نوشته‌ها

زندگینامه مقدس اردبیلی

 

به نام آفریننده عشق

 

احمد بن محمد اردبیلی (متوفای ۹۹۳ قمری) معروف به مقدس و محقق اردبیلی، از فقهای امامیه در قرن دهم قمری و از معاصران شیخ بهایی بود. وی از شاگردان جلال‌الدین دوانی بود. در علوم عقلی و نقلی تبحر داشت و در زمان ریاست او بر حوزه علمیه نجف رونقی دوباره به این حوزه داده شد.

 

ویژگی ها

مجمع الفائده، البرهان و زبدة البیان از مهم‌ترین آثار او نام برده شده است. مقدس اردبیلی از دربار صفویه برای گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان استفاده می‌کرد، اما وارد دستگاه صفوی نشد. زهد، تقوا و کمک‌های او به محرومان، زبان زد بود و کراماتی نیز به او نسبت داده شده است. مقدس اردبیلی خود را در برابر شاگردانش بسیار کوچک می‌شمرد. از شاگردانش گزارش‌هایی درباره تواضع او و کمک‌هایش به محرومان نقل شده است.

وی مورد تجلیل علما و فقهای شیعه قرار گرفته است؛ از جمله سید مصطفی تفرشی، شیخ حر عاملی و شیخ عباس قمی که او را با القاب و عبارت‌های گوناگونی ستوده‌اند. صاحب جواهر و محدث بحرانی نیز در الحدائق الناضرة و صاحب مستند الشیعه از او به عظمت یاد کرده‌اند.

به گفته حرزالدین در معارف الرجال، مقدس اردبیلی که در نجف بود، نامه‌ای درباره نیازمندی یکی از علویان، به شاه طهماسب اول نوشت و در آن، شاه را به دوستی و برادری خطاب کرد. هنگامی که شاه طهماسب نامه را خواند به آن شخص علوی کمک کرد و به نزدیکان خود گفت هنگامی که من از دنیا رفتم این نامه را در قبر من زیر سرم قرار دهید تا به وسیلۀ آن بر نکیر و منکر احتجاج کنم به اینکه ملا احمد مرا برادر و دوست قبول کرده است و سبب نجاتم از آتش شود.

اردبیلی را دارای استقلال نظر دانسته‌اند به گونه‌ای که در بسیاری از مسائل فقهی در برابر دیدگاه پیشینیان، نظریه‌ای مستقل ابراز کرده است. در برخی از مسائل فقهی مانند نجاست خمر، حرمت غنا و شرایط قاضی،  آرایی بر خلاف مشهور داشته است که آن‌ها را در کتاب مجمع الفائدة و البرهان بیان کرده است. هم‌چنین گفته شده است که در فقه او، استدلال‌های عقلی، برجستگی دارد و با این وجود از دانش رجال نیز استفاده شایانی کرده است.

به گفته آیت‌ الله شبیری زنجانی، محقق اردبیلی در دانش فقه، صاحب مکتب است و بین قبل از او و بعد از او تفاوت بسیاری در کیفیت استدلال و استنباط فقهی هست. این بزرگوار چهل سال آخر عمرش، در خانه نیز پایش را دراز نمى‌کرده است. از این بزرگوار سؤال کردند که چرا پایت را دراز نمى کنى؟ فرموده بود: ملاحظه حضور نسبت به ملک الملوک رب الماریاب بوده که پایم را دراز نمى‌کنم. وصیت هم نوشته بود که وقتى از دنیا رفتم، دیگر اختیار دست من نیست وگرنه باز هم بى‌ادبى نمى‌کردم.

سید میر علام تفرشی که از شاگردان فاضل مقدس اردبیلی است، می‌گوید: شبی در صحن مقدس امیرالمومنین (ع) راه می‌رفتم. خیلی از شب گذشته بود. ناگاه شخصی را دیدم که به سمت حرم مطهر می‌آيد. من نیز به سمت او رفتم. وقتی نزدیک شدم، دیدم استاد ما ملا احمد اردبیلی است. خود را از او مخفی کردم، تا آنکه نزدیک درِ حرم رسید و با اینکه در بسته بود، باز شد و مقدس اردبیلی وارد حرم شد. دیدم مثل اینکه با کسی صحبت می‌کند. بعد از آن بیرون آمد و درِ حرم هم بسته شد. به دنبال او به راه افتادم، به طوری که مرا نمی‌دید. تا آنکه از نجف اشرف بیرون آمد و به سمت کوفه رفت. وارد مسجد جامع کوفه شد و در محرابی که حضرت امیرالمومنین (ع) شربت شهادت نوشیده‌اند، قرار گرفت. دیدم راجع به مساله‌ای با شخصی صحبت می‌کند.

بعد از مدتی، از مسجد بیرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد. من نیز به دنبالش می‌رفتم تا نزدیک مسجد حنانه رسیدیم. (مسجدی که دیوارش خم شده است و علت آن، این است که وقتی جنازه امیرالمومنین (ع) را برای دفن در نجف اشرف از آنجا عبور می‌دادند، دیوار این مسجد، از روی ارادت در مقابل آن حـضرت خم شد.) در آنجا سرفه‌ام گرفت، به طوری که نتوانستم خود را نگه دارم. همین که صدای سرفه مرا شنید، متوجه من شد و فرمود: آیا تو میر علامی؟

عرض کردم: بله. فرمود: اینجا چه کار داری؟ گفتم: از وقتی که داخل حرم مطهر شده‌اید تا الان با شما بودم، شما را به حق صاحب این قبر (امیرالمومنین (ع)) قسم می‌دهم، اتفاقی را که امشب پیش آمد از اول تا آخر به من بگویید. فرمود: می گویم، به شرط آن که تا زنده‌ام آن را به کسی نگویی. من هم قبول کردم و با ایشان عهد و میثاق نمودم.

