زندگینامه سید امین الدین بلیانی
به نام آفرینند عشق
امینالدین محمد بن علی بن مسعود بلیانی، عالم و عارف کازرونی قرن هفتم و هشتم و از مشاهیر خاندان بلیانی و معاصر با آل اینجو است.
ویژگی ها
سال ۶۶۸ در روستای بلیان، از توابع کازرون فارس به دنیا آمد. مادرش، دختر زاهد عِزّالله کازرونی از معاریف کازرون و مرید امامالدین مسعود بود. امینالدین از کودکی زیرنظر پدرش، زینالدین علی و عمویش اوحدالدین عبدالله، به اهل خانقاه پیوست. امینالدین پس از وفات پدرش جانشین او شد. وفات امینالدین در یازدهم ذیقعده ۷۴۵ اتفاق افتاد و در خانقاه خود موسوم به خانقاه علیای کازرون به خاک سپرده شد. این بنا هم اکنون نیز زیارتگاه است.
این مقبره در زلزلهای که در ۲۳۹ق در کازرون رخ داد و عمارتهای بسیاری را خراب کرد، ویران شد. پس از او برادرش، امامالدین محمد، جانشین وی شد. در منابعی که به شرح احوال شیخ پرداختهاند، از همسر و فرزندان او سخنی به میان نیامده، لیکن محمود بن عثمان در کتاب مفتاح الهدایه از شخصی به نام محبالدین با عنوان «شیخ زاده» یاد کرده که به احتمال قوی فرزند وی بوده است.
در خردسالی نزد شیخ الاسلام نورالدین قرآن آموخت و در همان اوان، پدرش او را نزد مرید خود، ابوسعید که مردی دائمالذکر بود، برد و به ذکر گفتن ترغیبش کرد. امینالدین مقدمات علوم را نزد پدر، فقه را نزد فقیه عثمان کهفی، و حدیث را نزد رشیدالدین احمد کازرونی فرا گرفت. از گزارش محمود بن عثمان برمیآید که وی برای طلب دانش، به نقاط دیگری نیز سفر کرده است.
امینالدین ۴ ساله بود که نزد عمویش اوحدالدین بلیانی تلقین ذکر یافت و به سیر و سلوک عرفانی مشغول شد و پس از چندی از اوحدالدین خرقه خلافت گرفت و به ارشاد و دستگیری مریدان پرداخت. در چهارده سالگی از اوحدالدین عبدالله خرقه گرفت و شجره خرقهاش از طریق اوحدالدین با چند واسطه به ابونجیب سهروردی میرسد. و ظاهرا علاوه بر عمویش، از بزرگان دیگری نیز بهره برده است.
عرفان امینالدین شبیه به زهد عرفای قرون اول اسلامی بود. مبانی عرفان او را میتوان زهد، مخالفت با نفس در خوردن و پوشیدن و خوابیدن، کثرت نماز، ذکر و خلوتنشینی دانست. البته او به مسائل اجتماعی نیز توجه ویژهای داشته است. بابا رکن الدین شیرازی از وی به بزرگی یاد کرده است. وی از شطح و طاماتگویی بیزار بود و گاه میکوشید که برخی از شطحهای مشایخ را به گونهای شرح و توجیه کند.
او همچنین به مریدان کمتر اجازه سماع میداد. امینالدین ساعاتی از وقت خود را به دیدار حاجتمندان و توجه به مشکلات مردم اختصاص میداد و حتّی برای حل مشکل آنان گاه نزد حکّام میرفت. از جمله، مراجعه یهودیانی که از او مدد میجستند نشانه مقبولیّت و اعتماد اهل ادیان به اوست. وی مورد توجه حکام فارس نیز بود. در مفتاحالهدایه، به مکاتبات امینالدین با حکام شیراز و نیز رابطه مریدانه شرفالدین محمودشاه (متوفی ۷۳۶) و فرزند او، جلالالدین مسعودشاه اینجو (متوفی ۷۴۴)، با امینالدین اشاره شده است.
امینالدین در کازرون خانقاهی بنا نهاد و به تدریس و تربیت مریدان پرداخت. و بیش از ۲ سال نداشت که درویش سالک در خانقاه وی به خلوت مینشستند. امینالدین بناهایی برای رفاه حال، تحصیل و بهداشت مردم ساخت، از جمله مدرسه دارالحدیث شمسیّه، قنات قرچه و چشمه بمشق یا بیدمشک.
