نوشته‌ها

قطب‌الدین بختیار کاکی

زندگینامه قطب‌الدین بختیار کاکی

به نام آفریننده عشق

 

خواجه سید محمد بختیار حسینی، معروف به قطب‌الدین بختیار کاکی (۵۸۲ – ۶۳۴ قمری)، یک عارف مسلمان اهل سنت صوفی مسلک و از دراویش چشتیه در دهلی بود.

 

ویژگی ها

گرچه‌ در سلسله‌ نسب‌ او اختلاف‌ است‌، اما او را از سادات‌ حسینی‌ دانسته‌اند. بعضی‌ نسب‌ او را به‌ امام‌ جعفر صادق‌ (ع) می‌رسانند. بختیار کاکی‌ در قصبه اوش‌ فرغانه‌، از نواحی‌ اندجان‌ ماوراءالنهر که‌ اکنون‌ جزو قرقیزستان‌ است‌، دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. یک‌ سال‌ و نیم‌ بیش‌ نداشت‌ که‌ پدر را از دست‌ داد و تربیت‌ او بر عهده مادرش‌ قرار گرفت‌. پنج‌ ساله‌ بود که‌ مادرش‌ از همسایه‌ خواست‌ تا او را به‌ مکتب‌ برد، اما طبق‌ داستانی‌، خضر نبی‌ (ع) بر سر راه‌ او به‌ صورت‌ پیرمردی‌ ظاهر شد و او را از همسایه‌ گرفت‌ و به‌ مکتب‌دار سپرد. مکتب‌دار خضر (ع) را شناخت‌ و روی‌ به‌ قطب‌الدین‌ کرد و گفت‌: ای‌ طفل‌، عجب‌ بختیار هستی‌ که‌ خضر تو را به‌ من‌ حواله‌ کرد. از آن‌ جهت‌ بود که‌ به‌ بختیار شهرت‌ یافت‌.

قطب‌الدین‌ پس‌ از تحصیل‌ مقدمات‌ و کسب‌ علوم‌ دینی‌، به‌ علوم‌ باطنی‌ توجه‌ کرد. درباره رسیدن‌ او به‌ خواجه‌ معین‌الدین‌ چشتی‌ و تبعیت‌ از او روایت‌ها مختلف‌ است‌. بعضی‌ گفته‌اند که‌ چون‌ معین‌الدین‌ به‌ اوش‌ آمد، قطب‌الدین‌ به‌ او پیوست‌ بعضی‌ دیگر این‌ ملاقات‌ را در بغداد دانسته‌اند، ولی‌ ظاهراً نخست‌ در دوران‌ نوجوانی‌ِ او، این‌ ملاقات‌ در اوش‌ روی‌ داده‌ و سپس‌ قطب‌الدین‌ برای‌ بهره‌گیری‌ بیشتر به‌ بغداد رفته‌، و در آنجا نیز به‌ ملاقات‌ معین‌الدین‌ نائل‌ شده‌ است‌. وی‌ در بغداد در مسجد ابولیث‌ سمرقندی‌ با معین‌الدین‌ بیعت‌ کرد و در آن‌ وقت‌ جمعی‌ از مشایخ‌ بزرگ‌، از جمله‌ شیخ‌ شهاب‌الدین‌ عمر سهروردی‌ نیز حضور داشته‌اند. سرانجام‌، وقتی‌ که‌ خواجه‌ معین‌الدین‌ چشتی‌ در اجمیر هندوستان‌ (در ایالت‌ راجستان‌) مقیم‌ شد، بختیار کاکی‌ هم‌ به‌ اتفاق‌ شیخ‌ جلال‌ تبریزی‌ رهسپار هند گردید و در شهر ملتان‌، به‌ خدمت‌ شیخ‌ زکریای‌ ملتانی‌ – خلیفه شیخ‌ شهاب‌الدین‌ سهروردی‌ در هند – رسید. در ملتان‌، بابا فریدالدین‌ گنج‌ شکر دست‌ ارادت‌ به‌ خواجه‌ قطب‌الدین‌ بختیار داد.