وقـتی مطمئن شد، فرمود: بعضی از مسائل بر من مشکل شد و در آنها متحیر ماندم و در فکر بودم کـه نـاگاه به دلم افتاد به خدمت امیرالمومنین (ع) بروم و آنها را از حضرتش بپرسم. وقتی که به حـرم مطهر آن حضرت رسیدم، همان طوری که مشاهده کردی، در به روی من گشوده شد و داخل شدم. در آنجا بـه درگاه الهی تضرع نمودم تا آن حضرت جواب سوالاتم را بدهند. در آن حال، صدایی از قبر مطهر شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و مسائلت را از قائم (عج) بپرس زیرا او امام زمان (عج) تو است. به نزد محراب مسجد کوفه آمده و آن‌ها را از حضرت حجت (ع) سوال نمودم. ایشان نیز جواب عنایت کردند و الان هم دارم برمی‌گردم.

نقل است: در یکى از سفرها، یکى از زائران، آیت الله مقدس اردبیلى را نمی‌شناخت. جامه‌اى به او داد که برایش بشوید. مرحوم مقدس اردبیلى قبول نمود. جامه را شست و به نزد وى آورد. مرد او را شناخت. خجل شد و عذرخواهى نمود. مردم او را توبیخ کردند. مقدس فرمود: او را ملامت نکنید، حقوق برادران مؤمن، زیادتر از این است. آرى! مقدس اردبیلى در این کار به حضرت رضا (ع) اقتدا نمود، آنجا که روزى در حمام، شخصى آن حضرت را نمى‌شناخت و براى کیسه کشیدن امام را طلبید.

شبى مقدس اردبیلی، پیامبر اسلام (ص) را در خواب دید که حضرت موسى (ع) در خدمت آن بزرگوار نشسته است و مقدس نیز در آنجا حضور دارد. پس حضرت موسى (ع) از رسول خدا (ص) سوال کرد: این مرد کیست؟ پیامبر (ص) فرمود: از خودش سوال کن. حضرت موسى (ع) از مقدس پرسید: تو کیستى؟ مقدس جواب داد: من احمد پسر محمد از اهل اردبیل هستم و در فلان کوچه، فلان خانه، منزل من است.

حضرت موسى (ع) تعجب کرد و گفت: من از اسم تو سوال کردم، این همه تفصیل براى چه بود؟ مقدس در جواب گفت: خداوند عالم وقتى از تو سوال کرد که این چیست که در دست تو است، تو چرا آن قدر در پاسخ تفضیل دادى! حضرت موسى (ع) به پیغمبر (ص) گفت: راست گفتى که علماى امت من، همانند انبیاى بنى اسرائیل مى‌باشند.

روزی شیخ بهایی به اتفاق چند تن از درباریان صفویه به نجف اشرف مشرف شدند و در ملاقات با مقدس اردبیلی، بحث علمی میان آنان شکل گرفت که شیخ بهایی بر حسب ظاهر پیروز این مباحثه شد. بار دیگر که شیخ بهایی به تنهایی با مقدس اردبیلی مباحثه می کرد، مقدس اردبیلی تمام سوالات شیخ بهایی را پاسخ داد و بعد به ایشان گفت: من در همان مجلس نیز پاسخ سؤالات شما را می‌دانستم اما برای حفظ موقعیت شما در میان درباریان، سکوت کردم.

نقل است: مقدس اردبیلی در یک سحر برای نماز شب بیدار می‌شود. «دلو آب» را داخل چاه می‌اندازد و بالا می‌کشد و می‌بیند پر از طلا است. مقدس، طلاها را داخل چاه برمی‌گرداند چون می‌داند که خداوند می‌خواهد او را امتحان کند. رو به آسمان می کند و می‌گوید: خدایا احمد از تو آب می خواهد نه طلا، من آب می‌خواهم که وضو بگیرم و با تو راز و نیاز کنم؛ طلا برای من ارزشی ندارد. دوباره سطل را بالا می‌کشد و می‌بیند طلا است؛ باز هم می‌گوید: خدایا من طلا نمی‌خواهم، من آب می‌خواهم. بالاخره دفعه چهارم آب درمی‌آید و وضو می‌گیرد و به مناجات با خداوند متعال می‌پردازد.

 

شاگردان

  • سید محمد عاملی
  • شیخ حسن عاملی
  • امیر فضل الله
  • عبدالله شوشتری اصفهانی
  • محمد بن محمد بلاغی

 

آثار

  • استیناس المعنویة
  • زبدة البیان فی براهین احکام القرآن
  • حدیقة الشیعة
  • حاشیه بر شرح تجرید قوشجی
  • رساله فارسی در حرمت خراج
  • مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان

 

از منظر فرهیختگان‏

علامه مجلسی می‌گوید: در میان متقدمين و متأخرين علما، شخصیت بزرگی چون او را سراغ ندارم. خدا او را با ائمه طاهرین (ع) مشهور گرداند.

شیخ عباس قمی می‌گوید: شیخ اجل، عالم ربانی، فقیه محقق صمدانی، در مراتب علم، فضل، عبادت، زهد، کرامت، وثاقت، کرامت، ورع و جلالت به درجه‌ای رسید که توصیف نشود.

سید مصطفی تفرشی می‌گوید: امرش در جلالت و اطمینان و امانت مشهورتر از آن است که ذکر شود و بالاتر از آن است که عبارتی بتواند آن را وصف کند. او متکلمی فقیه، عظیم‌الشأن، جلیل‌القدر و بلند منزلت است و باورع‌‌ترین شخص زمانش و عابدترین و باتقواترین آنها بود.

شیخ حر عاملی می‌گوید: احمد بن محمد اردبیلی، عالمی فاضل، محققی عابد، مورد اطمینان و پارسا، عظیم‌الشأن و جلیل‌القدر و معاصر شیخ بهایی بود.

