نوشته‌ها

زندگینامه محمد بن یعقوب کلینی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن یعقوب کُلینی معروف به ثقةالاسلام کلینی (درگذشت ۳۲۹ق)، از محدثان مشهور شیعه و نویسنده الکافی، از کتب اربعه است. او در زمان غیبت صغرا می‌زیست و با برخی از محدثان که از امام عسکری(ع) یا امام هادی(ع)، حدیث شنیده‌ بودند، ملاقات کرده است.

وی در حدود سال ۲۵۵ق در روستای كُلَین از توابع ری متولد شد. پدرش یعقوب بن اسحاق، از علمای عصر خویش بود و در دوره غیبت صغری زندگی می‌کرد. ابوالحسن علی بن محمد معروف به «علان رازی» دایی کلینی است و محمد بن عقیل کلینی، احمد بن محمد و محمد بن احمد همگی از خاندان کلینی و از علما و بزرگان شیعه به شمار می‌روند.

 

ویژگی ها

محمد بن یعقوب کلینی در ری که مرکز برخورد آرا و اندیشه‌های فرق اسماعیلی، حنفیه، شافعی و امامیه بود، در کنار تحصیل علم و آشنایی با اندیشه‌های دیگر مذاهب، تصمیم گرفت که به نوشتن احادیث بپردازد. او در محضر ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی‌ حدیث آموخت. وی سپس برای تکمیل علم حدیث راهی قم شد و با محدثانی که از امام عسکری(ع) یا امام هادی(ع) بدون واسطه حدیث شنیده بودند ملاقات کرد و از محضر استادان بزرگی بهره برد.

کتب رجالی و شرح حال‌نویسانی که به زندگانی کلینی پرداخته‌اند از وی با عناوین ابوجعفر، محمد بن یعقوب، ابن اسحاق، ثقة الاسلام، رازی، بغدادی، سِلسِلی نام برده‌اند.

آن چه در بیان جایگاه شخصیتی و علمی کلینی در کتب تراجم و تاریخ آمده است همگان از موافق و مخالف، از فضل و عظمت منزلت وی یاد کرده‌اند. با توجه به شهرت و آوازه کلینی، شیعه و سنی در فتاوا به او روی آوردند و وی را به «ثقه الاسلام» ملقب ساختند. به سبب تقوا، علم و فضیلت او، مردم در رفع مشکلات دینی و گرفتن فتوا به وی مراجعه می‌کردند.

عضى از علما معتقدند که کتاب کافى بر امام زمان علیه السلام عرضه شده، و آن حضرت فرمود: الکافى کاف لشیعتنا «همین کتاب کافى شیعیان ما را بس است». معلوم نیست که مرحوم کلینى کتاب کافى را در کجا و از کجا و از چه سالى شروع کرده است ولى آنچه معلومست تألیف آن مدت بیست سال طول کشیده و در بغداد خاتمه یافته است.

محمد بن یعقوب کلینی به نقل از اسحاق بن یعقوب گوید: از نایب خاص امام زمان (عج) جناب محمد بن عثمان عمری (رحمه الله) خواستم تا نامه ای را به محضر مقدس حضرت ولی عصر (عج) برساند که در آن، پرسش های دشوار خود را پرسیده بودم. در پاسخ نامه، توقیعی با خط مبارک امام به دستم رسید که در آن نوشته بود:… و برای فرج ما بسیار دعا کنید که موجب گشایش کار شماست. والسلام علیک یا اسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی.

محمد بن یعقوب، علاوه بر لقب های «کلینی» و «رازی» با القاب دیگری نیز شناخته می شود که از جمله آنها می توان به «رئیس المحدثین» اشاره کرد. اما مهم ترین و مشهورترین لقب ایشان، «ثقة الاسلام» است. ظاهراً اولین کسی که این لقب را به ایشان داد، قاضی نورالله شوشتری یا شیخ بهایی بوده است. این لقب بی تردید بیانگر اتفاق نظر علما بر قابل اطمینان بودن کلینی نزد همگان است. هرچند عنوان «ثقة الاسلام» برای دانشمندان دیگری چون شیخ طوسی و علامه طبرسی نیز بکار رفته، اما هرگاه بدون قرینه به کار رود، ذهن ها را تنها متوجه شخصیت بی نظیر مرحوم کلینی خواهد کرد.

عظمت و بزرگى کلینى در میان اهل تسنن به قدرى است که ابن اثیر روایتى از پیامبر نقل مى‌کند که فرمود: «خداوند در آغاز هر قرن شخصى را برمى‌انگیزد که دین او را زنده و نامدار نگه‌ دارد.» آنگاه به گفتگو پیرامون این حدیث پرداخته و مى‌گوید: احیا کننده مذهب شیعه در آغاز قرن اول هجرى محمد بن على امام باقر علیه‌السلام، در ابتداى قرن دوم على بن موسى امام رضا علیه‌السلام و در ابتداى قرن سوم ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینى رازى بوده است. سال 329 هجرى قمرى سالى است که سال «تناثر نجوم» نام گرفته است، سال فرو ریختن ستاره‌ها و سالى که آسمان علمِ این دنیاى خاکى بى‌ستاره ماند. در این سال راد مرد بزرگ عالم تشیع در ماه شعبان جهان فانى را وداع کرد.

مرحوم شیخ یوسف بحرانی در ترجمه مرحوم کلینی، از مرحوم سید هاشم بحرانی داستان عجیبی نقل کرده است:

یکی از علمای مورد اعتماد معاصر حکایت کرد که یکی از حاکمان بغداد، بنای قبر مرحوم کلینی را دید، از همراهانش پرسید که این قبر متعلق به کیست؟ گفتند: یکی از شیعیان. فورا دستور داد تا آن را تخریب و قبر را نبش کنند. وقتی قبر را گشودند، ناگهان جسد صاحب قبر که در کفن پیچیده و سالم بود نمایان شد؛ در حالی که کودکی نیز کنار او آرمیده بود! با دیدن این صحنه، دستور داد تا قبر را بپوشانند و قبه ای بر فراز آن بنا کنند.

اما بر اساس نوشته یکی از علما – گویا سید نعمة الله جزایری – سبب این مسئله چنین بوده: وقتی حاکم وقت، شدت علاقه و اهتمام مردم به زیارت امام موسی کاظم (ع) را دید، از روی تعصب، تصمیم به تخریب قبر مطهر امام گرفت و گفت: اگر چنان باشد که شیعیان گمان می کنند، هم اکنون او (امام کاظم (ع)) در قبر وجود دارد و اگر چنین نباشد، مردم را از زیارت ایشان منع می کنیم. به او گفتند: قبر محمد بن یعقوب کلینی، یکی از علمای بزرگ و مشهور شیعه، در همین نزدیکی است. (برای آزمودن عقیده شیعیان) می توانی قبر او را تخریب کنی. وقتی قبر کلینی را شکافتند، با کمال تعجب بدن مطهرش را دیدند که گویا تازه دفن شده است. به همین سبب دستور داد تا بارگاهی بر فراز آن احداث کنند.

 

از منظر فرهیختگان

نجاشى گوید: او در زمان خود شیخ و پیشواى شیعه بود در رى، و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.

ابن طاوس گوید: توثیق و امانت شیخ کلینى مورد اتفاق همگان است.

ابن اثیر گوید: او بفرقه امامیه در قرن سوم زندگى تازه‏اى بخشید و پیشوا و عالم بزرگ و فاضل و مشهور در آن مذهب است.

ابن حجر عسقلانى گوید: کلینى از رؤساء فضلاء شیعه است در ایام مقتدر عباسى.

محمد تقى مجلسى گوید: حق اینست که در میان علماء شیعه مانند کلینى نیامده است و هر که در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند، در می یابد که او از جانب خداوند تبارک و تعالى مؤید بوده است.

دونالدسن داویت می گوید: مرحوم کلینی بلندمرتبه ترین فرد از میان نویسندگان کتب اربعه است.

شیخ مفید گوید: کافى در ردیف جلیل ‏ترین کتب شیعه و سودمندترین آنهاست.

محمد بن مکى گوید: کتاب کافى در علم حدیث است و امامیه مانندش را ننوشته اند.

محقق کرکى گوید: کتابى بزرگ در موضوع حدیث به نام کافى است که مانندش نوشته نشده. این کتاب از احادیث شرعى و اسرار دینى مقدارى جمع‏آورى نموده که در کتاب دیگرى یافت نمی شود.

فیض کاشانى گوید: کافى شریفترین و کامل ترین و جامع ترین کتب است‏ زیرا که در میان آنها شامل اصول و خالى از عیب و فضول است.

شهید ثانى گوید: کتاب کافى، آبشخور صافى است که بجان خودم هیچ نویسنده اى مانندش را به رشته تألیف در نیاورده است و قدر و منزلت کلینى و جلالت او از این کتاب هویدا گردد.

مولى محمد امین استرآبادى گوید: ما از اساتید و علمای خود شنیده ‏ایم که در اسلام کتابى تألیف نشده که برابر یا نزدیک به کتاب کافى باشد.

 

اساتید

  • محمد بن یحیی اشعری
  • احمد بن ادریس قمی
  • احمد بن عبدالله بن احمد بن محمد بن خالد برقی
  • احمد بن محمد بن عیسی اشعری
  • عبدالله جعفر حمیری
  • حسن بن فضل بن یزید یمانی
  • احمد بن مهران
  • محمد بن حسن طائی

 

شاگردان

  • ابوعبدالله احمد بن ابراهیم معروف به ابن ابی رافع صیمری
  • ابوالقاسم جعفر ابن قولویه صاحب کتاب «کامل الزیارات»
  • ابومحمد هارون بن موسی تلعبکری
  • ابوغالب احمد بن محمد زراری
  • محمد بن علی ماجیلویه قمی

 

آثار

  • تفسیر الرؤیا (تعبیر خواب)
  • الرجال
  • الرد على القرامطه
  • الرسائل رسائل ائمه علیهم السلام.
  • الکافى.
  • ما قیل فی الائمه علیهم السلام من الشعر.

 

عروج ملکوتی

کلینی در شعبان سال ۳۲۹ق (سال تَناثُر نجوم) مصادف با شروع غیبت کبرای امام زمان (عج) در بغداد از دنیا رفت. محمد بن جعفر حسنی معروف به ابو قیراط بر جنازه کلینی نماز خواند و بدن او در باب کوفه بغداد به خاک سپرده شد.

زندگینامه شیخ صدوق

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى، مشهور به «شیخ صدوق» در سال ۳۰۶ (ه. ق) در خاندان علم و تقوى در شهر مذهبى قم، دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش، على بن حسین بن بابویه قمى، از برجسته ‏ترین علما و فقهاى زمان خود بود. او در بازار، دکان کوچکى داشت و از طریق کسب و تجارت، در نهایت زهد و عفاف، امرار معاش مى ‏کرد.

همچنین، ساعاتى از روز را نیز در منزل، به تدریس و تبلیغ معالم دین و نقل روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مى‏ پرداخت. جلالت شأن و منزلت این فقیه بزرگوار، تا بدان پایه رسید که حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام، او را با القابى چون «شیخى»، «معتمدى» و «فقیهى» مورد خطاب قرار داد.

 

ویژگی ها

امام حسن عسکری علیه السلام برای شیخ صدوق نامه ای نوشته است که چون این نامه داراى مضامین بسیار بلندى است و در طى آن، نکات دقیقى بیان شده که آگاهى بر آن، براى سالکین سبیل ولایت کبرویه مرتضویه، ضرورى به نظر مى‏ رسد، لذا متن آن را عینا در اینجا نقل مى ‏کنیم:

امام حسن عسکرى علیه السلام در این نامه، پس از حمد خدا و درود بر پیامبر و عترت طاهرینش مى ‏فرماید:اى فقیه مورد اعتماد من، على بن الحسین بن بابویه القمى، خداوند تو را به کارهاى مورد رضایتش توفیق دهد و از نسل تو، اولاد صالح بیافریند. تو را به رعایت تقوى و برپا داشتن نماز و اداى زکات وصیت مى‏کنم، به رعایت تقوى و بر پا داشتن نماز و اداى زکات زیرا کسى که زکات نپردازد، نمازش قبول نخواهد شد. و نیز تو را سفارش مى‏کنم به بخشایش گناه دیگران، و خویشتن‏دارى به هنگام خشم و غضب، ارتباط با خویشاوندان، تعاون و همکارى با برادران دینى و کوشش در رفع نیازهاى آنها در تنگدستى و گشاده‏ دستى، بردبارى و کسب آگاهى و معرفت در دین.

در کارها ثابت قدم و با قرآن هم‏پیمان باش، اخلاق خود را نیکو گردان و دیگران را به کارهاى شایسته امر کن و از پلیدى‏ها باز دار، زیرا خداوند فرموده است: «در بسیارى از سخنان آهسته و در گوشى آنها، هیچ خیرى نیست مگر اینکه ضمن آن، به صدقه یا کار نیک و یا اصلاح بین مردم امر نمایند» (و به طور کلى‏) تو را سفارش مى‏ کنم به خوددارى از تمام معاصى و گناهان.

نماز شب را ترک مکن، زیرا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در وصیت خود به‏ على علیه السلام، سه مرتبه فرمود: «بر نماز شب مواظبت نما. و (آگاه باش‏) هر کس نسبت به نماز شب بى‏ اعتنا باشد، از ما نیست» پس اى على بن الحسین، تو خود به سفارشات من عمل کن و شیعیان مرا نیز دستور ده تا عمل کنند.

نیز تو را به صبر و پایدارى و انتظار فرج توصیه مى‏کنم، زیرا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «بهترین کارهاى امت من، انتظار فرج است». شیعیان ما همواره در غم و اندوه به سر مى‏برند تا فرزندم ظهور کند، همان کسى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بشارت آمدنش را داده است. او زمین را از عدل و داد پر مى‏کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.

پس بار دیگر اى على بن بابویه، تو را به صبر و استقامت توصیه مى‏کنم و تو نیز به همه شیعیان و پیروان مرا به صبر و استقامت فرمان بده. «به راستى زمین از آن خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد به ارث مى‏دهد و عاقبت از آن پرهیزگاران است». سلام و رحمت و برکت حق بر تو و بر همه شیعیان ما، و درود خداوند بر محمد صلى الله علیه و آله و سلم و آل او.

نحوه تولد شیخ صدوق این گونه بود که عمر با برکت على بن بابویه از پنجاه مى‏ گذشت و هنوز فرزندى نداشت، لذا نامه‏ اى به محضر مبارک حضرت ولى عصر علیه السلام نوشت و از آن حضرت درخواست کرد برایش دعا کند تا خداوند به او فرزندى صالح و فقیه مرحمت فرماید.

ابو جعفر بن على الاسود مى‏ گوید: من نامه ابن بابویه را به حسین بن روح، سومین نایب خاص حضرت حجت رساندم. پس از سه روز به من خبر داد که حضرت براى على بن حسین بن بابویه دعا فرموده و «انه سیولد له ولد مبارک ینفع الله به و بعده اولاد» به زودى خداوند به او فرزند مبارکى عطا مى‏ فرماید و به سبب او [به مردم‏] خیر مى ‏رساند و بعد از او (شیخ صدوق) نیز فرزندان دیگرى به او (ابن بابویه) مرحمت مى‏ فرماید.

شیخ صدوق در یکى از کتابهایش به نام «کمال الدین»، ضمن نقل موضوع فوق، اضافه مى‏ کند که هر گاه ابو جعفر بن على الاسود مرا مى‏ دید که براى طلب علم و دانش به محضر استاد مى ‏رفتم، به من مى‏ فرمود: این علاقه و اشتیاق تو به علم، تعجبى ندارد، زیرا تو به دعاى امام زمان علیه السلام متولد شده‏ اى. مرحوم علامه مجلسى نیز در کتاب ارزشمند «بحار الانوار»، این قضیه را از معجزات حضرت ولى عصر علیه السلام دانسته است.

علامه خوانسارى متوفاى ۱۳۱۳ ه. ق در کتاب ارزشمند «روضات الجنات» مى ‏نویسد: از کرامات صدوق که در این اواخر به وقوع پیوسته و عده کثیرى از اهالى شهر آن را مشاهده کرده ‏اند، آن است که در عهد فتحعلى شاه قاجار، در حدود ۱۲۳۸ ه. ق، مرقد شریف صدوق که در اراضى رى قرار دارد، از کثرت باران خراب شد و رخنه ‏اى در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن، اطرافش را مى ‏کندند، پس به سردابه‏اى که مدفنش بود برخوردند. هنگامى که وارد سرداب شدند، دیدند که جثه او همچنان تر و تازه، با بدن عریان و مستور العوره باقى مانده و در انگشتانش اثر خضاب دیده مى‏ شود. در کنارش نیز تارهاى پوسیده کفن، به شکل فتیله‏ هایى روى خاک قرار گرفته است.

