نوشته‌ها

زندگینامه خواجه مودود چشتی

به نام آفریننده عشق

 

مودود بن یوسف چشتی، معروف به خواجه مودود چشتی (۴۳۰ – ۵۲۷ قمری)، عارف قرن پنجم و قطب سلسلهٔ چشتیه بود.

 

ویژگی ها

خواجه مودود در ماه رجب ۴۳۳ قمری در چشت به دنیا آمد و در هفت سالگی قرآن را از حفظ کرد‌. وی در سن ۱۶ سالگی به کمال علوم رسید و در این هنگام، کتاب‌های منهاج العارفین و خلاصة الشریعه را تصنیف کرد. وی در ۲۹ سالگی از جانب پدرش سید ناصرالدین ابویوسف چشتی، بر سجاده خلافت و ارشاد نشست و به هدایت خلق مشغول گشت. مودود در شام، فلسطین، عراق، عربستان، و بلخ و بخارا سیر نمود و به روایتی ۱۲ خلیفه در اطراف و اکناف داشت. وی مریدان زیادی از انس و جن داشت. در جمله‌ای چنین آمده‌ است: «و نقل است که اگر وی را طواف کعبه آرزو بودی، از نظر مردمان غایب شدی و طواف نموده و بازآمدی.»

در مورد سلسله چشتیه چنین نوشته شده‌ است: «سلسلهٔ چشتیه در سال ۳۱۴ قمری توسط خواجه شرف‌الدین ابواسحاق شامی، شایع و تأسیس شده‌ است.» ولی در این لوحه گفته نشده‌ است در کجا و در کدام شهر و در ادامه چنین آمده‌ است: «سلسلهٔ قادریه توسط حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی، سلسلهٔ سهروردیه توسط شیخ شهاب‌الدین سهروردی و سلسلهٔ نقشبندیه توسط شاه نقشبند در سال ۸۰۰ قمری پایه‌گذاری شده‌ است. پس از یوسف چشتی، فرزند بزرگش، مودود، در ۲۴ یا ۲۶ سالگی بر سجاده قطبیت نشست. برخی از نزدیکان مودود، به سبب جوانی او، وی را شایسته جانشینی پدر ندانستند، بلکه عموی وی (خواجه علی چشتی) را، که در دهلی نزد سلطان غیاث‌الدین بَلبن بود، وارث سجاده دانستند، اما خواجه‌ علی در نامه‌ای این مقام را به مودود سپرد. از جمله سوانح زندگی مودود، ملاقات او با شیخ احمد جام ملقب به ژنده‌پیل بود.

نقل است که خواجه مودود، ۳۰ سال سر به بالین ننهاد و ریاضت کشید. در ابتدای سلوک در خانه‌ای که از پدرشان بود و از سنگ دریایی ساده بنا شده بود، زندگی می‌کرد و اکثر ایام را روزه داشته و گاهی در روز چیزی تناول می‌فرمودند. ایشان خرقه‌ای داشتند که تکه‌های کهنه را شسته و بر آن بخیه می‌زدند، با وجودی که سلطان سنجر سلجوقی از ارادتمندان ایشان بود و لباس‌های فاخره و شاهی به او هدیه می‌داد، اما ایشان آن را رد نموده و سلطان را به گسترش عدل و خدمت به دین و مستضعفين تشویق و توصیه می‌فرمود. خرقه ایشان آن‌چنان معروف گشت که در شام، عراق، مصر، اسپانیا، الجزایر، بلخ، بخارا، سمرقند، ری و نیشابور، دسته‌ دسته، طالبان خدا و شیفتگان اسلام و مخلصین اهل بیت پیامبر (ص) به حلقه ارادت آن محبوب پرورگار آمده و مستفید و مستفیض می‌شدند و مریدان ایشان در هر کجا مشکلی پیش می‌آمد، ایشان به قوت روحانی به مددشان می‌شتافت.

از خصایل و عادات خواجه مودود چشتی یکی این بود که سالک بی‌علم را تلقین طریقت و عرفان نمی‌دادند و می‌فرمودند: بروید اول علوم شریعت را کسب نمایید و بعداً به معرفت و تصوف دست بزنید که زاهد بی‌علم، مسخره شیطان است. خواجه مودود، مدرسه دینی بزرگی در چشت شریف بنا کرده بود که از همه اطراف دنیا و از ممالک اسلامی به‌ خصوص از بلخ، بخارا، ری و بغداد، علمای علوم مختلفه و دانشمندان بزرگی با نوازش‌ها و عطیات و تشویق‌ های فراوان به چشت شریف دعوت شده بودند و در مدرسه مودودیه به تدریس و افاده طلاب و دانشجویان مصروف و مشغول بودند. بعضی می‌گويند که ۲۳۰۰ نفر محصل و دانشجو و ۱۱۰ نفر استاد و آموزگار کامل و ماهر در آن مدرسه به تدریس مشغول بودند.

