نوشته‌ها

ابوهاشم جعفری

زندگینامه ابوهاشم جعفری

به نام آفریننده عشق

 

داوود بن قاسم بن اسحاق (درگذشت ۲۶۱ قمری)، مشهور به ابوهاشم جعفری و داوود بن قاسم جعفری، از اصحاب امام رضا (ع)، امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) بوده و از راویان مورد اعتماد و نامدار امامیه به شمار می‌رود.

 

ویژگی ها

داوود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، نام و نسب کامل اوست. پدر وی، قاسم بن اسحاق از اصحاب امام صادق (ع) و از یاران محمد بن عبدالله، معروف به نفس زکیه بوده است. گفته شده که وی از طرف نفس زکیه، امیر یمن شد؛ اما پیش از آنکه کار خود را شروع کند، نفس زکیه به قتل رسید. سازمان وکالت به عنوان وسیله‌ای برای ارتباط میان شیعیان و امامان شیعه بود که با شدت گرفتن کنترل خلفای عباسی و نیز برای آماده‌سازی شیعیان برای غیبت امام زمان (عج) شکل گرفته بود. ابوهاشم جعفری نیز یکی از افراد مورد اعتماد ائمه (ع) بود که در زمان غیبت صغرای امام زمان (عج) نیز وکالت ایشان را برای مدتی در اختیار داشت.

محمد بن عمر کشی در کتاب رجال خود، بر اساس برخی از روایات ابوهاشم، نسبت ارتفاع در قول (غلو) را به او داد. در کتاب اعیان الشیعه آمده است: این اتهام غلو به خاطر این است که ابوهاشم معجزات زیادی را از ائمه اطهار (ع) روایت کرده است که علمای شیعه، نمونه‌های این‌چنینی را در ردیف غلو حساب کرده‌اند. سید ابوالقاسم خویی نیز نوشته است: عبارت کشی که می‌گوید روایت او دلالت بر ارتفاع در قول (غلو) دارد، از دو جهت قابل بررسی است: اول اینکه یا باید در روایت تحریفی صورت گرفته باشد و یا اینکه از آن اراده به معنی غیر ظاهری شده باشد، که هر دو این موارد به خاطر موقعیت ممتاز ابوهاشم در نزد حضرات معصومین (ع)، منتفی می‌باشد. بنابراین چطور می‌شود نسبت غلو را به این شخصیت ارجمند داد؟ پس اشکالی در وثاقت ایشان نیست. محدث قمی هم معتقد است: آنچه که ابوهاشم روایت کرده و مشاهده نموده از دلائل و معجزات حضرت امام حسن عسکری (ع) زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود و روایت شده از آن جناب که گفت: هرگز داخل نشدم بر حضرت امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) مگر آنکه دیدم از ایشان دلالت و برهانی.

ابوهاشم با تمام فروتنی در برابر اهل بیت (ع)، نسبت به حکام ظلم جور، در نهایت بی‌پروایی و جسارت بود و با خلفای عباسی درگیری داشت و به سبب همین انتقادات، چندین بار به زندان افتاد. ابوهاشم جعفری می‌گوید: وقتی در محضر امام حسن عسکری (ع) بودم، از آن حضرت، درباره تفسیر این سخن خداوند تعالی: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِاِذْنِ اللَّهِ» پرسش کردم، حضرت فرمود: «مقصود از (الَّذِینَ اصْطَفَیْنا) آل محمد (ع) هستند و (ظالِمٌ لِنَفْسِهِ)، کسی است که امام را قبول ندارد و (مُقْتَصِدٌ)، کسی است که امام را می‌شناسد و (سابِقٌ بِالْخَیْراتِ)، خود امام است. ابوهاشم می‌گوید: «از شنیدن سخن امام، گریستم و با خود درباره آنچه خداوند به آل‌ محمد (ع) عطا کرده،‌ اندیشیدم.» امام متوجه من شد و فرمود: «عظمت شان آل محمد (ع) از آنچه‌ اندیشیدی بیشتر است؛ خدا را شکر کن، چون تو را از کسانی که به دوستی آنان چنگ زده‌اند، قرار داد. تو در روز قیامت که هر گروهی با پیشوای خود خوانده می‌شوند، با آل‌ محمد (ع) فراخوانده می‌شوی، پس مژده باد تو را ابوهاشم که بر خیری.»

ابوهاشم می‌گوید: یکی از دوستداران امام حسن عسکری (ع)، به ایشان نامه‌ای نوشت و تقاضا کرد که به او دعایی بیاموزد. امام در پاسخ نوشت که این دعا را بخوان: «یا أسمَعَ السّامعین وَ یا أَبصَرَ المُبصِرین وَ یا عُزَّ النّاظرینَ و یا أَسرَعَ الحاسبین، وَ یا أَرحَمَ الرّاحِمین، وَ یا أَحکَمَ الحاکِمینَ صَلِّ عَلی محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ، وَ أَوسع لی فی رزقی، وَ مُدَّ لی فی عُمری، وَامنُن عَلَیَّ بِرَحمَتکَ، وَاجعَلنی ممَّن تَنتَصِرُ بهِ لِدینِکَ وَ لا تَستَبدِل بی غَیری.» ابوهاشم می‌گوید: بعد از شنیدن فرمایش امام، با خود گفتم: «خدایا! مرا در حزب‌ و گروه خود قرار ده.» امام رو به من کرد و فرمود: «تو در حزب و گروه خدایی، اگر به او ایمان داشته و تصدیق‌کننده پیامبرش باشی.»

ابوهاشم جعفری که یکی از خادمان راستین مؤمنان بود، می‌گوید: شنیدم که امام حسن عسکری (ع) می‌فرمود: «در بهشت، دری است به نام “معروف”؛ از این در، فقط کسانی که کار خیر انجام دهند، داخل می‌شوند.» از شنیدن این روایت، شکر خداوند را به جا آوردم و از اینکه خودم را برای برآوردن نیازمندی‌های مردم در سختی افکنده بودم، خرسند شدم. وقتی امام از آنچه درونم گذشت، آگاه شد، نگاهم کرد و فرمود: «آری، پس بر آنچه بدان مشغولی، مداومت کن، چرا که صاحبان نیکی در دنیا، همانا صاحبان خیر در آخرت‌ هستند.» همچنین ابوهاشم جعفری می‌گوید: به شدت تنگدست بودم، از این‌ رو به منزل امام‌ هادی (ع) روانه شدم. بعد از آنکه امام‌ به من اجازه ورود داد، در حضورشان نشستم. آنگاه حضرت فرمود: «ابوهاشم! می‌خواهی شکر کدام‌یک از نعمت‌های خداوند عزیز و جلیل را به جا آوری؟» من سرافکنده و خاموش شدم و نمی‌دانستم چه بگویم. سپس امام فرمود: «خداوند، ایمان را روزی تو کرد و به‌ وسیله آن، بدنت را بر آتش، حرام نمود و تندرستی را نصیبت کرد و به واسطه آن، تو را بر طاعت یاری نمود و قناعت را به تو داد و از این راه، تو را از تبذّل بازداشت.

 

از منظر فرهیختگان

مامقانی می‌گوید: این مرتبه سفارت و وکالت برای حضرت حجت امام زمان (عج) از هر توثیق و تعدیلی برای جناب ابوهاشم جعفری بالاتر است و بالجمله در وثاقت و جلالت و بزرگی‌ شأن این مرد هیچ شکی نیست.