هنگامی که از شیخ بهایی در مورد شیخ صدوق سؤال شد وی پس از توثیق و مدح و ثنای شیخ صدوق گفت: پیش از اینها از من پرسیدند بین زکریای بن آدم و صدوق کدامیک از دیگری افضل و بالاتر است، من گفتم: زکریای بن آدم، زیرا اخبار بسیار در مدح او رسیده. بعد از این سؤال و جواب، شیخ صدوق را در عالم رؤیا دیدم به من فرمود از کجا ظاهر شد بر تو برتری زکریای‌ بن ‌آدم از من؟ این جمله را فرمود و از من اعراض کرد.

 

از منظر فرهیختگان

شیخ طوسى مى ‏گوید: او دانشمندى جلیل القدر و حافظ احادیث بود. از احوال رجال کاملا آگاه، و در سلسله احادیث، نقادى عالى مقام به شمار مى ‏آمد و در میان علماى قم، از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات، بى‏ نظیر بود و در حدود سیصد اثر تألیفى از خود به یادگار گذاشت.

نجاشى می گوید: ابو جعفر (شیخ صدوق) ساکن رى، بزرگ ما و فقیه ما و چهره برجسته شیعه در خراسان است. به بغداد نیز وارد شد و با اینکه در سن جوانى بود، همه بزرگان شیعه (شیوخ الطائفه) از او استماع حدیث مى‏کردند.

سید بن طاوس مى گوید: شیخ صدوق کسى است که همه بر علم و عدالت او اتفاق دارند.

علامه مجلسى مى‏ گوید: شیخ صدوق از بزرگترین علماى گذشته است و از جمله کسانى است که از آثار امامان بزرگوار تبعیت مى‏ کنند، نه از پندارها و خواهش هاى نفسانى خود، و به همین دلیل است که اکثر علماى شیعه، کلام وى و پدرش را به منزله حدیث و روایات اهل بیت علیهم السلام مى ‏دانند.

سید محمد باقر خوانسارى می گوید: شخصیت نامدار و مورد اعتماد، پایه و ستون دین، رئیس محدثین، ابو جعفر دوم …، مشهور به شیخ صدوق، در علم و عدالت و فهم مطالب و برجستگى شخصیت و فقاهت و جلالت قدر و وثوق و درست کردارى و تصانیف بسیار و حسن سلیقه ‏اى که در تنظیم و تألیف آنها بکار برده و در آراستگى به همه صفاتى که زیبنده شخصیتهاى نامى و صاحبان فضل و کمال است، بالاتر از آن است که نیازمند به بیان و گفتار یا محتاج به تقریر قلم و نوشتار باشد.

علامه بحر العلوم می گوید: شیخ صدوق، بزرگ بزرگان و استاد راویان شیعه و ستونى از ستون هاى شریعت اسلام و پیشواى محدثین است و در آنچه از امامان شیعه علیهم السلام نقل مى ‏کند، راست گفتار است. او به دعاى حضرت صاحب الامر علیه السلام به دنیا آمد و همین فضیلت و افتخار بزرگ او را بس که امام عصر علیه السلام در نامه مبارکش، او را با کلماتى همچون «فقیه» (دانشمند)، «خیر» (نیکوکار)، «مبارک» (با برکت)، «ینفع الله به» (از جانب خداوند سود بخش) وصف فرموده‏ است. از این رو، خیر و برکت او، شامل حال مردم گردید و خواص و عوام، از او نفع بردند و کتابهاى و تألیفاتش تا همیشه روزگار باقى است. از فقه و حدیثش، هم دانشمندان استفاده مى‏کنند و هم عامه مردم که دسترسى به فقها ندارند.

 

اساتید

  • پدرش علی بن بابویه قمی
  • محمد بن حسن ولید قمی
  • احمد بن علی بن ابراهیم قمی
  • علی بن محمد قزوینی
  • جعفر بن محمد بن شاذان
  • جعفر بن محمد بن قولویه قمی
  • علی بن احمد بن مهریار
  • ابوالحسن خیوطی
  • ابوجعفر محمد بن علی بن اسود
  • ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی

 

شاگردان

  • شیخ مفید
  • حسین بن عبیدالله غضائری
  • حسین بن علی بن بابویه قمی
  • ثقةالدین حسن بن حسین بن علی بن موسی بن بابویه
  • حسن بن محمد قمی
  • علی بن احمد بن عباس نجاشی
  • سید ابوالبرکات علی بن حسن جوزی حسینی حلی
  • ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خزاز
  • سید مرتضی علم‌الهدی

 

آثار

  • «کتاب من لا یحضره الفقیه»، این کتاب، یکى از کتب اربعه فقه شیعه به شمار مى ‏رود.
  • «مدینه العلم»، این کتاب که به گفته شیخ طوسى بزرگتر از «کتاب من لا یحضره الفقیه» است، حدود ۴۰۰ سال پیش ناپدید گشته است.
  • «عیون اخبار الرضا»
  • «کتاب التوحید»
  • «الخصال»
  • «الامالى»
  • «معانى الاخبار»
  • «علل الشرائع»
  • «کمال الدین و تمام النعمه»
  • «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال»

 

عروج ملکوتی

سرانجام این عالم بزرگوار، سرانجام پس از گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف و پر برکتش، در سال ۳۸۱ ه. ق دعوت حق را لبیک گفت و در شهر رى دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه شیعیان در نزدیکى مرقد مطهر حضرت عبد العظیم الحسنى به خاک سپرده شد. آرامگاهش در این ایام به نام «ابن بابویه» در شهر رى مشهور است. در زمان فتحعلی شاه، جسد او بر اثر حادثه ای که باعث نبش قبر او شده بود آشکار شد و پس از گذشت بیش از 800 سال، پیکرش سالم باقی مانده بود.

زندگینامه محمد بن حسن طوسی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن حسن بن علی بن حسن (۳۸۵-۴۶۰ق)، مشهور به شیخ طوسی و شیخ الطائفه (به معنای بزرگ قوم / بزرگ شیعیان)، از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه بود. در رمضان سال ۳۸۵ق، در طوس یکی از شهرهای خراسان متولد شد. در ۲۳ سالگی از خراسان به عراق آمد و از اساتیدی چون شیخ مفید، سید مرتضی استفاده کرد. خلیفه عباسی، کرسی تدریس کلام بغداد را به او سپرد. هنگامی که کتابخانه شاپور در آتش سوخت، به نجف رفت و در آنجا تدریس و فعالیت علمی خود را شروع کرد که باعث ایجاد تدریجی حوزه علمیه نجف شد.

 

ویژگی ها

نظرات و نوشته‌های فقهی او مثل نهایه، الخلاف و المبسوط، مورد توجه فقیهان شیعه است. التبیان، کتاب مهم تفسیری اوست. شیخ طوسی در سایر علوم اسلامی مثل رجال، کلام و اصول فقه نیز صاحب‌نظر بود و کتاب‌های او جزء کتاب‌های مرجع علوم دینی است. او تحول در اجتهاد شیعی را آغاز کرد و مباحث آن را گسترش داد و در برابر اجتهاد اهل سنّت به آن استقلال بخشید.

شیخ طوسی از سرآمدان مکتب کلامی عقلگرای بغداد بود و روش استادان خود سید مرتضی و شیخ مفید را ادامه داد و به کمال رساند. شیخ طوسی در زمینه‌های مختلف علوم دینی به تالیف کتاب پرداخت و از رهگذر نفوذی که در جامعه علمی شیعه یافت و شاگردان بسیاری که تربیت کرد تاثیری دیرپای بر تفکر علمای شیعه گذارد. اجتهاد و عقلگرایی در فقه و عقاید شیعه با کوشش‌های شیخ طوسی بین شیعیان شیوه غالب شد و به سیطره روش اخبارگرایی برای چند سده پایان داد. وی را احیاگر علم اصول فقه و اجتهاد و نخستین کسی شمرده‌اند که باعث ورود اجتهاد به فقه شیعه شد.

پس از حمله ترکان سلجوقی به بغداد و حوادث پس از آن مانند آتش‌سوزی در کتابخانه شاپور و نزاع شیعه و سنی در بغداد، شیخ به نجف مهاجرت کرد و فعالیت علمی خود را در این شهر آغاز کرد و حوزه علمیه نجف با تلاش‌های او پاگرفت. شیخ توانست اوضاع تحصیلی آشفته و نابسامان نجف را تحت نظم درآورد و حلقه‌های درسی را تشکل بخشد. عده‌ای اندک، از کسانی که همراه شیخ از بغداد به نجف رفته یا شهرتش را شنیده بودند، به او پیوستند و دیری نپایید که شهر نجف مرکزیت علمی و فکری تشیع را از آن خود کرد. البته عده‌ای معتقدند پیش از ورود شیخ نیز در نجف حلقه‌های علمی و درسی شکل گرفته بوده است و نقش شیخ تثیبت و نظم‌بخشی به حوزه نجف بوده است.

وارد کردن روش عقلگرایانه و استدلال گرایانه در استنباط احکام فقهی اغلب به عنوان برجسته‌ترین دستاورد شیخ طوسی در تاریخ فقه شیعی شناخته می‌شود. پیش از شیخ طوسی روش حدیث گرایانه بر اندیشه فقهی شیعیان غالب بود. شیخ طوسی در کتاب المبسوط با بهره گیری از روش اجتهادی به استنباط احکام از روایات بر اساس قواعد اصولی پرداخت. روش اجتهادی شیخ طوسی تاثیر عمیقی بر سیر تاریخی فقه شیعه گذاشت و این روش تا مدت‌ها بدون رقیب در میان فقهای شیعه به کار گرفته شد. پس از شیخ حتی آرای فقهی وی نیز مورد قبول علما بود و کسی جسارت مخالفت با نظریات وی را نداشت، تا اینکه ابن ادریس باب اعتراض بر وی را گشود.

حل مسئله تعارض روایات رسیده از امامان، از دغدغه‌های شیخ طوسی بود. او با نگارش کتاب‌های تهذیب الاحکام و الاستبصار فیما اختلف من الاخبار روایات متعارض را جمع اوری کرد و به تأویل و توجیه تعارض‌ها و روش حل تعارض و استنباط احکام از این روایات پرداخت. توجه به فقه تطبیقی یا فقه مقارن از ویژگی‌های اندیشه فقهی شیخ طوسی است. اثر مهم او در این زمینه کتاب الخلاف فی الاحکام است.

شیخ طوسی نویسنده کتاب التبیان فی تفسیر القرآن است. کتاب التبیان نخستین تفسیر نوشته شیعیان است که تمام سوره‌های قرآن را در برمی‌گرفت. تفسیرهای شیعیان پیش از شیخ طوسی تنها به نقل روایاتی در تفسیر آیات قرآن بسنده می‌کردند. توجه شیخ طوسی به آرای دانشمندان شیعه و سنی و نقد و بررسی آرای تفسیری دیگر مفسران، استفاده از متون ادبی عرب پیش از اسلام و ارائه اطلاعات درباره لغات غریب قرآن و اختلاف قرائت و مسائل فقهی و کلامی و بلاغی آیات قرآن از جمله ویژگی‌های این تفسیر است.

از دید برخی، دیگر ویژگی روش تفسیری شیخ طوسی، رویکرد اجتهادی و عقل گرایانه او در تفسیر قران است که با رویکرد روایی مفسران قبل از او متفاوت بود. شیخ طوسی با استناد به آیات قرآنی، قرآن را متنی قابل فهم برای عقل بشر می‌داند و روایاتی را که تنها راه فهم قرآن را مراجعه به احادیث می‌دانند، نمی‌پذیرد.

از طوسی با عناوینی مانند فقیه الشیعه، فقیه الامامیه و شیخ الشیعه و عالمهم یاد کرده اند. اما در میان امامیه، مشهورترین لقب او شیخ الطائفه است. عنوان شیخ الطائفه درمیان امامیه، قبلاً به صفوانی اطلاق می شد. نجاشی که از معاصران شیخ طوسی بوده، از او با این عنوان یاد نکرده و فقط با عناوین «جلیل فی اصحابنا، ثقه، عین، من تلامذه شیخنا ابی عبدالله» از او نام برده است.

‌بنابراین، این عنوان پس از وفات طوسی یا دست کم پس از هجرت او از بغداد به نجف، به وی اطلاق شده است. در قرون بعدی، عنوان شیخ در میان امامیه به طوسی اختصاص‌یافت. قزوینی رازی در قرن ششم، طوسی را «فقیه عالم و مفسر و مقری و متکلم» خوانده و نوشته که قول و فتوای طوسی مورد اعتقاد کامل علمای شیعی است.

وی از طوسی با عنوان «شیخ کبیر» یاد کرده و در شمار «محققان شیعۀ اصولی» و در کنار سید مرتضی از او نام برده است. علامه حلی از طوسی با عناوین «شیخ الامامیه» و «رئیس الطائفه» یاد نموده و بحرانی، به نقل از برخی مشایخ خود، از وی با عناوین «شیخ الطائفه، رئیس المذهب، امام فی الفقه و الحدیث» نام برده است. آرای شیخ طوسی، پس از وی، در میان امامیه با قبول عام روبرو شد.

در برخی موضوعات، شیخ طوسی پیشگام علمای شیعه است. برای نمونه، او نخستین کس در میان شیعه است که تفسیری جامع بر سراسر قرآن نگاشت و کتابی تفصیلی در اصول فقه نوشت؛‌ بنابراین الذریعه استاد وی سید مرتضی که در ۴۲۰ تألیف شده، پس از آن نوشته شده است.

به نوشتۀ علامه حلی، همگی علمای امامی پس از شیخ طوسی به او اقتفا کرده و به ذکر آرای او بسنده نموده اند.  طوسی با تلفیق آرای متفاوت در میان شیعه، به نوعی، گردآورنده و تدوین کنندل آرا و آثار مکاتب مختلف در حوزۀ علوم دینی امامیه است. وی کوشید تا از عقاید علمی امامیه قرائتی معیار عرضه کند؛ قرائتی که دست کم تا دو قرن پس از وی جایگاه ویژۀ خود را نگاه داشت. از همین روست که علمای بزرگ شیعی قرون بعد، از وی با عنوان «المهذب للعقائد فی الاصول والفروع» یاد کرده اند.

شیخ طوسی راه میانۀ نص‌گرایی و اجتهاد فقهی را با تلفیق آموزه های مکتب قم و مکتب بغداد در میان امامیه استوار کرد و نهادینه ساخت. او را نخستین کسی دانسته اند که روش اجتهاد مطلق را در میان امامیه باب کرد. در کلام، طوسی بیشتر شارح مکتب کلامی مفید و سید مرتضی است، هرچند که مکتب کلامی قم و بغداد را تلفیق کرده و به همین دلیل، علمای امامی پس از وی آن را پذیرفته اند.

در مقدمه کتاب «النهایه» شیخ آمده است: گروهی از بزرگان شیعه؛ مانند حمدانی قزوینی، عبدالجبار بن عبداللّه مقری رازی و حسن بن بابویه، در بغداد  این کتاب را با مباحثه می کردند. در ضمن مباحثه هر کدام از آنها ایراداتی به ترتیب ابواب و فصول آن  و همچنین اشکالات سندی و مانند آن به کتاب وارد می کردند و در غیاب شیخ به او معترض بودند. البته این جریان در زمانی اتفاق افتاد که شیخ طوسی به نجف مهاجرت کرده بود.

در نهایت همه علماء جمع شده، قرار بر این گذاشتند که به نجف اشرف مشرف شده و سه روز، روزه بگیرند و غسل کنند و شب جمعه در حرم حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بمانند و مشغول عبادت شوند، تا شاید از طرف حضرت علی علیه السلام مطلب برای همه روشن گردد.

پس دسته جمعی به نجف اشرف رفته و پس از سه روز روزه و عبادت، شب جمعه در حرم به علی علیه السلام متوسل شدند. اواخر شب به خواب رفته و همگی آنها حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دیدند. آن حضرت به آنها فرموده بود: در فقه اهل بیت علیهم السلام، کتابی که سزاوار اعتماد و اقتداء و رجوع کردن به آن باشد؛ مانند کتاب النهایه تصنیف نشده؛ یعنی کتاب نهایه از تمام کتب فقهی شیعه معتبرتر است. علت آن هم این است که مصنف او با قصد خلوص برای خدا و بدون هیچ گونه غرض دیگری آن را نوشته است. پس آن کتاب، از هر جهت بی‏ نیاز کننده شما از کتاب های دیگر است، در صحت آن شک نکنید و به آن عمل کنید.

