویه
  • حسن بن محمد قمی
  • علی بن احمد بن عباس نجاشی
  • سید ابوالبرکات علی بن حسن جوزی حلی
  • ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خزاز
  • سید مرتضی علم‌الهدی

 

آثار

  • من لا یحضره الفقیه
  • مدینه العلم
  • عیون اخبار الرضا
  • کتاب التوحید
  • الخصال
  • الامالى
  • معانى الاخبار
  • علل الشرائع
  • کمال الدین و تمام النعمه
  • ثواب الاعمال و عقاب الاعمال

 

عروج ملکوتی

این عالم بزرگوار، سرانجام پس از گذشت بیش از هفتاد سال از عمر شریف و پر برکتش، در سال ۳۸۱ قمری، دعوت حق را لبیک گفت و در شهر رى دیده از جهان فروبست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه شیعیان در نزدیکى مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنى به خاک سپرده شد. آرامگاهش در این ایام به نام «ابن بابویه» در شهر رى مشهور است. در زمان فتحعلی شاه، جسد او بر اثر حادثه‌ای که باعث نبش قبر او شده بود، آشکار شد و پس از گذشت بیش از ۸۰۰ سال، پیکرش سالم باقی مانده بود.

زندگینامه محمد بن حسن طوسی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن حسن بن علی بن حسن (۳۸۵ – ۴۶۰ قمری)، مشهور به شیخ طوسی و شیخ الطائفه، از مشهورترین محدّثان و فقیهان شیعه بود.

 

ویژگی ها

وی در رمضان سال ۳۸۵ قمری، در طوس یکی از شهرهای خراسان متولد شد. در ۲۳ سالگی از خراسان به عراق آمد و از اساتیدی چون شیخ مفید و سید مرتضی استفاده کرد. خلیفه عباسی، کرسی تدریس کلام بغداد را به او سپرد. هنگامی که کتابخانه شاپور در آتش سوخت، به نجف رفت و در آنجا تدریس و فعالیت علمی خود را شروع کرد که باعث ایجاد تدریجی حوزه علمیه نجف شد.

نظرات و نوشته‌های فقهی او مثل نهایه، الخلاف و المبسوط، مورد توجه فقیهان شیعه است. التبیان، کتاب مهم تفسیری اوست. شیخ طوسی در سایر علوم اسلامی مثل رجال، کلام و اصول فقه نیز صاحب‌نظر بود و کتاب‌های او جزء کتاب‌های مرجع علوم دینی است. او تحول در اجتهاد شیعی را آغاز کرد و مباحث آن را گسترش داد و در برابر اجتهاد اهل سنت به آن استقلال بخشید.

شیخ طوسی از سرآمدان مکتب کلامی عقل‌گرای بغداد بود و روش استادان خود سید مرتضی و شیخ مفید را ادامه داد و به کمال رساند. شیخ طوسی در زمینه‌های مختلف علوم دینی به تالیف کتاب پرداخت و از رهگذر نفوذی که در جامعه علمی شیعه یافت و شاگردان بسیاری که تربیت کرد تاثیری دیرپای بر تفکر علمای شیعه گذارد. اجتهاد و عقل‌گرایی در فقه و عقاید شیعه با کوشش‌های شیخ طوسی بین شیعیان شیوه غالب شد و به سیطره روش اخبارگرایی برای چند سده پایان داد. وی را احیاگر علم اصول فقه و اجتهاد و نخستین کسی شمرده‌اند که باعث ورود اجتهاد به فقه شیعه شد.

پس از حمله ترکان سلجوقی به بغداد و حوادث پس از آن مانند آتش‌سوزی در کتابخانه شاپور و نزاع شیعه و سنی در بغداد، شیخ به نجف مهاجرت کرد و فعالیت علمی خود را در این شهر آغاز کرد و حوزه علمیه نجف با تلاش‌های او پاگرفت. شیخ توانست اوضاع تحصیلی آشفته و نابسامان نجف را تحت نظم درآورد و حلقه‌های درسی را تشکل بخشد. عده‌ای اندک، از کسانی که همراه شیخ از بغداد به نجف رفته یا شهرتش را شنیده بودند، به او پیوستند و دیری نپایید که شهر نجف مرکزیت علمی و فکری تشیع را از آن خود کرد. البته عده‌ای معتقدند پیش از ورود شیخ نیز در نجف حلقه‌های علمی و درسی شکل گرفته بوده است و نقش شیخ تثیبت و نظم‌بخشی به حوزه نجف بوده است.

وارد کردن روش عقلگرایانه و استدلال گرایانه در استنباط احکام فقهی، اغلب به عنوان برجسته‌ترین دستاورد شیخ طوسی در تاریخ فقه شیعی شناخته می‌شود. پیش از شیخ طوسی، روش حدیث‌گرایانه بر اندیشه فقهی شیعیان غالب بود. شیخ طوسی در کتاب المبسوط با بهره‌گیری از روش اجتهادی به استنباط احکام از روایات بر اساس قواعد اصولی پرداخت. روش اجتهادی شیخ طوسی تاثیر عمیقی بر سیر تاریخی فقه شیعه گذاشت و این روش تا مدت‌ها بدون رقیب در میان فقهای شیعه به کار گرفته شد. پس از شیخ حتی آرای فقهی وی نیز مورد قبول علما بود و کسی جسارت مخالفت با نظریات وی را نداشت، تا اینکه ابن ادریس باب اعتراض بر وی را گشود.

حل مسئله تعارض روایات رسیده از امامان، از دغدغه‌های شیخ طوسی بود. او با نگارش کتاب‌های “تهذیب الاحکام” و “الاستبصار فیما اختلف من الاخبار” روایات متعارض را جمع آوری کرد و به تأویل و توجیه تعارض‌ها و روش حل تعارض و استنباط احکام از این روایات پرداخت. توجه به فقه تطبیقی یا فقه مقارن از ویژگی‌های اندیشه فقهی شیخ طوسی است. اثر مهم او در این زمینه، کتاب الخلاف فی الاحکام است.

شیخ طوسی نویسنده کتاب التبیان فی تفسیر القرآن است. کتاب التبیان نخستین تفسیر شیعیان است که تمام سوره‌های قرآن را در برمی‌گرفت. تفسیرهای شیعیان پیش از شیخ طوسی، تنها به نقل روایاتی در تفسیر آیات قرآن بسنده می‌کردند. توجه شیخ طوسی به آرای دانشمندان شیعه و سنی و نقد و بررسی آرای تفسیری دیگر مفسران، استفاده از متون ادبی عرب پیش از اسلام و ارائه اطلاعات درباره لغات غریب قرآن و اختلاف قرائت و مسائل فقهی و کلامی و بلاغی آیات قرآن از جمله ویژگی‌های این تفسیر است.

از دید برخی، دیگر ویژگی روش تفسیری شیخ طوسی، رویکرد اجتهادی و عقل‌گرایانه او در تفسیر قرآن است که با رویکرد روایی مفسران قبل از او متفاوت بود. شیخ طوسی با استناد به آیات قرآنی، قرآن را متنی قابل فهم برای عقل بشر می‌داند و روایاتی را که تنها راه فهم قرآن را مراجعه به احادیث می‌دانند، نمی‌پذیرد.

از طوسی با عناوینی مانند فقیه الشیعه، فقیه الامامیه و شیخ الشیعه و عالمهم یاد کرده‌اند. اما در میان امامیه، مشهورترین لقب او شیخ الطائفه است. عنوان شیخ الطائفه درمیان امامیه، قبلاً به صفوانی اطلاق می‌شد. نجاشی که از معاصران شیخ طوسی بوده، از او با این عنوان یاد نکرده و فقط با عناوین «جلیل فی اصحابنا، ثقه، عین، من تلامذه شیخنا ابی عبدالله» از او نام برده است.

‌بنابراین، این عنوان پس از وفات طوسی یا دستِ کم پس از هجرت او از بغداد به نجف، به وی اطلاق شده است. در قرون بعدی، عنوان شیخ در میان امامیه به طوسی اختصاص‌ یافت. قزوینی رازی در قرن ششم، طوسی را «فقیه عالم و مفسر و مقری و متکلم» خوانده و نوشته که قول و فتوای طوسی مورد اعتقاد کامل علمای شیعی است.

وی از طوسی با عنوان «شیخ کبیر» یاد کرده و در شمار «محققان شیعۀ اصولی» و در کنار سید مرتضی از او نام برده است. علامه حلی از طوسی با عناوین «شیخ الامامیه» و «رئیس الطائفه» یاد نموده و بحرانی، به نقل از برخی مشایخ خود، از وی با عناوین «شیخ الطائفه، رئیس المذهب، امام فی الفقه و الحدیث» نام برده است. آرای شیخ طوسی، پس از وی، در میان امامیه با قبول عام روبرو شد. در برخی موضوعات، شیخ طوسی پیشگام علمای شیعه است. برای نمونه، او نخستین کس در میان شیعه است که تفسیری جامع بر سراسر قرآن نگاشت و کتابی تفصیلی در اصول فقه نوشت؛‌ بنابراین الذریعه استاد وی، سید مرتضی که در ۴۲۰ تألیف شده، پس از آن نوشته شده است.

به نوشتۀ علامه حلی، همگی علمای امامی پس از شیخ طوسی به او اقتفا کرده و به ذکر آرای او بسنده نموده‌اند.  طوسی با تلفیق آرای متفاوت در میان شیعه، به نوعی گردآورنده و تدوین کننده آرا و آثار مکاتب مختلف در حوزۀ علوم دینی امامیه است. وی کوشید تا از عقاید علمی امامیه قرائتی معیار عرضه کند؛ قرائتی که دست کم تا دو قرن پس از وی جایگاه ویژۀ خود را نگاه داشت. از همین روست که علمای بزرگ شیعی قرون بعد، از وی با عنوان «المهذب للعقائد فی الاصول و الفروع» یاد کرده‌اند.

شیخ طوسی راه میانۀ نص‌گرایی و اجتهاد فقهی را با تلفیق آموزه های مکتب قم و مکتب بغداد در میان امامیه استوار کرد و نهادینه ساخت. او را نخستین کسی دانسته‌اند که روش اجتهاد مطلق را در میان امامیه باب کرد. در کلام، طوسی بیشتر شارح مکتب کلامی مفید و سید مرتضی است، هرچند که مکتب کلامی قم و بغداد را تلفیق کرده و به همین دلیل، علمای امامی پس از وی آن را پذیرفته‌اند.

در مقدمه کتاب «النهایه» شیخ آمده است: گروهی از بزرگان شیعه؛ مانند حمدانی قزوینی، عبدالجبار بن عبدالله مقری رازی و حسن بن بابویه، در بغداد، این کتاب را با مباحثه می‌کردند. در ضمن مباحثه هر کدام از آنها ایراداتی به ترتیب ابواب و فصول آن  و همچنین اشکالات سندی و مانند آن به کتاب وارد می‌کردند و در غیاب شیخ به او معترض بودند. البته این جریان در زمانی اتفاق افتاد که شیخ طوسی به نجف مهاجرت کرده بود. در نهایت، همه علما جمع شده و قرار بر این گذاشتند که به نجف اشرف مشرف شده و سه روز، روزه بگیرند و غسل کنند و شب جمعه در حرم حضرت علی (ع) بمانند و مشغول عبادت شوند، تا شاید از طرف حضرت علی (ع) مطلب برای همه روشن گردد.

بنابراین، دسته جمعی به نجف اشرف رفته و پس از سه روز روزه و عبادت، شب جمعه در حرم به علی (ع) متوسل شدند. اواخر شب به خواب رفته و همگی آنها حضرت امیرالمؤمنین (ع) را در خواب دیدند. آن حضرت به آن‌ها فرمود: در فقه اهل بیت (ع)، کتابی که سزاوار اعتماد، اقتدا و رجوع کردن به آن باشد؛ مانند کتاب النهایه تصنیف نشده؛ یعنی کتاب نهایه از تمام کتب فقهی شیعه معتبرتر است. علت آن هم این است که مصنف او با قصد خلوص برای خدا و بدون هیچ گونه غرض دیگری آن را نوشته است. پس آن کتاب، از هر جهت بی‏‌نیاز کننده شما از کتاب‌های دیگر است. در صحت آن شک نکنید و به آن عمل کنید.

آنها وقتی از خواب بیدار شدند، هر یک اظهار نمودند خوابی دیده‌‏اند که دلیل بر صحت کتاب نهایه است، ولی قرار گذاشتند که هیچ‌کدام خوابشان را نقل نکنند، بلکه روی کاغذی بنویسند و بعد تطبیق نمایند تا چگونگی خواب‌ها معلوم شود. وقتی همه آنچه را در خواب دیده بودند روی کاغذ نوشتند، دیدند خواب همه یکی بوده، حتی عبارت‌ها نیز با هم هیچ فرقی نداشته است. برای همین، همگی خوشحال به منزل شیخ طوسی آمدند که داستان را به شیخ خبر دهند. وقتی وارد منزل شدند، شیخ به محض این که آنها را دید، فرمود: حرف و گفته مرا درباره کتاب قبول نکردید، تا از حضرت علی (ع) تعریف و مدح آن را شنیدید!

یکی از موثقین نقل می‌کند: وقتی که در نجف ساکن بودم، روزی مرحوم آیت الله خویی، پدرم را خواست. من نیز به همراه پدرم خدمت آن بزرگوار رسیدیم. ایشان رو به ما کرده و فرمودند: جنازه شیخ طوسی در حال تعمیر قبر نمایان شده و قرار است با چند نفر به زیارت بدن آن مرحوم برویم. لذا خواستم شما هم همراه من باشد. با هم به سوی مقبره شیخ طوسی رفتیم. مرحوم آیت الله العظمی آقای حکیم و مرحوم آیت الله العظمی شاهرودی و عده‌ای دیگر هم آمده بودند. همه ما مشاهده کردیم که جنازه شیخ طوسی پس از گذشت قرن‌ها، تازه و سالم مانده است.

