نوشته‌ها

زندگینامه محمدباقر مجلسی

 

به نام آفریننده عشق

 

علامه ملا محمد باقر اصفهانى معروف به «علامه مجلسى» و «مجلسى دوم» سومین پسر دانشمند ملا محمد تقى مجلسى اول است. بگفته میر عبد الحسین خاتون ‏آبادى در تاریخ «وقایع الایام و السنین» علامه مجلسى در سال ۱۰۳۷ در دار العلم اصفهان دیده بدنیا گشود، ولى در مرآت الاحوال ولادت او را بسال ۱۰۳۸ نوشته است.

علامه مجلسى از همان اوان کودکى با هوشى سرشار و استعدادى خدا داد و پشت کارى مخصوص، بتحصیل علوم متداوله عصر پرداخت. چون در سایه تعلیمات و مراقبت پدر علامه‏اش که خود نمونه کامل یک فقیه بزرگ و عالم پارسا بود، شروع بکار نمود، در اندک زمانى مراحل مختلفه علمى را یکى پس از دیگرى طى کرد. از همان سنین جوانى آثار نبوغ از سیماى جالبش آشکار بود، و هر کس او را می دید آینده درخشانى را برایش پیش بینى میکرد.

 

ویژگی ها

از تألیفات انبوه ایشان مخصوصا دائره المعارف «بحار الأنوار» و «مرآت العقول» شرح اصول کافى آن علامه روزگار استفاده مى‏ شود و از اشاره و تصریحى که خود در خلال بعضى از بیان‏ها و توضیحات بحار میکند، و از مجموع آنچه استادان و شاگردان و معاصرانش در باره او گفته‏ اند، و آنچه خود در دیباچه جلد اول بحار نوشته است، بخوبى استفاده مى ‏شود که آن مرد فزون مایه بعد از تکمیل تحصیلات خود در فنون و علوم: فقه، حدیث، رجال، درایه، ادبیات عرب، کلام، حکمت و فلسفه، ریاضى و طب و غیره با واقع بینى مخصوصى به تحقیق در اخبار اهل بیت عصمت و طهارت پرداخت و با استفاده از شرائط مساعد و قدرت سلطان وقت شاه سلیمان‏ صفوى، بجمع ‏آورى کتابهاى مربوطه و مدارک لازمه، از هر مرز و بومى که بود همت گماشت.

آنگاه براى تأمین هدف بزرگ و منظور عالى خود و مسئولیتى که بعهده گرفته بود، یک دوره کامل اخبار روایات ائمه اطهار را در هر باب و هر موضوعى از نظر گذرانید.

سپس در زمانى که درست وارد چهل سالگى عمر گرانبهایش شده و بکمال عقل رسیده بود، با بنیه‏ اى سالم و نشاطى عجیب و دانشى پر مایه و اطلاعى وسیع، دست بیک اقدام دامنه دار و اساسى زده، شالوده بناى عظیمى را که می باید تا ظهور قرین السرور امام زمان ارواحنا فداه باقى و برقرار بماند، پى ریزى کرد و با تکمیل این بناى محکم و تأمین آن منظور ضرورى که همانا تألیف کتاب بزرگ «بحار الأنوار» است نام نامیش در همه جا پیچید و آوازه فضل و علم و همت بلندش در سراسر دنیاى اسلام بگوش دوست و دشمن و عالى و دانى رسید. بطورى که در حیات خودش آثار قلمى و فکریش، در اقصى نقاط دنیاى اسلام و بلاد کفر منتشر گشت، و همچون قند پارسى به بنگاله بردند!

یکى از کارهاى معروف علامه مجلسى اینست که وى متصدى شکستن بتهاى هندوها در دولتخانه شاهى بود. این واقعه را معاصر او میر عبد الحسین خاتون‏ آبادى در وقایع ماه جمادى الأولى سال ۱۰۹۸ در تاریخ خود «وقایع السنین» نگاشته است.
همچنین محدث بزرگوار سید نعمت الله جزائرى که از شاگردان مشهور علامه مجلسى است در کتاب «مقامات» مینویسد: به استاد ما خبر دادند که بتى در اصفهان هست که کفار هند آن را پنهانى میپرستند. استاد هم دستور داد آن را خورد کنند.
بت پرستان هند حاضر شدند، مبالغ هنگفتى بشاه ایران بدهند که نگذارد آن بت شکسته شود و اجازه دهد آنها بت مزبور را بهندوستان ببرند، ولى شاه ایران (شاه‏ سلیمان صفوى) نپذیرفت.

وقتى بت شکسته شد، خادمى که ملازم و مراقب آن بت بود، تاب نیاورد ریسمانى بگردن خود آویخت و انتحار کرد.
در همین سال که علامه مجلسى با تألیف کتاب «بحار الانوار» و دیگر کتب نافع و مؤثر خود و نفوذ روز افزونش، شخصیت ممتاز و مقام علمى و عملیش زبانزد خاص و عام بود، تا جایى که ارکان دولت و شخص شاه صفوى نیز تحت تأثیر جامعیت و موقعیت وى قرار گرفتند، از میان آن همه دانشمند مشهورى که در اصفهان و سایر شهرهاى ایران میزیستند، فقط او که در آن موقع شصت و یک سال داشته است، از طرف شاه سلیمان صفوى بمنصب شیخ الاسلامى که بزرگترین مقام دینى بود برگزیده شد و تا پایان عمر نیز در این سمت باقى بود.

میر عبد الحسین خاتون ‏آبادى نامبرده در تاریخ فارسى خود (وقایع السنین) مینویسد: در سنه ۱۰۹۸ که معروف بسال شکستن بتهاست، پادشاه سلیمان جاه پادشاه ایران، ایشان را شیخ الاسلام باستقلال کردند. مد الله تعالى فی عمره و اطال بقاه و تا حال که روز پنجشنبه نوزدهم صفر است از سنه ۱۱۰۴ بحمد الله تعالى عامه و خاصه اهل روزگار از افادات و کتب مصنفه او مستفید میشوند».

و نیز در ضمن وقایع همان سال مینویسد: روز شنبه چهارم شهر جمادى الاولى سنه ۱۰۹۸ نواب اشرف اقدس همایون شاه سلیمان صفوى بهادر خان از راه تصلبى که داشت از براى ترویج امور شرعیه مقدسه و تنسیق امور شیعیان مولانا محمد باقر مجلسى را تعیین فرمودند به «شیخ الاسلامى» دار السلطنه اصفهان و از راه رعایت علما و استرضاء خواطر ایشان مکرر بر زبان خجسته بیان لفظ التماس جارى ساختند!

علامه مجلسى با احراز منصب شیخ الاسلامى قدرت مهمى بهم زد، و از آن فرصت، حد اکثر استفاده را نمود و تا سر حد امکان، در رونق و رواج علم و حدیث شیعه، و حمایت از اهل علم و مردم بى‏پناه و امر بمعروف و نهى از منکر و محدودیت بیگانگان اسلام، و مبارزه با ظلم و زور گوئى که پیش از وى کسى قدرت جلوگیرى آن را نداشت کوشید، و بهمین جهت او یگانه ملجأ ستمدیدگان و مایه امید بى‏پناهان و خانه او مجمع فضلاء هر دیار اعم از عرب و عجم بود، و به بهترین وجه از طالبان علم و فضل دستگیرى و دلجوئى مینمود. بعلاوه او از لحاظ خانوادگى نیز واجد همه شرائط مرجعیت و ریاست دینى و علمى بود، بطورى که ارکان دولت و ملت پیش از آنکه وى شیخ الاسلام شود و بعد از آن، هیچ گاه از مساعدت و معاونت وى در راه ترویج افتخارات دین و مذهب مضایقه نمی کردند.

علامه نورى از بعضى از شاگردان صاحب جواهر رحمة الله نقل مى‏كند كه گفت: استاد ما شيخ الفقهاء صاحب كتاب «جواهر الكلام» روزى در مجلس بحث و تدريس خود فرمود: ديشب در عالم رؤيا مجلس عظيم و با شكوهى را ديدم و جماعتى از علماء در آن حضور داشتند و دربانى كنار درب آن مجلس بود. من از او اذن گرفتم و او مرا وارد مجلس نمود، ديدم تمام علماء از متقدمين و متأخرين در آن مجلس جمع بودند و علامه مجلسى در صدر آن مجلس بود. من در شگفت شدم و از آن دربان سؤال كردم از علت تقدّم علامه مجلسى بر ديگران، او در پاسخ گفت: او نزد ائمّه عليه السلام معروف است.

از شیخ عباس قمی نقل شده است: علامه مجلسی را در عالم رویا دیدند که دارای مقامی رفیع و استثنایی است و باب الائمه است. فرزند محمد علی شاه آبادی می‌ گوید: وقتی از اصفهان برمی گشتم، پدرم فرمودند: به زیارت قبر علامه مجلسی رفتی؟ گفتم: خیر. فرمودند: پس برای چه به اصفهان رفتی؟!

 

اساتید

  • ملا محمد تقى مجلسى
  • ملا محمد صالح مازندرانى
  • مولى حسین على
  • میر رفیع الدین محمد بن حیدر حسینى طباطبائى نائینی
  • میر محمد قاسم طباطبائى کوهپائى
  • محمد بن شریف بن شمس الدین رویدشتى اصفهانى
  • شیخ حر عاملى
  • ملا محسن فیض کاشانى

 

شاگردان

در این بخش شاگردانى که نزد وى تحصیل کرده ‏اند، یا از وى بدریافت اجازه نائل گشته‏ اند، مذکور می گردد. محدث نورى در فیض القدسى می نویسد: اینان دانشمندانى هستند که من آنها را شناخته‏ ام، در حالى که شاگردان علامه‏ مجلسى بیش از اینهاست که من بگویم توانسته ‏ام با کمى اطلاع و فقدان وسیله، بر اسامى همه آنها اطلاع یابم. میرزا عبد الله اصفهانى شاگرد مجلسى در «ریاض العلماء» مینویسد: «شاگردان استاد بالغ بر هزار نفر بودند! و شاگرد دیگرش سید نعمت الله جزائرى در «انوار نعمانیه» مینویسد: بیش از هزار نفر بودند!!

جمعی از شاگردان ایشان:

  • سید نعمت الله جزائرى
  • محمد صالح بن عبد الواسع داماد مجلسى
  • محمد حسین خاتون ‏آبادى
  • محمد اردبیلى
  • میرزا عبد الله اصفهانى
  • مولى ابو الحسن شریف بن محمد طاهر عاملى اصفهانى
  • میرزا علاء الدین گلستانه
  • محمد طاهر بن حاج مقصود على اصفهانى
  • محمد قاسم بن محمد رضا هزار جریبى
  • ملا محمد اکمل
  • سلیمان ماحوزى بحرینى
  • ملا رفیع بن فرج گیلانى
  • احمد بن محمد حظى بحرینى
  • محمد بن یوسف نعیمى بلاذرى

 

آثار

  • حیات القلوب
  • حلیه المتقین‏
  • عین الحیات‏
  • مشکلات الأنوار مختصر عین الحیات
  • زاد المعاد
  • تحفه الزائر
  • حق الیقین
  • جلاء العیون
  • ‏ ربیع الاسابیع
  • ‏مقباس المصابیح
  • بحار الأنوار

 

از منظر فرهیختگان‏

محدث عالی مقام شیخ حر عاملى مؤلف کتاب با عظمت «وسائل الشیعه» که خود از مفاخر علماى ما و هم عصر علامه مجلسى است و شیخ الاسلام مشهد مقدس بوده در کتاب «أمل الامل» بدین گونه از وى یاد میکند: «مولانا الجلیل: محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، عالم فاضل ماهر، محقق مدقق، علامه فهامه، فقیه متکلم، محدث ثقه، جامع همه خوبیها و فضائل، جلیل القدر عظیم الشأن اطال الله بقاءه داراى تألیفات سودمند بسیارى است، مانند «بحار الأنوار» در اخبار ائمه اطهار که احادیث تمام کتب شیعه را غیر از کتب اربعه (کافى، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) و نهج البلاغه که کمتر از آن نقل میکند، با ترتیبى پسندیده در آن جمع‏ نموده و مشکلات آن را شرح کرده است …»

محقق بزرگوار حاج محمد اردبیلى مجاز در سنه ۱۰۹۸ که خود از شاگردان مشهور علامه مجلسى است در کتاب گرانمایه «جامع الرواه» استاد عالیقدرش را بدین گونه توصیف میکند: «محمد باقر بن محمد تقى بن مقصود على ملقب به مجلسى مد ظله العالى، استاد ما، شیخ الاسلام و المسلمین، امام علامه، محقق مدقق، جلیل- القدر، عظیم الشأن و الا جایگاه، وحید عصر و یگانه زمان خود بوده. ثقه بزرگوار علمش بسیار، تصانیفش نیکوست. شخصیت وى از نظر علو قدر و بزرگى شأن، و مقام عالى و تبحرش در علوم عقلى و نقلى، و دقت نظر و رأى صائب و وثاقت و امانت در نقل مطالب و عدالت، مشهورتر از آنست که گفته شود و ما فوق آنست که در عبارت بگنجد.»

محدث محقق و فقیه عالیمقام مرحوم شیخ یوسف بحرانى متوفى بسال ۱۱۸۶ در کتاب «لؤلؤه البحرین» مینویسد: در خصوص ترویج دین و احیاى شریعت حضرت سید المرسلین صلى الله علیه و آله و تصنیف و تألیف و امر و نهى مردم و ریشه کن ساختن متجاوزین و مخالفین و هوا پرستان و بدعت‏گذاران، بخصوص فرقه صوفیه، هیچ کس نه قبل و نه بعد از وى بپایه او نرسیده است. او امام جمعه و جماعت بود، و هم او بوده که احادیث اهل بیت را در شهرهاى ایران منتشر ساخت.
تا آنجا که مینویسد: مملکت شاه سلطان حسین (صفوى) بواسطه کثرت ضعف و قلت تدبیر شاه بوجود شریف او محروس بود، و چون او برحمت ایزدى پیوست، اطراف مملکت درهم شکست، و ظلم و تعدى همه جا را فرا گرفت، بطورى که در همان سال که او وفات یافت شهر «قندهار» از دست شاه سلطان حسین بیرون رفت، و پیوسته خرابى بر کشور مستولى گردید تا آنکه تمام مملکت را از دست داد!