آنها وقتی از خواب بیدار شدند، هر یک اظهار نمودند خوابی دیده ‏اند که دلیل بر صحت کتاب نهایه است، ولی قرار گذاشتند که هیچکدام خوابشان را نقل نکنند، بلکه روی کاغذی بنویسند و بعد تطبیق نمایند تا چگونگی خواب ها معلوم شود. وقتی همه آنچه را در خواب دیده بودند روی کاغذ نوشتند، دیدند خواب همه یکی بوده، حتی عبارت ها نیز با هم هیچ فرقی نداشته است؛ برای همین، همگی خوشحال به منزل شیخ طوسی آمدند که داستان را به شیخ خبر دهند. وقتی وارد منزل شدند، شیخ به محض این که آنها را دید، فرمود: حرف و گفته مرا درباره کتاب قبول نکردید، تا از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام تعریف و مدح آن را شنیدید؟

یکی از موثقین نقل می کند: وقتی که در نجف ساکن بودم، روزی مرحوم آیت الله العظمی خویی، پدرم را خواست. من نیز به همراه پدرم خدمت آن بزرگوار رسیدیم. ایشان رو به ما کرده و فرمودند: جنازه شیخ طوسی در حال تعمیر قبر نمایان شده و قرار است با چند نفر به زیارت بدن آن مرحوم برویم. لذا خواستم شما هم همراه من باشد. با هم به سوی مقبره شیخ طوسی رفتیم. مرحوم آیت الله العظمی آقای حکیم و مرحوم آیت الله العظمی شاهرودی و عده‌ای دیگر هم آمده بودند. همه ما مشاهده کردیم که جنازه شیخ طوسی پس از گذشت قرن‌ها تازه و سالم مانده است.

اساتید

  • احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز
  • احمد بن محمد بن موسی
  • حسین بن عبیدالله بن غضائری
  • شیخ ابوالحسین علی بن احمد بن محمد بن ابی‌جید
  • شیخ مفید

 

شاگردان

بیش از ۳۰۰ تن از مجتهدان شیعه و بسیاری از اهل سنت، از شاگردان شیخ طوسی بوده‌اند. نام برخی از آنها از این قرار است:

  • آدم بن یونس بن ابی مهاجر نسیفی
  • ابوبکر احمد بن حسین بن احمد خزاعی نیشابوری
  • ابوطالب اسحاق بن محمد قمی.
  • ابوابراهیم اسماعیل برادر اسحاق مذکور
  • ابوالخیر برکة بن محمد بن برکة اسدی
  • ابوالصلاح تقی بن نجم الدین حلبی
  • ابوابراهیم جعفر بن علی بن جعفر حسینی
  • شمس الاسلام حسن قمی
  • ابومحمد حسن بن عبدالعزیز بن حسن جبهانی
  • ابوعلی طوسی، فرزند شیخ طوسی
  • موفق الدین حسین بن فتح واعظ جرجانی
  • محیی الدین ابوعبدالله حسین بن مظفر حمدانی
  • ابوالصمصام و ابوالوضاح ذوالفقار حسینی مروزی
  • زین بن علی بن حسین حسینی

 

آثار

  • تهذیب الأحکام، در احادیث فقهی که از کتب اربعه شیعه است
  • الإستبصار فیما اختلف من الأخبار، در احادیث فقهی که از کتب اربعه محسوب می‌شود
  • کتاب الإمالی، که مطالب جلسات روایی اوست
  • کتاب الغیبة، که گردآوری و بحث در مورد روایات دوران غیبت کبرای مهدی می‌باشد
  • الابواب معروف به رجال شیخ طوسی
  • الفهرست
  • اختیار معرفة رجال، که شیخ به حذف اشتباهات و اصلاح اصل کتاب رجال کشی اقدام کرد
  • التبیان فی تفسیر القرآن
  • المسائل الدمشقیه فی تفسیر القرآن
  • المسائل الرجبیه فی تفسیر آیة من القرآن
  • النهایة فی مجرد الفقه و الفتوی
  • المبسوط فی الفقه الإمامیة

 

عروج ملکوتی

شیخ طوسی در شب دوشنبه ۲۲ محرم سال ۴۶۰ درگذشت و در نجف در خانه خویش به خاک سپرده شد. بنا به وصیت وی، آن جا تبدیل به مسجد شد. این مسجد هم‌اکنون در قسمت شمال بقعه علوی، به نام مسجد طوسی معروف است.

زندگینامه فضل بن حسن طبرسی

 

به نام آفریننده عشق

 

فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسی (۴۶۸ یا ۴۶۹ق – ۵۴۸ق) ملقّب به امین الاسلام، از مفسّران نامدار شیعه و نویسنده تفسیر مجمع البیان است. او در قرن ششم قمری می‌زیست و محدّث، فقیه و متکلّم نیز بود. سال تولد او به طور دقیق مشخص نیست ولی برخی محققان آن را در سال‌های ۴۶۷ تا ۴۶۹ق دانسته‌ اند. محل تولد او نیز در منابع قدیمی نیامده است. نویسنده کتاب طبرسی و تفسیر مجمع البیان او را متولد مشهد دانسته است و برای مدعای خود منبعی ذکر نکرده است.

فرزند او ابونصر حسن بن فضل بن حسن طَبرِسی، صاحب کتاب «مکارم الأخلاق» است و نوۀ او ابوالفضل علی بن حسن بن فضل طبرسی، صاحب مشکاة الانوار است که در تکمیل کتاب مکارم الاخلاق نگاشته شده است.

 

ویژگی ها

درباره این که طبرسی اهل کجاست اختلاف شده برخی او را مازندرانی و برخی اهل تفرش می‌دانند. این اختلاف ناشی از اختلاف در آوانگاری شهرت طبرسی است. برخی آن را طَبَرسی خوانده‌اند، با این ادعا که این کلمه نشان‌دهنده انتساب به طبرستان است. میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانة الادب  و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات بر این اصرار دارند.

برخی نیز گفته‌اند نسبت به طبرستان، طبری یا طبرانی یا طبرستانی خواهد بود و نه طبرسی، بلکه نام دقیق مؤلف مجمع البیان، طَبْرِسی است که عربی شده تَفرِشی است و تفرشی منسوب به شهری در نزدیکی قم و اراک است. شبیری زنجانی رجال شناس و مرجع تقلید نیز او را اهل تفرش می‌داند.

فضل بن حسن طبرسى یکى از مفاخر شیعه است و در باره او هر چه گفته شود کم است، طبرسى یکى از محققین بى‏نظیر است که با گذشت چند قرن هنوز زنده و جاودان است، او در کلیه علوم و فنون عقلى و نقلى و معارف اسلامى دست داشته و در هر رشته از فرهنگ و فضیلت متبحر بوده است.

طبرسى، فقیهى ارجمند، ادیبى چیره دست، مفسرى بى ‏نظیر، مورخى بیمانند محدثى عالیقدر، متکلمى توانا و نویسنده بزرگ می باشد، تألیفات این مرد بزرگ و شخصیت عظیم الشأن و جلیل القدر در هر موضوعى از مباحث دینى مورد توجه علماء و محققین گرفته و در تمام اعصار و امصار و در همه شهرها و ولایات محل استفاده و استناد قرار دارد.

نخستین کسى که در باره طبرسى سخن گفته است ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهقی است، وى گوید: طبرس منزلى است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت است و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده ‏اند، و مرقد او آنجا است بقرب مسجد قتلگاه و از اقارب نقباى آل زباره بودند.

و تصانیف بسیار است او را، و غالب بر تصانیف او اختیارات است، و اختیار از کتب رتبه بلند دارد، فان اختیار الرجل یدل على عقله، مثلا از کتاب مقتصد در نحو اختیارى نیکو کرده است بغایت کمال و از شرح حماسه مرزوقى اختیارى کرده است فی غایه الجوده، و او را تفسیرى است مصنف ده مجلد و کتب دیگر بسیار، و در علوم حساب و جبر و مقابله مشار الیه بود.

در «نامه دانشوران» گوید: اسمش فضل است پسر على بن فضل و لقبش امین الدین وى در علم تفسیر از أئمه و در فقه از مجتهدین و در حدیث از ثقات معدود میگردد و از مشاهیر مائه ششم هجرى محسوب مى‏شود، تصانیف او در فن شریف تفسیر اشتهار کامل و اعتبار تمام دارد، ترجمه حال این بزرگوار را صاحب ریاض العلماء که از تلامذه مجلسى دوم رضوان الله علیهما بوده است از همه علماء رجال و تواریخ بهتر نوشته است.

علماء رجال در احوال طبرسى رضوان الله علیه مینویسند که از جمله روایات شیخ طبرسی صحیفه الرضا علیه السلام است، و این صحیفه مبارکه قرب هفتصد بیت کتابت دارد فعلا در نزد نگارنده موجود است، احادیث منطویه و اخبار مرویه آن اختصاص دارد به حضرت امام ابو الحسن على بن موسى علیهما السلام، شیخ طبرسى آن را به سند خود که متصل مى‏شود به حضرت مقدس رضوى روایت فرموده، و اخذ روایت آن را در زمانى که مجاور تربت شریف حضرت رضا علیه السلام بوده نموده است.

از صاحب ریاض العلماء چنین نقل شده است که مشهور است طبرسی دچار سکته شد، گمان بردند که وفات یافته است. پس او را دفن کردند. طبرسی به هوش آمد و خود را در قبر دید. نذر کرد که اگر خدا او را از این بلا نجات دهد، کتابی در تفسیر قرآن تألیف کند. از قضا، شخصی قبر او را نبش کرد. هنگامی که نبش قبرکننده به درآوردن کفن‌های او مشغول شد، طبرسی دست او را گرفت. آن شخص ترسید. طبرسی قصه را برای او تعریف کرد. نبش قبر کننده او را بر دوش گرفته، به خانه رساند. طبرسی کفن خود و اموالی به نبش قبر کننده بخشید و آن شخص نیز از کار خود توبه کرد. طبرسی نیز در عمل به نذر خود کتاب مجمع البیان را تألیف کرد.

 

از منظر فرهیختگان

در «مجالس المؤمنین» آمده است: امین الدین، ثقه الاسلام، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان مفسرین و ارکان علماى تفسیر است، و تفسیر بزرگ وى مجمع البیان خود دلیل بارزى است که این بزرگوار در علوم و معارف قرآن در چه پایه بلندى بوده و او را در میان علماى امت مقامى بسیار ارجمند است.

سید محسن امین صاحب اعیان الشیعه گوید: فضیلت و مقام طبرسى و بزرگوارى و عظمت وى در میان علماى امامیه روشن‏تر از این است که بیان گردد، وفور علم و دانش و کمالات عالیه وى بر همگان واضح و مبرهن است و کسى را در این مورد سخنى نیست، وثاقت و عدالت او نیز نزد علماى رجال محرز و مسلم میباشد، کتاب مجمع البیان بزرگترین شاهد بر وسعت اطلاعات و کمال او است.

در «نقد الرجال» آمده است: طبرسى از ثقات و اجلاء مذهب امامیه بشمار است عدالت و فضیلت و شایستگى وى بر هیچ کس پوشیده نیست، تصانیف و تألیفات او هر کدام در موضوع خود کم نظیر و قابل استناد میباشد، آثار طبرسى در میان آثار علماى شیعه مانند ستارگان فروزان میدرخشند.

در «روضات الجنات» آمده است: شیخ شهید سعید، و محقق فقیه فرید، امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسى از فضلاى عالیقدر و محققین ارجمند است. طبرسى در فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات، سر آمد علماى زمان خود بود و در هر دانشى تبحر داشت جلالت قدر و عظمت مقام وى در نزد همگان روشن و واضح است. تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع وى از مهمترین آثار علمى هستند که وفور دانش و کثرت اطلاعات او را بیان می کنند.

محدث نورى گوید: افتخار علماى اعلام و امین ملت اسلام، مفسر بزرگوار، فقیه ارجمند، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان علماء و رجال کامل و با جلالت بی شمار است، تفسیر مجمع البیان که از هنگام تألیف تا کنون مورد استفاده مفسرین بوده و تمام جویندگان علوم قرآن از وى استفاده میبرند از آثار این عالم جلیل القدر است، این عالم بزرگوار تألیفات دیگرى نیز دارد که هر کدام در موضوع خود جالب و قابل استفاده می باشند.

محدث قمى گوید: فضل بن حسن طبرسى که دوست و دشمن به وفور علم و دانش و فضل و کمال وى گواهى میدهند یکى از ثقات فقهاء و محدثین عالیقدر است، مجمع البیان یکى از تألیفات این محقق عظیم الشأن است که شیخ شهید در باره آن گوید: مانند این تفسیر نوشته نشده و مؤلف آن از بزرگوارترین افراد علماى امامیه است.

 

اساتید

  • ابوعلی بن شیخ طوسی
  • ابوالوفاء عبدالجبار بن علی المقری رازی
  • حسن بن حسین قمی رازی
  • موفق الدین ابن الفتح الواعظ بکرآبادی
  • سید ابوطالب محمد بن الحسین حسینی قصبی جرجانی

 

شاگردان

  • فرزند وی، ابونصر حسن بن فضل صاحب کتاب مشهور مکارم الاخلاق
  • رشید الدین ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب
  • شیخ منتجب الدین
  • قطب راوندی
  • سید فضل الله راوندی
  • سید ابوالحمد مهدی بن نزار حسینی قاینی

 

آثار

  • مجمع البیان، کتابی است در تفسیر قرآن در ۱۰ مجلد که یکی از تفاسیرمهم‌ شیعی به شمار می‌آید.
  • جامع الجوامع یا جوامع الجامع
  • الوافی: این کتاب نیز تفسیر قرآن است
  • اعلام الوری باعلام الهدی
  • اعلام الهدی فی فضائل الائمة(ع)
  • تاج الموالید
  • الآداب الدینیة
  • النور المبین
  • الفائق

 

عروج ملکوتی

شیخ طبرسى در شب عید اضحى سال ۵۴۸ در شهر سبزوار دیده از جهان بست و جنازه ‏اش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مقبره قتلگاه به خاک سپردند، مزار طبرسى اکنون در مشهد مقدس در حاشیه غربى خیابان طبرسى (خیابانى که بنام وى نام‏گذارى شده) موجود است و در این اواخر یکى از مردان نیکوکار ساختمان مجللى بر روى آن ساخته، و در حال حاضر مزار او یکى از مزارات مشهور مشهد مقدس میباشد که روزى هزاران نفر از زوار و مجاورین آن را زیارت میکنند. افندی اصفهانی و محمد باقر خوانساری هر دو تصریح به شهادت طبرسی نموده‌اند، و حاجی نوری می‌نویسد: کسانی که شرح حال او را نوشته‌اند چگونگی شهادت او را ذکر نکرده‌اند، شاید وی با سم به شهادت رسیده و لذا شهادت او معروف نگردیده است. آیت الله سبحانی این ادعا را جزو اوهام دانسته که هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء ندارد.

 

زندگینامه سید رضی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن حسین رضی به سال ۳۵۹ ق . در محله شیعه نشین کرخ بغداد، در خانه اى که از گلهاى عطر آگین ایمان و اخلاص و روشنایى علم و عمل آذین بندى شده بود، دیده به جهان گشود و نام زیباى محمد به خود گرفت. محمد که بعدها به شریف رضى و سید رضى شهرت یافت از خاندانى برخاست که همه از بزرگان دین و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهیزکاران کم مانند و روزگار بودند.

پدر و مادر سید رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسین بن على علیه السلام بودند. نسب وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد. از این رو گاهى شریف رضى را رضوى مى خوانند. و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه مى خوانند و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه به امام زین العابدین علیه السلام مى رسد.

ویژگی ها

قرن چهارم پنجم ق. براى بغداد دوران طلایى به حساب مى آید. زیرا در آن موقع از نظر علم و ادب ، بغداد به اوج شهرت و عظمت خود رسیده بود و وجود ستارگان درخشان آسمان پرفروغ علم و معرفت، تشنگان فضیلت را به ضیافت کوثر دعوت مى کرد. از جمله آنان دانشمندان فرزانه و فقیه یگانه محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید بود که در آن دیار حوزه درسى برپا کرد و به پرورش استعداد پرداخت و روز به روز بر رونق آن افزوده مى شد.

روزى همچون گذشته شیخ بزرگوار و عصاره تقوا، به منظور تدریس قدم بر مسجد براثا گذاشت و درس را شروع کرد. چند لحظه اى از شروع درس ‍ نگذشته بود که ناگهان نفسهاى گرم استاد در پشت قفس برخاست: سلام علیکم، بفرمائید!

طلبه ها به پشت سر برگشتند و در مقابل دیدگان زده خود بانوى محترمى را دیدند که دست دو فرزند کوچک را گرفته بود. بانوى پاکدامن در کمال متانت رو به شیخ کرد و گفت : اى شیخ! اینان دو فرزند سید مرتضى و سید رضى هستند، به خدمت شما آورده ام تا فقه به آنان بیاموزى. با شنیدن این کلام شیخ شروع به گریستن کرد و…

حاضران در وادى حیرت پى علت مى گشتند تا اینکه کلمه شگفتاى استاد آنها را متوجه خود ساخت. شیخ با چشمانى اشک آلود گفت: حالا حقیقت برایم آفتابى شد و رؤ یاى شگفتم تعبیر گردید.

و بعد در دوران حیرت پى بحث به استراحت پرداخته بودم خواب دیدم در همین مسجد نشسته ام و مشغول تدریس هستم. در خواب بى بى دو عالم، فاطمه زهرا علیه السلام را دیدم که دست دو فرزندش امام حسن و امام حسین علیهما السلام را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شیخ ! دو فرزندم حسن و حسین را پیش آوردم تا فقه فقه شان بیاموزى.