سید بن طاووس می‌گوید: در زمان غیبت صغرا، سفیرانی شناخته شده بودند که معتقدان به امامت امام حسن عسکری (ع) هیچ‌گونه اختلافی در موردشان نداشتند؛ از جمله آنان، داوود بن قاسم جعفری بود.

میرزا محمدعلی مدرس می‌گوید: ابوهاشم، عالم، عابد، زاهد، عاقل، متقی و کثیرالروایة است. فیض حضور نزد پنج امام معصوم (ع) را داشت و نزد ایشان محترم، موثق و محل اعتماد بود. وی در اوایل غیبت صغرا، از سفرای مُسلّم السّفاره ناحیه مقدسه نیز بوده است.

مسعودی می‌گوید: ابوهاشم، مردی زاهد و عابد و عالم بود که عقلش درست، حواسش سالم، و قامتش راست مانده بود.

شیخ طوسی می‌گوید: ابوهاشم نزد ائمه (ع) جلیل‌القدر و عظیم‌المنزلة بود. شیخ در جای دیگری می‌گوید: «ابوهاشم ثقه جلیل‌القدر است.»

علامه حلی می‌گوید: ابوهاشم جعفری، ثقه جلیل‌القدر و عظیم‌المنزلة نزد معصومین (ع) بود و موقعیتی والا و شریف نزد ایشان داشت.

شیخ عباس قمی می‌گوید: ابوهاشم، زاهدی با‌ ورع و عالمی عامل بود که در علوّ نسب در آل ابی‌طالب، کسی بالاتر از وی در زمان ایشان نبود.

سید حسن صدر می‌گوید: «ابوهاشم بغدادی، شاعری ادیب و علامه‌ای بزرگوار و از شعرای اهل بیت (ع) است. شعر او نزد امام رضا (ع) تا حضرت حجت (عج) مورد توجه بود. ابوهاشم نزد ایشان عظیم‌المنزلة و جلیل‌القدر بود.

 

عروج ملکوتی

ابوهاشم جعفری در جمادی‌الاول سال ۲۶۱ قمری در سامرا وفات یافت و در جوار مزار امام حسن عسکری (ع) به خاک سپرده شد. برخی منابع نیز محل دفن او را در بغداد ذکر کرده‌اند.

عرفان در قرآن و روایات - عاشقان خدا

عرفان در قرآن و روایات

به نام آفریننده عشق

 

در این مقاله جایگاه عرفان شیعی را در آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع) بررسی می‌کنیم و در انتها به نکات و توصیه های عرفانی قرآن و اهل بیت (ع) اشاره خواهیم کرد.

عرفان در قرآن – آیات عرفانی

1. تجلی و جذبه در عرفان از آیه “فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا” (اعراف‌، 143) گرفته شده است: و هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را محو و نابود کرد و موسی از ترس مدهوش به زمین افتاد. سخنان عارفان نیز بیشتر شرح و توضیح این آیه است‌.

2. معیت الهی از آیه “وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ” (حدید، 4) گرفته شده است: و او با شماست هر جا که باشید!

3. قرب (نزدیکی دل به خداوند از راه صفای آن‌) که عرفا به “وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ” (ق‌، 16) استناد می‌کنند: ما از رگ گردن به او نزدیک تر هستیم.

4. حب‌ّ الهی مستند به آیه “وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ” (بقره‌، 165) است‌: و کسانی که ایمان آوردند، عشق و محبت بیشتری به خدا دارند!

5. لقای الهی به آیه “يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ” (انشقاق‌، 6) اشاره می‌کند: ای انسان‌! حقاً که تو به‌سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی‌ و سرانجام او را ملاقات خواهی کرد. همچنین آیه “فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا” (کهف‌، 110) نیز به دیدار با خدا اشاره می‌کند: پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.

6. مکاشفه‌ یا شهود عرفانی مستند از آیه “كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ” (تکاثر، 5 و 6) است: اگر شما علم الیقین می‌داشتید، جهنم را مشاهده می‌کردید.

7. استمداد از نور الهی که از آیه “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ” آمده است: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش را به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن راه بروید.

8. توحید در قرآن به طور خاص در آیات “هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ، هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ، هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ” (حشر، 22 تا 24) دیده می‌شود که این آیات به بیان ذات غیر قابل توصیف خدا و اسماء و صفات او می‌پردازد.

عرفان در روایات – احادیث عرفانی

1. در کتاب نهج الحیاه آمده است که پیامبر اکرم (ص) روزی از دخترشان سوال کردند: فاطمه (س)، چه درخواست و حاجتی داری؟ هم اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده است تا هر چه بخواهی تحقق پذیرد. فاطمه (س) فرمودند: لذت خدمتش مرا از درخواست کردن از او بازداشته است، من هیچ نیازی ندارم جز اینکه به چهره کریمش نگاه کنم!

2. در کتاب بحار الانوار آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: کسی که برای خدا چهل روز اخلاص پیشه کند، خدای تعالی سرچشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می‌گرداند.

3. در کتاب توحید صدوق از امام صادق (ع) نقل شده است: هیچ چیزی ثوابش بالاتر از شهادت به وحدانیت پروردگار نیست، چون خدای تعالی با هیچ چیزی برابری نمی‌کند و و اَحدی همتای او نیست.

4. در کتاب میزان الحکمه آمده است که حضرت علی (ع) فرمود: دانش، اولین دلیل است و معرفت، هدف نهایی!

5. امام رضا (ع) می‌فرماید: خداوند، بندگان را بر شناخت خویش آفریده است.

6. هنگامی که پیامبر (ص) به معراج رفت، خدا به او فرمود: هیچ‌یک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب کرده‌ام؛ و به‌ درستی که به‌ وسیله نافله (مستحبات) به من تقرب می‌جوید تا آنجا که من دوستش می‌دارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشمش می‌شوم که با آن می‌بیند و زبانش می‌گردم که با آن سخن می‌گوید و دستش می‌شوم که با آن می‌گیرد.

7. از پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) نقل است: هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت.

8. در کتاب اسرار الصلاة از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: نگاه نکردم به چیزی مگر اینکه قبل از او خدا را دیدم، بعد از او خدا را دیدم و با او نیز خدا را دیدم! (مشابه این حدیث از حضرت علی (ع) نیز نقل شده است.)

 

توضیحات تکمیلی

کلمه «عرفان» به صراحت در قرآن کریم ذکر نشده است. با این حال، مفهوم عرفان، به معنای معنوی و فلسفی آن، در بسیاری از آیات قرآن که در مورد موارد زیر بحث می‌کنند، تجسم یافته است:

معرفت خداوند متعال: این جوهر عرفان است. قرآن به شناخت خداوند دعوت می‌کند، نه فقط شناخت عقلی، بلکه شناخت عمیق قلبی که منجر به عشق، ترس و اطاعت از دستورات او می‌شود. بسیاری از آیات در مورد اسماء و صفات خداوند بحث می‌کنند و تفکر در خلقت او را برای درک عظمت و جلال او تشویق می‌کنند. همه این‌ها بخش اساسی مسیر عرفان محسوب می‌شود. نمونه‌ای از این موارد این است: «آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد.» (الرعد، ۲۸).

توحید: توحید، که ایمان به خدای یگانه است، پایه و اساس عرفان است. قرآن بارها بر توحید تأکید می‌کند و خواستار رد همه اشکال شرک است. درک توحید حقیقی صرفاً به زبان آوردن شهادتین (شهادت ایمان) نیست، بلکه به معنای ارادت قلبی و عمیق به خداوند است.