ملا محمد تقى (پدر وى) نقل کرده که شبى از شبها بعد از نماز و تهجد و گریه و زارى بدرگاه قادر على الاطلاق خود را بحالتى دیدم که دانستم هر چه از درگاه احدیت مسألت کنم، باجابت مقرون، و عنایت خواهد شد، و فکر میکردم که از خدا چه بخواهم؟آیا از امر دنیوى یا از امر اخروى؟ که ناگاه صداى گریه محمد باقر از گهواره بلند شد. من گفتم الهى بحق محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین این طفل را مروج دین و ناشر احکام سید المرسلین گردان و او را بتوفیقات بی نهایت خود موفق بدار! سپس آقا احمد مینویسد: شکى نیست که این خوارق عادات که از آن بزرگوار بظهور رسیده، نیست مگر از دعاى چنین بزرگوارى.

چه آنکه وى از قبل سلاطین (صفویه) در بلدى مثل اصفهان شیخ الاسلام بود و جمیع مرافعات و دعاوى مردم را بنفس نفیس خود رسیدگى میکرد، و فوت نمیشد از او نماز بر اموات و جماعات و ضیافات و عبادات!! و آن جناب را شوق شدیدى بتدریس بود، و از مجلسش جماعت بسیارى برخاستند و در ریاض‏ است که عدد ایشان بهزار نفر میرسید.

محدث نورى در فیض القدسى مینویسد: یکى از اساتید بزرگ ما به یک واسطه از علامه بحر العلوم نقل میکرد که وى آرزو داشت تمام تصنیفات او را در نامه عمل مجلسى بنویسند، و در عوض یکى از کتب فارسى مجلسى که ترجمه متون اخبار، و مانند قرآن مجید، در تمام اقطار شایع است در نامه عمل او نوشته شود! سپس محدث عالیقدر مزبور میگوید: چرا علامه بحر العلوم این آرزو را نداشته باشد، با اینکه روزى و ساعتى از اوقات شبانه روزى مخصوصا در ایام متبرکه و اماکن مشرفه نمیگذرد مگر اینکه هزاران نفر از عباد و صلحا و زهاد چنگ به ریسمان تألیفات وى زده و متوسل به تصنیفات او میگردند یکى از روى کتاب او دعا میخواند، و دیگرى با نوشته ‏هاى وى مناجات میکند، سومى زیارت مینماید، و چهارمى ناله و گریه سر می دهد.

آیت الله خامنه ای می فرماید: من علامه مجلسی را در طول تاریخ علمای شیعه، یکی از طراز اول ها می دانم.

 

عروج ملکوتی

علامه مجلسى بعد از یک عمر گرانبها و تعلیم و تربیت صدها شاگرد دانشمند، و تألیف و تصنیف و ترجمه ده‏ها کتاب سودمند و مؤثر دینى بعربى و فارسى، و آن همه آثار خیرى که از خود بیادگار گذارد، مطابق نقل «روضات الجنات» از میر محمد حسین خاتون‏ آبادى سابق الذکر که خود نوه مجلسى بوده است، در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان سال ۱۱۱۰ هجرى، اوائل سلطنت شاه سلطان حسین صفوى در سن هفتاد و سه سالگى چشم از این جهان فانى فرو بست و روح پر فتوحش بآشیان جنان پرواز نمود و در مسجد جامع اصفهان پهلوى پدر علامه ‏اش ملا محمد تقى مجلسى مدفون گردید.

زندگینامه محمدتقی جعفری

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد تقی جعفری متفکر, عارف و عالم‌ دینی‌ معاصر بود. او در مرداد ۱۳۰۴ در تبریز زاده‌ شد. تحصیلات‌ را در دبستان‌ اعتماد آغاز کرد و در ایام‌ تحصیل‌ دانش‌آموز برجسته‌ای‌ بود، اما به‌ سبب‌ مشکلات‌ مالی‌ خانواده‌ ناگزیر شد مدرسه‌ را رها کند و به‌ کار بپردازد. مدتی‌ تمام‌ روز را کار می‌کرد، اما بعد نیمی‌ از روز را به‌ کار و نیم‌ دیگر را به‌ تحصیل‌ علوم‌ حوزوی‌ در مدرسه طالبیه‌ پرداخت‌ و مقدمات‌ و ادبیات‌ عرب‌ را نزد استادان‌ آن‌ مدرسه‌ آموخت.

 

ویژگی ها

محمدتقی نزد مادر مقداری مقدمات دروس و قرآن را آموخت. آنگاه در مدرسهٔ اعتماد تبریز پایه چهارم و پنجم را با رتبه بالا گذراند. سپس به همراه برادرش مقارن سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم به مدرسهٔ طالبیه تبریز رفته و تحصیلات علوم دینی را نزد استادان آنجا پی‌گرفت.

در سال۱۳۲۰ در ۱۸ سالگی، زادگاه خویش را به قصد اقامت در تهران ترک نمود، و در مدرسه مروی نزد استادان تحصیل متن رسائل و مکاسب را پی گرفت. پس از سه سال، در سال ۱۳۲۲ ه‍.ش به شهر قم مهاجرت نمود، و ضمن تحصیل در مدرسه دارالشفای قم ملبس به لباس روحانیت گردید و دروس خارج را در آنجا آغاز کرد.

جعفری‌ در ۱۳۲۵ ش‌، به‌ توصیه آیت‌اللّه‌ میرزا فتاح‌ شهیدی‌ و کمکهای‌ مالی‌ او، برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ نجف‌ رفت‌ و حدود یازده‌ سال‌ در آنجا ماند. مدت‌ کوتاهی‌ در مدرسه بادکوبه‌ای ها و سپس‌ در مدرسه صدر اقامت‌ داشت‌. در حوزه نجف‌، در دروس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ شرکت‌ کرد و مباحثی‌ از فقه‌ را نزد شیخ‌ محمدکاظم‌ شیرازی‌، حدود دو دوره‌ اصول‌ فقه‌ و نیز ابوابی‌ از فقه‌ (مانند مکاسب‌ محرمه‌) را نزد سیدابوالقاسم‌ خویی‌ و کتاب‌ صید و ذباحه‌ را نزد سید محمود شاهرودی‌ خواند.

پس‌ از تحصیل‌ نزد این‌ استادان‌، جعفری‌ به‌ تدریس‌ فقه‌ و اصول‌، خصوصاً کتابهای‌ مکاسب‌ و کفایه‌ ، پرداخت‌. در همین‌ ایام‌ نیز دست‌ به‌ قلم‌ برد و قسمتی‌ از تقریرات‌ درس‌ اصول‌ آیت‌اللّه‌ خویی‌ را با عنوان‌ امربین‌الامرین‌ فی‌ الجبروالتفویض‌ و نیز رساله فقهی‌ الرضاع‌ را بر مبنای‌ درسهای‌ آیت‌اللّه‌ سید عبدالهادی‌ شیرازی‌ تحریر کرد.

همچنین‌ جلد اول‌ از مجموعه سه‌ جلدی‌ ارتباط‌ انسان‌ و جهان‌ را در همین‌ ایام‌، و دو جلد بعدی‌ را در مشهد تألیف‌ کرد. او در ایام‌ اقامتش‌ در نجف‌  که‌ کم‌ و بیش‌ با مضایق‌ مالی‌ توأم‌ بود به‌ تدریس‌ فلسفه‌ نیز پرداخت‌. شهید آیت‌اللّه‌ محمدباقر صدر یکی‌ از شاگردان‌ جعفری‌ در این‌ دوره‌ بود.

جعفری‌، به‌ توصیه استادانش‌، به‌ ایران‌ بازگشت‌ و نخست‌ به‌ قم‌ و سپس‌ به‌ مشهد رفت‌. در مشهد از آیت‌اللّه‌ میلانی‌ گواهی‌ اجتهاد گرفت‌، سپس‌ مشهد را ترک‌ کرد و تهران‌ را برای‌ اقامت‌ دائم‌ برگزید. وی‌ عمر خود را صرف‌ تحقیق‌ و سخنرانی‌ و تدریس‌ و تألیف‌ کرد.

او علاوه‌ بر علوم‌ حوزوی‌، همواره‌ می‌کوشید از علوم‌ و معارف‌ غربی‌ و جدید نیز مطّلع‌ باشد و بر همین‌ اساس‌، مناسباتش‌ با اهل‌ علم‌ محدود به‌ علمای‌ دین‌ نبود، بلکه‌ با دانشمندانی‌ مانند محمود حسابی‌ و فضل‌اللّه‌ رضا نیز جلسات‌ منظم‌ داشت‌.

وی سپس برای ادامه تحصیلات، راهی نجف شد. وی بیست و سه ساله بود که به درجهٔ اجتهاد نایل گردید. وی در سال ۱۳۳۶ یا ۱۳۳۷ پس از یازده سال اقامت در نجف به ایران بازگشت.

او فلسفه و عرفان خود را در کانون فلسفی – عرفانی نجف و تهران تکمیل کرد و به ایران بازگشت و تا زمان مرگ به آن اشتغال داشت.

جعفری‌ از حدود ۱۳۴۳ ش‌ مخاطبان‌ دانشگاهی‌ پیدا کرد و با سخنرانی‌ در دانشگاهها یا برگزاری‌ جلسات‌ درس‌ در منزل‌ برای‌ دانشجویان‌، با آنها ارتباط‌ برقرار کرد. علاوه‌ بر دانشجویان‌، عامه مردم‌ نیز به‌ وی‌ علاقه‌مند بودند و او گاه‌ در مساجد و جلسات‌ دینی‌ نیز سخنرانی‌ می‌کرد.

مدتی‌ نیز عضو هیئت‌ مدیره حسینیه ارشاد بود و در آنجا هم‌ سخنرانی‌ می‌کرد، اما از این‌ مسئولیت‌ کناره‌ گرفت‌. از دهه ۱۳۵۰ ش‌، مخاطبان‌ جعفری‌ به‌تدریج‌ افزایش‌ یافت‌ و منزل‌ او محل‌ رفت‌ و آمد گروههای‌ گوناگون‌، به‌ویژه‌ دانشجویان‌ و دانشگاهیان‌ شد.

همین‌ اقبال‌، حساسیت‌ بیشتر ساواک‌ را  که‌ او را از حدود ۱۳۴۲ ش‌ زیر نظر داشت‌ و در ۱۳۴۴ و ۱۳۴۶ ش‌ احضارش‌ کرده‌ بود برانگیخت‌. جعفری‌ با امام‌خمینی‌ و شرکت‌ فقها در امور سیاسی‌ و اجتماعی‌ همدل‌ و موافق‌ بود، اما پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ مسئولیت‌ اجرایی‌ نپذیرفت‌، زیرا وظیفه‌ و مسئولیت‌ خود را منحصر به‌ فعالیت‌ علمی‌ و فرهنگی‌ می‌دانست‌ و در این‌ دوران‌، بر حجم‌ فعالیتهای‌ علمی‌ خود افزود.

او اجازه اجتهاد خود  را از سید ابوالقاسم خویی گرفت و نشان دانش درجه یک را از کشور دریافت کرد.

محمدتقی جعفری مکاتباتی در زمینه هایی همچون عمومیت جستجوی کمال، و تناقض بین آزادی انسان با عشق و صلح، و در پاره ای از موارد درباره کلّیات فیزیک کوانتوم با ریاضیدان و متفکر انگلیسی برتراند راسل داشته‌است.

سالها قبل از انقلاب، علامه جعفري به دعوت پدر داماد خود به مراغه رفته، براي گردش با شخصي به دامنه كوه سهند مي رود. پس از گردش، به هنگام برگشتن، كشاورزي آنها را به خوردن چايي دعوت مي كند.علامه و همراه ايشان، مي پذيرند ومشغول خوردن چاي مي شوند كه كشاورز ديگري مي رسد وبا اندوه مي گويد كه گاو من مرده است وگاو مرده خود را نشان مي دهد.

علامه مي گويد: من به چهره اش نگاه كردم، ديدم طوري نوميدانه و با حسرت شديد مي گويد كه گويي همه زندگي اش همين يك گاو است وآن هم از دستش رفته است. حالت گرفته وي چنان درون مرا شوراند وآن چنان تپشي در دلم احساس كردم كه واقعا هيچ واژه اي از عهده توصيف آن بر نمي آيد.در اين حالت، دستهايم را كه روي زانوهايم بود، اندكي به طرف آسمان بلند كردم به طوري كه آن سه نفر متوجه نشدند وهمين قدر به ياد دارم كه گفتم: اي خدا! در اين لحظه ديديم كه آن پيرمرد(صاحب گاو) گفت: زنده شد. و با دست خود به طرف گاو اشاره كرد.ما نيز نگاه كرديم و ديديم كه گاوي كه نقش زمين شده بود، اول سرش، سپس تنه اش تكان خورد وبعد از چند لحظه ايستاد.

علامه، خاطره بسيار زيبايي از دوران طلبگي خود در نجف اشرف تعريف كردند، به اين مضمون: در بعد از ظهر گرم يكي از روزهاي تابستان با تني چند از دوستان در يكي از حجره ها از شدت گرما به سايه اي پناه برديم. دوستان به طور کاملاً جدي موضوع غريبي را مطرح مي کنند و از ديگران خواستند درباره آن موضوع صادقانه ونه از روي احساسات اظهار نظر کرده و نظر شخصي شان را بگويند. سوال اين بود: اگر در اين اوتجرد طلبگي وغربت به شما پيشنهاد شود بين دوكار، وصال يك پري چهره زيبا روي داراي مكنت و مال يا زيارت جمال علي بن ابيطالب(ع)، يكي را انتخاب كنيد، شما الحق والانصاف كدام را. برمي گزينيد؟

چند نفري كه در آن حجره بوديم، سر در جيب تفكر برديم،چون او از ما خواسته بود به سوالش صادقانه پاسخ دهيم. نفراول گفت: مگر خود حضرت نفرموده است که :” فمن یمت یرنی: هرکس موقع مرگ مرا خواهد دید”؟ چون حضرت را در آن موقع خواهم دید، من وصل آن زن زیبا را انتخاب می کنم. همه از اين سرهم بندي او به خنده افتادند. نوبت به من كه رسيد، آن طلبه پرسيد: جعفري، تو كدام يك را مي خواهي؟ من بدون تامل جواب دادم: من جمال علی بن ابیطالب(ع) را می خواهم. قدري كه به مسائل ديگر كشيد، به من حال عجيبي دست داد، به طوري كه برخاستم و به حجره خودم رفتم. در آن حال، حالتي شبيه رويا به دست داد كه چهره اميرالمومنين در برابر من در حجره مجسم و ظاهر شد. حدي نوراني و زيبا بود كه از ديدن آن به وجد و شعف افتادم و از خود بيخود شدم. پس از لحظه ای که به حال خود برگشتم، برخواستم و دوباره به حجره دوستان وارد شدم. گفتم: شما به آن چیزی که می خواستید رسیدید؟ گفتند: نه، اين كه يك شوخي بيشتر نبود. من پاسخ دادم: ولي من به آنچه رسيدم و ماجرا را برايشان تعريف كردم كه بسيار منقلب شدند.