هنوز حلاوت حضورشان رامى چشیدم که از عالم خواب بیدار شدم و در دریاى تفکر فرو رفتم خدایا! من کجا و استادى دو امام معصوم کجا؟! با این افکار به مسجد آمدم تا اینکه این زهراى اطهر علیها السلام با دو غنچه از گلستان محمدى از در مسجد وارد شدند و من به تعبیر رؤیاى خود رسیدم. از همین روز شیخ مفید و تربیت سید مرتضى و سید رضى را به عهده گرفت و در پرورش آنان نهایت سعى و تلاش خود را به عمل آورد.

سید رضى از همان اوایل کودکى با اشتیاق فراوان به تحصیل و فراگیرى علوم رو آورد. وى علاوه بر جدیت و پشتکارى برخوردار بود که پیشرفت علمى و ادبى او را سرعت مى بخشید. در حقیقت در قرن چهارم تا حدودى از بین رفته بود. از این رو در دو فرقه بزرگ و نیرومند تشیع و تسنن در جوى مسالمت آمیز زندگى مى کردند و روح تفاهم و هبستگى باعث شده بود که دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افکار و اشاعه مذهب بپردازند. سید رضى از این فرصت استثنایى بهره هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حدیث، کلام، بلاغت فقه، اصول تفسیر و فنون شعر و غیره را بیاموخت تا اینکه در بیست سالگى از تحصیل بى نیاز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.

سید رضى از بزرگترین صاحبان فصاحت و بلاغت بود که از درکى صحیح و ذوقى سلیم برخوردار بود. وى اولین چکامه قصیده اش را در مدح و ستایش اهل بیت صلى الله علیه و آله هم آوازه با خروش دجله روان ساخت. او در آن هنگام بیش از ۹سال نداشت اما چنان مهارتى از خود نشان داد که همگان ، را شگفت زده کرد. او در طول حیات شعر و شاعرى گذاشت که لقب اشعر قریش و اشعر عرب سرآمد شعراى قریش و عرب را به خود اختصاص داد و آثار گران بهایى از جمله دیوان اشعار که به گفته ثعالبى چهار مجلد مى باشد به یادگار گذاشت.

پدر بزرگوارش تا انقراض حکومت پر اقتدار عضدوالدوله دیلمى در قلعه شیراز زندانى بود و در طول این هشت سال، شریف رضى که دوران کودکى خود را مى گذراند در هاله اى از غم و اندوه به سر مى برد. در دوران زمامدارى صمصام الدوله، ابو احمد پدر سید رضى از بند اسارت آزاد گشت و سید رضى با سرودن اشعارى مقدم پدر از گرامى داشت.

سید رضى دانشمندى متعهد، وظیفه شناس و عاشق خدمت بود. او تحصیل علم را براى روشنگرى افکار و اندیشه هاى جامعه مى خواست و از نفوذ اجتماعى و سیاسى خود به منظور تشکل نیروهاى مخلص و یارى رساندن به همنوعان خود استفاده مى کرد. سید رضى هیچگاه خود را در کنج کتابخانه و گوشه مسجد و مدرسه محبوس و محصور نساخت و هرگز در را روى محبوس نبست.

جوانمردى همچون سید رضى رسالت خود را فقط در بحث و تحقیق و تالیف و شعر و شاعرى نمى دید بلکه با پیروى از جد بزرگوارش امیر مؤ منان على علیه السلام به دستگیرى از محرومان و ستمدیدگان مى شتافت و نصرت دین خدا را هدف نهایى خود حکومت مردان فرومایه و غاصبان خلافت قرار گیرد. او شیفته خدمت بود نه تشنه قدرت. از این رو تنها مسئولیتهایى را به عهده گرفت که ویژگیهاى مردمى داشت؛ مانند نقابت علویان، امارت حاجیان و دیوان مظالم.

سید رضى همه خلفاى بنى عباس را غاصب مى دانست و از آنها متنفر بود، بخصوص از القادر بالله زیرا مردى خود خواه و جاه طلب و متعصب و پرکینه و عقده اى بود و در پى بهانه اى مى گشت تا ابهت و شخصیت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سید رضى را از بین ببرد. از طرفى دیگر سید رضى در همان زمان تنفر و انزجار خود را طى اشعارى آشکار ساخت که همچون رعد در همه جا پیچید و غوغایى به پا کرد…

من لباس ذلت در دیار دشمنان بپوشم، حال آنکه در مصر علوى (شیعى) حکومت کند!
هنگامى که اشعار آتشین سید رضى به گوش خلیفه رسید سخت برآشفت. و بر مجلسى برپا کرد تا سید دلتنگى و نفرت خود را از حکومت بنى عباس ‍ و بغداد (مرکز خلافت عباسیان) دل آزرده کند در مصر – سرزمین علویان – به سر مى برد.

سید رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خلیفه را رد کرد و در مجلس ‍ وى حاضر نشد. از این رو خلیفه غضبناک شد. سید رضى را از تمام مسئولیتهاى مهم اجتماعى برکنار کرد. در مجلس خلیفه صورت جلسه اى هم تدارک دیده بودند که مى خواستند از آن بر ضد حکومت علویان مصر کنند. وقتى صورت جلسه را براى امضا پیش سید رضى آوردند از امضاى آن امتناع ورزید.

سید رضى سخنورى شجاع و بى باک اقیانوسى بیکران و روحش سراسر امواج خروشان حماسه بود که بر ساحل نظاره ها رخ مى نمود و از بیشه بى انتهاى دلش درختان پرصلابت شهامت به بلنداى مجاهدت، قد بر مى افراشت. او از هیچ مقام و قدرت و صاحب منصبى واهمه به دل راه نمى داد. سید والامقام همه خلفاى بنى عباس را غاصبان خلافت و ولایت و حکومت اسلامى مى دانست و هر چند بنا به شرایط نامناسب زمان مجبور به مبارزه منفى بود، با این حال لحظه اى از فکر براندازى نظام و ترسیم کربلا و تجدید عاشورا غافل نبود.

او همیشه به انتظار یارى بخت و مساعدت زمان به سر مى برد تا بر ضد طاغوتیان و حاکمان ظلم و جور، خروشى بى امان از دل پر جوش حسنیان برآورد و با خشکاندن ریشه ظلم و فساد، زمامدارى امت اسلامى را به دست گیرد و بار دیگر عدل على علیه السلام را بگستراند. آن سید مجاهد افکار انقلابى خود را در مجالس ‍ خصوصى ، ضمن اشعار حماسى به رفقاى صمیمى و هم مرام خویش بازگو مى کرد. و بنا به فکر بلند سیاسى که داشت خود را برتر از خلیفه مى دانست.

سید رضى روزى نزد الطایع بالله نشسته بود و بى اعتنا به جاه و جبروت خلیفه محاسن خود را به دست گرفته، به طرف محاسن خود را به دست گرفته، به طرف بینى بالا مى برد. خلیفه روباه صفت که خواست بر سید طعنه بزند و قدرت پر زرق را به رخ او بکشد، رو به سید گفت: گمان مى کنم بوى خلافت را استشمام مى کنى ؟! سید رضى با همان متانت و شجاعت همیشگى پاسخ داد: بلکه بوى نبوت را استشمام مى نمایم!

سید بزرگوار در کنار کارهاى بس سنگین نقابت و دیوان مظالم و… همواره به فکر تحصیل طلاب بود. از این رو در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد که نتیجه اندیشه اش ایجاد دانشگاه شبانه روزى شد که تا آن زمان سابقه نداشت. او با اینکه از تمکن مالى کم بهره بود مع الوصف نداشت. وقتى دید گروهى از طالبان علم و شاگردانش پیوسته در ملازمت او هستند خانه اى تهیه کرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را دارالعلم نهاد و تمامى نیازمندیهاى طلاب را براى آنها فراهم کرد سید رضى براى دارالعلم کتابخانه و خزانه اى با کلیه وسایل و لوازم فراهم کرد.

باید دانست که تاسیس دارالعلم سید رضى ده ها سال پیش از تاسیس مدرسه نظامیه بغداد و با وجود هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملک طوسى (سال ۴۵۷ ق .) صورت گرفته است. او تقریبا حدود هشتاد سال بعد از سید رضى به این کار اقدام ورزیده است.

سید رضى در دوران جوانى به تفسیر و توضیح آیات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوایل کودکى آغاز شده بود. چنانکه بعد از یادگیرى، انس دایم و رابطه همیشگى با قرآن برقرار کرد. او همواره با زمزمه کلام الهى آینه دل را جلا مى بخشید.

هر روز که سپرى مى شد برگ زرینى به دست تواناى سید رضى بر تاریخ تابناک اسلام افزوده مى گشت. او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزنده اى ارائه کرد. براى کتاب وحى تفسیر نوشت، احکام فقهى تدوین کرد، با اشعار نغز و قصیده هاى بلند خود سیل معارف روان ساخت و مسئولیت هاى طاقت فرساى دینى، سیاسى، اجتماعى را بر عهده گرفت.

وى مى بایست از فضاى آزاد به وجود آمده کمال استفاده را مى برد و با شناساندن اصالت شیعه، اسلام واقعى را به جهانیان معرفى مى کرد. سید رضى به خوبى مى دانست که رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پیامبر صلى الله علیه و آله بدون وجود على علیه السلام شهرى بى دروازه مى ماند و بدون معصوم قرآن بدون مفسر خواهد بود. مى بایست قدم به میدان گذاشت و اقدامى کرد و کارى را که انجام آن براى گذشتگان میسر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.

شریف رضى با این تفکر الهى کار بزرگى را آغاز کرد. همان کارى که ثمره شیرینش در کلام بلند مولا على علیه السلام به بار نشست و کتاب همیشه جاودان نهج البلاغه را به ارمغان آورده، نام و یاد سید رضى را براى همیشه زنده نگه داشت. در حقیقت او اولین عالمى است که کلمات و خطبه هاى سراسر بلاغت امیرالمومنان على علیه السلام را گردآورى و تدوین کرد.

سید رضی، روزی در نماز به برادر بزرگتر خود سید مرتضی علم الهدی اقتدا نموده بود. وقتی همه به رکوع رفتند، در میانة نماز مرحوم سید رضی نماز جماعت خود را به هم زد و به صورت فُرادی نمازش را از سرگرفت. بعضی از مردم اعتراض نمودند که: چرا نماز را به جماعت تمام نکردی؟ آن جناب در جواب گفت: من دیدم برادرم در رکوع در دریای خون غوطه ور شده بود و به همین خاطر نماز خودم را فرادی خواندم.

سؤال کنندگان، این سخن وی را به گوش برادرش سید مرتضی رساندند و آن جناب وقتی این سخن را شنید، خطاب به آنها فرمود: بلی، برادرم راست گفته است؛ چرا که من در وقت رکوع نماز، فکرم رفت سراغ مسئله ای در مورد حیض که از من سؤال شده بود (و به راستی که باطن این فکر من، برای او ممثّل شده است).

علی اکبر الهیان می فرمود: سید رضی به مقاماتی رسیده بود که می توانست روح خود را از تن جدا کند و در عالم موجودات به سیر و سیاحت بپردازد؛ اما یک وقت که تازه روح خود را از بدن خارج کرده بود مادرش برای کاری به اتاق رفت و او را صدا زد؛ اما جوابی نشنید. سید رضی فهمید و دست و پاچه شد تا مادرش از رازش اطلاع پیدا نکند. بنابراین فورا خود را به بدنش رسانید و از آن به بعد به خاطر مادرش چنین کاری نمی کرد.

 

از منظر فرهیختگان

عبدالملک ثعالبى، شاعر معاصر سید رضى در کتاب تحقیقى و ادبى خویش یتیمه الدهر در وصف سید مى نویسد: تازه وارد ده سالگى شده بود که به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجیب ترین سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همه خوبى هاست.

خطیب بغدادى در کتابش موسوم به تاریخ بغداد مى گوید: رضى کتابهایى در معانى قرآن نگاشته است که مانند آن کمتر یافته مى شود.

جمال الدین ابى المحاسن یوسف بن تغرى بردى اتابکى در کتاب النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره مى نویسد: سید رضى موسوى، عارف به لغت و احکام و فقه و نحو و شاعرى فصیح بود. او و پدرش و برادرش پیشواى شیعیان بودند.

 

اساتید

  • ابو اسحاق ابراهیم بن احمد طبرى
  • ابوعلى فارسى
  • ابوسعید سیرافى
  • قاضى عبدالجبار بغدادى
  • عبد الرحیم بن نباته
  • ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اکفافى
  • ابوالفتح عثمان بن جنى
  • ابوالحسن على بن عیسى
  • ابوحفص عمر بن ابراهیم
  • ابوالقاسم عیسى بن على

شاگردان

  • سید عبد الله جرجانى، مشهور به ابوزید کیابکى
  • شیخ محمد حلوانى
  • شیخ جعفر دوریستى
  • شیخ طوسى
  • احمد بن على بن قدامه
  • ابوالحسن هاشمى
  • مفید نیشابورى
  • ابوبکر نیشابورى خزاعى
  • قاضى ابوبکرى عکبرى
  • مهیار دیلمى

آثار

  • تلخیص البیان عن مجازات القرآن
  • حقایق التاءویل فى متشابه التنزیل
  • معانى القرآن
  • خصایص الائمه
  • نهج البلاغه
  • الزیادات فى شعر ابى تمام
  • تعلیق خلاف الفقهاء
  • کتاب مجازات آثار النبویه
  • تعلیقه بر ایضاح ابى على
  • الجید الحجاج
  • دیوان اشعار

 

عروج ملکوتی

سید رضی در سن ۴۷ سالگی و در سال ۴۰۶ (قمری) در شهر بغداد درگذشت و در کاظمین، در کنار قبر امام موسی کاظم و امام جواد علیهما السلام دفن شد.

زندگینامه سید مرتضی علم‌الهدی

 

به نام آفریننده عشق

 

علی بن حسین بن موسی (۳۵۵-۴۳۶ق) معروف به سیدِ مرتضی، شریف مرتضی و علم الهدی، فقیه و متکلم امامی و از شخصیت‌های پرنفوذ اجتماعی شیعه در دوره آل بویه بود. سید مرتضی مانند پدر و برادرش سید رضی، مدتی نقیب طالبیان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم بود و در بغداد زندگی می‌کرد و نزد خلفای عباسی و حاکمان آل بویه احترام ویژه‌ای داشت.

گویند شیخ مفید در رویا دید که فاطمه زهرا حسنین را پیش او آورده است و می‌فرماید: «یا شَیخ عَلِّمهُما الفقه» (به ایشان فقه آموز). فردا صبحِ همان شب، فاطمه مادر سید مرتضی و سید رضی، دو پسر خود را که در آن موقع خردسال بوده‌اند پیش شیخ مفید آورد. فاطمه مادر کودکان، همان عبارت مذکور در رویا را به زبان آورده گفت:

«ای شیخ، ایشان پسران من هستند. این‌ها را نزد شما آورده‌ام که فقه تعلیم آنها دهی.»

سید مرتضی بر حجیت عقل در عقاید و مباحث کلامی تأکید داشته و علاوه بر آن، در اندیشه‌های فقهی خود نیز رویکردی عقل‌گرایانه داشته است. وی از پیشگامان روش اجتهادی در فقه شیعه دانسته شده است که بر خلاف اخباریان، در استنباط احکام از ادله عقلی بهره می‌برده است.

 

ویژگی ها

آثار بسیاری در فقه، اصول فقه، تفسیر قرآن از او بر جای مانده است. سید مرتضی همانند استادش شیخ مفید، حجیت خبر واحد را انکار می‌کرده است. به باور او، استناد به خبر واحد نه‌تنها در موضوعات اعتقادی جایز نیست، بلکه در استنباط احکام فقهی نیز راهی ندارد.

سید مرتضی القاب متعدد و مشهوری دارد؛ از آنجا که نسب او، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر حسینی است، به او «شریف» می‌گویند. همچنین او به «علم‌الهدی» معروف است.

خوانساری می‌نویسد ابوسعید محمد بن حسین وزیر القادر بالله (خلافت ۳۸۱–۴۲۲) در سال ۴۲۰ بیمار شد. شبی در خواب دید که علی بن ابی‌طالب به او می‌فرماید: «به علم‌الهدی بگو برای تو دعا کند تا از بیماری بهبود یابی.» وزیر گفت: «ای امیرالمؤمنین، علم‌الهدیٰ کیست؟» فرمود: «علی بن حسین موسوی است.» چون از خواب برخاست، نامه‌ای به سید مرتضی نوشت که برای او دعا کند و در آن نامه او را علم‌الهدیٰ (پرچم هدایت) خواند. سید مرتضی در ابتدا از قبول این لقب امتناع می‌ورزید تا آن که خلیفه پیام فرستاد که شایسته است لقبی را که جدت داده‌است بپذیری و ابا نکنی. القادر بالله حکم رسمی کرد که همه از دیوان‌ سالاران دربار گرفته تا عامهٔ مردم او را با این لقب بخوانند و این گونه او ملقب به «علم الهدی» گردید و تا قبل ایشان هیچ عالم شیعی ملقب به این لقب نبوده است.

