زندگینامه آقا بزرگ عراقی
به نام آفریننده عشق
محمد باقر محمدی عراقی معروف به آقا بزرگ عراقی از علمای بزرگ شهر کنگاور بود.
ویژگی ها
حاج آقا بزرگ عراقي در سال 1317 هجري قمري و مصادف با هفدهم ربيعالاول روز ميلاد رسول خدا (ص)، در’كرهرود’ اراك ديده به جهان گشود و در خانوادهاي منور به نور علم و عمل و در دامن پدري وارسته به نام آيت الله شيخ محمد عراقي (ره) پرورش يافت. اطلاعات درست و كاملي از كيفيت تحصيل ايشان در دست نيست ولي آنچه كه مشخص است، اين است كه ايشان دروس مقدمات را خدمت پدر بزرگوارش به اتمام رساند و بعد از آن عازم نجف شد و مدتي نيز از خرمن دانش اساتيد بزرگ حوزه نجف خوشه چيني كرد. وي از استعدادي سرشار بهرهمند بود و همتي بلند داشت، خوب مي فهميد و خوب بيان ميكرد، شاگردان ايشان در حوزه علميه كنگاور از جايگاه علمي و بيان شيرين و روشن او هميشه ياد ميكنند.
زماني كه پدر بزرگوارش وفات كرد، مردم كنگاور به دنبال جايگزين و خلف صالحي بودند تا بتواند جاي حضرت آيت الله محمد عراقي (ره) را پر كند؛ از اين رو با توجه به علم و عملي كه از فرزند خلف ايشان، حاج آقا بزرگ سراغ داشتند، به وي روي آوردند و با اصرار از او خواستند تا دست از تحصيل برداشته در كنگاور بماند و جاي خالي پدرش را پر كند. شايد يكي از بزرگ ترين جلوههاي ايثار وي كه از پدرانش به ارث برده بود، دست كشيدن از تحصيل و سكونت در شهر كوچک كنگاور بود.
سال هاي اول انقلاب بود كه حاج آقا بزرگ خدمت حضرت امام خميني رسيد، طبق عادت ديرينه اي كه داشت خودش را از جمع جدا نكرد و در ميان چند نفر ديگري كه حضور داشتند نشست. همه افراد حاضر در جلسه خدمت ايشان معرفي شدند و وقتي نوبت به ايشان رسيد معرف گفت: ايشان آقاي محمدباقر محمدي عراقي مشهور به حاج آقا بزرگ هستند و امام به احترام ايشان نيم خيز بلند شدند و فرمودند: عجب! حاج آقا بزرگي كه تعريفش را شنيده ام ايشان هستند.
یکی از طلاب می گفت: زماني كه در حوزه علميه قم مشغول فعاليت بودم به خاطر علاقه فراواني كه به آيتالله بهجت داشتم، به طور خودجوش هر صبح برايش نان سنگک ميخريدم و به در خانه شان ميبردم، ايشان هم مرا مورد محبت قرار ميداد تا اين كه يكي از همين صبحها، وقتي كه ايشان نان سنگک را از من گرفت، پرسيد: شما كجايي هستيد؟ گفتم: اهل كرمانشاه هستم، پرسيد: از كجاي كرمانشاه؟ گفتم: از كنگاور كرمانشاه! ايشان بعد از قدري تامل و تاني فرمود: كنگاور حاج آقا بزرگ، كنگاور حاج آقا بزرگ. همچنین آیت الله بهجت در جای دیگری می فرمود: حاج آقا بزرگ با اين كه در شهر كوچكي ماندگار شد و مانند چراغي در دل شب تابيد و منطقه وسيعي را روشن و نوراني ساخت، باز هم در ميان علما و بزرگان دين از جايگاه شايستهاي برخوردار بود گاه برايم اين سوال پيش ميآمد كه چه عاملي باعث شد كه علماي بزرگ و مراجع تقليد نسبت به ايشان تا اين اندازه ارادت و شناخت پيدا كنند، شايد سر مساله اخلاص ايشان بود.
آیت الله جمال الدین گلپایگانی به شخصی فرموده بودند: فلانی! مردم کنگاور قدر حاج آقا بزرگ را نمی دانند. اگر ایشان عصایش را بردارد و از این شهر بیرون برود، کنگاور خراب می شود!
نقل است: یک روز آقا بزرگ به منزل آیت الله خوانساری تشریف آوردند و هنگامی که سید احمد خوانساری حاج آقا بزرگ را دید از جا برخاست و به استقبال ایشان آمد و بعد از احوال پرسی با اصرار تمام حاج آقا بزرگ را در جای خودش نشاند! بعد از مقداری صحبت که می خواستیم برگردیم آیت الله خوانساری ایشان را بدرقه می کرد. حاج آقا بزرگ وقتی که متوجه شد، عرض کرد: آقا! شما با این که مرجع تقلید من هستید، چرا مرا مشایعت میکنید؟ من خجالت می کشم؛ شما بفرمایید داخل. آیت الله خوانساری فرمود: حاج آقا بزرگ! شما مجسمه تقوا و زهد هستید؛ من چگونه میتوانم شما را شخصا مشایعت نکنم.
نقل است: روزی گذر حاج آقا بزرگ به مردی افتاد که عمرش را صرف تار و تنبور کرده بود و در این کار شهره آفاق بود. ایشان نگاهی به او کرد و فرمود: فلانی! خیلی خوب تار می زنی ها! همین که این جمله معنادار از دهان ایشان خارج شد چنان انقلابی در آن مرد ایجاد کرد که به کلی دست از نوازندگی کشید و آن را برای هميشه ترک کرد!
آيت الله خامنه اي می فرمود: حاج آقا بزرگ عراقي منشا بركات و فيوضات فراوان براي كنگاور بود.
عروج ملکوتی
حاج آقا بزرگ در نماز جمعه اول آبان ماه سال 1365، در کنگاور، به مردم گفت: بهتر است يكديگر را حلال كنيم، و عصر همان روز در حال تلاوت قرآن، مرغ روحش به سوي باغ فردوس پر كشيد.