سید علی قاضی می‌گوید: من اگر در روزگار مقدس اردبیلی بودم، جلوی ایشان راه می رفتم؛ برای اینکه زباله‌ها، سنگ‌ها و کلوخ‌ها را از جلوی پایش جمع کنم!

 

عروج ملکوتی

اردبیلی در رجب سال ۹۹۳ قمری در نجف درگذشت و در کنار حرم علی بن ابیطالب (ع) به خاک سپرده شد. ابیات زیر سر در مقبره مقدس اردبیلی نقش بسته‌ است:

تا نجف شد آفتاب دین و دولت را مقام   خاک او دارد شرف بر زمزم بیت الحرام

زندگینامه محمد بن مکی (شهید اول)

 

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن مکى، معروف به ‏«شهید اول‏»، شاگرد فخر المحققین و یکى از اعاظم‏ فقهاى شیعه است.

 

ویژگی ها

شهید اول در سال ۷۳۴ قمری متولد شده و در ۷۸۶ به فتواى یک فقیه مالکى مذهب و تایید یک فقیه شافعى مذهب، شهید شده است. وی اهل جبل عامل ‏است که منطقه‌اى است در جنوب لبنان و از قدیمى‌ترین مراکز تشیع است و هم‏ اکنون نیز یک مرکز شیعى است. او شاگرد شاگردان علامه حلى، از جمله فخر المحققین (فرزند علامه حلى) بوده است. شهید اول، کتاب معروف اللمعة الدمشقية را در مدت کوتاهى در همان زندانى که منجر به شهادتش شده است، تالیف کرده است و عجیب این است که این کتاب شریف‏ را در دو قرن بعد، فقیهى بزرگ شرح کرد که او نیز سرنوشتى مانند مؤلف را پیدا کرد یعنى شهید شد و «شهید ثانى‏» لقب گرفت.

در میان فقهای شیعه، کتاب‌هاى سه شخصیت محقق‏ حلى، علامه حلى و شهید اول که در قرن هفتم و هشتم مى‌زیسته‏‌اند، به صورت‏ متون فقهى درآمده و دیگران بر آن‌ها شرح و حاشیه نوشته‌‏اند و کسى دیگر را نمى‏‌بینم که چنین عنایتى به آثار او کرده باشند. فقط در یک قرن گذشته، دو کتاب‏ از کتاب‌هاى شیخ مرتضى انصارى که اکنون‏ زمان زیادی از تاریخ وفاتش مى‌‏گذرد، چنین وضعى به خود گرفته است.

خاندان شهید اول، خاندان علم و فضل بوده و نسل هاى متوالى این شرافت را براى خود نگهدارى‏ کرده‌اند. شهید، سه پسر دارد که هر سه از علما و فقها بوده‌‏اند. همچنان که‏ همسرش ام على، و دخترش ام الحسن نیز فقیهه بوده‏‌اند و شهید، زنان را در پاره‌اى از مسائل به این دو بانوى فاضله ارجاع مى‌کرده است. شهید اول، یکى از فقهاى بارز و نام‌دار جهان تشیع به شمار مى‌‏آید که آوازه او، از مرزهاى جغرافیایى مناطق اسلامى نیز بیرون رفته است و در مراکز علمى و حقوقى‏ جهان، نام او آشنا و مطرح مى‌‏باشد.

شهید اول، از بزرگان فقهاى امامیه و از اعاظم مجتهدین تاریخ اسلام مى‌باشد. عالم عامل کامل، محدث، رجالى، اصولى، ادیب و شاعر که در اصطلاح رجال ‏«امام الفقه‏» نیز نامیده شده است. شهید اول، نخستین شهید نامدار وبزرگوار از این سلسله نور و رحمت در این طیف و قشر است که شاید از نظر نداشتن‏ همتا و نظیر در آن رتبه و منزلت، از نظر فقه و علمى که او داشته است او را «شهید اول‏» و نخستین شهید نامیده باشند، وگرنه شهداى بسیارى از سلسله علما و محدثین و دانشمندان داریم که شاید شهیدى که اول نامیده شده است در هزارمین ردیف آنان‏ قرار گرفته باشد.

او مردى ضعیف الجثه و کوتاه قد بود. هم مباحثه‌ای داشت‏ به نام ‏«ابن جماعه‏ شافعى‏» که در اواخر هم او عامل شهادتش گردید. میان این دو دانشجو مباحثه‏ اى ‏درگرفت، در وسط دوات و قلمدانى بود. ابن جماعه به عنوان تحقیر لاغرى اندام او گفت: «من از پشت دوات، جثه‌اى را احساس مى‌کنم ولى نمى‌‏فهمم معناى آن‏ چیست؟ شهید در پاسخ تحقیر او گفت: «آرى، فرزند یک تن، بزرگ‌تر از این نمى‏‌شود.»

شهید به منظور دیدار و ملاقات علماى بزرگ اسلام و کسب تجارب و بهره‌مندى از اندوخته‌هاى آنان به سیر آفاق پرداخت و به مراکز علمى دمشق، مصر، فلسطین، مکه، مدینه و دیگر شهرها مسافرت کرد. در سال ۷۶۸ قمری در دمشق به محضر قطب الدین رازى مشرف شد و از خرمن دانش او خوشه‌ها چید و به گواهى نقل روایت از دست مبارکش مفتخر گشت.

وى با اطلاع و آگاهى کامل از فقه غنى شیعه، با دانشمندان بزرگ اهل سنت نیز در ارتباط بود و در حوزه‌هاى درس آن‌ها شرکت مى‌کرد. چنان بر نظریات فقهى آنان آگاهى و تسلط داشت که اهل سنت در اعمال عبادى و مسائل مذهبى به وى مراجعه مى‌کردند و وی بر مذهب آنان فتوا مى داد. خودش مى نویسد: من مصنفات و مرویات حدود چهل تن از علماى مکه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت مى‌کنم. من صحیح بخارى، صحیح مسلم، مسند ابى داوود، جامع ترمذى، مسند احمد و دیگر کتاب‌هاى آنان را روایت مى‌کنم.

