نوشته‌ها

زندگینامه حسنعلی نخودکی اصفهانی

 

به نام آفریننده عشق

 

حسنعلی نخودکی در سال ۱۲۷۹ قمری در اصفهان متولد شد و بر اثر برخوردی با محمد صادق تخت فولادی وارد عرفان شد. پدر او، علی اکبر مقدادی، فردی عامی و از کاسبان اصفهان و متصف به زهد و پارسایی بود.

 

ویژگی ها

وی از محضر جهانگیرخان قشقایی، آخوند ملا محمد کاشی و سید محمد کاظم طباطبائی یزدی بهره برد و پس از آن، تهذیب نفس و ریاضت‌های شرعی را با نظر شخصیت‌هایی چون سید جعفر حسینی قزوینی و سید مرتضی کشمیری در پیش گرفت. او در کنار فلسفه، فقه، اصول، تفسیر و ریاضی، بر علوم غریبه هم تسلط داشت. وی صوفی مسلک بود و اعتقاد داشت صورت کامل تصوف در اسلام به ظهور رسیده است.

پدر حسنعلی، وی را نیز نزد مرشدش برد و از او خواست تا تربیت و مراقبت از وی را برعهده بگیرد. حسنعلی از هفت سالگی تا یازده سالگی زیر نظر محمدصادق تخت ‎پولادی به ریاضت شرعی مشغول شد. در ۱۲۹۰ق محمد صادق تخت‎پولادی درگذشت و حسنعلی ۳ سال دیگر نیز به ریاضت پرداخت، چنان‎که شب‌ها تا صبح بیدار می‌ماند و هر روز، روزه می‌گرفت. پس از آن برای بهره بردن از محضر سید جعفر حسینی قزوینی به شهررضا رفت.

نخودکی تا سال ۱۳۱۱ق در کنار تهذیب نفس، به آموختن علوم دینی و ادبی، منطق، فلسفه، فقه، اصول و ریاضی، در حوزه علمیه اصفهان، حوزه علمیه مشهد و حوزه علمیه نجف پرداخت. او در نجف به دیدار عالم و زاهد مشهور، سید مرتضی کشمیری، رفت و مدت‎ها با او ارتباط داشت و در تهذیب نفس، از راهنمایی‌های وی بهره برد.

نخودکی از ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴ق در مشهد اقامت گزید و به ریاضت‌های شرعی پرداخت و از درس استادانی همچون محمدعلی خراسانی (مشهور به حاجی فاضل)، سیدعلی حائری یزدی، حاج‌ آقا حسین قمی و عبدالرحمن مدرس استفاده کرد. وی در ۱۳۱۹ به شیراز سفر کرد و در آنجا به فراگرفتن طب و آموختن کتاب قانون نزد میرزا جعفر طبیب پرداخت.

نخودکی در رمضان همان سال به بوشهر و از آنجا، از طریق دریا، به مکه رفت. وی چند بار دیگر نیز به نجف و اصفهان سفر کرد و سرانجام در ۱۳۲۹ به مشهد رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند.

نخودکی در مشهد بیشتر اوقات خویش را به عبادت، ریاضت، اعتکاف و زیارت قبور عرفا، مانند ابوعلی فارمدی، شیخ محمد کارَندِهی (مشهور به پیر پالان‌دوز) و شیخ محمد مؤمن گذراند. وی با وجود عبادت بسیار، گاه در فقه و اصول و ریاضیات، کتاب‌هایی چون شرح لمعه، معالم‌ الدین و خلاصة الحساب را تدریس می‌کرد.

گفته شده است نخودکی به علوم غریبه نیز مسلط بود و در این رشته شاگردانی داشت. پاره‌ای از اوقاتِ او نیز صرف پاسخگویی به سؤالات طالبان سیر و سلوک و دادن دعا و دوا به گرفتاران و بیمارانی می‌شد که از شهرهای دور و نزدیک به او مراجعه می‌کردند.

از نخودکی کرامت‌های بسیاری نقل شده است. برخی وی را قطب یا شیخ سلسله چشتیه معرفی کرده و لقب طریقتی وی را‌ بنده‌ علی دانسته‌اند، اما وی کسی را به این سلسله دعوت نکرد. او به درویشان خاکسار نیز علاقه‌مند بود و بیشتر شب‌های جمعه به تکیۀ گنبد سبز، که محل اجتماع خاکساران بود، می‌رفت و با آنان معاشرت می‌کرد.

از محمدتقی بهجت نقل شده است که ظاهراً شیخ حسنعلی از حاج آقا حسین بروجردی تقلید می کرده است و پسر حسنعلی نیز گفته است: پدرم مکرر وجوه شرعی به من می داد و من می بردم و به آقای بروجردی می دادم.

اساس دستورهای سلوکی نخودکی به شاگردانش عبارت بود از:

  • اهتمام فراوان به رعایت شرع
  • حلال بودن غذا
  • به‌‎جا آوردن نمازهای واجب در اول وقت
  • سعی در تحصیل حضور قلب

وی همچنین به بیداری در سحرها، مراقبه در طول روز و محاسبه نفس در شب بسیار توصیه می‌کرد.

بنا بر بعضی از نامه‌های نخودکی به شاگردانش، او اعتقاد داشته است که در زمان وی، عارف کامل و استادی که توانایی دستگیری از سالکان را داشته باشد، وجود ندارد. وی ضمناً مکرر اظهار می‌داشته است که کامل نیست و نمی‌تواند مرشد باشد و بنابراین، از سر ناچاری، برای کسانی که طالب بودند و اصرار داشتند، دستورهایی را از شخص‌‌ کاملی که موفق به درک او شده بود به طالبان می‌داد و مداومت بر آن‌ها را تا رسیدن به محضر یکی از عارفان کامل توصیه می‌کرد.

وی همچنین تصوف را طریق وصول الی‌ الله (راه رسیدن به خدا) می‌دانست و از این‌رو اعتقاد داشت که تصوف مخصوص ‌‌اسلام نیست و در همۀ ادیان وجود دارد و طریقۀ همۀ انبیا و اولیا بوده، ولی صورت کامل آن در اسلام به ظهور رسیده است. او همچنین ظاهر تصوف را شریعت اسلام و باطن و حقیقت آن را اتصال با ولایت، یعنی ایمان به ولایت امام علی(ع) و جانشینان وی می‌دانست.‌ بنابراین، از نظر وی قطب کسی است که رشتۀ اجازۀ وی به علی و فرزندان معصوم وی اتصال داشته باشد تا بتواند راهنمایی دیگران را بر عهده بگیرد و آنکه به ولایت متصل نیست، اگرچه ظاهر اعمالش با شرع نبوی مطابقت داشته باشد، از اسلام و تصوف بهره‌ای ندارد.

یکى از علماء بزرگ مى فرمودند: به شیخ حسنعلى نخودکى رحمه اللّه علیه گفتم که مى خواهم شاگرد شما بشوم مرا قبول کنید.

فرمود: تو به درد ما نمى خورى. کار ما اینست که همه اش بزنى توى سر نفس ‍ خبیثت و این هم از تو بر نمى آید.
گفتم: چرا آقا بر مى آید، من اصرار کردم ، فرمودند: خُب از همین جا تا دم حرم با هم مى آئیم این یک کیلومتر راه تو شاگرد و من استاد.

گفتم: چشم. چند قدم که رد شدیم دیدم یک تکه نان افتاده گوشه زمین، کنار جوى آب.
شیخ فرمود: برو اون تکه نان را بردار. بیاور، ما هم شروع کردیم توى دلمان به شیخ نِق زدن، آخه اول مى گویند این حدیث را بگو، این ذکر را بگو، انبساط روح پیدا کنى. این چه جور استادی است، به من مى گوید برو آن تکه نان را بردار بیاور.

دور و بَرَم را نگاه کردم، دیدم دو تا طلبه دارند مى آیند، گفتم حالا اینها با خودشان نگویند این فقیر است. باز با خودم گفتم: حالا حمل به صحت مى کنند، مى گویند نان را براى ثوابش خم شد برداشت.

خلاصه هر طورى بود تکه نان را برداشتم، دوباره قدرى جلوتر رفتم دیدم یک خیار افتاده روى زمین، نصفش را خورده بودند و نصفش دم جوى آب بود.
حاج شیخ فرمود: برو اون خیار را هم بیاور، چون تر و خاکى هم شده بود، اطرافم را نگاه کردم، دیدم همان دو طلبه هستند که دارند مى آیند.

گفتم : حالا آنها نون را مى گویند براى خدا بوده، خیار را چه مى گویند، حیثیت و آبروى ما را این شیخ اول کار بُرد، خلاصه خم شدم و برداشتم، توى دلم شروع کردم به شیخ نِق زدن، آخه تو چه استادى هستى، نون را بیاور و خیار را بیاور.

آشیخ فرمودند: ما این خیار را مى شوییم و نان را تمیز مى کنیم ناهار ظهر ما همین نان و خیار است!
خلاصه با این عمل نفس ما را از بین برد.

سرکشیک آستان قدس رضوى نقل میکند: شبى از شبهاى زمستان که هوا خیلى سرد بود و برف مى بارید، نوبت کشیک من بود. اول شب خدّام آستان مبارکه به من مراجعه کردند و گفتند که به علت سردى هوا و بارش برف زائرى در حرم نیست، اجازه دهید حرم را ببندیم، من نیز به آنان اجازه دادم. مسئولین بیوتات درها را بستند و کلیدها را آوردند. مسئول بام حرم مطهّر آمد و گفت: حاج شیخ حسنعلى اصفهانى از اول شب تاکنون بالاى بام و در پاى گنبد مشغول نماز مى باشند و مدتی است در حال رکوع هستند و چند بار که مراجعه کرده ایم ایشان را به همان حال رکوع دیده ایم.

اگر اجازه دهید به ایشان عرض کنیم که می خواهیم درها را ببندیم. گفتم: خیر، ایشان را به حال خود بگذارید و در را ببندید. مسئول مربوطه مطابق دستور عمل کرد و همه به منزل رفتیم. آن شب برف بسیارى بارید. هنگام سحر که براى باز کردن درهاى حرم مطهر آمدیم به خادوم گفتم برو ببین شیخ در چه حال است. او رفت و پس از مدتی برگشت و گفت: ایشان هم چنان در حال رکوع هستند و پشت ایشانن با سطح برف مساوی شده است.

حاج آقا ابطحى اصفهانى فرمودند: مرحوم  آیت حق حاج آقا رحیم ارباب رضوان اللّه تعالى عیله فرمودند: یک روز جمعه اى ما به تخت فولاد براى زیارت اهل قبور رفتیم، دیدیم آقاى شیخ حسنعلى زیارت اهل قبور مى رود، ما خیلى خوشحال شدیم که ایشان را دیدیم و سلام علیک و آقا کى تشریف آورده اید و چطور شد قدم رنجه فرمودید؟

مرحوم شیخ فرمود: براى زیارت دو نفر تخت فولاد آمده ام، یکى براى حسین کشیک چى و یکى هم براى فاضل هندى. بعد فرمودند من صبح به زیارت نجف و کربلا رفتم و الان هم آمده ام اینجا. من هر چه اصرار کردم که آقا ظهر تشریف بیاورید برویم منزل. فرمودند: خیر الان مردم در مشهد منتظرم هستند بعد خداحافظى فرمودند و غیب شدند.

حاج عباس فخرالدین یکی از ملاکین مشهد بود. او نقل کرد که سالی نخود بسیار کاشته بودیم، ولی ملخها به مزرعه ام حمله کردند و چیزی نمانده بود که همه آن را نابود کنند. به استدعای کمک، به خدمت جناب شیخ آمدم، فرمودند: «آخر ملخها هم رزقی دارند.»

گفتم: با این ترتیب از زراعت من هیچ باقی نخواهد ماند. فکری کردند و فرمودند: «به ملخها دستور می دهم تا از فردا زراعت تو را نخورند و تنها از علف های هرز ارتزاق کنند.» پس از آن به ده رفتم، اما با شگفتی دیدم که ملخها به خوردن علفهای هرز مشغولند و آن سال در اثر از میان رفتن علف های زائد، آن زراعت سود سرشاری عاید من ساخت.

مرحوم حاج سید ابوالفضل خاتون آبادی نقل کرد: از اصفهان، به قصد زیارت به مشهد مشرف شدم. شبی در خانه حاج شیخ حسنعلی مهمان بودم. پس از صرف غذا به محل سکونت خود، مدرسه « حاجی حسن»، مراجعت کردم. اما نیمه های شب، عطش شدیدی بر من عارض شد. چون در حجره آبی نبود، اجباراً کوزه ای به آب انبار مقابل مدرسه بردم و بسختی از پلکان تاریک آن پائین رفته و کوزه را از آب پر کردم. اما چند پله ای بالا نیامده بودم که گویی یکی، کوزه را از دست من گرفت و آنرا خالی کرد.

دو مرتبه، پائین رفتم و کوزه را پر از آب کردم. بار دیگر همچنان آب آنرا خالی کردند. چند بار این کار تکرار شد. به ناچار بانگ زدم: من میهمان حاج شیخ حسنعلی اصفهانیم و اگر آزارم دهید، شکایتتان را به ایشان خواهم برد. پس از آن، دیگر مزاحم من نشدند. فردا عصر که به خدمت شیخ رفتم، پیش از آنکه از ماجرا سخنی بگویم، فرمودند: اگر دیشب نام مرا نبرده بودی، نمی گذاشتند آب برداری.

