نوشته‌ها

زندگینامه علی پهلوانی

به نام آفریننده عشق

 

علی سعادت‌ پرور که با نام علی پهلوانی تهرانی نیز شناخته می‌شود، از علما و عرفای معاصر و از شاگردان علامه سید محمدحسین طباطبایی است.

 

ویژگی ها

علی سعادت‌ پرور (علی پهلوانی تهرانی) در سال ۱۳۰۵ شمسی، مصادف با سالروز میلاد حضرت علی (ع)، در خانواده‌ای متدین متولد شدند. با توجه به نامناسب بودن فضای تربیتی و اخلاقی مدارس جدیدالتأسیس آن زمان تهران، ایشان به مسجد امین‌الدوله رفته و خدمت مرحوم آقا میرزا ابوالقاسم مکتب‌دار، به فراگیری کتب رایج آن دوران، همچون فرائد الادب، گلستان سعدی و… پرداختند. مرحوم سعادت‌ پرور برای ادامه تحصیل و تهذیب به قم مهاجرت نمودند و در دروس اساتید بزرگی همچون حضرت امام خمینی، آیت‌ الله بروجردی، آیت‌ الله نجفی مرعشی، آیت‌ الله شهید صدوقی و آیت‌ الله سلطانی شرکت کرده و مراتب علمی خود را به کمال رساندند.

نقطه عطف و سرنوشت ساز معنوی و روحانی ایشان، در آشنایی و ارتباط با عارف کامل، حضرت علامه طباطبایی بود. پس از آشنایی و ارتباط با مرحوم علامه، آمال و آرزوهای دیرینه معنوی و توحیدی خود را در این شخصیت کم‌نظیر دیدند. شوق و اشتیاق و جدّیت ایشان باعث شد که علامه طباطبایی بالاخره ایشان را به شاگردی معنوی و روحانی بپذیرند.

بدین ترتیب، نفس زکیه و قلب طاهر آیت‌ الله پهلوانی تهرانی، تقدیم به این عالم ربانی شد تا جایی که نَفَس کیمیاگر حضرت علامه، پله به پله این شاگرد مستعد را به منازل توحیدی رهنمون گشته و باعث شد قله‌هایی از معارف حقه اهل بیت عصمت و طهارت را فتح کند. در واقع باید گفت شاکله و شخصیت معنوی و سلوک توحیدی استاد سعادت‌ پرور، به طور عمیقی تحت تاثیر سلوک توحیدی و نظام تربیتی و معرفتی حضرت علامه و بر مبنای قرآن و سنت شکل گرفته است. از مرحوم حاج شیخ محمود تحریری که خود از خوبان روزگار و از شاگردان اولیه سیر و سلوکی علامه طباطبایی بود نیز نقل شده است که خواب دیدم به من گفتند: جناب شیخ علی آقا پهلوانی، آخوند ملا حسینقلی زمان ماست.

آیا الله پهلوانی می‌گويد: شب بیست و چهارم ماه رمضان، نصف شب گذشته بود که حضرت فاطمه زهرا (س) با یک هیبت، جلال و شکوهی، در حالی که لباس زردی به تن داشتند بر من جلوه کردند و مطالبی فرمودند و چنین توجه دادند که جسارت به فرزندان ایشان، جسارت به خود ایشان است و من برایم این نکته تداعی شد که اگر کسی خانم سیده‌ای را زد مثل آن است که به قنفذ لعنة الله علیه دستور زدن داده است.

پس از آن مشاهدات، تا یک ساعت بی‌قرار بودم و گریه امانم نمی‌داد، از حالات حضرت صدیقه طاهره (س) و آن حالی که بر من ظاهر شده بود. پس از آن در جلسات خودشان در حالی که گریه می‌کردند این مشاهده را نقل می‌کردند و می‌فرمودند: من فکر کردم که این مطلب را به چه مناسبت به من فرمودند؟ شاید در میان رفقای ما کسی هست که با همسر سیده خود یا با فرزندان سید خود این‌طور رفتار کرده است و می‌فرمودند در همه جلسات گفته‌ام که اگر چنین بوده است برطرف شود. ایشان می‌فرمودند: کسی که مادرش هم سید است، حکم سید را دارد؛ به آن‌ها نیز نباید توهین و جسارت کرد چه رسد به زدن. همه این حالات و نکات را در یک حال انقلاب عجیبی می‌فرمودند و اشک از چشم مبارکشان می‌ریخت.

آقا شبی فرمودند: در عالم مکاشفه دیدم آمده‌اید اینجا و همه کفش‌‌هایتان را هم آورده و لب تاقچه داخلی اتاق گذاشته‌اید و کفش‌هایتان هم خیلی براق بود. بعد فرمودند: آقا این‌ها تعلقات شما است، تعلقاتتان را با خود به اینجا نیاورید.

