زندگینامه روزبهان بقلی شیرازی
به نام آفریننده عشق
«ابومحمد روزبهان بقلی فسایی» معروف به «شیخ شطاح» (۶۰۶-۵۵۲ ق)، عارف، مفسر، محدث، متکلم، فقیه و شاعر ایرانی در قرن ۶ قمری است.
ویژگی ها
صدرالدین ابومحمد روزبهان بقلی فسایی، در سال ۵۲۲ قمری در خانوادهای دیلمی الاصل در شهر فسا (فارس) متولد شد و در شیراز تربیت یافت. وى دکانى داشت که در آن بَقل (سبزی و تره بار) مىفروخت و به همین سبب به «بقلى» معروف شد و نیز به علت داشتن «شطحیات» زیاد به «شیخ شطاح» معروف است. از جمله لطف ها كه حق در شأن شيخ فرموده يكى آن بود كه چهرهاى به غايت خوب داشت، چنانچه هر كه در وى نگرستى روحى و راحتى به دلش رسيدى، و اثر ولايت در جبين مبينش بديدى و آن عكس پرتوی اندرون مباركش بود كه ظاهر مىشد.
شیخ روزبهان در مکتب به آموختن قرآن پرداخت و حافظ قرآن شد و از آغاز جوانی در پی تحصیل برآمد. در فسا به تحصیل فقه و حدیث و علوم ظاهری پرداخت و فقه را نزد فقیه ارشدالدین نیریزی میآموزد؛ او از فسا به شیراز مسافرت میکند، پس از ورود به شیراز در رباط ابومحمد الجوزک اقامت میکند. پس از چندی رباط خویش را در بابالخداش بن منصور، بنا کرده و در آنجا مسکن میگزیند. شیخ مدت هفت سال در کوه بموی شیراز مشغول ذکر و عبادت و دریافت بوده است.
شیخ تا سال ۵۷۰ قمری در شیراز ساکن بود، آنگاه به فسا میرود و در آنجا کتاب «منطقالاسرار ببیانالانوار» را تألیف میکند. در این اثنا، روایتها و مکاشفاتی بر وی وارد میشود. شیخ از شیراز مسافرتهایی نیز به کرمان، حجاز، شام و مصر داشته است. در سامره به محضر یکی از زهاد کُرد به نام جاگیر رسید و در سفر حج از شیخ ابوالصفا در واسط خرقه گرفت و پس از حج نیز به مصر و شام میرود.
در اسکندریه به همراه ابونجیب عمر سهروردی در محضر صدرالدین سلفی اصفهانی کتاب صحیح بخاری را استماع میکند. شیخ پس از سالها سفر سرانجام به شیراز بازگشت و بقیه عمر خود را به تدریس و تربیت مریدان و نوشتن کتاب گذرانید. از مشایخى که در محضر وى حاضر مىشدند، شیخ على لالا، بهاءالدین یزدى، ابوالحسن کُرد، شیخ ابوالقاسم خاوى و ابوالفتح نیریزى مىباشد.
شیخ روزبهان هر هفته چند نوبت در مسجد جامع عتیق و مسجد سُنقُری مردم را موعظه و ارشاد مىکرد. او در اواخر عمر به نوعی فلج دچار شد، اما باز هم با شوق و به کمک مریدان به مسجد میرفت و وعظ میکرد و پس از بیان مختصری در باب معانی ظاهری آیات و روایات به توضیح معانی عرفانی آنها میپرداخت. شیخ روزبهان بقلی را در عقاید و آراء (فروع دین)، شافعی شمردهاند، اما بطوریکه از کتاب «المُوشَّح» برمیآید، او در حصار مذهب شافعی نمانده و گاه به رأی مذاهب دیگر عمل میکرده است. بقلی در تقدیس و تکریم امام علی علیهالسلام و استفاده از احوال و اقوال آن حضرت، اهتمام جدی داشته و او را «وصیّ رئیس» شمرده و تفسیر عرفانیش، عرائس (جاهای متعدد)، پر از اقوال امامان شیعه خصوصاً امام علی و امام صادق علیهماالسلام و نقل کراماتی از ایشان و حضرت فاطمه علیهاالسلام و حسنین علیهماالسلام است.