 

اساتید

  • جهانگیرخان قشقایی
  • ملا محمد کاشی
  • سید سینا
  • میرزا حبیب الله رشتی
  • سید محمد فشارکی اصفهانی
  • سید محمد کاظم طباطبائی یزدی

 

شاگردان

  • علی مقدادی اصفهانی
  • عبدالنبی خراسانی
  • ذبیح‌الله امیر شهیدی
  • محمدحسین خراسانی
  • محمود حلبی
  • محمد احمدآبادی (مشهور به طبیب‌زاده)
  • سید شهاب الدین مرعشی نجفی
  • غلامرضا عرفانیان یزدی

 

عروج ملکوتی

نخودکی در ۱۷ شعبان ۱۳۶۱ق (۸ شهریور، ۱۳۲۱ش) درگذشت. پیکر وی با حضور بسیاری از اهالی مشهد تشییع و در صحن عتیق حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد. نخودکی گفته بود در زمان حیات خود، هنگامی که در یکی از حجره های صحن عتیق رضوی مشغول عبادت بود، کرامت و لطف ویژه امام رضا(ع) به زائران خود را شهود کرده و وصیت کرد در همان مکانی که امام را شهود کرده بود زیر پای زائران دفن شود.

زندگینامه خضر بن جنید رازی

 

به نام آفریننده عشق

 

شیخ العارفین مرجع الاسلام خِضر بن جُنید رازی مشهور به شیخ جنید رازی عالم، زاهد و عارف و واقفِ نامدار ایرانی است که در قرن نهم هجری می‌زیست. او در سال ۸۷۳ هجری قمری بخشی از دارایی‌هایش را شامل سه مزرعه و قنوات و توابع و لواحقش در اطراف آرامگاه امامزاده جعفر در پیشوا وقف مزار این امامزاده نمود و به سبب علوم، عرفان و موقوفاتش دارای شهرت است. شیخ جنید را می‌توان مؤسس شهر امامزاده جعفر (پیشوای امروزی) در محل شهر باستانی سامنات دانست.

 

ویژگی ها

درویش خضر در دوره تیموریان در ری چشم به جهان گشود. او در کسوت اهل سلوک، قدوة الزهاد و پیشوای سالکان و عابدان عصر خودش بود و در کسوت علم دین در ری مرجع الاسلام و مجتهدی جامع الشرایط بود. امیری فیروزکوهی او را فرزند شیخ جنید از فرزندان خضر بن محمد حبلرودی رازی از برجسته‌ترین متکلمان شیعه در قرن نهم هجری و کلیددار حرم علی بن ابی طالب و صاحب کتاب‌های «تحفة المتقين في اصول‌الدين»، «حقائق العرفان في خلاصة الأصول و المیزان»، «کاشف االحقایق فی شرح درة المنطق»، «جامع الدقائق»، «إثبات إمامة الأئمة الاثنی‌عشر عليهم‌السلام» و غیره دانسته و گفته شیخ خضر این ادبیات و عرفان والا را در محضر پدر و جدش در نجف کسب کرده‌ است.

خضر بن جنید رازی در سال ۸۷۳ هجری قمری بخشی از دارایی‌ هایش شامل سه مزرعه را به همراه قنوات و توابعش وقف مزار امامزاده جعفر نمود و به جهت صیانت از حریم و خدمت امامزاده مقرر نمود تا دوزاده نفر از فرزندانش در هر دوره زمانی خادم امامزاده باشند. همچنین بزرگترین فرزند پسری را در هر دوره به عنوان تولیت مقرر نمود تا متولی اراضی و املاک موقوفات باشند و امور خدام و آستان امامزاده را مباشری نمایند. شیخ خضر به همراه دو پسرش جنید و حسین به آبادی این مقبره و زمین‌های پیرامونش پرداختند و به عنوان نخستین متولیان شناخته می‌شوند.

 

عروج ملکوتی

او سرانجام پس از وقف موقوفاتش چشم از جهان فروبست و در پایین پای امامزاده جعفر بن موسی کاظم دفن گردید.

زندگینامه محمد نصیرالدین طوسی

 

به نام آفریننده عشق

 

ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی، شاعر، همه‌چیزدان، فیلسوف، متکلم، فقیه، ستاره‌شناس، اندیشمند، ریاضیدان، منجم، پزشک و معمار ایرانی بود.

 

ویژگی ها

خواجه نصیرالدین طوسی در ۱۱ جمادی‌الاول سال ۵۹۷ قمری در طوس به دنیا آمد و لقب «طوسی» برای وی،‌ به زادگاه او اشاره دارد. او در کودکی، قرآن کریم، صرف، نحو و آداب را فرا گرفت، سپس با راهنمایی پدرش، مقدمات ریاضیات را نزد کمال الدین محمد آموخت. همچنین فقه و حدیث را نزد پدر و جدش که خود از فقها و محدثان آن عصر بوده‌اند فراگرفت. استاد دیگر او دایی‌اش نورالدین علی بن محمد شیعی بود که مطابق با نظر برخی از مورخان، منطق و حکمت را به او می‌آموخت.

طوسی پس از وفات پدرش، از طوس به نیشابور رفت که در آن زمان محل اجتماع علما و دانش‌پژوهان بود. او کتاب اشارات اثر ابوعلی سینا در فلسفه را نزد فریدالدین داماد و کتاب قانون او در طب را نزد قطب‌الدین مصری فراگرفت و در جلسات درس سراج‌الدین قمری، ابوالسعادات اصفهانی و دیگران شرکت کرد. همچنین با فریدالدین عطار در این شهر ملاقات کرد. او همچنین نزد کمال الدین بن یونس موصلى نیز شاگردی کرد که در اکثر علوم، مخصوصاً علوم ریاضى سرآمد بود. از سالم بن بدران مازنى مصرى که از بزرگان فقهای امامیه بود هم قسمتى از کتاب الغنیة ابن زهره را که در اصول فقه است فراگرفت.

خواجه نصیرالدین طوسی، پس از حمله مغولان به ایران و بروز ناآرامی خصوصاً در منطقه خراسان، مدتی در شهرهای مختلف سرگردان بود تا آنکه به دعوت ناصرالدین، فرمانروای قلعه‌های اسماعیلیان در خراسان، به قهستان رفت و در آنجا به درخواست ناصرالدین، کتاب تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق نوشته ابوعلی مسکویه رازی را به فارسی ترجمه کرد، مطالبی به آن افزود و آن را به نام ناصر الدین، اخلاق ناصری نامید. تاریخ تألیف این کتاب، ۶۳۰ تا ۶۳۲ قمری بوده است. وی همچنین در آنجا کتابی در علم هیئت به‌نام الرسالة المعینیة، به نام معین الدین، فرزند ناصرالدین، تألیف کرد. قلعه‌های اسماعیلیان، تنها نیروی مقاوم در برابر حملات مغولان دانسته شده است. در وضعیتی که شهرهای خراسان و نیشابور به‌ طور کامل به‌دست مغولان افتاده بود، این قلعه‌ها سال‌های طولانی مقاومت کردند و تسلیم مغولان نشدند.

علاءالدین محمد،‌ رهبر اسماعیلیان، پس از آنکه خبر حضور خواجه نصیر طوسی نزد ناصرالدین را دریافت کرد، خواجه نصیر را به پیش خود خواند و او به همراه ناصرالدین، به قلعه میمون دز رفت و رهبر اسماعیلیان استقبال ویژه‌ای از او کرد. خواجه نصیرالدین طوسی تا هنگامی که فرزند علاءالدین محمد، رکن الدین در حمله دوم مغول تسلیم آنها شد، در قلعه اَلَموت نزد او ماند. خواجه نصیر، پس از حمله دوم مغولان به فرماندهی هلاکو و تسلیم‌ شدن قلعه‌های اسماعیلیان، به دربار هلاکو راه یافت. به گفته سید محسن امین، خواجه طوسی بدون آنکه قدرت انتخاب داشته باشد، با هلاکو همراه شد و در حالتی که مقاومت در برابر نیروی مهاجم، نه از سوی مردم و نه از سوی حکومت امکان‌پذیر نبود، تلاش کرد از میراث اسلامی که در معرض نابودی بود‌ محافظت کند و به سبب اقدامات او بود که در نهایت پس از مدتی مغولان به اسلام گرویدند. خواجه طوسی در حمله هلاکو به بغداد در سال ۶۵۵ قمری همراه او بوده است.

خواجه نصیرالدین طوسی پس از فتح بغداد توسط هلاکو، ساخت یک رصدخانه را به هلاکو پیشنهاد کرد؛ با این توجیه که او با توجه به دانشی که در نجوم دارد، می‌تواند با کمک رصد ستارگان، سلطان را از وقایع آینده، مدت عمر و نسل او آگاه سازد. این پیشنهاد مورد پسند هلاکو قرار گرفت و ساخت آن از سال ۶۵۷ قمری آغاز شد. به گفته سید محسن امین، خواجه نصیر، رصدخانه مراغه را محلی برای جمع کردن تعداد زیادی از دانشمندان آن زمان قرار داد و بدین گونه آن‌ها را از کشته‌ شدن رهایی بخشید و نیز تلاش زیادی برای جمع‌آوری تعداد زیادی از کتاب‌ها و حفظ آن‌ها کرد. کار ساخت رصدخانه تا پایان عمر خواجه به طول انجامید و زیج به دست آمده از این رصدخانه، زیج ایلخانی نام گرفت.

خواجه‌ نصیر همچنین کتابخانه بزرگی در محل‌ رصدخانه مراغه‌ احداث نمود و به فرمان هلاکو بسیاری از کتاب‌های نفیس و سودمندی که‌ از بغداد، دمشق، موصل و خراسان‌ غارت‌ شده‌ بود، به‌ آن انتقال یافت. خود خواجه نیز مأمورانی به‌ اطراف‌ بلاد می‌فرستاد که‌ هرجا کتاب‌های علمی بیابند خریداری کنند و برای او بفرستند و خود هر کجا به‌ کتاب‌ مفید و نفیسی برمی‌خورد و در مسافرت‌ها به‌ نظرش‌ می‌رسید، را می‌خرید. به‌ عقیده‌ برخی از مورخان‌، حدود ۴۰۰ هزار کتاب‌ در کتابخانه‌ مراغه‌ گرد آمده‌ بود. در کتابخانه رصدخانه مراغه، انواع کتاب از زبان‌های چینی، مغولی، سنسکریت، آشوری و عربی به زبان فارسی ترجمه شد و در دسترس طالبان علم و دانشمندان رصدخانه قرار گرفت. این رصدخانه در حقیقت یک مرکز علمی‌ بود که در آن، علوم مختلفِ زمان، مثل ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی، تحقیق و تدریس می‌شد.

شواهد زیادی مبنی بر شیعه اثنی عشری بودن خواجه نصیرالدین طوسی در دست است؛ از جمله اینکه او در اغلب‌ کتاب‌های کلامی خود همچون تجرید الاعتقاد، به‌ دوازده‌ امام‌ و وجوب‌ عصمت آن‌ها اشاره کرده است. برخی نویسندگان بر این باورند که طوسی به‌ عنوان یک شیعه دوازده امامی، تقیه به‌ کار بسته و برای حفظ جان خود، در قِلاع اسماعیلی به تألیف کتب و رسالاتش مشغول شده است. عبدالله نعمة این را که طوسی به‌محض خراب‌ شدن قلعه‌های اسماعیلیان، شیعه اثنی‌عشری بودن خود را اعلام نموده است، تأییدی بر این نظر گرفته است.

ابن تیمیه از علمای اهل سنت، مدعی شده است که خلیفه بغداد، به‌دستور خواجه نصیرالدین طوسی به‌ قتل رسیده است؛ اما برخی با استناد به بررسی منابع قبل از او و عدم مشاهده چنین مطلبی در آن‌ها، این مطلب را نادرست و تهمت به خواجه دانسته‌اند و احتمال داده‌اند که منابع پس از ابن‌ تیمیه به‌ پیروی از او چنین مطلبی را آورده‌اند. برخی محققان معتقدند حضور نصیرالدین طوسی در جریان فتح بغداد به دست مغولان، عاملی برای کاهش غارت و کشتار مردم بوده و با حمایت او، بسیاری از عالمان از مرگ نجات یافته‌اند. بسیاری از دانشمندان مسلمان و همچنین اسلام‌شناسان غربی، از او ستایش کرده‌اند.

خواجه نصیر طوسی را در علم، همتای بوعلی سینا دانسته‌اند؛ با این تفاوت که ابن سینا در طب سرآمد بود و خواجه‌ نصیر در ریاضیات. برخی معتقدند دفاع خواجه نصیرالدین طوسی از ابن سینا در برابر انتقادات فخر رازی، در کتاب شرح اشارات، موجب احیای فلسفه در آن عصر شده‌ است. هم‌چنین خواجه نصیر را مبتکر روش فلسفی در کلام شیعه دانسته‌اند. به باور مرتضی مطهری، تمام آثار کلامی بعد از خواجه نصیر، از کتاب تجرید الاعتقاد تأثیر پذیرفته‌اند. براساس برخی پژوهش‌های معاصر، خواجه نصیر طوسی، از یک سو شارح و مکمّل فیلسوفان و دانشمندان پیش از خود بوده و از سوی دیگر سرمشق دانشمندان پس از خود شده است.

یک دهانه آتشفشانی ۶۰ کیلومتری در نیم‌کره جنوبی ماه به نام خواجه نصیرالدین طوسی نام‌گذاری شده‌ است. یک خرده سیاره که توسط ستاره‌شناس روسی نیکلای استفانویچ چرنیخ در ۱۹۷۹ کشف شد نیز به نام وی نامیده شده‌ است. دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی در تهران، رصدخانهٔ خواجه نصیرالدین طوسی تبریز و رصدخانه شامخای در جمهوری آذربایجان نیز به نام او نام‌گذاری شده‌اند.

در سال ۲۰۱۳ میلادی، پایگاه جستجوگر گوگل، به مناسبت هشتصد و دوازدهمین سالگرد تولد خواجه نصیرالدین طوسی، تصویری از وی در تارنمای خود گذاشت که در کشورهای عربی قابل دسترسی بود. به گفته بی‌بی‌سی، در این عکس بر ایرانی‌تبار بودن این دانشمند تأکید شده بود که واکنش‌هایی را در کشورهایی عربی در پی داشت. در ایران، روز ۵ اسفند سالروز تولد خواجه نصرالدین طوسی را روز مهندسی نام‌گذاری شده‌ است.