پس‌ از چندی‌، ظاهراً به‌ سبب‌ هجوم‌ مغولان‌، قطب‌الدین‌ از ملتان‌ روانه دهلی‌ شد. وی‌ از دهلی‌ در نامه‌ای‌ که‌ به‌ اجمیر فرستاد، از خواجه‌ معین‌الدین‌ چشتی‌ اجازه‌ خواست‌ که‌ برای‌ زیارت‌ او به‌ اجمیر رود، اما خواجه‌ معین‌الدین‌ چشتی‌ خود از اجمیر برای‌ دیدار وی‌ به‌ دهلی‌ آمد. پس‌ از چندی‌ قطب‌الدین‌ بر آن‌ شد که‌ همراه‌ خواجه‌ معین‌الدین‌ به‌ اجمیر رفته‌ و در خدمت‌ او مقیم‌ باشد؛ اما چون‌ مردم‌ دهلی‌ از این‌ قصد او با خبر شدند، بر در خانقاه‌ او گرد آمدند و به‌ التماس‌ و استدعا از او خواستند که‌ فسخ‌ عزیمت‌ کند. حتی‌ سلطان‌ شمس‌الدین‌ التتمش‌ از او درخواست‌ کرد که‌ در دهلی‌ بماند و به‌ ارشاد و دستگیری‌ طالبان‌ مشغول‌ باشد. خواجه‌ معین‌الدین‌ نیز چون‌ این‌ احوال‌ را مشاهده‌ کرد، اقامت‌ او را در دهلی‌ لازم‌ دید و این‌ امر را تایید کرد.

درمورد لقب‌ کاکی‌ِ او گفته‌اند که‌ وی‌ هرگاه‌ که‌ دست‌ زیر مصلی‌ می‌کرد، قرص‌ نان‌ نازکی‌ که‌ به‌ آن‌ «کاک‌» می‌گویند، بیرون‌ می‌آورد و این‌ مقدار برای‌ رفع‌ نیازمندی‌های‌ خانواده او بسنده‌ بود؛ به‌ همین‌ جهت‌ به‌ این‌ لقب‌ مشهور شد. البته بنا بر قول برخی، این‌ لقب‌ از آن‌ جهت‌ بوده‌ است‌ که‌ او خود و یا یکی‌ از پدرانش‌ به‌ شغل‌ کاک‌ پزی‌ اشتغال‌ داشته‌اند. بعد از مرگ‌ قطب‌الدین‌ تا مدت‌ها رسم‌ بر این‌ بود که‌ در اوقات‌ معینی‌ بر سر مزار او نان‌ کاک‌ می‌پختند. در نقل شیخ حامد دهلوی در سیرالاولیا آمده است که شبی بختیار کاکی در ذکر بود؛ در حالت جذبه، نوری عظیم بر او تابید و پیامبر اکرم (ص) را دید که فرمود: «ای بختیار، رزق تو از ماست؛ از کسی جز ما منشین امید.»

نقل است: هرگاه بختیار وضو می‌ساخت، نوری از چهره‌اش می‌تابید و شاگردان می‌گفتند: «آب با او به ذکر است.» در حالت نماز، روح از بدنش جدا می‌شد و در آن حالت، معراج باطنی داشت، همان‌طور که مولانا گفته است: «در نماز ار نپرد روح تو، نیست نماز.» نقل است: دو نفر از تجار دهلی، که در ظاهر، زاهد نبودند، تنها با نظر شیخ، دگرگون شدند و به ذکر و زهد گراییدند. شاگردانش گفتند: «نگاهش آینهٔ باطن بود؛ هر که می‌دید، خود را می‌یافت.»

عروج ملکوتی

بختیار کاکی، روز وفاتش در حالت سماع بود. در مصرع «الله» از وجد برخاست و در همان لحظه روحش مفارقت کرد. جسد او هنوز در حالت ذکر باقی بود، سر بر زانو نهاده، با لبخند. همچنین گفته‌اند که‌ روزی‌ در خانقاه‌ شیخ‌ علی‌ سگزی‌ مجلس‌ سماع‌ بود، جمعی‌ از پیران‌ صوفیه‌ از جمله‌ خواجه‌ بختیار کاکی‌ در آنجا گرد آمده‌ بودند و در ضمن‌ سماع‌ قوال‌ بیتی‌ از احمد جام‌ (ژنده‌ پیل‌) را به‌ آواز می‌خواند. این‌ شعر چنان‌ در خواجه‌ اثر کرد که‌ مدهوش‌ گشت‌ و مریدان‌ او را به‌ خانه‌ بردند. ۴ شبانه‌ روز در حال‌ تحیر بود و هرگاه‌ که‌ به‌ هوش‌ می‌آمد، می‌خواست‌ که‌ دگربار آن‌ بیت‌ را بخوانند. سرانجام‌ در شب‌ پنجم‌ درگذشت‌. آرامگاه‌ خواجه‌ قطب‌الدین‌ بختیار کاکی‌، تقریباً در ۳ فرسنگی‌ جنوب‌ حومه شهر دهلی‌ قدیم، در محلی‌ معروف‌ به‌ مهرولی‌ قرار دارد.