سید مرتضی رابطه نزدیکی با سلاطین آل بویه و خلفای عباسی داشت. او در اشعارش خلیفة القائم و تعداد دیگری از خلفای عباسی را مدح کرده است.

شریف مرتضی از سال ۴۰۶ق از سوی سلطان آل بویه و خلیفه عباسی، نقیب علویان، امیرالحاج و رئیس دیوان مظالم شد؛ مناصبی که پیش از او پدر و برادرش شریف رضی بر عهده داشتند.

سید مرتضی در رساله‌ای با عنوان «فی العمل مع السلطان» به پرسشی از مشروعیت همکاری با دستگاه حکومت پاسخ می‌دهد. همکاری با حاکم عادل که همان امام معصوم است جای بحثی ندارد و مسئله اصلی که برای فقهای شیعه و از جمله سید مرتضی مطرح بوده این است که آیا همکاری با سلطان ستمگر در عصر غیبت امام و پذیرش مسئولیت در چنین حکومتی صحیح است یا نه. به نظر سید مرتضی همکاری با حاکم ستمگر در صورتی که این همکاری فایده‌های عقلی و شرعی داشته باشد، یعنی فرد بتواند در مسئولیت خود رفع ظلم و اقامه عدل کند یا حدود الهی را اجرا کند، صحیح است.

برخی نویسندگان شیعه همکاری سید مرتضی با حکومت عباسیان و آل بویه را بر اساس همین مبنا تبیین می‌کنند و نزدیکی او به خلفا و ستایش آنها را در راستای هدف او برای ماندن در دستگاه حکومتی و خدمت به جامعه شیعه ارزیابی کرده‌ اند.

سید مرتضی در بسیاری از علوم عصر خویش از جمله کلام، فقه، اصول، تفسیر و فلسفه و انواع علوم ادبی به نگارش آثاری دست زده و سرآمد بوده است. مسئله محوری دراندیشه سید مرتضی، پیروی او از مکتب عقل‌گرایی است که در جنبه‌های مختلف اندیشه کلامی و فقهی او تأثیر گذاشته و اندیشه‌های او را به افکار استادش شیخ مفید نزدیک کرده است.

سید مرتضی متفکری عقل‌گرا و جزو بزرگان مکتب کلامی عقل‌گرای بغداد بود. برخی وی را پایه‌گذار مکتب کلامی بغداد متأخر دانسته و معتقدند مکتب کلامی سید مرتضی، اولین مکتبی بود که نظامی منسجم و مفصل از اعتقادات امامیه ارائه کرده است. همچنین این مکتب را عقل‌گرایانه‌ترین مکتب در کلام امامیه شمرده‌اند.

از دیدگاه سید مرتضی جستجوی عقلی و استدلالی در مباحث مرتبط به خداشناسی واجب است؛ چرا که شناخت خدا بدیهی نیست و در شناخت خدا نمی‌توان به شنیده‌ها و دلایل سمعی (روایات و متون دینی) استناد کرد؛ زیرا حجیت متون دینی حاصل اعتقاد به وجود خداوند و شناخت اوست. به عقیده سید مرتضی اعتقاد به خداوند تنها بر مبنای تقلید و پذیرش سخن دیگری بدون هیچ حجت و استدلالی، قابل قبول نیست.

سید مرتضی بر حجیت عقل در عرصه عقاید و مباحث کلامی تأکید داشته و هر چیزی را که مخالف عقل باشد باطل می‌شمرد. از این رو، وی در هنگام تعارض روایات با عقل، جانب عقل را می‌گرفت و معتقد بود همه روایات وارد شده در متون صحیح نیستند. برای نمونه او روایاتی که مستلزم قول به تشبیه و جبر و رؤیت خداوند و قدیم بودن صفات اوست و نیز روایاتی را که برخی خرافات مانند فرشته بودن رعد و برق را تأیید می‌کنند، نمی‌پذیرفت و به تاویل آیاتی که با اصول عقلی ناسازگار به نظر می‌رسند می‌ پرداخت.

اندیشه‌های سید مرتضی از نظر رویکرد عقل‌گرایانه، به معتزله نزدیک بود، چنانکه برخی از اهل سنت او را از معتزله به حساب آورده‌اند. در عصر زندگی سید مرتضی، اندیشه معتزله در بغداد که محل زندگی سید بود رواج زیادی داشت و سید مرتضی از این شرایط تأثیر پذیرفت. با این حال، او در مقام متفکری شیعه در برخی از مبانی فکری با معتزله مخالفت داشت و در کتاب الشافی به نقد اندیشه قاضی عبدالجبار معتزلی پرداخت و در عقایدی مانند امامت، عصمت پیامبران، منزلة بین المنزلتین و اراده الهی با معتزله هم‌رأی نبود.

در اندیشه سید مرتضی، متون نقلی و روایات دینی در موضوعات کلامی کاملا بی‌استفاده نیستند و در کنار عقایدی که تنها از طریق عقل به دست می‌آید، برخی از باورهای کلامی از طریق نقل و عقل قابل دریافت است؛ مانند امامت. در پاره‌ای از اندیشه‌های کلامی نیز نقل تنها دلیل است.

سید مرتضی نه‌تنها در اندیشه کلامی خود، بلکه در عرصه اندیشه فقهی نیز رویکردی عقل‌گرایانه داشته و به حجیت عقل در کشف احکام -در صورت نبود قراین نقلی- باور داشته است. او همچنین یکی از پیشگامان روش اجتهادی در فقه شیعه است. در استنباط احکام، از ادله اصول لفظیه و عقلیه استفاده می‌کرده و با محدّثان و اخباریان موافق نبوده است. او در برخی مسایل فقهی که به گفته او با استناد به اصول عقلی قابل دریافت بوده است، استناد به دلایل سمعی را لازم نمی‌دانسته، گرچه با این حال به جواز استفاده از نقل در حیطه فروع دین اعتقاد داشته و اثبات برخی از احکام و حتی عقاید را تنها از طریق نقل ممکن می‌دانسته است.

سید مرتضی مانند استادش شیخ مفید، حجیت خبر واحد را نمی‌پذیرفت. به عقیده او استناد به خبر واحد نه تنها در موضوعات اعتقادی بلکه در فقه نیز جایز نیست. به نظر او، عدالت راوی در حجیت خبر واحد شرط است و یکی از شروط عدالت این است که راوی جزء فرقه‌های انحرافی شیعه نباشد؛ در حالی که بسیاری از روایات فقهی را این گروه از راویان، از جمله راویان واقفی یا غالی نقل کرده‌اند، از این رو ،شرایط اعتماد به خبر واحد برآورده نمی‌شود.

سید مرتضی ادیبی ممتاز و سرشناس بود. از سید مرتضی آثار ادبی متعددی به جای مانده است. از جمله شعرهای او در شش جلد و همچنین کتاب مشهوری با عنوان «الدرر و الغرر» شامل مباحث ادبی و واژه‌شناختی و نحوی. افزون بر آن، سید مرتضی رساله‌هایی در نقد آثار ادبی پیش از خود نوشته است.

سید مرتضی در وصیتش آورده است: وصیت می‌کنم که تمام نمازهای مرا دوباره بخوان زیرا من این است که شاید نمازهای من صد در صد خالص برای خدا انجام شود بلکه درصدی از آنها برای لذت روحی و معنوی خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضاوت کنید زیرا اگر یک درصد از هم برای غیر خدا انجام شود باید شایسته درگاه الهی باشد و می‌ترسم به همین اعمال و راز و نیازهای مورد پذیرش خدای منان قرار نگیرد!»

نقل است: میان سید مرتضی و شیخ مفید در مسئله‌ای اختلاف شد. پس به خدمت حضرت اميرالمؤمنين رسیدند و سؤال خود را نوشتند و بر بالای صندوق گذاشتند. در آنجا به خط سبز نوشته بود: «أنت شیخی و مُعْتمَدی والحق مَع ولدی علم الهُدی»

نقل است: هنگامی که در حضور خواجه نصیرالدین طوسی از سید مرتضی یاد می‌شد، وی می فرمود: صلوات الله علیه! سپس می گفت: چگونه بر سید مرتضی صلوات نفرستم؟

 

از منظر فرهیختگان

علامه بحرالعلوم در مورد او گفته است: او سرور علمای اسلام و پس از ائمه اطهار علیهم السلام از همه کس برتر است.

نجاشی در مورد ایشان می گوید: علومی را فرا گرفت که در زمان او هیچ کس به پایه ایشان نرسید.

علامه امینی در مورد او می گوید: قلم را نمی توان سرزنش کرد که چرا در توصیف سید مرتضی درمانده است و سخنوران مبرز را نمی توان نکوهش نمود که چرا در بیان فضائل او به لکنت افتاده اند.

شیخ طوسی در مورد او می گوید: سید مرتضی در علوم گوناگون، نادر دوران است. در علوم فقه، کلام، ادب، اصول فقه، شعر و… جلوتر از همه دانشمندان است.

علامه حلی در کتاب «خلاصه» دربارهٔ او گوید: «علم الهدی رکن امامیه و معلم ایشان بوده و مصنفات او تا زمان حاضر که ۶۹۳ هجرت می‌باشد، محل استفاده آن فرقه حقه می‌باشند.»

عزالدین احمد بن مقبل گوید: «اگر کسی سوگند یاد کند که علم‌الهدی در علوم غربیه داناتر از خود عرب بوده، دروغ نگفته و گناهی نکرده است.»

ابن خلکان، یکی از مورخان اهل سنت دربارهٔ او می‌گوید: «فضائل وی بسیار و تالیفات او در دین و احکام مسلمین شاهد صادق است بر این که شاخهٔ آن شجره بوده و از اهل آن خانواده جلیل است.»

ابن اثیر در کامل التواریخ، یافعی در مرآة الجنان، سیوطی در طبقات، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ابن کثیر شامی و دیگران، همگی از سید مرتضی با بهترین عبارت‌ها یاد کرده‌اند و علم و فضیلت و دانش او را ستوده‌ اند.

یکی از استادان ادبیات مصر می‌گوید: «من از کتاب غرر و درر سید مرتضی مسایلی را استفاده کردم که در هیچ‌یک ازکتاب‌های دیگر به دست نیاورده‌ ام.»

 

اساتید

  • شیخ مفید
  • ابومحمد هارون فرزند موسی تلعکبری
  • محمد صدوق
  • حسین بن علی بن بابویه
  • احمد بن علی بن سعید کوفی
  • محمد بن عمران کاتب مرزبانی
  • ابو یحیی ابن نباته
  • ابوالحسن علی بن محمد کاتب

 

شاگردان

  • شیخ طوسی
  • قاضی ابن براج
  • ابوالصلاح حلبی
  • ابوالفتح کراجکی
  • سلار دیلمی
  • عبدالعزیز حلبی

 

آثار

  • الذریعة الی اصول الشریعة
  • الانتصار
  • الناصریات
  • الشافی فی الامامه
  • انقاذ البشر
  • المحکم و المتشابه
  • تنزیه الانبیاء
  • الاصول الاعتقادیة
  • الولایة عن الجائر و یا الولایة من قبل الظالمین
  • المقنع فی الغیبه

 

عروج ملکوتی

بنابر نقل نجاشی، سید مرتضی در سال ۴۳۶ق درگذشت. پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش در محله کرخ بغداد (کاظمین) دفن شد. در برخی از منابع قرن دوازدهم و سیزدهم هجری آمده است که جسد سید مرتضی و برادرش سید رضی مدتی پس از دفن در کرخ بغداد، به کربلا منتقل شده و در حرم امام حسین (ع) به خاک سپرده شده است. ابن میثم بحرانی از علمای قرن هفتم نیز محل دفن دو برادر را در نزدیکی قبر امام حسین (ع) دانسته است.

زندگینامه محمدباقر استرآبادی

 

به نام آفریننده عشق

 

میر برهان‌الدّین محمّدباقر استرآبادی نامور به «میرداماد» و «معلّمِ ثالث»، متخلّص به اشراق؛ فیلسوف، متکلم و فقیه برجستهٔ دورهٔ صفویه و از ارکانِ مکتب فلسفی اصفهان است. میرداماد فرزندِ میر شمس الدین محمد استرآبادی مشهور به داماد و از سادات حسینی گرگان است.

محمد استرآبادی با دختر علی بن عبد العالی معروف به محقق کرکی ازدواج نمود و به همین خاطر او را داماد نامیدند. میرداماد این لقب را از پدر خود به ارث برده‌است. وی از دوستان نزدیک شیخ بهائی بود. دربارهٔ سال تولد او، اطلاعات کافی در دست نیست؛ ولی کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال» تولد او را سال ۹۶۹ ذکر کرده‌ است.

 

ویژگی ها

میرداماد به معلم ثالث شهرت دارد. او را از فیلسوفان مسلمان می‌دانند که بر شکل‌گیری حکمت متعالیهٔ ملاصدرا، تأثیرگذار بوده است. وی را عالمی جامع وصف کرده‌ و گفته‌اند در بسیاری از علوم از جمله فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه و اصول تخصص داشته است. به گفته ایزوتسو اسلام‌شناس ژاپنی، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی.

میرداماد بسیار پیچیده‌نویس بوده است به همین دلیل فهم آثار او را سخت دانسته‌اند. به‌گفته هانری کُربَن، شیوه نگارش میرداماد به دلیل ناتوانی‌اش در استفاده از ادبیات ساده نبوده است؛ بلکه به خاطر در امان ماندن از گزند مخالفان فلسفه چنین می‌نوشته است.

آثار مکتوب میرداماد را بیش از صد نوشته برمی‌شمارند و کتاب قبسات را مهم‌ترین اثر فلسفی او می‌دانند. در فلسفه وی، روش عقلی با عرفان پیوند خورده است. اصالت ماهیت و حدوث دهری دو نظریه فلسفی مشهور میردامادند. او به زبان عربی و فارسی شعر می‌سرود و به نام اِشراق تخلص داشت.

میرداماد سال‌ها در مشهد سکونت کرد و علوم عقلی و نقلی را فراگرفت. سپس مدتی در قزوین و کاشان اقامت کرد و سرانجام در اصفهان ساکن شد. او با شیخ بهایی هم‌عصر بود و گفته‌اند نزد شاه عباس صفوی جایگاهی ویژه داشت.

ایزوتسو اسلام‌شناس و قرآن‌پژوه ژاپنی، میرداماد را از بزرگ‌ترین فیلسوفان مسلمان دانسته است. به‌گفته او، وی عالمی جامع بوده و بر تمام دانش‌های متداول اسلامی، همچون فلسفه، کلام، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث و تفسیر تسلط کامل داشته است. همچنین نوشته است مشهوربودن میرداماد به معلم ثالث (در کنار ارسطو معلم اول و فارابی معلم ثانی)، حاکی از جایگاه بلند علمی‌ او در دوره زندگی‌اش است.

مرتضی مطهری هم او را فیلسوف، فقیه، ریاضی‌دان، ادیب، رجالی و «مردی جامع» وصف کرده است. به‌نوشته اعیان‌ الشیعه، میرداماد بر علوم غریبه هم مسلط بوده است.

ایزوتسو بر این باور است که فلسفه میرداماد بر فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) و مکتب فلسفی اصفهان تأثیر بسیار داشته است؛ به‌ گونه‌ای که فهم درست آن‌ها بدون شناخت فلسفه میرداماد ناممکن است.

به‌گفته ایزوتسو، فلسفه میرداماد هم بر برهان عقلی تکیه دارد و هم بر شهود عرفانی. او در روش عقلی، پیرو مکتب مشاء و در عرفان تحت‌تأثیر سهروردی است. بنابراین در فلسفه وی، بین حکمت مشاء و حکمت اشراق پیوند برقرار می‌شود.

میرداماد در مسئله اصالت وجود و اصالت ماهیت، به‌پیروی از سهروردی، به اصالت ماهیت اعتقاد دارد. مشهورترین و مهم‌ترین نظریه او را «حدوث دَهْری» می‌دانند. ابن‌ سینا و فیلسوفان پس از ابن‌سینا، بر این باور بودند که عالم عقول هم مانند خداوند، قدیم یعنی ازلی است و تنها تفاوت عقول با خداوند این است که خدا واجب‌الوجود است و عقول ممکن‌الوجود, اما به‌ باور میرداماد، عقول، قدیم نیست؛ بلکه حادث است. به تصور میرداماد، این حدوث در زمان روی نمی‌دهد. آن‌طور که ابن‌سینا می‌پندارد هم نیست که امری اعتباری و ذهنی باشد؛ بلکه امری واقعی و نفْس‌الامری است و در مرتبه وجودیِ «دهر» صورت می‌گیرد.