تقوا: تقوا، که ترس از خدا و اطاعت از اوست، یکی از مهمترین ویژگی‌های عارفان است. قرآن در بسیاری از آیات تقوا را توصیه می‌کند و آن را با سعادت و موفقیت در دنیا و آخرت مرتبط می‌داند.

ذکر: یاد خدا، که همان ارادت قلبی و زبانی به اوست، یکی از مهمترین راه‌های رسیدن به معرفت محسوب می‌شود. قرآن بارها ذکر را توصیه کرده و فضایل بزرگ آن را توضیح می‌دهد.

توبه و استغفار: توبه از گناهان و طلب بخشش از خداوند دو گام مهم در مسیر معرفت هستند. قرآن درِ توبه را برای همه باز می‌کند و به آنها بخشش و رحمت خداوند را وعده می‌دهد.

خلاصه اینکه، اصطلاح «عرفان» در قرآن یافت نمی‌شود، اما جوهره و اصول آن در آیات بسیاری که به شناخت خدا، توحید، تقوا، ذکر و توبه دعوت می‌کنند، آمده است. فهم و به‌ کارگیری این آیات، راه رسیدن به عرفان به معنای معنوی آن است. مفهوم عرفان از طریق فهم متن قرآنی و تفسیر علمی درک می‌شود. فهم و به‌کارگیری عرفان در میان مکاتب مختلف اسلامی متفاوت است.

قرآن کریم به صراحت در یک جمله به «ملاقات با خدا» نیز اشاره نمی‌کند. با این حال، مفهوم ملاقات با خدا یا ملاقات با پروردگار جهانیان، به طور ضمنی در بسیاری از آیاتی که در مورد موارد زیر بحث می‌کنند، آمده است:

روز قیامت (روز داوری): قرآن روز قیامت را به تفصیل توصیف می‌کند، روزی که در آن مردم در برابر اعمال خود پاسخگو خواهند بود و با خدا ملاقات می‌کنند. آیات بسیاری در مورد این روز و پاداش نیکوکاران و بدکاران بحث می‌کنند و به طور ضمنی نمایانگر ملاقات با خدا هستند. نمونه‌ای از این موارد: «روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می‌ایستند» (مؤمنون، 10).

مرگ: مرگ آغاز ملاقات با خدا در نظر گرفته می‌شود. پس از مرگ، مرحله حساب و کتاب و پاداش آغاز می‌شود و این ملاقات با خدا محسوب می‌شود. قرآن بارها از مرگ یاد می‌کند و توضیح می‌دهد که این انتقال به زندگی پس از مرگ است.

بازگشت به خدا: قرآن خواستار بازگشت به خدا و توبه به سوی اوست. این بازگشت نوعی ملاقات، ملاقات معنوی قبل از ملاقات فیزیکی در زندگی پس از مرگ، محسوب می‌شود.

ترس و عشق: ترس و عشق به خدا از مهمترین ویژگی‌های مؤمنان است. این احساسات معنوی نوعی مواجهه معنوی با خدا در این زندگی دنیوی محسوب می‌شوند.

پاسخ به دعا: پاسخ خداوند به دعاهای بندگانش نوعی مواجهه، مواجهه معنوی بین بنده و پروردگارش تلقی می‌شود.

به طور خلاصه، مفهوم «ملاقات با خدا» در قرآن کریم به معنای واقعی کلمه بیان نشده است، بلکه از طریق بافت آیاتی که در مورد روز قیامت، مرگ، داوری و رابطه معنوی بین بنده و پروردگارش بحث می‌کنند، قابل درک است. درک این مفهوم مستلزم مطالعه دقیق قرآن کریم و مراجعه به تفاسیر علما است. درک ماهیت این مواجهه نیز در مکاتب فکری و تفسیری مختلف متفاوت است. برخی از تفاسیر بر جنبه فیزیکی این مواجهه تمرکز دارند، در حالی که برخی دیگر بر جنبه معنوی آن تأکید دارند.

مفهوم عرفان در احادیث نبوی، برخلاف تصوف اسلامی متاخر، مستقیماً با اصطلاح «عرفان» بیان نشده است. با این حال، جوهره و اصول آن در احادیث متعددی که به موارد زیر اشاره دارند، تجسم یافته است:

معرفت خدا: احادیث نبوی، شناخت خدا را تشویق می‌کنند، نه فقط شناخت ذهنی، بلکه شناخت قلبی عمیقی که منجر به عشق، ترس و پایبندی به دستورات او می‌شود. این شناخت، جوهره عرفان است. نمونه‌ای از این حدیث، حدیث «هر که خدا را بشناسد، دین او را شناخته است» است.

عشق به خدا و رسولش: احادیث بر اهمیت عشق به خدا و رسولش تأکید دارند. این عشق، پایه و اساس عرفان است و منجر به پیروی از سنت پیامبر (ص)، انجام دستورات او و اجتناب از نواهی او می‌شود.

تقوا و ترس: احادیث، تقوا و ترس از خدا را توصیه می‌کنند که دو مورد از مهمترین ویژگی‌های کسانی هستند که خدا را می‌شناسند. تقوا صرفاً پرهیز از حرام نیست؛ بلکه حالت فروتنی و تسلیم قلبی در برابر خداست.

ذکر و دعا: احادیث، ذکر خدا و دعا به درگاه او را تشویق می‌کنند که از مهم‌ترین راه‌های رسیدن به معرفت است. این دو، بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر می‌کند و معرفت او را نسبت به او افزایش می‌دهد.

توبه و استغفار: احادیث، توبه و استغفار از گناهان را تشویق می‌کنند که از مهم‌ترین گام‌ها در مسیر معرفت است. این دو، دل را از آلودگی‌ها پاک کرده و بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر می‌کند.

نماز و عبادت: احادیث بر اهمیت نماز و سایر عبادات تأکید دارند، زیرا بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر کرده و معرفت او را نسبت به او افزایش می‌دهد.

تواضع و زهد: احادیث، فروتنی و زهد در دنیا را توصیه می‌کنند که از ویژگی‌های کسانی است که خدا را می‌شناسند. فروتنی بنده را به پروردگارش نزدیک‌تر می‌کند و زهد، او را از محبت دنیا رهایی می‌بخشد.

قابل توجه است که احادیث نبوی بیشتر بر جنبه عملی معرفت تمرکز دارند تا جنبه نظری. آنها اعمال صالح، پیروی از سنت پیامبر (ص)، ترس از خدا، توبه و طلب بخشش را تشویق می‌کنند. این اعمال عملی منجر به معرفت و عشق به خداوند متعال می‌شود که جوهره عرفان است. مفهوم عرفان در احادیث با درک بافت کلی احادیث و تفسیر آنها توسط علما قابل درک است. علاوه بر این، درک عرفان در بین مکاتب مختلف فقهی و تصوف متفاوت است.

 

عرفّنا الله انفسنا و نفسه والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اسدالله طیاره

زندگینامه اسدالله طیاره

به نام آفریننده عشق

 

اسدالله طیّاری شهرضایی، معروف به شیخ اسدالله طیاره، سالک الهی و زاهد ایرانی اهل شهرضای اصفهان بود.

