نوشته‌ها

زندگینامه زکریا بن آدم اشعرى قمى

به نام آفریننده عشق

 

زکریا بن آدم اشعری قمی، محدث امامی در قرن دوم و سوم هجری، از اصحاب امام صادق (ع)، از راویان امام کاظم (ع) و وکیل امام رضا (ع) و امام جواد (ع) بود.

 

ویژگی ها 

ابویحیی زکریا بن آدم از خاندان اشعریون است که از کوفه به قم مهاجرت کردند. پدر او آدم بن عبدالله بن سعد اشعری است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده است. آدم بن عبدالله حدیثی از امام رضا (ع) را به روایت پسرش زکریا نقل کرده است. برادر او اسحاق بن آدم از راویان امام رضا (ع) و پسر عموی او زکریا بن ادریس نیز از راویان امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) بوده‌اند.

شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق (ع) دانسته است. هیچ یک از منابع رجالی او را از اصحاب امام کاظم (ع) نخوانده‌اند ولی از او در زمره راویان امام کاظم (ع) نام برده شده است. شیخ طوسی او را از اصحاب امام رضا (ع) نیز شمرده است. بنابر برخی روایات، امام رضا (ع) مردم را در مسائل دینی به زکریا بن آدم ارجاع داده و او را امین در مسائل دین و دنیا معرفی کرده است. او وجوهات شرعی مردم قم را از طرف امام دریافت می‌کرد. زکریا در یک سفر حج از مدینه تا مکه با امام رضا (ع) هم‎راه و هم‎سفر بوده است.

مطابق نقلی، وی به امام رضا (ع) گفت: می‌خواهم از میان خاندانم بیرون بروم چون افراد سفیه و نادان در میانشان زیاد شده‌اند. امام به او فرمود: چنین نکن، زیرا خدا به سبب تو بلا را از خاندان تو (در نسخه دیگر: از اهالی قم) دور می‌کند، همان‌گونه که به سبب اباالحسن کاظم (ع) بلا را از اهالی بغداد دور می‌کند. او را در زمره اصحاب امام جواد (ع) نیز به شمار آورده‌اند. با توجه به روایت رجال کشی، زکریا وکیل امام نهم شیعیان در قم بوده است.

زکریا با حجت خدا همنشین بود. در سفری که با امام رضا (ع) به حج رفت، همراه و رفیق ایشان بود. شبی نیز به محضر آن حضرت رسید و تا صبح با ایشان هم سخن شد؛ گاهی امام سخن می‌فرمود و او می‌شنید و گاهی او می‌گفت و امام گوش می‌سپرد. تا اینکه فجر طالع شد و امام به نماز ایستاد. وی مورد اطمینان و وثوق امام رضا‌ (ع) بود. وقتی علی‌ بن‌ مسیب از آن حضرت پرسید: «منزل من از شما دور است و نمی‌توانم هر روز به خدمت شما برسم. معالم دین خود را از که بگیرم؟» امام فرمود: «از زکریا بن‌ آدم قمی، کسی که در امر دین و دنیا امانت‌دار است.»

آيت الله بهجت می‌فرمود: «اگر قبر زکریا بن‌ آدم در چین بود، جا داشت که برای زیارتش پیاده به چین برویم!»

 

عروج ملکوتی 

زکریا در زمان حیات امام جواد (ع) از دنیا رفت. پس از وفات وی، امام در نامه‌ای درباره‌اش نوشت: خدا او را رحمت کند در روزی که زاده شد و روزی که مُرد و روزی که زنده مبعوث خواهد شد. او در دوران زندگی‌اش عارف، معتقد و پای‎بند به حق زیست و نسبت به آن‎چه در نزد خدا و رسولش واجب است، قیام نمود. او در حالی از دنیا رحلت نمود که پیمانی را نشکست و حکمی را تبدیل نکرد. پس خداوند بر وی اجر نیت (نیکش) و جزای سعیش را عطا فرماید. قبر او در قم در قبرستان شیخان در نزدیکی حرم حضرت معصومه (س) قرار دارد.

زندگینامه نورالدین عراقی

به نام آفریننده عشق

 

نورالدین عراقی (۱۲۷۸ – ۱۳۴۱ قمری)، فقیه، عارف، حکیم و از مجتهدان و مراجع تقلید شیعه در قرن سیزده و چهاردهم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها 

آقا نورالدین عراقی فرزند سید محمد شفیع در سال ۱۲۷۸ قمری در اراک به دنیا آمد. دوران کودکی وی تحت پرورش‌های اخلاقی پدر و مادرش سپری گشت. آقا نورالدین تحصیلات علوم دینی را در اراک و نجف گذرانده است. نورالدین با راهنمایی پدرش در مدرسه سپهدار که از مهم‌ترین مراکز آموزشی اراک به شمار می‌رفت، تحصیلات مقدماتی را آغاز نمود. از جمله دوستان هم‌درس او که با وی هم‌حجره و هم‌مباحثه بودند، ‌می‌توان به حاج میرزا محمد علیخان و آقا شیخ علی سنجانی اشاره کرد.

آقا نورالدین از محضر دانشورانی استفاده کرد که مشهورترین آنان،‌ آخوند ملا محمد امین می‌باشد. وی از برجسته‌ ترین فضلای نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم اراک است. او در فقه، اصول، معانی، ‌بیان، منطق، کلام و حکمت، صاحب‌نظر و نکته‌سنج بوده و نظراتش در علوم عقلی و علوم نقلی مورد اعتنا و حائز اهمیت بود. آقا نورالدین تقریرات درس خارج حاج ملا محمد امین را به نگارش درآورد. وی در این یادداشت‌‌های ارزشمندی که میراث و یادگار از دوران جوانی اوست، در مقابل استادش سر تعظیم و تکریم فرود آورده و او را به تبحّر و فضیلت یاد کرده است.

آقا نورالدین برای ادامه تحصیل، به عراق رفت و ۷ سال در حوزه علمیه نجف اشرف، مشغول تحصیل شد. او مراحل درسی را تا نیل به درجه اجتهاد، پشت سر نهاد. استادان حوزه علمیه نجف، او را فردی مهذب و دارای استعدادی فوق‌العاده یافتند. فرزندان آیت الله حاج آقا محسن اراکی به نام های حاج آقا محسن و حاج آقا مصطفی، از همدرسان وی بودند، ولی هیچ‌کدام موفق نشدند از نظر علمی به پایه آقا نورالدین برسند. حاج آقا محسن سؤال علمی پیچیده‌ای را مطرح می‌کند که دو فرزندش نمی‌توانند به نحوی بایسته و شایسته به آن پاسخ دهند. آقا نورالدین که در آن دوران، بهار زندگی را طی می‌کرد، پس از کسب اجازه از عمویش ـ حاج آقا محسن ـ از چند راه به پرسش او پاسخ می‌دهد و عموی خویش را قانع می‌سازد. حاج آقا محسن تحت تأثیر توانایی علمی، ابتکار و خلاقیت فکری برادرزاده خود قرار می‌گیرد و به فرزندان خود می‌گوید: شما به نجف بروید و هر وقت مثل آقا نورالدین شدید به وطن برگردید.

آقا نورالدین پس از ۷ سال تحصیل در حوزه علمیه نجف و نیل به درجه اجتهاد، در اواخر سال ۱۳۰۶ قمری، به زادگاه خویش بازگشت. آقا نورالدین پس از ورود به اراک، امام جماعت مسجد کوچکی را ـ که در آخر کوچه انوری جنب بازار مرکزی شهر قرار گرفته بود ـ عهده‌دار شد. آقا نورالدین پس از مدتی، به مقام مرجعیت رسید. دانشمندان و مشتاقان دانش از دورترین نقاط، برای استفاده علمی از محضرش، به اراک می‌آمدند و از برکات علمی و اخلاقی او بهره کافی می‌گرفتند. آقا نورالدین اوصاف و خصایص والای مکتبی را با تهجد، مراقبت و کششی پی‌گیر، با جان خویش آمیخت. کسانی که شب‌های راز و نیازش را دیده بودند، می‌گفتند: از نیمه‌های شب تا فجر صادق پیوسته در حال گریه و زاری بود‌ شخصی به نام آقا سید محمود خوانساری، از اهل منبر، طالب شد که او را ببیند. چون صدای العفو العفو ایشان توی کوچه می‌آمد و مردم از معابر حوالی خانه‌اش، این حالات را می‌شنیدند، این آقا خواست نماز شب خواندن آقا نورالدین را ببیند.

یکی از شب‌های ماه رمضان بود و آن مرحوم، عده‌ای از جمله آقا سید محمود خوانساری را برای افطار دعوت کرد. وی می‌گوید: وقتی افطار به پایان رسید و همه رفتند، من نشستم. آقا نورالدین دید من بلند نمی‌شوم، به خدمتکارش گفت: دو تا رختخواب بیاور. یک رختخواب خودش داشت، یکی را هم برای من آوردند. من نخوابیدم، می‌خواستم سحر ایشان را ملاحظه کنم. سحر که فرا رسید، دیدم از جای خویش برخاست و بیرون رفت و سپس وضو گرفت و مشغول نماز شد. وقتی که به العفو رسید، مشاهده کردم چنان گریه بر او مستولی گردید که چندین دفعه گلوگیر شد. فکر می‌کرد من خوابم.