بقلی به رقص و سماع سخت پایبند بوده و رقص را فرح روح و سماع را سفیر حق میدانسته، به طوری که فرشتگان را در سماع میدیده است. او در مقائیس السماع و همچنین در الانوار سخنانی در باب ویژگیهای لازم برای قوّال و مجمع سماع دارد. با این همه، در آخر عمر از سماع بازمی ایستد و میگوید: من اینک از پروردگارم، عز و جل، سماع دارم و از آنچه از دیگران میشنوم رویگردانم.
شیخ روزبهان در پارسی نویسی استاد بود و در آثار او تعبیرات بسیاری حاکی از توجه به شخصیتها، عناصر داستانی و مفاهیمی مربوط به ایران باستان وجود دارد. مجموعه سرودههای او به دو زبان فارسی و عربی در دیوان المعارف فی الشعر گردآوری شده بود. از سرودههای وی بارها عارفان و شاعران استقبال کردهاند؛ از آن جمله مولوی در غزل مشهور منسوب به او با مطلع «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست» به هماوردی با شیخ روزبهان برخاسته و پارهای از مضامین غزل وی را با عباراتی مشابه تکرار کرده است. سعدی نیز در غزلی به همان مطلع و قافیه مدعیان دروغیان عرفان را مورد سرزنش قرار داده است.
روزبهان در عرفان و تصوف مقامی شامخ داشته و به همین روی سعدی در شعری برای حفاظت از شهر شیراز خدا را به این شیخ و شیخ کبیر قسم داده است:
به ذکر و فکر عبادت به روح شیخ کبیر
به حق روزبهان و به حق پنج نماز
همچنین فخرالدین عراقی در مورد او سروده است:
پير شيراز، شيخ روزبهان آن بصدق و صفا فريد جهان
اوليا را نگين خاتم بود عالم جان و جان عالم بود
شاه عشاق و عارفان بود او سرور جمله واصلان بود او
شاعران پارسی گو بارها اشعاری در ستایش وی سروده یا اقوال و احوال وی را به رشته نظم درآوردهاند؛ از آن جملهاند: فخرالدین عراقی؛ عبدالرحمان جامی، داعی شیرازی، همچنین حافظ نیز اشعاری دارد که نماینده اثرپذیری او از روزبهان بقلی است. اتابک ابوبکر سعد بن زنگی مدعی بود که در کودکی به دستبوسی شیخ بقلی نایل آمده و سی سال پادشاهی خطه فارس از برکت دست او یافته است.
روزبهان پس از ملاقات با «جمال الدین بن خلیل فسائی»، اهل مکاشفه گشته و کشفهای متعددی برایش رخ میدهد، وی منکر مکاشفات را همانند منکر نشانههای انبیاء میداند و از مکاشفات خود، به وحی تعبیر کرده و خود را صاحب مقام نبوت میداند. وی مدعی دیدن خدا در قالب انسانهای مختلفی مثل جوان زیبا (دیدن خدا در زیباترین صورت یا تُرکها) یا پیرمرد و موارد مختلفی میباشد که توصیفهایی انسانگونه است. وی معتقد است که اگر خوف از خلق نبود، مقداری از آنچه از خداوند دیده بود را نیز شرح میداد. وی مدعی لمس انگشتان خداوند بر روی دوش و سینه خود، زیارت شدن وی توسط خداوند متعال، معشوقه خدا بودن و سایر موارد بوده است.