 

ویژگی ها

شیخ اسداللّه‏ طیّارى در هشتم تیر ماه ۱۳۰۶ شمسی در شهرستان قمشه (شهرضاى کنونى) در یک خانواده مذهبى دیده به جهان گشود. پدر ایشان از بازاریان آن شهرستان و مادر گرامیشان از سادات با صفاى مکّى بودند. تحصیلات دوران ابتدایى و متوسطه را در همان شهرستان گذرانده و دوره نوجوانى ایشان در همان جا سپرى شد. در ۱۹ سالگى براى کسب علوم حوزوى و ادامه تحصیلات به اصفهان عزیمت کردند و با علاقه بسیار در حجره محقرى در مدرسه صدر اصفهان، زیر نظر استادان فن، دروس حوزه را شروع نمودند. ایشان از همان ابتداى جوانى متکى به قدرت خویش بودند و براى امرار معاش، کارشان را در کنار درس قرار دادند. زمانى که صحبت از کار و تلاش مى‏‌شد، ایشان مى‏‌فرمودند: «من حتى براى خرید کتاب‏‌هایى که در آن دوران نیاز داشتم، گاهى شب تا صبح بیدار مى‏‌ماندم و مزد دریافتى را فقط صرف خرید کتاب‏‌هاى مورد نیاز مى‏‌کردم.»

از مناعت طبع و عزت نفس بالایى برخودار بودند و هرگز براى رفع نیاز خود، پیش احدى حتى پدرشان اظهار نیاز نمى‌‏کردند. حتى در آن زمان که براى طلاب مقررى قرار داده بودند، ایشان از گرفتن آن هم صرف ‏نظر مى‏‌کردند و مى‌‏فرمودند:«این شهریه به من که توان کارکردن دارم تعلق نمى‏‌گیرد.» در سن ۲۷ سالگى با توسل به بى‌بى دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) تشکیل خانواده دادند و علویه‌اى از اصفهان اختیار نمودند. انتخاب همسر سید به دلیل ارادت بیش از حد ایشان به سادات بود و در تمام دوران زندگى پر برکتشان، هیچ کوتاهى در حق همسرشان نکردند. دو ماه بعد از ازدواجشان در سفرى که براى تبلیغ رفته بودند، به طور معجزه آسایى راهى کربلا شدند. در این سفر، چون به طور قاچاقى اقدام کرده بودند، در زندان بصره حبس شدند و به ضمانت یکى از علما که مى‏‌فرمودند: «نه قبل از آن و نه بعد از آن سفر، دیگر ایشان را زیارت نکردم»، آزاد شدند و به مدت سه ماه و ده روز در کربلا، نجف و کاظمین ماندند.

ایشان بسیار مهمان‌دوست بودند. در تمام دوران زندگى همواره در پى این بودند که مشکلات مادى و معنوى دیگران را بر طرف سازند. بسیار با گذشت و سخاوتمند بودند. از قول خانواده ایشان نقل شده است: یک شب که ایشان به منزل آمدند، دیدیم عباى ایشان روى دوششان نیست و تنها با قبا به منزل آمده‌اند. هنگامى که از ایشان سؤال کردیم، فرمودند: در حرم مطهر حضرت معصومه (س) نشسته بودم. طلبه‏‌اى نزد من آمد و گفت: امشب شب دامادى من است و چون مقدارى از نظر مالى در تنگنا هستم، نتوانسته‌ام لباسى نو تهیه کنم. ایشان بدون این‏که او را بشناسند، بلافاصله عباى خود را که از طرف یکى از رفقایشان به ایشان هدیه شده بود در آورده و به او داده بودند و فرموده بودند: «من اصلاً نیاز به این عبا ندارم و چون نو است به عنوان هدیه از من قبول کن.» گاهى اوقات دیده مى‌‏شد هدیه‌‏اى که برایشان مى‌‏آوردند، از آن شخص تشکر مى‏‌کردند و بلافاصله آن را به فرد دیگرى که احساس مى‌‏کردند نیازمند است، مى‏‌بخشیدند. هیچ دلبستگى نسبت به هیچ چیز مادى نشان نمى‏‌دادند.

از قول خانواده ایشان نقل شده است: در تمام دوران حیاتشان، هیچ‌گاه زمانى نبود که ما صبح براى نماز برخیزیم و ایشان در خواب باشند، حتى این ایام آخر که دوران بیمارى را سپرى مى‌‏کردند. آن‏قدر به شب زنده ‏دارى و بیدار بودن تا طلوع آفتاب اهمیت مى‏‌دادند که اگر یکى از اعضاى خانواده به علت بیمارى، شبى را تا صبح نمى‏‌خوابید، صبح با خوشرویى به او مى‏‌گفتند: «امشب در عبادت شب زنده‏ داران شریک بودى.» در دوران جوانى و ایام تحصیل، دلبستگى و علاقه ایشان به سید عبداللّه‏ فاطمى بسیار بود و همیشه از زبان ایشان نقل قول مى‏‌کردند وارادت خاصى نسبت به این بزرگوار داشتند. اذکار و ادعیه خود را بسیار پنهان مى‏‌کردند، ولى آنچه ما مى‌‏دیدیم این بود که دائم الذکر بودند.

یکى از مراجع تقلید مى‏‌فرمودند: وقتى آقاى طیّاره در اصفهان بودند و ما در قم متوسل به امام زمان (عج) مى‏‌شدیم، مى‏‌دیدیم که بعد از چندى، آقاى طیّاره براى ما پول مى‏‌آورد و الن به این اندیشه افتاده‌ایم که چه ارتباطى بین توسل به امام زمان (عج) و پول آوردن آقاى طیّاره بود با این‏که آقاى طیّاره در اصفهان بودند. آقای طیاره می‌گوید: در حرم حضرت معصومه (س) مکاشفه‌ای شد. دیدم ملائکه در حال آب‌پاشی روی زوار هستند. ایشان این مکاشفه را نشان دهنده‌ فیض کریمه‌ اهل بیت، حضرت معصومه (س) به زائران می‌دانست.

 

از منظر فرهیختگان

سید هاشم حداد می‌گوید: طیاره لطیف است و در آسمان‏‌ها پرواز مى‌‏کند.

آیت اللّه‏ ناصرى می‌گوید: آقاى طیاره هواى نفس نداشت.

آیت اللّه‏ انصارى شیرازى می‌گوید: آقاى طیاره از جهات اخلاقى خیلى کامل بود و مى‏‌توان گفت مردى مُهَذَّب، شخصیتى اخلاقى، مرد خدا و اهل سیر و سلوک بود و دنیا در نظرش هیچ بود و خلاصه اینکه دلداده حق بود.

اسماعیل دولابی می‌گوید: طیاره مجرّد (اهل تجرد) است.

 

عروج ملکوتی

وی سرانجام در سال ۱۳۸۰ از دنیا رفت و جسد مبارکش در آستانه مطهر امام‏زاده شاه احمد بن قاسم در قم دفن گردید.

عبدالزهرا گرعاوی

زندگینامه عبدالزهرا گرعاوی

به نام آفریننده عشق

 

حاج عبدالزهرا گرعاوی، سالک الهی و از شاگردان سید هاشم حداد بود.

 

ویژگی ها

وی باب مکاشفات صحیحه برایش باز بود و می‌گفت: در نماز هم وقایع کربلا را می بینم. بسیار اهل گریه بود و علت مکاشفاتش هم همین بود. رابطه قلبی شدیدی با حضرت آقای حداد داشت. آیت الله کمیلی می‌فرمودند: یک زمانی حاج عبدالزهرا خدمت سید هاشم حداد آمد و گفت: دیگر نمی‌توانم ذکر یونسیه بگویم. آقا فرمودند: چطور؟ عرض کرد: وقتی به سجده می روم دیگر لب‌هایم تکان نمی‌خورد و ذکر همین‌طور در قلبم تکرار می‌شود. سید هاشم نیز از اینکه ذکر یونسیه حاج عبدالزهرا قلبی شده بود، خوشحال شدند. نقل است: حاج عبدالزهرا آینده را هم در مکاشفات بین نماز می‌دیده و همه چیز مثل فیلم از جلوی چشمش عبور می‌کرده است. ظاهرا با توسلاتی که به امام حسین (ع) داشته این مشکل مرتفع شده و دیگر رویت مکاشفات، اختیاری می‌شود و حرقت زائد الوصفی از ناحیه امام حسین (ع) شامل حالش می‌شود.