آیت الله اراکی فرمود: «من به چشم خودم دیدم در دهه عاشورا، در مجلس روضه‌خوانی که در منزل خودش از اول آفتاب شروع می‌شد و تا ظهر ادامه داشت و منبری‌های بلاحساب می‌آمدند و مردم زیادی از غریبه و آشنا، از اهل اراک و جاهای دیگر جمع می‌شدند، ایشان از اول روضه چندین دستمال جلوی خودش می‌گذاشت و تمام دستمال‌ها را از گریه خیس می‌کرد، از اول روضه گریه می‌کرد تا آخر. من نمی‌دانم چه گریه‌ای بود که تمامی نداشت. روز عاشورا که می‌شد، معرکه بود؛ بكّاء بود به تمام معنا.»

مرحوم آقانورالدین کسی بود که امام زمان (عج) را زیارت کرده بود و آن حضرت با تبسمی ملیح، به ایشان فرموده بود: تو اویس زمانی! تهجد و انس او با حضرت معشوق و آن ناله‌های شبانه و قطرات اشکش قابل بیان نیست. در ایام ماه مبارک رمضان که برای ارشاد مردم به منبر می رفت. از اول تا آخر گفته های او همراه با گریه بود و در خاتمه خاضعانه از خدا می‌خواست: الهی ما اسیر شهوتیم، ما را امیر شهوت بفرما و به شدت می‌گریست. یکی از علمای اراک به نام حاج آقا صابر، که منبری و پیش‌نماز بود، به زیارت کربلا رفته بود. خبر آوردند که وی وفات کرده است. وقتی این خبر به آقا نورالدین رسید، ایشان سرش را روی کرسی گذاشت و این حالت قدری طول کشید. سپس سرش را بلند کرد و فرمود: این خبر صحت ندارد؛ زیرا وقتی مومنی از دنیا می‌رود، هاتفی در میان آسمان و زمین ندا می‌دهد که فلان مومن رحلت کرده است؛ من هرچه گوش دادم ندایی نشنیدم! بعد هم معلوم شد که این خبر دروغ بوده است.

نقل است: آقا نورالدین طعامی را تبرک فرمودند و به مهمانان دادند. باقی مانده آن را به منزل بردم و از آن خود و خانواده‌ام می‌خوردیم. هر چه می‌خوردیم، به جایش می‌آمد و تمام نمی‌شد. بعد از یک هفته استفاده مداوم، در حالی که انتظار می‌رفت آن غذا جبران یکی دو نفر را بیشتر نکند، به خدمت آقا رفتم و عرض کردم: این چه غذایی است که تمام نمی شود پاسخ دادند: برو که تمام شد. وقتی به منزل رفتم، دیدم خبری از غذا نیست.

نقل است: یکى از اوقاتى که آقا نورالدین رفته بودند به تکیه در بیرون شهر، تجار گفتند: برویم پیشش. من هم جزو آنان بودم، رفتیم. دور تا دور اتاق، تجار نشسته بودند. نزدیک ظهر شد و منجر گشت که آقا نهار بیاورد. غذایى که تهیه کرده بودند یک قابلمه دو نفرى بود به اندازه خودش و آقا سید باقر و شاید هم یک نفر دیگر. جمعیت دور تا دور اتاق نشسته بودند. به خدمتکارش گفت: ناهار بیاور. او خنده‌اى کرد و فهماند که قابلمه ما کفایت این همه مهمان را نمى‌کند. خودش برخاست و سرقابلمه رفت و گفت: تو بشقاب بیاور. مدام بشقاب آوردند و او پر کرد. دور تا دور به همه داد و از این غذاى کم، همه را سیر کرد.

در مورد حکایت برخورد آقانورالدین با رضا شاه، جناب حجت الاسلام و المسلمین ری‌شهری می‌فرماید: رضاخان دوران سربازیِ خویش را در ایام جوانی در اراک گذرانید. روزی برای شرکت در مجلس روضه به خانه مرحوم آیت الله حاج آقا نورالدین اراکی می‌رود و زمانی کا روضه تمام می شود، به هنگام خروج، آقا نورالدین رو به وی کرده و می‌گوید: یک روز، تو شاه این کشور می‌شوی، مواظب باش به اسلام ضربه نزنی!

ابوالقاسم شمسی از قول مرحوم آقا سید باقر روضه خوان نقل می‌کند: گاهی به آقا نورالدین می‌گفتیم: آقا! ما دیگر نباید از نان و نمک شما تبرک جوییم. ایشان جواب می‌داد: از شما در فلان مکان پذیرایی خواهم کرد. پس از هماهنگی‌ های لازم، به مکان مورد نظر رفتیم و دیدیم هر نوع وسیله پذیرایی با تجملات خیره کننده موجود است (فرش، حوض، ظروف غذا، سایر وسایل ضیافت و…). پس از خوردن شام و صرف انواع طعام و شربت، از آنجا حرکت کردیم و به آقا گفتیم: حضرت عالی فروتنی می‌فرمودید که شما را وسایل پذیرایی نیست، اما امشب ملاحظه شد که ماشاءالله دستگاه پذبرایی شما خیلی عالی است! آقا فرمود به اشتباه اظهار کردید، اینک پشت سر نگاه کنید! برگشتیم و نگاه کردیم و با کمال تعجب دیدیم هیچ خبری از آن دم و دستگاه نیست و جز بیابان هیچ چیز دیگری دیده نمی‌شود!

نقل است: موقعى که آقا نورالدین در جنگ بین الملل اول به ترکیه مهاجرت نمود، وقتى منزلى تهیه مى‌کند، پس از چند روز مى‌گوید تا خدّام و همراهان خانه را عوض کنند و خانه دیگرى در نظر بگیرند. عرض مى‌شود: چند روزى است که این جا آمده‌ایم و درست نیست در این مدت کوتاه محل اقامت خود را عوض کنیم. آقا که به بى‌اطلاعى آن‌ها از صلاحدید خودش استحضار داشت، پافشارى کرد و سرانجام محل سکونت عوض شد. همین که به جاى جدید مى‌روند، توسط توپ یا سلاح‌هاى دیگر آن خانه و چند منزل اطرافش با خاک یکسان مى‌شود. یکى از پارچه فروشان اراک، سه طاقه پارچه به شاگرد خود داد که خدمت مرحوم آقا نورالدین رفته و آن‌ها را تقدیم ایشان کند. وقتى شاگرد به پیش ایشان رسید راهش ندادند و از درب دوم آقا ندا داد: برو حمام خود را پاکیزه کن و بعد بیا. گویا وى غسل جنابت خود را انجام نداده بود.

آخوند خراسانی در اجازه اجتهادی که به آقا نورالدین داد، وی را این‌گونه معرفی کرد: «از کسانی که پیکر زیبای خود را به حلیه اجتهاد آراسته‌اند و چهره درخشان خویش را به نور استنباط پیراسته‌اند و زبده ارباب تدقیق، صاحب نفس زکیه و اخلاق پسندیده از برجستگان همگنان خود، سید بزرگوار و پرهیزگار، سید نورالدین فرزند سید محمد شفیع عراقی است که غالب عمر گران‌قدر خود را در راه تحصیل علوم شرعی گذرانیده است، تا به جایی‌ که در اثر زحمات چندین ساله، واجد قوه استنباط شده و سزاوار است که در اخذ مسائل، طبق استنباط خود عمل کند و برای دیگران نیز شایسته‌تر است که در مسائل حلال و حرام به وی رجوع کنند.»

حاج میرزا حسین تهرانی در اجازه اجتهاد به آقا نورالدین، شاگرد خود را چنین وصف نمود: «از کسانی که به مقصود خود رسیده و دو مرتبه علوم عقلی و علوم نقلی را به هم ارتباط داده‌اند و در عین‌حال به سعادت علم و عمل نائل گردیده و از دانش خود بهره گرفته‌اند، دانشمند محقق و فاضل متبحّر، دریای ذخیره‌های علمی و چراغ فروزان دانش، خاتمة الفضلاء و المتبحّرین، مرد میدان تحقیق و سالک بزرگ راه تدقیق، سید بزرگوار شفیق سید نورالدین سلطان آبادی است. او به دلیل حسن ظنی که به من داشت، ‌از من استجازه نمود، من هم به طریقی که از سابقین خود مجاز بودم، به وی اجازه نقل و تحقیق در مأثر مدوّن مذهب تشیع از کتب اربعه و غیر آن را دادم. امید است که مرا از دعای خویش فراموش ننماید.»

آیت الله اراکی فرمود: شخصیت آقا نورالدین چنان بود که علمای زمان خویش و حتی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری را تحت الشعاع قرار داد. از قم، عده‌ای شیفته معرفت و دیانت، به خدمتش آمدند و اظهار نمودند: این شهر مرکزیت دارد، ولی آن‌طور که شایسته آن است، از یک مرکز علوم دینی منسجم، گسترده و جامع برخوردار نیست. شما برای رفع این کاستی، به قم تشریف‌فرما شوید و این کمبود را ترمیم نمایید. آقا نورالدین پاسخ می‌دهد: من معذورم، اما کسی را برای شما می‌فرستم که از عهده این کار برآید و سپس مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری را فرستاد. حتی بودجه اولیه تأسیس حوزه علمیه قم را به آقا نورالدین نسبت می‌دهند، به این شرح که هر چه گندم در اختیار آقا بوده، دستور می‌دهد در شهر کاشان به فروش برسانند و پولش را در اختیار حاج شیخ عبدالکریم قرار دهند تا در راه‌اندازی این کار خطیر و مقدس، توقف و خللی پیش نیاید. همچنین آیت الله اراکی می‌فرمود: مرحوم آقا نورالدین در هیچ مسأله‌ای محتاج به مراجعه به کتاب نبود. این همه استفتائات که می‌آوردند، یک دفعه نشد که بگوید کتاب را بیاورید ببینم. قلمدان حاضر بود و جواب را فوری می‌نوشت و حاضر جواب بود.

