زندگینامه محمد تقی مجلسی
به نام آفریننده عشق
محمدتقی مجلسی (۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی، از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری و نویسنده آثاری همچون روضة المتقین و لوامع صاحبقرانی است.
ویژگی ها
محمدتقی مجلسی پسر ملا مقصودعلی نظنزی اصفهانی، در سال ۱۰۰۳ق در اصفهان، پایتخت صفویه، متولد شد. پدرش مقصودعلی مجلسی اهل علم و ادب و ترویج مذهب شیعه بود و با تخلص «مجلسی» شعر میسرود. نسب محمدتقی از پدر به ابونعیم اصفهانی و از مادر به محمد بن حسن نطنزی میرسد.
وی در سال ۱۰۳۴ق در ۳۱ سالگی به نجف رفت و در ۳۳ سالگی از سید شرفالدین علی شولستانی از محدثان حوزه نجف، اجازه نقل حدیث گرفت؛ سپس به اصفهان بازگشت و در مسجد جامع اصفهان به تدریس مشغول شد. به گفته سید محمدباقر خوانساری، نویسنده کتاب روضات الجنات، محمدتقی مجلسی نخستین کسی بود که پس از ظهور حکومت صفویه، حدیث شیعه را نشر داد و پس از شیخ بهائی و میرداماد، در اصفهان نماز جمعه اقامه میکرد. همچنین به گفته وی، محمدباقر مجلسی کرامات بسیاری از پدرش نقل کرده است.
محمدباقر مجلسی مشهور به علامه مجلسی، نویسنده کتاب بحار الانوار، مشهورترین فرزند محمدتقی مجلسی است. از میان دختران محمدتقی، نام آمنهبیگم را میتوان در منابع دید که همسر ملا صالح مازندرانی، شارح اصول کافی بوده است. صاحب أمل الآمل می گويد: «ملا محمد تقي مجلسی، فاضلي عالم، محققي متبحر، زاهدي عابد، ثقه متکلم و فقيه و از معاصرين است.»
محمدتقی، ساعت زيادی از شب را عبادت ميكرد، نماز می خواند، قرآن می خواند، گريه می كرد، صفا ميكرد. گاهی، حالی پيدا می كرد كه يقين داشت دعايش مستجاب می شود. شبی به اين حال رسيد. فكر كرد که چه دعايي بكنم؟ دنيایی باشد؟ يا آخرتی؟! در فكر بود كه صداي گريه محمدباقر را شنيد. بياختيار گفت: «الهي! به حق محمد و آل محمد صلی الله عليه و آله، اين طفل را از مروجين دين و ناشرين احكام حضرت سيدالمرسلين قرار بده و موفق كن او را به توفيقات بی نهايت خود» و این چنین بود که علامه مجلسی توفیقاتی پیدا کرد.
از سالهاي آغازين تحصيل، نسبت به عرفان جذبه اي شديد در محمد تقی مجلسی وجود داشت. حس ميکرد که فقه و اصول و علوم متداول مدرسه اي، عطش جانش را فرو نمي نشاند. شايد در سنين بلوغ اين احساس در او شکل گرفته بود، اما همان گونه که مقتضای اين سنين است، آن احساس مبهم و درک خام را نمي توانست براي خود تبيين کند و با ديگران به وضوح درباره اش سخن بگويد. اما اينکه «چه کند و از کجا آغاز کند؟» براي او به مراتب مجهول تر بود. ولي پس از آشنائي با «شيخ بهائی» و حضور در درس وی، گمشده خود را يافت.
مرحوم مجلسي در کتاب «شرح فقيه» نوشته است که چون خداوند مرا توفيق زيارت حيدر کرار کرامت فرمود، به برکت آن بزرگوار مکاشفات بسيار بر من روي داد که عقول ضعيفه آن را نمي تواند متحمل شود، در آن عالم ديدم، بلکه اگر بخواهم مي گويم که در ميان نوم و يقظه بودم ناگاه ديدم که من در رأي (سامرا) هستم و آنجا را مزين ديدم و ديدم بر قبر عسکريين لباس سبزي از لباس های بهشت افکنده بود که در دنيا مثل آن نديده بودم و امام زمان (عج) را ديدم نشسته و بر قبر تکيه کرده و روي آن جناب به جانب در است پس چون آن جناب را ديدم، شروع کردم به خواندن زيارت جامعه، همان جا بود که حضرت ولي عصر (عج) بر زيارت جامعه صحه گذارد.