از کرامات ایشان، ماجرای درخت فندوقی است که عصای خشک آن حضرت بوده و در زمانی به سببی آن را بر زمین فرو بردند و در همان زمان سبز شده و حالا در سالی چندین مرتبه گل می‌کند و بار می‌دهد. نقل است: چشمه کنار چنار، از کرامات خواجه مودود به وجود آمده است. همچنین نقل است که درویشی بوده او را عبدالله جبلی می‌گفتند و در اثر بیماری نابینا شده بود و در دامنه کوه دیواندر که از کوه‌های مشهور هرات است، سکونت داشت و این کوه در اثنای راه چشت شریف و هرات واقع است و این درویش دعا و زاری و تضرع و گریه می‌نمود و از حق تعالی شفای چشم خود را می‌خواست و روزها در دامنه کوه به ذکر و فکر الهی می‌پرداخت. وی در خواب دید که هاتفی غیبی به وی می‌گوید: یا مودود بگو که مودود یکی از محبوبان ماست، او را به مدد تو رسانیم. فردای آن روز، خواجه مودود چشتی از آن دیار راهی چشت شریف بود که ناگاه شنید که کسی در وادی کوه یا مودود یا مودود می‌گوید. آن حضرت در مقابل این درویش نابینا ایستاد. از وی سبب ورد یا مودود را پرسید. وی قصه را سر تا پا بیان نمود. حضرت بعد از استماع احوال این نابینا، به دست مبارکش از لعاب دهن خویش برچشم وی مالید و او فورا شفا یافت و سر در قدم آن حضرت آورد و از جمله مریدان او شد.

نقل است: نصیر بن احمد، حاکم بخارا (یا حاکم بلخ) بود و پسری داشت گنگ، شل، کور و کَر. چون آن حضرت وارد ناحیه شد، حاکم بخارا پسر خود را که ذکر شد به حضور آن محبوب پرورگار حاضر نموده و استدعا کرد که توجه مبذول دارند و نیازمندی زیاد نمود. حضرت خواجه، دلشان به رقت آمد و به پسر گفت: دست به دست من ده؛ وی دست خود را به دست حضرت مودود داد. خواجه مودود گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم. وی گفت. سپس وی بینایی، شنوایی و تکلم یافت‌! خواجه مودود چشتی سماع را بسیار دوست می‌داشت و در محفل سماع ایشان، فیوضات الهیه و تجلیات قدسیه، دائم و همیشه بود. اگر کافری گذر بر آن دیار نمودی، فوراً زبان به اسلام می‌گشود و اگر بیماری را در محفل او می‌آوردند، فورا شفا می‌یافت و در محفل سماع، خلقی زیاد از علما، فضلا، عرفا و اولیاءالله جمع شده و طعام‌های زیاد و نقد و جنس به حاضران می‌دادند و شروع و ختم محفل سماع با قرآن کریم صورت می‌گرفت.

روایات زیادی داریم که آن حضرت در سماع، ناگهان غایب می‌شد‌. از این راز نهانی پرسیدند، آن حضرت فرمود: حق تعالی برای محبوبانش مقامی است که آن را نور آسود می‌گویند و در آن حالت، چون صاحب سماع به آن مقام رسد، از نظر خلق پنهان و غیب گردد مگر ظاهربینان پندارد که غایب شده است در حالی که شخص در مقام خود است و معشوق حقیقی وی را درحضرت محبت به خود کشیده و به لباس ملبس گردانیده و در نور محبوب پوشیده گشته مثل ستاره که در شعاع آفتاب گم و مضمحل و غایب می‌شود و در آن حالت، شخص صاحب این مقام را جز معبود حقیقی و درویش صاحب کمال، کسی نتواند دید.

 

عروج ملکوتی 

قطب‌الدین مودود در رجب ۵۲۷ قمری در سن ۹۴ سالگی وفات یافت و در چشتِ شریف (کشور افغانستان) دفن شد.