زندگینامه محمد محسن فیض کاشانی
به نام آفریننده عشق
ملا محمد بن مرتضی بن محمود کاشانی (۱۰۰۷-۱۰۹۱ق) معروف به ملا محسن و ملقب به فیض کاشانی، حکیم، محدث، مفسر قرآن و فقیه شیعه در قرن یازدهم قمری است.
فیض در ۱۴ صفر سال ۱۰۰۷ق (مصادف با ۹۷۷ش) در کاشان زاده شد. خاندان فیض از خانوادههای علمی و مشهور شیعه بوده است. پدرش رضی الدین شاه مرتضی (۹۵۰-۱۰۰۹ ق) و مادرش زهرا خاتون (درگذشته ۱۰۷۱ق)، دختر ضیاء العرفا رازی بود. جدّ فیض، تاج الدین شاه محمود فرزند ملا علی کاشانی، در کاشان مدفون است.
نام فیض، محمد بود. اما به محسن یا محمدمحسن شهرت داشت. او داماد ملاصدرا بود و پدرزنش او را فیض، و داماد دیگرش لاهیجی را فیاض لقب داد.
ویژگی ها
فیض شیوۀ اخباریان میانهرو را در پیش گرفت از این رو نظرات او در بسیاری موارد با فقهای پیشین متفاوت بود. از مهمترین آراء خاص او میتوان به جواز غنا (با شروطی خاص)، متفاوت بودن بلوغ نسبت به تکالیف مختلف و وجوب عینی نماز جمعه اشاره کرد. اقامۀ نماز جمعه در کاشان و اصفهان از فعالیتهای سیاسی اجتماعی او بوده است.
فیض، تحصیلاتش را در کاشان آغاز کرد، او در ۲۰ سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت. پس از آن دو سال در شیراز نزد سید ماجد بحرانی شاگردی کرد. فیض بار دیگر به اصفهان بازگشت و در حلقه درس شیخ بهایی حاضر شد. وی در سفر حج از شیخ محمد نوادۀ شهید ثانی اجازه روایت دریافت کرد. و پس از آن در قم نزد ملاصدرا شاگردی کرد و در مراجعت ملاصدار به شیراز او را همراهی نمود و نزدیک به دو سال در آنجا ماند. صاحب روضات و دیگران بر این باورند که فیض در سفر نخست به شیراز نزد ملاصدرا شاگردی کرده است اما این گفته، با نوشتههای خود فیض سازگار نیست. فیض سرانجام به کاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم و تالیف پرداخت. درباره دلیل نامگذاری مدرسه فیضیه، به سکونت فیض در آن اشاره شده است.
اندیشمندان بسیاری همچون افندی، حر عاملی، محدث نوری، شیخ عباس قمی، علامه امینی و… او را با کلماتی همچون فیلسوف، حکیم، متلکم، محدث، فقیه، شاعر، ادیب، عالم، فاضل ستودهاند. فیض در کاشان و قمصر، نماز جمعه اقامه میکرد. او دعوت شاه صفی را برای اقامت در اصفهان نپذیرفت، اما به دعوت شاه عباس دوم برای اقامه نماز جمعه در مسجد جامع عتیق به اصفهان رفت.
افزون بر دیوان شعر مستقل مجموعه ای نیز با عنوان شوق مهدی دربردارنده اشعاری درباره امام زمان (ع) از آثار منسوب به فیض است.
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیان است
فیض اشعار و غزلیات نغزی نیز دارد و تخلّص شعری او «فیض» بوده است. نمونهای از شعر او در ذیل آمده است:
غیر عشق رخ دلدار غلط بود غلط | هرچه کردیم غیر این کار غلط بود غلط | |
هر چه گفتیم و شنیدیم خطا بود خطا | جز حدیث لب دلدار غلط بود غلط | |
کاش اول شدمی از دو جهان بیگانه | آشنائی به جز آن یار غلط بود غلط | |
اینکه گفتند وفائی بجهان میباشد | ما ندیدیم وفادار غلط بود غلط | |
یار غمخوار وفادار به جز دوست نبود | هسخن یاری اغیار غلط بود غلط | |
هوس گلشن فردوس سبک بود سبک | عشوه دنیی غدار غلط بود غلط | |
ای برادر ز من راست شنو حرف درست | هرچه جز یار و غم یار غلط بود غلط | |
فیض جز عشق و غم عشق دیگر چیزی نیست | کار دیگر به جز این کار غلط بود غلط |
خوانساری و شیخ یوسف بحرانی، ملا محسن را در شمار اخباریان میدانند. نوشتههای او نیز این امر را تأیید میکند. فیض در بسیاری از مسائل آراء مستقلی داشت؛ برخی از آراء خاص او عبارتند از:
- جواز غنا و موسیقی. از نظر او غنا، فی نفسه (بدون همراه شدن با حرامی دیگر) حرام نیست؛ وی با استناد به روایات حرمت غناء را مخصوص جایی میدانست که با حرام دیگری همراه باشد مانند بازی با آلات لهو، وارد شدن مردان بر زنان، گوش دادن مردان صدای زنان را و مشتمل بودن بر کلمات باطل.