دوران اقامت محمد تقي مجلسي در نجف را بايد حد فاصل دو مرحله متمايز زندگاني او دانست. در پايان اين دوران او همتی فراتر از خود يافته بود و مي خواست پس از سير و سلوک به سوی حق، به خلق بازگردد و رسالت خود را که هدايت و ارشاد مردم بود نيز به انجام برساند.
اکنون رؤيای صادق که يکي از راههاي الهام از عالم غيب است، براي او راه مي گشود. در خواب حضرت علی عليه السلام را ديد که به او مي فرمود، تا به اصفهان برگردد؛ اما او اصرار فراواني مي کرد که حضرت اجازه دهد در جوار بارگاهش اقامت داشته باشد. امام علی عليه السلام فرمود: که وجود او در اصفهان براي هدايت مردم مفيدتر است. پس از آن مجلسی به اصفهان بازگشت و به تأليف و تدريس مشغول شد.
محمدتقى نقل کرده است: من در اوایل بلوغ طالب بودم مرضات خداوندى را و ساعى بودم در طلب رضاى او و مرا از ذکر جنابش قرارى نبود تا آن که دیدم در میان بیدارى و خواب که صاحب الزمان صلوات اللّٰه علیه ایستاده در مسجد جامع قدیم که در اصفهان است قریب بدر طنابى است که الآن مدرس من است پس سلام کردم بر آن جناب و قصد کردم که پاى مبارکش را ببوسم پس نگذاشت مرا و گرفت مرا پس بوسیدم دست مبارکش را و پرسیدم از آن جناب مسائلى که مشکل شده بود بر من که یکى از آنها این بود که من وسوسه داشتم در نماز خود و مىگفتم که آنها نیست به نحوى که از من خواستهاند و من مشغول بودم به قضا و میسر نبود براى من نماز شب و سؤال کردم از شیخ خود شیخ بهائى علیه الرحمة از حکم آن.
پس گفت: به جاى آر یک نماز ظهر و عصر و مغرب به قصد نماز شب و من چنین مىکردم پس سؤال کردم از حجت علیه السلام که من نماز شب بکنم فرمود نماز شب بکن و به جاى نیار مانند آن نماز مصنوعى که مىکردى و غیر اینها از مسائلى که در خاطرم نماند آن گاه گفتم اى مولاى من میسر نمىشود براى من که برسم به خدمت تو در هر وقتى پس عطا کن به من کتابى که همیشه عمل کنم بر آن. پس فرمود که من عطا کردم به جهت تو کتابى به مولى محمد تاج و من در خواب او را مىشناختم.
پس فرمود برو و بگیر آن کتاب را از او پس بیرون رفتم از در مسجدى که مقابل روى آن جناب بود به سمت دار بطیخ که محله ایست در اصفهان پس چون رسیدم به آن شخص و مرا دید گفت تو را صاحب الامر فرستاده نزد من گفتم آرى پس بیرون آورد از بغل خود کتاب کهنه چون باز کردم آن را و ظاهر شد براى من که آن کتاب دعا است پس بوسیدم آن را و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم از نزد او و متوجه شدم به سوى صاحب الأمر علیه السلام که بیدار شدم و آن کتاب با من نبود.