در سال 1340 1341ش، یکی از بازاریان بسیار ثروتمند، عاشق رفتار استاد شده و از ایشان خواسته بود که استاد در قبال مبلغ پنج هزار تومان به جای او حج برود. اما استاد ناپذیرفت و نرفت. او هم مبلغ پنج هزار تومان دیگر افزوده بود. با اين مبلغ، ايشان مي توانست به حج برود و يك سال هم آنجا متوطن، اما چون احتمال مي داد كه آن پول، مقداري محل شبه باشد، اين كار را انجام نداد و با اين عمل، مرد صاحب عنوان كه تا آن روز، حامي بود با ايشان قطع رابطه كرد اما اين موضوع اجر معنوي ديگري براي استاد داشت. نپذيرفتن مال و منال دنيا باعث ايجاد معنوي براي ايشان شده بود. ايشان مي فرمود: والله تا چند روز، وقتي در خيابانها راه مي رفتم، صورت برزخي انسانها را مي ديدم تا كم كم خداوند لطف كرد و آن حالت از من رفع شد.

علامه جعفري نقل كرده اند كه در شهر سقز، مجلسي از طرف برادران اهل سنت ترتيب داده شده بود. شاعري تقاضا كرد شعري را كه در مدح من سروده بود بخواند. من در برزخ دوراهي دل شكستگي او و شنيدن مدح خود مانده بودم. از خدا خواستم بين مدح او و گوشم پرده اي قرار دهد تا از اين طريق دل او هم نشكند. خدا شاهد است كه حتي يك كلمه از شعر او را نشنيدم.

امام خميني(ره) درباره علامه محمد تقی جعفری فرموده اند: آقای جعفری ابن سينای زمان ما هستند.

 

اساتید

  • میرزا حسن موسوی بجنوردی
  • شیخ محمدکاظم شیرازی
  • سید عبدالهادی شیرازی
  • سید ابوالقاسم خویی
  • مرتضی طالقانی
  • علی محمد بروجردی
  • میرزا حسن یزدی
  • سید جمال الدین گلپایگانی
  • سید محمد هادی میلانی
  • میرزا حسن موسوی بجنوردی

 

آثار

پس از مرگ جعفری مؤسسه نشر کرامت به مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری تغییر نام داد و یکی از اهداف آن تهیه مجموعه آثار محمدتقی جعفری بود به گونه‌ای که شامل تمام آثار او بشود. این مجموعه به تدریج توسط این مؤسسه منتشر می‌شود. تاکنون آثار زیر به صورت مجموعه آثار انتشار یافته‌اند:

  1. تکاپوی اندیشه‌ها
  2. عرفان اسلامی
  3. بررسی افکار هیوم و راسل
  4. حقوق جهانی بشر و کاوش‌های فقهی
  5. پنج شاعر (مولوی، خیام، نظامی، سعدی، حافظ)

 

عروج ملکوتی

محمدتقی جعفری در سال ۱۳۷۷ به دلیل ابتلا به سرطان، ابتدا در ایران تحت درمان قرار گرفت و سپس به انگلستان منتقل شد؛ ولی پس از یک عمل جراحی بر اثر سکتهٔ مغزی در ۲۵ آبان ۱۳۷۷ درگذشت. دو روز بعد در دانشگاه تهران بر پیکرش نماز خواندند. سپس پیکرش به مشهد فرستاده شد و در حرم رضا علیه السلام دفن شد.

زندگینامه محمد محسن فیض کاشانی

 

به نام آفریننده عشق

 

ملا محمد بن مرتضی بن محمود کاشانی (۱۰۰۷-۱۰۹۱ق) معروف به ملا محسن و ملقب به فیض کاشانی، حکیم، محدث، مفسر قرآن و فقیه شیعه در قرن یازدهم قمری است.

فیض در ۱۴ صفر سال ۱۰۰۷ق (مصادف با ۹۷۷ش) در کاشان زاده شد. خاندان فیض از خانواده‌های علمی و مشهور شیعه بوده است. پدرش رضی الدین شاه مرتضی (۹۵۰-۱۰۰۹ ق) و مادرش زهرا خاتون (درگذشته ۱۰۷۱ق)، دختر ضیاء العرفا رازی بود. جدّ فیض، تاج الدین شاه محمود فرزند ملا علی کاشانی، در کاشان مدفون است.

نام فیض، محمد بود. اما به محسن یا محمدمحسن شهرت داشت. او داماد ملاصدرا بود و پدرزنش او را فیض، و داماد دیگرش لاهیجی را فیاض لقب داد.

 

ویژگی ها

فیض شیوۀ اخباریان میانه‌رو را در پیش گرفت از این رو نظرات او در بسیاری موارد با فقهای پیشین متفاوت بود. از مهم‌ترین آراء خاص او می‌توان به جواز غنا (با شروطی خاص)، متفاوت بودن بلوغ نسبت به تکالیف مختلف و وجوب عینی نماز جمعه اشاره کرد. اقامۀ نماز جمعه در کاشان و اصفهان از فعالیت‌های سیاسی اجتماعی او بوده است.

فیض، تحصیلاتش را در کاشان آغاز کرد، او در ۲۰ سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت. پس از آن دو سال در شیراز نزد سید ماجد بحرانی شاگردی کرد. فیض بار دیگر به اصفهان بازگشت و در حلقه درس شیخ بهایی حاضر شد. وی در سفر حج از شیخ محمد نوادۀ شهید ثانی اجازه روایت دریافت کرد. و پس از آن در قم نزد ملاصدرا شاگردی کرد و در مراجعت ملاصدار به شیراز او را همراهی نمود و نزدیک به دو سال در آنجا ماند. صاحب روضات و دیگران بر این باورند که فیض در سفر نخست به شیراز نزد ملاصدرا شاگردی کرده است اما این گفته، با نوشته‌های خود فیض سازگار نیست. فیض سرانجام به کاشان بازگشت و به امر تدریس، تعلیم و تالیف پرداخت. درباره دلیل نامگذاری مدرسه فیضیه، به سکونت فیض در آن اشاره شده است.

اندیشمندان بسیاری همچون افندی، حر عاملی، محدث نوری، شیخ عباس قمی، علامه امینی و… او را با کلماتی همچون فیلسوف، حکیم، متلکم، محدث، فقیه، شاعر، ادیب، عالم، فاضل ستوده‌اند. فیض در کاشان و قمصر، نماز جمعه اقامه می‌کرد. او دعوت شاه صفی را برای اقامت در اصفهان نپذیرفت، اما به دعوت شاه عباس دوم برای اقامه نماز جمعه در مسجد جامع عتیق به اصفهان رفت.

افزون بر دیوان شعر مستقل مجموعه ای نیز با عنوان شوق مهدی دربردارنده اشعاری درباره امام زمان (ع) از آثار منسوب به فیض است.

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است   گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیان است

فیض اشعار و غزلیات نغزی نیز دارد و تخلّص شعری او «فیض» بوده است. نمونه‌ای از شعر او در ذیل آمده است:

 غیر عشق رخ دلدار غلط بود غلط هرچه کردیم غیر این کار غلط بود غلط
هر چه گفتیم و شنیدیم خطا بود خطا جز حدیث لب دلدار غلط بود غلط
کاش اول شدمی از دو جهان بیگانه آشنائی به جز آن یار غلط بود غلط
اینکه گفتند وفائی بجهان میباشد ما ندیدیم وفادار غلط بود غلط
یار غمخوار وفادار به جز دوست نبود هسخن یاری اغیار غلط بود غلط
هوس گلشن فردوس سبک بود سبک عشوه دنیی غدار غلط بود غلط
ای برادر ز من راست شنو حرف درست هرچه جز یار و غم یار غلط بود غلط
فیض جز عشق و غم عشق دیگر چیزی نیست کار دیگر به جز این کار غلط بود غلط

 

خوانساری و شیخ یوسف بحرانی، ملا محسن را در شمار اخباریان می‌دانند. نوشته‌های او نیز این امر را تأیید می‌کند. فیض در بسیاری از مسائل آراء مستقلی داشت؛ برخی از آراء خاص او عبارتند از:

  • جواز غنا و موسیقی. از نظر او غنا، فی نفسه (بدون همراه شدن با حرامی دیگر) حرام نیست؛ وی با استناد به روایات حرمت غناء را مخصوص جایی می‌دانست که با حرام دیگری همراه باشد مانند بازی با آلات لهو، وارد شدن مردان بر زنان، گوش دادن مردان صدای زنان را و مشتمل بودن بر کلمات باطل.
  • چیزی که نجس‌ شده، چیز دیگر را نجس‌ نمی‌کند.
  • آب قلیل در برخورد با نجاست، نجس نمی‌شود.
  • عدم‌ خلود کافران‌ در عذاب‌ دوزخ.
  • عدم‌ نجات‌ اهل‌ اجتهاد، اگر چه‌ از بزرگ‌ترین‌ دانشمندان‌ باشند.
  • متفاوت بودن بلوغ نسبت به تکالیف مختلف
  • حصول مغرب شرعی با استتار قرص خورشید از دید چشم، اگر حائلی در میان نباشد.
  • عدم شرط خشک بودن محل مسح در وضو
  • کفایت هر غسلی از وضو
  • وجوب عینی نماز جمعه

در زمان شاه صفوي سفيري (که در علوم رياضيه و نجوم مهارتي تمام داشت و گه گاهي هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مي گفت) از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا که تحقيقي درباره ملت و اسلام کند و دليلي براي آن پيدا نمايد. سلطان وقتي او را ديد و از خيالاتش آگاهي پيدا کرد تمام علماي شهر اصفهان را براي ساکت کردن و محکوم کردن آن شخص خارجي دعوت نمود، که از جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فيض کاشاني (رضوان الله تعالي عليه) که معروف به فيض کاشي بود حضور پيدا کرد.

حضرت آخوند کاشي رو به آن سفير فرنگي نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است که از براي سفارت مردان بزرگ و حکيم و دانا و فهميده و با سواد را اختيار مي کنند. چطور شده که پادشاه فرنگ آدمي مثل تو را انتخاب کرده؟! سفير فرنگي خيلي ناراحت شده و بر آشفت و گفت: من خودم داراي علوم و سرآمد تمام علم ها مي باشم آن وقت تو به من مي گويي، من حکيم و دانا نيستم؟! مرحوم فيض کاشي فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و تحصيل کرده مي داني بگو ببينم در دست من چيست؟

سفير مسيحي به فکر فرو رفت و پس از چند دقيقه اي رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبينش پيدا شد. مرحوم کاشي لبخندي زد و فرمود: اين بود کمالات تو که از اين امر جزئي عاجز شدي؟ تو که مي گفتي از نهان و اسرار انسانها خبر مي دهم چه شد؟ سفير گفت: قسم به مسيح بن مريم که من متوجه شده ام که در دست تو چيست و آن تربت از تربتهاي بهشت است، ليکن در حيرتم که تربت بهشت را از کجا به دست آورده اي؟!

مرحوم آخوند فيض کاشي فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه کرده اي! و قواعدي را که در استکشافات اين امور به کار برده اي ناقص بوده است، سفير مسيحي گفت: خير اين طور نيست، لکن تو بگو تربت بهشت را از کجا آورده اي؟ مرحوم فيض فرمودند: آيا اگر بگو يم اقرار به حقانيت اسلام ميکني؟! آنچه در دست من هست تربت پاک آقا سيد الشّهداء عليه السلام مي باشد. سپس دست خود را باز کرد و تسبيحي را که از تربت کربلا بود، به سفير نشان داد و گفت: پيغمبر اسلام (ص) فرمودند، کربلا قطعه اي از بهشت است. تصديق سخن توست! تو خود اقرار کردي و گفتي، قواعد و علوم اين حديث من خطاء نمي کند و حديث پيغمبر(ص) را هم در صدق گفتارش ‍ اعتراف کردي، و پسر پيغمبر ما در اين تربت که قطعه اي از بهشت است، مدفون است اگر غير اين بود در بهشت و تربت آن مدفون نمي شد، سفير چون قاطعيت برهان و دليل را مشاهده کرد مسلمان شد.

در کاشان خشکسالی عجيبی پیدا شده بود و مردم از ملامحسن فیض کاشانی خواستند تا نماز استسقاء بخواند و از خدا طلب باران کند. ایشان این کار را انجام می دهد و پس از نماز، باران بسیاری شروع به باریدن گرفت. گویند وقتی دوتن از سالکان طریقت در قریه فین که یک فرسخی کاشان است، شامگاهی به طرف شهر شتافتند. چون به پشت دروازه رسیدند، در را بسته دیدند. بازگشتند و در مقبره مرحوم فیض ساکن شدند. گرسنگی بر آن‌ها غالب شد. یکی از آنان گفت: امشب را مهمان مرحوم فیض هستیم. اگر فی‌الواقع فیض فیاض است، ما را کفالت ‏ و کفایت خواهد نمود. یکی گفت: در این سرما مرا نان و حلوای گرم هوس است ودیگری را نان و خاگینه چرب و شیرین بر زبان گذشت. ناگهان خادمی را دیدند که به سوی آنها آمد و همان چیزی که میل داشتند را به آنان داد و رفت.

 

از منظر فرهیختگان

علامه طباطبایی می فرمود: ما در بین علمای شیعه، افراد کمی به جامعیت ملا محسن فیض کاشانی داریم.

عبدالقائم شوشتری: در بین علما شخصیتی مثل امام خمینی دیدم که فیض کاشانی بود. وی شبیه امام، هم فقیه، هم فیلسوف، هم عارف، هم شاعر و هم محدث بود.

شیخ حر عاملی: مولانا محمد بن مرتضی، معروف به محسن کاشانی، دانشمندی فاضل، عامل، ماهر، حکیم، متکلم، محدث، فقیه، محقق، شاعر و ادیب بود.

محدث نوری: از شاگردان علامه مجلسی، عالم با فضل، متبحر، محدث، عارف و حکیم ملا محسن فرزند شاه مرتضی، مشهور به فیض کاشانی است.

در ریاض العارفین آمده است: وی از کاملین دوره خود بود. مراتب حکمت را نزد صدر حکمای الهی صدرالدین شیرازی فرا گرفت و از بزرگترین فیلسوفان عهد خود گردید.

در روضات الجنات آمده است: امر او در فضل، فهم و بزرگی و ورود در اصول و فروع و احاطه به مراتب معقول و منقول و کثرت تالیف و تصنیف با جودت تعبیر و توصیف، مشهورتر از آن است که تا ابد بر کسی مخفی بماند. او در فضل و دانش به جایی رسید که در این طایفه مانند او را سراغ نتوان داشت.