اساتید

  • احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز
  • احمد بن محمد بن موسی
  • حسین بن عبیدالله بن غضائری
  • علی بن احمد بن محمد بن ابی‌جید
  • شیخ مفید

 

شاگردان

بیش از ۳۰۰ تن از مجتهدان شیعه و بسیاری از اهل سنت، از شاگردان شیخ طوسی بوده‌اند. نام برخی از آن‌ها از این قرار است:

  • آدم بن یونس بن ابی مهاجر نسیفی
  • ابوبکر احمد بن حسین بن احمد خزاعی
  • ابوطالب اسحاق بن محمد قمی
  • ابوابراهیم اسماعیل برادر اسحاق مذکور
  • ابوالخیر برکة بن محمد بن برکة اسدی
  • ابوالصلاح تقی بن نجم الدین حلبی
  • ابوابراهیم جعفر بن علی بن جعفر حسینی
  • شمس الاسلام حسن قمی
  • ابومحمد حسن بن عبدالعزیز بن حسن جبهانی
  • ابوعلی طوسی، فرزند شیخ طوسی
  • موفق الدین حسین بن فتح واعظ جرجانی
  • ابوعبدالله حسین بن مظفر حمدانی
  • ابوالوضاح ذوالفقار حسینی مروزی
  • زین بن علی بن حسین حسینی

 

آثار

  • تهذیب الأحکام
  • الإستبصار فیما اختلف من الأخبار
  • کتاب الإمالی
  • کتاب الغیبة
  • الابواب معروف به رجال شیخ طوسی
  • الفهرست
  • اختیار معرفة رجال
  • التبیان فی تفسیر القرآن
  • المسائل الدمشقیه فی تفسیر القرآن
  • المسائل الرجبیه فی تفسیر آیة من القرآن
  • النهایة فی مجرد الفقه و الفتوی
  • المبسوط فی الفقه الإمامیة

 

عروج ملکوتی

شیخ طوسی در شب دوشنبه ۲۲ محرم سال ۴۶۰ درگذشت و در نجف در خانه خویش به خاک سپرده شد. بنا به وصیت وی، آنجا تبدیل به مسجد شد. این مسجد هم‌اکنون در قسمت شمال بقعه علوی، به نام مسجد طوسی معروف است.

زندگینامه فضل بن حسن طبرسی

 

به نام آفریننده عشق

 

فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسی (۴۶۸ یا ۴۶۹ – ۵۴۸ قمری) ملقب به امین الاسلام، از مفسران نامدار شیعه و نویسنده تفسیر مجمع البیان است.

 

ویژگی ها

او در قرن ششم قمری می‌زیست و محدّث، فقیه و متکلّم نیز بود. سال تولد او به طور دقیق مشخص نیست ولی برخی محققان آن را در سال‌های ۴۶۷ تا ۴۶۹ قمری دانسته‌‌اند. محل تولد او نیز در منابع قدیمی نیامده است. نویسنده کتاب طبرسی و تفسیر مجمع البیان او را متولد مشهد دانسته است و برای مدعای خود منبعی ذکر نکرده است. فرزند او ابونصر حسن بن فضل بن حسن طَبرِسی، صاحب کتاب «مکارم الأخلاق» است و نوۀ او ابوالفضل علی بن حسن بن فضل طبرسی، صاحب مشکاة الانوار است که در تکمیل کتاب مکارم الاخلاق نگاشته شده است.

درباره این که طبرسی اهل کجاست اختلاف شده است‌ برخی او را مازندرانی و برخی اهل تفرش می‌دانند. این اختلاف ناشی از اختلاف در آوانگاری شهرت طبرسی است. برخی آن را طَبَرسی خوانده‌اند، با این ادعا که این کلمه نشان‌دهنده انتساب به طبرستان است. میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانة الادب  و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات بر این اصرار دارند. برخی نیز گفته‌اند نسبت به طبرستان، طبری یا طبرانی یا طبرستانی خواهد بود و نه طبرسی، بلکه نام دقیق مؤلف مجمع البیان، طَبْرِسی است که عربی شده تَفرِشی است و تفرشی منسوب به شهری در نزدیکی قم و اراک است. شبیری زنجانی رجال شناس و مرجع تقلید نیز او را اهل تفرش می‌داند.

طبرسى، فقیهى ارجمند، ادیبى چیره دست، مفسرى بى ‏نظیر، مورخى بی‌مانند، محدّثى عالی‌قدر، متکلمى توانا و نویسنده‌ای بزرگ می باشد. تألیفات این مرد بزرگ و شخصیت عظیم الشأن و جلیل القدر در هر موضوعى از مباحث دینى مورد توجه علما و محققین گرفته و در تمام اعصار و امصار و در همه شهرها و ولایات محل استفاده و استناد قرار دارد. نخستین کسى که در باره طبرسى سخن گفته است ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهقی است. وى گوید: طبرس منزلى است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت است و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده‌‏اند و مرقد او آنجا است به قرب مسجد قتلگاه و از اقارب نقباى آل زباره بودند.

تصانیف بسیار است او را و غالب بر تصانیف او اختیارات است و اختیار از کتب رتبه بلند دارد. مثلا از کتاب مقتصد در نحو اختیارى نیکو کرده است به غایت کمال و از شرح حماسه مرزوقى اختیارى کرده است فی غاية الجودة. او را تفسیرى است مصنف ده مجلد و کتب دیگر بسیار و در علوم حساب و جبر و مقابله نیز مشار الیه بود. در «نامه دانشوران» آمده است: اسمش فضل است پسر على بن فضل و لقبش امین الدین. وى در علم تفسیر از أئمه و در فقه از مجتهدین و در حدیث از ثقات معدود می‌گردد و از مشاهیر مائه ششم هجرى محسوب می‌شود. تصانیف او در فن شریف تفسیر اشتهار کامل و اعتبار تمام دارد. ترجمه حال این بزرگوار را صاحب ریاض العلما که از تلامذه مجلسى دوم بوده است از همه علمای رجال بهتر نوشته است.

علماى رجال در احوال طبرسى می‌نويسند: از جمله روایات شیخ طبرسی صحیفه الرضا (ع) است و این صحیفه مبارکه قرب هفتصد بیت کتابت دارد و فعلا در نزد نگارنده موجود است. احادیث منطویه و اخبار مرویه آن اختصاص دارد به حضرت امام ابو الحسن على بن موسى (ع)‌. شیخ طبرسى آن را به سند خود که متصل می‌شود به حضرت مقدس رضوى روایت فرموده و اخذ روایت آن را در زمانى که مجاور تربت شریف حضرت رضا (ع) بوده، نموده است.

از صاحب ریاض العلما چنین نقل شده است: مشهور است طبرسی دچار سکته شد‌. گمان بردند که وفات یافته است، پس او را دفن کردند. طبرسی به هوش آمد و خود را در قبر دید. نذر کرد که اگر خدا او را از این بلا نجات دهد، کتابی در تفسیر قرآن تألیف کند. از قضا، شخصی قبر او را نبش کرد. هنگامی که نبش قبرکننده به درآوردن کفن‌های او مشغول شد، طبرسی دست او را گرفت. آن شخص ترسید. طبرسی قصه را برای او تعریف کرد. نبش قبر کننده او را بر دوش گرفته، به خانه رساند. طبرسی کفن خود و اموالی به نبش قبر کننده بخشید و آن شخص نیز از کار خود توبه کرد. طبرسی نیز در عمل به نذر خود کتاب مجمع البیان را تألیف کرد.

 

از منظر فرهیختگان

در «مجالس المؤمنین» آمده است: امین الدین، ثقة الاسلام، ابو على فضل بن حسن طبرسى،  از بزرگان مفسرین و ارکان علماى تفسیر است. تفسیر بزرگ وى، مجمع البیان، خود دلیل بارزى است که این بزرگوار در علوم و معارف قرآن در چه پایه بلندى بوده و او را در میان علماى امت مقامى بسیار ارجمند است.

سید محسن امین می‌گوید: فضیلت و مقام طبرسى و بزرگوارى و عظمت وى در میان علماى امامیه روشن‏‌تر  از این است که بیان گردد. وفور علم و دانش و کمالات عالیه وى بر همگان واضح و مبرهن است و کسى را در این مورد سخنى نیست. وثاقت و عدالت او نیز نزد علماى رجال محرز و مسلم می‌باشد. کتاب مجمع البیان، بزرگترین شاهد بر وسعت اطلاعات و کمال او است.

در «نقد الرجال» آمده است: طبرسى از ثقات و اجلای مذهب امامیه به شمار می‌رود. عدالت، فضیلت و شایستگى وى بر هیچ کس پوشیده نیست. تصانیف و تألیفات او هر کدام در موضوع خود، کم‌نظیر و قابل استناد می‌باشد. آثار طبرسى در میان آثار علماى شیعه مانند ستارگان فروزان می‌درخشند.

در «روضات الجنات» آمده است: شیخ شهید سعید، محقق فقیه فرید، امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسى، از فضلاى عالی‌قدر و محققین ارجمند است. طبرسى در فقه، حدیث، تفسیر و ادبیات، سرآمد علماى زمان خود بود و در هر دانشى تبحر داشت. جلالت قدر و عظمت مقام وى در نزد همگان روشن و واضح است. تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع وى از مهمترین آثار علمى هستند که وفور دانش و کثرت اطلاعات او را بیان می‌کنند.

محدث نورى می‌گوید: افتخار علماى اعلام و امین ملت اسلام، مفسر بزرگوار، فقیه ارجمند، ابو على فضل بن حسن طبرسى، از بزرگان علما و رجال کامل و باجلالت بی‌شمار است. تفسیر مجمع البیان که از هنگام تألیف تا کنون مورد استفاده مفسرین بوده و تمام جویندگان علوم قرآن از وى استفاده می‌برند، از آثار این عالم جلیل القدر است. این عالم بزرگوار تألیفات دیگرى نیز دارد که هر کدام در موضوع خود جالب و قابل استفاده می‌باشند.

محدث قمى می‌گوید: فضل بن حسن طبرسى که دوست و دشمن به وفور علم و دانش و فضل و کمال وى گواهى می‌دهند، یکى از ثقات فقها و محدّثین عالی‌قدر است. مجمع البیان یکى از تألیفات این محقق عظیم الشأن است که شیخ شهید در باره آن می‌گوید: مانند این تفسیر نوشته نشده و مؤلف آن از بزرگوارترین افراد علماى امامیه است.

 

اساتید

  • ابوعلی بن شیخ طوسی
  • ابوالوفاء عبدالجبار بن علی المقری رازی
  • حسن بن حسین قمی رازی
  • موفق الدین ابن الفتح الواعظ بکرآبادی
  • سید ابوطالب محمد بن الحسین جرجانی

 

شاگردان

  • فرزند وی، ابونصر حسن بن فضل
  • ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب
  • شیخ منتجب الدین
  • قطب راوندی
  • سید فضل الله راوندی
  • سید ابوالحمد مهدی بن نزار حسینی قاینی

 

آثار

  • مجمع البیان
  • جامع الجوامع یا جوامع الجامع
  • الوافی
  • اعلام الوری باعلام الهدی
  • اعلام الهدی فی فضائل الائمة (ع)
  • تاج الموالید
  • الآداب الدینیة
  • النور المبین
  • الفائق

 

عروج ملکوتی

شیخ طبرسى در شب عید قربان سال ۵۴۸ قمری در شهر سبزوار دیده از جهان فروبست و جنازه‌اش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مقبره قتلگاه به خاک سپردند. مزار طبرسى اکنون در مشهد مقدس در حاشیه غربى خیابان طبرسى (خیابانى که به نام وى نام‌‏گذارى شده) موجود است و در این اواخر یکى از مردان نیکوکار، ساختمان مجللى بر روى آن ساخته و در حال حاضر مزار او یکى از مزارات مشهور مشهد مقدس می‌باشد. افندی اصفهانی و محمد باقر خوانساری هر دو تصریح به شهادت طبرسی نموده‌اند و حاجی نوری می‌نویسد: کسانی که شرح حال او را نوشته‌اند چگونگی شهادت او را ذکر نکرده‌اند؛ شاید وی با سم به شهادت رسیده و لذا شهادت او معروف نگردیده است. آیت الله سبحانی این ادعا را جزء اوهام دانسته که هیچ منبعی قبل از ریاض العلما ندارد.

زندگینامه سید رضی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن حسین رضی (۳۵۹ – ۴۰۶ قمری) از شاعران و فقیهان قرن چهارم شیعه و گردآورندهٔ نهج‌البلاغه بود.

ویژگی ها

وی در محله شیعه نشین کرخ بغداد دیده به جهان گشود و نام زیباى محمد به خود گرفت. محمد که بعدها به شریف‌رضى و سید رضى شهرت یافت از خاندانى برخاست که همه از بزرگان دین و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهیزکاران کم مانند و روزگار بودند. پدر و مادر سید رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان امام حسین (ع) بودند. نسب وى از جانب پدر، با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد.