 

از منظر فرهیختگان

ویکنز (مترجم اخلاق ناصری به زبان انگلیسی) می‌گوید: خواجه نصیرالدین طوسی دارای روحی نیرومند و حساس بوده که گرفتار تحولات شدید سیاسی و معنوی گشته‌ است و در عین این گرفتاری‌ها به گونه‌ای سخن گفته‌ است که تو گویی با مردم این روزگار در نیمه دوم قرن بیستم سخن می‌گوید.

علامه حلی می‌گوید: خواجه نصیر، بهترین زمانه خود در علوم عقلی و نقلی و با اخلاق‌ترین فردی بود که تا به حال دیده بودیم. همچنین می‌گوید: از شریف‌‌‏ترین افرادى بود که ما دیده‌‌‏ایم‌ هیچ‌‏گاه از درخواست کسى دلتنگ نمى‌‏شد و حاجت‏‌مندى را رد نمى‌‏کرد. زمانى کسى نامه‏‌اى به او نوشت و او را سگ خواند، خواجه در جواب با توضیح خصوصیات سگ و نبودن آن‌ها در خود به آن مرد پاسخ گفت.

علامه جعفری می‌گوید: دانشگاهی ذاتاً حوزوی است و حوزوی ذاتاً دانشگاهی؛ خواجه نصیرالدین تجسمی از این دو نهاد بزرگ جامعه بشری است.

علامه حسن‌زاده آملی می‌گوید: خواجه نصیرالدین طوسی انسانی است قرآنی که قلم و قدم و سیاست عملی او تماما برای رضای خدا بوده‌ است.

مؤید الدین عرضى همکار خواجه در رصدخانه درباره‏ او ‏می‌گوید: او نسبت به علما از پدر نسبت به فرزندش مهربان‌تر بود و ما در سایه‏ او ایمن بودیم و با دیدنش خوشحال مى‌‏شدیم. حسن سیرت و حلم و فضائل حمیده را خداوند در او جمع کرده بود و او به جاى تمام عشیره و وطن و فرزندان ما بود. هر کس او را داشته باشد چیزى کم ندارد و هر کس او را نداشته باشد چیزى ندارد.

شاگردان

  • علامه حلی
  • ابن میثم بحرانی
  • قطب الدین شیرازی
  • سید رکن الدین
  • کمال الدین عبدالرزاق شیبانی بغدادی
  • عماد الدین حربوی

 

آثار

  • تجرید الاعتقاد
  • اساس الاقتباس
  • شرح الاشارات و التنبیهاتِ ابوعلی سینا
  • اخلاق ناصری
  • آغاز و انجام
  • تحریر اصول اقلیدس
  • زیج ایلخانی
  • التذکرة فی علم الهیئة

عروج ملکوتی

خواجه نصیر در حالی در ۱۸ ذی الحجه سال ۶۷۲ قمری درگذشت که برای سامان دادن به امور اوقاف و دانشمندان، در بغداد به سر می‌برد. او بنا به وصیت خود در حرم کاظمین دفن شد. او همچنین وصیت کرده بود که روی قبرش اشاره‌ای به ویژگی‌های علمی‌اش نشود و فقط عبارت «و کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصید» بر روی سنگ قبرش نوشته شود. صاحب دیوان شمس‌الدین جوینى وزیر و بزرگان و اعیان و دانشمندان بغداد جنازه‏ او را مشایعت کرده با ازدحامى عام به کاظمین آورده در پایین پاى آن دو بزرگوار قبرى حفر نمودند. سردابى ظاهر شد و جسد خواجه را در آن سرداب دفن کردند. مى‏‌‌گویند بعد از تحقیق مشخص شد الناصر بالله خلیفه‏ عباسى آن قبر را براى خودش ساخته بود و پسرش بر خلاف امر پدر، جای دیگر دفنش کرده بود و آنجا خالى مانده بود.

زندگینامه جلال‌الدین دوانی

 

به نام آفریننده عشق

 

جلال الدین محمد دوانی معروف به علامه دوانی، فیلسوف، حکیم، متکلم، شاعر و دانشمند بزرگ اسلامی و از مردان نادری که در راه توسعه فرهنگ اسلامی و علوم عقلی گامهای بسیار مهمی برداشته است. پدرش سعدالدین اسعد، از شاگردان محقق مشهور “میرسید شریف جرجانی” بود و در کازرون به تدریس علوم دینی و قضایای شرعیه اشتغال داشت.

جلال الدین سال 803 هـ ق، در “دوان” که 8 کیلومتری شهر کازرون و 20 فرسخی شیراز، در ایران است متولد شد. نسب اوبه محمد بن ابی بکر، تربیت یافته امیرالمومنین علی علیه السلام می رسد.

 

ویژگی ها

وی علوم مقدماتی را نزد پدرش در زادگاهش آموخت و بعد به علوم متداول و معمول زمان (فلسفه، کلام و منطق و دیگر فنون عقلی) روی آورد و اوایل جوانی به جهت هوش و استعداد زیادش به تحقیقات و مطالعات گسترده در این علوم پرداخت تا اینکه در این رشته ها مشهور شد. او برای مطالعاتش بالای کوهی بلند و سر به فلک کشیده و مشرف به دشت ارژن و دریاچه پریشان را انتخاب کرد جائی که دورنمایی بسیار زیبا و دلپذیر داشت. او همانجا در تنهایی به خواندن و از برکردن و یادگیری و تحقیقات پرداخت. هم اکنون آنجا به غار مولی جلال مشهور است. مدتی بعد برای تکمیل علوم به دارالعلم شیراز آمد و در رشته های مختلف فلسفه، ریاضی، کلام و منطق از محضر حکما و دانشمندان استفاده نمود و حکمت و فقه و اصول و تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و عجم را یاد گرفت و بعد به تدریس مشغول شد.

مجلس درس او، چون افکار و ابتکارات جدید و دلپذیری داشت خیلی زود خواستاران زیادی پیدا کرد و از همه جا، طالب علم و دانشجو به محضرش آمدند و کم کم به واسطه همین علوم گوناگون و افکارش، آوازه او در همه جا پیچید و مشهورشد. در زمان حکومت امیر حسن بیک و یعقوب میرزا (بایندری) بسیاری از بزرگان، علما و فضلا از تمام نقاط جهان، از روم، آذربایجان، بغداد و کرمان و طبرستان و خراسان به شیراز آمدند و در مجالس درسی او شرکت کردند. او هر روز هفته را به تدریس یک علم اختصاص داد. یک روز تفسیر قرآن، یک روز فقه، یک روز اصول و یک روز حکمت و فلسفه و از این قبیل.

اگر چه توجه او به تدریس و شرح و تحقیق و تالیف و تصنیف علوم عقلی و ریاضی بود. علامه دوانی در دوران زندگیش زمان حکومت سلطان یعقوب بایندری مورد احترام سلطان بود و به تبریز دعوت شد و آنجا به سمت قاضی فارس انتخاب و تا آخر عمر در این منصب باقی بود. گذشته از این سلاطین و حکام آن روز ایران، سلطان ابوسعید گورکانی و بایسنقر و سلطان بایزید عثمانی و سلطان مراد او را می شناختند و با او مکاتبه داشته و به او احترام زیاد می گذاشتند. او در برگشت به شیراز از صبح تا ظهر در مدرسه «دارالایتام» مشغول تدریس بود و از ظهر به بعد به قضاوت می نشست.

بعد از تکمیل مراحل علمی اش، مسافرتهای زیادی به تمام نقاط جهان داشت و با وسایل سخت آن روز به کاشان، قزوین، گیلان و بیشتر نقاط آذربایجان، جزیره هرمز و بندر جرون، لار، هرات، عراق رفت و همه جا از طرف دانشمندان و امرای وقت مورد استقبال بود. در کاشان به خواهش یکی از فضلا کتاب «خلق الاعمال» را در کلام نوشت. در گیلان به درخواست عده ای از علما و حاکم آنجا کتاب «شرح عقاید عضدی» را که از آثار مهم اوست، تصنیف کرد. در بین سفرها مدتی نیز به نجف اشرف رفت و به دعوت متولی روضه مبارکه امیرالمومنین (ع) (شرف الدین فتال) که خودش دانشمند بود، حکمت اشراق را تدریس و رساله «زوراء» در حکمت را تصنیف کرد.

در مقام و جایگاه علمی اش باید بدانیم که از زمان او با زمان “صدرالمتالهین شیرازی” حدود 150 مدار درس و بحث های عقلی براساس افکار او استوار بوده است و باید گفت تنها کسی که می توانست با او برابری کند حکیم مشهور “سید صدرالدین دشتکی شیرازی” معروف به “سید سند” بود که قبل از جلال الدین، حوزه درس و بحث و شاگردان زیادی داشت ولی با روی کار آمدن او، بطرز قابل توجهی حوزه درسی و موقعیت سید صدرالدین از رونق افتاد.

در زمانی که اکثر اهالی ایران مخصوصا مردم فارس پیرو مذهب تسنن بودند جلال الدین نیز در یک خانواده مشهور سنی شافعی بدنیا آمد بخصوص که از اولاد خلیفه اول عامه (ابوبکر بن ابی قحافه) بود و همانطور که از تالیفاتش مشخص است مثل عموم مردم فارس، پیرو مذهب شافعی و از نظر اصول عقاید، اشعری بوده است. ولی کم کم به مذهب شیعه اثنی عشری گروید، لیکن به علت موقعیت اجتماعی و نفوذی که در میان مردم ایران که آن زمان اغلب سنی مذهب بودند، داشت عقیده اش را نتوانست اظهار کند. از آنجائی که در اواخر عمر، کتابی فارسی بنام «نورالهدایه فی اثبات الامامه» نوشت و به دلیل بعضی دیگر از تالیفاتش علمای بزرگی چون علامه بحرالعلوم و دیگران، بی چون و چرا، آن را دلیل بر تشیع او می دانند.

وی نکات فلسفی، عرفانی و کلامی را در قالب ۵۲ رباعی در کتاب شرح الرباعیات خود آورده‌است. از رباعیات فلسفی عرفانی اوست:

ای در قدم و حدوث عالم حیران   پیوسته میان این و آن سرگردان

رمزی بشنو به توست قائم دو جهان   پیش از تو و بعد از تو نه این هست و نه آن

 

از منظر فرهیختگان

قاضی نورالله شوشتری: او از حکمای اسلام و متکلمان اعلام است که بعد از سالها به جایی رسید که اکابر زمان غاشیه مطاوعتش بر دوش و علمای اوان، حلقه بندگیش در گوش کشیدند، فضائلش به اعلی و ادنی رسید و سامانش زیاد.

نویسنده «پارسی نغز»: در روزگار او از چهار گوشه جهان، دانش پژوهان برای بهره بردن از علم و دانش او رهسپار شیراز می شدند.

قاضی میرزای صفوی: قاضی میر حسین که از بزرگان یزد است در زمان جوانی به شیراز رفت و نزد علامه دوانی تحصیل علم کرد و در اکثر علوم خصوصا احکام حکمی، فیلسوف شد و در میان همردیفان خود به بالاترین رتبه رسید.

 

اساتید

1. محیی الدین کوشنکاری

2. خواجه حسن شاه بقال

3. همام الدین گلباری

4. شیخ صفی الدین ایجی شیرازی

 

شاگردان

1. جمال الدین محمود

2. کمال الدین حسین میبدی یزدی

3. شمس الدین محمد خفری

4. جمال الدین محمد استرآبادی

5. شیخ منصور باغنوی شیرازی

6. کمال الدین حسین لاری

7. مقدس اردبیلی

8. مولانا عبدالله یزدی

9. مولانا عبدالله شوشتری

 

آثار

  1. اخلاق جلالی
  2. کتاب شرح عقاید عضدی را که از آثار مهم اوست.
  3. کتاب خلق الاعمال در کلام
  4. رساله زوراء در حکمت
  5. اثبات واجب قدیم
  6. خلق افعال
  7. عرض لشکر
  8. کتاب نور الهدایه فی اثبات الامامه

 

عروج ملکوتی

سال 908 هـ ق، در زمان ظهور شاه اسماعیل صفوی، که اوضاع ایران مخصوصا فارس (شیراز) بهم ریخته بود و ترکمانان در همه جا دست به تاراج و غارت زده بودن، جلال الدین به قصد وطنش (دوان) از شیراز بیرون رفت ولی در نزدیکی کازرون بیمار شد و بعد از 3 روز از دنیا رفت. مزارش در دوان در مقبره ای معروف به «شیخ عالی» می باشد.

زندگینامه محمد شیخ مفید

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن محمد بن نُعمان مشهور به شیخ مفید (۳۳۶ق یا ۳۳۸ قمری – ۴۱۳ قمری) متکلم و فقیه امامیه در قرن‌های چهارم و پنجم قمری بود.

 

ویژگی ها

وی در ۱۱ ذی‌‌القعده سال ۳۳۶ یا ۳۳۸ قمری در عُکبَری نزدیکی بغداد به دنیا آمد. پدرش شغل معلمی داشت و بدین جهت شیخ مفید به «ابن المعلم» مشهور بوده است. عکبری و بغدادی نیز دو لقب دیگر او هستند. در خصوص ملقب‌ شدن به مفید هم گفته‌اند: در مناظره‌ای که با علی بن عیسی رُمانی دانشمند معتزلی داشت، توانست استدلالات طرف مقابل را باطل کند؛ پس از آن، رُمانی او را «مفید» خواند. درباره شیخ مفید گفته شده او با تدوین علم اصول فقه، روشی جدید در اجتهاد فقهی ارائه داد که راه میانه‌ای بود در برابر دو روش عقل‌گرایی افراطی و اکتفا کردن به روایات بدون توجه به عقل.

