زندگینامه محمد آخوند کاشانی
به نام آفریننده عشق
ملا محمد آخوند کاشانی، معروف به آخوند کاشی (۱۳۳۳ – ۱۲۴۹ قمری)، عارف، فیلسوف، حکیم، فقیه و عالم شیعی است.
ویژگی ها
وی پس از تحصیلات مقدماتی در کاشان به اصفهان مهاجرت کرد. وی تدریس فلسفه را با عرفان میآمیخت و از مدرسان حکمت صدرایی بود. به گفتهٔ سید جلالالدین همایی، وی به همراه جهانگیرخان قشقایی به عنوان دو استاد برجسته در فلسفه، فقه، اصول و ادبیات و اجتهاد بودهاند. وی به مدت پنجاه سال مشغول تدریس و پرورش شاگردان برجسته در حوزههای علوم عقلی و نقلی بوده است.
در احوالات آخوند کاشی نقل شده است که او عارفی بود که نحوه عبادات، ریاضتها و مجاهداتش بینظیر بود به نحوی که گاهی در حال نماز لرزه بر اندامش میافتاد و غش میکرد و گاهی نیز در نماز آنقدر از خود بیخود میشد که نمازش چهار ساعت طول میکشید. همچنین در مورد ایشان نقل شده است که متصف به عفت نفس، صبر و توکل کامل به حق بود. برخی نیز نقل کردهاند که او چشم برزخی داشت و فوتش را خودش پیش بینی کرده بود. نجفی قوچانی، حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی و برخی دیگر از علما در شرح احوال آخوند کاشی نقل کردهاند که هر نیمهشب، نمازی چنان با سوز و گداز میخواند و بدنش به لرزه میافتاد که از بیرون حجره صدای حرکت استخوانهایش احساس میشد.
یکی از طلبه های مدرسه صدر (محل سکونت آخوند کاشی) که دارای حالات معنوی و عرفانی بود، میگوید: شبی برای عبادت و مناجات با قاضی الحاجات از خواب برخواستم. وقتی وضو گرفتم و آماده برنامه شدم، ناگهان دیدم تمام در و دیوار مدرسه و سنگ ریزهها و برگ درختان در پاسخ ناله انسانی دل سوخته که به نوای «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکةِ وَ الرُّوحِ» مترنم است، در ترنمند. خداوندا! اصل ناله و صدا از کیست و این چه صدایی است که تمام موجودات مدرسه با او همآهنگند؟ مشغول تحقیق شدم و نزدیک حجره آخوند رسیدم و دیدم محاسن سپید را روی خاک گذاشته است و در حالی که چون سیلاب از دو دیده اشک میبارد، این ذکر شریف را می گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکةِ وَ الرُّوحِ» و در و دیوار مدرسه و درختان و نباتات به دنبال او این ذکر را میگویند.
یکی از خصوصیات آخوند کاشی این بود که صورت برزخی افراد را میدید و داستانهای زیادی در این مورد نقل شده است. یک روز مرحوم آخوند در جلسه تدریس خود قرار گذاشت که تفسیر کشاف را برای شاگردان درس بدهد و بعد هم اعلام کرد که هر کس میخواهد سر درس بیاید حتماً باید با خودش این کتاب را بیاورد. روز بعد، همه طلبهها سر درس حاضر بودند و کتاب آورده بودند. در میان طلبهها طلبهای بود که مشهور به قداست و تقوا بود و خیلی تحویلش میگرفتند. این طلبه آن روز کتاب را نیاورده بود. مرحوم آخوند درسش را که میدهد، نگاهی میکند که ببیند چه کسی کتاب را نیاورده است؛ وقتی که میبیند این طلبه معروف کتاب را نیاورده به شدت با او برخورد میکند و هر چه ناسزا بود به آن طلبه میگوید که تمام آن طلبهها به ایشان شک میکنند و ناراحت و منزجر میشوند. چند روز بعد یکی از مریدان مرحوم آخوند که ظاهراً مرحوم خراسانی بودهاند از آخوند در مورد این ماجرا سوال میکنند که آقا چرا شما اینقدر این طلبه را اذیت کردید؟ او در میان طلاب مشهور به قداست و تقواست. مرحوم آخوند در جواب به او میگوید:
تو مو می بینی و من پیچش مو تو ابرو بینی و من اشارت های ابرو
چیزی نمیگذرد که آخوند مرحوم میشود. بعد از فوت آخوند معلوم میشود که این طلبه مبلغ فرقه ضاله بابیت و بهائیت است و گرگی بوده است در لباس میش و در این مدت مرحوم آخوند با چشم برزخی خویش از نیات پلید او آگاه بود.