علامه طباطبایی: هر دو شخصیت (فیض کاشانی و علامه مجلسی) تحت عنوان بیان به رفع مشکلات حدیث پرداخته اند اما به هنگام مقایسه، برتری بیان فیض کاملا روشن است‌.

اساتید

  • محمدتقی مجلسی
  • شیخ بهایی
  • میرداماد
  • میرفندرسکی
  • ملاصدرا
  • سید ماجد بحرانی

 

شاگردان

  • علامه مجلسی
  • سید نعمت الله جزایری
  • قاضی سعید قمی
  • ملا محمدصادق خضری
  • شمس الدین محمد قمی
  • محمدمحسن عرفان شیرازی

 

آثار

  • صافی
  • تفسیر صافی
  • المحجه البیضا فی تهذیب الاحیاء
  • سفینة النجاة
  • علم الیقین
  • عین الیقین
  • دیوان اشعار (مجموعه اشعار)
  • منهاج النجاة
  • خلاصة الاذکار و اطمینان القلوب
  • مفاتیح الشرایع
  • معتصم الشیعه فی احکام الشریعه
  • شرح الصدر
  • زاد السالک
  • شوق مهدی، اثری منظوم از فیض کاشانی و در خطاب به حجت بن الحسن است. خود می‌گوید:
«چنین گوید مؤلف این کلمات و ناظم این ابیات محسن بن مرتضی الملقب به فیض که مرا در عنفوان شباب، شور محبت امام زمان و بقیهٔ خلفای رحمان، قائم عترت و مهدی امت سلام الله علیه و علی آبائه در سر افتاد و شوقی عظیم به لقای کریم او در دل پدید آمد. نه تن را به مقصود راهی و نه جان را از صبر پناهی. به خاطر رسید که کاش کلمه‌ای چند موزون در وصف اشتیاق بودی و مضمونی چند منظوم در شرح فراق رو نمودی تا گاهی به خواندن آن زنگ غبار از دل زدودی.»

 

عروج ملکوتی

وفات فیض به سال ۱۰۹۰ هجری قمری اتفاق افتاده و مدفن او در کاشان در مقبره‌ای به نام کرامت یا کرامات واقع است.

زندگینامه محمدحسین غروی اصفهانی

 

به نام آفریننده عشق

 

محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم بود. او در کنار آقا ضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایة الدرایة از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایة الاصول آخوند خراسانی است.

محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (ع) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد.

وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است.

 

ویژگی ها

غروی، سریع‌الذهن و حاضرجواب و سخنانش همراه لطیفه و مزاح بود و حتی در تقریر درس نیز بذله‌گویی داشت. گفته‌اند که او بسیار اهل عبادت بود. حدود دوازده سال از درس و بحث کناره گرفت و به سیر و سلوک پرداخت و تا آخر عمر این سیر عرفانی در او مشهود بود.

علامه طباطبایی، از رابطه و مکاتبه استادش با میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، که از تربیت یافتگان ملا حسینقلی همدانی خبر داده است.

وی ترتیب مطالب اصولی گذشته را تغییر داد و برخی مباحث مقدماتی را به جای خود برگرداند. او در این تقسیم‌بندی بر خلاف آنچه معمول بود، اصول را به چهار مبحث تقسیم کرد و تلاش کرد به عواملی که باعث اشتباه و خلط بین مباحث بود، پایان دهد. آن چهار مبحث عبارتند از:

  1. مبحث الفاظ
  2. ملازمات عقلیه
  3. مباحث حجت
  4. مباحث اصول عملیه

او تلاش کرد کتاب نوینی را بر همین اسلوب منتشر کند، اما پیش از پایان آن، وفات کرد. وی علاوه بر فقه و اصول، در کلام، تفسیر، حکمت، تاریخ، ادب و عرفان نیز مهارت داشت. درس حکمت و فلسفه و کلام را از میرزا محمدباقر اصطهباناتی فراگرفت. تأثیر فلسفه در فقه و اصول و حتی اشعار وی دیده می‌شود.

پس از وفات میرزای نایینی اعلامیه‌ای به امضای میرزا علی‌اصغر ملکی (از شاگردان آخوند خراسانی)، سید ابوالقاسم خوئی، سید محمدهادی میلانی به این مضمون نوشته شد که پس از شیخ انصاری در این اواخر نظیر آیت الله اصفهانی در روحانیت شیعه پیدا نشده و در حوزه نجف اشرف نظیر ایشان نیست. در بغداد برخی مقلدین به اصفهانی رجوع کردند.

مرحوم قاضی رحمه الله علیه همواره از ایشان علامه غروی اصفهانی یاد می کرد و از آثار وکراماتش درمجالس خود تمجید می نمود، تا جایی که بسیاری تصور نمودند اوشاگرد مخصوص ایشان بوده است و حال آنکه این دو در پاره ای مسائل دیدگاه های مختلفی داشتند.

علامه محمد رضا مظفر رحمه الله علیه می فرمود: «مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی ازآن گوهرهای گرانبها بود که از اقیانوس خلفت کمتر به دست خواهد آمد. وی عنصری عبقری (نابغه) بود که باید روزگارها بگذرد تا مادر دهر نظیر او را به دنیا بیاورد!»

از مرحوم ایروانی نقل شده است: برای حضور در درس، به خانه استاد حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی رحمه الله علیه رفتیم. ظاهرا از وقت مقرر زودتر رسیدیم. استاد در جنب اتاق درس مشغول نماز بود. ناگهان متوجه شدیم. آنچه در اطراف ماست با استاد بزرگوار ما به نماز هم آهنگ شده است و آهنگ نماز از تمام اشیاء اتاق ودر ودیوار، به دنبال استاد به گوش ما می رسد.

همچنین آمده است: وقتی یکی از علمای اخلاق ایران با مرحوم محمد حسین غروی اصفهانی به طرف کربلا می رفتند و ایشان در حال گفتن ذکر بودند، آن عالم اخلاقی گفت: شما چه ذکری می گویی که تمام ملائکه به استقبال شما آمده اند؟!

حجت الاسلام اقای ادبی خراسانی از حاج آقا فخر تهرانی رحمه الله علیه نقل کردند که: شخصی خواب دیده بود که حضرت صاحب الزمان (عج) فرموده بودند: شیخ انصاری به شفاعت ما رسید و مرحوم کمپانی.

مرحوم آیت الله بهجت که خود یکی از شاگردان ایشان بود، در مورد استادش علامه کمپانی فرموده است: «او خیلی متعبد و اهل عبادت بود. من پیش از آن که سر درس ایشان بروم، در روضه منزل ایشان شرکت می کردم… خود ایشان روزی فرمودند: من در ایوان نجف به سجده رفته بودم، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را دیدم که به من فرمودند: جای این کارها در خلوت است. در این بین کسی از آقازاده ها که در مجلس بود از ایشان پرسید: شما در بیداری دیدید؟ ایشان فرمود: از بیداری هم بالاتر!»

شیخ محمد غروی در مورد ایشان می گوید: روزی در عالم مکاشفه دیدم که میان مسجد کوفه و مسجد سهله پر از ملائکه است و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی هم در کناری ایستاده و مشغول نماز و راز و نیاز است. فرشتگانی که به او می‌ رسیدند، توقف می‌کردند و لحظاتی را به تماشای نماز شیخ می‌ایستادند و به یکدیگر وی را نشان می‌دادند. من پیش رفتم و از فرشته‌ای که نزدیکتر بود پرسیدم: شما چرا این چنین به شیخ محمد حسین نگاه می‌کنید؟ جواب داد: ما فرشتگان شیخ را دوست داریم و از تماشای او به ویژه در حال نماز لذت می‌ بريم.

 

از منظر فرهیختگان

آیت الله سید محمد هادی میلانی می گوید: شیعه در دویست سال اخیر، فردی به جامعیت مرحوم غروی اصفهانی به خود ندیده است.

علامه امینی در مورد ایشان می گوید: آیت الله اصفهانی، فقیه فیلسوفان و فیلسوف فقیهان است.

علامه طباطبایی نیز این گونه از او یاد می‌ کند: استاد بزرگ، حکیم خداشناس، فقیه پارسا و دائر مدار آسمان پژوهش و تحقیق..‌.

استاد مرتضی مطهری می گوید: شیخ محمد حسین غروی اصفهانی در تقوا و علم، منقولا و معقولا یگانه بود و اندیشه‌اش هم اکنون جزء اندیشه‌های زنده‌ای است که در میان علما و فضلای حوزه‌های درس فقه و اصول مطرح است.

استاد محمد رضا مظفر می گوید: وی از آن گوهرهای گرانبها بود که از اقیانوس آفرینش کمتر به دست خواهد آمد. وی عنصری عبقری بود که روزگاران زیادی باید بگذرد تا مادر دهر نظیر او را به دنیا بیاورد.

علامه طهرانی در مورد ایشان می گوید: وی فقیه، اصولی، فیلسوف و حکیمی است که در قرون اخیر به جامعیت او از جهتِ اتقان علم و دقت نظر و سعه اندیشه و جامعیت بین علم و عمل و اعراض از دنیا و زهد و پاکی، کمتر دیده شده است.

 

اساتید

  • آخوند خراسانی
  • سید محمد فشارکی
  • آقارضا همدانی
  • میرزا محمدباقر اصطهباناتی
  • شیخ حسن تویسرکانی

 

شاگردان

  • محمدعلی اراکی (داماد اصفهانی)
  • محمدعلی اردوبادی
  • نصرالله اشکوری
  • علامه امینی
  • انواری همدانی
  • محمدتقی بهجت
  • یوسف بیاری
  • سید صدرالدین جزائری
  • حسین همدانی نجفی
  • سید علی خلخالی
  • سید آقا خلخالی
  • سید ابوالقاسم خوئی
  • سید محمد روحانی
  • سید محمدحسین طباطبائی

 

آثار

  • نهایة الدرایة فی شرح الکفایة؛ این کتاب از دقیق‌ترین شروح کفایه و آکنده از تحقیق و تدقیق است. بخش نخست در سال ۱۳۴۱ق و بخش دوم و سوم در ۱۳۴۴ق در تهران به چاپ رسید. مؤسسه آل البیت قم چاپ جدیدی از این کتاب منتشر کرده است.
  • الاصول علی النهج الحدیث؛ این کتاب تلاشی برای تبویب جدید و نو از علم اصول بود که ناتمام ماند. محمدرضا مظفر کتاب اصول الفقه را بر اساس این تبویب نگاشت.
  • حاشیه بر رساله قطع شیخ انصاری
  • الاجتهاد و التقلید و العداله؛ این رساله همراه الاصول علی النهج الحدیث و الطلب و الاراده در یک مجلد به نام بحوث فی الاصول منتشر شده است.
  • ارجوزة فی الصوم؛ منظومه‎ای فقهی در باب صوم.
  • الانوار القدسیه؛ ۲۴ قصیده‌ای عربی در تاریخ حیات پیامبر و بعضی عموهای پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام و برخی اولاد ایشان است. این قصیده‌ها با اشاره به آیات و روایات و با اسلوبی فلسفی در دو هزار بیت سروده شده است. این کتاب در نجف با مقدمه شیخ محمدعلی اردوبادی به چاپ رسیده است.
  • تحفة الحکیم ارجوزه ای است در فلسفه به زبان عربی و حدود هزار بیت شعر است. میرزا مهدی آشتیانی تا مبحث وجود ذهنی و محمدباقر ساعدی بر همه آن شرح نوشته اند. سید محمد کاظم مصطفوی و سید محمد حسن مرعشی تستری نیز این کتاب را شرح داده‌اند.
  • حاشیه بر مکاسب؛ حاشیه‌ای بر بیع و خیارات مکاسب شیخ انصاری.
  • حاشیه بر کتاب طهارت شیخ انصاری
  • دیوان شعر، این دیوان به فارسی است. اصفهانی با تَخلّص «مُفتقِر» شعر می‌گفته است. این دیوان شامل مدایح و مراثی اهل بیت علیهم السلام است و بارها چاپ شده است. این دیوان در چاپ‌های بعدی با نام دیوان کمپانی منتشر شده است.

 

عروج ملکوتی

محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

زندگینامه محمد تقی بهلول

 

به نام آقریننده عشق

 

محمد تقی بهلول هشتم جمادى الثانى سال ۱۳۲۰هـ ق (۱۲8۹هـ ش) متولد شد. پدرش شیخ نظام الدین در مسجد روستاى بیلندِ گناباد مشغول نماز جماعت بود که ناگهان شخصى نفس زنان خود را به مسجد رساند و فریاد کشید: آقا همسرتان درد زایمان گرفته است. فورى به منزل بیایید. شیخ نظام نماز را به پایان برد و عازم منزل شد. ساعتى بعد صداى گریه نوزاد در خانه پیچید، طفل که هفت ماهه متولد شده بود، چهارده ساعت بیهوش بود و زمانى که به هوش آمد، شیخ به سجده افتاد و طفل را محمدتقى نام نهاد.

«حاج محمد طاهر خزائى» جد شیخ بهلول که در عربستان زندگى مى کرد، در صدد تحقیق راجع به مذهب تشیع برآمد و پس از تحقیق بسیار به حقانیت شیعه دوازده امامى پى برد و این مذهب را برگزید و چون اهالى منطقه اهل سنت بودند، راهى ایران شد. ورود وى به ایران با آغاز سلطنت آقامحمدخان مصادف بود. او در ایران اقامت نمود و صاحب فرزندان و نوادگان بسیار شد.

پدر شیخ بهلول، «شیخ نظام الدین» نام داشت که فرزند زین الدین بن ملاصادق بن محمد طاهر خزائى بود. او مجتهد شهر گناباد و سرآمد اهل زمان به شمار مى رفت.

بهلول در شش سالگى به مکتب رفت. قرآن را نزد خاله پدر آموخت و در هشت سالگى حافظ کل قرآن شد. درسهاى حوزه از ادبیات تا قوانین را نزد پدر آموخت و جهت ادامه تحصیل راهى سبزوار شد و از آنجا به قم مهاجرت کرد. دروس سطح (رسائل و مکاسب) را نزد آیت الله آخوند ملاعلى معصومى همدانى فراگرفت. مدتى بعد ابتدا براى زیارت و سپس براى تکمیل تحصیلات راهى نجف اشرف شد و در درس خارج آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى حاضر شد.