مفید، قرآن و علوم مقدماتی را نزد پدر فراگرفت. سپس برای ادامه تحصیل همراه او به بغداد رفت و توانست از محدثان، متکلمان و فقهای برجسته شیعه و سنی بهره ببرد. شیخ مفید نزد حسین بن علی بصری معروف به جُعَل از اساتید بزرگ معتزله و ابویاسر، شاگرد متکلم نامی، ابوالجیش بلخی علم کلام آموخت. او همچنین به پیشنهاد ابویاسر در مجلس درس علی بن عیسی رمانی دانشمند معروف معتزلی شرکت کرد. وی از حدود ۴۰ سالگی ریاست شیعیان را در فقه، کلام و حدیث عهده‌دار شد و در دفاع از عقاید شیعه، با علمای دیگر مذاهب مناظره می‌کرد.

گفته‌اند شیخ مفید بسیار صدقه می‌داد، فروتن بود، بسیار نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت و لباس خشن بر تن می‌کرد؛ تا آنجا که وی را «شیخ مشایخ الصوفیه» (استاد استادان صوفیان) خواندند. ابویعلی جعفری، داماد وی، گزارش کرده است که او شب‌ها کم می‌خوابید و بیشتر وقتش صرف مطالعه، نماز و تلاوت قرآن و یا تدریس می‌شد. شیخ مفید را نماینده مکتب کلامی بغداد و برجسته‌ترین شخصیت آن شمرده‌اند که به نقد اندیشه‌های مکتب کلامی قم می‌پرداخت. گفته شده است که مکتب فکری بغداد در دوران شیخ مفید به اوج رسید. گفته شده است که شیخ مفید، نه عقل‌گرای افراطی بود و نه حدیث‌گرای افراطی، بلکه وی، رویکردی اعتدالی و میانه داشت.

شیخ مفید روشی متفاوت با دوره پیش از خود در فقه شیعه پایه‌گذاری کرد. به گفته سبحانی و گرجی، پیش از شیخ مفید دو روش فقهی رواج داشت: روش نخست به صورت افراطی بر روایات مبتنی بود و در آن درخصوص سند و متن روایات دقت کافی صورت نمی‌گرفت. روش دوم به روایات توجه لازم را نداشت و بیش از حد بر قواعد عقلی تأکید می‌کرد؛ هرچند مانند قیاس با نصوص دینی در تعارض باشند. شیخ مفید راه میانه را برگزید و روش فقهی جدیدی بنا کرد که در آن ابتدا به کمک عقل اصول و قواعدی برای استنباط احکام تدوین می‌شد. سپس به وسیله این اصول، استنباط احکام از متون دینی انجام می‌گرفت. بدین جهت وی را تدوین‌کننده دانش اصول فقه دانسته‌‌اند.

در خانه شیخ مفید نیز مجلس بحثی برپا می‌شد که علمای مذاهب گوناگون اسلامی ازجمله معتزله، زیدیه و اسماعیلیه در آن شرکت می‌کردند. بر پایه نقلی که در منابع کهن یافت نشده و قدیمی‌ترین منبع آن مربوط به ۱۵۰ سال گذشته است، ادعا شده که امام زمان (عج)، اشتباه شیخ مفید در صدور فتوا را اصلاح کرده است. ضعف منبع توقیع، تعارض فتوا با روایات و فتاوای مشهور، اتهام بی‌سوادی یا عجله در صدور فتوا به شیخ مفید، از دلایل عدم صحت چنین روایتی معرفی شده است؛ علاوه بر اینکه شیخ مفید، در کتاب فقهی خود، المقنعه، به فتوای مشهور در این مسئله تصریح کرده و بر این اساس، صدور چنین اشتباهی از وی به داستان‌‌سرایی شبیه دانسته شده است.

بر اساس نقل مذکور که به منابع مکتوب معاصر هم راه یافته است، مردی روستایی نزد شیخ مفید رفت و از او پرسید که اگر زنی باردار از دنیا برود و جنین در شکمش زنده مانده باشد، باید جنین را با زن دفن کرد، یا آن را درآورد؟ شیخ مفید به مرد گفت که زن را بدون درآوردن فرزند از شکمش دفن کنید. در راه بازگشت، فردی سوار بر اسب خود را به مرد روستایی رساند و گفت که شیخ گفته شکم زن را بشکافید، طفل را بیرون بیاورید و سپس زن را دفن کنید. اما چندی بعد که مرد روستایی، داستان را برای شیخ مفید نقل کرد، شیخ تعجب کرد و فرستادن فردی برای اصلاح فتوا را انکار کرد و متوجه شد که آن فرد، امام زمان (عج) بوده است. شیخ مفید، سپس دست از فتوا دادن برداشت، تا آنکه در توقیعی از امام زمان (عج)، به وی گفته شد که فتوا بده، ما آن را اصلاح و استوار می‌کنیم.

روزی قاضی عبدالجبار در بغداد در مجلس خود بود و بسیاری از علمای بزرگ شیعه و سنی در آن مجلس حضور داشتند. در این هنگام، شیخ مفید وارد مجلس شد و در پائین مجلس نشست و پس از مدتی به قاضی رو کرد و گفت: من از تو در حضور علما سؤالی دارم؟ شیخ مفید فرمود: شما در مورد این حدیث چه می‌گوئید که پیامبر (ص) در غدیر فرمود: مَنْ کُنْتُ مولاه فعلّیٌ مولاه، کسی که من رهبر او هستم پس علی (ع) رهبر اوست. آیا این حدیث، مسلم و صحیح است که پیامبر (ص) در روز غدیر فرموده است؟ قاضی گفت: آری، حدیث صحیح می‌باشد. شیخ مفید فرمود: منظور از کلمه مولی چیست؟ قاضی گفت: مولی به معنی اولی و بهتر است.

شیخ مفید فرمود: پس این اختلاف و خصومت بین شیعه و سنی چیست؟ (با اینکه پیامبر علی (ع) را بهتر از دیگران معرفی نموده است.) قاضی گفت: این حدیث، روایت است ولی خلافت ابوبکر، درایت است و انسان عادل روایت را همتای درایت قرار نمی‌دهد. شیخ مفید فرمود: شما درباره فرمایشات پیامبر (ص) چه می‌گویید که به علی (ع) فرمود: جنگ با تو جنگ با من است و صلح با تو صلح با من.

قاضی گفت: این گفتار بر اساس حدیث صحیح است. شیخ مفید فرمود: نظر شما درباره اصحاب جمل (که به جنگ علی (ع) آمدند مانند طلحه و زبیر و…) چیست؟ قاضی گفت:‌ ای برادر، آن‌ها توبه کردند. شیخ مفید فرمود:‌ ای قاضی جنگ آن‌ها دِرایت و (حتمی) بوده است، ولی توبه کردن آن‌ها روایت شده است و تو در مورد حدیث غدیر گفتی روایت معادل درایت نیست (و درایت مقدم می‌باشد).

قاضی از پاسخ به شیخ مفید عاجز و درمانده شد، سر در گریبان فرو برد و سپس گفت: تو کیستی؟ شیخ مفید جواب داد من خدمتگذار تو محمد بن محمد بن نعمان حارثی هستم. قاضی از مسند قضاوت برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر آن مسند نشانید و گفت: اَنْتَ المفیدُ حقا، براستی که تو انسان مفید (و سودبخشی) هستی.

نقل است: زمانى که هنوز سى سال از عمر آیت الله مرعشى نگذشته بود، شبى در عالم رویا مى‌بیند که قیامت برپا شده و به حساب همگان رسیدگى مى‌کنند و او را در آن عالم رویا به مکانى غیر از مکان دیگران براى حساب و کتاب مى‌برند و به او مى‌گویند که چون شما اهل علم هستید به جایگاه علما برده مى شوید تا در مقابل افراد دیگر محاسبه نشوید.

در این حال، وارد خیمه‌اى بزرگ مى‌شود و آنجا پیامبر گرامى اسلام (ص) را مى‌بیند که بر منبرى نشسته و به حساب علما رسیدگى مى‌کند و در سمت راست و چپ آن حضرت دو عالم کهنسال و با هیئت صالحان نشسته‌اند و جلوى هر یک از آن‌ها کتاب‌هاى فراوانى قرار دارد و علما و دانشمندان در صفوف مختلفى ایستاده و هر صف، نشانه یک قرن مى‌باشد. او (مرعشی نجفی) در صف چهاردهم به انتظار حساب خویش مى‌ایستد در حالى که بسیار مضطرب است.

زیرا مى بیند که پیامبر اسلام (ص) به دقت به حساب علما رسیدگى مى‌فرماید. از کسى که در کنارش ایستاده سؤال مى‌کند که آن دو نفر که در کنار پیامبر (ص) قرار دارند چه کسانى هستند؟ آن شخص جواب مى‌دهد: یکى شیخ مفید و دیگرى علامه مجلسى است. او مى پرسد آن کتاب‌ها چیست؟ آن شخص جواب مى‌دهد که تالیفات آن دو عالم است. اما کتاب‌هایى که جلوى علامه مجلسى قرار دارد، بیشتر است. هرگاه یک نفر از علما احتیاج به شفاعت پیدا مى‌کند، یکى از آن دو عالم (شیخ مفید یا علامه مجلسى) از او شفاعت کرده و وی بخشوده مى‌شود. در این حال، از خواب بیدار مى‌شود.

شیخ مفید در جایی گفته است: فقیه کسی است که نور خدا را در همه اشیا ببیند.

 

از منظر فرهیختگان

نجاشى می‌گويد: محمد بن محمد بن نعمان بن عبد السلام بن جابر بن نعمان بن سعید بن جبیر، شیخ و استاد ما که رضوان خدا بر او باد،  فضل او در فقه و حدیث و ثقه بودن او مشهورتر از آن است که توصیف شود.

شیخ طوسى می‌گوید: محمد بن محمد بن نعمان، معروف به ابن المعلم، از متکلمان امامیه است. در عصر خویش، ریاست و مرجعیت ‏شیعه به او منتهى گردید. در فقه و کلام بر هر کس ‏دیگر مقدم بود. حافظه خوب و ذهن دقیق داشت و در پاسخ به سؤالات حاضر جواب‏ بود. او بیش از ۲۰۰ جلد کتاب کوچک و بزرگ دارد.

ابویعلى جعفری می‌گوید: او اندکى از شب را مى‏‌خوابید و باقى شبانه روز را یا نماز مى‌خواند، یا مطالعه‏ مى‌‏کرد، یا درس مى‏‌گفت‏، و یا قرآن تلاوت مى‏‌کرد. تمام دانشمندان که به نوعى به شرح حال او پرداخته ‏اند، او را با جلالت قدر و عظمت علمى توصیف نموده‌اند.

 

اساتید

  • شیخ صدوق
  • ابن جنید اسکافی
  •  ابن قولویه
  • ابوغالب زراری
  • ابوبکر محمّد بن عمر جعابی
  • ابوالجیش بلخی

 

شاگردان

 

آثار

  • المُقنَعَة
  • اوائل المقالات
  • الاِرشاد

 

عروج ملکوتی

شیخ مفید در جمعه، دوم یا سوم ماه رمضان سال ۴۱۳ قمری درگذشت. شیخ طوسی، ازدحام مردم از همه مذاهب برای نماز گزاردن و گریستن در مرگ او را بی‌سابقه توصیف کرده است. او چند سالی در خانه‌اش مدفون بود و سپس به سوی مقابر قریش، نزدیک قبر امام جواد (ع) برده شد. مقبره وی، اکنون در حرم کاظمین قرار دارد.

زندگینامه محمد بن یعقوب کلینی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن یعقوب کُلینی، معروف به ثقة الاسلام کلینی (درگذشت ۳۲۹ قمری)، از محدثان مشهور شیعه و نویسنده الکافی، از کتب اربعه است. او در زمان غیبت صغرا می‌زیست و با برخی از محدثانی که از امام عسکری (ع) یا امام هادی (ع) حدیث شنیده‌ بودند، ملاقات کرده است‌.

 

ویژگی ها

وی در حدود سال ۲۵۵ قمری در روستای كُلَین از توابع ری متولد شد. پدرش یعقوب بن اسحاق، از علمای عصر خویش بود و در دوره غیبت صغری زندگی می‌کرد. ابوالحسن علی بن محمد معروف به «علان رازی» دایی کلینی است و محمد بن عقیل کلینی، احمد بن محمد و محمد بن احمد همگی از خاندان کلینی و از علما و بزرگان شیعه به شمار می‌روند.

محمد بن یعقوب کلینی در شهر ری که مرکز برخورد آرا و اندیشه‌های فرق اسماعیلی، حنفیه، شافعی و امامیه بود، در کنار تحصیل علم و آشنایی با اندیشه‌های دیگر مذاهب، تصمیم گرفت که به نوشتن احادیث بپردازد. او در محضر ابوالحسن محمد بن اسدی کوفی‌ حدیث آموخت. وی سپس برای تکمیل علم حدیث، راهی قم شد و با محدثانی که از امام عسکری (ع) یا امام هادی (ع) بدون واسطه حدیث شنیده بودند ملاقات کرد و از محضر استادان بزرگی بهره برد.

کتب رجالی و شرح حال‌نویسانی که به زندگانی کلینی پرداخته‌اند از وی با عناوین ابوجعفر، محمد بن یعقوب، ابن اسحاق، ثقة الاسلام، رازی، بغدادی و سِلسِلی نام برده‌اند. آنچه در بیان جایگاه شخصیتی و علمی کلینی در کتب تراجم و تاریخ آمده است، همگان از موافق و مخالف، از فضل و عظمت منزلت وی یاد کرده‌اند. با توجه به شهرت و آوازه کلینی، شیعه و سنی در فتاوا به او روی آوردند و وی را به «ثقة الاسلام» ملقب ساختند. به سبب تقوا، علم و فضیلت او، مردم در رفع مشکلات دینی و گرفتن فتوا به وی مراجعه می‌کردند.

عده‌ای از علما معتقدند که کتاب کافى بر امام زمان (عج) عرضه شده است و آن حضرت فرموده‌اند: الکافى کاف لشیعتنا «همین کتاب کافى شیعیان ما را بس است.» معلوم نیست که مرحوم کلینى کتاب کافى را در کجا و از کجا و از چه سالى شروع کرده است ولى آنچه معلومست تألیف آن مدت بیست سال طول کشیده و در بغداد خاتمه یافته است.