مرحوم حداد شب‌های چهارشنبه به مسجد سهله مشرف می‌شد. عبدالزهرا خیلی آتش درونی داشت. مرحوم حداد یک‌بار به علامه طهرانی فرمودند: این آتش عبدالزهرا را می‌بینی؟ من چندین برابر این را دارم ولی مشخص نمی‌شود. عبدالزهرا یک ماشین استیشن داشت که همان حسینیه سیار معروف است. آیت الله کمیلی خراسانی نقل می‌کند: در جلسه ای، حاج عبدالزهرا گرعاوی سقا شده بود و در کاسه‌ای به همه آب می‌داد. حالتی داشت که همه از حال او اشک می‌ریختند. گریه می‌کرد و با حال شوق، کاسه آب را به این و آن می داد و می‌گفت: بیا شراب بخور، شراب محبت!

علامه طهرانی می‌فرمود: حاج عبدالزهرا گرعاوی، اصالتا عرب بود و مردی متدین و روشن ضمیر و ساکن کاظمین و گاهی به کربلا به خصوص در شب‌های جمعه برای زیارت مشرف می‌شد. برای آنکه روزه‌اش نشکند، همان شب پس از زیارت مراجعت می‌کرد. یکی از روزها که من بر حسب عادت از خواب بیدار شدم و وضو ساختم که به حرم مطهر سیدالشهدا (ع) مشرف گردم، دیدم حالم سنگین است و قبض عجیبی مرا گرفته است. با مشقت و فشار زیاد تا صحن مطهر آمدم ولی هیچ میل به تشرف نداشتم. مدتی در گوشه صحن نشستم ولی هیچ میل به تشرف پیدا نشد، تا نزدیک ظهر شد. در این حال، ناگهان یک حال نشاط و سرور زائدالوصفی در خود مشاهده کردم. برخاستم و با کمال رغبت مشرف شدم و به توسلات، زیارت و نماز مشغول شدم. همان شب مرحوم حاج عبدالزهرا از کاظمین به کربلا مشرف شد و گفت: سید محمد حسین! این چه حالی بود که امروز داشتی؟! قریب ظهر بود که من در حجره خود در بغداد بودم، دیدم که حال تو بسیار سخت است و در قبض شدید به سر می‌بری! فوراً سوار ماشین شدم و به کاظمین آمدم و برای رفع این حال تو حضرت موسی بن جعفر (ع) را شفیع در نزد خدا قرار دادم. حضرت نیز شفاعت فرمودند و حال تو خوب شد.

علامه طهرانی در کتاب معاد شناسی می‌گوید: دوستى داشتم به نام حاج عبدالزهرا گرعاوى نجفی که مردى بسيار باهوش، سريع‌الانتقال، تند ذهن و در عين‌ حال متدين و عاشق امام حسین (ع) بود. وی داراى حال بكا و گريه‌هاى طولانى و شوريده بود و بدين‌ جهت از مكاشفات صوريه و مثاليه نيز برخوردار بود. یک روز كه به حرم مطهر كاظمين مشرف شديم و در مراجعت از حرم، طفل اكبر اينجانب كه در آن وقت چهار سال داشت، چون چشمش در راه به خيار نوبر افتاد طلب كرد و گريه كرد؛ و اتفاقاً چون قدرى حالت اسهال و تردد داشت و براى او خوب نبود، ما از خريدن امتناع كرديم و او هم اصرار داشت تا بالأخره من اعتنايى به گريه او ننمودم و روى دست او زدم و از مقابل خيارها گذشتيم.

نزديک غروب آفتاب بود كه يكى از دوستان كربلایى ما به مسافرخانه آمد و گفت: حاج عبدالزهرا امروز از زيارت نجف‌ اشرف مراجعت كرده است! مى‌آیى به ديدنش برويم و نماز را هم همان‌جا بخوانيم؟ من گفتم: ضررى ندارد! لذا با هم از مسافرخانه حركت كرديم و تا منزل او كه در آن وقت در خارج كاظمين و متصل به آن و از نواحى جديدالاحداث بود، پياده روان شديم. در راه ديدم جماعتى گِرد آمده‌اند و مشغول تماشاى چيزى هستند. از همراهم پرسيدم: اين چيست كه تماشا مى‌كنند؟ گفت: تلويزيون است که تازه در كاظمين آورده‌اند و مردم براى تماشا جمع شده‌اند. من از دور نگاه كردم ديدم عكس‌ها و صورت‌هاى متحرّكى بر روى صفحه مى‌گذرد. بسيار در شگفت آمدم كه خدايا صنعت بشر به كجا كشيده‌ است كه صدا و سيماى افرادى را از راه دور مى‌آورد و در همان لحظه در مقابل ديدگان قرار مى‌دهد. اين حديث نفسى بود كه با خود كردم. بارى گذشتيم و به منزل او رسيديم.

چون وارد شديم، ديديم سجاده خود را پهلوى باغچه انداخته و مشغول نماز است و ما نيز نماز را خوانديم و پس از اتمام نماز و احوال‌پرسى و تعارفات عادى گفت: حق با باطل مخلوط نمى‌شود و بالأخره حق به كنارى و باطل نيز به كنارى مى‌رود! گفتم: صحيح است! گفت: حق و باطل، مانند روغن و آب هستند، اگر آن‌ها را به روى هم بريزى و تكان هم بدهى، باز روغن در رو و آب در زير مى‌ايستند! گفتم: همينطور است! گفت: سید محمد حسین! مى‌دانى كه انسان به تمام مقامات و مناصب با نقشه و تدبير و مكر مي‌تواند برسد؛ تاجر شود، مالدار شود، عالم و مرجع شود، سلطان و رئيس‌جمهور شود، ولى راه خدا نقشه و حيله‌بردار نيست! گفتم: آرى همينطور است! گفت: من امروز صبح از نجف خارج شدم و با سيّاره (ماشين) به سوى كاظمين مى‌آمدم. ناگاه ديدم كه ممكن است انسان در طبقه دهم از يک عمارتى باشد و به واسطه مختصر غفلتى، یک مرتبه به طبقه پایين سقوط كند!

من فهميدم كه اين همه گفتارها و سؤال‌ها به جهت اين است كه به من بفهماند: زدن روى دست طفل كه خيار مى‌خواسته است صحيح نيست و طفل را بايد با صبر و تحمل آرام كرد. او در همان وقتى كه ما از نزد مغازه عبور مى‌كرديم، در ماشين خود نشسته و در بيابان حلّه به‌ سوى بغداد در حركت است ولی از حال ما و كيفيت درخواست بچه و ضرب ما مطلع بوده، اما نمى‌خواهد صريحا بگويد كه تو چنين كرده‌اى!