مقام فناء در نزد روزبهان به معنای دیدن صرف خداوند و محو شدن در او بوده و همان یکی شدن با خداوند و غرق شدن در ازلیت و ابدیت است. وی خود را نیز از واصلان به این مقام دانسته است. علم و عصمت از جمله ویژگیهای کسانی است که به مقام ولایت دسته یافتهاند و روزبهان این عناوین را بارها برای خود برشمرده است. وی مدعی است: «آبی که در رودخانه دل صدو بیست و چهار هزار پیغمبر روان بود امروز در جویبار دل روزبهان روان است، هیچ کس نیست که از آن شربتی بیاشامد.» همچنین گفته است که هفتاد بار با خداوند گفتگو کرده است.
منقول است: روزى در سر روضه قطب الاولياء شيخ ابو عبد الله خفيف جمعيّتى عظيم از علما و مشايخ شيراز و غيرهم (گرد آمده بودند) از جمله ايشان يكى سرور علماء زمان شمس الدين ترک، و در آن مجمع استدعائى از شيخ كرد و فرمود كه «شيخ افادهاى فرمايد تا همگنان حظّى يابند.» شيخ روزبهان در جواب فرمود: «شايسته اين اسرار گوشى مىطلبم.» امام شمس الدين ترک كه از جمله فصحاى زمان بود، گفت: «شيخ روزبهان! با شيخ ابو عبد الله بگوى!» شيخ برخاست و طيلسان مبارک بر سر انداخت و روى با خدمت شيخ كرد در سخن آمد. سخن به جايى رسانيد كه شور از خلق برآمد، و بيشتر مشايخ كه حاضر بودند خرقهها را چاک كردند و هيچكس در آن مجمع بىبهره نماند.
زاهد ابوالقاسم جابرب می گوید: نزد روزبهان رفتم و از خدمتش طلب بخششى كردم. در زمان، اثر بخشش شيخ در اندرون خود يافتم، و سرّى چند بر من كشف گشت. بصورت بخششى نيز فرمود و كفش خود بمن داد، و چهار جبّه. دانستم كه آن قدمى بود در معنى كه مرا بخشيد، و چهار جبّه ملک فارس بود كه بمن داد، آن كفش را در جيب نهادم. سال ها با من بود و از نگاه داشتن آن بسى آثار خير يافتم.
قطب الدين مبارک كمهرى می گوید: در اربعينات كه مىداشتم، نورى از خطّ شيراز مىديدم كه به آسمان پيوسته بود، چنانم معلوم كردند از عالم غيب كه آن نور نفس مبارک شيخ روزبهان است و به خدمت شيخ آمدم و مدتى مديد در خدمت شيخ بودم و بخششها يافتم و بعد از آن مراجعت نمودم.
امام زاهد شيخ ابوالحسن می گوید: روزى جمعيتى بود مشايخ شهر را، از جمله شيخ روزبهان حاضر بود، و من در احوال شيخ فكر مىكردم و بخششى كه از حضرت عزّت يافته بودم، در خاطرم بگذشت كه مقام من به مرتبت مقام وى بود يا نه؟ چون اين معنى در خاطرم بگذشت، شيخ بنور فراست بدانست، خادمى را بخواند و با وى مشورت كرد، خادم بر من آمد و در گوش فروكوفت كه شيخ سلام مىرساند كه ازين معنى بگذر و اين خاطر از خود دور دار كه امروز در روى زمين جز روزبهان را اين مقام نيست. زاهد ابو الحسن گفت: برخاستم و در قدم شيخ افتادم و از آن درگذشتم.
جمال الدين ساوجى می گوید: روزى مرا در خاطر آمد كه اصحاب رياضات و مجاهدات بسيار هستند، اما هيچ یک را اين بخشش و كمال حاصل نشده است كه شيخ روزبهان را، و اين نيافته است الّا بفضل و فيض ربّانى. چون اين معنى در خاطر بگذشت، پس از ان بين النّوم و اليقظة چنان ديدمى كه حلّهاى از آسمان روانه شدى بطرف زمين مشايخ، و اصحاب خلوات را ديدمى همه مترصّد، تا آن حلّه به ايشان رسد، ناگاه اندر زمره مشايخ كه حاضر بودند آن حلّه بىطلب شيخ روزبهان بشيخ فرود آمدى. چون از ان واقعه باز آمدم به خدمت شيخ رفتم و به تازگى شرف دستبوس شيخ دريافتم و ارادت من از آنچه بود زيادت شد.