محمد بن یعقوب کلینی به نقل از اسحاق بن یعقوب گوید: از نایب خاص امام زمان (عج) جناب محمد بن عثمان عمری خواستم تا نامه‌ای را به محضر مقدس حضرت ولی عصر (عج) برساند که در آن، پرسش های دشوار خود را پرسیده بودم. در پاسخ نامه، توقیعی با خط مبارک امام به دستم رسید که در آن نوشته بود: و برای فرج ما بسیار دعا کنید که موجب گشایش کار شماست. والسلام علیک یا اسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی.

محمد بن یعقوب، علاوه بر لقب های «کلینی» و «رازی» با القاب دیگری نیز شناخته می‌شود که از جمله آنها می‌توان به «رئیس المحدثین» اشاره کرد. اما مهم ترین و مشهورترین لقب ایشان، «ثقة الاسلام» است. ظاهراً اولین کسی که این لقب را به ایشان داد، قاضی نورالله شوشتری یا شیخ بهایی بوده است. این لقب، بی‌تردید بیانگر اتفاق نظر علما بر قابل اطمینان بودن کلینی نزد همگان است. هرچند عنوان «ثقة الاسلام» برای دانشمندان دیگری چون شیخ طوسی و علامه طبرسی نیز به کار رفته، اما هرگاه بدون قرینه به کار رود، ذهن‌ها را تنها متوجه شخصیت بی‌نظیر مرحوم کلینی خواهد کرد.

عظمت و بزرگى کلینى در میان اهل تسنن به قدرى است که ابن اثیر روایتى از پیامبر نقل مى‌کند که فرمود: «خداوند در آغاز هر قرن شخصى را برمى‌انگیزد که دین او را زنده و نامدار نگه‌ دارد.» آنگاه به گفتگو پیرامون این حدیث پرداخته و مى‌گوید: احیا کننده مذهب شیعه در آغاز قرن اول هجرى امام باقر (ع)، در ابتداى قرن دوم، امام رضا (ع) و در ابتداى قرن سوم، ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینى رازى بوده است. سال ۳۲۹ هجرى قمرى سالى است که سال «تناثر نجوم» نام گرفته است، سال فرو ریختن ستاره‌ها و سالى که آسمان علمِ این دنیاى خاکى بى‌ستاره ماند. در این سال در ماه شعبان، کلینی جهان فانى را وداع کرد.

مرحوم شیخ یوسف بحرانی در ترجمه مرحوم کلینی، از مرحوم سید هاشم بحرانی داستان عجیبی نقل کرده است: یکی از علمای مورد اعتماد معاصر حکایت کرد که یکی از حاکمان بغداد، بنای قبر مرحوم کلینی را دید‌. از همراهانش پرسید که این قبر متعلق به کیست؟ گفتند: یکی از شیعیان. فورا دستور داد تا آن را تخریب و قبر را نبش کنند. وقتی قبر را گشودند، ناگهان جسد صاحب قبر که در کفن پیچیده و سالم بود نمایان شد؛ در حالی که کودکی نیز کنار او آرمیده بود! با دیدن این صحنه، دستور داد تا قبر را بپوشانند و قبه‌ای بر فراز آن بنا کنند.

اما بر اساس نوشته یکی از علما (گویا سید نعمت‌الله جزایری) سبب این مسئله چنین بوده است: وقتی حاکم وقت، شدت علاقه و اهتمام مردم به زیارت امام موسی کاظم (ع) را دید، از روی تعصب، تصمیم به تخریب قبر مطهر امام گرفت و گفت: اگر چنان باشد که شیعیان گمان می‌کنند، هم اکنون او (امام کاظم (ع)) در قبر وجود دارد و اگر چنین نباشد، مردم را از زیارت ایشان منع می‌کنیم. به او گفتند: قبر محمد بن یعقوب کلینی، یکی از علمای بزرگ و مشهور شیعه، در همین نزدیکی است. (برای آزمودن عقیده شیعیان) می‌توانی قبر او را تخریب کنی. وقتی قبر کلینی را شکافتند، با کمال تعجب بدن مطهرش را دیدند که گویا تازه دفن شده است. به همین سبب دستور داد تا بارگاهی بر فراز آن احداث کنند.

 

از منظر فرهیختگان

نجاشى می‌گويد: او در زمان خود شیخ و پیشواى شیعه بود در رى، و حدیث را از همه بیشتر ضبط کرده و بیشتر از همه مورد اعتماد است.

ابن طاووس می‌گوید: توثیق و امانت شیخ کلینى مورد اتفاق همگان است.

ابن اثیر می‌گوید: او به فرقه امامیه در قرن سوم زندگى تازه‌‏اى بخشید و پیشوا، عالم بزرگ، فاضل و مشهور در آن مذهب است.

ابن حجر عسقلانى می‌گوید: کلینى از رؤسای فضلای شیعه است در ایام مقتدر عباسى.

محمدتقى مجلسى می‌گويد: حق این است که در میان علمای شیعه مانند کلینى نیامده است و هر که در اخبار و ترتیب کتاب او دقت کند، در می‌یابد که او از جانب خداوند تبارک و تعالى مؤید بوده است.

دونالدسن داویت می‌گوید: مرحوم کلینی بلندمرتبه ترین فرد از میان نویسندگان کتب اربعه است.

شیخ مفید می‌گويد: کافى در ردیف جلیل ‏ترین کتب شیعه و سودمندترین آنهاست.

محمد بن مکى می‌گوید: کتاب کافى در علم حدیث است و امامیه مانندش را ننوشته‌اند.

محقق کرکى می‌گويد: کتابى بزرگ در موضوع حدیث به نام کافى است که مانندش نوشته نشده است. این کتاب از احادیث شرعى و اسرار دینى، مقدارى جمع‌آوری نموده که در کتاب دیگرى یافت نمی‌شود.

فیض کاشانى می‌گوید: کافى شریف‌ترین و کامل ترین و جامع ترین کتب است‏ زیرا که در میان آنها شامل اصول و خالى از عیب و فضول است.

شهید ثانى می‌گوید: کتاب کافى، آبشخور صافى است که به جان خودم، هیچ نویسنده‌اى مانندش را به رشته تألیف در نیاورده است و قدر و منزلت کلینى و جلالت او از این کتاب هویدا می‌گردد.

محمد امین استرآبادى می‌گوید: ما از اساتید و علمای خود شنیده‌ایم که در اسلام کتابى تألیف نشده که برابر یا نزدیک به کتاب کافى باشد.

 

اساتید

  • محمد بن یحیی اشعری
  • احمد بن ادریس قمی
  • احمد بن عبدالله برقی
  • احمد بن محمد بن عیسی اشعری
  • عبدالله جعفر حمیری
  • حسن بن فضل بن یزید یمانی
  • احمد بن مهران
  • محمد بن حسن طائی

 

شاگردان

  • ابن ابی رافع صیمری
  • ابوالقاسم جعفر ابن قولویه
  • ابومحمد هارون بن موسی تلعبکری
  • ابوغالب احمد بن محمد زراری
  • محمد بن علی ماجیلویه قمی

 

آثار

  • تفسیر الرؤیا (تعبیر خواب)
  • الرجال
  • الرد على القرامطه
  • الرسائل رسائل ائمه علیهم السلام
  • الکافى
  • ما قیل فی الائمه علیهم السلام من الشعر

 

عروج ملکوتی

کلینی در شعبان سال ۳۲۹ قمری (سال تناثر نجوم) مصادف با شروع غیبت کبرای امام زمان (عج) در بغداد از دنیا رفت. محمد بن جعفر حسنی معروف به ابو قیراط بر جنازه کلینی نماز خواند و بدن او در باب کوفه بغداد به خاک سپرده شد.

زندگینامه شیخ صدوق

به نام آفریننده عشق

 

ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابَوَیْه قمی (۳۰۶ – ۳۸۱ قمری) معروف به شیخ صدوق و ابن بابَوَیْه از علمای علم حدیث شیعه است.

 

ویژگی ها

محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى، مشهور به شیخ صدوق در سال ۳۰۶ قمری در خاندان علم و تقوا در شهر مذهبى قم، دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش، على بن حسین بن بابویه قمى، از برجسته ترین علما و فقهاى زمان خود بود. او در بازار، دکان کوچکى داشت و از طریق کسب و تجارت، در نهایت زهد و عفاف، امرار معاش مى‌کرد.

همچنین، ساعاتى از روز را نیز در منزل به تدریس و تبلیغ معالم دین و نقل روایات اهل بیت (ع) مى‏‌پرداخت. جلالت شأن و منزلت این فقیه بزرگوار، تا بدان پایه رسید که حضرت امام حسن عسکرى (ع)، او را با القابى چون «شیخى»، «معتمدى» و «فقیهى» مورد خطاب قرار داد.

امام حسن عسکری (ع) برای شیخ صدوق نامه‌ای نوشته است که چون این نامه داراى مضامین بسیار بلندى است و در طى آن، نکات دقیقى بیان شده که آگاهى بر آن، براى سالکان سبیل ولایت، ضرورى به نظر مى‏‌رسد، لذا متن آن را عینا در اینجا نقل مى‌کنیم: اى فقیه مورد اعتماد من، على بن الحسین بن بابویه القمى، خداوند تو را به کارهاى مورد رضایتش توفیق دهد و از نسل تو، اولاد صالح بیافریند. تو را به رعایت تقوى و برپا داشتن نماز و اداى زکات وصیت ‏می‌کنم و نیز به رعایت تقوا و بر پا داشتن نماز و اداى زکات، زیرا کسى که زکات نپردازد، نمازش قبول نخواهد شد. همچنین تو را سفارش می‌کنم به بخشایش گناه دیگران، خویشتن داری به هنگام خشم و غضب، ارتباط با خویشاوندان، تعاون و همکارى با برادران دینى و کوشش در رفع نیازهاى آن‌ها در تنگدستى و گشاده‏ دستى، بردبارى و کسب آگاهى و معرفت در دین.

در کارها ثابت قدم و با قرآن هم‏‌پیمان باش. اخلاق خود را نیکو گردان و دیگران را به کارهاى شایسته امر کن و از پلیدى‏‌ها باز دار، زیرا خداوند فرموده است: «در بسیارى از سخنان آهسته و در گوشى آن‌ها، هیچ خیرى نیست مگر اینکه ضمن آن، به صدقه یا کار نیک و یا اصلاح بین مردم امر نمایند.» (به طور کلى‏) تو را سفارش مى‏‌کنم به خوددارى از تمام معاصى و گناهان. نماز شب را ترک مکن زیرا پیامبر اکرم (ص) در وصیت خود به‏ على (ع)، سه مرتبه فرمود: «بر نماز شب مواظبت نما. (آگاه باش‏) هر کس نسبت به نماز شب بى‏‌اعتنا باشد، از ما نیست.» پس اى على بن الحسین، تو خود به سفارشات من عمل کن و شیعیان مرا نیز دستور ده تا عمل کنند.

نیز تو را به صبر و پایدارى و انتظار فرج توصیه می‌کنم، زیرا پیامبر اکرم (ص) فرمود: «بهترین کارهاى امت من، انتظار فرج است.» شیعیان ما همواره در غم و اندوه به سر می‌برند تا فرزندم ظهور کند، همان کسى که پیامبر (ص) بشارت آمدنش را داده است. او زمین را از عدل و داد پر می‌کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. پس بار دیگر اى على بن بابویه، تو را به صبر و استقامت توصیه می‌کنم و تو نیز به همه شیعیان و پیروان مرا به صبر و استقامت فرمان بده.

نحوه تولد شیخ صدوق این گونه بود که عمر با برکت على بن بابویه از پنجاه مى‏‌گذشت و هنوز فرزندى نداشت. لذا نامه‏‌اى به محضر مبارک حضرت ولى عصر (عج) نوشت و از آن حضرت درخواست کرد برایش دعا کند تا خداوند به او فرزندى صالح و فقیه مرحمت فرماید. ابو جعفر بن على الاسود مى‏‌گوید: من نامه ابن بابویه را به حسین بن روح، سومین نایب خاص حضرت حجت (عج) رساندم. پس از سه روز به من خبر داد که حضرت براى على بن حسین بن بابویه دعا فرموده و گفته است: به زودى خداوند به او فرزند مبارکى عطا مى‏‌فرماید و به سبب او [به مردم‏] خیر مى ‏رساند و بعد از او (شیخ صدوق) نیز فرزندان دیگرى به او (ابن بابویه) مرحمت مى‏‌فرماید.

شیخ صدوق در یکى از کتاب‌هایش به نام «کمال الدین»، ضمن نقل موضوع فوق، اضافه مى‏‌کند که هر گاه ابو جعفر بن على الاسود مرا مى‏‌دید که براى طلب علم و دانش به محضر استاد مى‌‏رفتم، به من مى‏‌فرمود: این علاقه و اشتیاق تو به علم، تعجبى ندارد، زیرا تو به دعاى امام زمان (عج) متولد شده‏‌اى. مرحوم علامه مجلسى نیز در کتاب ارزشمند «بحار الانوار»، این قضیه را از معجزات حضرت ولى عصر (عج) دانسته است.

علامه خوانسارى در کتاب ارزشمند «روضات الجنات» مى‌نویسد: از کرامات صدوق که در این اواخر به وقوع پیوسته و عده کثیرى از اهالى شهر آن را مشاهده کرده‌‏اند، آن است که در عهد فتحعلى شاه قاجار، در حدود سال ۱۲۳۸ قمری، مرقد شریف صدوق که در اراضى رى قرار دارد، از کثرت باران خراب شد و رخنه‌اى در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن، اطرافش را می‌کندند، پس به سرداب‌ه‏اىی که مدفنش بود برخوردند. هنگامى که وارد سرداب شدند، دیدند که جثه او همچنان تر و تازه، با بدن عریان و مستور العوره باقى مانده و در انگشتانش اثر خضاب دیده مى‏ شود. در کنارش نیز تارهاى پوسیده کفن، به شکل فیتیله‏‌‌ هایى روى خاک قرار گرفته است.