 

ویژگی ها

شیخ بهلول در منبرهاى خود در گناباد به مخالفت با فرقه صوفیه و افشاگرى علیه آنان مى پرداخت. وقتى پدر جان وى را در خطر دید، او را به سبزوار فرستاد. شیخ بهلول رمضان آن سال در سبزوار به منبر رفت و شروع به انتقاد از کارهاى خلاف شرع دولت و مأموران حکومتى کرد. در ابتداى ماه محرم آن سال امان الله خان پادشاه افغانستان که از سفر ترکیه و دیدار آتاترک باز مى گشت، به سبزوار رسید. پیش از آمدن او باغ ملى سبزوار را آذین بسته بودند. زنان رقصنده با مشروبات الکلى آماده پذیرایى از امان الله خان بودند. مؤمنین سبزوار محرمانه گریه مى کردند، ولى جرئت مخالفت نداشتند. شیخ بهلول ساعت چهار بعدازظهر آن روز به باغ ملى و محل جشن رفت. آن منظره را تماشا کرد و آهسته آهسته شروع به گریه کرد. به تدریج مردم دور او جمع شدند. شیخ که فرصت را مناسب مى دید، شروع به صحبت کرد:

من تأسف مى خورم که چرا باید شب اول محرم شهر ما مثل شام زینت شود و دشمنان دین در این باغ عیاشى کنند و کارهاى خلاف شرع انجام دهند. باید این بساط برچیده شود. به تدریج با حضور انبوه مردمى که به حمایت از بهلول جمع شده بودند، شهردار سبزوار مضطرب و لرزان به مأموران شهربانى دستور داد بساط جشن را جمع کنند. امان الله خان که باخبر شده بود نظم سبزوار به هم خورده است، همراه میزبانش تیمورتاش با عجله از شهر گذشت و تا نیشابور در هیچ کجا توقف نکرد. پس از این ماجرا شیخ بهلول با پاى پیاده از سبزوار عازم قم شد سفرى که حدود یک ماه و نیم طول کشید.

به حکم رضاشاه پهلوى قبرستان میدان آستانه قم تخریب گردید. شاه مى خواست آنجا را باغ ملى کند، ولى چون مى دانست علماى قم به او شکایت خواهند کرد، ابتدا به شهردار قم دستور داد به جاى قبرستان مرکز فساد احداث کنند. این کار با مخالفت علما رو به رو شد و سه ماه بعد که شاه به قم آمد، مخالفت خود را به او اعلام کردند. در طى این مدت شیخ بهلول ضمن مشورت با علما و مقدسین قم به مقابله با این فعالیتها پرداخت و در سخنرانیهاى آتشین به افشاگرى علیه رژیم پرداخت.

رییس شهربانى قم درصدد دستگیرى او برآمد، اما شیخ بهلول هربار موفق به فرار از چنگ مأموران دولتى مى شد. این جنگ و گریز چند ماه ادامه داشت و دامنه فعالیتها و مبارزات او به روستاهاى اطراف کشیده شد. سرانجام مأموران او را در روستاى حاجى آباد دستگیر کردند و زمانى که قصد انتقالش را داشتند، شیر زنى آزاده به یاریش شتافت. فاطمه حاجى آبادى خود را به پشت بام رساند و با فریادهاى مداوم مردم را از دستگیرى شیخ باخبر ساخت. مأموران وحشت زده پا به فرار گذاشتند و بهلول به سبزوار بازگشت و همراه مادرش به قصد زیارت عتبات عالیات راهى عراق شد. تصمیم او این بود که علاوه بر زیارت، به تکمیل تحصیلات بپردازد. اما دیدار و گفت و گویى سرنوشت ساز برگ زرین دیگرى از کتاب مبارزات او را ورق زد.

روزى از روزها که شیخ بهلول در محضر پرفیض مرحوم آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى حاضر شده بود. استاد خطاب به او گفت: شما از چه کسى تقلید مى کنید؟ بهلول جواب داد: از شما. ابوالحسن اصفهانی گفت: من مى گویم در اینجا مجتهد درس خوان زیاد داریم، ولى مجتهد مبارز کم داریم. شما بهتر است به ایران برگردید و علیه رژیم رضاشاه مبارزه کنید. شیخ امر استاد را اطاعت کرد و به ایران بازگشت و مبارزه اش را پى گرفت.

شیخ بهلول پس از سى و یک سال اسارت و تبعید آزاد شد و به دمشق رفت و از آنجا راهى مصر گردید و در دانشگاه الازهر به تدریس علوم دینى پرداخت. در بخش فارسى رادیو قاهره هم فعالیت کرد. پس از آن براى دیدن خواهر و مادرش به نجف مسافرت نمود. پس از چند سال اقامت و فعالیت و نوشتن مقالات و سرودن اشعار بر ضد یهود و آمریکا در دولت پهلوى به عربى و فارسى در کنار مرقد پاک و مطهر امام علی علیه السلام به ایران بازگشت و همان زمان توسط نیروهاى مزدور سلطنتى دستگیر شد، اما مدتى بعد آزاد گشت.

شیخ بهلول با کشیدن سیگار و نوشیدن چاى بسیار مخالف بود و آن را از لحاظ اقتصادى به ضرر خانواده هاى مسلمان مى دانست. شیخ بهلول عقیده داشت دخانیات و چاى ارمغان استعمار و وسیله اى براى از بین بردن توان جسمى و مادى مسلمانان و زمینه سازى براى تسلط هرچه بیشتر بر آنان است.

وی در تمام طول سال، جز روزهاى حرام روزه بود و در تمام عمر طولانى جز نان و ماست و برخى از میوه ها آن هم به مقدار کم، میل نکرد.

حضرت آقاى بهلول همیشه حمایت و ارادت خود به مقام معظم رهبرى را بیان مى فرمودند و بعد از انقلاب هم، چه در زمان ریاست جمهورى و چه الان که زمان زعامت و رهبرى ایشان است با وى ملاقات کرده اند و مى فرمودند: وظیفه ماست که به رهبرى شیعیان سر بزنیم و او را حمایت کنیم.

یکى از این ملاقاتها که اخیراً انجام گرفت خود حقیر هم آن جا حضور داشتم. شرح آن این چنین است که در روز شنبه مورخ ۵/۴/۷۸ برابر با ۱۲ ربیع الاول ۱۴۲۰ اینجانب به همراهى معظم له به دفتر آقا رفتیم و پس از هماهنگى هاى لازم به اتاقى که آنجا نماز اقامه مى فرمودند رفتیم. نماز به امامت مقام معظم رهبرى اقامه شد و بعد از نماز آقا روى سجاده اش یکى یکى با حضار سلام و احوال پرسى مى کرد که یک وقت متوجه حضور شیخ شد.

بلافاصله آقا فرمودند: به به شیخ بهلول، سلام ٌعلیکم، احوال شما. شیخ هم جواب ایشان را دادند و مقام رهبرى پیشانى ایشان را بوسید و او را به سینه چسباند و بعد مقام معظم رهبرى فرمودند که قبلا بیشتر به ما سر مى زدید. آقاى بهلول فرمودند: آقا شما متعلق به همه نفوس ایران هستید من اگر وقت شما را بگیرم وقت همه ى ایرانى ها را گرفته ام… بعد از تعارفات معمول آقا فرمودند: «ایشان حق بزرگى به گردن انقلاب دارند.»

بعد از حمله خونین مسجد الحرام و بسته شدن راه حج یکی از روحانیان بیت رهبری به ایشان می فرماید: جناب شیخ، گفته اند شما مستجاب الدعوه هستید دعا کنید که فهد بمیرد و را حج باز گردد ایشان با تبسم فرمودند: هر وقت من بمیرم فهد نیز خواهد مرد و دقیقا این امر اتفاق افتاد و همزمان با ارتحال علامه شيخ بهلول، فهد نيز فوت كرد.
راوی می گوید: افرادی از ایشان التماس دعا می گرفتند و یا دعایی را از ایشان تقاضا میکردند و یا آب و چیز دیگر تبرک می کردند و به مریض می دادند و الحمدالله چنانچه بعدا عده ای اهل ایمان برایم حکایت کردند آثار خوبی داشته اند. یکی از آن موارد  را خودم  دیدم که مریض سختی بود که با قند تبرک جناب شیخ  شفا پیدا کردند الحمد الله بعد از گذشت چند سال تا کنون اثری از بیماری پیدا نشده است.
حضرت شیخ چندین سفر به درود مشرف شده بودند که دو سفر آن مواجه با خشکسالی بود که معظم له دعا فرمودند که: یک سفر در اثنای منبر باران شروع به باریدن کرد و یک سفر دیگر نیمه همان شب باران زیادی بارید و کسانی که در محضر شیخ در مسجد بودند این را از کرامات شیخ می دانستند.

حاج آقای بهلول می فرمودند: زمانی در مشهد به منزل یکی از آشنایان رفتیم اتفاقا شبی بارانی بود و خانم هم زایمان کرده بود و چند تا بچه آورده بود شوهرش هم در منزل نبود متوجه شدم حالش مساعد نیست به او گفتم: شما بخوابید من از بچه ها نگهداری می کنم. او که خوابید نصف شب دیدم بچه ها خیلی گریه میکنند و فهمیدم خودشان را کثیف کرده اند. آمدم داخل حیاط که کهنه را بیاورم و آنها را پاک کنم اما متاسفانه باران امده و همه انها را خیس کرده بود به داخل اتاق برگشتم و عبای خود را چهار تکه کردم و به وسیله آنها بچه ها را تمیز کردم و آنها را قنداق نمودم.

اذان صبح که به طرف حرم حضرت رضا علیه السلام حرکت کردم مشغول دفع سگ ها بودم که سیدی آمد و سگها را رد کرد و به من گفت: کسی که تا صبح از بچه های ما مراقبت کرده ما قادر نیستیم چهار تا سگ را از او دفع کنیم! بعد هم غیب شد. سید عباس کاشانی می گوید: شیخ بهلول خیلی از اسرار مگو را به من گفته اند و از آن جمله قضیه طی الارض ایشان بود که البته اول انکار کردند ولی من دلیل آوردم و ایشان قبول کردند.

 

از منظر فرهیختگان

علامه حسن زاده آملی می‌ گوید: اولین باری که بهلول را دیدم در دلم جای گرفت و دیگر بیرون نرفت. بهلول مرد عجیبی است، نظیرش را ندیده ام.

آیت الله خامنه ای می گوید: بهلول یکی از شگفتی های زمان ما بود.

آیت الله بهاءالدینی می گوید: آقای بهلول انسان فوق العاده ای است‌.

محمد تقی انصاری همدانی می گوید: بهلول یکی از اوتاد عصر ماست. دنیا را به تمام وجود طلاق داده است. بهلول اهل معناست. خیلی از اسرار را داراست ولی نمی گوید‌

آیت الله سیبویه می گوید: عالم عامل و عارف سالک کامل، ستاره درخشان، ارباب معرفت و عقول…

 

عروج ملکوتی

شیخ محمد تقى بهلول گنابادى هفتم مرداد ماه ۱۳۸۴ شمسى در سن 95 سالگى به سبب عارضه مغزى و کهولت سن در بیمارستان خاتم الانبیاء تهران دار فانى را وداع گفت و پس از تشییع در تهران و مشهد به زادگاهش گناباد انتقال داده شد. صبح روز ۱۲مرداد سال ۱۳۸۴ از محل مدرسه علیمه امام رضاى گناباد تا میدان بسیج این شهر تشییع شد. بعد از مراسم تشییع، پیکر این عالم ربانى براى تدفین به زمینى در ورودى شهر منتقل و به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع پیکرش جمعیت انبوهى از قشرهاى مختلف مردم، جمعى از مقامات استانى، تعدادى از ائمه جمعه و فرمانداران شهرهاى خراسان مشارکت داشتند.

زندگینامه مقدس اردبیلی

 

به نام آفریننده عشق

 

احمد بن محمد اردبیلی (متوفای ۹۹۳ق) معروف به مقدس و محقق اردبیلی از فقهای امامیه در قرن دهم قمری و از معاصران شیخ بهایی بود. وی از شاگردان جلال‌الدین دوانی بود. در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت و در زمان ریاست او بر حوزه علمیه نجف رونقی دوباره به این حوزه داده شد.

مجمع الفائده و البرهان و زبدة البیان از مهم‌ترین آثار او نام برده شده است. اردبیلی در مسائل فقهی چون نجاست خمر، حرمت غناء و شرایط قاضی آرایی متفاوت از نظر مشهور فقهای شیعه داشت.

مقدس اردبیلی از دربار صفویه برای گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان استفاده می‌کرد؛ ولیکن وارد دستگاه صفوی نشد. زهد و تقوا و کمک‌های او به محرومان زبان زد بود و کراماتی نیز به او نسبت داده شده است.

 

ویژگی ها

وی به مقدس شهرت یافت. از وی کراماتی نیز نقل شده است. مقدس اردبیلی خود را در برابر شاگردانش بسیار کوچک می‌شمرد. از شاگردانش گزارش‌هایی درباره تواضع او و کمک‌هایش به محرومان نقل شده است.

وی مورد تجلیل علما و فقهای شیعه قرار گرفته است؛ از جمله سید مصطفی تفرشی، شیخ حر عاملی، شیخ عباس قمی او را با القاب و عبارت‌های گوناگونی ستوده‌ است. صاحب جواهر و محدث بحرانی در الحدائق الناضرة و صاحب مستند الشیعه از او به عظمت یاد کرده‌اند.

به گفتۀ حرزالدین در معارف الرجال، مقدس اردبیلی در نجف بود، نامه‌ای درباره نیازمندی یکی از علویان، به شاه طهماسب اول نوشت و در آن شاه را به دوستی و برادری خطاب کرد. هنگامی که شاه طهماسب نامه را خواند به آن شخص علوی کمک کرد و به نزدیکان خود گفت هنگامی که من از دنیا رفتم این نامه را در قبر من زیر سرم قرار دهید تا به وسیلۀ آن بر نکیر و منکر احتجاج کنم به اینکه ملا احمد مرا برادر و دوست قبول کرده است و سبب نجاتم از آتش شود.

اردبیلی را دارای استقلال نظر دانسته‌اند به گونه‌ای که در بسیاری از مسائل فقهی در برابر دیدگاه پیشینیان نظریه‌ای مستقل ابراز کرده است. در برخی از مسائل فقهی مانند نجاست خمر، حرمت غناء و شرایط قاضی آرائی بر خلاف مشهور داشته است که آنها را در کتاب مجمع الفائدة و البرهان بیان کرده است. هم‌چنین گفته شده که در فقه او استدلال‌های عقلی برجستگی دارد و با این وجود از دانش رجال نیز استفاده شایانی کرده است.