نقل است: روزى شیخ مفید به منظور تدریس، قدم بر مسجد براثا گذاشت و درس را شروع کرد. چند لحظه بعد، بانوى محترمى را دیدند که دست دو فرزند کوچک را گرفته بود. بانوى پاکدامن در کمال متانت رو به شیخ کرد و گفت: اى شیخ! اینان دو فرزند من، سید مرتضى و سید رضى هستند. به خدمت شما آورده‌ام تا فقه به آنان بیاموزى. با شنیدن این کلام، شیخ شروع به گریستن کرد. وقتی دلیل را پرسیدند، وی گفت: یک شب در خواب دیدم در همین مسجد نشسته‌ام و مشغول تدریس هستم. در خواب، حضرت فاطمه زهرا (س) را دیدم که دست دو فرزندش امام حسن و امام حسین (ع) را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شیخ! دو فرزندم حسن و حسین را پیش آوردم تا ایشان را فقه بیاموزى. اکنون تعبیر خوابم را فهمیدم.

سید رضى از همان اوایل کودکى با اشتیاق فراوان به تحصیل و فراگیرى علوم روی آورد. وى از جدیت و پشتکارى برخوردار بود که پیشرفت علمى و ادبى او را سرعت مى‌بخشید. سید رضى از تمام فرصت‌های عمرش بهره‌هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حدیث، کلام، بلاغت فقه، اصول تفسیر و فنون شعر و… را آموخت تا اینکه در بیست سالگى از تحصیل بى‌نیاز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.

سید رضى از بزرگترین صاحبان فصاحت و بلاغت بود که از درکى صحیح و ذوقى سلیم برخوردار بود. وى اولین چکامه قصیده‌اش را در مدح و ستایش اهل بیت (ع) سرود. او در آن هنگام بیش از ۹ سال نداشت اما چنان مهارتى از خود نشان داد که همگان را شگفت زده کرد. او در طول حیات شعر و شاعرى خود، تاثیری گذاشت که لقب اشعر قریش، اشعر عرب و سرآمد شعراى قریش و عرب را به خود اختصاص داد و آثار گرانبهایى از جمله دیوان اشعار که به گفته ثعالبى، چهار مجلد مى‌باشد، به یادگار گذاشت.

جوانمردى همچون سید رضى رسالت خود را فقط در بحث، تحقیق، تالیف و شعر و شاعرى نمى‌دید بلکه با پیروى از جد بزرگوارش امیر مؤمنان على (ع) به دستگیرى از محرومان و ستمدیدگان مى‌شتافت و نصرت دین خدا را هدف نهایى خود قرار می‌داد. او شیفته خدمت بود، نه تشنه قدرت. از این رو، تنها مسئولیت‌هایى را به عهده گرفت که ویژگی‌های مردمى داشت؛ مانند نقابت علویان، امارت حاجیان و دیوان مظالم.

سید رضى همه خلفاى بنى عباس را غاصب مى‌دانست و از آن‌ها متنفر بود؛ به خصوص از القادر بالله زیرا مردى خودخواه و جاه‌طلب بود و در پى بهانه‌ای مى‌گشت تا ابهت و شخصیت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سید رضى را از بین ببرد. از طرفى دیگر سید رضى در همان زمان تنفر و انزجار خود را طى اشعارى آشکار ساخت که همچون رعد در همه جا پیچید و غوغایى به پا کرد. یک روز، خلیفه، سید رضی را برای رسوا کردن به مجلسی دعوت کرد اما سيد رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خلیفه را رد کرد و در مجلس ‍ وى حاضر نشد. از این رو،  خلیفه غضبناک شد و سید رضى را از تمام مسئولیت‌هاى مهم اجتماعى برکنار کرد. در مجلس خلیفه صورت جلسه‌ای هم تدارک دیده بودند که مى‌خواستند از آن بر ضد حکومت علویان مصر کنند. وقتى صورت جلسه را براى امضا پیش سید رضى آوردند از امضاى آن امتناع ورزید.

سید رضى، سخنورى شجاع و بى‌باک، اقیانوسى بیکران و روحش سراسر امواج خروشان حماسه بود که بر ساحل نظاره‌ها رخ مى‌نمود. او از هیچ مقام، قدرت و صاحب منصبى واهمه به دل راه نمى‌داد. سید والامقام،  همه خلفاى بنى عباس را غاصبان خلافت و ولایت و حکومت اسلامى مى‌دانست و هر چند، بنا به شرایط نامناسب زمان مجبور به مبارزه منفى بود، با این حال، لحظه‌اى از فکر براندازى نظام و ترسیم کربلا و تجدید عاشورا غافل نبود.

روزی سید رضى نزد الطایع بالله نشسته بود و بى‌اعتنا به جاه و جبروت خلیفه، محاسن خود را به دست گرفته و به طرف به طرف بینى بالا مى‌برد. خلیفه روباه صفت که خواست بر سید طعنه بزند و قدرت پر زرق خود را به رخ او بکشد، رو به سید گفت: گمان مى‌کنم بوى خلافت را استشمام مى‌کنى؟! سید رضى با همان متانت و شجاعت همیشگى پاسخ داد: بلکه بوى نبوت را استشمام مى‌نمایم! سید بزرگوار در کنار کارهاى بس سنگین نقابت و دیوان مظالم و… همواره به فکر تحصیل طلاب بود. از این رو، در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد که نتیجه اندیشه‌اش ایجاد دانشگاه شبانه روزی شد که تا آن زمان سابقه نداشت.

باید دانست که تاسیس دارالعلم سید رضى ده‌ها سال پیش از تاسیس مدرسه نظامیه بغداد و با وجود هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملک طوسى، صورت گرفته است. او تقریبا حدود هشتاد سال بعد از سید رضى، به این کار اقدام ورزیده است. سید رضى در دوران جوانى به تفسیر و توضیح آیات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوایل کودکى آغاز شده بود. چنانکه بعد از یادگیرى، انس دائم و رابطه همیشگى با قرآن برقرار کرد. او همواره با زمزمه کلام الهى آینه دل را جلا مى‌بخشید. او با قلمى روان و علمى فراوان، خدمات ارزنده‌اى ارائه کرد. براى کتاب وحى، تفسیر نوشت، احکام فقهى تدوین کرد، با اشعار نغز و قصیده هاى بلند خود، سیل معارف روان ساخت و مسئولیت‌هاى طاقت فرساى دینى، سیاسى و اجتماعى را بر عهده گرفت.

وى مى بایست از فضاى آزاد به وجود آمده، کمال استفاده را مى‌برد و با شناساندن اصالت شیعه، اسلام واقعى را به جهانیان معرفى مى‌کرد. سید رضى به خوبى مى‌دانست که رسالت بدون امامت، ناقص است و شهر علم پیامبر (ع) بدون وجود على (ع)، شهرى بى‌دروازه مى‌ماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسر خواهد بود. شریف رضى با این تفکر الهى، کار بزرگى را آغاز کرد. همان کارى که ثمره شیرینش در کلام بلند مولا على (ع) به بار نشست و کتاب همیشه جاودان نهج‌البلاغه را به ارمغان آورده که نام و یاد سید رضى را براى همیشه زنده نگه داشت. در حقیقت او اولین عالمى است که کلمات و خطبه‌هاى سراسر بلاغت امیرالمؤمنین (ع) را گردآورى و تدوین کرد.

سید رضی، روزی در نماز به برادر بزرگتر خود سید مرتضی علم الهدی اقتدا نموده بود. وقتی همه به رکوع رفتند، در میانه نماز، مرحوم سید رضی نماز جماعت خود را به هم زد و به صورت فُرادی نمازش را از سرگرفت. بعضی از مردم اعتراض نمودند که چرا نماز را به جماعت تمام نکردی؟ آن جناب در جواب گفت: من دیدم برادرم در رکوع، در دریای خون غوطه‌ور شده بود و به همین خاطر نماز خودم را فرادی خواندم. سؤال کنندگان، این سخن وی را به گوش برادرش سید مرتضی رساندند و آن جناب وقتی این سخن را شنید، خطاب به آنها فرمود: بله، برادرم راست گفته است، چرا که من در وقت رکوع نماز، فکرم رفت سراغ مسئله‌ای در مورد حیض که از من سؤال شده بود (و به راستی که باطن این فکر من، برای او ممثّل شده است.)

علی اکبر الهیان می‌فرمود: سید رضی به مقاماتی رسیده بود که می توانست روح خود را از تن جدا کند و در عالم موجودات به سیر و سیاحت بپردازد؛ اما یک وقت که تازه روح خود را از بدن خارج کرده بود، مادرش برای کاری به اتاق رفت و او را صدا زد، اما جوابی نشنید. سید رضی فهمید و دست و پاچه شد تا مادرش از رازش اطلاع پیدا نکند. بنابراین فورا خود را به بدنش رسانید و از آن به بعد به خاطر مادرش چنین کاری نمی‌کرد.

 

از منظر فرهیختگان

عبدالملک ثعالبى، شاعر معاصر سید رضى مى‌نویسد: تازه وارد ده سالگى شده بود که به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجیب ترین سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همه خوبى هاست.

خطیب بغدادى در کتابش مى‌گوید: سید رضى کتاب‌هایی در معانى قرآن نگاشته است که مانند آن کمتر یافته مى‌شود.

جمال الدین ابى المحاسن یوسف بن تغرى بردى اتابکى مى‌نویسد: سید رضى موسوى، عارف به لغت، احکام، فقه و نحو و شاعرى فصیح بود. او و پدرش و برادرش پیشواى شیعیان بودند.

 

اساتید

  • ابو اسحاق ابراهیم بن احمد طبرى
  • ابوعلى فارسى
  • ابوسعید سیرافى
  • قاضى عبدالجبار بغدادى
  • عبد الرحیم بن نباته
  • ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اکفافى
  • ابوالفتح عثمان بن جنى
  • ابوالحسن على بن عیسى
  • ابوحفص عمر بن ابراهیم
  • ابوالقاسم عیسى بن على

شاگردان

  • سید عبد الله جرجانى
  • شیخ محمد حلوانى
  • شیخ جعفر دوریستى
  • شیخ طوسى
  • احمد بن على بن قدامه
  • ابوالحسن هاشمى
  • مفید نیشابورى
  • ابوبکر نیشابورى خزاعى
  • قاضى ابوبکرى عکبرى
  • مهیار دیلمى

آثار

  • نهج البلاغه
  • تلخیص البیان عن مجازات القرآن
  • حقایق التاءویل فى متشابه التنزیل
  • معانى القرآن
  • خصایص الائمه
  • الزیادات فى شعر ابى‌ تمام
  • تعلیق خلاف الفقهاء
  • کتاب مجازات آثار النبویه
  • تعلیقه بر ایضاح ابى على
  • الجید الحجاج
  • دیوان اشعار

 

عروج ملکوتی

سید رضی در سن ۴۷ سالگی و در سال ۴۰۶ قمری در شهر بغداد درگذشت و در کاظمین، در کنار قبر امام موسی کاظم و امام جواد (ع) دفن شد.

زندگینامه سید مرتضی علم‌الهدی

به نام آفریننده عشق

 

علی بن حسین بن موسی (۳۵۵ – ۴۳۶ قمری) معروف به سید مرتضی، شریف مرتضی و علم الهدی، فقیه و متکلم امامی و از شخصیت‌های پرنفوذ اجتماعی شیعه در دوره آل بویه بود.

 

ویژگی ها

سید مرتضی مانند پدر و برادرش سید رضی، مدتی نقیب طالبیان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم بود و در بغداد زندگی می‌کرد و نزد خلفای عباسی و حاکمان آل بویه احترام ویژه‌ای داشت. گویند شیخ مفید در رویا دید که حضرت فاطمه (س) حسنین (ع) را پیش او آورده است و می‌فرماید: «ای شیخ! به این دو، فقه بیاموز.» فردا صبحِ همان شب، فاطمه، مادر سید مرتضی و سید رضی، دو پسر خود را که در آن موقع خردسال بوده‌اند پیش شیخ مفید آورد. فاطمه مادر کودکان، همان عبارت مذکور در رویا را به زبان آورده و گفت: «ای شیخ، ایشان پسران من هستند. این‌ها را نزد شما آورده‌ام که فقه تعلیم آن‌ها دهی.»

سید مرتضی بر حجیت عقل در عقاید و مباحث کلامی تأکید داشته و علاوه بر آن، در اندیشه‌های فقهی خود نیز رویکردی عقل‌گرایانه داشته است. وی از پیشگامان روش اجتهادی در فقه شیعه دانسته شده است که بر خلاف اخباریان، در استنباط احکام از ادله عقلی بهره می‌برده است. آثار بسیاری در فقه، اصول فقه، تفسیر قرآن از او بر جای مانده است. سید مرتضی همانند استادش شیخ مفید، حجیت خبر واحد را انکار می‌کرده است. به باور او، استناد به خبر واحد، نه‌ تنها در موضوعات اعتقادی جایز نیست، بلکه در استنباط احکام فقهی نیز راهی ندارد. سید مرتضی القاب متعدد و مشهوری دارد؛ از آنجا که نسب او، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر حسینی است، به او «شریف» می‌گویند. همچنین او به «علم‌الهدی» معروف است.

خوانساری می‌نویسد: ابوسعید محمد بن حسین وزیر القادر بالله (خلافت ۳۸۱ – ۴۲۲ قمری) در سال ۴۲۰ بیمار شد. شبی در خواب دید که علی بن ابی‌طالب به او می‌فرماید: «به علم‌الهدی بگو برای تو دعا کند تا از بیماری بهبود یابی.» وزیر گفت: «ای امیرالمؤمنین، علم‌الهدی کیست؟» فرمود: «علی بن حسین موسوی است.» چون از خواب برخاست، نامه‌ای به سید مرتضی نوشت که برای او دعا کند و در آن نامه، او را علم‌الهدی (پرچم هدایت) خواند.