هنگامی که از شیخ بهایی در مورد شیخ صدوق سؤال شد، وی پس از توثیق و مدح و ثنای شیخ صدوق گفت: پیش از این‌ها از من پرسیدند: بین زکریا بن آدم و صدوق، کدام‌یک از دیگری افضل و بالاتر است؟ من گفتم: زکریا بن آدم، زیرا اخبار بسیار در مدح او رسیده. بعد از این سؤال و جواب، شیخ صدوق را در عالم رؤیا دیدم که به من فرمود: از کجا ظاهر شد بر تو، برتری زکریای‌ بن ‌آدم از من؟ این جمله را فرمود و از من اعراض کرد.

 

از منظر فرهیختگان

شیخ طوسى مى‌گوید: او دانشمندى جلیل القدر و حافظ احادیث بود. از احوال رجال کاملا آگاه و در سلسله احادیث، نقادى عالى مقام به شمار مى‌‏آمد و در میان علماى قم، از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات، بى‏‌نظیر بود و در حدود سیصد اثر تألیفى از خود به یادگار گذاشت.

نجاشى می‌گوید: ابو جعفر (شیخ صدوق) ساکن رى، بزرگ ما و فقیه ما و چهره برجسته شیعه در خراسان است. به بغداد نیز وارد شد و با اینکه در سن جوانى بود، همه بزرگان شیعه (شیوخ الطائفه) از او استماع حدیث می‌کردند.

سید بن طاوس مى‌گوید: شیخ صدوق کسى است که همه بر علم و عدالت او اتفاق دارند.

علامه مجلسى مى‏‌گوید: شیخ صدوق از بزرگترین علماى گذشته است و از جمله کسانى است که از آثار امامان بزرگوار تبعیت مى‏ کنند، نه از پندارها و خواهش‌هاى نفسانى خود. به همین دلیل است که اکثر علماى شیعه، کلام وى و پدرش را به منزله حدیث و روایات اهل بیت (ع) مى‌‏دانند.

سید محمد باقر خوانسارى می‌گوید: شخصیت نامدار و مورد اعتماد، پایه و ستون دین، رئیس محدثین، ابو جعفر دوم، مشهور به شیخ صدوق، در علم، عدالت، فهم مطالب، برجستگى شخصیت، فقاهت، جلالت قدر، وثوق و درست‌کردارى و تصانیف بسیار و حسن سلیقه‌‏اى که در تنظیم و تألیف آن‌ها به کار برده و در آراستگى به همه صفاتى که زیبنده شخصیت‌های نامى و صاحبان فضل و کمال است، بالاتر از آن است که نیازمند به بیان و گفتار یا محتاج به تقریر قلم و نوشتار باشد.

علامه بحر العلوم می‌گوید: شیخ صدوق، بزرگ بزرگان، استاد راویان شیعه، ستونى از ستون‌هاى شریعت اسلام و پیشواى محدثین است و در آنچه از امامان شیعه (ع) نقل مى‌‏کند، راست گفتار است. او به دعاى حضرت صاحب الامر (عج) به دنیا آمد و همین فضیلت و افتخار بزرگ، او را بس که امام عصر (عج) در نامه مبارکش، او را با کلماتى همچون فقیه، نیکوکار، مبارک و «ینفع الله به» (خدا به وسیله او نفع می‌رساند) وصف فرموده‏ است.

 

اساتید

  • علی بن بابویه قمی
  • محمد بن حسن ولید قمی
  • احمد بن علی بن ابراهیم قمی
  • علی بن محمد قزوینی
  • جعفر بن محمد بن شاذان
  • جعفر بن محمد بن قولویه قمی
  • علی بن احمد بن مهریار
  • ابوالحسن خیوطی
  • ابوجعفر محمد بن علی بن اسود
  • ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی

 

شاگردان

  • شیخ مفید
  • حسین بن عبیدالله غضائری
  • حسین بن علی بن بابویه قمی
  • حسن بن حسین بن بابویه
  • حسن بن محمد قمی
  • علی بن احمد بن عباس نجاشی
  • سید ابوالبرکات علی بن حسن جوزی حلی
  • ابوالقاسم علی بن محمد بن علی خزاز
  • سید مرتضی علم‌الهدی

 

آثار

  • من لا یحضره الفقیه
  • مدینه العلم
  • عیون اخبار الرضا
  • کتاب التوحید
  • الخصال
  • الامالى
  • معانى الاخبار
  • علل الشرائع
  • کمال الدین و تمام النعمه
  • ثواب الاعمال و عقاب الاعمال

 

عروج ملکوتی

این عالم بزرگوار، سرانجام پس از گذشت بیش از هفتاد سال از عمر شریف و پر برکتش، در سال ۳۸۱ قمری، دعوت حق را لبیک گفت و در شهر رى دیده از جهان فروبست. پیکر پاکش در میان غم و اندوه شیعیان در نزدیکى مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنى به خاک سپرده شد. آرامگاهش در این ایام به نام «ابن بابویه» در شهر رى مشهور است. در زمان فتحعلی شاه، جسد او بر اثر حادثه‌ای که باعث نبش قبر او شده بود، آشکار شد و پس از گذشت بیش از ۸۰۰ سال، پیکرش سالم باقی مانده بود.

زندگینامه محمد بن حسن طوسی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن حسن بن علی بن حسن (۳۸۵ – ۴۶۰ قمری)، مشهور به شیخ طوسی و شیخ الطائفه، از مشهورترین محدّثان و فقیهان شیعه بود.

 

ویژگی ها

وی در رمضان سال ۳۸۵ قمری، در طوس یکی از شهرهای خراسان متولد شد. در ۲۳ سالگی از خراسان به عراق آمد و از اساتیدی چون شیخ مفید و سید مرتضی استفاده کرد. خلیفه عباسی، کرسی تدریس کلام بغداد را به او سپرد. هنگامی که کتابخانه شاپور در آتش سوخت، به نجف رفت و در آنجا تدریس و فعالیت علمی خود را شروع کرد که باعث ایجاد تدریجی حوزه علمیه نجف شد.

نظرات و نوشته‌های فقهی او مثل نهایه، الخلاف و المبسوط، مورد توجه فقیهان شیعه است. التبیان، کتاب مهم تفسیری اوست. شیخ طوسی در سایر علوم اسلامی مثل رجال، کلام و اصول فقه نیز صاحب‌نظر بود و کتاب‌های او جزء کتاب‌های مرجع علوم دینی است. او تحول در اجتهاد شیعی را آغاز کرد و مباحث آن را گسترش داد و در برابر اجتهاد اهل سنت به آن استقلال بخشید.

شیخ طوسی از سرآمدان مکتب کلامی عقل‌گرای بغداد بود و روش استادان خود سید مرتضی و شیخ مفید را ادامه داد و به کمال رساند. شیخ طوسی در زمینه‌های مختلف علوم دینی به تالیف کتاب پرداخت و از رهگذر نفوذی که در جامعه علمی شیعه یافت و شاگردان بسیاری که تربیت کرد تاثیری دیرپای بر تفکر علمای شیعه گذارد. اجتهاد و عقل‌گرایی در فقه و عقاید شیعه با کوشش‌های شیخ طوسی بین شیعیان شیوه غالب شد و به سیطره روش اخبارگرایی برای چند سده پایان داد. وی را احیاگر علم اصول فقه و اجتهاد و نخستین کسی شمرده‌اند که باعث ورود اجتهاد به فقه شیعه شد.

پس از حمله ترکان سلجوقی به بغداد و حوادث پس از آن مانند آتش‌سوزی در کتابخانه شاپور و نزاع شیعه و سنی در بغداد، شیخ به نجف مهاجرت کرد و فعالیت علمی خود را در این شهر آغاز کرد و حوزه علمیه نجف با تلاش‌های او پاگرفت. شیخ توانست اوضاع تحصیلی آشفته و نابسامان نجف را تحت نظم درآورد و حلقه‌های درسی را تشکل بخشد. عده‌ای اندک، از کسانی که همراه شیخ از بغداد به نجف رفته یا شهرتش را شنیده بودند، به او پیوستند و دیری نپایید که شهر نجف مرکزیت علمی و فکری تشیع را از آن خود کرد. البته عده‌ای معتقدند پیش از ورود شیخ نیز در نجف حلقه‌های علمی و درسی شکل گرفته بوده است و نقش شیخ تثیبت و نظم‌بخشی به حوزه نجف بوده است.

وارد کردن روش عقلگرایانه و استدلال گرایانه در استنباط احکام فقهی، اغلب به عنوان برجسته‌ترین دستاورد شیخ طوسی در تاریخ فقه شیعی شناخته می‌شود. پیش از شیخ طوسی، روش حدیث‌گرایانه بر اندیشه فقهی شیعیان غالب بود. شیخ طوسی در کتاب المبسوط با بهره‌گیری از روش اجتهادی به استنباط احکام از روایات بر اساس قواعد اصولی پرداخت. روش اجتهادی شیخ طوسی تاثیر عمیقی بر سیر تاریخی فقه شیعه گذاشت و این روش تا مدت‌ها بدون رقیب در میان فقهای شیعه به کار گرفته شد. پس از شیخ حتی آرای فقهی وی نیز مورد قبول علما بود و کسی جسارت مخالفت با نظریات وی را نداشت، تا اینکه ابن ادریس باب اعتراض بر وی را گشود.

حل مسئله تعارض روایات رسیده از امامان، از دغدغه‌های شیخ طوسی بود. او با نگارش کتاب‌های “تهذیب الاحکام” و “الاستبصار فیما اختلف من الاخبار” روایات متعارض را جمع آوری کرد و به تأویل و توجیه تعارض‌ها و روش حل تعارض و استنباط احکام از این روایات پرداخت. توجه به فقه تطبیقی یا فقه مقارن از ویژگی‌های اندیشه فقهی شیخ طوسی است. اثر مهم او در این زمینه، کتاب الخلاف فی الاحکام است.

شیخ طوسی نویسنده کتاب التبیان فی تفسیر القرآن است. کتاب التبیان نخستین تفسیر شیعیان است که تمام سوره‌های قرآن را در برمی‌گرفت. تفسیرهای شیعیان پیش از شیخ طوسی، تنها به نقل روایاتی در تفسیر آیات قرآن بسنده می‌کردند. توجه شیخ طوسی به آرای دانشمندان شیعه و سنی و نقد و بررسی آرای تفسیری دیگر مفسران، استفاده از متون ادبی عرب پیش از اسلام و ارائه اطلاعات درباره لغات غریب قرآن و اختلاف قرائت و مسائل فقهی و کلامی و بلاغی آیات قرآن از جمله ویژگی‌های این تفسیر است.

از دید برخی، دیگر ویژگی روش تفسیری شیخ طوسی، رویکرد اجتهادی و عقل‌گرایانه او در تفسیر قرآن است که با رویکرد روایی مفسران قبل از او متفاوت بود. شیخ طوسی با استناد به آیات قرآنی، قرآن را متنی قابل فهم برای عقل بشر می‌داند و روایاتی را که تنها راه فهم قرآن را مراجعه به احادیث می‌دانند، نمی‌پذیرد.

از طوسی با عناوینی مانند فقیه الشیعه، فقیه الامامیه و شیخ الشیعه و عالمهم یاد کرده‌اند. اما در میان امامیه، مشهورترین لقب او شیخ الطائفه است. عنوان شیخ الطائفه درمیان امامیه، قبلاً به صفوانی اطلاق می‌شد. نجاشی که از معاصران شیخ طوسی بوده، از او با این عنوان یاد نکرده و فقط با عناوین «جلیل فی اصحابنا، ثقه، عین، من تلامذه شیخنا ابی عبدالله» از او نام برده است.

‌بنابراین، این عنوان پس از وفات طوسی یا دستِ کم پس از هجرت او از بغداد به نجف، به وی اطلاق شده است. در قرون بعدی، عنوان شیخ در میان امامیه به طوسی اختصاص‌ یافت. قزوینی رازی در قرن ششم، طوسی را «فقیه عالم و مفسر و مقری و متکلم» خوانده و نوشته که قول و فتوای طوسی مورد اعتقاد کامل علمای شیعی است.

وی از طوسی با عنوان «شیخ کبیر» یاد کرده و در شمار «محققان شیعۀ اصولی» و در کنار سید مرتضی از او نام برده است. علامه حلی از طوسی با عناوین «شیخ الامامیه» و «رئیس الطائفه» یاد نموده و بحرانی، به نقل از برخی مشایخ خود، از وی با عناوین «شیخ الطائفه، رئیس المذهب، امام فی الفقه و الحدیث» نام برده است. آرای شیخ طوسی، پس از وی، در میان امامیه با قبول عام روبرو شد. در برخی موضوعات، شیخ طوسی پیشگام علمای شیعه است. برای نمونه، او نخستین کس در میان شیعه است که تفسیری جامع بر سراسر قرآن نگاشت و کتابی تفصیلی در اصول فقه نوشت؛‌ بنابراین الذریعه استاد وی، سید مرتضی که در ۴۲۰ تألیف شده، پس از آن نوشته شده است.

به نوشتۀ علامه حلی، همگی علمای امامی پس از شیخ طوسی به او اقتفا کرده و به ذکر آرای او بسنده نموده‌اند.  طوسی با تلفیق آرای متفاوت در میان شیعه، به نوعی گردآورنده و تدوین کننده آرا و آثار مکاتب مختلف در حوزۀ علوم دینی امامیه است. وی کوشید تا از عقاید علمی امامیه قرائتی معیار عرضه کند؛ قرائتی که دست کم تا دو قرن پس از وی جایگاه ویژۀ خود را نگاه داشت. از همین روست که علمای بزرگ شیعی قرون بعد، از وی با عنوان «المهذب للعقائد فی الاصول و الفروع» یاد کرده‌اند.

