زندگینامه بابا فرج تبریزی
به نام آفریننده عشق
بابافرج بن بدل بن فرج تبریزی از صوفیان تبریز در سدهٔ ششم هجری بوده و در کتاب سلسلهٔ ارادت از نوادگان جنید بغدادی دانسته شده است.
ویژگی ها
بابافرج در اوایل متحولالحال بوده و گاهی به خانقاهداری و تربیت افراد میپرداخته و گاهی هم در حمام محلهٔ گجیل مخفی میشدهاست. روزی حفده عطاری در مسجد جامع تبریز وعاظی میکرده که بابافرج جذب حرفهای او شده و با بدن عریان از حمام بیرون جسته و در مسجد حضور یافته است. حفده با اینکه او را نمیدید، زبانش بسته شده و از وعظگفتن عاجز شد و پس از رفتن بابافرج، سخنرانی خود را ادامه داد. وی پس از مطلعشدن از موضوع به نزد بابافرج رفته و از مریدان خانقاه او شد.
پیر طریقت بابا فرج، شیخ احمد مرشطی بود که خود از مریدان شیخ محمدسالم به شمار میرفت و شیخ محمد هم از مریدان شیخ جنید بغدادی بود. اما اگر سلسله طریقت بابا فرج به جنید برسد، با توجه به سال مرگ جنید، باید در میانه بیش از دو واسطه بوده باشد.
بابافرج را به سبب حالت جذبهای که بر او غلبه داشت و غالباً در گلخن حمامی در گجیل عزلت میگزید، از «اولیای اخفیا» و «شیخ واصل» و «مجذوب و محبوب حق» خواندهاند و آوردهاند که چنان در شهود حق مستغرق بود که هرگز «نظرش بر جهان نیفتاد».
در کتاب سعادتنامه اثر شیخ محمود شبستری آمده که حفده عطاری پرسید: «جهان مُحدَث است یا قدیم؟» و بابافرج پاسخ داد: «که فرج تا که چشم بگشاده است نظرش بر جهان نیفتاده است. وصف چیزی چه بایدت پرسید که دل و دیده هرگز آن بندید؟». امام با شنیدن این سخن، «مرد کار را بشناخت» و «تختهٔ علم را در آب انداخت».
به اعتقاد بابافرج، جهان خالی از «بد» بوده و او «شر مطلق» را نفی میکرده است. روزی شخصی کافر قاتلی را دید و از بابافرج در رابطهٔ با نیکی او سؤال کرد. بابافرج دو نیکی را به وی نسبت داد؛ یکی آنکه قاتل این کافر، انسان دیندار و جهادگری است و دیگر آنکه مقتول این فرد، شهید محسوب میشود.
از مشهورترین مریدان و تربیت یافتگان بابا فرج، عارف نامدار، شیخ نجمالدین کبری است که هم از «نظر» وهم از «تربیت» بابافرج برخوردار بوده، و به اشارت و ارشاد همو، به سیر آفاق و انفس پرداخته است.
شیخ نجمالدین کبری به نزد بابافرج آمده و به هنگام ملاقات با او، لباس تن بابافرج شکافته شد و سپس به حالت اولیه بازگشت و بابافرج آن را به وی داد. این لباس بدانجهت فرجی خوانده میشود که متعلق به بابافرج است. مولانا در مثنوی معنوی در اینرابطه میگوید: «صوفیی بدرید جبّه در حَرَج پیشش آمد بعد بدریدن فَرَج؛ کرد نام آن دریده فَرَجی این لقب شد فاش زان مرد نجی».
بابافرج خود را از اولیای خاصه میدانسته، زیرا شیخ نجمالدین و ابومنصور حفده و دیگران را به شرطی پذیرفت که طوری نزد او روند که گویی در پیشگاه خداوند حاضر میشوند.
درباره بابافرج گفتهاند که وی «پیرنظر» و «پیر تربیت» و «پیر خرقه» میباشد،«پیرنظر» آن است که چون نظر او بر مرید افتد در حال او تغییر دهد و «پیرتربیت» آن است که به مرید تعلیم دهد و او را راهنمایی کند (چنانکه بابافرج شیخ نجمالدین را از خواندن شرح السُنّه تألیف فَرّاء بَغَوی منع کرد و او را به مصر فرستاد) و «پیر خرقه» آن است که خرقه در مرید پوشاند و اینکه بابافرج جامه شکافته خود را بر شیخ نجمالدین پوشانیده دلیل بر آن گرفتهاند که او پیر خرقه او نیز بوده است. شیخ نجمالدین کبری است که هر سه را از او یافت عبدالعزیز هروی، صوفی برجسته نیز از همین دوره به خدمت بابا فرج پیوست و از مریدان خاص او شد.
شیخ محمود شبستری برخی از عقاید و سخنان بابافرج درباره حدوث و قِدم عالم، و نفی «شر مطلق» و اعتقاد به وجودِ خیر در هر موجود و هر مرتبه از وجود را نقل کرده است.
عروج ملکوتی
بابا فرج در سال ۵۶۸ هجری درگذشته و در گورستان گجیل این شهر به خاک سپرده شده است. آرامگاه بابا فرج در سال ۷۵۵ هجری بازسازی شده و در روزهای شنبه زیارتگاه صوفیان تبریز بوده است.