سید مرتضی در ابتدا از قبول این لقب امتناع می‌ورزید تا آنکه خلیفه پیام فرستاد که شایسته است لقبی را که جدت داده‌است بپذیری و ابا نکنی. القادر بالله حکم رسمی کرد که همه از دیوان‌ سالاران دربار گرفته تا عامهٔ مردم او را با این لقب بخوانند و این گونه او ملقب به «علم الهدی» گردید و تا قبل ایشان هیچ عالم شیعی ملقب به این لقب نبوده است.

سید مرتضی رابطه نزدیکی با سلاطین آل بویه و خلفای عباسی داشت. او در اشعارش خلیفة القائم و تعداد دیگری از خلفای عباسی را مدح کرده است. شریف مرتضی از سال ۴۰۶ قمری از سوی سلطان آل بویه و خلیفه عباسی، نقیب علویان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم شد؛ مناصبی که پیش از او، پدر و برادرش شریف رضی بر عهده داشتند.

سید مرتضی در رساله‌ای با عنوان «فی العمل مع السلطان» به پرسشی از مشروعیت همکاری با دستگاه حکومت پاسخ می‌دهد. همکاری با حاکم عادل که همان امام معصوم است جای بحثی ندارد و مسئله اصلی که برای فقهای شیعه و از جمله سید مرتضی مطرح بوده این است که آیا همکاری با سلطان ستمگر در عصر غیبت امام و پذیرش مسئولیت در چنین حکومتی صحیح است یا نه. به نظر سید مرتضی همکاری با حاکم ستمگر در صورتی که این همکاری فایده‌های عقلی و شرعی داشته باشد، یعنی فرد بتواند در مسئولیت خود رفع ظلم و اقامه عدل کند یا حدود الهی را اجرا کند، صحیح است.

برخی نویسندگان شیعه همکاری سید مرتضی با حکومت عباسیان و آل بویه را بر اساس همین مبنا تبیین می‌کنند و نزدیکی او به خلفا و ستایش آنها را در راستای هدف او برای ماندن در دستگاه حکومتی و خدمت به جامعه شیعه ارزیابی کرده‌‌اند. سید مرتضی در بسیاری از علوم عصر خویش از جمله کلام، فقه، اصول، تفسیر و فلسفه و انواع علوم ادبی به نگارش آثاری دست زده و سرآمد بوده است. مسئله محوری دراندیشه سید مرتضی، پیروی او از مکتب عقل‌گرایی است که در جنبه‌های مختلف اندیشه کلامی و فقهی او تأثیر گذاشته و اندیشه‌های او را به افکار استادش شیخ مفید نزدیک کرده است.

سید مرتضی متفکری عقل‌گرا و جزء بزرگان مکتب کلامی عقل‌گرای بغداد بود. برخی وی را پایه‌گذار مکتب کلامی بغداد متأخر دانسته و معتقدند مکتب کلامی سید مرتضی، اولین مکتبی بود که نظامی منسجم و مفصل از اعتقادات امامیه ارائه کرده است. همچنین این مکتب را عقل‌گرایانه‌ترین مکتب در کلام امامیه شمرده‌اند.

از دیدگاه سید مرتضی، جستجوی عقلی و استدلالی در مباحث مرتبط به خداشناسی واجب است؛ چرا که شناخت خدا بدیهی نیست و در شناخت خدا نمی‌توان به شنیده‌ها و دلایل سمعی (روایات و متون دینی) استناد کرد؛ زیرا حجیت متون دینی حاصل اعتقاد به وجود خداوند و شناخت اوست. به عقیده سید مرتضی، اعتقاد به خداوند تنها بر مبنای تقلید و پذیرش سخن دیگری بدون هیچ حجت و استدلالی، قابل قبول نیست.

سید مرتضی بر حجیت عقل در عرصه عقاید و مباحث کلامی تأکید داشته و هر چیزی را که مخالف عقل باشد باطل می‌شمرد. از این رو، وی در هنگام تعارض روایات با عقل، جانب عقل را می‌گرفت و معتقد بود همه روایات وارد شده در متون، صحیح نیستند. برای نمونه او روایاتی که مستلزم قول به تشبیه، جبر، رؤیت خداوند و قدیم بودن صفات اوست و نیز روایاتی را که برخی خرافات مانند فرشته بودن رعد و برق را تأیید می‌کنند، نمی‌پذیرفت و به تاویل آیاتی که با اصول عقلی ناسازگار به نظر می‌رسند می‌‌پرداخت.

اندیشه‌های سید مرتضی از نظر رویکرد عقل‌گرایانه، به معتزله نزدیک بود، چنانکه برخی از اهل سنت او را از معتزله به حساب آورده‌اند. در عصر زندگی سید مرتضی، اندیشه معتزله در بغداد که محل زندگی سید بود رواج زیادی داشت و سید مرتضی از این شرایط تأثیر پذیرفت. با این حال، او در مقام متفکری شیعه در برخی از مبانی فکری با معتزله مخالفت داشت و در کتاب الشافی به نقد اندیشه قاضی عبدالجبار معتزلی پرداخت و در عقایدی مانند امامت، عصمت پیامبران، منزلة بین المنزلتین و اراده الهی با معتزله هم‌ رأی نبود.

در اندیشه سید مرتضی، متون نقلی و روایات دینی در موضوعات کلامی کاملا بی‌استفاده نیستند و در کنار عقایدی که تنها از طریق عقل به دست می‌آید. برخی از باورهای کلامی از طریق نقل و عقل قابل دریافت است، مانند امامت. در پاره‌ای از اندیشه‌های کلامی نیز نقل تنها دلیل است. سید مرتضی نه‌ تنها در اندیشه کلامی خود، بلکه در عرصه اندیشه فقهی نیز رویکردی عقل‌گرایانه داشته و به حجیت عقل در کشف احکام – در صورت نبود قراین نقلی – باور داشته است. او همچنین یکی از پیشگامان روش اجتهادی در فقه شیعه است.

وی در استنباط احکام، از ادله اصول لفظیه و عقلیه استفاده می‌کرده و با محدّثان و اخباریان موافق نبوده است. او در برخی مسایل فقهی که به گفته او با استناد به اصول عقلی قابل دریافت بوده است، استناد به دلایل سمعی را لازم نمی‌دانسته است، گرچه با این حال، به جواز استفاده از نقل در حیطه فروع دین اعتقاد داشته و اثبات برخی از احکام و حتی عقاید را تنها از طریق نقل ممکن می‌دانسته است.

سید مرتضی مانند استادش شیخ مفید، حجیت خبر واحد را نمی‌پذیرفت. به عقیده او استناد به خبر واحد نه تنها در موضوعات اعتقادی بلکه در فقه نیز جایز نیست. به نظر او، عدالت راوی در حجیت خبر واحد شرط است و یکی از شروط عدالت این است که راوی، جزء فرقه‌های انحرافی شیعه نباشد؛ در حالی که بسیاری از روایات فقهی را این گروه از راویان، از جمله راویان واقفی یا غالی نقل کرده‌اند، از این رو ،شرایط اعتماد به خبر واحد برآورده نمی‌شود. سید مرتضی ادیبی ممتاز و سرشناس بود. از سید مرتضی آثار ادبی متعددی به جای مانده است. از جمله شعرهای او در شش جلد و همچنین کتاب مشهوری با عنوان «الدرر و الغرر» شامل مباحث ادبی و واژه‌شناختی و نحوی. افزون بر آن، سید مرتضی رساله‌هایی در نقد آثار ادبی پیش از خود نوشته است.

سید مرتضی در وصیتش آورده است: وصیت می‌کنم که تمام نمازهای مرا دوباره بخوان زیرا گمان من این است که شاید نمازهای من، صد در صد خالص برای خدا انجام نشده باشد، بلکه درصدی از آنها برای لذت روحی و معنوی خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید زیرا اگر یک درصد از هم برای غیر خدا انجام شود باید شایسته درگاه الهی باشد و می‌ترسم همین اعمال و راز و نیازها مورد پذیرش خدای منان قرار نگیرد!»

نقل است: میان سید مرتضی و شیخ مفید در مسئله‌ای اختلاف شد. پس به خدمت حضرت اميرالمؤمنين (ع) رسیدند و سؤال خود را نوشتند و بر بالای صندوق گذاشتند. در آنجا به خط سبز نوشته بود: «تو شیخ و موزد اعتمادم هستی اما حق با پسرم سید مرتضی است.» نقل است: هنگامی که در حضور خواجه نصیرالدین طوسی از سید مرتضی یاد می‌شد، وی می فرمود: صلوات الله علیه! سپس می گفت: چگونه بر سید مرتضی صلوات نفرستم؟

 

از منظر فرهیختگان

علامه بحرالعلوم می‌گوید: او سرور علمای اسلام و پس از ائمه اطهار (ع) از همه کس برتر است.

نجاشی می‌گوید: علومی را فرا گرفت که در زمان او هیچ کس به پایه ایشان نرسید.

علامه امینی می‌گوید: قلم را نمی‌توان سرزنش کرد که چرا در توصیف سید مرتضی درمانده است و سخنوران مبرز را نمی توان نکوهش نمود که چرا در بیان فضائل او به لکنت افتاده‌اند.

شیخ طوسی می‌گوید: سید مرتضی در علوم گوناگون، نادر دوران است. در علوم فقه، کلام، ادب، اصول فقه، شعر و… جلوتر از همه دانشمندان است.

علامه حلی می‌گوید: «علم الهدی رکن امامیه و معلم ایشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر که ۶۹۳ هجرت می‌باشد، محل استفاده آن فرقه حقه می‌باشند.»

عزالدین احمد بن مقبل می‌گوید: «اگر کسی سوگند یاد کند که علم‌الهدی در علوم غربیه داناتر از خود عرب بوده، دروغ نگفته و گناهی نکرده است.»

ابن خلکان می‌گوید: «فضائل وی بسیار و تالیفات او در دین و احکام مسلمین، شاهد صادق است بر این که شاخهٔ آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جلیل است.»

ابن اثیر در کامل التواریخ، یافعی در مرآة الجنان، سیوطی در طبقات، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ابن کثیر شامی و دیگران، همگی از سید مرتضی با بهترین عبارت‌ها یاد کرده‌اند و علم و فضیلت و دانش او را ستوده‌ اند.

 

اساتید

  • شیخ مفید
  • ابومحمد هارون فرزند موسی تلعکبری
  • محمد صدوق
  • حسین بن علی بن بابویه
  • احمد بن علی بن سعید کوفی
  • محمد بن عمران کاتب مرزبانی
  • ابو یحیی ابن نباته
  • ابوالحسن علی بن محمد کاتب

 

شاگردان

  • شیخ طوسی
  • قاضی ابن براج
  • ابوالصلاح حلبی
  • ابوالفتح کراجکی
  • سلار دیلمی
  • عبدالعزیز حلبی

 

آثار

  • الذریعة الی اصول الشریعة
  • الانتصار
  • الناصریات
  • الشافی فی الامامه
  • انقاذ البشر
  • المحکم و المتشابه
  • تنزیه الانبیاء
  • الاصول الاعتقادیة
  • الولایة عن الجائر (الولایة من قبل الظالمین)
  • المقنع فی الغیبه

 

عروج ملکوتی

بنابر نقل نجاشی، سید مرتضی در سال ۴۳۶ قمری درگذشت. پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش در محله کرخ بغداد (کاظمین) دفن شد. در برخی از منابع قرن دوازدهم و سیزدهم هجری آمده است که جسد سید مرتضی و برادرش سید رضی مدتی پس از دفن در کرخ بغداد، به کربلا منتقل شده و در حرم امام حسین (ع) به خاک سپرده شده است. ابن میثم بحرانی از علمای قرن هفتم نیز محل دفن دو برادر را در نزدیکی قبر امام حسین (ع) دانسته است.

زندگینامه مرتضی زاهد

 

به نام آفریننده عشق

 

شیخ مرتضی زاهد از عارفان معروف و صاحب‌کرامت عصر رضاخان بود.