او به حق از پارسایان و شب زنده داران بود که به قدرت و نیروى خدایى که سرچشمه همه کرامت‌ها و قدرت‌هاست، پیوستگى داشت. در سختی‌ها، مشکلات و حوادث روزگار، لطف و رحمت خدا شامل حالش مى‌شد و مصائب و ناراحتى روزگار را به سادگى پشت سر مى‌گذاشت. از او نقل شده که گفته است: مجلس من در دمشق، از دانشمندان اهل سنت به موجب نزدیکى و رابطه‌اى که با آنها داشتم خالى نبود، ولى وقتى آغاز به نوشتن کتاب لمعه کردم، بیم آن داشتم که فردى از متعصبان وارد شود و ببیند، اما از لحظه شروع تا پایان کتاب، هیچ یک از آنان بر من وارد نشدند و این از الطاف غیبى الهى بود.

او با تقیه شروع به نوشتن فقه شیعه کرد و با توکل به خداوند متعال، پشتکار و اطمینان به نفس در مدت هفت روز، بدون اینکه بیگانگان متوجه شوند، کتاب را به پایان رساند. با این ویژگی‌ها و حالت‌هاى معنوى است که محققان و اندیشمندان بر ستایش از او برآمده و صفات پسندیده وى را ستوده‌اند. در عصر او شخصى به نام محمد یالوشى عاملى، پرچم مخالفت برداشت و به دنبال فتنه و آشوب در بین امت اسلامى برآمد. وى گرچه در آغاز، از شاگردان شهید اول بود و در سخنورى برازنده بود و بیانى شیرین و جذاب داشت، ولى از راه شعبده و تردستى، مسیر سحر و کهانت را پیمود و کم کم به جایى رسید که ادعاى نبوت کرد و از راه نیرنگ، مردم را به مذهب جدیدى فراخواند.

شهید اول، سحر او را از طریق سحر باطل نمود و در برابر این شخص و دعوتش ایستاد و فتواى قتل او را صادر کرد و براى جلوگیرى از نشر این بدعت مجدد و در نطفه خفه کردن این فتنه، حکومت دمشق را وادار کرد که لشکرى را آماده کند. آنگاه که لشکر آماده شد، به فرمان شهید به مقر محمد یالوشى و پیروانش به نبطیه در جبل علمى حرکت کرد. بین آن‌ها در آن نقطه، جنگ و درگیرى شروع شد و سرانجام محمد یالوشى کشته شد و بسیارى از نیروهایش از بین رفتند.

مرحوم محدث نوری از سید حسین قزوینی نقل می‌کند که وی می‌گوید: من در سال ٩۵۵‏ هجری (۱۰۹ سال بعد از شهادت شهید اول) به خواب دیدم در قریه جزّین هستم (روستای شهید اول). به در خانه شیخ رفتم و در زدم. شیخ جلو آمد. از او خواستم کتابی را که علامه حلی در باره اجتهاد تألیف کرده برایم بیاورد. شیخ به درون خانه رفت و آن کتاب را با کتاب دیگری که به گمانم در زمينه روایات بود، آورد و به من داد. چون از خواب برخاستم، دیدم آن دو کتاب در کنار من است.

 

اساتید

  • فخر المحققین
  • سید عمید الدین بن عبد المطلب حلى
  • سید ضیاء الدین عبدالله حلى
  • سید تاج الدین بن معیه حسینى
  • سید علاء الدین بن زهره حسینى
  • شیخ على بن طران مطار آبادى
  • شیخ محمد بن جعفر مشهدى

 

شاگردان

  • شیخ مقداد سیورى
  • شیخ حسن بن سلیمان حلى
  • سید بدرالدین حسن بن ایوب
  • شیخ شمس الدین محمد
  • شیخ زین الدین على بن خازن حائرى

 

از منظر فرهیختگان

در المقابیس این گونه از او یاد شده است: استاد با اراده پرکار، گوهر یگانه روزگار، مقتدای سترگ و علامه دانشمند بزرگ…

در اللؤلؤ البحرين این گونه از او یاد شده است: دانش و فضلش مشهورتر از آن است که به بیان آوریم. دانشمندی توانا و چیره دست بود و فقیهی دریا آسا و کوشا…

محدث نوری می‌گوید: تاج شریعت، مایه افتخار شیعه، خورشید دین و آیین و به عقیده برخی، جامع ترین فقیه است.

شیخ حر عاملی می‌گوید: فقیه و محدثی دقیق، دریا دل کامل، عابدی پارسا، یگانه روزگار و در عصر خود بی‌نظیر بود.

استادش فخرالمحققین می‌گوید: من از شاگردم محمد بن مکى بیش از آنچه او از من استفاده نموده است بهره بردم.

محقق خوانسارى می‌گوید: شهید اول بعد از محقق حلى، بزرگ‌ترین فقهاى آفاق است. تمام دانشمندان به بصیرت و استادى او معترف هستند. برازندگى و درخشش وى در فقه و قواعد احکام همچون برازندگى شیخ صدوق در نقل احادیث اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است. در طول تاریخ گذشته، مثل شهید اول نیامده است.

محقق ثانی می‌گوید: افضل المتقدمین و المتاخرین…

 

آثار

  • اللمعة الدمشقية
  • اختصار الجعفر
  • الاربعون حدیثا
  • الاربعون مساله
  • الاعتقادیه
  • الالفیه فی فقه الصلوه
  • الباقیات الصالحات
  • البیان در فقه (مطبوع)
  • التکلیف یا تکلیفیه
  • جامع البین یا الجامع بین شرحى الاخوین

 

عروج ملکوتی

شهادت شهید اول در روز پنجشنبه نهم جمادى الاولى سال ‏۷۸۶ قمری در عهد سلطنت ‏یرقوق، با فتواى قاضى‏ برهان الدین مالکى و عباد بن جماعه شافعى، پس از تحمل یک سال حبس و زندان در قلعه شام، در دمشق صورت گرفت و با کینه‏‌ها و عداوت‌هاى دیرینه‏‌اى که از او داشتند، بدن شریفش را به دار کشیده و سنگسار کردند و جسم بى‌جانش را سوزاندند و مورد اهانت‌ها قرار دادند.