یحیی داود آبادی نقل می‌کند: نورالدین عراقی را دیدم که نماز خود را به امام زمان (عج) اقتدا نموده بود. شفای دختری که متوسل به ضریح شد و یا داستان علی‌اکبر اذان‌گوی عراقی که از ناحیه دو پا فلج بود و با مشاهده نورباران گنبد حرم آقا شفا پیدا می‌کند از دیگر کرامات ایشان است.

پزشک آقا نورالدین که هنگام وفات ایشان حاضر بود، به اطرافیان گفت: پس از آن که شما رفتید، دو ساعت بعد از نیمه شب، دیدم چشم‌ها را گشود و رنگ رخسارش کمی به حالت طبیعی برگشت و نشست، مثل اینکه در اطرافش کسانی هستند. دست‌ها را روی سینه گذارد و به دور اتاق اشاره می‌نمود و خوش آمد می‌گفت و سلام می‌کرد و بعد از این حالت خوابید و شهادتین گفت و به لقاء الله پیوست.

 

آثار

  • رساله حقوق المرأة فی الشریعة الاسلام
  • رساله‌ای در نور الایمان
  • رساله‌ای در الهیات
  • کتاب طهاره، صلوه و مکاسب
  • رساله‌ای در اصول عقاید
  • شرح دعای صباح
  • شرح حدیث حقیقت
  • عقاید النوریه فی حکمه متعالیه
  • رساله‌ای در مسئله مرجعیت

 

عروج ملکوتی 

نورالدین عراقی سرانجام در روز جمعه هفتم رجب سال ۱۳۴۱ قمری به سوی سرای جاوید شتافت. پیکر پاکش تشییع و به سوی قبرستان اراک انتقال داده شد تا بر حسب وصیت خودش، در منتهی الیه آن، در زمین‌های بیاض دفن گردد. عزاداری مردم تا دو ماه بعد از رحلت او ادامه یافت، که نشانگر محبوبیت فراوان او نزد مردم است.

زندگینامه عبدالنبی نوری

به نام آفریننده عشق

 

عبدالنبی نوری (۱۲۵۴-۱۳۴۳ق)، حکیم، فقیه، اصولی و از مجتهدان شیعه در قرن سیزده و چهاردهم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها 

شیخ عبدالنبی نوری مجتهد مازندرانی، در سال ۱۲۱۴ هـ. ش برابر با ۱۲۵۴ هـ. ق در خانواده ای اهل علم و فضل در شهرستان نور دیده به جهان گشود. پدرش ملا مهدی، پیش از تولد او دار فانی را وداع گفت و او تحت تربیت و محبت مادر، پرورش یافت. در پنج سالگی، مادر را نیز از دست داد. عبدالنبی به مدت پنج سال در زادگاهش به فراگیری علوم مقدماتی و سطح پرداخت. آنگاه به حوزه علمیه آمل و بابل رفت و در نزد سعید العلماء مازندرانی به کسب علم پرداخت. سپس برای کسب معلومات بیشتر راهی تهران شد و با ظرفیت فکری و علمی ویژه ای که داشت در محضر اساتید فلسفه و حکمت زانوی ادب زد و مدت ۱۶ سال از محضر حکیم مدرس تهرانی کسب فیض نمود.

او ضمن آشنایی با مفاهیم فلسفه صدرایی، به تهذیب نفس پرداخت و روح و جانش را به زیور اخلاق و ملکات نفسانی آراست. شیخ عبدالنبی از آن پس، برای تکمیل سطوح عالی فقه و اصول و درک محضر نخبگان علم و عمل، به عتبات عالیات مهاجرت کرد و با شرکت در درس میرزا حبیب الله رشتی در نجف و میرزا محمدحسن شیرازی در سامرا، در بسیاری از علوم اسلامی صاحب نظر و به درجه اجتهاد نائل آمد. وی همچنین در عتبات عالیه از انفاس قدسی ملا فتحعلی سلطان آبادی نیز بهره مند شد. شیخ عبدالنبی در سال ۱۳۰۶هـ. ق به درخواست مردم به تهران بازگشت و به تبلیغ، تدریس و تربیت طلاب پرداخت. پس از رحلت میرزای شیرازی و شهادت شیخ فضل الله نوری، عالی ترین مقام علمی و اجتهادی تهران به ایشان اختصاص یافت. ایشان پس از بازگشت به تهران در یکی از مدارس شهر به تدریس همت گماشت.

او بعد از رحلت میرزاى شیرازى و شهادت شیخ فضل الله نورى، عالى ترین مقام علمى و اجتماعى تهران را به خود اختصاص داد و خانه و مسجدى که در آن اقامه جماعت مى نمود، محل رفع دعاوى، قضاوت، فتوا، درس، بحث، وعظ و تبلیغ شد.

حوزه درسی این عالم ربانی، محل تجمع فضلا و بزرگان بود که تعدادی از شاگردان وی عبارتند از: میرزا طاهر تنکابنی؛ آیت الله العظمی مرعشی نجفی؛ شیخ محمد تقی آملی؛ میرزا ابوالحسن شعرانی؛ سید ابوالحسن قزوینی و…

حاج شیخ عبدالنبی نوری، با همه نفوذ و قدرت علمی و معنوی که در میان مردم داشت، بسیار متواضع و فروتن بود. ایشان با اصرار زیاد مردم، رساله عملیه نوشت و توضیح المسائلش، در ردیف توضیح المسائل آیت الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی قرار گرفت؛ اما پس از مدتی، رساله اش را جمع آوری کرد. وقتی پرسیدند چرا چنین کردید؟ جواب داد: در مکاشفه ای بنا بود با امام زمان علیه السلام ملاقات کنم، اما به جای آن حضرت، با نایب او مکاشفه نمودم که کسی جز آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی نبود، در آن حال، در شش مسئله شرعی مشکل داشتم که جواب داد و متوجه بودم که آنچه می گوید حقیقت داشته است. پس فهمیدم او اعلم است و نباید رساله من در ردیف اثرش قرار گیرد، از این جهت اجازه ندادم توزیع شود.

شیخ مهدی معزالدوله می فرمود: از شیخ عبدالنبی شنیدم که ایشان فرمود: من شش ماه است که صدای تسبیح موجودات را می شنوم و نیز عالم برزخ را می بینم.

 

از منظر فرهیختگان

علامه شعرانی و آیت الله محمد تقی آملی او را مرجع تقلید، عالمی بزرگ و توانمند در حکمت، فلسفه، فقه و کلام می داند و او را به لحاظ دانش، انديشه و اخلاق برتر از دیگر علمای معاصر در تهران دانسته اند.

آیت الله مطهری می نویسد: حاج شیخ عبدالنبی نوری جامع معقول و منقول بوده است. در جامعیت، حضور ذهن و نیز در تقوا در زمان خودش مشهور بوده است.

محمد حسن خان اعتمادالسلطنه می نویسد: از فضلای شاگردان میرزای شیرازی است. در کتب مقدمات به تخصیص شرح مطول بر تلخیص تبحری فوق العاده دارد. این زمان در تهران امامت جماعت و درجه قابل توجهی از شهرت بهم رسانیده، وثاقت و عدالتش قابل توصیف نمی باشد. همه روزه در فقه اصول مجلس درس منعقد می سازد و به تحقیقات عالیه می پردازد.

میرزای شیرازی می فرمود: با وجود آقای نوری در تهران، چرا آقا زادگان علما به نجف و سامرا سفر می کنند؟

خادم عبدالنبی نوری می گفت: وقتی آقای نوری می خوابید، شروع می کرد به تلاوت قرآن کریم.

 

عروج ملکوتی

سرانجام این عالم فرزانه در بیستم مرداد ۱۳۰۴ ش برابر با بیستم محرم الحرام ۱۳۴۴ قمری به رحمت ایزدی پیوست و پس از تشییعی با شکوه، با تجلیل و احترام فراوان در کنار حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام (در مقبره آقای کنی) مدفون شد.

زندگینامه یونس بن عبدالرحمن 

به نام آفریننده عشق

 

یونس بن عبدالرحمن (متوفای ۲۰۸ قمری) از اصحاب اجماع اهل بیت (ع) بود. وی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) را ملاقات کرده و از امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) روایت کرده است. او همچنین وکیل امام رضا (ع) بود.

 

ویژگی ها 

یونس بن عبدالرحمن، از آن رو که آزاد شده علی بن یقطین بن موسی بود به «مولی آل یقطین» معروف است. کنیه‌اش ابومحمد و بنا بر برخی شواهد از منابع تاریخی، نسبتش، قمی است. سال ولادت او به صورت دقیقی ذکر نشده است؛ ولی جمعی از عالمان رجالی تاریخ ولادتش را دوران زمامداری هشام بن عبدالملک ذکر کرده‌اند که با این حساب می‌توان گفت وی بین سال‌های ۱۰۵ تا ۱۲۵ قمری متولد شده است.

