زندگینامه علی گنبدی
به نام آفریننده عشق
علی گنبدی (۱۳۶۴ – ۱۲۸۷ قمری)، فقیه، عارف و خطاط ایرانی بود که در شهر گنبد از توابع ملایر، چهار فرسنگى همدان متولد شد.
ویژگی ها
وی پس از تحصیل مقدمات به اصفهان رفت و پس از ۱۲ سال اقامت در اصفهان به نجف اشرف عزیمت کرده و در محضر درس آخوند خراسانى و آقا سید محمدكاظم یزدى حضور یافت و پس از فراغت از درس، به وطن بازگشت و بقیه عمرش را در همان گنبد ماند. استاد اخلاقى او آخوند ملا حسینقلى همدانى و حاج شیخ محمد بهارى است. كراماتى نیز از وى نقل مىكنند. یكى از هنرهاى آخوند گنبدى حسن خط بود که خود نیز خطى خاص اختراع كرده بود. از شاگردان وى میتوان ملا على همدانى و آقا میرزا محمد ثابتى را نام برد. آثار او عبارتند از: «حاشیه بر تبصرهى علامه»، «تحریر تقاریر آخوند خراسانى و سید یزدى» و «شرح مشكلات دیوان سیدرضى».
آیت الله گنبدی بسیار اهل قناعت بود و این روحیه را در خانواده خویش نهادینه کرده بود. غذایش را از دسترنج خود و از زراعت در زمین خود تهیه میکرد. لباسهای او از پارچههای ایرانی و کرباس بافت محل بود و در ظاهر، با ساده ترین افراد شهر و روستا یکسان بود. اهل سخاوت و انفاق بود و حتی اهل خانه را به این صفت تمرین داده بود؛ به گونهای که همسایهها به انفاق خانواده او عادت کرده بودند.
نقل است: حسن، راننده وسیله نقلیه عمومی و مردی بسیار آلوده و گمراه بود. در یکی از سفرها مسافران از او خواهش کردند نیم ساعتی در گنبد توقف کند تا به دیدار آیت الله گنبدی رفته و بازگردند. او که به اصرار مردم، راهی منزل ملا علی شده بود، بدون هیچ کلامی گوشه اتاق نشست. هنگام خداحافظی، به تقلید از همه دست شیخ علی را بوسید و خواست رها کند که آیت الله گنبدی دست او را فشرد و با محبت، او را چنین موعظه کرد: «ای حسن! حالا که تا اینجا آمدی، دیگر بس است؛ بیا برگرد.» حسن آقا که به کلی منقلب شده بود با اشک میگفت: «نام مرا از کجا میدانست؟ چگونه خبر از آلودگی من داشت؟ آیا اينها از باطن آدمی باخبرند؟» نقل شده است این راننده تا ملایر گریه میکرد و منقلب بود. این مرد که با یک کلمه موعظه مرحوم آیت الله گنبدی عوض شده بود، توبه کرد، حقوق مالی خود را پرداخت، به حج رفت و از نیکان و صالحان شد.
هنگامی که برای آخوند همدانی کنگره برپا کرده بودند، آیت الله بهجت هم حضور داشت و فرمود: چرا کنگرهای برای آیت الله گنبدی برپا نمیکنید؟ آنگاه فرمودند: این جانب موقعی که در حوزه علمیه نجف مشغول بودم، کسالتی بر من عارض شد که توان ماندن در نجف را نداشتم. به قصد مسافرت به فومن حرکت نموده و در همدان به خود گفتم باید از آقای گنبدی دیدن کنم. درشکهای کرایه نموده و به گنبد رفتم. بعد از دیدار و احوال پرسی بدون اينکه از کسالت و قصدم چیزی گفته باشم، فیالبداهه فرمودند: زود به نجف برگردید و فلان مواد خوراکی را داخل غذایتان کنید و بخورید، کسالتتان برطرف میشود. با همین فرمایش آقای گنبدی به نجف برگشته و به دستورش عمل کردم و کسالتم به کلی برطرف شد.
همچنين آیت الله بهجت میفرمود: در یکی از دیدارهایی که با آیت الله گنبدی داشتم، ایشان هر آنچه من دیده بودم را برایم بازگو کرد و مرا از دعوتهای مختلف بازداشته و امر به ماندن در نجف یا اقامت در قم کرد.
سید محمدتقی خوانساری میگوید: جناب مستطاب عمده الأجله و الأعلام، مداد الأنام، مروج الأحکام، ثقه الإسلام، حاج شیخ علی گنبدی، وجود شریفشان نعمت بزرگی است از نعم الهیه و از برکات وجه الأرض و اوتاد آن به شمار میروند.
آیت الله عبدالرزاق حائری اصفهانی میگوید: او در روز قیامت امت واحده است.
آیت الله گنبدی شب قبل از وفاتش از همه خداحافظی کرد و گفت: بروید بخوابید که فردا خستگی زیادی دارید. از یکی از دخترانش آب طلب کرد اما بعد فرمود: نه آب نمیخواهم، الحمدلله آب هم به من دادند!
عروج ملکوتی
مرحوم آیت الله العظمی گنبدی در سال ۱۳۶۸ قمری در سن ۷۷ سالگی از دنیا رفت. آیت الله بروجردی بر جنازه ایشان نماز خواندند و دستور دادند او را در قبرستان شیخان قم در جوار قبر مرحوم میرزای قمی دفن نمایند. آیت الله بروجردی بر سر قبر ایشان گریه نموده و فرمودند: آقای گنبدی در نجف، ریاضت و زحمات زیادی کشیدند و به مقاماتی هم نائل آمدند.