شیخ طوسی راه میانۀ نص‌گرایی و اجتهاد فقهی را با تلفیق آموزه های مکتب قم و مکتب بغداد در میان امامیه استوار کرد و نهادینه ساخت. او را نخستین کسی دانسته‌اند که روش اجتهاد مطلق را در میان امامیه باب کرد. در کلام، طوسی بیشتر شارح مکتب کلامی مفید و سید مرتضی است، هرچند که مکتب کلامی قم و بغداد را تلفیق کرده و به همین دلیل، علمای امامی پس از وی آن را پذیرفته‌اند.

در مقدمه کتاب «النهایه» شیخ آمده است: گروهی از بزرگان شیعه؛ مانند حمدانی قزوینی، عبدالجبار بن عبدالله مقری رازی و حسن بن بابویه، در بغداد، این کتاب را با مباحثه می‌کردند. در ضمن مباحثه هر کدام از آنها ایراداتی به ترتیب ابواب و فصول آن  و همچنین اشکالات سندی و مانند آن به کتاب وارد می‌کردند و در غیاب شیخ به او معترض بودند. البته این جریان در زمانی اتفاق افتاد که شیخ طوسی به نجف مهاجرت کرده بود. در نهایت، همه علما جمع شده و قرار بر این گذاشتند که به نجف اشرف مشرف شده و سه روز، روزه بگیرند و غسل کنند و شب جمعه در حرم حضرت علی (ع) بمانند و مشغول عبادت شوند، تا شاید از طرف حضرت علی (ع) مطلب برای همه روشن گردد.

بنابراین، دسته جمعی به نجف اشرف رفته و پس از سه روز روزه و عبادت، شب جمعه در حرم به علی (ع) متوسل شدند. اواخر شب به خواب رفته و همگی آنها حضرت امیرالمؤمنین (ع) را در خواب دیدند. آن حضرت به آن‌ها فرمود: در فقه اهل بیت (ع)، کتابی که سزاوار اعتماد، اقتدا و رجوع کردن به آن باشد؛ مانند کتاب النهایه تصنیف نشده؛ یعنی کتاب نهایه از تمام کتب فقهی شیعه معتبرتر است. علت آن هم این است که مصنف او با قصد خلوص برای خدا و بدون هیچ گونه غرض دیگری آن را نوشته است. پس آن کتاب، از هر جهت بی‏‌نیاز کننده شما از کتاب‌های دیگر است. در صحت آن شک نکنید و به آن عمل کنید.

آنها وقتی از خواب بیدار شدند، هر یک اظهار نمودند خوابی دیده‌‏اند که دلیل بر صحت کتاب نهایه است، ولی قرار گذاشتند که هیچ‌کدام خوابشان را نقل نکنند، بلکه روی کاغذی بنویسند و بعد تطبیق نمایند تا چگونگی خواب‌ها معلوم شود. وقتی همه آنچه را در خواب دیده بودند روی کاغذ نوشتند، دیدند خواب همه یکی بوده، حتی عبارت‌ها نیز با هم هیچ فرقی نداشته است. برای همین، همگی خوشحال به منزل شیخ طوسی آمدند که داستان را به شیخ خبر دهند. وقتی وارد منزل شدند، شیخ به محض این که آنها را دید، فرمود: حرف و گفته مرا درباره کتاب قبول نکردید، تا از حضرت علی (ع) تعریف و مدح آن را شنیدید!

یکی از موثقین نقل می‌کند: وقتی که در نجف ساکن بودم، روزی مرحوم آیت الله خویی، پدرم را خواست. من نیز به همراه پدرم خدمت آن بزرگوار رسیدیم. ایشان رو به ما کرده و فرمودند: جنازه شیخ طوسی در حال تعمیر قبر نمایان شده و قرار است با چند نفر به زیارت بدن آن مرحوم برویم. لذا خواستم شما هم همراه من باشد. با هم به سوی مقبره شیخ طوسی رفتیم. مرحوم آیت الله العظمی آقای حکیم و مرحوم آیت الله العظمی شاهرودی و عده‌ای دیگر هم آمده بودند. همه ما مشاهده کردیم که جنازه شیخ طوسی پس از گذشت قرن‌ها، تازه و سالم مانده است.

اساتید

  • احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز
  • احمد بن محمد بن موسی
  • حسین بن عبیدالله بن غضائری
  • علی بن احمد بن محمد بن ابی‌جید
  • شیخ مفید

 

شاگردان

بیش از ۳۰۰ تن از مجتهدان شیعه و بسیاری از اهل سنت، از شاگردان شیخ طوسی بوده‌اند. نام برخی از آن‌ها از این قرار است:

  • آدم بن یونس بن ابی مهاجر نسیفی
  • ابوبکر احمد بن حسین بن احمد خزاعی
  • ابوطالب اسحاق بن محمد قمی
  • ابوابراهیم اسماعیل برادر اسحاق مذکور
  • ابوالخیر برکة بن محمد بن برکة اسدی
  • ابوالصلاح تقی بن نجم الدین حلبی
  • ابوابراهیم جعفر بن علی بن جعفر حسینی
  • شمس الاسلام حسن قمی
  • ابومحمد حسن بن عبدالعزیز بن حسن جبهانی
  • ابوعلی طوسی، فرزند شیخ طوسی
  • موفق الدین حسین بن فتح واعظ جرجانی
  • ابوعبدالله حسین بن مظفر حمدانی
  • ابوالوضاح ذوالفقار حسینی مروزی
  • زین بن علی بن حسین حسینی

 

آثار

  • تهذیب الأحکام
  • الإستبصار فیما اختلف من الأخبار
  • کتاب الإمالی
  • کتاب الغیبة
  • الابواب معروف به رجال شیخ طوسی
  • الفهرست
  • اختیار معرفة رجال
  • التبیان فی تفسیر القرآن
  • المسائل الدمشقیه فی تفسیر القرآن
  • المسائل الرجبیه فی تفسیر آیة من القرآن
  • النهایة فی مجرد الفقه و الفتوی
  • المبسوط فی الفقه الإمامیة

 

عروج ملکوتی

شیخ طوسی در شب دوشنبه ۲۲ محرم سال ۴۶۰ درگذشت و در نجف در خانه خویش به خاک سپرده شد. بنا به وصیت وی، آنجا تبدیل به مسجد شد. این مسجد هم‌اکنون در قسمت شمال بقعه علوی، به نام مسجد طوسی معروف است.

زندگینامه فضل بن حسن طبرسی

 

به نام آفریننده عشق

 

فضل بن حسن بن فضل طَبْرِسی (۴۶۸ یا ۴۶۹ – ۵۴۸ قمری) ملقب به امین الاسلام، از مفسران نامدار شیعه و نویسنده تفسیر مجمع البیان است.

 

ویژگی ها

او در قرن ششم قمری می‌زیست و محدّث، فقیه و متکلّم نیز بود. سال تولد او به طور دقیق مشخص نیست ولی برخی محققان آن را در سال‌های ۴۶۷ تا ۴۶۹ قمری دانسته‌‌اند. محل تولد او نیز در منابع قدیمی نیامده است. نویسنده کتاب طبرسی و تفسیر مجمع البیان او را متولد مشهد دانسته است و برای مدعای خود منبعی ذکر نکرده است. فرزند او ابونصر حسن بن فضل بن حسن طَبرِسی، صاحب کتاب «مکارم الأخلاق» است و نوۀ او ابوالفضل علی بن حسن بن فضل طبرسی، صاحب مشکاة الانوار است که در تکمیل کتاب مکارم الاخلاق نگاشته شده است.

درباره این که طبرسی اهل کجاست اختلاف شده است‌ برخی او را مازندرانی و برخی اهل تفرش می‌دانند. این اختلاف ناشی از اختلاف در آوانگاری شهرت طبرسی است. برخی آن را طَبَرسی خوانده‌اند، با این ادعا که این کلمه نشان‌دهنده انتساب به طبرستان است. میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء، محمدعلی مدرس تبریزی در ریحانة الادب  و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات بر این اصرار دارند. برخی نیز گفته‌اند نسبت به طبرستان، طبری یا طبرانی یا طبرستانی خواهد بود و نه طبرسی، بلکه نام دقیق مؤلف مجمع البیان، طَبْرِسی است که عربی شده تَفرِشی است و تفرشی منسوب به شهری در نزدیکی قم و اراک است. شبیری زنجانی رجال شناس و مرجع تقلید نیز او را اهل تفرش می‌داند.

طبرسى، فقیهى ارجمند، ادیبى چیره دست، مفسرى بى ‏نظیر، مورخى بی‌مانند، محدّثى عالی‌قدر، متکلمى توانا و نویسنده‌ای بزرگ می باشد. تألیفات این مرد بزرگ و شخصیت عظیم الشأن و جلیل القدر در هر موضوعى از مباحث دینى مورد توجه علما و محققین گرفته و در تمام اعصار و امصار و در همه شهرها و ولایات محل استفاده و استناد قرار دارد. نخستین کسى که در باره طبرسى سخن گفته است ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهقی است. وى گوید: طبرس منزلى است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت است و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده‌‏اند و مرقد او آنجا است به قرب مسجد قتلگاه و از اقارب نقباى آل زباره بودند.

تصانیف بسیار است او را و غالب بر تصانیف او اختیارات است و اختیار از کتب رتبه بلند دارد. مثلا از کتاب مقتصد در نحو اختیارى نیکو کرده است به غایت کمال و از شرح حماسه مرزوقى اختیارى کرده است فی غاية الجودة. او را تفسیرى است مصنف ده مجلد و کتب دیگر بسیار و در علوم حساب و جبر و مقابله نیز مشار الیه بود. در «نامه دانشوران» آمده است: اسمش فضل است پسر على بن فضل و لقبش امین الدین. وى در علم تفسیر از أئمه و در فقه از مجتهدین و در حدیث از ثقات معدود می‌گردد و از مشاهیر مائه ششم هجرى محسوب می‌شود. تصانیف او در فن شریف تفسیر اشتهار کامل و اعتبار تمام دارد. ترجمه حال این بزرگوار را صاحب ریاض العلما که از تلامذه مجلسى دوم بوده است از همه علمای رجال بهتر نوشته است.

علماى رجال در احوال طبرسى می‌نويسند: از جمله روایات شیخ طبرسی صحیفه الرضا (ع) است و این صحیفه مبارکه قرب هفتصد بیت کتابت دارد و فعلا در نزد نگارنده موجود است. احادیث منطویه و اخبار مرویه آن اختصاص دارد به حضرت امام ابو الحسن على بن موسى (ع)‌. شیخ طبرسى آن را به سند خود که متصل می‌شود به حضرت مقدس رضوى روایت فرموده و اخذ روایت آن را در زمانى که مجاور تربت شریف حضرت رضا (ع) بوده، نموده است.

از صاحب ریاض العلما چنین نقل شده است: مشهور است طبرسی دچار سکته شد‌. گمان بردند که وفات یافته است، پس او را دفن کردند. طبرسی به هوش آمد و خود را در قبر دید. نذر کرد که اگر خدا او را از این بلا نجات دهد، کتابی در تفسیر قرآن تألیف کند. از قضا، شخصی قبر او را نبش کرد. هنگامی که نبش قبرکننده به درآوردن کفن‌های او مشغول شد، طبرسی دست او را گرفت. آن شخص ترسید. طبرسی قصه را برای او تعریف کرد. نبش قبر کننده او را بر دوش گرفته، به خانه رساند. طبرسی کفن خود و اموالی به نبش قبر کننده بخشید و آن شخص نیز از کار خود توبه کرد. طبرسی نیز در عمل به نذر خود کتاب مجمع البیان را تألیف کرد.

 

از منظر فرهیختگان

در «مجالس المؤمنین» آمده است: امین الدین، ثقة الاسلام، ابو على فضل بن حسن طبرسى،  از بزرگان مفسرین و ارکان علماى تفسیر است. تفسیر بزرگ وى، مجمع البیان، خود دلیل بارزى است که این بزرگوار در علوم و معارف قرآن در چه پایه بلندى بوده و او را در میان علماى امت مقامى بسیار ارجمند است.

سید محسن امین می‌گوید: فضیلت و مقام طبرسى و بزرگوارى و عظمت وى در میان علماى امامیه روشن‏‌تر  از این است که بیان گردد. وفور علم و دانش و کمالات عالیه وى بر همگان واضح و مبرهن است و کسى را در این مورد سخنى نیست. وثاقت و عدالت او نیز نزد علماى رجال محرز و مسلم می‌باشد. کتاب مجمع البیان، بزرگترین شاهد بر وسعت اطلاعات و کمال او است.

در «نقد الرجال» آمده است: طبرسى از ثقات و اجلای مذهب امامیه به شمار می‌رود. عدالت، فضیلت و شایستگى وى بر هیچ کس پوشیده نیست. تصانیف و تألیفات او هر کدام در موضوع خود، کم‌نظیر و قابل استناد می‌باشد. آثار طبرسى در میان آثار علماى شیعه مانند ستارگان فروزان می‌درخشند.

در «روضات الجنات» آمده است: شیخ شهید سعید، محقق فقیه فرید، امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسى، از فضلاى عالی‌قدر و محققین ارجمند است. طبرسى در فقه، حدیث، تفسیر و ادبیات، سرآمد علماى زمان خود بود و در هر دانشى تبحر داشت. جلالت قدر و عظمت مقام وى در نزد همگان روشن و واضح است. تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع وى از مهمترین آثار علمى هستند که وفور دانش و کثرت اطلاعات او را بیان می‌کنند.

محدث نورى می‌گوید: افتخار علماى اعلام و امین ملت اسلام، مفسر بزرگوار، فقیه ارجمند، ابو على فضل بن حسن طبرسى، از بزرگان علما و رجال کامل و باجلالت بی‌شمار است. تفسیر مجمع البیان که از هنگام تألیف تا کنون مورد استفاده مفسرین بوده و تمام جویندگان علوم قرآن از وى استفاده می‌برند، از آثار این عالم جلیل القدر است. این عالم بزرگوار تألیفات دیگرى نیز دارد که هر کدام در موضوع خود جالب و قابل استفاده می‌باشند.