ویژگی ها

شیخ مرتضی زاهد در سال ۱۲۴۷ شمسی (۱۲۸۵ قمری) در محله حمام گلشن تهران، واقع در مقابل بازار امام زاده سید اسماعیل، دیده به جهان گشود. پدرش، آخوند ملا آقا بزرگ (معروف به مجد الذاکرین)، مردی روحانی و یکی از واعظان و روضه‌خوانان توانا و بلند‌آوازه تهران بود. آقا شیخ مرتضی دروس مقدماتی را نزد پدرش وبعضی دیگر از علما و فضلای تهران فرا گرفت و سپس به صورت رسمی، از طلبه‌های مدرسه مروی تهران شد.
وی دروس معروف به «سطوح» را از اساتید آن مدرسه، خصوصا میرزا مسیح طالقانی فرا گرفت. سپس در محضر درس اساتیدی چون حاج سید عبدالکریم لاهیجی و آیت الله شیخ فضل الله نوری حاضر گردید. مرحوم زاهد چند سالی دروس طلبگی را خواند، اما تحصیل در حوزه را تا رسیدن به مدارج بالای علمی ادامه نداد و تصمیم گرفت که همانند پدرش به تعلیم و تربیت نفوس، برگزاری جلسات وعظ، سخنرانی و روضه خوانی برای مردم بپردازد و بیشترین ارتباط و نشست و برخاست را با مردم داشته باشد.
از نوه پسری ایشان، محمد علی جاودان، نقل شده است که مرحوم زاهد فرموده بودند: «من اگر سه چهار سال دیگر به تحصیلات ادامه داده بودم، به درجه اجتهاد می‌رسیدم، اما از مسئولیتش ترسیدم، لذا مشغول تبلیغ و وعظ شدم. اما بعدها از این تصمیم بسیار پشیمان شدم؛ بعدها فهمیدم که اگر مجتهد می‌شدم خیلی بهتر بود!» ایشان یکی از شخصیت‌های ممتاز و برجسته‌ای بودند که در دوره حکومت رضاخان سهم بسیار ارزشمند و کم‌نظیری در تعلیم، تربیت و احیای اعتقادات مذهبی مردم داشتند. آیت الله شیخ مهدی معزی می‌فرمودند: «در زمان رضاخان، دو نفر بودند که به حقیقت، بیشتر از بقیه، ایمان مردم تهران را نگه داشته بودند؛ یکی از آن دو نفر، آقا شیخ مرتضی زاهد بود.»
جناب زاهد سال‌ها در یکی از شبستان‌های مسجد جامع بازار تهران به اقامه جماعت می‌پرداخت و جلسات روزانه و هفتگی ایشان و روضه‌های پرسوز و گداز و منبرهای تأثیرگذار این عارف دلسوخته اهل بیت (ع) که گاهی تنها با یک جمله «هذا عزالک یا حسین، روحی فداک یا حسین» همراه بود و در منزل خودشان و یا در منزل دیگر دوستان برگزار می‌شد نیز تا آخرین لحظات حیات ایشان ادامه داشت.
مرحوم زاهد، بر اثر تزکیه نفس به آن‌چنان‌ مرتبه بلندی از نورانیت و صفای روح و باطن رسیده بود که بسیاری از علمای آن زمان مصاحبت با ایشان را مغتنم می‌شمردند. این عارف زاهد، آن‌چنان در امر تعلیم و تربیت درخشان عمل نمود که امثال آقا سید کریم پینه دوزها از محضر ایشان کسب فیض نموده و به مقاماتی نائل شدند که امکان ملاقات با قطب عالم امکان، حضرت مهدی (عج) و تشرف پی در پی خدمت آن وجود مقدس، بر ایشان ممکن گردید. در مورد آقا سید کریم، بسیاری ازعلمای اهل معنا معتقد بودند که گاهی حضرت بقیه الله الاعظم (عج) به مغازه او تشریف می‌بردند و با او می‌نشستند و هم صحبت می‌شدند!
مرحوم شیخ عبدالکریم حق شناس در سال‌های جوانی، آقا شیخ مرتضی زاهد را این‌گونه در خواب می‌بیند: ایشان با چند نفر، به همراه آقا شیخ زاهد از بازار وارد مسجد جامع می‌شوند و همچنان پیش می‌روند تا به حوض بزرگ صحن مسجد می‌رسند که در این هنگام، آقا شیخ عبدالکریم می‌بیند آقا شیخ مرتضی از روی حوض مسجد رد می‌شود و به آن سوی حوض می‌رود!
آقای حق شناس حوض را دور می‌زند و به کنار آقا شیخ مرتضی می‌رود و از ایشان می‌پرسد آقا، شما چگونه به این مقامات رسیده‌اید؟ آقا شیخ مرتضی جواب می‌دهد: «با ترک محرمات و انجام واجبات!» آقای حق شناس از این جواب خوشش می‌آید و تصمیم می‌گیرد تا با این خواب، آقا شیخ مرتضی را امتحان کند. با این نیت به نزد ایشان می‌رود تا در بیداری نیز جواب آقا شیخ مرتضی را از زبان او بشنود. آقا شیخ مرتضی در بیداری نیز به او می‌گوید: «با ترک محرمات و انجام واجبات!»
حاج شیخ محمد حمامی که از ارادتمندان مرحوم زاهد و انسانی با تقوا بود نقل می‌کند: بعد از وفات حاج مقدس، شبی او را در خواب دیدم. او در باغی بسیار زیبا قرار داشت و حالش بسیار خوب بود. از احوالش سؤال کردم، جواب داد: حالم خوب است و اینجا منزل من است. آنگاه از حاج مقدس پرسیدم: آقا شیخ مرتضی زاهد کجاست؟ حاج مقدس جواب داد: آقا شیخ مرتضی زاهد در ردیف سلمان و ابوذر است، دست من که به او نمی‌رسد!
حاج آقای شیرازی می‌گفت: در یکی از سال‌ها، آقا شیخ مرتضی زاهد در روز شهادت حضرت حضرت فاطمه زهرا (س) بر بالای منبر بود. آن روز آقایان در داخل اتاق‌ها حضور داشتند و جمعی از خانم‌ها در گوشه‌ای از حیاط نشسته بودند. در اواسط جلسه، ناگهان باران شدیدی شروع به باریدن کرد. خانم‌هایی که در حیاط نشسته بودند می‌خواستند خودشان را جمع و جور کنند و همهمه و سرو صدایشان بلند شد. در همین لحظه آقا شیخ مرتضی سرش را کمی به سوی آسمان بلند کرد و به آرامی گفت: «مگر نمی‌بینی؟ نبار!» آقا شیخ مرتضی دوباره به ادامه صحبت‌هایش مشغول شد. کم کم سر و صدای خانم‌ها فرونشست و ما هم که داخل اتاق بودیم متوجه شدیم دیگر خبری از باران نیست.
جلسه به پایان رسید و مردم در حال رفتن بودند. در موقع بیرون رفتن از خانه، همه خیال می‌کردند باران دوباره شروع به باریدن کرده است، ولی من ناگهان به صورت تصادفی، به یک پدیده بسیار شگفت واقف شدم. ابتدا شک کردم ولی دوباره برگشتم و با دقت، داخل و خارج از خانه را نظاره کردم. آنچه را می‌دیدم بسیار واضح و آشکار بود! بیرون از خانه و در همه جا باران می‌بارید و فقط در فضای آن خانه باران نمی‌بارید!
حاج احمد مصلحی، از کاسب‌های قدیمی و اهل تقوای بازار تهران، می‌گفت: در آن زمان، در گوشه‌ای از بازار سید اسماعیل، مغازه‌ای گرامافون داشت. صاحب مغازه به اندازه‌ای صدای آن را زیاد می‌کرد که صدایش تا جلوی مغازه ما می‌آمد و به هیچ اعتراض و تذکری هم توجه نمی‌کرد. در آن زمان، آقا شیخ مرتضی زاهد گاهی برای رفتن به مسجد از جلوی مغازه ی ما رد می‌شد و من در آن زمان، نه یک بار و دو بار، بلکه چندین بار شاهد بودم زمانی که آقا شیخ مرتضی زاهد از اینجا رد می‌شد و صدای آن گرامافون نیز بلند بود، ناگهان آن دستگاه عیبی پیدا می‌کرد و صدایش خفه می‌شد! آن‌ها در آن لحظه نمی‌توانستند آن را درست کنند و از اینکه صدای دستگاهشان بی‌هیچ دلیل و علتی قطع می‌شد گیج می‌شدند.
تعدادی از دوستان و رفقای خاص آقا شیخ مرتضی زاهد که به ایشان نزدیک و محرم بودند و آقا شیخ مرتضی بسیاری از حرف‌ها را به راحتی می‌توانست به آن‌ها بگوید نقل می‌کنند: دور ایشان جمع بودیم که نگاه آقا شیخ مرتضی زاهد به مورچه‌ای بی‌جان افتاد. لحظاتی در فکر فرو رفت و سپس رو به ما کرد و گفت: می‌گویند این دانشمندان جدید، همه چیز را بر اساس آزمایش و امتحان، قبول یا رد می‌کنند! همه حاضران به خوبی فهمیده بودیم که ایشان از گفتن این جملات منظوری دارند. آقا شیخ مرتضی نگاهش را به آن مورچه متمرکز کرد.
نگاه حاضران نیز به آن مورچه بی‌جان معطوف شد. آقا شیخ مرتضی آن مورچه بی‌جان را برداشت وآن را دو نیم کرد! همه از این عمل شگفت زده شدیم! اگر چه آن مورچه، جان در بدن نداشت، اما انجام چنین عملی از ایشان بعید بود. آقا شیخ مرتضی زاهد، هر دو نیمه مورچه را با مقداری فاصله بر روی زمین گذاشت، سپس سرش را بالا آورد و گفت: می‌گویند این دانشمندان جدید همه چیز را باید آزمایش و امتحان کنند، پس بیایید ما هم یک آزمایش کنیم.
در حالیکه به آن مورچه دو نیم شده نگاه می‌کرد، ادامه داد: «در روایات آمده است اگر بر مرده‌ای هفتاد مرتبه سوره حمد را قرائت کردید، اگر دیدید آن جنازه، جان پیدا کرد و زنده شد، زیاد تعجب نکنید! پس بیایید ما هم این مطلب و این حمدهای خود را امتحان و آزمایش کنیم.» آقا شیخ مرتضی زاهد شروع به خواندن سوره حمد کرد. چند بار سوره حمد قرائت شد و پس از لحظات و دقایقی همه حاضران با چشمان شگفت زده مشاهده کردند که هر دو نیمه مورچه، تکان خوردند و به هم نزدیک شدند و به هم چسبیدند و سپس مورچه‌ای کامل و سالم جان گرفت و به راه افتاد.
آقا سید مصطفی هوشی السادات، که علی‌رغم نابینایی، به دلیل احترام و علاقه فوق‌العاده به شیخ مرتضی، به صورت دائم خدمت ایشان می‌رسید، بعد از وفات آقا شیخ مرتضی ماجرای بسیار عجیبی را چنین نقل کرده است: سال‌ها پیش، یک روز برای پرسیدن مسأله‌ای به خانه مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد رفته بودم. زمانی که وارد شدم، احساس کردم به غیر از من، آقایی در آنجا حضور دارد. وقتی داشتم وارد اتاق می‌شدم آن آقا از کنار من رد شد و بیرون رفت.
چون چیزی را نمی‌توانستم ببینم به خوبی نفهمیدم در آنجا چه می‌گذرد، اما لحظاتی بعد، آقا شیخ مرتضی به کنارم آمد و با یک شور و حالی به من فرمود: «خوشا به حالت آقا سید مصطفی! خوشا به حالت!» من با دستپاچگی و تعجب عرض کردم: مگر چه شده است آقاجان؟! آقا شیخ مرتضی فرمود: «خوشا به حالت آقا سید مصطفی! آیا می‌دانی همین الان چه بزرگواری از کنارت رد شدند و رفتند؟! آقا سید مصطفی! این حضرت بقیه الله الاعظم (عج) بود که در همین چند لحظه پیش از کنارت رد شد و بدن شریفش به عبای تو مالیده شد. ایشان نقل می‌کرد: بعد از شنیدن این ماجرا از فرط هیجان بارها قصد بیان این مطلب برای دیگران را داشته است، اما هر بار به طور غیر منتظره‌ای امکان طرح این مطلب منتفی می‌شده است و تنها بعد از فوت آقا شیخ مرتضی، امکان این را پیدا می‌کند تا ماجرای این ملاقات را برای بقیه نقل کند.

آیت الله سید محمد حسن لنگرودی از مرحوم پدرشان آیت الله سید مرتضی لنگرودی نقل کردند: مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد تهرانی گفتند: یک وقت پشه‌ها ما را آزار می‌دادند. من رفتم دم در اتاق و گفتم: ای پشه‌ها! مگر در علم خدا گذشته که شما اين‌ قدر ما را آزار برسانید؟ از آن روز به بعد پشه‌ای نیامده و آزاری نرساندند. از شیخ عبدالحسین جاودان، فرزند مرحوم آقای شیخ مرتضی زاهد نیز نقل شده است: چهل سال است از وقتی که پدرم به پشه‌ها اشاره کردند که نيایند، در اتاق ایشان پشه‌ای دیده نشده است.

یک روز، شخصی با شیخ مرتضی به بحث و مناظره می‌پرداخت و آقا شیخ مرتضی با صبر و حوصله برای او استدلال و دلیل می‌‌آورد، ولی آن آقای مخالف با هیچ حرف و استدلالی قانع نمی‌‌شد و حرف‌های خودش را تکرار می‌کرد. بعد از دقایقی آقا شیخ مرتضی رو به آن آقای مخالف کرد و گفت: حالا که شما تا این حد بر روی افکار و اعتقادات خود پافشاری داری بیا هر دو نفرمان نیم ساعت دست‌هایمان را بر روی آتش بگذاریم و به اين بحث و مناظره ادامه دهیم. آنگاه شیخ مرتضی زاهد فوری منقل کرسی را که پر از ذغال‌های داغ و آتشین بود طلب کرد و سپس بلافاصله دست‌هایش را در ذغال‌های داغ و آتشین فرو برد. آن آقای مخالف و لجوج تا این صحنه را دید رنگش پرید و به‌ سرعت بیرون رفت.

آیت الله سیبویه می فرمود: در مقام و منزلت شیخ مرتضی زاهد همین بس که سید ابوالحسن اصفهانی به یک شخصی فرموده بود: من حاضرم مقداری پول به شما بدهم که شیخ مرتضی را از تهران به عتبات بیاوری تا من یک‌بار ایشان را از نزدیک ببینم.

حاج حسن نیک‌بین نقل می‌‌کرد: روزی من در روز عاشورا زائر امام حسین (ع) بودم که در آنجا شیخ مرتضی زاهد را یک‌بار دیدم؛ اما بار دیگر هر چه سعی کردم، ایشان را نیافتم. بعد از مدتی به تهران برگشتم و متوجه شدم که شیخ مرتضی هم روز عاشورا و هم تاسوعا در تهران منبر داشته‌اند!