شيخ ابوبكر بن طاهر حافظ می گوید: هر سحر بهنوبت با شيخ روزبهان قرآن مىخواندم، یک عشر وى و یک عشر من، چون وى فوت شد دنيا بر من تنگ گرديد، آخر شب برخاستم و نماز گزاردم، پس بر سر تربت شيخ نشستم و بنياد قرآن خواندن كردم و گريه بر من افتاد كه از وى تنها مانده بودم. چون عشر تمام كردم آواز شيخ شنيدم كه از قبر مىآمد و عشر ديگر مىخواند، تا آن زمان كه اصحاب جمع شدند آواز منقطع شد و مدتى حال بدينگونه بود. روزى با يكى از اصحاب آن را باز گفتم، بعد از آن ديگر آن را نشنيدم.
روزبهان می گفت: مرا در بعض مكاشفات به ملإ اعلى عروج دادند، پس شنيدم كه بعض فرشتگان به برخى ديگر مىگفتند: طرّقوا لابى احمد (راه را برای ابی احمد، روزبهان بقلی باز کنید).
روزبهان بقلی می گوید: چون به سن بيست و پنج سال رسيدم، وحشتى عظيم از خلق مرا ظاهر شد. گاهگاهى نسايم قدس بر جانم مىوزيد، نمىدانستم كه چيست. گاهگاهى هاتفى از غيب آوازى دادى. تا در شبى در صحرايى بودم، آوازى شنيدم بهغايت خوش، چنانچه از ان آواز شورى عظيم و وجدى بر من غالب شد، از پى مىرفتم تا بسر تلّى رسيدم و شخصى ديدم نيكوروى بر هيئت صوفيان. سخنى چند در باب توحيد تقرير فرمود. ندانستم كه بود. ناگاه از چشمم غايب گشت و سكر بر من غلبه كرد. روز ديگر هر چه داشتم برانداختم.
مولف تحفه العرفان نقل می کند: شرح رياضاتى كه شيخ روزبهان در ابتداى حال كشيده، بيش از آنست كه تعداد آن توان كرد يا در قلم توان آورد. از صيام و قيام و انواع رياضات و اصناف اوراد كه او را بوده است در شبانه روزى. از معتبران چنان استماع افتاد كه نماز تا به شصت ركعت گزاردى و احياء شب ازو معروف و مشهور بود و گريه بسيار كردى و آه بيشمار زدى، و چندان گريه كرده بود كه آثار گريه بر روى عزيزش نشانى بود، چنانچه وقتى كه ذوقى پيدا شدى و رقّتى كردى اشک چشم مباركش به ميانه آن نشان فرود (آمدى) و گاهگاهى كه غلبات شوقش ظاهر گشتى همچون فواره اشک چشمش درافشان گشتى.
روزبهان، خود را در عبهر العاشقین چنین معرفی میکند: چون بعد از سیر عبودیت، به عالم ربوبیت رسیدم و جمال ملکوت به چشم ملکوتی بدیدم، در منازل مکاشفات سیر کردم و از خوان روحانیات مائده مقامات و کرامات بخوردم. با مرغان عرشی در هواء علیین پریدم و صرف تجلی مشاهده حق به چشم یکتاش بنگریدم و شراب محبت ذو الجلالی از قدح جمال صرف به مذاق جانم رسید. حلاوت عشق قدم دلم را کسوت معارف و کواشف اصلی درپوشید. در بحر معرفت به حق توانگر گشتم و از لجه آن به سفینه حکمت امواج قهریات و لطفیات ببریدم و به سواحل صفات فعل رسیدم، به مدارج و معارف توحید و تفرید و تجرید، سوی عالم ازل رفتم و لباس قدم یافتم، خطاب عظمت و کبریاء و انبساط و حسن و قرب بشنیدم، فناء توحید عزت خود به من نمود و مرا در عین قدم از رسم حدوثیت فانی کرد و به بقا باقی کرد.