زندگینامه رحیم ارباب

به نام آفریننده عشق

 

رحیم ارباب در سال ۱۲۹۷ هـ ق در قریه «چرمهین» اصفهان و در خانه حاج على پناه به دنیا آمد. پدر آقا رحیم، حاج على پناه، مشهور به ارباب حاج آقا (فرزند عبدالله مشهور به ارباب آقا) فرزند حاج على پناه فرزند ملاّ عبدالله شیرانى بود.

 

اساتید

حجه الاسلام و المسلمین ابوالمعالى کلباسى

آخوند ملا محمد کاشى

آیه الله سید محمد تقى مدرس

آیه الله حاج سید محمد باقر درچه اى

جهانگیرخان قشقایى

آیه الله سید ابوالقاسم دهکردى

میرزا بدیع درب امامى

حاج آقا منیر احمد آبادى

آقا سید محمود کلیشادى

 

شاگردان

ملاّ محمّد على معلم حبیب آبادى (نویسنده مکارم الآثار) مى گوید:

«من هیئت را خدمت آیه الله ارباب مى خواندم و مثل این که ایشان در کُرات سیر کرده بودند، با وجود نداشتن ابزار و وسایل در آن زمان، چنان براى ما علم هیئت را ترسیم مى نمودند که گویا مى دیدیم و براى ما عینیّت پیدا مى کرد.»

شهید مرتضى مطهرى می گوید: «خدا حفظ کند آقاى حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى را، ایشان از علماى طراز اول ما در فقه و اصول و فلسفه و ادبیات عرب و قسمتى از ریاضیات قدیم مى باشندشاگرد حکیم معروف مرحوم جهانگیرخان قشقایى بوده اند و مثل مرحوم جهانگیرخان هنوز هم کلاه پوستى به سر مى گذارند. »

جلال الدین همایى می گوید: «حاج آقا رحیم ارباب آخرین یادگار مکتب قدیم اصفهان هستند که به غور فلسفه ملاصدرا رسیده و غوامض و دقایق آن را به درستى و خالى از حشو و زواید فهمیده و هضم کرده و به اصول و مبانى آن کاملا معتقد مى باشند چیزى که هست، اهل تظاهر و فضل فروشى نیستند شاگردان خصوصى خود را نیز با همین خوى و عادت تربیت فرموده اند. »

سید حسین مدرس هاشمى

سید مصطفى بهشتى نژاد

سید محمّد حسینى قهدریجانى

شهید سید محمّد حسینى بهشتى

شهید محمّد مفتح

حاج سید محمّدرضا خراسانى

حاج میرزا على آقا هسته اى

سید محمّد مبارکه اى

حاج ملاّ رمضان املایى

 

ویژگی ها

او شرح لمعه تدریس مى کردند درس شرح لمعه ایشان «آن قدر تطبیقى بود و شرح و بسط داشت که مطالب را استدلالى براى شاگردانشان مى گفتند آن کسانى که مى رفتند درس ایشان و آن را یادداشت مى کردند، از شرح لمعه آیه الله ارباب بیشتر از درس خارج دیگران استفاده مى کردندبه طورى که کسى شش یا هفت سال به درس خارج حاج آقا رحیم ارباب مى رفت، ادعاى اجتهادش مقرون به دلیل مى شد چون در هر بحث فقهى، ایشان روایاتش را از بحارالانوار و یا کتب مشهور روایى که مستند فقه است، نقل مى نمودند و یا نظر استادان فقه را با دلایل آن مى گفتند کتاب وسایل الشیعه از کتاب هاى جامع اخبار فقهى است، کَانَّهُ ایشان آن روایات را حاضرالذهن داشتند و اقوال مختلف فقها را نقل مى کردند.

وى معتقد بود «تنها تدریس کافى نیست، علما و مجتهدین باید منبر بنشینند و به بیان مسائل شرعیه و اخلاقیات براى مردم بپردازند»

یکى از شاگردان وى مى گوید: «در زمینه فلسفه، در حدّ اعلى بودند و به «حکیم» شهرت داشتند »

آیه الله ارباب آخرین فروغ هاى فلسفه در اصفهان بودند وى مدّت ها درس فلسفه مى گفتند، لکن بعداً تبدیل کردند به کلام مانند «شرح تجرید» و هنگامى که به ایشان پیشنهاد مى شود که شرح منظومه تدریس کنند، قبول نمى کند و مى فرماید: حاضرم شرایع الاسلام (فقه) بگویم حکمت ایشان «متمایل به حکمت مشاء و حرف هاى ملاّ صدرا بودبه مطالب صدرالمتألّهین خیلى اهمیت مى دادند هر وقت حرف از حکمت بود، معمولا سخنان ملاّ صدرا یا محى الدین عربى اندلسى را مطرح مى فرمودند، زیرا این ها استوانه هاى علمى ایشان بودند در حکمت و عرفان.

آیه الله ارباب اکثر خطبه هاى نهج البلاغه را از حفظ داشت و به ابن ابى الحدید علاقه وافر داشت اشعارش مشحون از مدح مولاى متقیان، على بن ابیطالب علیه السلام و نهج البلاغه بود معمولا در جلسه هاى دوستانه اش مدتى از نهج البلاغه سخن مى رفت این بحث ها بخصوص زمانى که مرحوم آیه الله حاج میرزا على آقا شیرازى زنده بودند، صدها بار در منزل حاج آقا رحیم تکرار مى شد و آن مرد بزرگ، شاخص و شمع محفل بودند و دیگران سراپا گوش بخصوص یک تابستان، ادیب نیشابورى با آن قد کوچک و لهجه خراسانى، همه روزه در منزل ایشان با آن دو بزرگوار جمع بودند و بحث اصلى آن ها نهج البلاغه بود.