یک روز شیخ مرتضی فرد نااهلی را دید که به روحانیون و فضلا ناسزا می‌گفت. شیخ مرتضی به اطرافیان خود گفت: این مرد، عاقبت به خیر و رستگار خواهد شد. سال‌ها بعد مرحوم فخر تهرانی آن فرد را دیده بود که اهل نماز و مسجد شده بود و هدایت یافته بود و پيش‌بينی شیخ مرتضی نیز به واقعیت پیوست.

از منظر فرهیختگان

حاج آقا یحیی سجادی می‌گويد: «به راستی که شیخ مرتضی زاهد فقط جسم و بدنش در این دنیاست و خودش در دنیای دیگری است.»
آیت الله میرزا احمد سیبویه می‌گوید: «چند نفر هستند که من هر روز برای آن ها فاتحه‌ای می‌خوانم؛ یکی از آن‌ها مرحوم زاهد است که من سال‌هاست هر روز برای ایشان فاتحه‌ای می‌خوانم و این عمل از من ترک نمی‌شود.»
حضرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، در جواب فردی که از ایشان پرسید، آیا من می‌توانم در نمازهایم به آقا شیخ مرتضی زاهد اقتدا کنم، فرمودند: «مگر شما بهتر از آقا شیخ مرتضی زاهد هم می‌شناسید؟!»

عروج ملکوتی

حاج آقا مهدی، فرزند ایشان، از وفات ایشان این‌گونه یاد می‌کند: در یکی از آخرین شب‌های اردیبهشت ماه، سال ۱۳۳۱ شمسی به دلیلی تأخیر داشتم و در وقت مقرر به منزل نرسیدم. کم کم آقا شیخ مرتضی ناراحت و پریشان شدند و ترسیدند نمازشان قضا شود. آن شب بعد از رسیدن به منزل از زبان آقا شیخ مرتضی شنیدم که می‌گفت: «خدایا، دیگر مرتضی خسته شده است، تا همین هفته دیگر او را ببر پیش خودت.»
چندی قبل از وفات، همسر آقا شیخ مرتضی، ظرف شیری را از پشت پرده برای ایشان گذاشت. شیخ مرتضی نگاهی به شیر انداخت و گفت: «عجب! خدا را شکر، آخرین غذای حضرت امیرالمؤمنین (ع) هم شیر بود!» وی در نهایت در سال ۱۳۳۱ شمسی از دنیا رفت و در حرم حضرت عباس (ع) به خاک سپرده شد.

زندگینامه محمد کارندهی

 

به نام آفریننده عشق

 

شیخ محمد کارندهی مشهور به محمد عارف عباسی و پیر پالان‌دوز، درویشی بود که در کارنده خراسان زاده شد. او سپس به شهر مشهد رفت و تا پایان عمر، در این شهر زندگی کرد. او بیست و هفتمین قطب سلسله ذهبیه است.

از تحصیلات و سلوک او اطلاعاتی در دسترس نیست اما از آنچه خلیفه چهارم در حق او سروده، معلوم می‌شود سواد به معنای متعارف نداشته و به همین دلیل، رساله یا کتابی تألیف نکرده و حتی در زمان حیات خود، به‌دلیل کثرت مدعیان ارشاد و عرفان از این‌که بر مسند ارشاد بنشیند سر باز زده و به کسب پرداخته تا در واقعه‌ها و مکاشفات گوناگون او را امر به ارشاد کنند.

در یک مکاشفه وقتی او مأمور به ارشاد می‌شود در جواب می‌گوید من سواد ندارم و در جواب به او می‌گویند:

بار دیگر گفتنش کای شیخ عصر   ما نخواهیم از تو هیچ از نظم و نثر

 

ویژگی ها

وی برای آنکه جانشینی تربیت کند، خانقاهی می‌سازد که افراد با استعداد و سلاک را جذب کند. این خانقاه تا زمان سید قطب‌الدین محمد نیریزی دایر بود.

او توانست مریدانی مانند شیخ محمد مؤمن (مدفون در گنبد سبز مشهد) تربیت کند که شیخ مؤمن هم شیخ بهایی و ملاحسن فیض کاشانی را تربیت می‌کند و شیخ بهایی هم علامه مجلسی اول و دوم را تربیت می‌کند اما محمد کارندهی به هدف خود که تربیت جانشین بود نرسیده بود تا این که در مناجاتی که زیر بقعه رضوی، داشت خواهرزاده هجده ساله‌اش، شیخ حاتم زراوندی، را به وی معرفی می‌کند و مشغول به تربیت وی می‌شود و او را جانشین خود اعلام می‌کند.

پس از درگذشت شیخ محمد کارندهی، خلیفه و خواهرزاده‌اش، شیخ حاتم زراوندی، بقعه و بارگاهی بر مزار وی ساخت و خود شیخ حاتم زراوندی هم در همین بقعه کنار استادش شیخ محمد کارندهی بعد از وفات دفن شد.

به اعتقاد مردم مشهد، شیخ محمد با این که از اقطاب و اولیاء الله بوده از طریق پالان دوزى یا پاره دوزى امرار معاش مىکرده و داراى کراماتى بوده است، بدین سبب به وى احترام مى گذارند و بدان اعتقاد دارند. بعضى هم گفته اند پیش از آن که پیر پالاندوز در این محل دفن شود یکى از عرفاى مشهور توس به نام ابونصر سرّاج در اوایل سده پنجم در آن جا مدفون شده است.

وی با آنکه امی و مکتب نادیده بود، به دو بال عشق و همت و به یاری نیروی ولایت مرشد خود، در راه رسیدن به حق سیری بلند فرمود و مسئله‌آموز صد مدرس بود. شیخ برای ساختن خویش، در جست‌وجوی مردان حق برخاست. با عنایت حضرت پروردگار به حضور شیخ کمال‌الدین حسین تبادکانی (تاج‌الدین خوارزمی) راهنمای اهل دل آن روزگار رسید. از خدمت او کسب آداب سلوک راه خدا کرد و بر حسب آمادگی ذاتی خود مورد توجه مبارک استاد شد و پس از سپری کردن مدارج کمال به خلافت شیخ خود معین شد و به دامادی وی سرفراز آمد.

پس از رحلت شیخ تاج‌الدین حسین تبادکانی، به واسطه‌ زیاد شدن رهبران دروغین، از دستگیری و ارشاد طالبان تن زد و به کفاشی سرگرم شد و دور از غوغای مریدان و هیاهوی انکارآمیز منکران، چشم به زیارت جمال دلدار حقیقی گشود. چندین بار از طریق باطن وی را بر پذیرفتن مسند ارشاد فرمان دادند و او شانه خالی کرد. پس از گذشت یک سال، حضرت امام قائم مهدی مولانا ابو صالح حجه الله بن الحسن العسکری (روحی فداه) بر در دکانش حاضر شد و از شدت و تندی گلیم او را گرفته بر افشاندند و رفتند. شیخ دریافت که خاطر امام از وی آزرده شده است.

لرزی سخت بر اندامش افتاد و بیمی جانکاه فضای بیکران جانش را فراگرفت؛ چونان که تاب نیاورد و به سوی خانه رفت. پس از آن رویداد، در عالم معنا دید که مأموران الهی او را نزد امام قائم (عج) حاضر کرده، بر دیواری به چهار میخ کشیدند و تنبیه کردند. در این حال، امام رضا (ع) حاضر شده، از وی شفاعت کرد و او را از شکنجه رهایی بخشود. پس از دلجویی و اندرزگویی، او را به دستگیری و راهنمایی طالبان دستور فرمود. شیخ چون به خود آمد، به اندازه‌ یک سال از آن شکنجه، اسیر بستر شده، بی‌حال بود تا پس از سالی سلامتی خود بازیافت و به ارشاد نشست.

هر چند مریدان و دوستداران وی بسیار شدند، به مردی مایه‌دار و با استعداد، که شایستگی خلافت داشته باشد دست نیافت. سرانجام از این رهگذر ملول شده، نزد امام هشتم (ع) شکوه سر داد. امام او را به برآورده شدن درخواستش مژده داد. از آن پس اندک نگذشت که شیخ حاتم، خواهرزاده‌ شیخ، به خدمتش شتافت. شیخ او را شایسته‌ تربیت و آماده‌ کسب معرفت یافت و به ارشادش همت گماشت.

روزی از روزها سید محمد باقر استر آبادی و شیخ بهایی در گذرگاهی به پیرمردی پاره دوز (پاره دوز اصطلاح مشهدی ها به کفاش بوده است که به غلط پالان دوز شهرت یافته است) می کنند. تصمیم میگیرند نعلینه را جهت مرمت به پیر بسپارند. در حین کار هر دو که از مستثناهای قرن بودند متوجه می شوند که پیر در حین کار به ذکر گویی است و همه ذکرها هم مورد عنایت حق تعالی قرار می گیرند. شیخ بهایی به میرداماد اشاره می کند که بواسطه ی تقوای پیرمرد فقیر چیزی به او عطا کند. چون این نوع کار از تخصص های میرداماد بود میرداماد دست میبرد و مشته ی فولادی پاره دوز را که مخصوص کوبیدن روی بخیه ها بود با خواندن دعایی به طلا تبدیل می کند.

پیر متوجه می شود و به میرداماد میگوید این به کار من نمی آید مشته ی خودم را برگردان. از این دو بزرگوار اصرار که به درد می خورد و از پیر پاره دوز انکار که به کارم نمی آید تا اینکه نهایتا میرداماد عجز می کند که برگردان مشتبه به فولاد کار من نیست. پیر بدون برداشتن مشته و تنها با نگاه کردن به آن ۳ مرتبه تغییرش می دهد: آهن می شود طلا و دوباره آهن!! سپس رو به میرداماد می کند و میگوید دلت را کیمیا کن! هر دو بزرگوار با دیدن صحنه خم شده و زانوی پیر را میبوسنند و از مریدانش میشوند. آنگاه شیخ بهایی به پیر پالان دوز گفت: از این لحظه تو در تمام دارائی من شریک هستی و باهم زندگی می کنیم.

مدتها گذشت یک روز شیخ بهایی در حیاط خانه مشغول سائیدن کشک بود به فکر رفت ودر عالم رویا زندگی بسیار مرفه و زن زیبایی داشت. پیر پالان دوز وقتی وارد خانه شد و شیخ را در ان حال دید سریع به عالم رویای شیخ رفت و به شیخ گفت مگر ما با هم شریک نیستیم شیخ گفت بله شما خود تقسیم کن. پیرپالان دوز همه دارائی را تقسیم کرد تا رسید به زن زیبا. شیخ گفت این زن همسر من است. پیر گفت باید تقسیم شود. هرچه شیخ گفت این زن همسر من است و نمی شود تقسیم کرد .پیر پالان دوز زیر بار نرفت. سپس شمشیر از غلاف بیرون کشید و شمشیر را با تمام قدرت خواست بزند که شیخ ناگهان از جا پرید. پیر پالان دوز گفت: عمو کشکت را بساب!

می گویند پیر پالان دوز هر روز به امام رضا علیه السلام سلام می داده و ایشان به صورت جلی (آشکار) سلام ایشان را جواب می دادند.

نقل است: هنگامی که پیر پالان دوز برای خود به دنبال جانشین بود، فرشته ای الهام بخش جانشین او را معرفی می کند و می‌ گوید: چه کسی بهتر و نجیب تر از داماد و خواهر زاده خودت حاتم زراوندی؟

امام رضا علیه السلام به محمد کارندهی گفته بود: ای بزرگ درویشان! مگر ممکن است کار فوق العاده بزرگی مثل رهبری خانقاه ذهبیه را داشته باشی و منتقد و مخالفی پیدا نکنی؟! حق و باطل هميشه رو در روی هم بوده‌اند.(یعنی مشغول تربیت شاگرد باش و خانقاه را ترک نکن)

 

عروج ملکوتی

سرانجام محمد عارف عباسی در سال ۹۸۵ (ه. ق) جان به جانان تسلیم کرد. مقبره‌ این عارف بزرگ در شمال شرقی حرم مطهر رضوی، واقع در ابتدای خیابان نواب صفوی قرار دارد. بنای اولیه‌ آرامگاه شیخ مربوط به عهد صفویه بوده است که سلطان محمد (معروف به خدابنده) پدر شاه‌ عباس صفوی آن را در سال ۹۸۵ (ه. ق) بنا نهاد و در سال‌های اخیر توسط آستان قدس بازسازی شده است.

 

زندگینامه محمدباقر استرآبادی

 

به نام آفریننده عشق

 

میر برهان‌الدّین محمّدباقر استرآبادی نامور به «میرداماد» و «معلّمِ ثالث»، متخلّص به اشراق؛ فیلسوف، متکلم و فقیه برجستهٔ دورهٔ صفویه و از ارکانِ مکتب فلسفی اصفهان است. میرداماد فرزندِ میر شمس الدین محمد استرآبادی مشهور به داماد و از سادات حسینی گرگان است.

محمد استرآبادی با دختر علی بن عبد العالی معروف به محقق کرکی ازدواج نمود و به همین خاطر او را داماد نامیدند. میرداماد این لقب را از پدر خود به ارث برده‌است. وی از دوستان نزدیک شیخ بهائی بود. دربارهٔ سال تولد او، اطلاعات کافی در دست نیست؛ ولی کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال» تولد او را سال ۹۶۹ ذکر کرده‌ است.

 

ویژگی ها

میرداماد به معلم ثالث شهرت دارد. او را از فیلسوفان مسلمان می‌دانند که بر شکل‌گیری حکمت متعالیهٔ ملاصدرا، تأثیرگذار بوده است. وی را عالمی جامع وصف کرده‌ و گفته‌اند در بسیاری از علوم از جمله فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه و اصول تخصص داشته است. به گفته ایزوتسو اسلام‌شناس ژاپنی، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی.