- چیزی که نجس شده، چیز دیگر را نجس نمیکند.
- آب قلیل در برخورد با نجاست، نجس نمیشود.
- عدم خلود کافران در عذاب دوزخ.
- عدم نجات اهل اجتهاد، اگر چه از بزرگترین دانشمندان باشند.
- متفاوت بودن بلوغ نسبت به تکالیف مختلف
- حصول مغرب شرعی با استتار قرص خورشید از دید چشم، اگر حائلی در میان نباشد.
- عدم شرط خشک بودن محل مسح در وضو
- کفایت هر غسلی از وضو
- وجوب عینی نماز جمعه
در زمان شاه صفوي سفيري (که در علوم رياضيه و نجوم مهارتي تمام داشت و گه گاهي هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مي گفت) از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا که تحقيقي درباره ملت و اسلام کند و دليلي براي آن پيدا نمايد. سلطان وقتي او را ديد و از خيالاتش آگاهي پيدا کرد تمام علماي شهر اصفهان را براي ساکت کردن و محکوم کردن آن شخص خارجي دعوت نمود، که از جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فيض کاشاني (رضوان الله تعالي عليه) که معروف به فيض کاشي بود حضور پيدا کرد.
حضرت آخوند کاشي رو به آن سفير فرنگي نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است که از براي سفارت مردان بزرگ و حکيم و دانا و فهميده و با سواد را اختيار مي کنند. چطور شده که پادشاه فرنگ آدمي مثل تو را انتخاب کرده؟! سفير فرنگي خيلي ناراحت شده و بر آشفت و گفت: من خودم داراي علوم و سرآمد تمام علم ها مي باشم آن وقت تو به من مي گويي، من حکيم و دانا نيستم؟! مرحوم فيض کاشي فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و تحصيل کرده مي داني بگو ببينم در دست من چيست؟
سفير مسيحي به فکر فرو رفت و پس از چند دقيقه اي رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبينش پيدا شد. مرحوم کاشي لبخندي زد و فرمود: اين بود کمالات تو که از اين امر جزئي عاجز شدي؟ تو که مي گفتي از نهان و اسرار انسانها خبر مي دهم چه شد؟ سفير گفت: قسم به مسيح بن مريم که من متوجه شده ام که در دست تو چيست و آن تربت از تربتهاي بهشت است، ليکن در حيرتم که تربت بهشت را از کجا به دست آورده اي؟!
مرحوم آخوند فيض کاشي فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه کرده اي! و قواعدي را که در استکشافات اين امور به کار برده اي ناقص بوده است، سفير مسيحي گفت: خير اين طور نيست، لکن تو بگو تربت بهشت را از کجا آورده اي؟ مرحوم فيض فرمودند: آيا اگر بگو يم اقرار به حقانيت اسلام ميکني؟! آنچه در دست من هست تربت پاک آقا سيد الشّهداء عليه السلام مي باشد. سپس دست خود را باز کرد و تسبيحي را که از تربت کربلا بود، به سفير نشان داد و گفت: پيغمبر اسلام (ص) فرمودند، کربلا قطعه اي از بهشت است. تصديق سخن توست! تو خود اقرار کردي و گفتي، قواعد و علوم اين حديث من خطاء نمي کند و حديث پيغمبر(ص) را هم در صدق گفتارش اعتراف کردي، و پسر پيغمبر ما در اين تربت که قطعه اي از بهشت است، مدفون است اگر غير اين بود در بهشت و تربت آن مدفون نمي شد، سفير چون قاطعيت برهان و دليل را مشاهده کرد مسلمان شد.
