زندگینامه عبدالخالق غجدوانی
به نام آفریننده عشق
عبدالخالق غجدوانی (۴۹۶ – ۵۷۵ قمری) از بزرگترين پیران طریقت نقشبندی و از مشایخ نامی ماوراءالنهر است.
ویژگی ها
وی در قریه غجدوان در شش فرسنگی بخارا به دنیا آمد و در ابتدا در بخارا به تحصیل علوم پرداخت. از استادانش فقط نام «امام صدرالدین» در برخی مآخذ ذکر شده که عبدالخالق نزد او تفسیر میخوانده است. عبدالخالق در سن بیست و دو سالگی به هنگام اقامت «خواجه یوسف همدانی» در بخارا، از او طریقت میگیرد و پس از رفتن خواجه یوسف به خراسان، عبدالخالق به ریاضت و خلوت و مجاهدت مینشیند و پس از چندی به ارشاد میپردازد. او خود وصیت کرده بوده است که قبرش را عمارت نکنند. «بهاءالدین نقشبند» خود را پرورده روحانیت عبدالخالق غجدوانی میدانست و متأثر از او بود. به همین جهت است که طریق نقشبند، بر اساس تعالیم خواجه عبدالخالق بنیان شده است.
خواجه عبدالخالق مبنای طریقه خود را بر این هشت اصل نهاده بود: هوش در دم، نظر بر قدم، خلوت در انجمن، سفر در وطن، بازگشت، نگاه داشت و یادداشت. بهاءالدین نقشبند این هشت اصل را گرفت و خود سه اصل دیگر (وقوف قلبی، وقوف عددی و وقوف زمانی) را به آنها افزود و بنای طریقت نقشبندی، این یازده کلمه شد. خواجه عبدالخالق مانند خلفای نقشبندیاش، از صوفیان میانه رو بود. وی مواظب سنّت و ملازم شریعت بود و نیز ذکر جهر را منکر بود و ذکر را ذکر خفیه میدانست. عبدالخالق شعر نیز میسروده است. نقل است که عبدالخالق غجدوانی ذکر دل را از حضرت خضر (ع) گرفته است و حضرت خضر به او گفته است: ای جوان، در تو کار بزرگی میبینم.
نقل است: گاهی اوقات پیش میآمد که غجدوانی یک نماز را در مکه میخواند و نماز دیگر را در شام! نقل است: عالمی نزد غجدوانی آمد و گفت: من چهل سال به مردم علم میآموزم ولی نمیدانم که به اخلاص بوده یا نه، اگر شما میدانید به من بگویید. عبدالخالق شبی آواز شنید: آن عالم را بگو که در این چهل سال، یک نوبت برای رضای ما علم پیاده نکردی. نقل است: عبدالخالق با عدهای بیرون بودند و برای رفع تشنگی و وضو به آب احتیاج پیدا کردند. عبدالخالق گفت: من به نماز میایستم، آب چاه بالا میآید. وقتی به نماز مشغول شد، آب چاه بالا آمد و دیگران استفاده کردند. نقل است: عبدالخالق در روز عاشورا برای مریدان از معرفت سخن میگفت. ناگاه مردی به صورت زاهدان آمد و نشست و از خواجه پرسید: سرّ این حدیث چیست: اتَّقُوا فِراسَةَ المؤمنِ؛ فإنّهُ يَنظُرُ بنورِ الله. خواجه فرمودند: این است که زنّار را بدی و ايمان آوری! مشخص شد که آن مرد ترسا (مسیحی) بوده است. آن مرد، زنّار برید و ایمان آورد.
نقل است: یک روز، شخصی از راه دور نزد شیخ غجدوانی آمده بود که ناگاه جوانی خوب صورت پیش خواجه آمد و از وی دعایی خواست. پس از اینکه رفت، آن شخص پرسید: این جوان نیکو صورت که بود؟ شیخ گفت: او فرشتهای بود و مقام وی در آسمان چهارم بود و به سبب تقصیری که از وی سر زده بود از مقام خود پایین آمده بود. نزد ما آمد و از ما دعا خواست و خدا نیز دعای ما را قبول کرد و او را آمرزید. نقل است که هنگام وفات عبدالخالق غجدوانی، آوازی برآمد: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً. پس از وفات خواجه، ایشان را درخواب دیدند که در زیر عرش بر تختی نشسته است و فرشتگان می آمدند و از جانب خدا به او سلام میدادند.
عروج ملکوتی
عبدالخالق غجدوانی در ۵۷۵ هجری قمری (و به نقلی در ۶۱۷ قمری) وفات یافت و در شهر غجدوان، در کشور ازبکستان به خاک سپرده شد.