بنا بر گزارش‌های تاریخی، امام رضا (ع) شیعیانی را که از وی دور بوده و دسترسی به ایشان نداشتند به یونس بن عبدالرحمن ارجاع می‌داد و او را معتمد خود و ثقه در امور دینی و سؤالات علمی شیعیان معرفی می‌کرد. ابوهاشم جعفری نقل کرده است: کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبد الرحمن را نزد امام عسکری(ع) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام کتاب نگاه کرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این کتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این کتاب، حقّ و حقیقت است. خداوند به ازای هر کلمه از این کتاب نوری در قیامت به او عطا کند. همچنین درباره یونس گفته‌اند: علم امامان شیعه به چهار نفر منتهی می‌شود که یکی از آنان یونس بن عبدالرحمان است.

یونس نزد امامان شیعه و به خصوص امام رضا (ع) جایگاه ویژه‌ای داشت و بارها از وی با عنوان عبد صالح و بنده نیک خدا یاد شده است. او وکیل امام رضا (ع) بود. مطابق با منابع رجالی، امام رضا (ع) سه بار بهشت را از طرف خود و پدرانش برای وی ضمانت کرد و فرمود: «یونس بن عبدالرحمن در زمان خود مانند سلمان در زمان خود بود.» در نقل دیگری، هنگامی که یونس از بدگویی مردم درباره خود و نزد امام هشتم شیعیان غمگین گردید، امام در دلجویی از او رضایت کامل خود را از وی اعلام کرد و عنوان نمود این قبیل بدگویی‌ها از رضایت امام نسبت به او نمی‌کاهد. یونس ۵۴ بار به حج تمتع و ۴۵ بار به عمره رفت. آخرین حج وی به نیابت از امام رضا (ع) بود.

کتاب «عمل الیوم و الیله» یکی از کتاب‌های او بود که مجموعه‌ای از ادعیه و اعمال را دربرداشت. این کتاب در بیشتر خانه‌های شیعیان وجود داشت. امام حسن عسکری (ع) – سال‌ها پس از وفات یونس – این کتاب را ملاحظه کرد و از اول تا آخر آن را ورق زد و دید. امام، کتاب را اثری شایسته دانست و برای یونس این گونه دعا کرد: خداوندا! در برابر یکایک حروف این کتاب، در روز قیامت به یونس نورانیتی ویژه عنایت فرما.

عبدالعزیز مهتدی که نماینده حضرت امام رضا (ع) در شهر قم بود، می‌گويد: روزی به حضرت عرض کردم: راه من دور است و همیشه نمی توانم به حضور شما برسم و مسائل و احکام را بپرسم. مشکلات دینی خویش را از چه کسی جویا شوم؟ حضرت فرمودند: از یونس بن عبدالرحمن.

روزی به یونس گفتند: عده‌ای پشت سر تو بدگویی می کنند و به تو اهانت کرده و اعتقادات تو را تخطئه می‌کنند. یونس در جواب گفت: هر یک از آن‌ها که ذره ای از ولایت مولایم علی (ع) در قلبش نهفته است، هرچه گفته باشد به احترام آقایم علی (ع) او را بخشیده و حلال می‌کنم.

روزی امام رضا (ع) فرمود: ديشب یونس بن عبدالرحمن را دیدم که در میان پاره ای از نور قرار دارد. خودم آن نور را به دین‌داری ایشان تعبیر کردم.

 

از منظر فرهیختگان

فضل بن شاذان می‌گوید: در میان مردم فقیه‌تر از سلمان فارسی وجود نداشت و بعد از سلمان نیز فقیه‌تر از یونس بن عبدالرحمن رشد نیافت.

ابن ندیم می‌گوید: یونس، علامه روزگار خویش بود.

شیخ طوسی می‌گوید: در نظر من، محدّثی مورد اطمینان است.

علامه حلّی می‌گوید: او انسانی بزرگ و از پیشگامان مکتب تشیع است.

 

آثار

  • عمل الیوم و الیله
  • کتاب السهو
  • الادب والدلالة علی الخیر
  • کتاب الزکاة
  • جوامع الاثار
  • الشرائع
  • کتاب الصلاة
  • العلل الکبیر
  • اختلاف الحج
  • احتجاج فی الطلاق
  • علل الحدیث
  • الفرائض

 

عروج ملکوتی

یونس بن عبدالرحمن در سال ۲۰۸ قمری در مدینه درگذشت و در کنار روضه رسول کرم (ص) به خاک سپرده شد. امام رضا (ع) در مورد وفات او فرمود: «عاقبت کار یونس را بنگرید! خداوند متعال او را در کنار رسول گرامی‌اش قبض روح کرد.»

زندگینامه فضیل بن یسار

به نام آفریننده عشق

 

ابوالقاسم فضیل بن یسار نهدی (متولد پیش از ۱۴۸ قمری) از راویان موثق شیعه، فقیهی سرشناس و جلیل القدر، از اصحاب اجماع و اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) بود.

 

ویژگی ها 

ابوالقاسم (ابومسور) فضیل بن یسار نهدی بصری کوفی، اصالتاً کوفی بود و در بصره اقامت گزید. او عرب خالص و از موالی بنی‌نهیک بود و در شمار اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) یاد شده است و از آن دو بزرگوار روایت کرده است. او همچنین از کسانی چون زکریا نقاض، عبدالواحد بن مختار انصاری و زراره روایت کرده است و راویانی چون ابان بن عثمان، جمیل بن صالح، عمر بن اذینه و ربعی بن عبدالله از او روایت کرده‌اند.

فضیل بن یسار نهدی بصری نسبش به قبیله بنی‌نهد از قبایل یمن می‌رسد که از فرزندان نهد بن لیث یمنی هستند. تاریخ ولادت فضیل دقیقا معلوم نیست ولی بنا بر گزارش‌های تاریخی، در اواخر قرن اول قمری در کوفه متولد شده است. او دوران اولیه زندگی را در کوفه گذراند و سپس به بصره مهاجرت کرد و از همین رو به بصری معروف شد‌.

رجالیان، فضیل را از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و از اصحاب اجماع می‌دانند. بر اساس منابع، رجال‌شناسان شیعه بر وثاقت و دانش فضیل تاکید دارند؛ کشّی او را در زمره کسانی قرار داده که تمام عالمان و فقیهان شیعه بر عدالت و وثاقتشان اتفاق دارند و روایاتشان را صحیح می‌دانند و آن‌ها را فقیه‌ ترین اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به شمار آورده‌اند. شیخ مفید، فضیل را در گروه فقیهان بزرگ شیعه قرار داده است که شیعیان برای فراگرفتن احکام دین به آنان رجوع می‌کردند و هیچ‌کس آنان را مذمت نکرده است.

او یکی از شش نفر از یاران خاص امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است که به «افقه الاولین» معروف شدند. امام صادق (ع) هرگاه او را می‌‏دید، می‏‌فرمود: «وَ بَشِّرِ الْمُخْبتِین.‏» امام بر اساس این گزارش، فضیل را یکی از مصادیق «مخبتین» می‌دانست که این خود نشانگر درجه بالایی از وثوق او خواهد بود.

بنا بر روایتی، هرگاه حضرت صادق (ع) به فضیل می‌نگریست، می‌‎فرمود: «مژده بده انسان‌های خاشع را. هرکس دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند، به این مرد نگاه کند.» و یا می‌فرمود: «به به! مژده بده انسان های فروتن را! زمین به فضیل بن یسار، آرامش و اُنس می‌گیرد.» شیخ کشّی می‌گوید: تمام عالمان و فقیهان شیعه بر عدالت و وثاقت فضیل اتفاق دارند و روایات او را صحیح می‌دانند و او را از فقیه ترین اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به شمار آورده‌اند. شیخ مفید، فضیل را در گروه فقیهان شیعه قرار داده است؛ کسانی که شیعیان برای فراگرفتن احکام دین به آنان رجوع می‌کردند.

او در زمان حضرت صادق (ع) وفات کرد و آن کسى که او را غسل داده بود براى آن حضرت نقل کرده که در وقت غسل، فضیل، دستش سبقت مى‌کرد بر عورتش؛ حضرت فرمود: خدا رحمت کند فضیل را، او از ما اهل بیت (ع) بود.

 

از منظر فرهیختگان

نجاشی می‌گوید: فضیل بن یسار یک عرب خالص، اهل بصره و چهره موجه است و از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روایت می‌کند.

علامه حلّی می‌گوید: محدّثی موجه، برجسته و بسیار بزرگ است.

مؤلف طبقات الفقهاء می‌گوید: «فضیل»، فقیه، محدّث و چهره نامور است که بی‌شک از ارکان، نخبگان و مردان بزرگ شیعه است.

 

عروج ملکوتی

فضیل در عصر امام صادق (ع) درگذشت، هر چند تاریخ دقیق آن معلوم نیست. درباره محل وفات او نیز اطلاع دقیقی در دسترس نیست ولی از آن‎جا که در تاریخ، سخنی درباره بازگشت وی از بصره وجود ندارد، احتمالا در همان شهر وفات یافته است.

زندگینامه برید بن معاویه عجلی

به نام آفریننده عشق

 

برید بن معاویه عجلی از فقیهان و محدثان مورد اعتماد و موثق شیعه و از راویان و اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بود.

 

ویژگی ها 

وی از اصحاب معتمد امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است و به گفته کشّی، از جمله شش فقیه بزرگِ شیعه آن قرن است که در نشر فقه و معارف شیعه بسیار مؤثر بوده‌اند. این شش نفر را افقه الاولین نامیده‌اند که طبقه اولِ اصحاب اجماع نیز شمرده می‌شوند. برید از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بدون واسطه و گاهی به واسطه محمد بن مسلم روایت می‌کند، همچنان‌ که شمار زیادی از محدّثان از او حدیث نقل کرده‌اند. ۲۰۶ روایت از او در کتب شیعه ثبت است.