آیت الله صافی اصفهانی نقل می‎کند: رفیقی داشتم در نجف اشرف به نام حاج عبدالزهرا که شخصی صد در صد صادق بود و سر سوزنی احتمال اینکه خلاف بگوید درباره‌اش نبود. با اینکه به تجارت مشغول بود ولی بیشتر اوقات در مشاهد مشرفه به سر می‌برد. مرد بسیار باتقوا، باصفا و اهل دل بود و در سیر و سلوک زحمت کشیده بود، مخصوصا در محبت به اهل بیت فوق العاده بود و با هم خیلی رفیق بودیم. ایشان می‌گفت: یک مدتی مثل فیلم سینمایی تمام حوادث و وقایع فردا را در شب قبلش در قنوت نماز می‌دیدم و فردا تمام آن به صورت کامل اتفاق می افتاد. مثلا در شب می‌دیدم که کسانی آمدند با من معامله کردند و درخواست‌هایی داشتند. فردایش عینا همان چیزها اتفاق می‌افتاد.

این حاج عبدالزهرا شب های چهارشنبه به مسجد سهله می رفت و بعد از اعمال، معمولا مقداری با هم مجالست داشتیم. یک شب به من گفت: آقای صافی، این اواخر یک اتفاقات ناگواری برای من رخ می‌دهد. گفتم:خیر است ان شاء الله، چه اتفاقی؟گفت:ردر قنوت نمازم تمام اتفاقاتی که فردا می‌خواهد رخ بدهد مثل یک فیلم سینمایی می‌بینم، به نظر شما این‌ها مکاشفات شیطانی نیست؟ این گذشت تا این که یک روز با حالت عصبانیت و ناراحتی سراسیمه به منزل ما آمد و گفت: آقای صافی، آخر این چه ایمانی است که من دارم؟ این چه نمازی است که من می خوانم؟ عوض این که در نماز، تمام توجهم به خدا باشد، همه‌اش به این فیلم‌ها طی می‌شود. این‌ها به چه درد من می‌خورد.

به او گفتم: برو نزد امام حسین (ع) و این ها را با محبت او مبادله کن، یک معامله خیلی شیرین. او هم یک مقدار آتشش خوابید. حاج عبدالزهرا مرتب شب‌های جمعه به کربلا مشرف می‌شد. یک روز به من گفت: شب جمعه به زیارت حضرت سیدالشهدا (ع) مشرف شدم و به حضرت عرض کردم: «من این‌ها را نمی خواهم، شما را می خواهم.» خیلی جدی و محکم گفت این‌ها را از من بگیر و محبت خودت را به من بده. گفت: آقای صافی، فکر می‌کنم خواسته من اجابت شده و این معامله انجام شد؛ چون آن‌ها را از من گرفتند و تمام شد و حالا احساس می‌کنم مثل این که نسبت به امام حسین (ع) یک حالت دیگری پیدا کردم.

گفتم: چه حالتی؟ گفت انگار یک محبت خاص و فوق العاده‌ای نسبت به آن حضرت در خودم احساس می‌کنم که با گذشته فرق دارد. ما هم می‌دیدیم که این حاج عبدالزهرا، حاج عبدالزهرای قبل نیست، حال عجیبی پیدا کرده بود و گریه های عجیبی داشت. اسم امام حسین (ع) که می آمد، آتش می‌گرفت و مثل یک گلوله آتش شده بود. البته از آن به بعد، آن فیلم‌ها برایش اختیاری شده بود و اگر می‌خواست می‌دید، اما محبت و عشق به امام حسین (ع) فرصت به او نمی‌داد و رمقش را گرفته بود.

 

عروج ملکوتی

حاج عبدالزهرا گرعاوی، سرانجام در نجف از دنیا رفت و در غرفه‌ای از غرفه‌های صحن حضرت کمیل در دروازه نجف به خاک سپرده شد.

محمد بن خفیف شیرازی

زندگینامه محمد بن خفیف شیرازی

به نام آفریننده عشق

 

شیخ ابوعبدالله محمد ابن خفیف بن اسکشفاذ شیرازی یا ابوعبدالله بن خفیف (وفات ۳۷۱ قمری) که به شیخ الاسلام، «شیخ المشایخ» و «شیخ کبیر» شهرت دارد، از مشایخ و عرفای قرن سوم و چهارم هجری و بنیان‌گذار سلسله خفیفیه بود.

 

ویژگی ها

پدرش خفیف نام داشت و در سپاه عمرو لیث صفاری خدمت می‌کرد. او با دختر یکی از بزرگان کرّامیه در نیشابور ازدواج کرد. به شهادت متون عرفانی، مادرش پارسا و پرهیزکار بود و در زمره زاهدان و عارفان قرار داشت. احتمالاً ابن خفیف در سال ۲۶۹ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد و به توصیه مادرش به صوفیه پیوست. ابن‌خفیف‌ در آغاز جوانی‌ ناگزیر شده‌ است‌ که‌ برای تأمین‌ معاش‌ خود و مادرش‌ به‌ کارهایی‌ چون‌ گازری، دوک‌ تراشی‌ و حقه‌گری بپردازد. او خود گفته‌ است‌ که‌ «چهل‌ سال‌ بر من‌ بگذشت‌ که‌ زکات‌ فطر بر من‌ واجب‌ نگشت‌.»

ابن خفیف نزد استادان متعددی در تصوف، حدیث، فقه و کلام تلمذ کرد. او از جمله عارفانی بود که به کسب علوم ظاهر نیز اهمیت زیادی می‌داد و به همین سبب در میان اهل علوم مختلف صاحب اعتبار بود. ابوطالب خزرج بغدادی، ابوالحسن اشعری، رویم بن احمد، ابوالحسین بندار شیرازی و ابوالحسن مزیّن از جمله استادان او بوده‌اند. وی با مشایخ زیادی نیز مصاحبت داشت که از جمله می‌توان به ابن عطا، شبلی، حسین بن منصور حلّاج، جریری، طاهر مقدسی، ابو عمرو دمشقی، ابوبکر کتّانی، یوسف بن حسین رازی، ابوالحسین مالکی و ابوالحسین درّاج اشاره کرد.

وی مرجع و مقتدای اهل طریقت و حقیقت، و سر سلسله فرقه خفیفیه، یکی از فرق صوفیه می‌باشد. از استادان، مصاحبان و اقوالش مشخص می‌شود که مشرب عرفانی او از مشی عرفانی جنید و پیروانش متأثر بود. از این رو، وی می‌کوشید معاملات و سخنانش با شریعت کاملاً سازگار باشد و صوفیانی را که در این مسیر حرکت نمی‌کردند نکوهش می‌کرد. حلّاج از جمله کسانی بود که برخی از اقوال و اشعارش با انتقاد ابن خفیف روبرو شد. وی سفارش می‌کرد در تصوف از این پنج استاد پیروی شود: حارث محاسبی، جنید بغدادی، رویم، عمرو بن عثمان مکی و ابوالعباس بن عطا.نوشته‌اند که به آن جهت او را خفیف می‌گفته‌اند که سبک‌بار، سبک‌حساب، سبک‌روح و سبک‌غذا بوده‌ است. افطار و خوراک شبانه روز او، هفت دانه مویز بوده‌ است. ابن خفیف از جمله عارفانی بود که در تألیف و تصنیف آثار علمی و عرفانی پرکار بود. عطار می‌نویسد که وی در هر چهل روز تصنیفی می‌ساخت در غوامض و دقایق و در علم ظاهر نیز تصانیف بسیار داشت. حدود سی اثر از ابن خفیف برشمرده‌اند که در علوم مختلف و از جمله دربارهٔ مباحث و مبانی عرفانی نوشته شده‌ است.