آیه الله ارباب نماز جمعه را وجوب عینى مى دانست لذا براى برپایى آن اهتمام ویژه داشت در این باره، یکى از شاگردانش مى گوید:

«تمام روزهاى جمعه حدود ساعت ۹ صبح، ایشان در حمّام محلّه بودند، خضاب مى کردند و نظافت مى نمودند غسل جمعه را در حمّام انجام مى دادند و ایشان با توجه به این که نماز جمعه را واجب مى دانستند، مى خواستند غسل جمعه انجام شود بر نماز جمعه اصرار داشتند حتى در همان کهولت سن. »

نماز جمعه ایشان حال بخصوصى داشت همه این نماز حال بود ما مى گفتیم: شما حالى دارید مى فرمودند: شما آخوند کاشى را ندیده بودید وقتى آخوند به طرف خدا مى ایستاد و نماز مى خواند، استخوان هاى سینه اش مى لرزید و حالتى داشت که همه در و دیوار مدرسه صدر جذب مى شد.

یکى از شاگردانش مى گوید: «روزى به آیه الله ارباب گفتم: خوب است شما درس اخلاق هم بگویید آن مرحوم گفتند: اخلاق علم حال است و علومى که ما مى خوانیم، علم قال است » یعنى اخلاق چیزى نیست که باشرکت درکلاس اخلاق و با خواندن کتاب هاى اخلاقى، بتوان به آن دست یافت باید تهذیب نفس نمود.

«حاج آقا رحیم ارباب در حالى که در سنّ نود سالگى یا بیشتر، بودند مى فرمودند: تا به حال یک روزه از من فوت نشده است. »

آیه الله ارباب در جوانى ازدواج کرد او بعد از فوت همسرش، با خواهر میرزا عباس خان شیدا (شاعر معروف اصفهان، خطّاط بزرگ نستعلیق و صاحب مجله «دانشکده») ازدواج کرد و تا آخر عمر با این همسر زندگى کرد او از هیچ کدام از همسرانش صاحب فرزندى نشد.

وقتى آن ها رفتند، حضرت آیه الله ارباب رو به ما کردند و فرمودند: بهتر است شما یکى یکى خودتان را معرفى کنید و هر کدام بگویید که در چه سطح تحصیلى هستید و در چه رشته اى درس مى خوانید پس از آن که امر ایشان را اطاعت کردیم، به تناسب رشته و کلاس، هر کدام از ما پرسش هاى علمى طرح کردند و از درس هایى از قبیل جبر و مثلثات و فیزیک و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسیدند که پاسخ اغلب آن ها از عهده درس هاى نیم بندى که ما خوانده بودیم، خارج بود، امّا هر یک از ما که از عهده پاسخ پرسش هاى ایشان بر نمى آمد، با اظهار لطف حضرت ارباب مواجه مى شد که با لحن پدرانه اى پاسخ درست آن پرسش ها را خودشان مى فرمودند اکنون ما مى فهمیم که ایشان با طرح این سؤال ها قصد داشتند ما را خلع سلاح کنند و به ما بفهمانند که آن دروس جدیدى را که شما مى خوانید، من بهترش را مى دانم ولى به آن ها مغرور نشده ام.

 

عروج ملکوتی

آیه الله ارباب نزدیک به یک قرن زیست این حکیم فرزانه در خصوص راز طولانى بودن عمر خود گفته است: «من هیچ وقت بدخواه کسى نبودم ». وى در ۱۸ ذى الحجه ۱۳۹۶ هـ ق مصادف با ۱۹ آذر ماه ۱۳۵۵ ش و در روز عید غدیر دار فانى را وداع گفت و بدن مطهّرش را در تخت فولاد اصفهان، حوالى تکیه مَلِکْ به خاک سپردند.

زندگینامه عبدالکریم حق شناس

 

به نام آفریننده عشق

 

آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس از علما و فضلاى به نام تهران در سال ۱۲۹۸ش در تهران به دنیا آمد. پدر را در ایام طفولیت و مادر را در اوایل بلوغ از دست داد. مادرش بانویى با تقوا و طاهر بود. آقاى حق شناس مى گفت:

«حتى پس از وفات از برکات ایشان بهره مند بودم. شبى در عالم خواب مادرم لامپى بدون سیم، اما روشن را به دست من داد.»

پس از وفات مادر مدتى به منزل دایى رفت. وقتى به محضر شیخ محمد حسین زاهد رسید، فرمود: خداوند رزّاق است و مناسب است به جاى تکیه به دایى، روى پاى خود بایستى، لذا شرایطى فراهم کرد که زندگى مستقلى داشته باشد.

 

اساتید

مرحوم میرزا عبدالعلى تهرانى

شیخ محمدرضا تنکابنى

میرزا طاهر تنکابنى

آیت الله شاه آبادى

امامزاده زیدى

امام خمینى

آیت الله العظمى بروجردى

آیت الله سید محمد حجّت کمره کمرى

آیت الله سید محمدتقى خوانسارى

شیخ محمد حسین زاهد

سید على حائرى (سید علی مفسر)

 

ویژگی ها

میرزا عبدالکریم در سال ۱۳۱۸ش به قم سفر کرد. و در این دوره بیشترین استفاده را از محضرت آیت الله العظمى حاج آقا حسین بروجردى و امام خمینى برد.

وى از آیت الله بروجردى به عنوان استاد طراز اول یاد و از بعد علمى و معنوى ایشان داستان هایى نقل مى کرد. هم چنین از امام خمینى استفاده اخلاقى و معنوى نیز مى برد، حتى مدتى هم حجره ایشان بود.