نوشته‌های علمی میرداماد، نثری پیچیده و دیریاب دارند. او کلمات، عبارت‌ها و ساختارهای نامأنوسِ بسیار به کار برده، عبارت‌های فارسی و عربی را به هم آمیخته و گاه حتی قواعد معمول نگارشی را هم کنار ‌گذاشته است. همچنین گاه لغاتی جدید وضع ‌کرده است. به همین دلیل، بسیاری نمی‌توانند سخنان وی را به‌درستی بفهمند. او در پاسخ به یکی از منتقدانش نوشته است: «این‌قدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است، نه با من جدال‌کردن و بحث نام‌ نهادن.»

میرداماد افزون بر تکیه کردن به برهان و استدلال، گرایش‌های عرفانی نیز داشت؛ به طوری که روح اشراق بر افکارش غلبه داشته و سیر روحی‌اش در راه عرفان بود.

یک روز, شب هنگام محمد باقر (طلبه جوان) در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد، در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید. دختر پرسید: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید. صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست جلاد خواهد داد!

شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند.

آورده‌اند: روزى ملاصدرا براى شرکت در درس میرداماد حاضر شد، ولى استاد هنوز به کلاس درس مشرف نشده بود. تاجرى براى مسئله مهمى به محل درس میرداماد آمد و از ملاصدرا پرسید: میرداماد افضل است یا فلان ملا؟ ملاصدرا در جواب گفت: میر، افضل است. در این هنگام استاد آمد و چون متوجه گفتگوى آن دو شد، لختى درنگ کرد تا از سخن شاگردش آگاهى یابد. سپس تاجر سؤال کرد: میر، افضل است یا شیخ‌الرئیس ابوعلى سینا؟ صدرالمتألهین جواب داد: میر، برتر است. تاجر سؤال کرد: میر برتر است یا فارابى؟ ملاصدرا خاموش ماند.

در این هنگام، حکیم نامور استرآباد ندا داد و گفت: صدرا! مترس! بگو میر، برتر است. برخی از اسلام‌ شناسان، میرداماد را بزرگترین فیلسوف مسلمان لقب داده‌اند؛ زیرا او عالمی بود که بر همه دانش‌های اسلامی زمانه خود تسلط داشت. میرداماد به‌ دلیل احاطه بر علوم زمانه، به معلم ثالث و استادالبشر لقب گرفت.

روزی از روزها سید محمد باقر (میرداماد) و شیخ بهایی در گذرگاهی به پیرمردی پاره دوز (پاره دوز اصطلاح مشهدی ها به کفاش بوده است که به غلط پالان دوز شهرت یافته است) می کنند. تصمیم میگیرند نعلینه را جهت مرمت به پیر بسپارند. در حین کار هر دو (که از مستثناهای قرن بودند) متوجه می شوند که پیر در حین کار به ذکر گویی است و همه ذکرها هم مورد عنایت حق تعالی قرار می گیرند. شیخ بهایی به میرداماد اشاره می کند که بواسطه ی تقوای پیرمرد فقیر چیزی به او عطا کند.

چون این نوع کار از تخصص های میرداماد بود، میرداماد دست میبرد و مشته ی فولادی پاره دوز را که مخصوص کوبیدن روی بخیه ها بود با خواندن دعایی به طلا. تبدیل می کند. پیر متوجه می شود و به میرداماد میگوید این به کار من نمی آید مشته ی خودم را برگردان. از این دو بزرگوار اسرار که به درد می خورد و از پیر پاره دوز انکار می کند که به کارم نمی آید تا اینکه نهایتا میرداماد عجز می کند که برگردان مشتبه به فولاد کار من نیست. پیر بدون برداشتن مشته و تنها با نگاه کردن به آن ۳ مرتبه تغییرش می دهد: آهن می شود طلا و دوباره آهن!! سپس رو به میرداماد می کند و میگوید دلت را کیمیا کن! هر دو بزرگوار با دیدن صحنه خم شده و زانوی پیر را میبوسند و از مریدانش میشوند.

میرداماد در بیان احوال خود مدعی کراماتی بود؛ از جمله  اینکه گفته است که در حالت خلسه، حضرت علی (ع) را دیده است و حتی گاهی ادعاهایی می‌ کرد که با عقل و منطق بعضی‌ ها سازگار نبود؛ مثلا می‌ گفت: “من عقول عشره را به خواب دیده‌ام” و یا این که در برخی از رسالات خویش می‌ گويد که بسیار اتفاق افتاده است که روح وی جسد جسمانی را ترک کرده و به سیر در معارج ملکوت پرداخته و سپس با کراهت به جسم خود برگشته است.

میرداماد گفته است: از الطاف فیوض ربانی و منت‌ های سبحانی که در عالم خلسه به من عرضه گردید، آن وقتی که در شهر قم در ماه اعظم خدا در سال ۱۰۱۱ که بعد از نماز عصر رو به قبله نشسته بودم، متوجه شدم نور بسیار روشنی در هیکل انسانی به طرف راست در کنار من خوابیده و نور روشن دیگری در کنار او نشسته است. متوجه شدم آن دو نور امیرالمومنین علیه السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله هستند. آنگاه دیدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با نشاط و مسرت، دست مبارک خود را به رو و پیشانی و ريش من کشید، کانه بشارت بر من می‌دهد و غم مرا زایل و شکستگی قلبم را التیام و حزن و اندوه را از من دور می‌فرمود.

میرداماد می گوید: روزی در لا به لای ذکرهایم خدای را با نام یا غنی یا مغنی می خواندم. در این هنگام گویا تیری قدسی سمت من شتافت و مرا از آشیانه پیکر خاکی در ربود. پس تور آهنین حس را بر دریدم و گره‌های طناب های طبیعت را گشودم و با بال خود در فضای ملکوت حقیقت به پرواز در آمدم. پس گویا جامه پیکرم را کندم و اقامتگاه خاکی‌ام را ترک کردم، از کالبد برون آمدم و سرزمین زمان را پشت سر نهادم به جهان دهر فراز آمدم و ناگاه خود را در شهر وجود یافتم.

 

از منظر فرهیختگان

شهید مرتضی مطهری میرداماد را فیلسوف، فقیه، ریاضی دان، ادیب، رجالی و مردی جامع وصف کرده است. در اعیان الشیعه هم فیلسوف ریاضیدان و متخصص در همه علوم غریبه دانسته شده است.

تقی‌ الدین کاشی (معاصر وی) نوشته است: «وی در تزکیه نفس نفیس و تصفیه‌ باطن شریف و سیر رضیّه و شمیم رضیّه، عدیل و نظیر ندارد»

شیخ محمد تقی مجلسی در کتاب لوامع صاحب قرانی، وی را با عنوان سید الفضلا یاد کرده است‌.

جلال الدین آشتیانی در مورد وی می گوید: سرور، تکیه گاه، استاد و مورد اعتماد من در معالم دین، سید بزرگ و نورانی، دانشمند مقدس و پاک، حکیم الهی و فقیه ربانی، سرور روزگار و برگزیده زمانش، امیر بزرگ و ماه کامل نور افشان، علامه عصر، فرد شگفت آور روزگار که نامش محمد است و باقر داماد حسینی لقب دارد.

 

اساتید

  • عبدالعالی کَرکَی
  • حسین بن عبدالصمد حارثی
  • ابوالحسن عاملی
  • عبدعلى بن محمود خادم جاپلقى
  • فخرالدین استرابادی

 

شاگردان

  • ملاصدرا بنیانگذار مکتب فلسفی حکمت متعالیه
  • سلطان‌ العلماء معروف به خلیفة السلطان
  • شمس‌الدین گیلانی معروف به ملا شمسا
  • سید احمد عاملی (داماد و خاله‌ زاده میرداماد)
  • قطب‌الدین اِشکوری (نویسنده کتاب محبوب‌ القلوب)
  • سید امیر فضل‌ الله استرآبادی

 

آثار

  • قبسات
  • الایقاضات
  • صراط المستقیم
  • الافق المبین
  • الحبل المتین
  • جذوات
  • تقویم الایمان
  • شارح النجاة
  • الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة
  • رساله‌ای در تولی و تبری
  • خلسة الملکوتیة

 

عروج ملکوتی

میرداماد در سال ۱۰۴۰ در بین راه مسیر کربلا و نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب دفن شد.

زندگینامه ابوریحان بیرونی

 

به نام آفریننده عشق

 

ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (۳ ذیحجه ۳۶۲ – بعد از سال ۴۴۲ ه‍.ق)، دانشمند و ریاضی‌دان، همه‌چیزدان، ستاره‌شناس، تقویم‌شناس، انسان‌شناس، هندشناس، تاریخ‌نگار، گاه‌نگار و طبیعی‌دان ایرانی در سدهٔ چهارم و پنجم هجری است. بیرونی را از بزرگ‌ترین دانشمندان مسلمان و یکی از بزرگ‌ترین دانشمندانِ ایرانی در همهٔ اعصار می‌دانند.

همچنین، او را پدرِ انسان‌شناسی و هندشناسی می‌دانند. او به زبان‌های خوارزمی، فارسی، عربی، و سانسکریت مسلط بود و با زبان‌های یونانی باستان، عبری توراتی و سُریانی آشنایی داشت. بیرونی یک «نویسندهٔ بی‌طرف» در نگارشِ باورهای مردمِ کشورهای گونه‌گون بود و به‌پاسِ پژوهش‌های قابلِ توجهش، با عنوانِ اُستاد شناخته شده‌ است. ابوریحان بیرونی در حومه (بیرون) شهر کاث، مرکز امارت خوارزم، متولد شد و بدین سبب، او را «بیرونی» لقب داده‌ اند.

 

ویژگی ها

او ۲۵ سال اول زندگی خود را در همان شهر سپری کرد و به یادگیری علوم العربیه (فقه و الهیات اسلامی، زبان عربی و غیره) و علوم العجمیه (به خصوص علوم یونانی، ریاضیات، نجوم، طب و غیره) مشغول بود. در این مدت از تعالیم دانشمندانی چون بونصر منصور بن علی بن عراقی جیلانی بهره‌مند شد و نیز برخی از آثار اولیه‌اش را تألیف کرد. او در این دوره از زندگی‌اش با ابن سینای نوجوان که تنها ۷ سال از او کوچک‌تر بود مکاتبه و تبادل نظر داشت که برخی نامه‌هایشان در ربط با فلسفه طبیعی ارسطو و فلسفه مشاء باقی مانده‌ است. محتمل است که بیرونی از سلسله امرای خوارزم، آل آفریغ که در سال ۳۸۵ ه‍.ق/ ۹۹۵ م توسط سلسله رقیب در گرگانج (آل مأمون) از قدرت خلع شدند، طرفداری می‌کرده و شاید با آنان نسبت خانوادگی داشته‌است. هر چند خود در شعری به اغراق می‌گوید که حتی نمی‌داند پدرش کیست، چه برسد به اجدادش. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از این بیت برداشت می‌کند که او از خانواده‌ای اشرافی نبوده‌ است.

به هر روی با سقوط آل آفریغ در اثر حمله امیر مأمون بن محمد از گرگانج، واقعه‌ای که بیرونی آن را «نزاع بین دو بزرگ خوارزم» یاد کرده‌است، زادگاهش را با عجله بسیار و به گونه‌ای که حتی نتوانست پژوهش‌هایش را با خود ببرد، به مقصد بخارا، پایتخت امارت آل سامان، ترک کرد تا با امیر منصور ثانی بن نوح ثانی سامانی دیدار کند و به خدمت دربار او در آید. او این امیر را به عنوان یکی از اولین حامیان خود ستوده‌است. مقصد بعدی‌اش گرگان و دربار امیر قابوس بن وشمگیر از آل زیار بود. ظاهراً در ۳۸۸ ه‍.ق/ ۹۹۸ م بخارا را ترک کرد و مدت زیادی در گرگان ماند. اولین اثر مهم ابوریحان بیرونی به نام آثار الباقیه عن القرون الخالیه در زمان اقامت او در گرگان و به تاریخ ۳۹۰ ه‍.ق/ ۱۰۰۰ م تألیف و به قابوس تقدیم شد؛ البته بعدا اصلاحاتی بر کتاب اعمال کرد.

سفر بیرونی به ری نیز در همین خلال اتفاق افتاده‌است. ابوریحان در زمان رسیدن به ری فقیر و پریشان شده بود اما امرای آل بویه حمایت قابل توجهی از او نکردند، البته اوضاعش قدری سامان گرفت. بیرونی در آثار الباقیه بعد از ذکر شعری اندر مصائب فقر، شرح می‌دهد که یکی از منجمان ری ابتدا نظر او در ربط با یک مسئله فنی در نجوم را به سخره گرفت اما پس از بهبود اوضاع او، با وی از در دوستی وارد شد. نیز در همین شهر با دو ریاضی‌دان و منجم ایرانی، به نام‌های کوشیار بن لبان گیلانی و ابومحمود حامد بن خضر خجندی، دیدار کرد. بیرونی رساله حکایه آله المسماه بسدس فخری را در شرح سدس فخری، دستگاهی ساختهٔ خجندی جهت رصد دقیق ستارگان، نوشته‌است. سپس راهی دربار اسپهبد ابوالعباس مرزبان بن رستم بن شروین از آل باوند شد و آنجا بود که اثر مهم مقالید علم الهیئه ما یحدث فی سطح بسیط الکره را تألیف کرد. مدتی بعد به گرگان نزد امیر قابوس بن وشمگیر بازگشت.

بیرونی دو خسوف ۱۴ ربیع‌ الثانی و ۱۳ شوال ۳۹۳ را در گرگان و خسوف ۱۴ رمضان ۳۹۴ را در گرگانج رصد کرد؛ در نتیجه عزیمت او به دربار خوارزم در این بازه زمانی اتفاق افتاده‌است. با توجه به اشاره ابوریحان در تسطیح الصور و تبطیح الکور — کتابی که بیرونی آن را به «ملک العادل ولی النعم خوارزمشاه» تقدیم کرده‌است — به برگزاری جشن سده، ریچر برنبورگ تاریخ دقیق ورود او به خوارزم را ۲۰ ژانویهٔ ۱۰۰۴ یا ۱۹ ژانویهٔ ۱۰۰۵ م می‌داند. بعد از درگذشت علی بن مأمون و به قدرت رسیدن برادرش ابوالعباس مأمون بن مأمون بر ارج و قرب بیرونی در دربار خوارزم افزوده شد. ابوریحان، مطابق گفته ابوالفضل بیهقی، با زبان زرین و سیمین خود هفت سال به عنوان ندیم و مشاور به آن امیر خدمت کرد و حتی به ماموریت‌های سیاسی فرستاده می‌شد.

بیرونی ۴۰۶ و ۴۰۷ ه‍.ق را به کار رصد مشغول بود و برخی از این ارصاد را در کاخ مأمون بن مأمون انجام داد. او با حمایت مالی امیر دستگاهی رصدی به نام حلقهٔ شاهیه ساخت و برای آخرین مرتبه در جمعه ۴ رجب ۴۰۷ در گرگانج آسمان را رصد کرد. در همان سال مأمون توسط سربازانش کشته شد و سلطان محمود غزنوی سال بعد گرگانج را تصرف کرد. نظامی عروضی سمرقندی در چهارمقاله حکایتی نقل می‌کند که جلال دربار مأمون حسادت سلطان محمود غزنوی را برانگیخت و او نیز به امیر هشدار داد که عالمان بزرگ دربارش را به سوی غزنی روانه کند. مطابق همین حکایت، دانشمندانی چون ابن سینا و ابوسهل عیسی بن یحیی المسیحی الجرجانی برای روبرو نشدن با سلطان به گرگان هجرت کردند، اما بیرونی راه غزنی در پیش گرفت. بر اساس دانشنامه اسلام، بیرونی و چندی دیگر از علمای دربار ابوالعباس مانند بونصر منصور، بعد از فتح خوارزم توسط سلطان محمود غزنوی در واقع به عنوان اسیر به غزنی برده شدند.

بیرونی در مقدمه تحدید نهایات الاماکن که در اوایل ۴۰۹ ه‍.ق/ ۱۰۱۸ م نوشته شده‌است، مفصلاً از نامرادی‌های زندگی گله کرده‌ است. در جمادی‌الثانی ۴۰۹ ه‍. ق، زمانی که در کابل بود، وضعیتش به گونه‌ای پیش می‌رفت که آن را با نوح و لوط مقایسه کرده‌ است و امید داشت بتواند با پشت سر گذاشتن این «آزمون الهی» رستگار شود. نیز در پایان مقدمه تحدید نهایات الاماکن، به صورت تلویحی، به اسارت خود در دربار غزنوی اشاره کرده‌است و حضور اجباری خود در آنجا را به کنایه «تقدیر بشری» خوانده‌است. بیرونی خورشیدگرفتگی ذیقعده ۴۰۹ ه‍.ق را در لمغان (بین قندهار و کابل) رصد کرد. نیز از جمادی‌الاول ۴۱۰ تا ۴۱۲ ه‍.ق مشغول یک سلسله رصدهای مختلف در غزنی بود. آخرین این ارصاد، رصد انقلاب تابستانی ۴۱۲ ه‍.ق بود. بعد از این بود که به همراه سلطان محمود غزنوی در لشکرکشی سلطان مذکور به هند راهی شبه‌ قاره شد. این سفر یکی از چند سفر متناوب او به هند به همراه محمود بود. در این عهد هنوز زندگی بیرونی به سختی می‌گذشت زیرا از رنج‌های بی‌شمار خود بعد از پنجاه سالگی (بعد از ۴۱۲ ه‍.ق) یاد کرده‌است.