به گفته آیت‌الله شبیری زنجانی فقیه و رجال‌شناس محقق اردبیلی در دانش فقه صاحب مکتب است و و بین قبل از او و بعد از او تفاوت بسیاری در کیفیت استدلال و استنباط فقهی هست.

این بزرگوار چهل سال آخر عمرش در خانه هم پایش را دراز نمى کرده است که از این بزرگوار سؤال کردند چرا پایت را دراز نمى کنى فرموده بود ملاحظه حضور نسبت بملک الملوک رب الماریاب بوده که پایم را دراز نمى کنم. وصیت هم نوشته بود وقتى از دنیا رفتم دیگر اختیار دست من نیست والا باز هم بى ادبى نمى کردم.

سید میر علام تفرشی، که از شاگردان فاضل مقدس اردبیلی (ره) است، می گوید: شبی در صحن مقدس امیرالمومنین (ع) راه می رفتم. خیلی از شب گذشته بود. ناگاه شخصی را دیـدم کـه به سمت حرم مطهر می آید. من نیز به سمت او رفتم، وقتی نزدیک شدم دیدم استاد ما ملا احمد اردبیلی است.

خـود را از او مخفی کردم، تا آن که نزدیک در حرم رسید و با این که در بسته بود، بازشد و مقدس اردبیلی داخل حرم گردید. دیدم مثل این که با کسی صحبت می کند. بعد از آن بیرون آمد و در حرم هم بسته شد. به دنبال او براه افتادم، به طوری که مرانمی دید. تا آن که از نجف اشرف بیرون آمد و به سمت کوفه رفت. وارد مسجد جامع کوفه شد و در محرابی که حضرت امیرالمومنین (ع) شربت شهادت نوشیده اند، قرار گرفت، دیدم راجع به مساله ای با شخصی صحبت می کند وزمان زیادی هم طول کشید.

بـعـد از مدتی از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد.من نیز به دنبالش می رفتم تا نـزدیـک مسجد حنانه رسیدیم (مسجدی که دیوارش خم شده است وعلت آن این است که وقتی جـنـازه امیرالمومنین (ع ) را برای دفن در نجف اشرف از آنجا عبور می دادند، دیوار این مسجد، روی ارادت بـه آن حـضرت خم شد). در آن جاسرفه ام گرفت، به طوری که نتوانستم خود را نگه دارم. همین که صدای سرفه مرا شنید، متوجه من شد و فرمود: آیا تو میر علامی؟

عرض کردم : بلی. فـرمـود: ایـن جا چه کار داری؟ گفتم: از وقتی که داخل حرم مطهر شده اید تا الان با شما بودم، شـما را به حق صاحب این قبر (امیرالمومنین (ع )) قسم می دهم، اتفاقی را که امشب پیش آمد از اول تا آخر به من بگویید. فرمود: می گویم، به شرط آن که تا زنده ام آن را به کسی نگویی. من هم قبول کردم و با ایشان عهد و میثاق نمودم.

وقـتی مطمئن شد، فرمود: بعضی از مسائل بر من مشکل شد و در آنها متحیر ماندم و در فکر بودم کـه نـاگاه به دلم افتاد به خدمت امیرالمومنین (ع) بروم و آنها را ازحضرتش بپرسم. وقتی که به حـرم مطهر آن حضرت رسیدم، همان طوری که مشاهده کردی، در به روی من گشوده و داخل شـدم. در آنجـا بـه درگـاه الهی تضرع نمودم تا آن حضرت جواب سوالاتم را بدهند. در آن حال صـدایـی از قبر مطهر شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس زیرا او امام زمـان تو است. به نزد محراب مسجد کوفه آمده و آنها را از حضرت حجت (ع) سوال نمودم، ایشان جواب عنایت کردند و الان هم برمی گردم.

در یکى از سفرها یکى از زائران، مرحوم آیت الله مقدّس اردبیلى را نمى شناخت. جامه اى به او داد که برایش بشوید. مرحوم مقدّس اردبیلى قبول نمود. جامه را شست و به نزد وى آورد. مرد او را شناخت. خجل شد و عذرخواهى نمود. مردم او را توبیخ کردند. مقدّس فرمود: او را ملامت نکنید، حقوق برادران مؤ من زیادتر از این است. آرى! مقدّس اردبیلى در این کار به حضرت رضا علیه السلام اقتدا نمود آنجا که روزى در حمّام شخصى آن حضرت را نمى شناخت و براى کیسه کشیدن امام را طلبید.

وى شبى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را در خواب دید که حضرت موسى علیه السلام در خدمت آن بزرگوار نشسته است و مقدس نیز در آنجا حضور دارد. پس حضرت موسى از رسول خدا صلى الله علیه و آله سوال کرد: این مرد کیست؟ پیامبر فرمود: از خودش سوال کن. حضرت موسى علیه السلام از مقدس پرسید: تو کیستى؟ مقدس جواب داد: من احمد پسر محمد از اهل اردبیل هستم و در فلان کوچه، فلان خانه منزل من است.

حضرت موسى علیه السلام تعجب کرد و گفت: من از اسم تو سوال کردم این همه تفصیل براى چه بود؟ مقدس در جواب گفت: خداوند عالم وقتى از تو سوال کرد که این چیست که در دست تو است، تو چرا آن قدر در پاسخ تفضیل دادى! حضرت موسى علیه السلام به پیغمبر صلى الله علیه و آله گفت: راست گفتى که علماى امت من همانند انبیاى بنى اسرائیل مى باشند.

روزی شیخ بهایی به اتفاق چند تن از درباریان صفویه به نجف اشرف مشرف شدند و در ملاقات با مقدس اردبیلی بحث علمی میان آنان شکل گرفت که شیخ بهایی بر حسب ظاهر پیروز این مباحثه شد. با دیگر که شیخ بهایی به تنهایی با مقدس اردبیلی مباحثه می کرد، مقدس اردبیلی تمام سوالات شیخ بهایی را پاسخ داد و بعد به ایشان گفت: من در همان مجلس نیز پاسخ سؤالات شما را می دانستم اما برای حفظ موقعیت شما در میان درباریان، سکوت کردم.

 

شاگردان

  • سید محمد عاملی
  • شیخ حسن عاملی
  • امیر فضل الله
  • عبدالله شوشتری اصفهانی
  • محمد بن محمد بلاغی

 

آثار

اردبیلی در موضوعات کلام، فقه، اصول، عقاید و سیره اهل بیت (ع) آثاری نگاشت که برخی از آنها عبارتند از:

  • استیناس المعنویة
  • زبدة البیان فی براهین احکام القرآن که در آن به آیات الاحکام پرداخته است.
  • حدیقة الشیعة در انتساب این اثر به او تردید است. اما صاحب ریحانة الادب این تردید را انکار می‌کند.
  • حاشیه بر شرح تجرید قوشجی؛ بحث امامت را مورد بحث قرار داده است و ادله‌ای از فخر رازی را پاسخ داده است.
  • رساله فارسی در حرمت خراج
  • مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، از معروف‌ترین دایرة المعارف‌های فقه استدلالی، این کتاب را به مثابۀ شرحی بر کتاب ارشاد علامه حلی نگاشت.

 

از منظر فرهیختگان‏

علامه مجلسی می گوید: در میان متقدمين و متأخرين علما، شخصیت بزرگی چون او را سراغ ندارم. خدا او را با ائمه طاهرین مشهور گرداند.

شیخ عباس قمی می گوید: شیخ اجل، عالم ربانی، فقیه محقق صمدانی، در مراتب علم، فضل، عبادت، زهد، کرامت، وثاقت، کرامت، ورع و جلالت به درجه ای رسید که توصیف نشود.

سید مصطفی تفرشی از معاصران او می‌نویسد: «امرش در جلالت و اطمینان و امانت مشهورتر از آن است که ذکر شود و بالاتر از آن است که عبارتی بتواند آن را وصف کند. او متکلمی فقیه و عظیم‌الشأن و جلیل‌القدر و بلند منزلت و با ورع‌ترین شخص زمانش و عابدترین و با تقواترین آنها بود.»

شیخ حر عاملی می‌نویسد: «احمد بن محمد اردبیلی عالمی فاضل، محققی عابد، مورد اطمینان و پارسا، عظیم‌الشأن و جلیل‌القدر و معاصر شیخ بهایی بود».

سید علی قاضی می فرمود: من اگر در روزگار مقدس اردبیلی بودم، جلوی ایشان راه می رفتم، برای اینکه آشغال ها،سنگ ها و کلوخ ها را از جلوی پایش جمع کنم!

 

عروج ملکوتی

اردبیلی در رجب سال ۹۹۳ در نجف درگذشت و در کنار حرم علی بن ابیطالب علیه السلام به خاک سپرده شد. ابیات زیر سر در مقبره مقدس اردبیلی نقش بسته‌ است:

تا نجف شد آفتاب دین و دولت را مقام   خاک او دارد شرف بر زمزم بیت الحرام

زندگینامه محمد بن مکی (شهید اول)

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن مکى، معروف به ‏«شهید اول‏» شاگرد فخر المحققین، یکى از اعاظم‏ فقهاى شیعه است. او در ردیف محقق حلى و علامه حلى است. اهل جبل عامل‏است که منطقه ‏اى است در جنوب لبنان و از قدیمى ‏ترین مراکز تشیع است و هم‏ اکنون نیز یک مرکز شیعى است.

شهید اول در سال ۷۳۴ متولد شده و در۷۸۶ به فتواى یک فقیه مالکى مذهب وتایید یک فقیه شافعى مذهب،شهید شده است. او شاگرد شاگردان علامه حلى، از جمله فخر المحققین (فرزند علامه حلى) بوده است. کتاب هاى معروف شهیداول در فقه عبارت است از: اللمعه که در مدت کوتاهى در همان زندانى که منجربه شهادتش شده است تالیف کرده است و عجیب این است که این کتاب شریف‏ را در دو قرن بعد فقیهى بزرگ شرح کرد که او نیز سرنوشتى مانند مؤلف را پیداکرد یعنى شهید شد و «شهید ثانى‏» لقب گرفت.

شرح لمعه تالیف دیگر شهید است که همواره از کتب درسى طلاب بوده و هست. کتابهاى دیگر شهید اول عبارت است از: دروس – ذکرى – بیان – الغیبه‏ا لقواعد. همه کتب او از نفائس آثار فقهى است. کتب شهید اول نیز مانند محقق وعلامه حلى و… در عصرهاى بعد از طرف فقهاء شرحها و حاشیه‏ هاى زیادى ‏خورده است.

در میان فقهاء شیعه، کتابهاى سه شخصیت فوق الذکر یعنى محقق‏ حلى، علامه حلى و شهید اول که در قرن هفتم و هشتم مى ‏زیسته‏ اند، به صورت‏ متون فقهى درآمده و دیگران بر آنها شرح و حاشیه نوشته ‏اند و کسى دیگر نمى‏ بینم که چنین عنایتى به آثار او کرده باشند. فقط در یک قرن گذشته، دو کتاب‏ از کتابهاى شیخ مرتضى انصارى که در حدود صد و سیزده سال اکنون‏ ۱۳7 سال از وفاتش مى ‏گذرد، چنین وضعى به خود گرفته است.

خاندان شهید اول، خاندان علم و فضل بوده و نسل هاى متوالى این شرافت را براى خود نگهدارى‏ کرده اند. شهید سه پسر دارد که هر سه از علما و فقها بوده ‏اند. همچنانکه‏ همسرش  ام على، و دخترش ام الحسن نیز فقیهه بوده‏ اند و شهید، زنان را در پاره ‏اى از مسائل به این دو بانوى فاضله ارجاع مى ‏کرده است.

 

اساتید

  • فخر المحققین
  • سید عمید الدین بن عبد المطلب حلى
  • سید ضیاء الدین عبد الله حلى
  • سید تاج الدین بن معیه حسینى
  • سید علاء الدین بن زهره حسینى
  • شیخ على بن طران مطار آبادى
  • شیخ محمد بن جعفر مشهدى

 

شاگردان

  • شیخ مقداد سیورى صاحب کتاب‏«التنقیح‏»
  • شیخ حسن بن سلیمان حلى صاحب کتاب‏«مختصر بصائر الدرجات‏»
  • سید بدر الدین حسن بن ایوب مشهور به نجم الدین اعرج الحسینى
  • صاحب کتاب المحجه البیضاء در طهارت
  • شیخ شمس الدین محمد مشهور به ابن عبد العال کرکى عاملى
  • شیخ زین الدین على بن خازن حائرى

 

ویژگی ها

شهید اول، یکى از فقهاى بارز و نامدار جهان تشیع به شمار مى ‏آید که آوازه او،ازمرزهاى جغرافیایى مناطق اسلامى نیز بیرون رفته است و در مراکز علمى و حقوقى‏ جهان،نام او آشنا و مطرح مى ‏باشد.

شهید اول، از بزرگان فقهاى امامیه و از اعاظم مجتهدین تاریخ اسلام مى ‏باشد. عالم عامل کامل، محدث، رجالى، اصولى، ادیب و شاعر در اصطلاح رجال ‏«امام الفقه‏» نامیده شده است.

شهید اول، نخستین شهید نامدار وبزرگوار از این سلسله نور و رحمت در این طیف و قشر است که شاید از نظر نداشتن‏ همتا و نظیر در آن رتبه و منزلت، از نظر فقهى و علمى که او داشته است او را «شهیداول‏» و نخستین شهید نامیده باشند و گرنه شهداى بسیارى از سلسله علما و محدثین و دانشمندان داریم که شاید شهیدى که اول نامیده شده است در هزارمین ردیف آنان‏ قرار گرفته باشد.

او مردى ضعیف الجثه و کوتاه قد بود. هم مباحثه‏اى داشت‏ به نام ‏«ابن جماعه‏ شافعى‏» که در اواخر هم و عامل شهادتش گردید. میان این دو دانشجو مباحثه‏ اى ‏درگرفت، در وسط دوات و قلمدانى بود. ابن جماعه به عنوان تحقیر لاغرى اندام اوگفت: «من از پشت دوات جثه ‏اى را احساس مى ‏کنم ولى نمى ‏فهمم معناى آن‏چیست؟ شهید در پاسخ تحقیر او گفت: «آرى فرزند یک تن بزرگتر از این نمى‏ شود.»

(این نوعى تعییرى بود که تو فرزند یک نفر نیستى، بلکه فرزند جماعتى هستى) ابن جماعه از این پاسخ، شرمنده گردید و از آن روز کینه و عداوت او را در دل‏ داشت.

شهید به منظور دیدار و ملاقات علماى بزرگ اسلام و کسب تجارب و بهره مندى از اندوخته هاى آنان به سیر آفاق پرداخت و به مراکز علمى دمشق، مصر، مفلسطین ، مکه و مدینه و دیگر شهرها مسافرت کرد.