ابن خفیف گفته است: «هر اشارتی‌ و رمزی که این‌ طایفه متصوفه‌ گفته‌اند و کرده‌اند، من‌ آن‌ را از شریعت‌ به‌ در آوردم‌.» همچنین گفته است: «هر عارفی‌ کی‌ معرفت‌ خود را به‌ شریعت‌ راست‌ نکند و به‌ شریعت‌ مقابله‌ نکند، عن‌ قریب‌ بی‌معرفت‌ گردد.» ابونعیم‌ اصفهانی‌، ابن خفیف را شیخ‌ وقت‌ در علم‌ و حال‌ دانسته است، ‌انصاری گوید که‌ او را «شیخ‌ الاسلام‌» می‌خوانده‌اند، هجویری او را «عالم‌ به‌ علوم‌ ظاهری و باطنی‌» می‌خواند، عطار او را یگانه عالم‌ در علوم‌ ظاهر و باطن‌ دانسته‌، یاقوت‌ او را از دانشمندترین‌ مشایخ‌ در علوم‌ ظاهر شمرده‌ و ابن‌ملقن‌ گوید که‌ وی از رویم‌ و جریری و ابن‌عطا به‌ علوم‌ ظاهر داناتر بوده‌ است‌.

عطار در تذکرة الاولیا می‌نویسد: آن مقرب احدیت، آن مقدس صمدیت، آن برکشیده درگاه، آن برگزیدهٔ الله، آن محقق لطیف قطب وقت، ابوعبدالله محمدبن الخفیف رحمة الله علیه، شیخ المشایخ عهد خویش بود و یگانه عالم بود و در علوم ظاهر و باطن مقتدا بود و رجوع اهل طریقت در آن وقت به وی بود. بینایی عظیم داشت و خاطری بزرگ و احترامی به غایت و فضائل او چندان است که بر نتوان شمردن و ذکر او نتوان کرد.

ابن‌ خفیف می‌گوید: در ابتدا خواستم که به حج روم. چون به بغداد رسیدم، چندان پندار در سر من بود که بدیدن جنید نرفتم. چون به بادیه فروشدم رسنی و دلوی داشتم تشنه شدم. چاهی دیدم که آهویی از وی آب می‌خورد. چون به سر چاه رفتم آب به زیر چاه رفت. گفتم: خداوندا عبدالله را قدر از این آهو کمتر است؟ آوازی شنیدم که این آهو دلو و رسن نداشت و اعتماد او بر ما بود. وقتم خوش آمد، دلو و رسن بینداختم و روانه شدم، آوازی شنیدم یا عبدالله ما تو را تجربت می‌کردیم تا چون صبر می‌کنی بازگرد و آب خور. بازگشتم آب برلب چاه آمده بود. وضو ساختم و آب خوردم و برفتم تا به مدینه حاجتم هیچ به آب نبود به سبب طهارت. چون بازگشتم به بغداد رسیدم. روز آدینه به جامع شدم، جنید را چشم بر من افتاد و گفت: اگر صبر گردی آب از زیر قدمت بر آمدی.

ابن خفیف می‌گوید: شبی بر بام مسجد در خواب بودم. شخصی دیدم که مرا بیدار کرد و گفت: می‌خواهی که لیلة القدر را ببینی؟ گفتم: بله. پس روشنی عظیم دیدم که در جهان افتاده بود. چنانکه جماعتی هیزم کشان دیدم که مشت‌ها به هیزم در پیش خود انداخته بودند و در راه بارگاه خفته بودند. نوبتی دیگر لیلة القدر را دیدم چنانکه عالم روشن گشته بود و به غایتی آشیان‌های گنجشک دیدم بر سر درخت‌ها‌.

نقل است که چون وفاتش نزدیک آمد، خادم را گفت: من بندهٔ عاصی گریزه‌پای بودم. غلی بر گردن من نِه و بندی بر پای من نِه و همچنان رو به قبله کن و مرا بنشان، باشد که در پذیرد. بعد از مرگ، خادم این نصیحت شیخ آغاز کرد، هاتفی آواز داد که هان ای بی‌خبر، مکن! می‌خواهی که عزیزکردهٔ ما را خوار کنی؟

محمد ابن خفیف در روزگار خود مورد اعزاز و احترام‌ طبقات‌ مختلف‌ بود و نه‌ تنها اهل‌ تصوف‌، بلکه‌ فقها و محدثین‌ نیز او را بزرگ‌ می‌داشتند. درباریان‌ و دیوانیان‌ نیز از معتقدان‌ او بودند و گفته‌اند که‌ نزد عضدالدوله دیلمی‌ مقرب‌ بوده‌ است. ‌در روز مرگش‌ انبوهی‌ عظیم‌ از مردم‌، حتی‌ از یهود، نصارا و مجوس‌ بر جنازه او حاضر شدند و صد بار بر وی نماز خوانده‌ شد.

 

آثار

  • شرف الفقر
  • الفصول فی الاصول
  • المعتقد الکبیر و الصغیر
  • المنهج فی الفقه
  • اللوامع
  • استدراج و اندراج
  • السماع
  • جامع‌ الارشاد
  • الاستذکار
  • المنقطعین‌

 

عروج ملکوتی

مدت‌ عمر او را ۱۰۴ سال‌ گفته‌اند. درگذشت او در سال ۳۷۱ قمری اتفاق افتاده‌ است. پس از مرگ، او را در وسط خانقاه و رباط خود او، پشت بازار وکیل در شیراز دفن کردند. مزار ایشان امروزه محل کتابخانه‌ای عمومی‌ است.

چله کلیمیه یا اربعین موسوی چیست؟

چله کلیمیه یا اربعین موسوی چیست؟

به نام آفریننده عشق

 

چله کلیمیه یا اربعین موسوی چیست؟

معنی چله کلیمیه

چله کلیمیه که با نام اربعین موسوی نیز شناخته می‌شود، اشاره به چهل روز خلوت و مناجات حضرت موسی (ع) با خدواند دارد که از اول ذی‌‌القعده تا چهلم ذی‌‌القعده (عید قربان) به طول انجامید.

جایگاه حضرت موسی (ع)

موسی (ع) از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت و رهبر بنی‌اسرائیل است. داستان‌ها و معجزات حضرت موسی در قرآن بیش از هر پیامبر دیگری ذکر شده است. یکی از القاب اصلی حضرت موسی، کلیم‌ الله است که در این باره گفته شده،‌ خداوند با وی مستقیم و بدون واسطه سخن می‌گفت.

حضرت موسی (ع)، فرزند عمران از نسل لاوی بن یعقوب دانسته شده است. نام پدرش در تورات، عمرام است که در لهجه عرب به‌صورت عمران درآمده و مسلمانان نیز او را عمران خواندند. ولادت حضرت موسی (ع) حدود ۲۵۰ سال پس از وفات حضرت ابراهیم بود.

موسی (ع) در دوره‌ای متولد شد که فرعون دستور داده بود فرزندان پسر بنی‌اسرائیل را بکشند و دختران آنان را به اسارت بگیرند. براساس تورات، فرعون از ترس قدرت یافتن بنی‌اسرائیل و اتحاد آنان با دشمنان، دستور کشتار فرزندان پسر بنی‌اسرائیل را صادر کرد.