علاوه بر محمود بن عثمان، مؤلف مفتاحالهدایه، می توان این افراد را نام برد: خواجوی کرمانی (۶۸۹ـ۷۵۳)، که در مثنوی گل و نوروز و روضةالانوار و همچنین در دیوان خود وی را به عنوان پیر خود ستوده است. ابوالعباس احمد ابیالخیربن عزالدین مودود ذهبی، مشهور به زرکوب شیرازی، مؤلف کتاب شیرازنامه شیخ شمسالدین محمدصادق (متوفی ۷۳۷).و سیدنصرتالدین علی بن جعفر حسنی (متوفی بعد از ۷۰۰)، بانی زاویهای در شیراز امینالدین نزد سلاطین آل اینجو از مقام و منزلت خاصی برخوردار بود.
شرفالدین محمودشاه اینجو، حاکم فارس، نیز از مریدان او بود. امینالدین پس از مرگ وی، تعزیت نامهای به پسر او، جلالالدین مسعودشاه اینجو ـ که خود از دوستان و محبان امینالدین بود ـ نوشت.
حافظ نیز با سرودن با ابیاتی ضمن تکریم بلیانی، اشاره میکند که گشایش کارهای بسته در عهد ابواسحاق اینجو، به همت وی بوده است:
دگر بقیه ابدال شیخ امینالدین که یمن همت او کارهای بسته گشاد
از آنجا که امینالدین نسبت به ابواسحاق کازرونی ارادت و احترام خاصی داشت و بناهای بسیاری در کازرون به نام شیخ مرشد تأسیس کرد و قصاید عربی و فارسی در مدح ابواسحاق سرود، او را از عارفان طریقت کازرونیه مرشدیه یا اسحاقیه پنداشتهاند. اما سلسله خرقه او به روایت مریدانش به شیخ ابونجیب عبدالقاهر سهروردی د ۶۳ق/۱۶۸م میرسد. بنابراین، او را باید از عارفان سلسله سهروردیه دانست.
خواجوی کرمانی در اشعارش از وی به کوه ابراهیم، شیخ اعظم، سرّ الله فی الارض، قطب یگانه و امام الواصلین یاد کره است.
امینالدین مداومت بر ذکر لا اله الا الله را از ارکان بزرگ خلوت نشینی برشمرده و معتقد بوده است که معرفت حق، بالاتر از قرب حق است، از آن جهت که معرفت بعد از قربت حاصل میشود و چه بسا که قربت قرین معرفت نبوده باشد. او سماع رهروان طریقت را تنها در زمانی که به عمارت خانقاهی یا خدمت مشایخ مشغول باشند، جایز شمرده، و آن را بر خلوتنشینان و اصحاب محاسبه اکیدا ممنوع کرده است. از دیگر اصولی که امینالدین در خانقاه خود مراعات میکرد، آن بود که مریدان را از شطح و طامات گفتن برحذر میداشت.
مادر شیخ می گوید: «شیخ در شکم من شش ماهه بود اذکار گفتی چنانکه آن اذکار را می شنفتم. چون وقت زادن وی بود کسانی که پیش من نشسته بودند آن اذکار را می شنفتند.» همچنین کرامات دیگری نیز از شیخ نقل شده است نظیر: آگاهی از آنچه پیشتر یا در جایی دیگر در غیاب شیخ روی داده است، فراست یا ذهن خوانی، آگاهی از اسرار باطن، استجابت دعا برای باریدن باران، پیشگویی و …
نقل است: پس از آنکه یکی از مریدان شیخ امین الدين از دنیا رفت، او را در خواب دیدند و در عالم خواب به او گفتند: ای جمال، جواب نکیر و منکر را چگونه دادی؟ او گفت: وقتی از من سوال کردند که من ربک و ما دینک؟ من گفتم: ای عزیزان! من به جز این ندانم که بنده خدایم و مرید شیخ امین الدين بلیانی. نکیر و منکر به یکدیگر گفتند: بیا برویم که چون نام شیخ امین الدین در میان آمد ما هیچ کار با وی نداریم.
سید عزّ الدین می گوید: شبی از پروردگار خواستم تا مقام امین الدین بلیانی را به من نشان دهد. همان شب پس از اوراد، به واقعه دیدم که سقف شکافته شده و شیخ الاسلام (امین الدین) را دیدم که در هوا آمد و دو ستاره روشن از پیش وی بودند. پرسیدم: شیخ از کجا می آید؟ گفتند: از عالم وصال.