میرداماد بسیار پیچیده‌نویس بوده است به همین دلیل فهم آثار او را سخت دانسته‌اند. به‌گفته هانری کُربَن، شیوه نگارش میرداماد به دلیل ناتوانی‌اش در استفاده از ادبیات ساده نبوده است؛ بلکه به خاطر در امان ماندن از گزند مخالفان فلسفه چنین می‌نوشته است.

آثار مکتوب میرداماد را بیش از صد نوشته برمی‌شمارند و کتاب قبسات را مهم‌ترین اثر فلسفی او می‌دانند. در فلسفه وی، روش عقلی با عرفان پیوند خورده است. اصالت ماهیت و حدوث دهری دو نظریه فلسفی مشهور میردامادند. او به زبان عربی و فارسی شعر می‌سرود و به نام اِشراق تخلص داشت.

میرداماد سال‌ها در مشهد سکونت کرد و علوم عقلی و نقلی را فراگرفت. سپس مدتی در قزوین و کاشان اقامت کرد و سرانجام در اصفهان ساکن شد. او با شیخ بهایی هم‌عصر بود و گفته‌اند نزد شاه عباس صفوی جایگاهی ویژه داشت.

ایزوتسو اسلام‌شناس و قرآن‌پژوه ژاپنی، میرداماد را از بزرگ‌ترین فیلسوفان مسلمان دانسته است. به‌گفته او، وی عالمی جامع بوده و بر تمام دانش‌های متداول اسلامی، همچون فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث و تفسیر تسلط کامل داشته است. همچنین نوشته است مشهوربودن میرداماد به معلم ثالث (در کنار ارسطو معلم اول و فارابی معلم ثانی)، حاکی از جایگاه بلند علمی‌ او در دوره زندگی‌اش است.

مرتضی مطهری هم او را فیلسوف، فقیه، ریاضی‌دان، ادیب، رجالی و «مردی جامع» وصف کرده است. به‌نوشته اعیان‌ الشیعه، میرداماد بر علوم غریبه هم مسلط بوده است.

ایزوتسو بر این باور است که فلسفه میرداماد بر فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) و مکتب فلسفی اصفهان تأثیر بسیار داشته است؛ به‌ گونه‌ای که فهم درست آن‌ها بدون شناخت فلسفه میرداماد ناممکن است.

به‌گفته ایزوتسو، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی. او در روش عقلی، پیرو مکتب مشاء و در عرفان تحت‌تأثیر سهروردی است. بنابراین در فلسفه وی، بین حکمت مشاء و حکمت اشراق پیوند برقرار می‌شود.

میرداماد در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت، به‌پیروی از سهروردی، به اصالت ماهیت اعتقاد دارد. مشهورترین و مهم‌ترین نظریه او را «حدوث دَهْری» می‌دانند. ابن‌ سینا و فیلسوفان پس از ابن‌سینا، بر این باور بودند که عالم عقول هم مانند خداوند، قدیم یعنی ازلی است و تنها تفاوت عقول با خداوند این است که خدا واجب‌الوجود است و عقول ممکن‌الوجود, اما به‌ باور میرداماد، عقول، قدیم نیست؛ بلکه حادث است. به تصور میرداماد، این حدوث در زمان روی نمی‌دهد. آن‌طور که ابن‌سینا می‌پندارد هم نیست که امری اعتباری و ذهنی باشد؛ بلکه امری واقعی و نفْس‌الامری است و در مرتبه وجودیِ «دهر» صورت می‌گیرد.

نوشته‌های علمی میرداماد، نثری پیچیده و دیریاب دارند. او کلمات، عبارت‌ها و ساختارهای نامأنوسِ بسیار به کار برده، عبارت‌های فارسی و عربی را به هم آمیخته و گاه حتی قواعد معمول نگارشی را هم کنار ‌گذاشته است. همچنین گاه لغاتی جدید وضع ‌کرده است. به همین دلیل، بسیاری نمی‌توانند سخنان وی را به‌درستی بفهمند. او در پاسخ به یکی از منتقدانش نوشته است: «این‌قدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است، نه با من جدال‌کردن و بحث نام‌ نهادن.»

میرداماد افزون بر تکیه کردن به برهان و استدلال، گرایش‌های عرفانی نیز داشت؛ به طوری که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحی‌اش در راه عرفان بود.

یک روز, شب هنگام محمد باقر (طلبه جوان) در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند.

آورده‌اند: روزى ملاصدرا براى شرکت در درس میرداماد حاضر شد، ولى استاد هنوز به کلاس درس مشرف نشده بود. تاجرى براى مسئله مهمى به محل درس میرداماد آمد و از ملاصدرا پرسید: میرداماد افضل است یا فلان ملا؟ ملاصدرا در جواب گفت: میر، افضل است. در این هنگام استاد آمد و چون متوجه گفتگوى آن دو شد، لختى درنگ کرد تا از سخن شاگردش آگاهى یابد. سپس تاجر سؤال کرد: میر، افضل است یا شیخ‌الرئیس ابوعلى سینا؟ صدرالمتألهین جواب داد: میر، برتر است. تاجر سؤال کرد: میر برتر است یا فارابى؟ ملاصدرا خاموش ماند.

در این هنگام، حکیم نامور استرآباد ندا داد و گفت: صدرا! مترس! بگو میر، برتر است. برخی از اسلام‌ شناسان، میرداماد را بزرگترین فیلسوف مسلمان لقب داده‌اند؛ زیرا او عالمی بود که بر همه دانش‌های اسلامی زمانه خود تسلط داشت. میرداماد به‌ دلیل احاطه بر علوم زمانه، به معلم ثالث و استادالبشر لقب گرفت.

روزی از روزها سید محمد باقر (میرداماد) و شیخ بهایی در گذرگاهی به پیرمردی پاره دوز (پاره دوز اصطلاح مشهدی ها به کفاش بوده است که به غلط پالان دوز شهرت یافته است) می کنند. تصمیم میگیرند نعلینه را جهت مرمت به پیر بسپارند. در حین کار هر دو (که از مستثناهای قرن بودند) متوجه می شوند که پیر در حین کار به ذکر گویی است و همه ذکرها هم مورد عنایت حق تعالی قرار می گیرند. شیخ بهایی به میرداماد اشاره می کند که بواسطه ی تقوای پیرمرد فقیر چیزی به او عطا کند.

چون این نوع کار از تخصص های میرداماد بود، میرداماد دست میبرد و مشته ی فولادی پاره دوز را که مخصوص کوبیدن روی بخیه ها بود با خواندن دعایی به طلا. تبدیل می کند. پیر متوجه می شود و به میرداماد میگوید این به کار من نمی آید مشته ی خودم را برگردان. از این دو بزرگوار اسرار که به درد می خورد و از پیر پاره دوز انکار می کند که به کارم نمی آید تا اینکه نهایتا میرداماد عجز می کند که برگردان مشتبه به فولاد کار من نیست. پیر بدون برداشتن مشته و تنها با نگاه کردن به آن ۳ مرتبه تغییرش می دهد: آهن می شود طلا و دوباره آهن!! سپس رو به میرداماد می کند و میگوید دلت را کیمیا کن! هر دو بزرگوار با دیدن صحنه خم شده و زانوی پیر را میبوسند و از مریدانش میشوند.

میرداماد در بیان احوال خود مدعی کراماتی بود؛ از جمله  اینکه گفته است که در حالت خلسه، حضرت علی (ع) را دیده است و حتی گاهی ادعاهایی می‌ کرد که با عقل و منطق بعضی‌ ها سازگار نبود؛ مثلا می‌ گفت: “من عقول عشره را به خواب دیده‌ام” و یا این که در برخی از رسالات خویش می‌ گويد که بسیار اتفاق افتاده است که روح وی جسد جسمانی را ترک کرده و به سیر در معارج ملکوت پرداخته و سپس با کراهت به جسم خود برگشته است.

میرداماد گفته است: از الطاف فیوض ربانی و منت‌ های سبحانی که در عالم خلسه به من عرضه گردید، آن وقتی که در شهر قم در ماه اعظم خدا در سال ۱۰۱۱ که بعد از نماز عصر رو به قبله نشسته بودم، متوجه شدم نور بسیار روشنی در هیکل انسانی به طرف راست در کنار من خوابیده و نور روشن دیگری در کنار او نشسته است. متوجه شدم آن دو نور امیرالمومنین علیه السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله هستند. آنگاه دیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با نشاط و مسرت، دست مبارک خود را به رو و پیشانی و ريش من کشید، کانه بشارت بر من می‌دهد و غم مرا زایل و شکستگی قلبم را التیام و حزن و اندوه را از من دور می‌فرمود.

میرداماد می گوید: روزی در لا به لای ذکرهایم خدای را با نام یا غنی یا مغنی می خواندم. در این هنگام گویا تیری قدسی سمت من شتافت و مرا از آشیانه پیکر خاکی در ربود. پس تور آهنین حس را بر دریدم و گره‌های طناب های طبیعت را گشودم و با بال خود در فضای ملکوت حقیقت به پرواز در آمدم. پس گویا جامه پیکرم را کندم و اقامتگاه خاکی‌ام را ترک کردم، از کالبد برون آمدم و سرزمین زمان را پشت سر نهادم به جهان دهر فراز آمدم و ناگاه خود را در شهر وجود یافتم.

 

از منظر فرهیختگان

شهید مرتضی مطهری میرداماد را فیلسوف، فقیه، ریاضی دان، ادیب، رجالی و مردی جامع وصف کرده است. در اعیان الشیعه هم فیلسوف ریاضیدان و متخصص در همه علوم غریبه دانسته شده است.

تقی‌ الدین کاشی (معاصر وی) نوشته است: «وی در تزکیه نفس نفیس و تصفیه‌ باطن شریف و سیر رضیّه و شمیم رضیّه، عدیل و نظیر ندارد»

شیخ محمد تقی مجلسی در کتاب لوامع صاحب قرانی، وی را با عنوان سید الفضلا یاد کرده است‌.

جلال الدین آشتیانی در مورد وی می گوید: سرور، تکیه گاه، استاد و مورد اعتماد من در معالم دین، سید بزرگ و نورانی، دانشمند مقدس و پاک، حکیم الهی و فقیه ربانی، سرور روزگار و برگزیده زمانش، امیر بزرگ و ماه کامل نور افشان، علامه عصر، فرد شگفت آور روزگار که نامش محمد است و باقر داماد حسینی لقب دارد.

 

اساتید

  • عبدالعالی کَرکَی
  • حسین بن عبدالصمد حارثی
  • ابوالحسن عاملی
  • عبدعلى بن محمود خادم جاپلقى
  • فخرالدین استرابادی

 

شاگردان

  • ملاصدرا بنیانگذار مکتب فلسفی حکمت متعالیه
  • سلطان‌ العلماء معروف به خلیفة السلطان
  • شمس‌الدین گیلانی معروف به ملا شمسا
  • سید احمد عاملی (داماد و خاله‌ زاده میرداماد)
  • قطب‌الدین اِشکوری (نویسنده کتاب محبوب‌ القلوب)
  • سید امیر فضل‌ الله استرآبادی

 

آثار

  • قبسات
  • الایقاضات
  • صراط المستقیم
  • الافق المبین
  • الحبل المتین
  • جذوات
  • تقویم الایمان
  • شارح النجاة
  • الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة
  • رساله‌ای در تولی و تبری
  • خلسة الملکوتیة

 

عروج ملکوتی

میرداماد در سال ۱۰۴۰ در بین راه مسیر کربلا و نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب دفن شد.

زندگینامه ابوریحان بیرونی

 

به نام آفریننده عشق

 

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (۳ ذیحجه ۳۶۲ – بعد از سال ۴۴۲ ه‍.ق)، دانشمند و ریاضی‌دان، همه‌چیزدان، ستاره‌شناس، تقویم‌شناس، انسان‌شناس، هندشناس، تاریخ‌نگار، گاه‌نگار و طبیعی‌دان ایرانی در سدهٔ چهارم و پنجم هجری است. بیرونی را از بزرگ‌ترین دانشمندان مسلمان و یکی از بزرگ‌ترین دانشمندانِ ایرانی در همهٔ اعصار می‌دانند.

همچنین، او را پدرِ انسان‌شناسی و هندشناسی می‌دانند. او به زبان‌های خوارزمی، فارسی، عربی، و سانسکریت مسلط بود و با زبان‌های یونانی باستان، عبری توراتی و سُریانی آشنایی داشت. بیرونی یک «نویسندهٔ بی‌طرف» در نگارشِ باورهای مردمِ کشورهای گونه‌گون بود و به‌پاسِ پژوهش‌های قابلِ توجهش، با عنوانِ اُستاد شناخته شده‌ است. ابوریحان بیرونی در حومه (بیرون) شهر کاث، مرکز امارت خوارزم، متولد شد و بدین سبب، او را «بیرونی» لقب داده‌ اند.

 

ویژگی ها

او ۲۵ سال اول زندگی خود را در همان شهر سپری کرد و به یادگیری علوم العربیه (فقه و الهیات اسلامی، زبان عربی و غیره) و علوم العجمیه (به خصوص علوم یونانی، ریاضیات، نجوم، طب و غیره) مشغول بود. در این مدت از تعالیم دانشمندانی چون بونصر منصور بن علی بن عراقی جیلانی بهره‌مند شد و نیز برخی از آثار اولیه‌اش را تألیف کرد. او در این دوره از زندگی‌اش با ابن سینای نوجوان که تنها ۷ سال از او کوچک‌تر بود مکاتبه و تبادل نظر داشت که برخی نامه‌هایشان در ربط با فلسفه طبیعی ارسطو و فلسفه مشاء باقی مانده‌ است. محتمل است که بیرونی از سلسله امرای خوارزم، آل آفریغ که در سال ۳۸۵ ه‍.ق/ ۹۹۵ م توسط سلسله رقیب در گرگانج (آل مأمون) از قدرت خلع شدند، طرفداری می‌کرده و شاید با آنان نسبت خانوادگی داشته‌است. هر چند خود در شعری به اغراق می‌گوید که حتی نمی‌داند پدرش کیست، چه برسد به اجدادش. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از این بیت برداشت می‌کند که او از خانواده‌ای اشرافی نبوده‌ است.