آقای پهلوانی می‌گوید: یک بار من در جوانی، در خانه با خانواده بداخلاقی کردم؛ در عالم معنا به من گفتند: بیست سال ناله‌های تو بی‌اثر شد. در جلسات مکرر می‌فرمودند: در مسائل مختلف معنوی و اجتماعی به خودتان سخت‌گیری کنید ولی به خانواده‌های خود کاری نداشته باشید و عقاید خود را به همسرتان تحمیل نکنید. مثلا اگر خواستند تلویزیون ببینند مانع نشوید ولی اگر خودتان تشخیص دادید نگاه نکنید.

حمیدرضا مروجی سبزواری می‌گوید: اولین تجربه‌ام از عالم مثال در قوس نزول در شبی برایم واقع شد. عالم هورِقلیا و شهرهای جابرسا و جابلقا. در میان شهری راه می‌‌رفتم با دیوارهای بلند و قصرهای سر به فلک کشیده. آنچه را بعدها در کتاب آثولوجیا اثر افلوطین اسکندری (و نه ارسطو) خواندم، به این مضمون که در عوالم مثالی شهرهایی وجود دارند که همه‌ی اجزای آن‌ها حی و زنده هستند، آتش آنجا دارای فهم و شعور است و حتی حشرات در آن‌جا از درکی بسیار قوی برخوردارند، همه‌ این مطالب را در آن شب در آن عوالم مثالی دیدم و تجربه نمودم.

در بالکن بعضی از آن قصرها، یا پشت‌‌بام بعضی خانه‌ها، یا در میان خیابان‌ها به مثال‌های افرادی برمی‌خوردم که قیافه‌هایی شکوهمند، ولی مهیب داشتند. مردان و زنانی که در لباس و هیئت فیلسوفان و حکیمان یونان و روم باستان بودند، یا در لباس و هیئت فیلسوفان و حکیمان اسلام و بسیار دارای وقار و هیبت عجیبی بودند، که هم از فرط جمال، دوست داشتی نگاهت را به آن‌ها بدوزی و چشم از رویشان برنداری، و هم از شدت جلال و جبروت، جرئت نمی‌کردی چشم از روی زمین برداری و نگاهشان کنی.

از کنار این مثال‌ها با وحشت و اضطرابی که تمام اعماق وجودم را فراگرفته بود عبور می‌کردم و چون از کنار هر کدام می‌‌گذشتم، متوجه من می‌شدند و با کلماتی که تُن بالایی داشتند و گویی در میان سالنی خالی ادا می‌شدند، می‌‌گفتند: «چون به نزدیک شیخ علی پهلوانی رسیدی، سلام مرا برسان و از او برای من طلب همت کن‌.»

آیت الله پهلوانی در آخرین جلساتی که با شاگردان خاص خود داشتند، فرموده بودند: مردنم را به من نشان دادند، واضحِ واضح و اکنون نیز آن زمان برایم مشهود است. دیدم که انبیا و اولیای الهی در تشییع جنازه‌ام شرکت کردند و این به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر، با توجه صد بار قل هو الله احد خوانده و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر الهی هدیه کردم.

 

از منظر فرهیختگان

حسن منفرد می‌گوید: مرحوم پهلوانی دارای سه اتصال اعتصام (یعنی به کل ائمه (ع))، اتصال شهود و اتصال وجود بود. مرحوم پهلوانی دائم‌الحضور بود و خود را در محضر حق می‌دید. صدا می‌زد: یا نعیمی و جنتی و یا دنیای و آخرتی. از خصوصیات خاص ایشان این بود که انقطاع کامل از ماسوی‌الله داشت. ایشان نعمتی بود که به برکت وجود او، بلا از کل تهران دفع می‌شد.

حمید رضا مروجی سبزواری می‌گوید: بزرگ‌ترین شاگرد علامه طباطبایی، آیت الله پهلوانی بود.

شیخ رضا احمدی می‌گوید: ایشان اگر بالاتر از علامه حسن زاده نباشند، هم طراز ایشان هستند.

عروج ملکوتی

سرانجام در سحرگاه پنج شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۳ شمسی، قلب مبارک ایشان از کار ایستاد و روح پر فتوحش در نزد پروردگار جای گرفت. بدن مبارک ایشان را پس از غسل و کفن و خواندن نماز به امامت آیت الله بهجت، در حرم مطهر حضرت معصومه (س) در مسجد شهید مطهری، در نزدیکی مرقد مرحوم علامه طباطبایی به خاک سپردند.