زندگینامه اسماعیل صالحی مازندرانی
به نام آفریننده عشق
اسماعیل صالحی مازندرانی (۱۳۱۲ – ۱۳۸۰ شمسی) از علما، فقها، مدرسان حوزه علمیه قم و از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم هجری شمسی بود.
ویژگی ها
شیخ اسماعیل صالحی مازندرانی در سال ۱۳۱۲ شمسی در یکی از روستاهای قائمشهر استان مازندران در خانوادهای روحانی متولد شد. البته در یادداشت فرزندشان حاج آقا محسن، سال تولد پدر بزرگوارشان سال ۱۳۵۵ قمری (۱۳۱۵ شمسی) آمده است. وی پس از آموختن قرآن مجید و بعضی از کتب مذهبی و تاریخی و مقداری از جامع المقدّمات از محضر پدرشان، برای ادامه تحصیل علوم اسلامی، عازم «بابل» شد و صرف و نحو و منطق را از اساتید مدرسه «صدر» آموخت. خود در این باره چنین فرموده است: «هنگامی که به سن ده سالگی رسیدم، در خود احساس عجیبی یافتم که هر طور شده به مناطق بزرگتری رفته و به فراگیری علوم اسلامی بپردازم. به همین مقصود به اصرار، از پدرم خواستم که مرا به بابل، شهری که در آن زمان در حدّ خودش دارای حوزه علمیه نسبتاً بزرگی بود، ببرد. پدرم وقتی دید که تمام وجودم از عشق به تحصیل شعلهور شده است و حتی یک لحظه تاب توقف ندارم، مرا به بابل برده و نزد مرحوم آیت الله شیخ امان الله کریمی، که عالمی زاهد و وارسته بودند، سپرد. مرحوم آیت الله کریمی چون عالمی عامل بودند، در تربیت من نقش مهمی ایفا کردند و بسیاری از احکام اسلامی و دینی که مورد نیازم بود، به من یاد دادند.»
ایشان بعد از تحصیل در بابل، به تهران عزیمت کرد و حدود دو سال در تهران مشغول تحصیل بود. سپس عازم قم شد و حدود هفت ماه در مدرسه فیضیّه اقامت داشت.در این باره میگوید: «ایامی بر ما گذشت که امکان به دست آوردن نان، حتی بهاندازه رفع گرسنگی هم فراهم نبود، اما تحمل آن برای کسانی که شیدای تحصیل علوم و معارف دینی بودند، چندان مشکل نبود.» تلاش و جدّیت در تحصیل و مطالعه مداوم، غالب اوقاتش را پر کرده بود، بهگونهای که زمان تحصیل و تدریس در شبانه روز به بیست ساعت میرسید. استعداد سرشار و روح کنجکاوش به حدی بود که از محضر استادی به محضر استادی دیگر حاضر میشد تا مراحل کمال و معرفت را با اخلاص طی کند. دقت نظر وی به گونهای بود که یکی از مدرسان بزرگ حوزه فرموده است: «من در عمرم طلبهای دقیق النظر مانند ایشان ندیدم.» این زمانی بود که به تحصیل درس منطق مشغول بود و با سؤالهای پی در پی، استاد را به اعجاب وا میداشت.
پس از حدود شش سال تحصیل و اقامت در جوار حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، در سال ۱۳۳۹ شمسی برای ادامه تحصیل عازم قم شد و در حوزه مقدس آنجا در جوار مرقد حضرت فاطمه معصومه (س) تحصیل و تدریس را پی گرفت. در سال ۱۳۳۸ شمسی در حالی که کمتر از ۲۶ بهار از عمرش میگذشت، با خانوادهای از اقوام نزدیک خود وصلت کرد. همسرش زنی مؤمن، فداکار، متدین، صبور و عاشق اهل بیت (ع) بود، به گونهای که وی بارها میفرمود: «من به عشقی که او به اهل بیت عصمت و طهارت دارد، رشک میبرم.» نقل است: آیت الله صالحی مازندرانی برای شاگرد خود که به یک مرغ، دو قالب کره و یک شیشه مربا نیاز داشت، بدون اطلاع قبلی، این اقلام را خریداری نمود که این نشان از فراست و کرامت ایشان دارد.
یکی از شاگردان ایشان نقل میکند: روزی خدمت آقا رسیدم و دیدم طلبه جوانی نیز نزد ایشان نشسته است. آن طلبه خداحافظی کرد و رفت. سپس آقا به من فرمود: برو این پاکت را به آن طلبه برسان. وقتی پاکت را به طلبه رساندم، متحیر شد و گفت: از آقا درخواست پول داشتم اما وقتی شما آمدید، خجالت کشیدم مطرح کنم! یکی از شاگردان نقل میکند: روزی با یکی از نزدیکان، قصد شرفیابی به محضر آقا را داشتم. در بین راه به همراهم گفتم: وقتی حضور آقا رسیدم، به ایشان عرض میکنم: «وقتی به شمال میروم و وجوهات میآورم، گاهی قبضهایی که صادر می شود، به دست افراد نمیرسد و مردم از من ناراضی میشوند؛ به همین خاطر مورد اعتراض مردم واقع میشوم. وقتی به محضر ایشان رسیدیم، بعد از احوال پرسی بدون هیچ مقدمهای آقا رو به من کرده و فرمودند: «فلانی! نگران این قبضها نباش. من تعدادی قبض مهر و امضا شده را در اختیار شما قرار می دهم تا در زمان تحویل وجوهات بلافاصله قبض را صادر کنید.»