برید عجلی علاوه بر حدیث، در فقه نیز صاحب‌نظر بود و از بزرگان امامیه و دارای منزلت نزد ائمه به شمار می‌آمد. رجال‌ نویسان آورده‌اند که برید عجلی از جمله محدثان و فقیهانی است که روایات ایشان مورد قبول همگان واقع شده و بر فقاهتش اجماع صورت گرفته است. در روایتی آمده است که امام صادق (ع) وی را به بهشت بشارت داد.

جمیل بن دراج می‌گوید: روزی وارد منزل امام صادق (ع) شدم. هنگام ورود، مردی از اهل کوفه را مشاهده کردم که از اتاق امام بیرون آمد و خارج شد. وارد اتاق امام شدم و گفتم: مردی کوفی را مشاهده کردم که از دیدار شما برمی‌گشت. حضرت فرمود: خداوند روحش را مقدس گرداند، وی مورد اطمینان پدرم بود. امروز هم وی مورد اطمینان و رازدار من است.

حضرت ادامه داد: زمانی که خداوند اراده کند بدی به اهل زمین برساند، به واسطه آن‌ها آن بدی را برطرف می‌کند. آن‌ها ستارگان شیعیان ما هستند. آن‌ها باعث می‌شوند نام و یاد پدرم در همه جا زنده بماند. هر بدعتی را کشف می‌کنند و به مقابله برمی‌خیزند و بدعت‌ها را از دین می‌زدایند. در این هنگام حضرت گریه کردند. من پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟! فرمود: درود خداوند بر آن‌ها باد! آن‌ها برید بن معاویه عجلی، زرارة بن اعین، ابوبصیر و محمد بن مسلم هستند.

امام صادق (ع) می‌فرمود: محبوب‌ترین مردم نزد ما، چه در این دنیا باشیم و چه نباشیم، چهار نفرند: «زرارة بن اعین، برید بن معاویه عجلی، محمد بن مسلم و ابو جعفر احول (مؤمن طاق).»

داوود بن سرحان نقل می‌کند: شنیدم از امام صادق (ع) که فرمود: همانا اصحاب پدرم زینت ما هستند؛ بدانید که‌ آن‌ها زرارة بن اعین، محمد بن مسلم، برید بن معاویه و لیث مرادی هستند. این‌ها همیشه با عدالت و قسط رفتار می‌کنند؛ این‌ها همیشه راست می‌گویند و در کلام، صادق هستند‌؛ این‌ها سبقت گیرندگان مقرّب درگاه الهی هستند.

جمیل بن دراج می‌گوید: شنیدم از امام صادق (ع) که فرمود: استواران در زمین و پرچم داران دین خداوند، چهار نفرند: «محمد بن مسلم، برید بن معاویه، زرارة بن اعین و لیث بن البختری.»

حذیفة بن اسید غفاری نقل می‌کند: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: روز قیامت شیعیان و اهل بیت (ع) ندا می‌دهند: برید بن معاویه، زرارة بن اعین، محمد بن مسلم و احول، اولین سبقت‌گیرندگان و اولین مقرّبان بودند.

علی بن اسباط نقل می‌کند از پدرش و اسباط نقل می‌کند از امام موسی (ع) که فرمود: روز قیامت منادا ندا می‌دهد حواریون امام محمد بن علی (ع) و جعفر بن محمد (ع) چه کسانی هستند؟! در این هنگام چهار نفر بلند می‌شوند: «برید بن معاویه، زرارة بن اعین، محمد بن مسلم، لیث بن البختری (ابوبصیر).»

جمیل بن دراج می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: بشارت ده مخبتین را به بهشت! «برید بن معاویه، ابوبصیر، محمد بن مسلم و زرارة بن اعین». این چهار نفر از نجیبان و پاکان هستند. این‌ها امین خداوند در بیان احکام الهی هستند. اگر این‌ها نبودند، آثار نبوت از بین می‌رفت.

 

عروج ملکوتی 

نجاشی تاریخ وفات برید را در زمان حیات امام صادق (ع)، یعنی پیش از سال ۱۴۸ قمری نوشته است اما برخی سال درگذشت برید را سال ۱۵۰ قمری می‌دانند.

زندگینامه سید محمد هادی میلانی

به نام آفریننده عشق

 

سید محمد هادی میلانی از مراجع تقلید شیعه بود که در تاریخ ۱۳۱۳ قمری در نجف اشرف به دنیا آمد.

 

ویژگی ها 

نسبش به علی بن حسین(ع) می‌رسد. پدرش سید جعفر میلانی از شاگردان محمدکاظم خراسانی، سید محمدکاظم طباطبایی یزدی، آقا رضا همدانی و محمدحسن مامقانی به شمار می‌رفت. سید محمدهادی پدرش را در سال ۱۳۲۹ق از دست داد. مادرش، دختر محمدحسن مامقانی و همسرش، دختر عبدالله صاحب تنقیح المقال بود.

میلانی تحصیلاتش را در نجف آغاز کرد و در آن شهر به درس و تدریس مشغول شد. او بارها به ایران سفر کرد و در ۱۳۳۲ش که جهت زیارت قبر امام رضا(ع) به مشهد رفت، به درخواست مردم و برخی از علمای آن روز خراسان، در آنجا ماندگار شد و به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت.

میلانی در ۱۳۳۳ش به مشهد وارد شد و در مدت ۲۲ سال، مدیریت حوزه علمیه مشهد را برعهده گرفت. محور درس خارج اصول میلانی، مبانی استادانش، محمدحسین غروی اصفهانی و میرزای نائینی بود. او پس از درگذشت آیت الله بروجردی از مراجع تقلید شیعه شد و مدارسی به سبک جدید تاسیس کرد.

ورود میلانی به مشهد پس از نهضت ملی نفت بود. میلانی با گردانندگان پیشین این نهضت در مشهد رابطه نزدیک داشت. او در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش از پیشگامان نهضت روحانیت بود. وی در قضیه دیدار شاه از مشهد در فروردین ماه ۱۳۴۱شمسی از حضور در مراسم استقبال خودداری و دفترش به صورت رسمی خبر حضور در مراسم را که در روزنامه‌ها منعکس شده بود، تکذیب کرد. سپهبد قرنی در زمان شاه اجازه کودتا علیه او را از میلانی خواسته بود، اما میلانی با توجه به کشته شدن تعداد زیادی در این کودتا به قرنی گفته بود: نمی‌توانم اجازه دهم که خون از دماغ کسی بیاید؛ ولی اجازه می‌دهم ترور شاه را انجام دهید و با دست خط خودش نوشته بود که به هر صورت می‌توانید این کار را انجام دهید. در جریان کاپیتولاسیون نیز که در دولت حسنعلی منصور و به منظور تضمین امنیتی برای مستشاران آمریکایی پیش بینی‌هایی شده بود، میلانی با امام خمینی همراهی کرد.

به گفته آیت الله وحید خراسانی: ارتقا و رشد و شکوه مناسب حوزه علمیه خراسان مورد توجه مرحوم میلانی بوده و او سختی‌های فراوانی را در این راه متحمل شده است، وی جلالِ بارگاه علی بن موسی الرضا (ع) را در قُبّه‌ طلا نمی‌دیده، بلکه در حوزه علمیه‌ای مشاهده می‌کرده که با چنین مقامی مناسب باشد. شبیری زنجانی از مراجع تقلید بر این باور است که میلانی علاوه بر این که از مراجع طراز اول بود به طرق معتبر دارای کرامت هم بوده است.

یکى از شاگردان ایشان که بیشتر با وى معاشر بود مى‏‌گوید: آیت الله میلانى جامع همه چیز بود، صفات و ملکات خویى داشت و مرد متفکرى بود. بسیار مؤدب بود و دوزانو در مجلس مى‏‌نشست. هیچ وقت از کسى بدگویی نمى‏‌کرد، حتى از کسانى که به ایشان کم ‏محبّت بودند. عفت زبان داشتند. بسیار محتاط در اعمال و کردار بودند. تداوم عجیبى نسبت به نماز شب داشتند و فرزندانش را نیز به شب ‏زنده ‏دارى توصیه مى‌‏کرد و مى‌‏فرمود: توفیقات پروردگار در شب‏‌زنده‌‏دارى و نماز شب است همیشه و در همه‌‏جا از اسراف پرهیز مى‏‌کرد حتى نامه‏‌هایى را که دریافت مى‏‌کرد، اگر برگه دوّم ‏آن سفید بود، جدا کرده و در مکاتبات خود از آنها استفاده مى‏‌کرد.

