نوشته‌ها

زندگینامه عبدالله بن مسعود

به نام آفریننده عشق

 

عبدالله بن مسعود با نام کامل عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبیب الهذلی معروف به ابن مسعود، از صحابه و یاران محمد بود. او را بزرگ‌ترین مفسر قرآن در زمان خود و دومین مفسر قرآن می‌دانند.

 

ویژگی ها

عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبیب از تیره بنی مخزوم قریش است. از آن‌ رو که به هذیل بن مدرکه از عرب عدنانی نسب می‌برد، به هذلی مشهور بود. کنیه‌اش ابو عبدالرحمن و ابن‌ ام عبد ثبت گشته؛ زیرا مادرش‌ ام عبد بنت عبدود بن سواء از هذیل بود. بر پایه گزارشی، پیامبر (ص) کنیه ابوعبدالرحمن را به او داد. به سبب هم‌پیمانی پدرش با بنی‌زهره از تیره‌های قریش، وی را «حلیف بنی زهره» خوانده‌اند.

در وصف شمایل وی گفته‌اند: قامتی کوتاه داشت و ساق پاهایش لاغر بود؛ به گونه‌ای که چون به دستور پیامبر (ص) بالای درختی رفت، نازکی پاهایش برخی را به خنده انداخت. رسول خدا (ص) فرمود: «پای عبدالله در قیامت از کوه احد سنگین‌تر است». او در رفتارش به پیامبر تشبه می‌ورزید. برخی وی را نحیف دانسته و در وصفش گفته‌اند: موی سر تا پشت گوش فرومی گذاشت و خضاب نمی‌کرد.نیز لباسش سفید، پاکیزه و خوشبو بود.

او ششمین مردی بود که در زمانی که محمد در مکه دعوت به اسلام را آغاز کرد، به اسلام گروید. وی از اولین حافظین قرآن در زمان محمد بوده و از مسلمانانی است که هر دو گروه سنی و شیعه به او احترام می‌گذارند. از زندگی او پیش از اسلام، آگاهی چندانی در دست نیست، ولی گویا شغل چوپانی داشت، چنانکه بعدها ابوجهل او را به همین سبب تحقیر کرد. در آغاز دعوت پیامبر (ص) بر اثر معجزه‌ای که از آن حضرت دید، مسلمان شد.

به همین جهت از وی به عنوان یکی از نخستین اسلام آورندگان نام برده شده و از قول خود او آمده که ششمین مسلمان بوده است. او نخستین کسی بود که پس از پیامبر (ص)، قرآن را به صدای بلند بر مشرکین خواند و آزار دید. وی همچنین از نخستین گروه مهاجران به حبشه بود و منابع از دو‌بار هجرت وی به حبشه یاد کرده‌اند. ابن مسعود را به سبب هجرت به حبشه و مدینه ذوالهجرتین گفته‌اند.

بر اساس روایتی، ابن مسعود یکی از چهار تنی بوده است که پیامبر (ص) فراگرفتن قرآن را از آنان توصیه کرده بود. ابن مسعود از نخستین حافظان و مشهورترین قاریان و مفسران قرآن بودکه قرآن را همان‌گونه که نازل شده بود، تلاوت می‌کرد. وی در علم قرآن و ناسخ و منسوخ سرآمد و در میان صحابه به فضل، عقل و زهد مشهور بود.

ابن مسعود یکی از دوازده نفری بوده که با خلافت ابوبکر مخالفت کرد و گفت اهل بیت پیامبر (ص) بر خلافت او مقدم هستند از جمله علی ابی ابیطالب (ع) که باید آنچه خدا برای او قرار داده به او بدهید. ابن مسعود از کسانی بوده که در جریان تشییع جنازه حضرت زهرا (س) حضور داشته و با این که این از اسرار شیعه بوده، او از جمله نمازگزاران بر دختر پیامبر (ص) بوده و این می تواند دلیلی باشد بر شیعه بودن و مورد عنایت بودن او. از جمله کسانی است که بر بدن ابوذر غفاری نماز خواند و او را غسل و کفن کرد و این در حالی است که پیامبر (ص) به ابوذر خبر داده بود که مؤمنانی تو را غسل و کفن و دفن می کنند.

یکی از اصحاب پیامبر (ص) به نام عبدالرحمن بن يزيد می گوید: نزد حذيفة بن یمانی رفتم و گفتم «نزدیکترین شخص به پیامبر (ص) از نظر هدایت جهت گیری و شیوه شناسی کیست؟ او را به ما معرفی کن تا نزد او برویم گفتارش را بشنویم و مفاهیم اسلام را از او فرا بگیریم.» حذیفه در پاسخ گفت: او عبدالله بن مسعود است. افراد آگاه و مورد اطمینان از اصحاب محمد (ص) میدانند که ابن مسعود در مسیر هدایت و رستگاری صحابه ای است که به درگاه خداوند متعال نزدیک است.