ابتداى آشنایى ایشان با امام خمینى اینگونه بود که روزى خدمت ایشان رسید و تقاضاى حضور در درس اسفار کرد. امام فرمود: «باید شما را امتحان کنم.» وى پس از آزمون در درس حاضر شد. امام بعدها به او گفته بود: «اگر مى دانستم به درس آقاى شاه آبادى رفته اید، از شما امتحان نمى گرفتم.»

نمازگزاران مسجد امین الدوله که غالبا از افراد متدین برگزیده تهران بودند به قم آمدند و از آیت الله العظمى بروجردى تقاضا کردند میرزا عبدالکریم حق شناس را به جاى مرحوم زاهد به امامت جماعت مسجد نصب نماید. آیت الله بروجردى نیز به آقاى حق شناس گفت:

«با توجه به علاقه مردم خوب است به تهران بروید و ادمه فعالیتهاى مرحوم زاهد را عهده دار شوید.» میرزا عبدالکریم با اینکه بسیار مایل به حضور در حوزه علمیه بویژه درس آیت الله بروجردى بود، این امر را پذیرفت. خود مى گوید: «در آن زمان هم حجره آیت الله خمینى بودم. درباره این مسئله به ایشان رجوع کردم، فرمود: به جدم اگر گفته بودند روح الله بیاید، من مى پذیرفتم و به تهران مى رفتم! به این ترتیب من هم پذیرفتم.»

آیت الله بروجردى به مردمى که آمده بودند ایشان را به تهران ببرند، گفته بود: «فکر نکنید طلبه اى عادى را به تهران مى برید، فکر کنید که مرا به تهران مى برید، پس همانگونه به وى احترام بگذارید که به من احترام مى کنید.»

حجه الاسلام محمد شریف رازى در رابطه با فعالیتهاى تربیتى ایشان در تهران مى نویسد:

«نزدیک چهل سال است که ایشان را مى شناسم. حقا داراى مقام فضل و دانش و تقوا و پاکدامنى و بى آلایشى است. در تربیت و تهذیب اخلاق جوانان محیط خود بسیار کوشاست تربیت یافتگان مکتب او در بازار و حوزه هاى قم و مشهد بسیارند. از روز آشنایى تا کنون مکروهى از وى ندیده ام.»

آیت الله حق شناس درباره چگونگى آشنایى اش با سید على حائری مى گوید:

«به شیخ محمد حسین زاهد گفتم شما دیگر براى من کافى نیستید. ایشان فرمود: با هم مى رویم و شخصى را که براى شما مفید باشد، پیدا مى کنیم. با هم اشخاص و علماى فراوانى را ملاقات کردیم تا آنکه شبى در عالم رؤیا مشاهده کردم به مجلسى رفته ام که شخصى از اهل علم نشسته است. فرداى آن شب با شیخ محمد حسین زاهد به مجلس مرحوم سید على حائری رفتیم. دیدم عجب! همان شخصى است که دیشب در خواب دیده ام. فهمیدم ایشان همان شخصى است که مقصود من است.»

مهم ترین مطالبى که ایشان بارها توصیه مى کرد، چنین است:

«اول سفر الى الله سحرخیزى است و آب حیات در درون تاریکى شب به دست مى آید. شیطان سعى فراوانى دارد که ما را از سحرخیزى باز دارد. امام حسن عسکرى (ع) مى فرماید: سفر الى الله جز به احیاى شب طى نمى شود.»

ایشان حضور در درس اخلاق را نیاز همگان مى دانست. خواندن کتاب «جامع السعادات» را بسیار توصیه مى کرد و درس مى داد. جوانان را به حضور در جلسه موعظه و اخلاق توصیه مى نمود و مى فرمود:

«در جلسات موعظه ملائکه حضور دارند و بدها را به میمنت حضور خوب ها مى بخشند. خودبینى و بزرگ بینى و تکبر را از ما مى گیرند و عزت و سربلندى به ما عطا مى کنند.»

ایشان بارها به ترک غیبت توصیه مى کرد و آن را گناه اول عالم به حساب مى آورد. تمام رفقاى طلبه، بازارى و… مسائل فرعى غیبت را هم مى دانستند و رعایت مى کردند. ایشان نکات دقیق مسئله غیبت را به مردم یاد مى داد و آنان را از انجام آن برحذر مى داد. اصولا بر حفظ زبان تأکید فراوانى داشت. به جوانان مى فرمود: مواظب زبانتان باشید، خدا حاجتتان را برآورده مى کند.

اولین توصیه ایشان به کسى که خدمت ایشان مى رسید، توجه به نماز اول وقت بود. به دانش آموز مى فرمود: اگر نمازت را اول وقت بخوانى قبولى تو را در امتحانات تضمین مى کنم. در این رابطه حجه الاسلام محمد على جاودان مى گوید:

یک روز با یکى از دوستان محضر ایشان رفته بودیم، آن وقت منزل ایشان نزدیک مسجد امین الدوله بود. مجلس هم مجلس خاصى بود. ایشان دفعتا شروع به صحبت کردند و فرمودند: به آقا حجت بن الحسن عرضه داشتم من یتیم هستم و پدر ندارم. فرمود: من پدر شما هستم. حضرت سپس به من امر کردند: نماز جماعت، نماز شب، توجه به درس و مطالعه. آقاى حق شناس این سه مطلب را در زندگى به جا مى آورد و هر سه وصیت حضرت را به دقت انجام مى داد. گاهى مى دیدم بى وقفه سه ساعت مطالعه مى کند و سعى مى کند حتى یک نمازش را هم فرادى نخواند. نماز شب را هم ترک نمى کرد و اساسا رفقاى خود را افرادى مى دانست که در نماز جماعت حاضر مى شوند.