به هر روی با سقوط آل آفریغ در اثر حمله امیر مأمون بن محمد از گرگانج، واقعه‌ای که بیرونی آن را «نزاع بین دو بزرگ خوارزم» یاد کرده‌است، زادگاهش را با عجله بسیار و به گونه‌ای که حتی نتوانست پژوهش‌هایش را با خود ببرد، به مقصد بخارا، پایتخت امارت آل سامان، ترک کرد تا با امیر منصور ثانی بن نوح ثانی سامانی دیدار کند و به خدمت دربار او در آید. او این امیر را به عنوان یکی از اولین حامیان خود ستوده‌است. مقصد بعدی‌اش گرگان و دربار امیر قابوس بن وشمگیر از آل زیار بود. ظاهراً در ۳۸۸ ه‍.ق/ ۹۹۸ م بخارا را ترک کرد و مدت زیادی در گرگان ماند. اولین اثر مهم ابوریحان بیرونی به نام آثار الباقیه عن القرون الخالیه در زمان اقامت او در گرگان و به تاریخ ۳۹۰ ه‍.ق/ ۱۰۰۰ م تألیف و به قابوس تقدیم شد؛ البته بعدا اصلاحاتی بر کتاب اعمال کرد.

سفر بیرونی به ری نیز در همین خلال اتفاق افتاده‌است. ابوریحان در زمان رسیدن به ری فقیر و پریشان شده بود اما امرای آل بویه حمایت قابل توجهی از او نکردند، البته اوضاعش قدری سامان گرفت. بیرونی در آثار الباقیه بعد از ذکر شعری اندر مصائب فقر، شرح می‌دهد که یکی از منجمان ری ابتدا نظر او در ربط با یک مسئله فنی در نجوم را به سخره گرفت اما پس از بهبود اوضاع او، با وی از در دوستی وارد شد. نیز در همین شهر با دو ریاضی‌دان و منجم ایرانی، به نام‌های کوشیار بن لبان گیلانی و ابومحمود حامد بن خضر خجندی، دیدار کرد. بیرونی رساله حکایه آله المسماه بسدس فخری را در شرح سدس فخری، دستگاهی ساختهٔ خجندی جهت رصد دقیق ستارگان، نوشته‌است. سپس راهی دربار اسپهبد ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین از آل باوند شد و آنجا بود که اثر مهم مقالید علم الهیئه ما یحدث فی سطح بسیط الکره را تألیف کرد. مدتی بعد به گرگان نزد امیر قابوس بن وشمگیر بازگشت.

بیرونی دو خسوف ۱۴ ربیع‌ الثانی و ۱۳ شوال ۳۹۳ را در گرگان و خسوف ۱۴ رمضان ۳۹۴ را در گرگانج رصد کرد؛ در نتیجه عزیمت او به دربار خوارزم در این بازه زمانی اتفاق افتاده‌است. با توجه به اشاره ابوریحان در تسطیح الصور و تبطیح الکور — کتابی که بیرونی آن را به «ملک العادل ولی النعم خوارزمشاه» تقدیم کرده‌است — به برگزاری جشن سده، ریچر برنبورگ تاریخ دقیق ورود او به خوارزم را ۲۰ ژانویهٔ ۱۰۰۴ یا ۱۹ ژانویهٔ ۱۰۰۵ م می‌داند. بعد از درگذشت علی بن مأمون و به قدرت رسیدن برادرش ابوالعباس مأمون بن مأمون بر ارج و قرب بیرونی در دربار خوارزم افزوده شد. ابوریحان، مطابق گفته ابوالفضل بیهقی، با زبان زرین و سیمین خود هفت سال به عنوان ندیم و مشاور به آن امیر خدمت کرد و حتی به ماموریت‌های سیاسی فرستاده می‌شد.

بیرونی ۴۰۶ و ۴۰۷ ه‍.ق را به کار رصد مشغول بود و برخی از این ارصاد را در کاخ مأمون بن مأمون انجام داد. او با حمایت مالی امیر دستگاهی رصدی به نام حلقهٔ شاهیه ساخت و برای آخرین مرتبه در جمعه ۴ رجب ۴۰۷ در گرگانج آسمان را رصد کرد. در همان سال مأمون توسط سربازانش کشته شد و سلطان محمود غزنوی سال بعد گرگانج را تصرف کرد. نظامی عروضی سمرقندی در چهارمقاله حکایتی نقل می‌کند که جلال دربار مأمون حسادت سلطان محمود غزنوی را برانگیخت و او نیز به امیر هشدار داد که عالمان بزرگ دربارش را به سوی غزنی روانه کند. مطابق همین حکایت، دانشمندانی چون ابن سینا و ابوسهل عیسی بن یحیی المسیحی الجرجانی برای روبرو نشدن با سلطان به گرگان هجرت کردند، اما بیرونی راه غزنی در پیش گرفت. بر اساس دانشنامه اسلام، بیرونی و چندی دیگر از علمای دربار ابوالعباس مانند بونصر منصور، بعد از فتح خوارزم توسط سلطان محمود غزنوی در واقع به عنوان اسیر به غزنی برده شدند.

بیرونی در مقدمه تحدید نهایات الاماکن که در اوایل ۴۰۹ ه‍.ق/ ۱۰۱۸ م نوشته شده‌است، مفصلاً از نامرادی‌های زندگی گله کرده‌ است. در جمادی‌الثانی ۴۰۹ ه‍. ق، زمانی که در کابل بود، وضعیتش به گونه‌ای پیش می‌رفت که آن را با نوح و لوط مقایسه کرده‌ است و امید داشت بتواند با پشت سر گذاشتن این «آزمون الهی» رستگار شود. نیز در پایان مقدمه تحدید نهایات الاماکن، به صورت تلویحی، به اسارت خود در دربار غزنوی اشاره کرده‌است و حضور اجباری خود در آنجا را به کنایه «تقدیر بشری» خوانده‌است. بیرونی خورشیدگرفتگی ذیقعده ۴۰۹ ه‍.ق را در لمغان (بین قندهار و کابل) رصد کرد. نیز از جمادی‌الاول ۴۱۰ تا ۴۱۲ ه‍.ق مشغول یک سلسله رصدهای مختلف در غزنی بود. آخرین این ارصاد، رصد انقلاب تابستانی ۴۱۲ ه‍.ق بود. بعد از این بود که به همراه سلطان محمود غزنوی در لشکرکشی سلطان مذکور به هند راهی شبه‌ قاره شد. این سفر یکی از چند سفر متناوب او به هند به همراه محمود بود. در این عهد هنوز زندگی بیرونی به سختی می‌گذشت زیرا از رنج‌های بی‌شمار خود بعد از پنجاه سالگی (بعد از ۴۱۲ ه‍.ق) یاد کرده‌است.

مشهود است که این سفرها سبب علاقه‌اش به فرهنگ هند شده‌است زیرا او در آثار الباقیه اشارات خیلی کمی به هندیان کرده‌ است. بیرونی آنجا به عالمان هندی علوم یونانی آموخت و در عوض تعلیم سانسکریت و علوم هندی دید. یادگیری سانسکریت به او امکان می‌داد که شخصاً به صورت مستقیم آثار هندوان را مطالعه کند. در ۴۱۵ ه‍.ق بیرونی مجدداً در غزنی بود و با سفیران خان ترکان ولگا (در شمال روسیه امروزی) دیدار کرد. اینان به سلطان محمود گفتند که در شمال (نواحی داخل دایرهٔ قطبی) خورشید برای روزهای پی‌درپی غروب نمی‌کند. سلطان محمود این حرف را کفرآمیز یافت و آشفته شد اما بیرونی به او توضیح داد که سفیر درست می‌گوید.

نوشته‌هایی از بیرونی در دست است که به وضوح در آن‌ها از گردشِ زمین به دورِ خودش نام برده می‌شود. ابوریحان بیرونی در کتاب «الاسطرلاب» روشی برای محاسبهٔ شعاع زمین ارائه می‌کند (بوسیلهٔ افتِ افق وقتی از ارتفاعات به افق نگاه می‌کنیم). بعدها در کتابِ «قانون مسعودی» ابوریحان عملی کردن این روش توسط خود را گزارش می‌دهد.

در کتاب خود الصیدنه فی الطب می‌نویسد:

دین ما و دولت به لحاظ گذشته خود عربی است. (آنها) توأمان اند که بر فراز یکی از آنها نیروی الهی در اهتزاز است و بر فراز دیگری دست آسمانی (گسترده‌ است‌). بارها طوایف گوناگون از زیردستان به‌ویژه گیلانیان و دیلمیان گرد هم آمدند تا جامه توحش به دولت بپوشند اما آرزوی آنها برآورده نشد. روزانه پنج بار تا اذان در گوش‌هایشان به صدا در می‌آید، صف اندر صف پشت سر امامان به نماز (می‌ایستند) و قرآن عربی مبین را می‌خوانند. در مسجدها پارسایی را به این زبان (عربی) برایشان موعظه می‌کنند. «(گسترده‌) بمانند بر دست‌ها و دهن»، ریسمان اسلام پاره نشود و دژ آن ویران نگردد.

ابوریحان بیرونی ترازویی برای اندازه‌گیری وزن مخصوص جامدات و نیز تعیین مقدار طلا و نقره در اجسام مرکب اختراع کرد. این ترازوی دقیق برای این اندازه‌گیری‌ها به کار گرفته می‌شد. چگالی‌سنج از دیگر اختراع‌های او می‌باشد.

سایر اختراع‌های او:

  • بدست‌آوردنِ سینوس یک‍درجه
  • قاعدهٔ تسطیح کُره و ترسیم نقشه‌های جغرافیایی
  • چاه آرتزین؛ این کشف را به موسیوزله منسوب کرده‌اند اما در واقع از اکتشافت ابوریحان بوده و سال‌ها پیش در کتاب آثارالباقیه آمده بود.
  • حرکت خاصه وسطی خورشید
  • خاصیت فیزیک الماس و زمرد
  • جزر و مد رودها و نهرها
  • چشمه‌های متناوب
  • اشکال هندسی گُل‌ها و شکوفه‌ها
  • امکان خلأ
  • کیفیت و چگونگی ساختن عسل توسط زنبور عسل
  • رصد خسوف و کسوف

 

آثار

تحقیق ماللهند: موضوع این کتاب مذهب و عادات و رسوم هندوان و نیز گزارشی از سفر به هند است.

قانون مسعودی کتابی است در نجوم و تقویم شامل یازده بخش. در این کتاب بخش‌هایی مربوط به مثلثات کروی و نیز زمین و ابعاد آن و خورشید و ماه و سیارات موجود است.

التفهیم لاوایل صناعة التنجیم: این کتاب نیز در نجوم و به فارسی نوشته شده‌است و برای مدت چند قرن متن کتاب درسی برای تعلیم ریاضیات و نجوم بوده‌است.

الجماهر فی معرفة الجواهر: بیرونی این کتاب را به نام ابوالفتح مودود بن مسعود تألیف کرد و موضوع کتاب معرفی مواد معدنی و مخصوصاً جواهرات مختلف است. ابوریحان در این کتاب فلزات را بررسی کرده و نوشته‌است. او نظریّات و گفته‌های دانشمندانی مانند ارسطو اسحاق الکندی را دربارهٔ حدود سیصد نوع ماده معدنی ذکر کرده‌است.

وی در این کتاب به شرح فلزها و جواهرهای قاره‌های آسیا، اروپا و آفریقا می‌پردازد و ویژگی‌های فیزیکی ماند بو، رنگ، نرمی و زبری حدود ۳۰۰ نوع کانی و مواد دیگر را شرح می‌دهد و نظریه‌ها و گفتارهای دانشمندان یونانی و اسلامی را دربارهٔ آن‌ها بیان می‌کند.

الصیدنة فی الطب: این کتاب دربارهٔ داروهای گیاهی و خواص و طرز تهیه آن‌ها نوشته شده‌است.

آثار الباقیه عن القرون الخالیه (اثرهای مانده از قرن‌های گذشته): ابوریحان در این کتاب مبدأ تاریخ‌ها و گاه‌شماری اقوام مختلف را مورد بحث و بررسی قرار داده‌است. از جمله این اقوام – ایرانی‌ها – یونانی‌ها – یهودی‌ها – مسیحی‌ها عرب‌های زمان جاهلیت و عرب‌های مسلمان نام برده و دربارهٔ اعیاد هر یک به تفصیل سخن گفته‌است. این کتاب را می‌توان نوعی تاریخ ادیان دانست.

استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاصطرلاب: در باب ارائهٔ روش‌های مختلف ساخت انواع اسطرلاب است.

 

عروج ملکوتی

ابوریحان ۳ دهه آینده از عمرش را در دربار سلطان محمود، سلطان مسعود، مودود و احتمالاً عبدالرشید سپری کرد و همان‌جا (بعد از سال ۴۴۲ ه‍.ق) درگذشت. اطلاعات موجود از اتفاقات زندگی بیرونی در غزنی خیلی کم است، به گونه‌ای که تاریخ درگذشت او نیز مشخص نیست.