مشهود است که این سفرها سبب علاقه‌اش به فرهنگ هند شده‌است زیرا او در آثار الباقیه اشارات خیلی کمی به هندیان کرده‌ است. بیرونی آنجا به عالمان هندی علوم یونانی آموخت و در عوض تعلیم سانسکریت و علوم هندی دید. یادگیری سانسکریت به او امکان می‌داد که شخصاً به صورت مستقیم آثار هندوان را مطالعه کند. در ۴۱۵ ه‍.ق بیرونی مجدداً در غزنی بود و با سفیران خان ترکان ولگا (در شمال روسیه امروزی) دیدار کرد. اینان به سلطان محمود گفتند که در شمال (نواحی داخل دایرهٔ قطبی) خورشید برای روزهای پی‌درپی غروب نمی‌کند. سلطان محمود این حرف را کفرآمیز یافت و آشفته شد اما بیرونی به او توضیح داد که سفیر درست می‌گوید.

نوشته‌هایی از بیرونی در دست است که به وضوح در آن‌ها از گردشِ زمین به دورِ خودش نام برده می‌شود. ابوریحان بیرونی در کتاب «الاسطرلاب» روشی برای محاسبهٔ شعاع زمین ارائه می‌کند (بوسیلهٔ افتِ افق وقتی از ارتفاعات به افق نگاه می‌کنیم). بعدها در کتابِ «قانون مسعودی» ابوریحان عملی کردن این روش توسط خود را گزارش می‌دهد.

در کتاب خود الصیدنه فی الطب می‌نویسد:

دین ما و دولت به لحاظ گذشته خود عربی است. (آنها) توأمان اند که بر فراز یکی از آنها نیروی الهی در اهتزاز است و بر فراز دیگری دست آسمانی (گسترده‌ است‌). بارها طوایف گوناگون از زیردستان به‌ویژه گیلانیان و دیلمیان گرد هم آمدند تا جامه توحش به دولت بپوشند اما آرزوی آنها برآورده نشد. روزانه پنج بار تا اذان در گوش‌هایشان به صدا در می‌آید، صف اندر صف پشت سر امامان به نماز (می‌ایستند) و قرآن عربی مبین را می‌خوانند. در مسجدها پارسایی را به این زبان (عربی) برایشان موعظه می‌کنند. «(گسترده‌) بمانند بر دست‌ها و دهن»، ریسمان اسلام پاره نشود و دژ آن ویران نگردد.

ابوریحان بیرونی ترازویی برای اندازه‌گیری وزن مخصوص جامدات و نیز تعیین مقدار طلا و نقره در اجسام مرکب اختراع کرد. این ترازوی دقیق برای این اندازه‌گیری‌ها به کار گرفته می‌شد. چگالی‌سنج از دیگر اختراع‌های او می‌باشد.

سایر اختراع‌های او:

  • بدست‌آوردنِ سینوس یک‍درجه
  • قاعدهٔ تسطیح کُره و ترسیم نقشه‌های جغرافیایی
  • چاه آرتزین؛ این کشف را به موسیوزله منسوب کرده‌اند اما در واقع از اکتشافت ابوریحان بوده و سال‌ها پیش در کتاب آثارالباقیه آمده بود.
  • حرکت خاصه وسطی خورشید
  • خاصیت فیزیک الماس و زمرد
  • جزر و مد رودها و نهرها
  • چشمه‌های متناوب
  • اشکال هندسی گُل‌ها و شکوفه‌ها
  • امکان خلأ
  • کیفیت و چگونگی ساختن عسل توسط زنبور عسل
  • رصد خسوف و کسوف

 

آثار

تحقیق ماللهند: موضوع این کتاب مذهب و عادات و رسوم هندوان و نیز گزارشی از سفر به هند است.

قانون مسعودی کتابی است در نجوم و تقویم شامل یازده بخش. در این کتاب بخش‌هایی مربوط به مثلثات کروی و نیز زمین و ابعاد آن و خورشید و ماه و سیارات موجود است.

التفهیم لاوایل صناعة التنجیم: این کتاب نیز در نجوم و به فارسی نوشته شده‌است و برای مدت چند قرن متن کتاب درسی برای تعلیم ریاضیات و نجوم بوده‌است.

الجماهر فی معرفة الجواهر: بیرونی این کتاب را به نام ابوالفتح مودود بن مسعود تألیف کرد و موضوع کتاب معرفی مواد معدنی و مخصوصاً جواهرات مختلف است. ابوریحان در این کتاب فلزات را بررسی کرده و نوشته‌است. او نظریّات و گفته‌های دانشمندانی مانند ارسطو اسحاق الکندی را دربارهٔ حدود سیصد نوع ماده معدنی ذکر کرده‌است.

وی در این کتاب به شرح فلزها و جواهرهای قاره‌های آسیا، اروپا و آفریقا می‌پردازد و ویژگی‌های فیزیکی ماند بو، رنگ، نرمی و زبری حدود ۳۰۰ نوع کانی و مواد دیگر را شرح می‌دهد و نظریه‌ها و گفتارهای دانشمندان یونانی و اسلامی را دربارهٔ آن‌ها بیان می‌کند.

الصیدنة فی الطب: این کتاب دربارهٔ داروهای گیاهی و خواص و طرز تهیه آن‌ها نوشته شده‌است.

آثار الباقیه عن القرون الخالیه (اثرهای مانده از قرن‌های گذشته): ابوریحان در این کتاب مبدأ تاریخ‌ها و گاه‌شماری اقوام مختلف را مورد بحث و بررسی قرار داده‌است. از جمله این اقوام – ایرانی‌ها – یونانی‌ها – یهودی‌ها – مسیحی‌ها عرب‌های زمان جاهلیت و عرب‌های مسلمان نام برده و دربارهٔ اعیاد هر یک به تفصیل سخن گفته‌است. این کتاب را می‌توان نوعی تاریخ ادیان دانست.

استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاصطرلاب: در باب ارائهٔ روش‌های مختلف ساخت انواع اسطرلاب است.

 

عروج ملکوتی

ابوریحان ۳ دهه آینده از عمرش را در دربار سلطان محمود، سلطان مسعود، مودود و احتمالاً عبدالرشید سپری کرد و همان‌جا (بعد از سال ۴۴۲ ه‍.ق) درگذشت. اطلاعات موجود از اتفاقات زندگی بیرونی در غزنی خیلی کم است، به گونه‌ای که تاریخ درگذشت او نیز مشخص نیست.

زندگینامه شهاب‌الدین یحیی سهروردی

 

به نام آفریننده عشق

 

شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید (۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان است. وی از بزرگترین فلاسفه تاریخ ایران است که حکمت خسروانی ایران باستان را احیا کرد. وی در اصول فقه و فقه نیز ید طولایی داشته و شاعر هم بوده‌ است.

شهاب‌الدین سُهرِوَردی در سال ۵۴۹ هجری قمری / ۱۱۵۴ میلادی در دهکدهٔ سهرورد زنجان متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت ذکا، وحدت ذهن و نیک‌ اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.

 

ویژگی ها

سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهم‌ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارش‌ها معروف است که یکی از هم‌درسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگ‌ترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخه‌ای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.

سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دوره‌های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنان‌که از گزارش‌ها برمی‌آید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.

اما سخن گفتن‌های بی‌پرده و بی‌احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصاً از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.

رفتار سهروردی خالی از غرابت نبوده‌است چنان‌که در عین کناره‌گیری از خلق و خلوت گزینی، اهل بحث و مناظره و جدل بوده‌است و شاید اگر این میل در او نبود ناگزیر از افشای سر ربوبیت نمی‌شد و تعصب قشریان را برنمی‌انگیخت و جان خویش بر سر این کار نمی‌نهاد.

سدیدالدین (معروف به ابن رفیقه) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردی را به زیبایی نقل می‌کند: «روزی با شیخ شهاب‌الدین در مسجد جامع میافارقین راه می‌رفتیم، او جبه کوتاهِ آسمانی رنگی پوشیده بود و فوطه تابیده‌ای را به سر بسته بود، یکی از دوستان مرا با او دید. مرا به کناری کشید و گفت: مگر کسی نبود با او راه بروی که با این خربنده حرکت می‌کنی! گفتم: ساکت باش، مگر او را نمی‌شناسی؟ گفت: نه او را نمی‌شناسم. گفتم: این عالم وقت و حکیم عصر است، این جوان پریشان ظاهر شهاب‌الدین سهروردی است. در موردش گویند که شیخ به مقامات عالیه و نهایت مکاشفه رسیده و صاحب کرامات و خوارق عادات گردیده‌است.»

با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، می‌توان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید؛ و سهروردی را به ژنده پوشی و حتی بعضی به دیوانگی می‌خواندند. سهروردی معتقد است که بدون خلع بدن (جدا شدن روح از بدن) و کشف و شهود، نمی‌توان از حکمت مقدس باخبر شد. وی فلسفه و حکمت خود را نیز محصول کشف و شهود و اشراق دفعی روح مقدس بر قلب خود معرفی می‌کرد.

شیخ اشراق در منطق نیز دیدگاه‌هایی نو عرضه کرده‌است که در منطق فلسفه مشاء به چشم نمی‌خورد. وی از این دیدگاه‌ها با عنوان قواعد اشراقی در منطق یاد می‌کند؛ هر چند بخش‌هایی از مباحث منطق فلسفه مشاء را نیز پذیرفته و آن‌ها را در منطق خود، به ویژه قسم اول کتاب حکمه الاشراق جای داده‌است.

شیخ اشراق در آغاز هر یک از کتاب‌های المطارحات، التلویحات، اللمحات و حکمه‌ الاشراق به منطق پرداخته‌ است. وی در سه کتاب اول، مباحث منطقی را به شیوه سنت مشائی مطرح کرده‌است، با این تفاوت که در منطق المطارحات، مباحث تفصیل بیشتری داشته، جنبه تاریخی نیز دارد. شیخ اشراق در سه کتاب اول با مشائیین مماشات می‌کند، ولی هدف او در منطق حکمه الاشراق را بیان قواعد منطق به صورت بسیار مختصر و کاهش دادن قواعد منطقی به چند قاعده است.

سهروردی کسی است که مکتب فلسفی فلسفه اشراق را به‌وجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه‌اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده‌اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته‌است.

مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و فلسفه اشراق را شریف‌ترین و بلندمرتبه‌ترین مرحله شناخت می‌شناسد.

کتاب حکمه‌ الاشراق مهم‌ترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تأسیس حکمت مشرقی جامهٔ عمل پوشاند. او را زنده‌کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی می‌دانند.

حکومتی که سهروردی به دنبال آن است دارای صفت الهی است. نظام سیاسی ای که سهروردی ترسیم می‌کند مبتنی بر حاکمیت داناترین افراد جامعه است. در راس هرم قدرت چنین نظامی، حکیمی متاله است که تمامی خواسته‌ها و نیازهای جامعه خود را درک می‌کند. نظام سیاسی سهروردی در درون دستگاه فلسفی او که بر پایه حکمت اشراق بنا گردیده، در واقع گسترش حاکمیت عرفان در دنیای فانی است.

به اعتقاد سهروردی، حاکم حکیم یا رئیس مدینه می‌باید «صاحب کرامات» باشد تا اهل مدینه با دیدن کرامات وی از او فرمان برند. به اعتقاد سهروردی، حکما فرمان‌های خداوند را دریافت می‌کنند و این امر به آنها قدرت و اقتدار می‌بخشد. حکیمی است که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست یافته‌ است که می‌تواند هدایت بشر را در دست گیرد. در نظر سهروردی اگر ریاست واقعی جهان به دست حکیمی متاله قرار گیرد، زمانه آن حکیم بس نورانی و درخشان خواهد بود و برعکس، هرگاه جهان از تدبیر حکیمی الهی تهی ماند، ظلمت‌ها و تاریکی‌ها بر عالم و مردم آن چیره شود.

سهرودی عشق را همراه با حسن و حزن، سه فرزند عقل می‌داند و حزن و رنج را ملازم و همراه عشق عنوان می‌کند و معتقد است رسیدن به حسن و کمال جز از طریق عشق میسر نمی‌شود. به تعبیر وی عشق تن را فانی کرده و جان را بقا می‌بخشد. در نگاه او عشق محبتی مفرط و بیرون از حد است که در مجموعه هستی، شریان دارد و هر موجودی، چه نوری و چه غیر نوری، از آن بهره و نصیبی دارد و این عشق است که رابط وجودی، میان موجودات عالم است. عارف، باید از دو وادی معرفت ومحبت گذر کند و گاو نفس را در پیش پای عشق قربانی نماید تا به آب حیات عشق رسد و از آن بنوشد. غایت این عشق تشبه به خدا و فنای در اوست.

سهروردی هستی‌شناسی خود را «نورالانوار» نام داده‌است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور می‌کند. نور را نمی‌توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می‌شوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده‌اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن‌ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن‌ها می‌رسد.

او شدت و ضعف موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آن‌ها می‌داند نور حقیقتی واحد است اما شدت و کاستی دارد و بر این تعبیر از خداوند به عنوان نورالانوار و سرچشمهٔ نورانیت سایر وجودها تعبیر می‌کند.

عموم مورخان سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و… معرفی کرده‌اند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم کیمیا معرفی کرده. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری می‌دادند.

در خصوص علوم غریبه و این که سهروردی علم آن را داشته، استاد کاظم محمّدی در کتاب سهروردی دانای حکمت باستان، ص ۲۷ نوشته‌ است: در اینکه به احتمال او دانای علوم غریبه بوده نیز می‌توان گمانی نزدیک به یقین داشت، چه آنان که با اسرار حکمی آشنا می‌شوند و از رمزهای قرآن نکاتی را می‌توانند کشف کنند بدون شک رمزگشای آنان غیر از الطاف غیبی و فیوضات ربّانی منوط به دانستن این علوم است و بدون شک سهروردی اطلاعاتی از این دانش هم داشته و شاید در بسیاری از مسائل آن هم بهره می‌برده‌ است.

برخی معتقدند ملاصدرا که بنیان گذار بزرگ‌ ترین و مهم‌ترین مکتب فلسفی در جهان اسلام است در آرای خود به شدت متاثر از فلسفه اشراق است. قطب الدین شیرازی و شمس آلدین شهرزوری از کتب سهروردی شرح نوشته‌اند و شروح این دو مورد توجه علاقمندان فلسفه اشراق می‌ باشد. عموم مورخان، سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و… معرفی کرده‌اند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم کیمیا معرفی کرده است. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری می‌ دادند.

شهرزوری نوشته‌ است: شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر می‌گفته‌ است. اشعار نسبتا زیادی از او به زبان عربی در دست است. اشعار فارسی او بیشتر قطعه و دوبیتی هستند که برخی از آنها در متن داستان‌های فلسفی کوتاه او آمده‌اند. این رباعی در تذکره‌ها از او مشهور است:

هان تا سر رشته خرد گم نکنی   خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

     رهرو توئی و راه توئی منزل تو   هشدار که راه خود به خود گم نکنی

در وصیت‌نامه سهروردی به نقل از دینانی آمده‌است: «وقتی خواستی قرآن بخوانی، به گونه‌ای بخوان که تو گویی فقط برای تو نازل شده نه کس دیگری…».

 

آثار

  1. المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.
  2. التلویحات.
  3. حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهم‌ترین تألیف سهروردی است و مذهب و مسلک فلسفی او را به‌خوبی روشن می‌نماید).
  4. اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.
  5. الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.
  6. الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریه‌های فلسفی است، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کرده‌ است.
  7. المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار داده‌ است.
  8. الرمز المومی (رمز مومی) هیچ‌یک از نویسندگانی که آثار و تألیف‌های سهروردی را یاد کرده‌اند، از این کتاب نامی نبرده‌اند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آورده‌ است.
  9. المبدء و المعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکرده‌ است.
  10. بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشته‌ است.

 

از منظر فرهیختگان

غلامحسین ابراهیمی دینانی اندیشه‌های سهروردی را کاملا ایرانی می‌داند و بر این باور است که اندیشه‌ های وی برگرفته از ایران باستان و حکمت ایرانی دانسته‌ است. به نظر دینانی سهروردی کسی است که حکمت ایرانی را در مقابل حکمت یونانی قرار داده‌ است.

مصطفی محقق داماد بر این باور است که سهروردی در زمینه دانش اصول فقه نیز متبحر بوده‌است و رسالهٔ التنقیه فی اصول فقه نیز به او منسوب است. سهروردی علم اصول فقه را اشراق علم دینی دانسته‌ است.

