زندگینامه کمیل بن زیاد
به نام آفریننده عشق
کمیل بن زیاد بن نَخَعی (۱۲-۸۲ق) از یاران برجسته امام علی (ع) و امام حسن مجتبی (ع) بود. وی از نخستین کسانی بود که پیشنهاد خلع عثمان و خلافت علی (ع) را مطرح کرد. در دوران حکومت امام علی (ع)، مدتی فرماندار منطقه هیت بود. هنگامی که سپاه معاویه، هیت را تصرف کرد، امام علی (ع) او را به سبب کوتاهی در دفاع از شهر سرزنش کرد. در منابع شیعه، روایات بسیاری از او نقل شده که دعای کمیل مشهورترین آنها است. از او در زمره زُهاد و عُباد کوفه یاد کردهاند.
کمیل دعای خضر را از حضرت علی (ع) آموخت و روایت کرده است از این رو به دعای کمیل مشهور گردید.
کمیل از بزرگان و رؤسای شیعیان به شمار می رفت و در خاندان و قبیله خود فرمان روا بود.
پس از شهادت امیرالمومنین در ماه رمضان 40 هجری، مردم کوفه با امام حسن مجتبی (ع) بیعت کردند. کمیل بن زیاد هم که همه خصیصه های امیرالمومنین را در امام حسن علیه السلام می دید، با او بیعت کرد و جزء سربازان و فدائیان آن شد.
در زمان امام حسین (ع) مردانی همچون: کمیل و قنبر غلام امام علی (ع) به دستور معاویه و یزید و به جرم طرفداری از اهل بیت علیهم السلام به زندان افتادند و درست یک روز بعد از واقعه عاشورا از زندان آزاد شدند.
کمیل بن زیاد توسط بسیاری از مسلمانان در سراسر جهان به عنوان یکی از بزرگترین صحابه شناخته می شود. او با سخنان حکیمانه، دعاها (که یادداشت/ حفظ کرد)، عشق به امام علی (ع)، موضع گیری در برابر ظلم، حاکمان فاسد و شهادت، میراث بزرگی از خود به جای گذاشت. زندگی او بر این نکته تأکید داشت که باید منظم، محکم، ایمان به خدا باشد و برای زنده نگه داشتن پیام خدا فداکاری کرد. شب های پنج شنبه سخنان شیرین در آسمان پر ستاره به پرواز در می آید، سخنان انسان را به یاد آن شهید بزرگواری می اندازد که نامش با دعا گره خورده است، میراثش جاودانه خواهد ماند.
عروج ملکوتی
کمیل پس از شنیدن خبر شکنجه اعضای خانواده و دوستانش تصمیم گرفت تنها کاری که باید انجام دهد این بود که خود را تسلیم کند تا آنها را از آزار و شکنجه نجات دهد. او عصای راه رفتن خود را گرفت و آماده بود تا خود را تحویل دهد.
اطرافیانش پرسیدند: “کمیل، این مردم تو را می خواهند. چرا پنهان نمی شوی.” کمیل پاسخ داد: نه دیگر. مردی که به مولای من دشنام دهد (منظور به حضرت علی) مردی نیست که من از او پنهان باشم. کسی که جرأت توهین کند. او (با اشاره به حجاج) می گوید دوستداران ابو کجا هستند. تراب (امام علی) من عاشق ابوتراب هستم».
با این وجود، نیروهای حجاج، کمیل را در کاخ نزد او آوردند. در این میان، کمیل شروع به یادآوری گذشته خود کرد. یاد روزهایی افتاد که در لشکر امام علی (ع) بود. او زمانی را به یاد آورد که گروه کوچکی متشکل از 400 سرباز را برای مقابله با یورش لشکر معاویه رهبری کرد. او به یاد آورد که از امام علی (ع) (هنگام خروج از هیت) نافرمانی کرد و نامه ای از حضرت علی دریافت کرد.
سخن امام علی (ع) را به یاد آورد: «کمیل، اهل بیتت را به نیکی امر کن، امر کن که شبانه مردم را یاری کنند». هنگامی که کمیل به حجاج معرفی شد، فرماندهی را دید که شمشیری به همراه نگهبانان (که حجاج را احاطه کرده بودند) حمل می کرد. کمیل می دانست که مرگ او قطعی است. اما قبل از مرگ، حجاج و کمیل به گفتگوی زیر پرداختند.
حجاج: پس تو کمیل بن زیاد نخعی هستی؟
کمیل: بله.
حجاج: از تو حکایت هایی شنیدم، وقتی کوچکتر بودی، علیه خلیفه بزرگ عثمان سخن گفتی.
کمیل: بله، من هستم.
حجاج: و شنيدم تو كسی هستی كه عليه معاويه سخن گفتی.
کمیل: بله.
حجاج: شنیدم تو دوست داری علی بن ابیطالب، تو ابوتراب را دوست داری.
کمیل: آری من ابوتراب را دوست دارم.
حجاج: لعنت بر تو و بر ابوتراب، از ابوتراب جدا شو تا تو را رها کنم.
کمیل: راهی بهتر از راه ابوتراب به من نشان بده، من از آن پیروی می کنم، مولای من، امام علی (ع) به من فرموده است که مرا می کشی، دشمن خدا، هر چه می خواهی بکن، و بدان که روز جزا خواهد بود.
حجاج: علی را تکفیر کن تا جانت حفظ شود.
کمیل: دینی بهتر از دین علی به من نشان بده.
از آنجایی که کمیل نسبت به محبت خود به امام علی (ع) موضعی سختگیرانه اتخاذ کرد، حجاج دستور داد سر کمیل را گردن بزند. و وی را به شهادت رساند.
جسد او را در سرزمین ثویّه منطقه ای در اطراف کوفه دفن کردند.