شهيد آيت الله دستغيب نقل میكنند: يک روز مرحوم آخوند كاشی وسط مدرسه صدر در كنار حوض مشغول وضو گرفتن بودند كه ناگهان میبينند خرسی دارد به طرفشان میآيد. ايشان دوان دوان خودشان را به حجره میرسانند و درِ حجره را میبندند و از حال میروند. چند روز بعد، يكی از حاجیان بازار میرود نزد آخوند و از ايشان گله میكند که: حاج آقا حالا ما را كه میبينيد، فرار میکنید؟ مرحوم آخوند، آن وقت متوجه میشوند كه آن خرسی كه آن روز ديدهاند، همين حاجی بازاری بوده است.
آخوند کاشی در طول زندگانیش، جز عبادت و درس و تدریس، چیزی دیگر از او دیده نشد. وی همسر و فرزندی اختیار نکرد تا شاید اینگونه کامرانیها، صدمهای بر او وارد نکند. در عبادت و ریاضت به قدری غرق در خود بود که هر چقدر طلاب، رفت و آمد در حجرهاش میکردند، ملتفت آنها نمیشد و گاه میشد که از شدت توجه و حضور قلب در نماز و ذکر رکوع و سجود دیده شد که غش کرد و افتاد و چون به حال آمد، دوباره نماز را اعاده کرد و هر نیمهشب آنقدر در نماز سوز و گداز داشت و بدنش میلرزید که از بیرون حجره، صدای لرزش و وضعیت حال او احساس میشد.
از او حالات عجیبه ظاهر میشده است. بسیاری از اکابر، از جمله حاج سیدحسین بروجردی، شاگرد آخوند بودند و خود ظهور حالات عجیب را از آخوند اظهار میداشتند. او در نهایت فقر و تنگدستی زندگی میکرد. مرحوم شهید مدرس میگوید: من و او هر دو در زمان تحصیل خود، در نهایت سختی معاش بودیم و هر دو نسبت به حال یکدیگر ترحم داشتیم.
از شیخ اسدالله طیاره نقل شده است: در یکی از روزهای اقامتم در اصفهان، مادری پیش من آمد و گفت که جوان بیگناهش به زندان افتاده و آزاد نمیشود و از من برای آزادی او کمک خواست. از این رو بر سر آرامگاه مرحوم آخوند کاشی در تخت فولاد رفتم و یک سوره یاسین برای شادی روح ایشان خواندم و از او برای آزادی آن جوان مدد جستم. سپس به طرف زندان رفتم تا برای آن جوان وساطت کنم، اما دیدم که به حمد خدا پیش از وساطت من او را آزاد کردند. آیت الله سید محمد مقدس نقل کرد: ما به تفسیر آخوند کاشی میرفتیم. ایشان سوره فاطر را تفسیر میکرد. به آیهای که صحبت از اجنحه ملائکه میکند رسید و حرفهای مفسرین را نقل کرد که برخی میگویند کنایه از نیرو و قدرت است. بعد فرمود: اینکه بحث ندارد، من بعضی از ملائکه را دیدهام که بال و پر دارند.
آخوند کاشی در طول عمر با برکت خود از مطرح شدن دوری گزیدند، اما خداوند نام او را جاودان ساخت. در زمان حیاتش حوزه اصفهان به نام آخوند کاشی و جهانگیرخان معنا و مفهومی نداشت و همواره نام آخوند و خان ورد زبان طالبان علم بود. بعد از وفاتشان سفارش کردند مرا در بیابانی به خاک بسپارید که فقرا و غربا را دفن میکنند و بر لوح قبر من نوشته شود: «فقیر به حق، اضعف خلق الله» و بدون هیچ گونه القاب و عناوین و هیچ بقعه و بارگاهی ساخته شود.
اساتید
- آقا محمدرضا قمشهای
- ملا حسن نوری
- ملا عبدالجواد خراسانی
شاگردان
- سید ابوالحسن اصفهانی
- حاج آقا رحیم ارباب
- سید حسین طباطبایی بروجردی
- میرزا حسن جابری انصاری
- محمد حکیم خراسانی
- سید محمدرضا خراسانی
- آقا ضیاءالدین عراقی
- آقا نجفی قوچانی
- شیخ هاشم قزوینی
- محمد نصیر شیرازی
- سید حسن مدرس
- میرزا علی آقای شیرازی
- سید جمالالدین گلپایگانی
عروج ملکوتی
آخوند کاشی در شنبه ۲۰ شعبان ۱۳۳۳ قمری در ۸۴ سالگی در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد به خاک سپرده شد.