ایشان همه ساله در تابستان‌ها میزبان جمعى از شخصیّت‌هاى بزرگوار همچون ملّا على معصومى همدانى، علّامه طباطبایى، شیخ مرتضى حائرى و شیخ محمد تقی بهجت بودند و با آنها گفتگوهای علمی و عرفانی داشتند. در یکى از روزهاى تابستان که آیت الله بهجت وارد منزل بیرونى شدند، مشاهده شد که آیت‌اللّه میلانى رو به ایشان گفتند: آن ذکر را تمام کرده‌‏ام. ایشان در پاسخ فرمودند عیب ندارد، ذکر دیگرى را تقدیم مى‌‏کنم. از این صحبت تلگرافى و رمزى به دست آمد که میان بزرگان رمز و رازهایى در جریان است، «ولى چه داند آنکه اشتر مى‏‌چراند؟»

محی الدین انواری از فردی نقل می کند: شخصى منزل آقاى میلانى منبر مى‏ رفت که من به منبرش خیلى علاقه داشتم. بر من غسل واجب شد و دیدم که اگر بخواهم غسل کنم و بعد به جلسه بروم، آن منبر از دستم مى ‏رود، غسل‏ نکرده با همان حالت جنابت به منزل آقاى میلانى رفتم. آقاى میلانى کنار در مى‏ ایستاد و به واردین خوش ‏آمد و «مرحمت عالى زیاد» مى ‏گفت. وقتى از کنار ایشان رد مى ‏شدم، به من فرمود: آقا! شؤون و احترام روضه حضرت سیدالشهداء علیه السلام را باید رعایت کنید!

مرحوم آیت الله اراکى می‌فرماید: جمعه شبى در حرم مطهر حضرت ثامن الائمه (ع) بیتوته کرده بودم. بعد از نماز صبح به حضرت التماس کردم که یکى از اولیاى خودت را به من معرفى کن! آمدم منزل و خوابیدم. یکى در خواب به من گفت: پا شو که یکى از اولیاء الهى مى‌‏آید! بیدار که شدم دیدم خانم سماور را روشن کرده است. گفتم: حالا که زود است و وقت چاى نیست! گفت: در خواب به من گفته شد پاشو سماور را روشن کن که یکى از اولیاء الهى مى‌‏آید! در این حال بود که در زدند وقتى در را گشودم دیدم آیت الله میلانى‏ است‏.

آیت الله حجتی میانجی می گوید: یک روز جوانی در تهران مقداری نان جو و نمک به من داد و با دادن دستور العملی گفت: با عمل به این دستورالعمل مشرف به ملاقات حضرت أمیر المؤمنین (سلام الله علیه) خواهی شد. از این حادثه بیش از حد خوشحال شدم و جز در اینکه دستورالعمل را در قم یا در مشهد انجام دهم، تردید دیگری نداشتم، به قرآن تفأل زدم، فرمود: قم خوب است ولی مشهد خوبتر. به همین جهت با همسرم عازم مشهد شدم. در اثناء سفر تردید و دودلی به من دست داد که چرا به صرف حرف یک جوان به اینگونه سفری دست زده ام. وقتی به مشهد رسیدم به محضر حضرت آیت الله میلانی مشرف شدم؛ تا وارد شدم ابتدا به سکون فرمودند: “تردیدی به خود راه مده، راه همین است که به تو گفته اند”!

با این إخبار از غیب که کرامت خیلی بزرگی بود، با دلگرمی مشغول انجام دستورالعمل شدم، پنج روز گذشته بود که در اثر خوردن نان جو معده ام مشکل پیدا کرد. به همین جهت باز به محضر حضرت آیت الله میلانی مشرف شدم تا در عمل به دستور، نان جو را تبدیل به نان گندم نماید، تا وارد شدم، فرمودند: علی (علیه السلام) یک عمر نان جو خورد، تو پنج روز نتوانستی بر خوردن آن دوام بیاوری؟! این حرف در من خیلی اثر کرد. زود آمدم منزل، نان جو را جلوی خود گذاشتم و به عشق مولا أمیر المؤمنین و سختی هایی که تحمل فرموده، های های گریستم؛ به شدت در حال گریه بودم که دیدم مه مانندی خانه را در بر گرفت و حضرت أمیر با حسنین (علیهم السلام) وارد شدند.

آقای احمدی میانجی فرمود که شخصی گفت: با قطار به مشهد می‌رفتم. در کوپه ما خانمی بود که از نظر پوشش خوب نبود. از اين رو گرفتار نگاه به او شدم. وقتی به مشهد رسیدم با آیت الله میلانی و علامه طباطبایی سه‌ نفری به صحن نو وارد شدیم که آیت الله میلانی در آن اقامه جماعت می‌کردند و چند دقیقه‌ای نشستیم. آن دو بزرگوار مشغول صحبت بودند. در این‌ بین من به یاد گناهی که در قطار کرده بودم. افتادم و خیلی از خودم بدم آمد. در اين حال آیت الله میلانی رو به من کرد و فرمود: بله گاهی خدا از شخصی بدش نمی آید اما از کردارش بدش می‌آید. من تعجب کردم که چطور ایشان متوجه فکر من شد.

دکتر مسیحى پرفسور «برلون» که در سال 1282 ه ق یکى از جراحان تیم پزشکى آیت الله میلانى بود می‌گوید: من پس از عمل جراحى سید، پیش از آن‏که ایشان از حالت بیهوشى بیرون بیایند مراقب بودم که وقتى به هوش مى‌‏آید چه مى‏‌گوید (چرا که این مرحله از نظر پزشکان مرحله حساسى است، شاید بیمار بعضى از اسرار زندگی اش را هم بگوید) ایشان آرام حرکت کرد و در حالى‌‏که در آن لحظه نیز خدا خدا مى‏‌گفت و با پروردگارش راز و نیاز مى‏‌کرد. من تحت تأثیر این صحنه شگفت به حقانیت آیین اسلام پى بردم و بدان گرویدم.

جالب اینکه دکتر برلون پس از گرویدن به اسلام وصیت کرده بود، او را پس از مرگ در شهرمقدس مشهد دفن کنند که اکنون آرامگاه وى در قبرستان خواجه ربیع شهر مقدس مشهد است. به برکت نفس مسیحایى آیت الله میلانى دو نفر دیگر نیز از مسیحیت به آیین اسلام گرویدند که شرح آن در «نامه آستان قدس» اینگونه آمده است: «آقاى کیورکى» و زنش خانم «رافیک اسلانیان» در حضور سید مسلمان شدند. و با پیشنهاد ایشان اسم آقا به «على» و خانمش نیز به «فاطمه» تغییر کرد.

 

اساتید

• شیخ ابوالقاسم مامقانی

• شیخ الشریعه اصفهانی

• آقا ضیاء عراقی

• میرزا حسین نائینی

• محمدحسین غروی اصفهانی

• محمدجواد بلاغی

• غلامعلی قمی سامرائی

• سید حسین بادکوبی

• سید ابوالقاسم خوانساری

 

شاگردان

• سید علی خامنه‌ای

• سید حسین شمس

• سید محمد حسینی همدانی

• عزیزالله عطاردی

• سید محمد حسینی زنجانی

• محمدرضا شفیعی کدکنی

• محمدتقی جعفری

• کاظم مدیر شانه‌چی

• محمدرضا حکیمی

 

عروج ملکوتی

سید محمد هادی میلانی در ۲۹ رجب ۱۳۹۵ق برابر با ۱۷ مرداد سال ۱۳۵۴ش در ۸۲ سالگی در مشهد درگذشت و در حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.

زندگینامه محمد بن مسلم ثقفی

به نام آفریننده عشق

 

محمد بن مسلم، یکی از برجسته‌ترین و پرآوازه‌ترین پرورش‌ یافتگان و دانش آموختگان امام محمد باقر (ع) و امام صادق (ع) بود.

 

ویژگی ها 

محمد بن مسلم در شهر تاریخی و محدث‌پرور کوفه پا به عرصه هستی نهاد و به این دلیل، به او «کوفی» می‌گویند. کنیه‌اش ابوجعفر و ملقب به القاب زیادی است که هر یک، به سبب وجود ویژگی‌های جسمی، اقتصادی و قبیله‌ای است. چون گردن او از‌ اندازه معمول، کوتاه‌تر بود به «اوقص» و چون بینایی یک چشم او مشکل داشت به «اَعور»، به جهت اینکه پلک چشمش بیش از معمول حرکت می‌کرد به «حدّاج»، به دلیل اینکه قدش کوتاه بود به «قصیر»، چون به انگیزه صیانت از باورهای شیعی خود تقیه کرد و برهه‌ای از عمر خود را به آسیابانی گذراند به طحّان (آسیابان)، گاهی که به تجارت و داد و ستد روغن می‌پرداخت به سمّان (روغن فروش)، چون اصالتاً تیره و تبار و نیاکان او از شهر طائف در سرزمین حجاز بودند به «طائفی» و به مناسبت اینکه از قبیله و تبار ثقیف بود، به «ثقفی» معروف و شهره است.

محمد بن مسلم صاحب کتاب «الأربعمائة مسألة في أبواب الحلال والحرام» و از اصحاب اجماع بوده که حدود ۴۶۰۰۰ حدیث از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روایت کرده است. در روایتی، امام صادق (ع) وی را از احیاگران مکتب امام باقر (ع) به شمار آورده و شیخ طوسی از او در شمار اصحاب امام کاظم (ع) نیز یاد کرده است. از برجسته‌ترین ویژگی‌های این فقیه و محدث شیعی، تعداد شگفت‌انگیز روایاتی است که از محضر آن دو امام بزرگوار فرا گرفت و این نشان دهنده ذوق و علاقه سرشار او به آموزه‌های دینی است. خود او این حقیقت برجسته را در گزارشی جالب، بازتاب داده است: هر زمان که در مسئله‌ای شرعی، دچار مشکل می‌شدم که دانستن حکم آن ضروری بود، به حضرت امام باقر (ع) و حضرت امام صادق (ع) مراجعه می‌کردم و طی سالیان متمادی که در مدینه اقامت داشتم و یا گاهی که از کوفه به مدینه می‌رفتم، حدود سی هزار حدیث از امام باقر (ع) شنیدم و شانزده هزار حدیث نیز از امام صادق (ع) فرا گرفتم.