براساس آیات قرآن، بعد از تولد حضرت موسی (ع)، خدا به مادر او (یوکابد) وحی کرد که فرزند خود را شیر بده و زمانی که ترس از جانش داشتی، او را در صندوقچه‌ای بگذار و در رود رها کن و نگران نباش و نترس. مادر موسی پس از شیر دادن به فرزندش (بنا بر تورات، در مدت سه ماه) از ترس خطرات احتمالی، موسی را در صندوقچه‌ای گذاشت و در رود انداخت و دخترش را به دنبال صندوقچه فرستاد.

خداوند به جهت نگرانی مادر موسی، به او قوت قلب داده و نوید داد که موسی را به تو برمی‌گردانیم و همچنین او را از پیامبران قرار خواهیم داد. فردی از خانواده فرعون، موسی را از آب گرفت. همسر فرعون (آسیه)، موسی را نور چشم خود و فرعون خواند و امید داشت که برای او نفعی داشته باشد یا حتی او را به فرزندی قبول کنند. پس از نجات موسی (ع) از رود، او شیر هیچ زنی را قبول نکرد تا اینکه به پیشنهاد خواهر موسی، مادرش را آوردند و این چنین موسی به نزد مادرش بازگشت.

گفته شده موسی را به این جهت موسی نامیده‌اند که او را از میان آب و درخت گرفتند. «مو» در زبان قبطی، به معنای آب و «سا» به معنای درخت آمده است. موسی در بزرگسالی در ماجرای درگیری فردی از بنی‌اسرائیل و یک مصری (قِبطی)، با زدن یک مشت، فرد مصری را کشت. پس از این ماجرا، مأموران فرعون تصمیم به قتل او گرفتند و او برای فرار، از مصر خارج شد.

موسی در مدین ماند و با دختر شعیب ازدواج کرد و چوپانی گوسفندان او را بر عهده گرفت. بنابر آنچه در قرآن و تفاسیر شیعه آمده، موسی ده سال در مدین، در کنار شعیب زندگی کرد و به چوپانی پرداخت. پس از آن، او در مسیر بازگشت از مدین به مصر، شب هنگام که به همراه خانواده راه را گم کرده بود، آتشی از سوی طور دید.

موسی نزدیک آتش رفت و از سمت راست آنجا و از میان درختی ندا آمد: ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان، تنها من را بپرست و نماز را برای یاد من بپادار. موسی در طور سینا، به پیامبری برگزیده شد و خداوند به او دستور داد عصایش را بیندازد، عصا را انداخت، ناگهان تبدیل به مار شد. به او دستور داده شد نترسد و آن را بردارد که عصا به حالت اولیه خود باز خواهد گشت. همچنین دستور داده شد که دستش را در گریبانش فرو برد که دستش سفید و نورانی شد. انجام این معجزات توسط موسی در کوه طور، برای آمادگی موسی جهت انجام آنها در نزد فرعون دانسته شده است.

حضرت موسی (ع) در چهل سالگی، در طور سینا و از میان درختی مورد خطاب وحی قرار گرفت و در آنجا به پیامبری برگزیده شد. او از پیامبران اولوالعزم بود. برخی مفسران براساس تعبیر قرآن «من تو را براى رسالت انتخاب كردم» معتقدند موسی در همان‌جا و با همین تعبیر به پیامبری مبعوث شد.

اعمال چله کلیمیه

عارفان و بزرگان از قدیم‌ الایام در این ۴۰ روز به تأسی از حضرت موسی (ع) اقدام به انجام اعمال و ریاضاتی می‌نمایند که در روز عید قربان با قربانی کردن نفس خود و رسیدن به مقام قرب الهی به پایان می‌رسد.

اعمالی را که در اربعین موسوی وجود دارد می‌توان به دو دسته اعمال و دستورات خاص و اعمال و دستورات عام تقسیم کرد. اعمال و چله نشینی خاص را باید استاد و عارف کامل به انسان بدهد و نمی‌توان از پیش خود اقدام به این چله نشینی کرد. اما دستورات عام چله نشینی را هر کسی می‌تواند انجام دهد که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد.

۱. انجام واجبات و ترک گناه

مهم‌ترین عمل و وظیفه در هر چله‌ای، انجام واجبات دینی و ترک تمامی گناهان است که اگر سالک، فقط این دستور را مد نظر خود داشته باشد، قطعا پیشرفت چشمگیری در خود مشاهده خواهد کرد و از جوایز معنوی او را بی‌نصیب نخواهند گذاشت. برای دقت داشتن در انجام واجبات و پرهیز از محرمات، باید مراقبه و محاسبه داشت‌.

۲. تهجد و نماز شب

نماز شب و تهجد (شب زنده‌داری) در هر چله‌ای توصیه می شود و نیاز به اجازه استاد ندارد. لذا کسانی که می‌خواهند در این دوره، چله نشینی داشته باشند، حتما نماز شب را (ترجیحا ۱۱ رکعت به همراه مستحبات) در اعمال خود بگنجاند و در صورت ترک نماز شب، در صبح آن روز قضای آن را به جا آورد.

۳. توسل به اهل بیت (ع)

توسل به اهل بیت (ع) از نیازهای معنوی هر انسان و هر سالکی است. کسی که می‌خواهد در این دوره چله نشینی داشته باشد باید توسل به اهل بیت (ع) را چه به شکل زیارت حضوری و چه به شکل زیارات وارده مانند زیارت عاشورا در برنامه خود بگنجاند.

۴. ذکر و دعا

ادعیه و اذکار کمک بسیار شایانی به چله نشینی شما می‌کنند. از بهترین اذکار وارده می‌توان به ذکر لا اله الا الله و ذکر صلوات اشاره کرد این از کار را می‌توان با حضور قلب به تعداد ۱۰۰ مرتبه انجام داد. در بین ادعیه، از بهترین آن، مناجات خمس عشر امام سجاد (ع) است.

۵. قرآن

انسان بهتر است روزی یک جزء قرآن در این ایام تلاوت نماید و در صورتیکه نمی‌تواند چند سوره خاص یا حداقل پنجاه آیه از قرآن را روزانه تلاوت نماید.

۶. ذکر یونسیه

اگر کسی بتواند ذکر یونسیه را به تعداد ۱۱۰ مرتبه یا ۴۰۰ مرتبه، شب ها در سجده بخواند برای پیشرفت معنوی و سلوکی او بسیار خوب و موثر است. ذکر یونسیه به صورت زیر است: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین.

۷. روزه گرفتن

روزه با تمام سختی که دارد از بهترین اعمال یک دوره چله نشینی محسوب می شود. اگر کسی بتواند سه روز در این ماه و البته در هر ماهی را روزه بگیرد و نیت خود را در روزه گرفتن خالص نماید و در طول روز نیز مراقبت داشته باشد، این امر او را به طور سریع و آسانی به سمت خدا سیر می‌دهد. همچنین روزه گرفتن در روزهای هشتم، نهم و دهم این ماه نیز بسیار توصیه می‌شود‌.

۸‌. گرسنگی

انسان اگر نمی‌تواند روزه بگیرد، بهتر است در این چله، کمی غذای خود را تقلیل دهد و حداقل پرخوری نکند زیرا پرخوری دل را می‌میراند. همچنین غذای چشم و گوش که دیدن و شنیدن باشد را مدیریت کند و هر چیزی را نبیند و به هر چیزی گوش ندهد.

بهتر است نیت سالک در این اعمال مذکور، تقرب به خدا، رسیدن به معرفت الهی و لقاءالله باشد‌. همچنین سالک می‌تواند این امور را به نیابت از امام‌ زمان (عج) یا یکی از اهل بیت (ع) و به نيت تعجیل در فرج امام زمان (عج) انجام دهد.

 

وفقنا الله و ایاکم