محمد بن عبدالله گفت: روزی در بندگی شیخ الاسلام بودم. او می خواست به قریه دریست برود. چون مقداری گذشت و به چشمه آب رسید، گفت: می خواهم تجدید طهارت کنم. رفتم و پارهای آب بیاوردم و شیخ به وضو ساختن مشغول شد. در آن زمان حال بر شیخ غالب شد. چنان که از وضو ساختن بازماند و یک ساعت تمام در آن حال بود. آخر چون باز به خود آمد گفت: الحمد لله رب العالمین.
بعد از آن فرمود: کسانی را نزد خدای تعالی چندان حرمت و عزت هست که اگر یکی از ایشان به گوشه چشم از روی شفقت و مرحمت به شهری نگرد که اهل آن شهر همه از خدای عاصی شده باشند، حق تعالی به حرمت و عزت وی آن قوم را رحمت کند و حساب از ایشان باز نخواهد. در آن زمان که شیخ این کلمات میفرمود. رو به قبله نشسته بود و قریه باردان از پیش روی او بود. از تأثیر این کلمات که فرمود و از برکات شیخ، عن قریب اهل آن دِه که همه به فسق و فساد و بیراهی مشهور بودند، جمله راه راست یافتند و توبه کردند و به طاعت و عبادت حق تعالی مشغول شدند.
مولانا تاجالدین عبدالرحمن گفت: وقتی ما تفرقهای سخت و باری عظیم در خاطر پدید شد، برفتم به خدمت شیخ تا او را اعلام کنم و مدد و معاونت خواهم. چون برفتم به خدمت شیخ و سلام کردم بی آنکه شرح حال خود گویم، شیخ قدس الله روحه کیفیت احوال من چنانکه بود از اول تا آخر فرمود و سبب علت آن تفرقه و دوای آن را بیان فرمود، چنانکه به یکبارگی مرا از آن پریشانی و بار خاطر باز آورد و آن تفرقه به جمعیت مبدّل گشت از برکات تربیت و نصیحت شیخ قدس الله روحه.
روحالدین رمگردی گفت: وقتی مرا قرب یکصد دینار را قرض افتاده بود، بدان سبب از وطن خود بیرون آمدم. چون به کازرون رسیدم برفتم به خدمت شیخ الاسلام تا احول فقر و دستنگی خود در خدمت شیخ عرضه دهم و طلب مدد و معاونت کنم تا از برای من شفقت نامهای بنویسد به حکام شیرازه تا قرض مرا ادا کند. چون به خدمت شیخ رسیدم، هیچ نگفتم. چون لحظهای برآمد، شیخ قدس الله روحه روی باز کرد و گفت: سوره فاتحهای از بهر شما بخوانیم تا حق تعالی قرض شما را گزارده کند که این بهتر باشد از کاغذی که برای شما به حکام شیراز نویسم. آنگاه فاتحهای بخواند و دعایی بفرمود. من برخاستم و برفتم و از برکات دعا و همت شیخ، به اندک روزی مرا هزار و دویست دینار فتوح دیده شد و قرضم ادا گردید.
نقل است: درویش علی بن عبدالله را مورچه خانه ای بود و مورچه های بزرگی در آن بود که مانع خلوت و زندگی او گشته بود. وی نزد شیخ امین الدين آمد و از مورچه ها نزد وی شکایت کرد. شیخ گفت: نزد آنان برو و به ایشان بگو: ارض الله واسعه. وقتی پیام شیخ را به ایشان رساندم، همه موران به کلی ناپدید شدند.
نقل است: فردی بود که انگشتان دستش مفلوج شده بود. چون کارگر بود نزد شیخ آمد و از او خواست تا انگشتان وی را شفا دهد تا بتواند کاز کند. شیخ دعایی خواند و به دست وی دمید. فی الحال انگشتان دست وی شفا یافتند.
شاگردان
- محمود بن عثمان
- احمد زرکوب
- سعیدالدین محمد بن مسعود بلیانى
عروج ملکوتی
وفات امینالدین در یازدهم ذیقعده ۷۴۵ اتفاق افتاد و در خانقاه خود موسوم به خانقاه علیای کازرون به خاک سپرده شد. این بنا هم اکنون نیز زیارتگاه است.