خود این فقیه و محدث گران‌قدر بازگو می‌کند: شبی از شب‌های تابستان پشت‌بام خانه‌ام در کوفه خوابیده بودم که ناگهان با صدای دق‌الباب از خواب بیدار شدم. صدا کردم: پشت در کیست؟ او گفت: من شریک هستم! خداوند تو را رحمت کند. من از بالا به پایین نگریستم. با کمال شگفتی مشاهده کردم که زننده در خانه، خانمی است. تا مرا دید، گفت: من عروسی دارم که دچار درد زایمان بود. این درد آن‌چنان شدید بود که از دنیا رفت، ولی بچه‌اش در رحم او زنده است و نشانه حیات بچه که حرکت کردن باشد، کاملاً مشهود است. وظیفه ما چیست؟ به زن گفتم: روزی در محضر فرزند پیامبر امام باقر (ع) بودم که همانند این سؤال از آن حضرت پرسیده شد. امام در پاسخ فرمود: اگر چنین رخدادی پیش‌ آید، لازم است شکم زن را شکافته و بچه را از رحم او خارج کنند.‌ ای خانم، بروید این کار را انجام دهید!

سپس خطاب به او گفتم: من مردی هستم که در سایه تقیه و با حالت پنهانی زندگی می‌کنم و چندان معروف و مشهور نیستم؛ چه کسی مرا به تو معرفی کرد؟ او در پاسخ گفت: خدا تو ر رحمت کند. نزد ابوحنیفه صاحب الرای (اهل عمل به رای و قیاس) رفتم و حکم این مسئله را از او پرسیدم. او در پاسخ گفت: «من نمی‌دانم، بر تو باد که به محمد بن مسلم ثقفی مراجعه کنی؛ او می‌داند. وقتی نزد او رفتی، هر چه به تو فتوا داد، آن را برای من نیز بازگو کن.» محمد بن مسلم می‌گوید: به او گفتم: برو به سلامتی. سپس آن زن نزد ابوحنیفه رفت و پاسخ مرا برایش بازگو کرد. محمد بن مسلم می‌افزاید: روز بعد که به مسجد رفتم، مشاهده کردم که ابوحنیفه از شاگردانش همین پرسش را پرسید و خود جواب آن را داد. من تا سخن او را شنیدم، سرفه‌ای کردم (کنایه از اینکه به دروغ و فریب، ادعای فضل و دانش مکن). ابوحنیفه متوجه شد، رو به من کرد و گفت: خواهش می‌کنم مرا رها کن، بگذار زندگی کنم (و آبروی مرا نزد شاگردانم مریز).

هشام بن سالم می‌گوید: محمد بن مسلم ثقفی کوفی به مدت چهار سال متوالی در مدینه اقامت کرد و در این مدت به طور مستمر به محضر امام باقر (ع) بار می‌یافت و کسب دانش و حدیث می‌کرد. از همین منظر است که در تبیین جایگاه بلند او گفته‌اند: «هیچ یک از محدثان شیعی، فقیه تر از محمد بن مسلم نیست.» امام باقر (ع) نیز درباره او می‌فرمود: «در میان شیعیان ما کسی فقیه‌تر از محمد بن مسلم نیست.»

امام صادق (ع) در زمان حیات خود، برخی را که به ایشان دسترسی نداشتند، به محمد بن مسلم ارجاع می‌داد. بر اساس گزارش‌های تاریخی، برخی از بزرگان اهل‌سنت مانند ابوحنیفه، برای حل مسائل علمی به او رجوع می‌کردند. برقی او را از اصحاب امام صادق (ع) می‌داند که اهل ‌سنت نیز از او روایت کرده‌اند. شیخ مفید وی را از سرسلسله فقهایی می‌داند که شیعه، حلال و حرام و دیگر احکام را از آنان گرفته است. رجالیان شیعه، محمد بن مسلم را از اصحاب اجماع برشمرده‌اند. نجاشی او را از موثق‌ترین افراد و فقیهی پرهیزگار معرفی می‌کند. شیخ مفید او را از فقهایی می‌داند که هیچ‌کس ایرادی به شخصیت وی ندارد.

امام صادق (ع) فرمود: کسی جز زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن عجلی، یاد و نام و سخنان پدرم را زنده نگه نداشته است؛ اگر این‌ها نبودند،  کسی احکام دین را استنباط نمی‌کرد. اینان پاسداران حریم احکام دین الهی و امینان پدرم بر حلال و حرام خداوند هستند. اینان در دنیا برای حضور در نزد ما از دیگران سبقت گرفتند و در آخرت نیز در رسیدن به ما از همه پیشی خواهند گرفت.

ابی عبیدة حذاء نیز می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: زرارة، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید از کسانی هستند که خداوند در مورد آنان فرموده است: وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ.

محدث بزرگوار شیعه، شیخ عباس قمی در مورد این شخصیت تربیت یافته در مکتب امام باقر (ع) می‌نویسد: ابوجعفر محمد بن مسلم بن ریاح، از بزرگان اصحاب باقرین (علیهما السلام) و از حواریین ایشان و از مخبتین و اورع و افقه مردم و از وجوه اصحاب کوفه است.

عبدالله بن ابی یعفور، روزی به حضرت صادق (ع) عرض کرد: «من همیشه نمی‌توانم شما را ملاقات نموده و مستقیما پرسش‌های خویش را مطرح کنم. امکان تشرف به محضر شما همیشه برایم مقدور نیست. برای من سوالاتی مطرح می‌شود و یا اینکه شیعیان به من مراجعه می‌کنند و سوالاتی از من می‌پرسند و من جواب همه آن ها را نمی‌دانم.» امام صادق (ع) فرمود: «چرا به نزد محمد بن مسلم ثقفی نمی‌روی واز او جواب سؤال‌هایت را نمی‌گیری؟ او از پدرم بهره‌ها برده، سخن‌ها شنیده و یکی از چهره‌های ارزشمند و مورد اعتماد نزد پدر بزرگوارم بوده است.»

 

عروج ملکوتی

وی در سال ۱۵۰ قمری وفات کرد و در مسجد کوفه دفن شد.

زندگینامه زرارة بن اعین

به نام آفریننده عشق

 

زرارة بن اعین (۷۰ – ۱۵۰ قمری) از اصحاب اجماع، از صحابه خاص امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و از بزرگ‌ترین فقها و متکلمان شیعه بود.

 

ویژگی ها 

نام اصلی او عبدربه و مکنّی به ابوالحسن و ابوعلی و فرزند اعین بن سُنْسُن شیبانی است. وی از اعیان فقها، ادبا، متکلمان امامیه و از بزرگان روایی عصر خود و از مشایخ برجسته و مورد اعتماد محسوب می‌شود که در دیانت، فقاهت، وثاقت و زهد، گوی سبقت از همگنان ربوده است. چهره ظاهری او نیز به محاسنش افزوده بود: او فردی تنومند و سفید چهره بود که آثار سجود بر پیشانی مبارکش نقش بسته بود.

او از فقه، حدیث، کلام، ادب و شعر بهره برده است، اما تخصص وی بیشتر در فقه است. بابی از ابواب فقه نیست مگر اینكه حدیثی از زراره در آن موجود باشد. بیش از دو هزار حدیث از طریق زراره در آثار مهم شیعه یافت می‌شود. زراره از مردانی است كه شایستگی و معرفت او موجب شد تا کتاب امام علی (ع) با املای پیامبر (ص) و دست‌خط امام را که حاوی تمام احکام حلال و حرام الهی بود، مشاهده كند. امام باقر (ع) بهشت را به زراره بشارت داد و فرمود: «بر خدا حق است كه تو را در بهشت جای دهد.» امام صادق (ع) نیز او را از فروتنان دانست و به او وعده بهشت داد.

زراره از یاران مقرّب امام باقر (ع)، امام صادق (ع) و  امام کاظم (ع) بوده است و روایاتی از ائمه هدی (ع) در مدح او وارد شده است. گفتنی است که وی در جامعه، به علاقمندی به ائمه و مکتب آن‌ها شهره بود. امام صادق (ع) از باب تقیه، گاهی او را مذمت می‌کرد تا او را از شرّ دشمنان برهاند. شاهد این نکته روایتی است که کشی در رجالش آورده است. البته برخی از روایات ذامّه نیز سندشان ضعیف است، لذا صدور آن‌ها از ناحیه معصوم (ع) قابل اثبات نیست. تعابیر بلندی که در این‌گونه روایات به چشم می‌خورد بیانگر نقش والای او در حفظ مواریث و احادیث آل علی و انتقال آن به طبقات بعد است.

دانشمندان علم رجال، زراره را به نیكویی ستوده‌اند. بنا بر نقل بعضی منابع دینی، وی نسبت به حضرت صادق (ع) دوست‌ترین مردم از زندگان و مردگان و محبوب‌ترین اصحاب حضرت باقر (ع) بود. همچنین وی یکی از چهار تنی است که به نجبا، امنای حلال و حرام الهی، اوتاد ارض، اعلام دین، سابقین، مقرّبین و قائمان به قسط و عدالت توصیف شده‌اند و تصریح شده که در نبود ایشان، آثار نبوت مندرس و منقطع می‌شد. اصحاب و یاران ائمه (ع) نیز به مکانت علمی و موقعیت برتر او اعتراف داشتند. فردی در حضور جمیل بن دراج ـ از فقها و محدثان نامی شیعه ـ محضر پرفیضش را ستود؛ جمیل فرمود: «به خداوند سوگند که مَثَل ما در برابر زراره، مثل کودکان دبستانی در نزد معلم خود است.»