نجفقلی حبیبی استاد بازنشسته دانشگاه تهران سهروردی را به عنوان کسی معرفی می‌کند که فیلسوف طبیعت است. سهروردی به عنوان فیلسوف طبیعت، ستارگان را مخلوق خدا می‌داند که جهان را تدبیر می‌کنند.

یدالله یزدان پناه نیز حکمت سهروردی را برگرفته شده از خمیره ازلی می‌داند که خود سهروردی نیز بدان اشاره کرده‌ است.

کاظم محمدی، سهروردی را پیش از اینکه فیلسوف باشد یک عارف می داند، عارفی پویا و ریاضت کشیده و در بسیاری از مسائل به کنه حقیقت رسیده است.

 

عروج ملکوتی

به دستاویز آن که سهروردی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد).

صلاح‌الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.

به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همانجا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهروردی شهر حلب است. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست. (البته مشهور آن است که سهروردی را در پوست الاغ سوزاندند).

شمس تبریزی معاصر شهاب‌الدین یحیی سهروردی دلیل و روایتی دیگر از قتل او در مقالات به دست داده، ملک ظاهر به سهروردی می‌گوید تو چه دانی که لشکر چه باشد؟

آن روز با او صفت لشکر می‌کرد؛ ملک ظاهر گفت: تو چه دانی لشکر چه باشد؟ نظر کرد بالا و زیر لشکرها دید ایستاده، شمشیرهای برهنه کشیده، اشخاص با هیبت در و بام و صحن و دهلیز پر، برجست و در خزینه رفت. تأثیر آتش در دل بود که قصد او کرد پیش از تفحص.

کینه شهاب به دنبال نمایاندن واقعه و در خزینه شدن ملک ظاهر در دلش بوده و همچنین حسد حسودان، گفتند: پیش فلان ملک نامه بنویس به اتفاق تا در منجنیق نهیم. چون نامه بخواند دستار فروگرفت. سَرَکَش ببریدند. در حال پشیمان شد، بر وی ظاهر شد مکر دشمنان. او را خود لقب ملک ظاهر گفتندی. فرمودشان تا چو سگ خون او را بلیسیدند. دو و سه از ایشان بکشت که شما انگیختید.

زندگینامه سید محمدحسن شیرازی

 

به نام آفریننده عشق

 

سید محمدحسن حسینی شیرازی، ۱۵ جمادی‌الاول ۱۲۳۰ق برابر با ۴ اردیبهشت ۱۱۹۴ش در شیراز متولد شد. پدرش، میرزامحمود از عالمان دین بود. میرزامحمدحسن، پدرش را در کودکی از دست داد و تحت سرپرستی دایی‌اش، میرزاحسین موسوی، معروف به مجدالاشراف، قرار گرفت.

میرزای شیرازی مشهور به میرزای بزرگ در سال‌های اقامت در اصفهان، در ۱۷ تا ۲۰ سالگی با دخترعمویش ازدواج کرد و صاحب یک دختر و یک پسر به نام علی شد. همسر اولش در سال ۱۳۰۳ق درگذشت. او از همسر دیگرش صاحب پسری به نام محمد و همچنین یک دختر شد.

وی در سال ۱۲۸۷ق برای انجام اعمال حج به مکه رفت. در این سفر، شریفِ مکه به دیدار میرزا آمد و او را به خانه خود برد. میرزاحسن در این سفر قصد اقامت دائمی در مدینه داشت و زمانی که این امر ممکن نشد، تصمیم به مجاورت در مشهد گرفت؛ اما در نهایت به سامرا رفت و تا پایان عمر در آنجا سکونت داشت.

 

ویژگی ها

میرزا رساله‌های فقهی و اصولی متعددی تألیف کرد و بر کتاب‌هایی فقهی و اصولی به‌ویژه تعلیقه‌های شیخ انصاری برای مقلدانش، حاشیه زده است. همچنین فتاوای گردآوری شده او و نیز تقرایرت درس‌های فقه و اصولش نیز چاپ شده است.

میرزای شیرازی مؤسس حوزه علمیه و مکتب سامرا شناخته می‌شود. گفته شده او با هدف تقریب میان شیعه و سنی به سامرا مهاجرت کرد و در این شهر اقامت گزید. ساخت مدرسه، حسینیه، پل، بازار و حمام از خدمات عمومی و عام‌المنفعه وی در سامرا بود.

میرزاحسن از چهار سالگی به مکتب رفت و قرائت قرآن و کتاب‌های معمول ادبیات فارسی را در دو سال به پایان رساند و از شش سالگی، به آموختن صرف و نحو عربی پرداخت و در هشت سالگی تحصیل مقدمات را به پایان رساند. از آن پس، میرزا ابراهیم شیرازی، آیات و روایات و وعظ و خطابه را به او می‌آموخت. میرزامحمدحسن هشت‌ساله، به خواست استادش، یک‌بار بعد از نماز ظهر و عصر، در مسجد وکیل شیراز، از منبر بالا رفت و پاره‌ای از کتاب اخلاقی ابواب‌الجنان را از حفظ برای مردم خواند.

او سپس به فراگرفتن فقه و اصول مشغول شد و در ۱۲ سالگی پای درس شیخ محمدتقی شیرازی، بزرگترین مدرّس شرح لمعه در شیراز نشست. وی در ۱۸ سالگی به توصیه استادش برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت. میرزا محمدحسن پیش از هجرت به اصفهان، مدتی در جایگاه پدرش به نویسندگی دیوان پرداخت. همچنین در پانزده سالگی، کتاب شرح لمعه را در حوزه علمیه شیراز تدریس می‌کرد.

میرزای شیرازی، ۱۷ صفر ۱۲۴۸ق (۱۲۱۱ش) وارد اصفهان شد و در مدرسه صدر ساکن شد. در این مدت، در درس خصوصی محمدتقی اصفهانی نویسنده کتاب هدایة المسترشدین حاضر می‌شد. پس از درگذشت استادش در اواخر ۱۲۴۸ق، سید حسن بیدآبادی، معروف به میر سید حسن مدرّس را به استادی برگزید و پیش از آغاز ۲۰ سالگی، از وی اجازه اجتهاد دریافت کرد. او ۱۰ سال در اصفهان اقامت داشت و علاوه بر بیدآبادی، در درس محمدابراهیم کلباسی هم شرکت می‌کرد.

میرزاحسن در ۲۹ سالگی، در سال ۱۲۵۹ق برابر با ۱۲۲۱ش به عراق رفت و در درس عالمانی همچون محمدحسن نجفی (صاحب جواهر) و حسن کاشف‌الغطا (پسر جعفر کاشف الغطاء) و شیخ انصاری حضور یافت.

او از شاگردان خاص شیخ انصاری بود و رابطه‌ای ویژه با استادش داشت. شیخ انصاری، تصحیح کتاب فرائد الاصول خود را به او سپرد. معروف است که شیخ انصاری بارها می‌گفت من درسم را برای سه نفر می‌گویم: محمدحسن شیرازی، میرزا حبیب‌الله رشتی و حسن نجم‌آبادی. او در درس شیخ انصاری کم سخن می‌گفت و معروف است که هنگام سخن گفتن، صدایش به قدری آرام بود که شیخ برای شنیدن آن ناچار به سمت او خم می‌شد و شاگردان را امر به سکوت کرده و می‌گفت: «جناب میرزا سخن می‌گوید.» فقیهان و اصولیان، جایگاه علمی میرزای شیرازی را با استادش شیخ انصاری مقایسه کرده و برخی وی را برتر از شیخ دانسته‌اند.

در سال ۱۲۹۱ق ، با اقامت میرزای شیرازی در سامرا و حضور شاگردان وی در این شهر حوزه علمیه سامرا و مکتب سامرا شکل گرفت. این حوزه حدود ۲۰ سال فعال بود و با درگذشت میرازی شیرازی در سال ۱۳۱۲ق و هجرت عالمان به کربلا و نجف، از رونق افتاد. سید حسن صدر، سید محسن امین، شرف‌الدین عاملی، محمدجواد بلاغی، شیخ محسن شراره، آقا بزرگ تهرانی، علامه امینی و محمدرضا مظفر از بزرگان حوزه سامرا بودند. سبک و شیوه میرزای شیرازی و شاگردان او در تدریس و نگارش فقه و اصول به مکتب سامرا شناخته می‌شود. سید رضی شیرازی از نوادگان میرزا مهم‌ترین هدف وی از اقامت در سامرا را تقریب شیعه و سنی ارزیابی کرده است. از این رو پرهیز از تفرقه‌گرایی و تعامل با اهل سنت از ویزگی های مکتب سامرا دانسته شده است.

یکی از حوادثی که در ایام زعامت میرزای شیرازی رخ داد، نهضت تحریم تنباکو بود. پس از اعطای امتیاز انحصار توتون و تنباکو به کمپانی رژی در چهار شهر ایران، مردم به پیشتازی چهار تن از شاگردان میرزای شیرازی، دست به اعتراضات زدند. شیخ فضل‌الله نوری در تهران، آقانجفی اصفهانی در اصفهان، سید علی‌اکبر فال اسیری در شیراز و میرزا جواد مجتهد تبریزی در تبریز، رهبران این قیام بودند. حکم تاریخی او درباره انحصار تنباکو، چنان مردم را به صحنه کشاند که ناصرالدین‌شاه قاجار، مجبور به فسخ قرارداد تنباکو شد.

میرزای شیرازی، علاوه بر تحریم تنباکو، اقدامات سیاسی و اجتماعی دیگری هم انجام داده است:

  • ارسال تلگراف به ملکه انگلستان برای جلوگیری از ادامه قتل‌عام شیعیان هزاره افغانستان توسط عبدالرحمن
  • تلاش برای تحکیم وحدت شیعه و سنی از طریق تقویت حوزه علمیه تشیع در شهر سنی‌نشین سامرا، پرداخت مستمری و کمک‌های مادی به طلاب و علمای سنی و برخورد با اختلاف‌افکنان بین شیعه و سنی
  • تربیت و اعزام مبلغان ویژه برای مناطق حساس و زیر سلطه نظیر هند، کشمیر، افغانستان، قفقاز و عراق
  • ساختن دو مدرسه علمیه در سامرا
  • احداث پل برای وصل کردن سواحل دجله به هم
  • احداث بازار
  • احداث کاروان‌سرا برای زائران و مسافران
  • احداث حسینیه

نقل می کنند: سه مرد از زوار فقیر سامراء نزد مرحوم میرزای شیرازی(حاج میرزا محمد حسن معروف به میرزای بزرگ) آمدند و کمک مالی طلب کردند. میزرا به اولی بیست قران داد و به دومی پنج قران و به سومی هیچ نداد. سه نفر فقیر ابراز نارضایتی کردند و گفتند: شما مساوات و عدالت را رعایت نکردید. میرزا فرمود: تساوی کاملاً رعایت شده بر رسوائی خودتان اصرار نکنید اما آنها راضی نشدند و پافشاری کردند.

میرزا دستور داد آن سه نفر را باز جوئی کردند معلوم شد که نفر اول ( که به او بیست قران دادند) در کیسه اش پنج قران داشته، و نفر دوم (که به او پنج قران داده شده بود) بیست قران در کیسه اش داشته، و نفر سوم که (چیزی دریافت نکرده بود) بیست و پنج قران در کیسه داشته است. از اینجا معلوم شد که منظور از تساوی میان آنها چه بوده است.

از فردی منقول است که: والد ما فرمودند، میرزا به ماها که از نزدیکان وی به شمار می‌رفتیم امر کردند که هر کدام صورت تلگرامی تنظیم کنیم تا بهترین آنها برگزیده شود، گروه حاضر در مجلس فردا هر یک با نوشته‌ای حضور میرزا رسیدند و صورت تلگرامی را تقدیم محضر نمودند، ایشان یک یک آنها را خواند و همگی را زیر تشک خود قرار داد، آنگاه از آن طرف تشک برگی را درآورد و چنین گفت: آقا امام زمان‌ علیه السلام فرموده که این عبارت مخابره شود، یعنی همان صورت تلگرامی که بسیار معروف و مشهور است که متن آن چنین است: الیوم استعمال تنباکو و دخانیات بأی نحو کان، در حکم محاربه با امام زمان‌ علیه السلام می‌ باشد.

خواهر آقا میرزا عبدالهادی نقل می‌کرد که میرزا به مادر مرحوم شیخ عبدالكريم فرمود: بروید و مقداری پول از صندوق بیاورید. خانم می‌گوید: آقا پولی در صندوق نیست. میرزا می‌گوید: شما بروید، شاید باشد. خانم می‌گوید: همه صندوق‌ها در اختیار من است. می‌ دانم چیزی در صندوق نیست. ولی میرزا می‌ گوید بروید و ببینید. خانم می‌ رود و در صندوق را باز می‌ کند و می‌ بیند پر از پول است!

نقل است: مردی مومن و ظاهرالصلاح از اهالی اصفهان با دست نوشته ای از بعضی علماء آن دیار به سامرا آمد. دست نوشته را که حاکی از شهادت علما بر عدالت و صداقت او بود به من نشان داد و درخواست کرد وضع او را برای استاد (میرزای شیرازی) بیان کنم تا بلکه نماز و روزه‌ای بدو اجاره دهد. (پذیرفتم و) در موقع رفتن به طرف صحن شریف به استاد برخوردم و تقاضای آن مرد را عرضه داشتم. استاد گفت: باید خودش را ببینم. بر حسب اتفاق زمانی که به صحن وارد شدیم، آن مرد آمد و دست میرزا را بوسید و رفت.

به استاد گفتم: این مرد همان است. در انتظار جواب بودم که استاد پاسخ منفی داد. احتمال دادم که شاید استاد به دلیل سابقه آشنایی با او از برآوردن حاجتش خودداری می کند. لذا به ایشان گفتم: شما قبلا با ایشان آشنایی داشته اید یا چیزی از او شنیده و دیده‌اید؟ (استاد جوابی نداد). میرزا پس از پافشاری من گفت: «ابدا هیچ چبز به او نخواهم داد». مرد اصفهانی (یس از دریافت جواب) مأیوس شد و به اصفهان بازگشت. من از اين امر در تحیر بودم تا زمانی که به عده‌ای از افراد مورد اعتماد که با آن مرد آشنا بودند برخوردم. آنها او را با خصوصیات و حالاتش دقیقا می‌شناختند و گفتند که آن مرد از بابیه است. در آنجا به یاد آن حدیث مشهور افتادم و دانستم که استاد با نور خدا به دیگران می نگرد.

میرزای شیرازی می‌ گفت: در سال‌های پایان عمر استادم شیخ مرتضی انصاری، ایشان از من خواسته بود تا در کتاب رسائل او نظری افکنم و آن را دوباره بنویسم ولی من به جهت احترام به او این درخواست را نپذیرفتم با اینکه او بارها این درخواست را از من نمود.

شیخ مرتضی زاهد فرمودند: یکی‌ از علمای مشهد در مسجد گوهرشاد در حال سجده از دنیا رفت. من شنیده بودم که مرحوم میرزای شیرازی سه روز در حال سکرات بود تا از دنیا رفت. برای من مسئله شد که چگونه می‌شود یک امام جماعت این‌طور به راحتی در مکانی مقدس و در حال سجده جان دهد، ولی آن مرجع بزرگ سه روز طول بکشد تا از دنیا برود؟! در خواب حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را دیدم. ایشان فرمودند: برخی از بندگان خاص خدا مرگشان با اذن خودشان است. آن امام جماعت زود اذن داد، ولی میرزای شیرازی اذن نداد تا آمرزش مقلّدین خود را گرفت.

کتاب هدیة الرازی الی الامام المجدد الشیرازی اثر آقابزرگ تهرانی درباره زندگی میرزای شیرازی و شاگردان وی نوشته شده است که به گفته ناصرالدین انصاری این کتاب کامل‌ترین اثر درباره میرزای شیرازی است.

 

شاگردان

  • میرزا محمدتقی شیرازی
  • عبدالکریم حائری یزدی
  • میرزا حسین نائینی
  • شیخ فضل‌الله نوری
  • محمدکاظم خراسانی
  • سید محمدکاظم یزدی

 

آثار

  • رساله‌ای در باب اجتماع امر و نهی
  • کتابی در فقه از اول مکاسب تا پایان معاملات
  • رساله‎‌ای در باب رضاع
  • حاشیه بر النخبة
  • حاشیه بر نجاة العبادِ صاحب جواهر
  • تقریرات درس شیخ انصاری

 

عروج ملکوتی

میرزای بزرگ، ۲۴ شعبان ۱۳۱۲ق برابر با ۱ اسفند ۱۲۷۳ هجری شمسی، در ۸۲ سالگی در سامرا درگذشت و در یکی از حجره‌های صحن حرم امام علی(ع) در نجف دفن شد. برخی دلیل مرگ وی را بیماری سل یا برونشیت دانسته‌اند. برخی دیگر، درگذشت او را حاصل مسموم شدن به‌ دست مزدوران دولت انگلیس می‌ دانند.