از عبدالله بن شداد نقل شده است که عبد الله بن مسعود، رازدار، رخت دار، نگه دارنده مسواک و کفش دار رسول خدا (ص) بود. همچنین از امام علی (ع) نقل شده که رسول خدا (ص) فرمود: اگر من شخصی را بدون مشورت امیر کنم ابن مسعود را امیر خواهم کرد. (یعنی آن قدر به لیاقت و تقوای او اطمینان دارم که درباره امیر کردن او نیاز به مشورت نیست.)

حضرت علی علیه السلام می فرمود: هم اکنون تقدیر زمین به خاطر وجود هفت نفر آفریده شده و به خاطر آنها رزق و روزی به مردم میرسد، باران بر آنها می بارد و آنها یاری میشوند. آن هفت نفر عبارت اند از: عبدالله بن مسعود، ابوذر ، عمار ، سلمان، مقداد، حذیفه و من.

حبة بن جوین نیز می گوید: گروهی در محضر امیر مؤمنان (ع) بودند. در آنجا سخن از عبدالله بن مسعود به میان آمد. آنها گفتند: ما کسی که اخلاقی نیکوتر از ابن مسعود داشته باشد ندیدیم و نیز آموزگاری رفیق تر، هم نشینی بهتر و مردی مراقب تر از او را ندیدیم. حضرت علی (ع) به آنها فرمود: شما را سوگند، آیا این سخن را با صدق قلب میگویید؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: خدایا! شاهد باش من نیز همانند سخن این گروه را بلکه به خدا برتر از آن را در شأن ابن مسعود میگویم.

علمای سنی و شیعه روایت کرده اند که برخی آیات در ستایش عبدالله بن مسعود و رفقایش نازل شده است. مثلا در آیه ۵۲ سوره انعام آمده است: آنها را که صبح و شام خدا را می خوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند از نزد خود دور نکن. این آیه درباره شش نفر نازل شده که یکی از آنها، عبدالله بن مسعود است.

 

عروج ملکوتی

عبدالله بن مسعود در سال ۶۵۳ در مدینه درگذشت و شب در بقیع به خاک سپرده شد. در مورد اینکه آیا عمار بن یاسر یا عثمان بن عفان بر او نماز خواندند اختلاف نظر وجود دارد.

 

زندگینامه علاءالدوله سمنانی

به نام آفریننده عشق

 

علاء الدوله احمد بن محمد بن احمد بیابانکی سمنانی از بزرگان تصوف ایرانی و از شاعران و نویسندگان سده‌های هفتم و هشتم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها

وی در ماه ذیحجه سال ۶۵۹ ق در قریه بیابانک سمنان که در دوازده کیلومتری جنوب غربی شهر سمنان واقع است، متولد شد. تحصیلات ابتدایی وی در مکتب خانه محلی بیابانک بوده است. تا سن پانزده سالگی از علوم عقلی و نظمی چیزی آموخت و آن گاه به همراه عموی خویش، ملک جلال الدین، در دستگاه ارغونخان وارد شد و به تدریج مقرب درگاه شاه ایلخانی شد و دارای قبا، کلاه و سلاح گردید و در اندک مدت مورد توجه و عنایت خاص قرار گرفت.

پدر شیخ علاء الدوله، محمد، ملقب به ملک شرف الدین، در دستگاه سلطنت ارغون خان و غازان خان پادشاهان ایلخانی، دارای مقام، منزلت، اعتبار و عزت بود. مادر شیخ، خواهر رکن الدین صاین، از عالمان و قاضیان بزرگ عهد ایلخانی بود و علاء الدوله، فقه و حدیث را نزد او فرا گرفت.

سال ورود شیخ به دیوان ایلخانیان را ۶۷۴ ق نگاشته‌اند، اما خدمتش در این دربار چیزی نپایید. شیخ خود می‌گوید: جنگی که بین سلطان و عمویش- سلطان احمد تکودار- در قلب قزوین در گرفت (۶۸۳ ق) در آن گاه من بیست و چهار سال داشتم و از همراهان و ملازمان ارغوخان بودم. اما خدمت به ارغون شاه را ترک نگفت تا سال ۶۸۵ ق فرارسید و شیخ به واسطه کسالت، خدمت ایلخانیان را ترک و به موطن خود سمنان بازگشت و در بیست و شش سالگی، به تحصیل و دانش و تهذیب اخلاق و طلب سلوک، همت گماشت.

ادبیات عرب را نزد سید اخفش و علم فقه را نزد سید تاج الدین آموخت و از رکن الدین صایم و رشید ابن ابی القاسم استماع حدیث نمود و اجازه روایت گرفت. سیر و سلوک عرفانی وی، از کناره گیری خدمات دیوانی و انفاق و تطهیر اموالش آغاز شد، چنان که غلامان و کنیزان خود را آزاد ساخت و حقوقی را که از دیگران بر عهده وی بود، رها کرد و اموال خود را وقف نمود و خانقاه سکاکیه سمنان را که منسوب به شیخ حسن سکاک سمنانی، از مشایخ قرن پنجم و ششم هجری بود، بازسازی نمود.