ابوغالب زراری که در زمان غیبت صغری می‌زیسته و خود از خاندان زراره بوده است درباره ویژگی‌های زراره می‌گوید: «زراره فردی خوش سیما، تنومند و سفیدپوست‌ بود. برای نماز جمعه خارج می‌شد، در حالی که کلاهی سیاه بر سر و عصایی در دست داشت. اثر سجده در پیشانیش ظاهر بود. مردم در دو طرف راه می‌‌ایستادند و به خاطر جلال و هیبتش، وی را می‌نگریستند. او اهل بحث و مناظره بود و هیچ‌کس به پای او نمی‌رسید و تنها عبادت بود که او را از سخن باز می‌داشت. متکلمان شیعه از شاگردان وی می‌باشند.»

نقل شده است که فقیه ترین اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) شش نفرند و فقیه ترین آن‌ها زرارة بن اعین است. در کافی نقل شده است: هر کس او را درک کند مثل این است که امام صادق (ع) را درک کرده است.

امام صادق (ع) به او فرموده بود: ای زراره، در مسجد پیامبر بنشین و برای مردم فتوا بده چون دیدن مانند تو برای من بسی مایه خرسندی است. امام صادق (ع) در جای دیگری می‌فرماید: زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و بُرَید از کسانی هستند که خداوند در حق آن‌ها فرموده است: السابقون السابقون، اولئک المقربون.

همچنین امام صادق‌ درباره وی فرمود: اگر زراره نبود، چه بسا احادیث پدرم از بین می رفت. امام صادق‌ (ع) در جای دیگری فرمود: محبوب‌ ترین خلق خداوند نزد من چهار نفرند، چه زنده باشد و چه مرده: برید بن معاویه، زراره، محمد بن مسلم و احوال.

محمد بن ابی ‌عمیر می‌گوید: «به جمیل ‌بن دراج گفتیم، به راستی مجلس و محفل علمی شما بس آراسته و مغتنم است! جمیل گفت: به خدا سوگند، ما در مقابله با زراره ‌بن اعین مانند کودکان هستیم در مدرسه و در مقابل معلم.»

 

از منظر فرهیختگان

نجاشی می‌گوید: زراره، بزرگ و استاد اصحاب ما، فقیه، متکلم، شاعر، ادیب و استاد علم قرائت بود و همه معیارهای فضیلت شخصی و دینی در او جمع بوده است. راستگو، مورد اعتماد و در زمان خویش بر همه اصحاب مقدم بود.

علامه حلی می‌گوید: ایشان از بزرگان امامیه در عصر خود بود که بر همگنان خود تفوّق و تقدّم داشته است‌. قاری قرآن، فقیه، متکلّم، شاعر و ادیب بوده و خصایص دین، دانش و فضل را در خود جمع داشته است. وی از موثقان شمرده شده و در آنچه روایت می‌کند، صادق و درست‌گفتار است.

ابن داود می‌گوید: او راست‌گوترین زمان خویش و فاضل‌ترین ایشان است.

صاحب ریحانة الادب می‌گوید: از اکابر اصحاب حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) است. قاری، فقیه، متکلّم، شاعر، ادیب و جامع خصال فضل و دیانت است. از اعاظم فقه و حدیث شیعه و از حواریون حضرت باقر (ع) بوده است.

ابوغالب زراری می‌گوید: در جدول و مخاصمت در کلام، امتیازی تمام داشت و هیچ‌کس را قدرت آن نبود که در مناظره، او را مغلوب سازد مگر کثرت عبادت او را از کلام بازداشته بود.

ابن ندیم می‌گوید: وی از بزرگترین رجال شیعه از نظر فقه، حدیث و کلام بوده است‌

علامه محمد بن علی اردبیلی می‌گوید: بزرگی منزلت و عظمت مقام او به اندازه‌ای است که در اینجا گنجایش ذکر آن نیست.

شیخ عباس قمی می‌گوید: جلالت شأن و عظمت قدرش زیاده از آن است که ذکر شود. جمیع خصال خیر از علم، فضل، فقاهت، دیانت و وثاقت در او جمع است.

 

عروج ملکوتی

در تاریخ وفات این مرد بزرگ، اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی از محدثان، سال ۱۵۰ قمری را تاریخ رحلت زراره دانسته‌اند، اما بیشتر دانشمندان، سال ۱۴۸ قمری (بعد از ارتحال امام صادق (ع) به فاصله دو ماه یا کمتر) را ثبت کرده‌اند و می‌گویند زراره در بستر بیماری بود که امام صادق (ع) جهان را بدرود گفت و به همان مرض هم از دنیا رفت.

زندگینامه عبدالخالق غجدوانی

به نام آفریننده عشق

 

خواجه عبدالخالق غجدوانی از بزرگترین پیران طریقت نقشبندی و از مشایخ نامی ماوراءالنهر است.

 

ویژگی ها 

وی در قریه غجدوان در شش فرسنگی بخارا به دنیا می آید. خواجه عبدالخالق در ابتدا در بخارا به ‏تحصیل علوم می پردازد. از استادانش فقط نام «امام صدرالدّین» در برخی مآخذ ذکر شده که عبدالخالق بر او تفسیر ‏می خوانده است. عبدالخالق در سن بیست و دو سالگی به هنگام اقامت «خواجه یوسف همدانی» در بخارا، از او طریقت می گیرد و ‏پس از رفتن خواجه یوسف به خراسان، عبدالخالق به ریاضت و خلوت و مجاهدت می نشیند و پس از چندی به ارشاد ‏می پردازد. او خود وصیت ‏کرده بوده است که قبرش را عمارت نکنند. ‏‏«بهاءالدّین نقشبند» خود را پرورده روحانیت عبدالخالق غجدوانی می دانست و متأثر از او بود. به همین جهت است که ‏طریق نقشبند بر اساس تعالیم خواجه عبدالخالق بنیان شده است. ‏

خواجه عبدالخالق مبنای طریقه خود را بر این هشت اصل نهاده بود: هوش در دم، نظر بر قدم، خلوت در انجمن، سفر در ‏وطن، بازگشت، نگاه داشت و یادداشت. بهاءالدّین نقشبند این هشت اصل را گرفت و خود سه اصل دیگر (وقوف ‏قلبی، وقوف عددی، وقوف زمانی) را بدانها افزود. و بنای طریقت نقشبندی این یازده کلمه شد. ‏خواجه عبدالخالق به مانند اخلاف نقشبندی ش از صوفیان میانه رو بود، مواظب سنّت و ملازم شریعت بود و نیز ذکر جهر را ‏منکر بود و ذکر را ذکر خفیه می دانست. عبدالخالق شعر نیز می سروده است.

نقل است که عبدالخالق غجدوانی ذکر دل را از حضرت خضر علیه السلام گرفته است و حضرت خضر به او گفته است: ای جوان، در تو کار بزرگی می بینم.

گاهی اوقات پیش می آمد که غجدوانی یک نماز را در مکه می خواند و نماز دیگر را در شام!

نقل است: عالمی نزد غجدوانی آمد و گفت: من چهل سال به مردم علم می آموزم ولی نمی دانم که به اخلاص بوده یا نه، اگر شما میدانید به من بگویید‌. عبدالخالق شبی آواز شنید: آن عالم را بگو که در این چهل سال، یک نوبت برای رضای ما علم پیاده نکردی.

نقل است: عبدالخالق با عده ای بیرون بودند و برای رفع تشنگی و وضو به آب احتیاج پیدا کردند. عبدالخالق گفت: من به نماز می ایستم، آب چاه بالا می آید. وقتی به نماز مشغول شد، آب چاه بالا آمد و دیگران استفاده کردند.

نقل است: عبدالخالق در روز عاشورا برای مریدان از معرفت سخن می گفت. ناگاه مردی به صورت زاهدان آمد و نشست و از خواجه پرسید: سرّ این حدیث چیست: اتَّقُوا فِراسَةَ المؤمنِ؛ فإنّهُ يَنظُرُ بنورِ الله‌‌. خواجه فرمودند: این است زنّار را بدی و ايمان آوری! مشخص شد که آن مرد ترسا (مسیحی) بوده است. آن مرد، زنّار برید و ایمان آورد.

یک روز، شخصی از راه دور نزد شیخ غجدوانی آمده بود که ناگاه جوانی خوب صورت پیش خواجه آمد و از وی دعایی خواست. پس از اینکه رفت، آن شخص پرسید: این جوان نیکو صورت که بود؟ شیخ گفت: او فرشته ای بود و مقام وی در آسمان چهارم بود و به سبب تقصیری که از وی سر زده بود از مقام خود پایین آمده بود. نزد ما آمد و از ما دعا خواست و خدا نیز دعای ما را قبول کرد و او را آمرزید.

نقل است که هنگام وفات عبدالخالق غجدوانی، آوازی برآمد: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً.

پس از وفات خواجه، ایشان را درخواب دیدند که در زیر عرش بر تختی نشسته است و فرشتگان می آمدند و از جانب خدا به او سلام می دادند.

 

عروج ملکوتی

عبدالخالق غجدوانی در 575 هجری قمری (و به نقلی در 617 هجری قمری) وفات می یابد و او را در روستای غجدوان به خاک می سپرند.