حجت الاسلام جاودان درباره ایشان مى فرماید: من نمى دانم ریشه این توجه فراوان از کجاست، اما خودشان از همان دوره تحصیل نزد آقاى بروجردى نقل مى کرد که مدتى زیارت عاشورا را خواندم هنوز به روز چهلم نرسیده بودم که شک کردم که آیا این خواندن تأثیرى دارد یا خیر؟ همان شک مرا از عمل بازداشت، زیرا عمل با شک اثر گذار نیست. فردا هنگامى که در مدرسه فیضیه مباحثه مى کردم، شخصى پشت درب آمد و گفت: فلانى را صدا کنید. من گفتم ایشان داخل شود. گفتند: داخل نمى آید. رفتم جلوى درب آن شخص به من گفت: دیشب ولى عصر را در خواب دیدم، فرمود به فلان حجره برو و به فلانى بگو در عمل زیارت عاشوراى خود شک نکند و این عمل را ادامه دهد. ایشان تمام حوائج خود را به این شکل برآورده مى کرد و به دیگران هم همین را توصیه مى کرد. یکبار فرمود: من براى خرید خانه پول کم داشتم و به کسى هم نمى گفتم. شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم. وسط زیارت کسى درب خانه را زد. درب را باز کردم. آن شخص مبلغ را داد و رفت و کمبود مبلغ خانه به آن حل شد.

ایشان در مورد تجربه خودشان می فرمود: گذرنامه کربلایم صادر نمى شد و این امر برایم ممکن نبود، ولى میل داشتم به زیارت بروم. خوابیدم در خواب به من گفتند: چرا از روضه حضرت على اصغر (ع) غافلى! بیدار شدم و و روضه برپا کردم. پس از آن به مکان صدور گذرنامه رفتم. مسؤل این امر گفت عجیب است با دستور جدید گذرنامه شما تا ۱۵ روز صادر مى شود. اما من براى رفتن عجله داشتم و با این مشکل نمى توانستم ایام زیارتى در کربلا باشم. خوابیدم، دوباره مرا به خواندن روضه توصیه کردند. روضه برپا کردم و بار دیگر به محل صدور گذرنامه رفتم. آن شخص گفت: شما اهل معجزه اید. فردا گذرنامه شما مى آید.

ایشان به رعایت حال خانواده و پدر و مادر تأکید داشت. یکى از مداحان تهران مى گوید: «ایام محرم شبها دیر به منزل مى آمدم، خانواده ناراحت مى شدند بحث میان ما رخ داد و من از خانواده ناراحت شدم. صبح به مدرسه امین الدوله رفتم. میرزاى حق شناس با طلبه ها صحبت مى کرد. من هم گوشه اى نشستم. حضرت آقاى حق شناس به طلبه ها مى گفت باید مراعات خانواده را کرد حتى اگر شب ها دیر منزل آمدید و خانواده با شما بحث کرد، شما نباید چیزى بگویید. من هم مطلب را گرفتم و از عمل خود پشیمان شدم.»

ایشان نقل مى کرد: شبى شیخ مرتضى زاهد را خواب دیدم در خدمت ایشان وارد مسجد جامع شدیم. با هم آمدیم تا به حوض مسجد رسیدیم. حوض مسجد یخ زده بود. شیخ مرتضى از روى آب کر یخ زده رد شد، ولى ما همى ترسیدیم و از کنار حوض حرکت کردیم. وقتى به ایشان رسیدیم، عرض کردیم شما چگونه به این مقام رسیدید، فرمود با انجام واجبات و ترک محرمات. از خواب بیدار شدم. صبح خدمت ایشان رسیدم و خواب رد شدن ایشان از حوض را نقل کردم و پرسیدم: شما چگونه به این مقام رسیدى؟ ایشان گفت با انجام اجبات و ترک محرمات.

سید ابوالقاسم نجار که از خوبان تهران و از نزدیکان علما بود، مى گفت: یک بار خدمت میرزا عبدالعلى تهرانى رسیدم، میرزا عبدالکریم حق شناس آنجا حضور داشت. میرزا در آن وقت جوان بود. وقتى میرزا اتاق را ترک کرد، میرزا عبدالعلى تهرانى به من گفت: این جوان را دیدى، ایشان تمام جریاناتى که قرار است فردا برایش رخ دهد، شب قبل از آن خواب مى بیند و وظیفه او را به او مى آموزند، من خودم گاهى مصادیقى از این مسئله را از ایشان شنیده ام.

آیت الله حق شناس برای یکی از حاجت های شرعیه خود چهل روز زیارت عاشورا را با صد سلام و لعن خواند و روز چهلم به حضور حضرت امام زمان (ع) مشرف شد. حضرت به ایشان گفت: حق شناس! چرا اینقدر زیارت عاشورا خواندی؟ گفت: آقا جان برای حل فلان مشکل. حضرت به آیت الله حق شناس گفت: برای گرفتن حاجتت لازم نبود این همه زیارت عاشورا بخوانی، یک بار روضه عموی ما حضرت علی اصغر (ع) کافی بود.

آیت الله حق شناس به یکی از نزدیکان خود گفته بودند: امام زمان عجل الله فرجه تشریف آورده بودند و من ایشان را ملاقات کردم اما تا زنده هستم این قضیه را برای کسی تعریف نکن!

 

شاگردان

امامى کاشانى

سید محسن خرازى

رضا استادى

سید عباس قائم مقامى

محمد على جاودان

عبدالحسین حائرى

 

عروج ملکوتی

سرانجام این ستاره تابناک اخلاص و عمل در ۲ / ۵ / ۱۳۸۶ در تهران به ملکوت اعلى پیوست. پس از اقامه نماز بر وى توسط آیت الله مهدوى کنى، پیکرش از مدرسه شهید مطهرى به سمت حرم حضرت عبدالعظیم حسنى تشییع و در جوار نورانى آن به خاک سپرده شد.