در سال ۷۶۸ ق. در دمشق به محضر فیلسوف بزرگ شیعى و حکیم فرزانه، قطب الدین رازى، مشرف شد و از خرمن دانش او خوشه ها چید و به گواهى نقل روایت از دست مبارکش مفتخر گشت.

وى با اطلاع و آگاهى کامل از فقه غنى شیعه، با دانشمندان بزرگ اهل سنت نیز در ارتباط بود و در حوزه هاى درس آنها شرکت مى کرد. چنان بر نظریات فقهى آنان آگاهى و تسلط داشت که اهل سنت در اعمال عبادى و مسائل مذهبى به وى مراجعه مى کردند و بر مذهب آنان فتوا مى داد. خودش مى نویسد:

من مصنفات و مرویات حدود چهل تن از علماى مکه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت مى کنم. من صحیح بخارى نیز صحیح مسلم، مسند ابى داوود، جامع ترمذى، مسند احمد و دیگر کتابهاى آنان را روایت مى کنم.

او بحق از پارسایان و شب زنده داران بود که به قدرت و نیروى خدایى که سرچشمه همه کرامتها و قدرتهاست، پیوستگى داشت. در سختیها و مشکلات و حوادث روزگار، لطف و رحمت خدا شامل حالش مى شد و مصایب و ناراحتى روزگار را به سادگى پشت سر مى گذاشت. از او نقل شده که گفته است:

مجلس من در دمشق از دانشمندان اهل سنت به موجب نزدیکى و رابطه اى که با آنها داشتم خالى نبود ولى وقتى آغاز به نوشتن کتاب لمعه کردم بیم آن داشتم که فردى از متعصبان وارد شود و ببیند، اما از لحظه شروع تا پایان کتاب هیچ یک از آنان بر من وارد نشدند و این از الطاف غیبى الهى بود.

او با تقیه شروع به نوشتن فقه شیعه کرد و با توکل به خداوند متعال و پشتکار و اطمینان به نفس در مدت هفت روز، بدون اینکه بیگانگان متوجه شوند، کتاب را به پایان رساند. با این ویژگی ها و حالت هاى معنوى است که محققان و اندیشمندان بر ستایش از او برآمده و به صفات پسندیده وى را ستوده اند.

در عصر او شخصى به نام محمد یالوشى عاملى، پرچم مخالفت برداشت و به دنبال فتنه و آشوب در بین امت اسلامى برآمد. وى گر چه در آغاز شاگردان شهید اول بود و در سخنورى برازنده و بیانى شیرین و جذاب داشت ولى از راه شعبده و تردستى ، مسیر سحر و کهانت را پیمود و کم کم به جایى رسید که ادعاى نبوت کرد و از راه نیرنگ، مردم را به مذهب جدیدى فراخواند.

شهید اول، سحر او را از طریق سحر باطل نمود و در برابر این شخص و دعوتش ایستاد و فتواى قتل او را صادر کرد و براى جلوگیرى از نشر این بدعت مجدد و در نطفه خفه کردن این فتنه حکومت دمشق را وادار کرد که لشکرى را آماده کند. آنگاه که لشکر آماده شد، به فرمان شهید به مقر محمد یالوشى و پیروانش به نبطیه در جبل علمى حرکت کرد. بین آنها در آن نقطه جنگ و درگیرى شروع شد و سرانجام محمد یالوشى کشته شد و بسیارى از نیروهایش از بین رفتند.

مرحوم محدث نوری از سید حسین قزوینی، نقل می‌کند که وی می‌گوید: من در سال ٩۵۵‏ هجری (۱۰۹ سال بعد از شهادت شهید اول) به خواب دیدم در قریه جزّین هستم (روستای شهید اول). به در خانه شیخ رفتم و در زدم. شیخ جلو آمد. از او خواستم کتابی را که علامه حلی در باره اجتهاد تألیف کرده برایم بیاورد. شیخ به درون خانه رفت و آن کتاب را با کتاب دیگری که به گمانم در زمينه روایات بود، آورد و به من داد. چون از خواب برخاستم دیدم آن دو کتاب در کنار من است.

 

از منظر فرهیختگان

در المقابیس این گونه از او یاد شده است: استاد با اراده پرکار، گوهر یگانه روزگار، مفتدای سترگ و علامه دانشمند بزرگ…

در الؤلؤ البحرین این گونه از او یاد شده است: دانش و فضلش مشهورتر از آن است که به بیان در آوریم. دانشمندی توانا و چیره دست بود و فقیهی دریا آسا و کوشا…

محدث نوری این گونه او را یاد می کند: تاج شریعت، مایه افتخار شیعه، خورشید دین و آیین و به عقیده برخی جامع ترین فقیه است.

شیخ حر عاملی این گونه او را یاد می کند: فقیه و محدثی دقیق، دریا دل کامل، عابدی پارسا، یگانه روزگار و در عصر خود بی نظیر بود.

استادش فخرالمحققین می گوید: من از شاگردم محمد بن مکى بیش از آنچه او از من استفاده نموده است بهره بردم.

محقق خوانسارى مى نویسد: شهید اول بعد از محقق حلى بزرگترین فقهاى آفاق است تمام دانشمندان به بصیرت و استادى او معترف اند. برازندگى و درخشش وى در فقه و قواعد احکام همچون برازندگى شیخ صدوق، در نقل احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام است. در طول تاریخ گذشته مثل شهید اول نیامده است.

محقق ثانی در مورد شهید اول می گوید: افضل المتقدمین و المتاخرین…

 

آثار

  • اختصار الجعفر
  • الاربعون حدیثا
  • الاربعون مساله
  • الاعتقادیه
  • الالفیه فی فقه الصلوه، با شرحى که شهید ثانى بر آن مرقوم داشته ‏اند، تحت‏نام ‏«المقاصد العلیه‏» در تهران چاپ سنگى شده است.
  • الباقیات الصالحات
  • البیان در فقه (مطبوع)
  • التکلیف یا تکلیفیه
  • جامع البین یا الجامع بین شرحى الاخوین که شرح تهذیب الاصول علامه ‏حلى است که ما بین دو شرح تهذیب که از سید عمید الدین و سید ضیاء الدین ‏خواهر زادگان خود علامه حلى مى ‏باشد، جمع و تالیف نموده است.
  • حاشیه شرح ارشاد علامه حلى

 

عروج ملکوتی

در روز پنجشنبه نهم جمادى الاولى سال‏۷۸۶ ه.ق در عهد سلطنت ‏یرقوق،با فتواى قاضى‏ برهان الدین مالکى و عباد بن جماعه شافعى، پس از تحمل یک سال حبس و زندان درقلعه شام، در دمشق صورت گرفت و با کینه‏ ها و عداوت هاى دیرینه‏ اى که از او داشتند، بدن شریفش را به دار کشیده و سنگسار کرده و جسم بى جانش را سوزاندند و مورد اهانت ها قرار دادند.

زندگینامه رحیم ارباب

به نام آفریننده عشق

 

رحیم ارباب در سال ۱۲۹۷ هـ ق در قریه «چرمهین» اصفهان و در خانه حاج على پناه به دنیا آمد. پدر آقا رحیم، حاج على پناه، مشهور به ارباب حاج آقا (فرزند عبدالله مشهور به ارباب آقا) فرزند حاج على پناه فرزند ملاّ عبدالله شیرانى بود.

 

اساتید

حجه الاسلام و المسلمین ابوالمعالى کلباسى

آخوند ملا محمد کاشى

آیه الله سید محمد تقى مدرس

آیه الله حاج سید محمد باقر درچه اى

جهانگیرخان قشقایى

آیه الله سید ابوالقاسم دهکردى

میرزا بدیع درب امامى

حاج آقا منیر احمد آبادى

آقا سید محمود کلیشادى

 

شاگردان

ملاّ محمّد على معلم حبیب آبادى (نویسنده مکارم الآثار) مى گوید:

«من هیئت را خدمت آیه الله ارباب مى خواندم و مثل این که ایشان در کُرات سیر کرده بودند، با وجود نداشتن ابزار و وسایل در آن زمان، چنان براى ما علم هیئت را ترسیم مى نمودند که گویا مى دیدیم و براى ما عینیّت پیدا مى کرد.»

شهید مرتضى مطهرى می گوید: «خدا حفظ کند آقاى حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى را، ایشان از علماى طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتى از ریاضیات قدیم مى باشندشاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیرخان قشقایى بوده اند و مثل مرحوم جهانگیرخان هنوز هم کلاه پوستى به سر مى گذارند. »

جلال الدین همایى می گوید: «حاج آقا رحیم ارباب آخرین یادگار مکتب قدیم اصفهان هستند که به غور فلسفه ملاصدرا رسیده و غوامض و دقایق آن را به درستى و خالى از حشو و زواید فهمیده و هضم کرده و به اصول و مبانى آن کاملا معتقد مى باشند چیزى که هست، اهل تظاهر و فضل فروشى نیستند شاگردان خصوصى خود را نیز با همین خوى و عادت تربیت فرموده اند. »

سید حسین مدرس هاشمى

سید مصطفى بهشتى نژاد

سید محمّد حسینى قهدریجانى

شهید سید محمّد حسینى بهشتى

شهید محمّد مفتح

حاج سید محمّدرضا خراسانى

حاج میرزا على آقا هسته اى

سید محمّد مبارکه اى

حاج ملاّ رمضان املایى

 

ویژگی ها

او شرح لمعه تدریس مى کردند درس شرح لمعه ایشان «آن قدر تطبیقى بود و شرح و بسط داشت که مطالب را استدلالى براى شاگردانشان مى گفتند آن کسانى که مى رفتند درس ایشان و آن را یادداشت مى کردند، از شرح لمعه آیه الله ارباب بیشتر از درس خارج دیگران استفاده مى کردندبه طورى که کسى شش یا هفت سال به درس خارج حاج آقا رحیم ارباب مى رفت، ادعاى اجتهادش مقرون به دلیل مى شد چون در هر بحث فقهى، ایشان روایاتش را از بحارالانوار و یا کتب مشهور روایى که مستند فقه است، نقل مى نمودند و یا نظر استادان فقه را با دلایل آن مى گفتند کتاب وسایل الشیعه از کتاب هاى جامع اخبار فقهى است، کَانَّهُ ایشان آن روایات را حاضرالذهن داشتند و اقوال مختلف فقها را نقل مى کردند.

وى معتقد بود «تنها تدریس کافى نیست، علما و مجتهدین باید منبر بنشینند و به بیان مسائل شرعیه و اخلاقیات براى مردم بپردازند»

یکى از شاگردان وى مى گوید: «در زمینه فلسفه، در حدّ اعلى بودند و به «حکیم» شهرت داشتند »

آیه الله ارباب آخرین فروغ هاى فلسفه در اصفهان بودند وى مدّت ها درس فلسفه مى گفتند، لکن بعداً تبدیل کردند به کلام مانند «شرح تجرید» و هنگامى که به ایشان پیشنهاد مى شود که شرح منظومه تدریس کنند، قبول نمى کند و مى فرماید: حاضرم شرایع الاسلام (فقه) بگویم حکمت ایشان «متمایل به حکمت مشاء و حرف هاى ملاّ صدرا بودبه مطالب صدرالمتألّهین خیلى اهمیت مى دادند هر وقت حرف از حکمت بود، معمولا سخنان ملاّ صدرا یا محى الدین عربى اندلسى را مطرح مى فرمودند، زیرا این ها استوانه هاى علمى ایشان بودند در حکمت و عرفان.

آیه الله ارباب اکثر خطبه هاى نهج البلاغه را از حفظ داشت و به ابن ابى الحدید علاقه وافر داشت اشعارش مشحون از مدح مولاى متقیان، على بن ابیطالب علیه السلام و نهج البلاغه بود معمولا در جلسه هاى دوستانه اش مدتى از نهج البلاغه سخن مى رفت این بحث ها بخصوص زمانى که مرحوم آیه الله حاج میرزا على آقا شیرازى زنده بودند، صدها بار در منزل حاج آقا رحیم تکرار مى شد و آن مرد بزرگ، شاخص و شمع محفل بودند و دیگران سراپا گوش بخصوص یک تابستان، ادیب نیشابورى با آن قد کوچک و لهجه خراسانى، همه روزه در منزل ایشان با آن دو بزرگوار جمع بودند و بحث اصلى آن ها نهج البلاغه بود.

آیه الله ارباب نماز جمعه را وجوب عینى مى دانست لذا براى برپایى آن اهتمام ویژه داشت در این باره، یکى از شاگردانش مى گوید:

«تمام روزهاى جمعه حدود ساعت ۹ صبح، ایشان در حمّام محلّه بودند، خضاب مى کردند و نظافت مى نمودند غسل جمعه را در حمّام انجام مى دادند و ایشان با توجه به این که نماز جمعه را واجب مى دانستند، مى خواستند غسل جمعه انجام شود بر نماز جمعه اصرار داشتند حتى در همان کهولت سن. »

نماز جمعه ایشان حال بخصوصى داشت همه این نماز حال بود ما مى گفتیم: شما حالى دارید مى فرمودند: شما آخوند کاشى را ندیده بودید وقتى آخوند به طرف خدا مى ایستاد و نماز مى خواند، استخوان هاى سینه اش مى لرزید و حالتى داشت که همه در و دیوار مدرسه صدر جذب مى شد.

یکى از شاگردانش مى گوید: «روزى به آیه الله ارباب گفتم: خوب است شما درس اخلاق هم بگویید آن مرحوم گفتند: اخلاق علم حال است و علومى که ما مى خوانیم، علم قال است » یعنى اخلاق چیزى نیست که باشرکت درکلاس اخلاق و با خواندن کتاب هاى اخلاقى، بتوان به آن دست یافت باید تهذیب نفس نمود.

«حاج آقا رحیم ارباب در حالى که در سنّ نود سالگى یا بیشتر، بودند مى فرمودند: تا به حال یک روزه از من فوت نشده است. »

آیه الله ارباب در جوانى ازدواج کرد او بعد از فوت همسرش، با خواهر میرزا عباس خان شیدا (شاعر معروف اصفهان، خطّاط بزرگ نستعلیق و صاحب مجله «دانشکده») ازدواج کرد و تا آخر عمر با این همسر زندگى کرد او از هیچ کدام از همسرانش صاحب فرزندى نشد.