در کاشان خشکسالی عجيبی پیدا شده بود و مردم از ملامحسن فیض کاشانی خواستند تا نماز استسقاء بخواند و از خدا طلب باران کند. ایشان این کار را انجام می دهد و پس از نماز، باران بسیاری شروع به باریدن گرفت. گویند وقتی دوتن از سالکان طریقت در قریه فین که یک فرسخی کاشان است، شامگاهی به طرف شهر شتافتند. چون به پشت دروازه رسیدند، در را بسته دیدند. بازگشتند و در مقبره مرحوم فیض ساکن شدند. گرسنگی بر آنها غالب شد. یکی از آنان گفت: امشب را مهمان مرحوم فیض هستیم. اگر فیالواقع فیض فیاض است، ما را کفالت و کفایت خواهد نمود. یکی گفت: در این سرما مرا نان و حلوای گرم هوس است ودیگری را نان و خاگینه چرب و شیرین بر زبان گذشت. ناگهان خادمی را دیدند که به سوی آنها آمد و همان چیزی که میل داشتند را به آنان داد و رفت.
از منظر فرهیختگان
علامه طباطبایی می فرمود: ما در بین علمای شیعه، افراد کمی به جامعیت ملا محسن فیض کاشانی داریم.
عبدالقائم شوشتری: در بین علما شخصیتی مثل امام خمینی دیدم که فیض کاشانی بود. وی شبیه امام، هم فقیه، هم فیلسوف، هم عارف، هم شاعر و هم محدث بود.
شیخ حر عاملی: مولانا محمد بن مرتضی، معروف به محسن کاشانی، دانشمندی فاضل، عامل، ماهر، حکیم، متکلم، محدث، فقیه، محقق، شاعر و ادیب بود.
محدث نوری: از شاگردان علامه مجلسی، عالم با فضل، متبحر، محدث، عارف و حکیم ملا محسن فرزند شاه مرتضی، مشهور به فیض کاشانی است.
در ریاض العارفین آمده است: وی از کاملین دوره خود بود. مراتب حکمت را نزد صدر حکمای الهی صدرالدین شیرازی فرا گرفت و از بزرگترین فیلسوفان عهد خود گردید.
در روضات الجنات آمده است: امر او در فضل، فهم و بزرگی و ورود در اصول و فروع و احاطه به مراتب معقول و منقول و کثرت تالیف و تصنیف با جودت تعبیر و توصیف، مشهورتر از آن است که تا ابد بر کسی مخفی بماند. او در فضل و دانش به جایی رسید که در این طایفه مانند او را سراغ نتوان داشت.
علامه طباطبایی: هر دو شخصیت (فیض کاشانی و علامه مجلسی) تحت عنوان بیان به رفع مشکلات حدیث پرداخته اند اما به هنگام مقایسه، برتری بیان فیض کاملا روشن است.
اساتید
- محمدتقی مجلسی
- شیخ بهایی
- میرداماد
- میرفندرسکی
- ملاصدرا
- سید ماجد بحرانی
شاگردان
- علامه مجلسی
- سید نعمت الله جزایری
- قاضی سعید قمی
- ملا محمدصادق خضری
- شمس الدین محمد قمی
- محمدمحسن عرفان شیرازی
آثار
- صافی
- تفسیر صافی
- المحجه البیضا فی تهذیب الاحیاء
- سفینة النجاة
- علم الیقین
- عین الیقین
- دیوان اشعار (مجموعه اشعار)
- منهاج النجاة
- خلاصة الاذکار و اطمینان القلوب
- مفاتیح الشرایع
- معتصم الشیعه فی احکام الشریعه
- شرح الصدر
- زاد السالک
- شوق مهدی، اثری منظوم از فیض کاشانی و در خطاب به حجت بن الحسن است. خود میگوید:
-
- «چنین گوید مؤلف این کلمات و ناظم این ابیات محسن بن مرتضی الملقب به فیض که مرا در عنفوان شباب، شور محبت امام زمان و بقیهٔ خلفای رحمان، قائم عترت و مهدی امت سلام الله علیه و علی آبائه در سر افتاد و شوقی عظیم به لقای کریم او در دل پدید آمد. نه تن را به مقصود راهی و نه جان را از صبر پناهی. به خاطر رسید که کاش کلمهای چند موزون در وصف اشتیاق بودی و مضمونی چند منظوم در شرح فراق رو نمودی تا گاهی به خواندن آن زنگ غبار از دل زدودی.»
عروج ملکوتی
وفات فیض به سال ۱۰۹۰ هجری قمری اتفاق افتاده و مدفن او در کاشان در مقبرهای به نام کرامت یا کرامات واقع است.