پس شروع کردم در تضرع و گریه و ناله به جهت فوت آن کتاب تا طلوع فجر پس چون فارغ شدم از نماز و تعقیب و در دلم چنین افتاده بود که مولانا محمد همان شیخ بهائى است و نامیدن حضرت او را به تاج به جهت اشتهار اوست در میان علما، پس چون رفتم به مدرس او که در جوار مسجد جامع بود دیدم او را که مشغول است به مقابله صحیفه کامله و خواننده سید صالح أمیر ذو الفقار گلپایگانى پس ساعتى نشستم تا فارغ شد از آن کار و ظاهر آن بود که کلام ایشان در سند صحیفه بود لکن به جهت غمى که بر من مستولى بود نفهمیدم سخن او و سخن ایشان را و من گریه مىکردم پس رفتم نزد شیخ و خواب خود را به او گفتم و گریه مىکردم به جهت فوت کتاب.
پس شیخ گفت بشارت باد تو را به علوم الهیه و معارف یقینیه و تمام آن چه همیشه مىخواستى تا آن که گفته پس قلبم ساکن نشد و بیرون رفتم با گریه و تفکر تا آن که در دلم افتاد که بروم به آن سمتى که در خواب به آن جا رفتم پس چون رسیدم به محله دار بطیخ پس دیدم مرد صالحى را که اسمش آقا حسن بود و ملقب به تاج پس چون رسیدم به او و سلام کردم بر او گفت یا فلان کتب وقفیه نزد من است که هر طلبه که از آن مىکرد عمل نمىکند به شروط وقف و تو عمل مىکنى به آن بیا و نظر کن باین کتب و هر چه را که محتاجى به آن بگیر پس با او رفتم در کتابخانه او پس اول کتابى که به من داد کتابى بود که در خواب دیده بودم پس شروع کردم در گریه و ناله و گفتم مرا کفایت مىکند.
در خاطر ندارم که خواب را براى او گفتم یا نه و آمدم در نزد شیخ و شروع کردم در مقابله با نسخه او که جد پدر او نوشته بود از نسخه شهید و شهید نسخه خود را نوشته بود از نسخه عمید الرؤساء و ابن سکون و مقابله کرده بود با نسخه ابن ادریس بدون واسطه یا به یک واسطه و نسخه که حضرت صاحب الأمر علیه السلام بمن عطا فرمود از خط شهید ره نوشته شده بود و نهایت موافقت داشت با آن نسخه حتى در نسخه ای که در حاشیه آن نوشته شده بود.
محمد تقی مجلسی می گوید: یک روز حضرت سیدالمرسلین، اميرالمؤمنين، سیده نساء اهل الجنة اجمعین، سیدی شباب اهل الجنة و سید الساجدین علیهم السلام اجمعین را در واقعه طویلی دیدم. به برکت آن واقعه شفا یافتم و حضرت سیدالمرسلین صلی الله علیه و آله چند چیزی عطا فرموند از طعام و میوه بهشت. از آن جمله سه سیخ طلا که کباب بود و هر لذتی که تصور نکرده بودم در آن بود و به هر کس می دادم چیزی کم نمی شد. و میوه ای کرامت فرمودند شبیه به هندوانه و از آن نیز میخوردم که صد هزار مزه داشت.
علامه محمد بن علی اردبیلی می گوید: او وحید عصر و فرید دهر بود و امرش در جلالت و ثقت و امانت و شأنش در تبحر در علوم، مشهورتر از آن است که ذکر شود. وی باورع ترین، باتقوا ترین، زاهد ترین و عابد ترین روزگار خود بود.
اساتید
- شیخ بهائی
- میرداماد
- ملا عبدالله شوشتری
- امیراسحاق استرآبادی
شاگردان
- محمدباقر مجلسی (فرزند ایشان)
- سید نعمتالله جزایری
- ملا محمدصالح مازندرانی
- آقا حسین خوانساری
- سید عبدالحسین خاتون آبادی
آثار
- روضة المتقین (از بهترین شرحهای نوشته شده بر من لایحضره الفقیه)
- لوامع صاحبقرانی(شرح و ترجمه فارسی من لا یحضره الفقیه)
- ریاض المؤمنین در شرح صحیفه سجادیه
- چهل حدیث از معصومین
عروج ملکوتی
محمدتقی مجلسی در ۱۱ شعبان ۱۰۷۰ق در اصفهان درگذشت و در مسجد جامع این شهر دفن شد.