وقتى آن ها رفتند، حضرت آیه الله ارباب رو به ما کردند و فرمودند: بهتر است شما یکى یکى خودتان را معرفى کنید و هر کدام بگویید که در چه سطح تحصیلى هستید و در چه رشته اى درس مى خوانید پس از آن که امر ایشان را اطاعت کردیم، به تناسب رشته و کلاس، هر کدام از ما پرسش هاى علمى طرح کردند و از درس هایى از قبیل جبر و مثلثات و فیزیک و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسیدند که پاسخ اغلب آن ها از عهده درس هاى نیم بندى که ما خوانده بودیم، خارج بود، امّا هر یک از ما که از عهده پاسخ پرسش هاى ایشان بر نمى آمد، با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه مى شد که با لحن پدرانه اى پاسخ درست آن پرسش ها را خودشان مى فرمودند اکنون ما مى فهمیم که ایشان با طرح این سؤال ها قصد داشتند ما را خلع سلاح کنند و به ما بفهمانند که آن دروس جدیدى را که شما مى خوانید، من بهترش را مى دانم ولى به آن ها مغرور نشده ام.

 

عروج ملکوتی

آیه الله ارباب نزدیک به یک قرن زیست این حکیم فرزانه در خصوص راز طولانى بودن عمر خود گفته است: «من هیچ وقت بدخواه کسى نبودم ». وى در ۱۸ ذى الحجه ۱۳۹۶ هـ ق مصادف با ۱۹ آذر ماه ۱۳۵۵ ش و در روز عید غدیر دار فانى را وداع گفت و بدن مطهّرش را در تخت فولاد اصفهان، حوالى تکیه مَلِکْ به خاک سپردند.

زندگینامه عبدالکریم حق شناس

 

به نام آفریننده عشق

 

آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس از علما و فضلاى به نام تهران در سال ۱۲۹۸ش در تهران به دنیا آمد. پدر را در ایام طفولیت و مادر را در اوایل بلوغ از دست داد. مادرش بانویى با تقوا و طاهر بود. آقاى حق شناس مى گفت:

«حتى پس از وفات از برکات ایشان بهره مند بودم. شبى در عالم خواب مادرم لامپى بدون سیم، اما روشن را به دست من داد.»

پس از وفات مادر مدتى به منزل دایى رفت. وقتى به محضر شیخ محمد حسین زاهد رسید، فرمود: خداوند رزّاق است و مناسب است به جاى تکیه به دایى، روى پاى خود بایستى، لذا شرایطى فراهم کرد که زندگى مستقلى داشته باشد.

 

اساتید

مرحوم میرزا عبدالعلى تهرانى

شیخ محمدرضا تنکابنى

میرزا طاهر تنکابنى

آیت الله شاه آبادى

امامزاده زیدى

امام خمینى

آیت الله العظمى بروجردى

آیت الله سید محمد حجّت کمره کمرى

آیت الله سید محمدتقى خوانسارى

شیخ محمد حسین زاهد

سید على حائرى (سید علی مفسر)

 

ویژگی ها

میرزا عبدالکریم در سال ۱۳۱۸ش به قم سفر کرد. و در این دوره بیشترین استفاده را از محضرت آیت الله العظمى حاج آقا حسین بروجردى و امام خمینى برد.

وى از آیت الله بروجردى به عنوان استاد طراز اول یاد و از بعد علمى و معنوى ایشان داستان هایى نقل مى کرد. هم چنین از امام خمینى استفاده اخلاقى و معنوى نیز مى برد، حتى مدتى هم حجره ایشان بود.

ابتداى آشنایى ایشان با امام خمینى اینگونه بود که روزى خدمت ایشان رسید و تقاضاى حضور در درس اسفار کرد. امام فرمود: «باید شما را امتحان کنم.» وى پس از آزمون در درس حاضر شد. امام بعدها به او گفته بود: «اگر مى دانستم به درس آقاى شاه آبادى رفته اید، از شما امتحان نمى گرفتم.»

نمازگزاران مسجد امین الدوله که غالبا از افراد متدین برگزیده تهران بودند به قم آمدند و از آیت الله العظمى بروجردى تقاضا کردند میرزا عبدالکریم حق شناس را به جاى مرحوم زاهد به امامت جماعت مسجد نصب نماید. آیت الله بروجردى نیز به آقاى حق شناس گفت:

«با توجه به علاقه مردم خوب است به تهران بروید و ادمه فعالیتهاى مرحوم زاهد را عهده دار شوید.» میرزا عبدالکریم با اینکه بسیار مایل به حضور در حوزه علمیه بویژه درس آیت الله بروجردى بود، این امر را پذیرفت. خود مى گوید: «در آن زمان هم حجره آیت الله خمینى بودم. درباره این مسئله به ایشان رجوع کردم، فرمود: به جدم اگر گفته بودند روح الله بیاید، من مى پذیرفتم و به تهران مى رفتم! به این ترتیب من هم پذیرفتم.»

آیت الله بروجردى به مردمى که آمده بودند ایشان را به تهران ببرند، گفته بود: «فکر نکنید طلبه اى عادى را به تهران مى برید، فکر کنید که مرا به تهران مى برید، پس همانگونه به وى احترام بگذارید که به من احترام مى کنید.»

حجه الاسلام محمد شریف رازى در رابطه با فعالیتهاى تربیتى ایشان در تهران مى نویسد:

«نزدیک چهل سال است که ایشان را مى شناسم. حقا داراى مقام فضل و دانش و تقوا و پاکدامنى و بى آلایشى است. در تربیت و تهذیب اخلاق جوانان محیط خود بسیار کوشاست تربیت یافتگان مکتب او در بازار و حوزه هاى قم و مشهد بسیارند. از روز آشنایى تا کنون مکروهى از وى ندیده ام.»

آیت الله حق شناس درباره چگونگى آشنایى اش با سید على حائری مى گوید:

«به شیخ محمد حسین زاهد گفتم شما دیگر براى من کافى نیستید. ایشان فرمود: با هم مى رویم و شخصى را که براى شما مفید باشد، پیدا مى کنیم. با هم اشخاص و علماى فراوانى را ملاقات کردیم تا آنکه شبى در عالم رؤیا مشاهده کردم به مجلسى رفته ام که شخصى از اهل علم نشسته است. فرداى آن شب با شیخ محمد حسین زاهد به مجلس مرحوم سید على حائری رفتیم. دیدم عجب! همان شخصى است که دیشب در خواب دیده ام. فهمیدم ایشان همان شخصى است که مقصود من است.»

مهم ترین مطالبى که ایشان بارها توصیه مى کرد، چنین است:

«اول سفر الى الله سحرخیزى است و آب حیات در درون تاریکى شب به دست مى آید. شیطان سعى فراوانى دارد که ما را از سحرخیزى باز دارد. امام حسن عسکرى (ع) مى فرماید: سفر الى الله جز به احیاى شب طى نمى شود.»

ایشان حضور در درس اخلاق را نیاز همگان مى دانست. خواندن کتاب «جامع السعادات» را بسیار توصیه مى کرد و درس مى داد. جوانان را به حضور در جلسه موعظه و اخلاق توصیه مى نمود و مى فرمود:

«در جلسات موعظه ملائکه حضور دارند و بدها را به میمنت حضور خوب ها مى بخشند. خودبینى و بزرگ بینى و تکبر را از ما مى گیرند و عزت و سربلندى به ما عطا مى کنند.»

ایشان بارها به ترک غیبت توصیه مى کرد و آن را گناه اول عالم به حساب مى آورد. تمام رفقاى طلبه، بازارى و… مسائل فرعى غیبت را هم مى دانستند و رعایت مى کردند. ایشان نکات دقیق مسئله غیبت را به مردم یاد مى داد و آنان را از انجام آن برحذر مى داد. اصولا بر حفظ زبان تأکید فراوانى داشت. به جوانان مى فرمود: مواظب زبانتان باشید، خدا حاجتتان را برآورده مى کند.

اولین توصیه ایشان به کسى که خدمت ایشان مى رسید، توجه به نماز اول وقت بود. به دانش آموز مى فرمود: اگر نمازت را اول وقت بخوانى قبولى تو را در امتحانات تضمین مى کنم. در این رابطه حجه الاسلام محمد على جاودان مى گوید:

یک روز با یکى از دوستان محضر ایشان رفته بودیم، آن وقت منزل ایشان نزدیک مسجد امین الدوله بود. مجلس هم مجلس خاصى بود. ایشان دفعتا شروع به صحبت کردند و فرمودند: به آقا حجت بن الحسن عرضه داشتم من یتیم هستم و پدر ندارم. فرمود: من پدر شما هستم. حضرت سپس به من امر کردند: نماز جماعت، نماز شب، توجه به درس و مطالعه. آقاى حق شناس این سه مطلب را در زندگى به جا مى آورد و هر سه وصیت حضرت را به دقت انجام مى داد. گاهى مى دیدم بى وقفه سه ساعت مطالعه مى کند و سعى مى کند حتى یک نمازش را هم فرادى نخواند. نماز شب را هم ترک نمى کرد و اساسا رفقاى خود را افرادى مى دانست که در نماز جماعت حاضر مى شوند.

حجت الاسلام جاودان درباره ایشان مى فرماید: من نمى دانم ریشه این توجه فراوان از کجاست، اما خودشان از همان دوره تحصیل نزد آقاى بروجردى نقل مى کرد که مدتى زیارت عاشورا را خواندم هنوز به روز چهلم نرسیده بودم که شک کردم که آیا این خواندن تأثیرى دارد یا خیر؟ همان شک مرا از عمل بازداشت، زیرا عمل با شک اثر گذار نیست. فردا هنگامى که در مدرسه فیضیه مباحثه مى کردم، شخصى پشت درب آمد و گفت: فلانى را صدا کنید. من گفتم ایشان داخل شود. گفتند: داخل نمى آید. رفتم جلوى درب آن شخص به من گفت: دیشب ولى عصر را در خواب دیدم، فرمود به فلان حجره برو و به فلانى بگو در عمل زیارت عاشوراى خود شک نکند و این عمل را ادامه دهد. ایشان تمام حوائج خود را به این شکل برآورده مى کرد و به دیگران هم همین را توصیه مى کرد. یکبار فرمود: من براى خرید خانه پول کم داشتم و به کسى هم نمى گفتم. شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم. وسط زیارت کسى درب خانه را زد. درب را باز کردم. آن شخص مبلغ را داد و رفت و کمبود مبلغ خانه به آن حل شد.

ایشان در مورد تجربه خودشان می فرمود: گذرنامه کربلایم صادر نمى شد و این امر برایم ممکن نبود، ولى میل داشتم به زیارت بروم. خوابیدم در خواب به من گفتند: چرا از روضه حضرت على اصغر (ع) غافلى! بیدار شدم و و روضه برپا کردم. پس از آن به مکان صدور گذرنامه رفتم. مسؤل این امر گفت عجیب است با دستور جدید گذرنامه شما تا ۱۵ روز صادر مى شود. اما من براى رفتن عجله داشتم و با این مشکل نمى توانستم ایام زیارتى در کربلا باشم. خوابیدم، دوباره مرا به خواندن روضه توصیه کردند. روضه برپا کردم و بار دیگر به محل صدور گذرنامه رفتم. آن شخص گفت: شما اهل معجزه اید. فردا گذرنامه شما مى آید.

ایشان به رعایت حال خانواده و پدر و مادر تأکید داشت. یکى از مداحان تهران مى گوید: «ایام محرم شبها دیر به منزل مى آمدم، خانواده ناراحت مى شدند بحث میان ما رخ داد و من از خانواده ناراحت شدم. صبح به مدرسه امین الدوله رفتم. میرزاى حق شناس با طلبه ها صحبت مى کرد. من هم گوشه اى نشستم. حضرت آقاى حق شناس به طلبه ها مى گفت باید مراعات خانواده را کرد حتى اگر شب ها دیر منزل آمدید و خانواده با شما بحث کرد، شما نباید چیزى بگویید. من هم مطلب را گرفتم و از عمل خود پشیمان شدم.»

ایشان نقل مى کرد: شبى شیخ مرتضى زاهد را خواب دیدم در خدمت ایشان وارد مسجد جامع شدیم. با هم آمدیم تا به حوض مسجد رسیدیم. حوض مسجد یخ زده بود. شیخ مرتضى از روى آب کر یخ زده رد شد، ولى ما همى ترسیدیم و از کنار حوض حرکت کردیم. وقتى به ایشان رسیدیم، عرض کردیم شما چگونه به این مقام رسیدید، فرمود با انجام واجبات و ترک محرمات. از خواب بیدار شدم. صبح خدمت ایشان رسیدم و خواب رد شدن ایشان از حوض را نقل کردم و پرسیدم: شما چگونه به این مقام رسیدى؟ ایشان گفت با انجام اجبات و ترک محرمات.

سید ابوالقاسم نجار که از خوبان تهران و از نزدیکان علما بود، مى گفت: یک بار خدمت میرزا عبدالعلى تهرانى رسیدم، میرزا عبدالکریم حق شناس آنجا حضور داشت. میرزا در آن وقت جوان بود. وقتى میرزا اتاق را ترک کرد، میرزا عبدالعلى تهرانى به من گفت: این جوان را دیدى، ایشان تمام جریاناتى که قرار است فردا برایش رخ دهد، شب قبل از آن خواب مى بیند و وظیفه او را به او مى آموزند، من خودم گاهى مصادیقى از این مسئله را از ایشان شنیده ام.

آیت الله حق شناس برای یکی از حاجت های شرعیه خود چهل روز زیارت عاشورا را با صد سلام و لعن خواند و روز چهلم به حضور حضرت امام زمان (ع) مشرف شد. حضرت به ایشان گفت: حق شناس! چرا اینقدر زیارت عاشورا خواندی؟ گفت: آقا جان برای حل فلان مشکل. حضرت به آیت الله حق شناس گفت: برای گرفتن حاجتت لازم نبود این همه زیارت عاشورا بخوانی، یک بار روضه عموی ما حضرت علی اصغر (ع) کافی بود.

آیت الله حق شناس به یکی از نزدیکان خود گفته بودند: امام زمان عجل الله فرجه تشریف آورده بودند و من ایشان را ملاقات کردم اما تا زنده هستم این قضیه را برای کسی تعریف نکن!

 

شاگردان

امامى کاشانى

سید محسن خرازى

رضا استادى

سید عباس قائم مقامى

محمد على جاودان

عبدالحسین حائرى

 

عروج ملکوتی

سرانجام این ستاره تابناک اخلاص و عمل در ۲ / ۵ / ۱۳۸۶ در تهران به ملکوت اعلى پیوست. پس از اقامه نماز بر وى توسط آیت الله مهدوى کنى، پیکرش از مدرسه شهید مطهرى به سمت حرم حضرت عبدالعظیم حسنى تشییع و در جوار نورانى آن به خاک سپرده شد.