زندگینامه زینالدین ابوبکر تایبادی
به نام آفریننده عشق
زینالدین ابوبکر تایبادی عارف و فصیح ایرانی قرن هشتم هجری است.
ویژگی ها
تایبادی در علوم ظاهر، شاگرد مولانا نظام الدین هروی است اما در طریقت او را اویسی و تربیت یافته روحانیت احمد نامقی جامی دانستهاند: «به واسطه ورزش شریعت و متابعت سنت، ابواب علوم باطنی بر وی مفتوح شده بوده است و احوال و مقامات عالیه ارباب ولایت میسر گشته است و وی به حقیقت اویسی بوده است.»
شیخ به مدت هفت سال از تایباد با پای برهنه به مزار احمد جامی میرفت. در فاصله ای دور، در برابر تربت شیخ میایستاد و به تلاوت قرآن مشغول میشد. هربار این فاصله را کمتر میکرد تا اینکه پس از هفت سال به پیش مرقد شیخ رسید و سی سال بعد از آن، روحانیت شیخ احمد وی را به زیارت مشهد اشارت کرد. زینالدین به مشهد رفت و خلعتها و نوازشها یافت و از آنجا عزیمت طواف مزارات طوس کرد. در طوس با یکی از مجذوبان به نام بابا محمود طوسی دیدار کرد و پس از آن هر سال یک از مریدان خود را نزد بابا محمود میفرستاد تا سخنان وی را بنویسند و به خدمت او بیاورند.
تایبادی، چنانکه از گزارش شوشتری برمی آید، شیعه بوده است. وی علوم ظاهری را نزد نظامالدین هروی آموخت. معصوم علی شاه، کلا مسئله اویسی بودن عرفا را رد کرده و معتقد است: «به روحانیت تنها، شخص به جایی نمیرسد و تا خدمت ولی زمان نرسد و بیعت عامه و خاصه نبویه و علویه ننماید، کاملش نمیگویند.» او دربارهٔ تایبادی نیز این مطلب را صادق دانسته و با استناد به آنچه جامی دربارهٔ دیدار شیخ بابا محمود طوسی گفته، نتیجه گرفته است: «زین الدین تایبادی از بابا محمود طوسی فیض باب میشده و به زودی روشن میشود که از برای زیارت مکه به شیراز آمده و با خواجه حافظ صحبت نموده و مشایخ حجاز را خدمت رسیده است.» صاحب مجالسالمومنین به نقل از مشجر سید محمد نوربخش، تایبادی را به واسطه ابوطاهر خوارزمی و عبیدالله بیدآبادی، پیرو شیخ علاءالدوله سمنانی دانسته است.
نقل است که زین الدین ابوبکر تایبادی سوخته شدن فردی را با جمله “این فرد سوختنی است” پيش بينی میکند و آن فرد نیز در حادثهای میسوزد. ابوبکر تایبادی زوال حکومت یکی از حاکمان به نام نصرالله را پیشبینی کرده بود و گفته بود: حکومت نصرالله یکسال بیش نباشد. همین طور هم شد و حکومت او بعد از یکسال از بین رفت.
درویشی میگوید: به رسم تجارت به زمین هندوستان رفته بودم و چند اسب خوب نیز همراه داشتم. به سلامت بدان دیار رسیدم. چون اسبان فروخته شد، سود بسیار و توفیر نیکو به من رسید. بعد از چند گاه، با کاروان میآمدم. شب، کاروان شبگیر کرده بودند و همراه من نیز با کاروان رفته بودند. چون بیدار شدم هیچکس نبود. یارای رفتن نیز نبود. سه شبانه روزه تنها در آن بیابان بماندم. چنانچه قوّت گفتن نداشتم و تشنگی غلبه کرد. دل بر هلاک خود نهادم. در حالت چنین؛ به خاطر من بگذشت که من از دیار مولانا شیخ الاسلام زین الانامم.
خداوندا اگر او را در درگاه تو آبروی و تقرب است، مرا از اين ورطه خلاصی کرامت فرمای. در اين انديشه میبودم که ناگاه مولانا شیخ الاسلام ظاهر شدند و دست مرا بگرفتند و گفتند: برخیز! چون چشم من بر جمال با کمال او افتاد و دست من به دست مبارک ایشان رسید. مرا قوت و شوکت پیدا شد و از آن عارضه هیچ باقی نمانده بود. نقل است: در مکانی ملخان بسیاری وجود داشتند و باعث ناراحتی اهل آن مکان شده بودند که با نظر و دعای شیخ، اثری از ملخ ها نماند. نقل است: هنگامی که ابوبکر تایبادی در مسجد مشغول خواندن نماز بودند، نوری مانند آفتاب، مسجد را نورانی کرده بود.
ابوبکر تایبادی میگوید: پیغمبر (ص) را در واقعه دیدم. التفات بسیار نمودند و تلطف کردند و چنین ظاهر کردند: میخواهی که تو را اسم اعظم معلوم شود؟ گفتم: آری یا رسول الله (ص)! پیغمبر (ص) فرمودند: به زیارت سلطان رضا (ع) باید رفت و متوجه میباید بود تا جوانی به این نشان پیش تو آید. هر آیتی که بر زبان او جاری شود، اسم اعظم، او باشد. ابوبکر تایبادی به حرم امام رضا (ع) رفته و هفت روز در حرم امام رضا (ع) توقف نمودند. بعد از آن، جوانی حاضر شد و به مولانای شیخ الاسلام چنین گفتند: آية الکرسی بخوانید!
نقل است: ابوبکر تایبادی در دوران نوزادی، چون ماه رمضان بود از مادرش شیر نمیخورد. نقل است: در مجلسی که مهمانان فراوانی داشت و غذا نیز کم بود، ابوبکر تایبادی مهمانان را با همان غذای ناچیز سیر کرده بود و حتی مقداری هم اضافه آمده بود. نقل شده است که خواجه پارسا از اینکه در جوانی از دیدار و صحبت شیخ زینالدین صرف نظر کرده بود، اظهار ندامت میکرده است. صاحب تذکره هزار مزار نیز نوشته است: بعد از مرگ مولانا روح الدین محمد بن ابی بکر البلدی در سال ۷۸۷ قمری، وی را به خواب دیدم. از وی سؤال کردم: از علمایی که اکنون در قید حیات هستند، کدام از ایشان اقرب است به خدای تعالی؟ گفت: مولانا زینالدین ابوبکر تایبادی.
از منظر فرهیختگان
بهاءالدین محمد نقشبند میگوید: او را مانند بحری یافتیم در معارف.
امیر قوامالدین میگوید: آن دلدار آخرالزمان، در میان اهل طریقت چون آفتاب است بر سپهر معارف که بر همه کس بتابد و فیض او بر همه کس رسد.
عروج ملکوتی
تایبادی در ماه محرم سال ۷۹۱ قمری در تایباد درگذشت و در همانجا دفن شد. در زمان شاهرخ پسر تیمور بر مزار او ایوانی وسیع بنا گردید که تا کنون برجا مانده و یکی از آثار نفیس آن دوره به شمار میرود.