همچنین روزبهان می گوید: سن یازده سالگی از عالم غیب بی ریب خطاب های بزرگ به گوشم می رسید. در حدود پانزده سالگی به دنبال یک واقعه به دکان رفتم و هرچه داشتم به یغما دادم، جامه چاک کردم و سر به بیابان نهادم. همچنین او در کشف الاسرار می گوید که خضر وی را از این دکان بیرون کشید و با ترک مال و تعلقات به جستجوی عزلت و تفکر واداشت.
روزبهان بقلی در مورد مشاهدات خود می گوید: حق بر وصف جمال و بر شکل و شمایلی از ترکان در صحرای غیب آشکار شد و در دستش عودی بود. آن را نزدیک آورد و شروع به نواختن کرد. شکوه حق تعالی را بر رنگ گل سرخ رؤیت کردم و لکن عالم در عالم گل بود، چنانکه گویی از آن گل سرخ افشانده میشد. حق را با لباس جلال، جمال و شکوه دیدم، با جرعهای از دریای محبّت سیرابم کرد. پس حق با همان وصف حتی با جمالی افزون تر درآمد و بسیار گل های سرخ و سفید که با او بود.
همچنین می گوید: او را به وصف هیأتی از آدم مشاهده کردم با نور جمال ازل، بسان آرایشی منشعب از گلبرگ های گل سرخ و همچون تشعشع طلای سرخ مذاب در بوتۀ زرگری بود که بر همۀ اشیا غلبه داشت. شبی مشغول نماز بودم، حق با زیباترین صورت از پهلوی من عبور کرد و در صورت من خندید. پس محضر حق را مملو از ملائکه دیدم که گویی از لعل و یاقوت خلق شده اند و به صفت ترکان در مقابل سلاطین ایستاده بودند. در مقابل خود دو ملک کرام الکاتبین را رؤیت کردم، چنانکه گویی به من عشق می ورزیدند بهسان دو جوان با جمال و با صفا. جبرئیل آنجا در میان ایشان بود و از زیباترین ملائکه بود. آنها گیسوانی همچون گیسوان زنان داشتند و چهرههای آنان بهسان گل سرخ بود.
از روزبهان نقل است: در عالم مکاشفه دریایی عظیم دیدم. خواستم تا در آن دریا سياحت نمایم. تلاطم امواج آن دریا مرا رها نمی کرد. شخصی را دیدم که در آن دریا سیاحت مینمود و دریا میبرید. من بر اثر او به برکت رفتن او راه یافتم و دریا می بریدم. چون بر کنار ساحل رسیدم، امیرالمؤمنین علی (ع) را دیدم، در قدم مبارکش افتادم. مرا بنواخت و فرمود: روزبهان این دریا من بریدم و تو به برکت متابعت من بریدی.
آثار
- عبهر العاشقین
- حقایق الاخبار
- مكنون الحديث
- العقائد
- المناهج
- مشرب الارواح
- لوامع التوحید
عروج ملکوتی
روزبهان در نیمه محرم ۶۰۶ قمری (۵۸۸ شمسی) در شیراز درگذشت و سيد قاضى شرف الدين بر او نماز گذاشت. مزارش در قبرستان محله باغ نو (درب شیخ) و جنب رباطی بود که بر اساس کتیبه قدمگاه، خود آن را در سال ۵۶۰ شمسی، در شیراز ساخته بود و بعدها مزارش به این رباط ملحق شد. در گذشته، بر زیارت این محل در روز سه شنبه تأکید میکردند و وضو گرفتن با آب چاه این رباط و نماز گزاردن بر مزار شیخ را موجب روا شدن حاجت میشمردند.