تابستان سال ۱۳۶۵ شمسی، منزلی را در شهر دماوند در اختیار مرجع عالیقدر گذاشتند. در یکی از روزها که ایشان مشغول مطالعه کتب فقهی بودند، ناگهان دیدند که در آتش نشستهاند. فورا با همان لباس بلند و بدون آنکه عبا و قبایی برتن کنند، سراسیمه از خانه به خیابان رفتند. بیرون از خانه دیدند که چند نفر مشغول بنایی هستند. از آنها در مورد این خانه و صاحب خانه اصلی آن سوال کردند، ولی آنها که چیزی نمیدانستند. آدرس پیرمردی را دادند که احتمالا میتوانست جواب سال را بدهد. وقتی آن پیرمرد را پیدا کردند، از او در مورد صاحب اصلی خانه سوال کردند. او نیز در جواب گفت: اين خانه قبل از انقلاب ملک خصوصی افرادی بود که علی رغم میل باطنی و تحت فشار آن را به یکی از سران طاغوت داده بودند و بعد از انقلاب، این خانه مصادره شد.
یکی از شاگردان ایشان میگوید: وقتی که میخواستم به دست ایشان معمم شوم، هنگام عمامه گذاری، ایشان مشغول خواندن دعایی بودند. چهره ملکوتی آن بزرگوار آنچنان مرا مجذوب کرد که یک لحظه احساس کردم در برابر امام جعفر صادق (ع) قرار گرفتهام. وقتی عمامه را بر سرم گذاشتند، فرمودند: همه ما شاگردان مکتب امام صادق (ع) هستیم. در این لحظه حس کردم ایشان نسبت به آنچه در ذهنم گذشت؛ توجه کردهاند. حدود سال ۱۳۴۳ شمسی بود که فقیه عالیقدر در مسجد يکی از روستاهای سوادکوه مشغول تعریف داستان قوم ثمود بودند. ایشان با شور فراوان داستان عذاب قوم ثمود را تعریف میکردند که ناگهان هوا تغییر کرده و طوفانی شدید شروع شد و مردم نحوه عذاب قوم ثمود را به چشم خود ديدند.
همسر مکرمه مرجع عالیقدر نقل میکند: دو روز قبل از ارتحال، یعنی روز چهارشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۰، یکی از افراد خانواده به من گفت: آقا را در حیاط دیدم که قدم میزند و دعایی را زمزمه میکند. به او گفتم: ایشان معمولا سورههای قرآن را از حفظ قرائت میکند. با این حال، وقتی شب فرا رسید، قضیه را از آقا پرسیدم. آقا فرمودند: «برای وداع آماده میشدم!» وقتی از فرمایش ایشان ابراز ناراحتی کردم فرمودند: «به هر حال باید آماده رفتن بود.» کوچکترین نوه آیت الله، یعنی سیده فائزه حسینی، صبح روز جمعه از خواب برمیخیزد و به مادرش میگوید: در خواب دیدم که حضرت معصومه (س) اینجا نشسته و ناراحت است. بعدا مشخص شد که دقیقا در آن لحظه، آیت الله صالحی مازندرانی از دنیا رفته بود.
یکی از روحانیون قائم شهر نقل میکند: روز وفات ایشان در خواب دیدم که نوری از زمین مازندران به سوی آسمان بالا رفت. یکی از افراد با ایمان در خطه مازندران نیز نقل میکرد: شبی در خواب دیدم که آیت الله امان الله کریمی در حالی که مرقومهای در دست دارد به من میگوید: امام زمان (عج) فرمودند هرکس قبر امام خمینی و قبر آیت الله صالحی مازندرانی را زیارت کند، مانند آن است که به زیارت کربلا رفته است و هرکس حاجتی از آنها بخواهد برآورده میشود.
اساتید
- امام خمینی
- آیت الله بروجردی
- میرزا هاشم آملی
- سید محمد رضا گلپایگانی
- سید محمد حسین طباطبایی
- سید محمد محقّق داماد
شاگردان
- حجت الاسلام محمدی گلپایگانی
- محسن قرائتی
- احمد مروی
- علی اکبر ناطق نوری
- سید حمید روحانی
عروج ملکوتی
آیت الله صالحی مازندرانی، سرانجام در روز جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۰ شمسی در سن ۶۸ سالگی در زادگاهش دار فانی را وداع گفت و در قم، در حرم حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.