محدث قمى می‌گوید: فضل بن حسن طبرسى که دوست و دشمن به وفور علم و دانش و فضل و کمال وى گواهى می‌دهند، یکى از ثقات فقها و محدّثین عالی‌قدر است. مجمع البیان یکى از تألیفات این محقق عظیم الشأن است که شیخ شهید در باره آن می‌گوید: مانند این تفسیر نوشته نشده و مؤلف آن از بزرگوارترین افراد علماى امامیه است.

 

اساتید

  • ابوعلی بن شیخ طوسی
  • ابوالوفاء عبدالجبار بن علی المقری رازی
  • حسن بن حسین قمی رازی
  • موفق الدین ابن الفتح الواعظ بکرآبادی
  • سید ابوطالب محمد بن الحسین جرجانی

 

شاگردان

  • فرزند وی، ابونصر حسن بن فضل
  • ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب
  • شیخ منتجب الدین
  • قطب راوندی
  • سید فضل الله راوندی
  • سید ابوالحمد مهدی بن نزار حسینی قاینی

 

آثار

  • مجمع البیان
  • جامع الجوامع یا جوامع الجامع
  • الوافی
  • اعلام الوری باعلام الهدی
  • اعلام الهدی فی فضائل الائمة (ع)
  • تاج الموالید
  • الآداب الدینیة
  • النور المبین
  • الفائق

 

عروج ملکوتی

شیخ طبرسى در شب عید قربان سال ۵۴۸ قمری در شهر سبزوار دیده از جهان فروبست و جنازه‌اش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مقبره قتلگاه به خاک سپردند. مزار طبرسى اکنون در مشهد مقدس در حاشیه غربى خیابان طبرسى (خیابانى که به نام وى نام‌‏گذارى شده) موجود است و در این اواخر یکى از مردان نیکوکار، ساختمان مجللى بر روى آن ساخته و در حال حاضر مزار او یکى از مزارات مشهور مشهد مقدس می‌باشد. افندی اصفهانی و محمد باقر خوانساری هر دو تصریح به شهادت طبرسی نموده‌اند و حاجی نوری می‌نویسد: کسانی که شرح حال او را نوشته‌اند چگونگی شهادت او را ذکر نکرده‌اند؛ شاید وی با سم به شهادت رسیده و لذا شهادت او معروف نگردیده است. آیت الله سبحانی این ادعا را جزء اوهام دانسته که هیچ منبعی قبل از ریاض العلما ندارد.

زندگینامه سید رضی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن حسین رضی (۳۵۹ – ۴۰۶ قمری) از شاعران و فقیهان قرن چهارم شیعه و گردآورندهٔ نهج‌البلاغه بود.

ویژگی ها

وی در محله شیعه نشین کرخ بغداد دیده به جهان گشود و نام زیباى محمد به خود گرفت. محمد که بعدها به شریف‌رضى و سید رضى شهرت یافت از خاندانى برخاست که همه از بزرگان دین و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهیزکاران کم مانند و روزگار بودند. پدر و مادر سید رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان امام حسین (ع) بودند. نسب وى از جانب پدر، با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد.

نقل است: روزى شیخ مفید به منظور تدریس، قدم بر مسجد براثا گذاشت و درس را شروع کرد. چند لحظه بعد، بانوى محترمى را دیدند که دست دو فرزند کوچک را گرفته بود. بانوى پاکدامن در کمال متانت رو به شیخ کرد و گفت: اى شیخ! اینان دو فرزند من، سید مرتضى و سید رضى هستند. به خدمت شما آورده‌ام تا فقه به آنان بیاموزى. با شنیدن این کلام، شیخ شروع به گریستن کرد. وقتی دلیل را پرسیدند، وی گفت: یک شب در خواب دیدم در همین مسجد نشسته‌ام و مشغول تدریس هستم. در خواب، حضرت فاطمه زهرا (س) را دیدم که دست دو فرزندش امام حسن و امام حسین (ع) را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شیخ! دو فرزندم حسن و حسین را پیش آوردم تا ایشان را فقه بیاموزى. اکنون تعبیر خوابم را فهمیدم.

سید رضى از همان اوایل کودکى با اشتیاق فراوان به تحصیل و فراگیرى علوم روی آورد. وى از جدیت و پشتکارى برخوردار بود که پیشرفت علمى و ادبى او را سرعت مى‌بخشید. سید رضى از تمام فرصت‌های عمرش بهره‌هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن، صرف و نحو، حدیث، کلام، بلاغت فقه، اصول تفسیر و فنون شعر و… را آموخت تا اینکه در بیست سالگى از تحصیل بى‌نیاز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت.

سید رضى از بزرگترین صاحبان فصاحت و بلاغت بود که از درکى صحیح و ذوقى سلیم برخوردار بود. وى اولین چکامه قصیده‌اش را در مدح و ستایش اهل بیت (ع) سرود. او در آن هنگام بیش از ۹ سال نداشت اما چنان مهارتى از خود نشان داد که همگان را شگفت زده کرد. او در طول حیات شعر و شاعرى خود، تاثیری گذاشت که لقب اشعر قریش، اشعر عرب و سرآمد شعراى قریش و عرب را به خود اختصاص داد و آثار گرانبهایى از جمله دیوان اشعار که به گفته ثعالبى، چهار مجلد مى‌باشد، به یادگار گذاشت.

جوانمردى همچون سید رضى رسالت خود را فقط در بحث، تحقیق، تالیف و شعر و شاعرى نمى‌دید بلکه با پیروى از جد بزرگوارش امیر مؤمنان على (ع) به دستگیرى از محرومان و ستمدیدگان مى‌شتافت و نصرت دین خدا را هدف نهایى خود قرار می‌داد. او شیفته خدمت بود، نه تشنه قدرت. از این رو، تنها مسئولیت‌هایى را به عهده گرفت که ویژگی‌های مردمى داشت؛ مانند نقابت علویان، امارت حاجیان و دیوان مظالم.

سید رضى همه خلفاى بنى عباس را غاصب مى‌دانست و از آن‌ها متنفر بود؛ به خصوص از القادر بالله زیرا مردى خودخواه و جاه‌طلب بود و در پى بهانه‌ای مى‌گشت تا ابهت و شخصیت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سید رضى را از بین ببرد. از طرفى دیگر سید رضى در همان زمان تنفر و انزجار خود را طى اشعارى آشکار ساخت که همچون رعد در همه جا پیچید و غوغایى به پا کرد. یک روز، خلیفه، سید رضی را برای رسوا کردن به مجلسی دعوت کرد اما سيد رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خلیفه را رد کرد و در مجلس ‍ وى حاضر نشد. از این رو،  خلیفه غضبناک شد و سید رضى را از تمام مسئولیت‌هاى مهم اجتماعى برکنار کرد. در مجلس خلیفه صورت جلسه‌ای هم تدارک دیده بودند که مى‌خواستند از آن بر ضد حکومت علویان مصر کنند. وقتى صورت جلسه را براى امضا پیش سید رضى آوردند از امضاى آن امتناع ورزید.

سید رضى، سخنورى شجاع و بى‌باک، اقیانوسى بیکران و روحش سراسر امواج خروشان حماسه بود که بر ساحل نظاره‌ها رخ مى‌نمود. او از هیچ مقام، قدرت و صاحب منصبى واهمه به دل راه نمى‌داد. سید والامقام،  همه خلفاى بنى عباس را غاصبان خلافت و ولایت و حکومت اسلامى مى‌دانست و هر چند، بنا به شرایط نامناسب زمان مجبور به مبارزه منفى بود، با این حال، لحظه‌اى از فکر براندازى نظام و ترسیم کربلا و تجدید عاشورا غافل نبود.

روزی سید رضى نزد الطایع بالله نشسته بود و بى‌اعتنا به جاه و جبروت خلیفه، محاسن خود را به دست گرفته و به طرف به طرف بینى بالا مى‌برد. خلیفه روباه صفت که خواست بر سید طعنه بزند و قدرت پر زرق خود را به رخ او بکشد، رو به سید گفت: گمان مى‌کنم بوى خلافت را استشمام مى‌کنى؟! سید رضى با همان متانت و شجاعت همیشگى پاسخ داد: بلکه بوى نبوت را استشمام مى‌نمایم! سید بزرگوار در کنار کارهاى بس سنگین نقابت و دیوان مظالم و… همواره به فکر تحصیل طلاب بود. از این رو، در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد که نتیجه اندیشه‌اش ایجاد دانشگاه شبانه روزی شد که تا آن زمان سابقه نداشت.

باید دانست که تاسیس دارالعلم سید رضى ده‌ها سال پیش از تاسیس مدرسه نظامیه بغداد و با وجود هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملک طوسى، صورت گرفته است. او تقریبا حدود هشتاد سال بعد از سید رضى، به این کار اقدام ورزیده است. سید رضى در دوران جوانى به تفسیر و توضیح آیات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوایل کودکى آغاز شده بود. چنانکه بعد از یادگیرى، انس دائم و رابطه همیشگى با قرآن برقرار کرد. او همواره با زمزمه کلام الهى آینه دل را جلا مى‌بخشید. او با قلمى روان و علمى فراوان، خدمات ارزنده‌اى ارائه کرد. براى کتاب وحى، تفسیر نوشت، احکام فقهى تدوین کرد، با اشعار نغز و قصیده هاى بلند خود، سیل معارف روان ساخت و مسئولیت‌هاى طاقت فرساى دینى، سیاسى و اجتماعى را بر عهده گرفت.

وى مى بایست از فضاى آزاد به وجود آمده، کمال استفاده را مى‌برد و با شناساندن اصالت شیعه، اسلام واقعى را به جهانیان معرفى مى‌کرد. سید رضى به خوبى مى‌دانست که رسالت بدون امامت، ناقص است و شهر علم پیامبر (ع) بدون وجود على (ع)، شهرى بى‌دروازه مى‌ماند و بدون معصوم، قرآن بدون مفسر خواهد بود. شریف رضى با این تفکر الهى، کار بزرگى را آغاز کرد. همان کارى که ثمره شیرینش در کلام بلند مولا على (ع) به بار نشست و کتاب همیشه جاودان نهج‌البلاغه را به ارمغان آورده که نام و یاد سید رضى را براى همیشه زنده نگه داشت. در حقیقت او اولین عالمى است که کلمات و خطبه‌هاى سراسر بلاغت امیرالمؤمنین (ع) را گردآورى و تدوین کرد.

سید رضی، روزی در نماز به برادر بزرگتر خود سید مرتضی علم الهدی اقتدا نموده بود. وقتی همه به رکوع رفتند، در میانه نماز، مرحوم سید رضی نماز جماعت خود را به هم زد و به صورت فُرادی نمازش را از سرگرفت. بعضی از مردم اعتراض نمودند که چرا نماز را به جماعت تمام نکردی؟ آن جناب در جواب گفت: من دیدم برادرم در رکوع، در دریای خون غوطه‌ور شده بود و به همین خاطر نماز خودم را فرادی خواندم. سؤال کنندگان، این سخن وی را به گوش برادرش سید مرتضی رساندند و آن جناب وقتی این سخن را شنید، خطاب به آنها فرمود: بله، برادرم راست گفته است، چرا که من در وقت رکوع نماز، فکرم رفت سراغ مسئله‌ای در مورد حیض که از من سؤال شده بود (و به راستی که باطن این فکر من، برای او ممثّل شده است.)

علی اکبر الهیان می‌فرمود: سید رضی به مقاماتی رسیده بود که می توانست روح خود را از تن جدا کند و در عالم موجودات به سیر و سیاحت بپردازد؛ اما یک وقت که تازه روح خود را از بدن خارج کرده بود، مادرش برای کاری به اتاق رفت و او را صدا زد، اما جوابی نشنید. سید رضی فهمید و دست و پاچه شد تا مادرش از رازش اطلاع پیدا نکند. بنابراین فورا خود را به بدنش رسانید و از آن به بعد به خاطر مادرش چنین کاری نمی‌کرد.

 

از منظر فرهیختگان

عبدالملک ثعالبى، شاعر معاصر سید رضى مى‌نویسد: تازه وارد ده سالگى شده بود که به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجیب ترین سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همه خوبى هاست.

خطیب بغدادى در کتابش مى‌گوید: سید رضى کتاب‌هایی در معانى قرآن نگاشته است که مانند آن کمتر یافته مى‌شود.

جمال الدین ابى المحاسن یوسف بن تغرى بردى اتابکى مى‌نویسد: سید رضى موسوى، عارف به لغت، احکام، فقه و نحو و شاعرى فصیح بود. او و پدرش و برادرش پیشواى شیعیان بودند.

 

اساتید

  • ابو اسحاق ابراهیم بن احمد طبرى
  • ابوعلى فارسى
  • ابوسعید سیرافى
  • قاضى عبدالجبار بغدادى
  • عبد الرحیم بن نباته
  • ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اکفافى
  • ابوالفتح عثمان بن جنى
  • ابوالحسن على بن عیسى
  • ابوحفص عمر بن ابراهیم
  • ابوالقاسم عیسى بن على

شاگردان

  • سید عبد الله جرجانى
  • شیخ محمد حلوانى
  • شیخ جعفر دوریستى
  • شیخ طوسى
  • احمد بن على بن قدامه
  • ابوالحسن هاشمى
  • مفید نیشابورى
  • ابوبکر نیشابورى خزاعى
  • قاضى ابوبکرى عکبرى
  • مهیار دیلمى

آثار

  • نهج البلاغه
  • تلخیص البیان عن مجازات القرآن
  • حقایق التاءویل فى متشابه التنزیل
  • معانى القرآن
  • خصایص الائمه
  • الزیادات فى شعر ابى‌ تمام
  • تعلیق خلاف الفقهاء
  • کتاب مجازات آثار النبویه
  • تعلیقه بر ایضاح ابى على
  • الجید الحجاج
  • دیوان اشعار

 

عروج ملکوتی

سید رضی در سن ۴۷ سالگی و در سال ۴۰۶ قمری در شهر بغداد درگذشت و در کاظمین، در کنار قبر امام موسی کاظم و امام جواد (ع) دفن شد.