پس از چندی برای دیدن قطب زمان و مرشد کامل، راه بغداد پیش گرفت و در بیست و هشت سالگی، به آن شهر رفت و دست ارادت به مطلوب خود داد و سپس از آن جا برای گزاردن حج ، به مکه مشرف شد و این نخستین حج او بود و بعد از آن نیز چند بار دیگر این زیارت را تجدید کرد. وی تا سال ۶۹۹ ق هنوز در خدمت عبدالرحمن اسفراینی بسر می‌برده است و در این مدت در سیر و سلوک و یا شاید بعد از آن، چند گاهی در سیر بلاد قدس ، شام و امثال آن نواحی، روزگار می‌گذرانده است. خواجوی کرمانی از ارادتمندان او بوده است و گردآوری دیوان اشعار وی را نیز به او نسبت داده‌اند.

علاءالدوله مردی ثروتمند بود و چندین بار نیز سفر حج را انجام داد. گسستن کامل او از خدمات درباری در سال ۷۰۵ ق؛ و با اجازهٔ الجایتوخان صورت گرفت. پس از سال ۷۲۰، علاءالدوله در خانقاه سکاکیه معتکف شد.

علاءالدوله سمنانی می گوید که به واقعه (مکاشفه) روح مطهر خواجه عالم (ص) را دیده است.

همچنین می گوید: روزی به ذکر لا اله الا الله مداومت می کردم تا چشمه ای از نور را که ستاره های درخشان از آن بیرون می آمد، دیدم.

سمنانی می گوید: در اثر مداومت بر اذکار، از عجایب و غرایب چیزهایی مشاهده کردم که در شمار نمی آید و اگر اندکی از آن را ذکر کنم محال است کسی که به معنی آن نرسیده انکار نکند، جهت آنکه از طور عقل بیرون است.

نقل است: در هنگام نبرد ارغون خان با احمد تکودار، علاء الدوله هنگام تکبیر گفتن و یورش بردن به سپاه مقابل بود که حالتی خاص به وی داد و چشم باطن وی نیز باز شد و حقايق آسمانی را مشاهده کرد.

ظاهرا علاء‌الدوله در پایان عمر می‌فرمود که من هرگونه طعن غلیظ که به نسبت شیخ محی‌الدین ظاهر گردانیده‌ام بالاخره از قصور فهم خود دانسته از آن نوع اعتقاد، طریق انصراف واجب دیده‌ام.

 

آثار

  • خمخانه وحدت
  • دیوان اشعار
  • مطلع النقط و مجمع اللقط
  • سرالبال فی اطوار سلوک اهل الحال
  • سلوه العاشقین و سکة المشتاقین
  • مشارع ابواب القدس و مراتع الانس
  • مناظر المحاضر للناظر الحاضر
  • العروة لاهل الخلوة والجلوة (عروة الوثقی)
  • آداب السفره
  • ارشاد المومنین

 

عروج ملکوتی

علاءالدوله سمنانی در ۲۲ رجب ۷۳۶ ق در ۷۷ سالگی درگذشت و بیرون خانقاه صوفی آباد در محل حظیره شیخ جمال الدین عبدالوهاب بارسینی به خاک سپرده شد. امروزه بنای آرامگاه شیخ علاءالدوله سمنانی در روستای صوفی آباد از روستاهای شهرستان سرخه در استان سمنان قرار دارد.

زندگینامه قربانعلی زنجانی

به نام آفریننده عشق

 

ملا قربانعلی زنجانی معروف به «حجت‌الاسلام» (۱۲۴۶-۱۳۲۸ ق)، از فقها و مراجع تقلید شیعه در قرن ۱۴ قمری و از حامیان مشروطه مشروعه بود.

 

ویژگی ها

ملا قربانعلی زنجانی در حدود سال ۱۲۴۶ق. در یکی از روستاهای زنجان به نام ارغین چشم به جهان گشود. در اوایل کودکی از زادگاهش به زنجان آمد و پس از طی تحصیلات مقدماتی، در مدرسه نصرالله خان به تحصیل علوم دینی پرداخت و مقدمات علوم اسلامی را نزد اساتید آن دیار از جمله آخوند ملاعلی قارپوزآبادی فراگرفت.

در سال ۱۲۶۶ق. که با شروع فتنه بابیان در زنجان و وقوع آشوب در شهر، مجال درس و بحث از عالمان دینی گرفته شده بود، ملا قربانعلی زنجانی برای ادامه تحصیل و شرکت در درس خارج عازم عتبات شد. اما چون راه عراق بسته بود ابتدا مدتی را در بروجرد گذراند و سپس راهی نجف اشرف شد و در آن شهر از محضر عالمان بزرگی چون صاحب ‌جواهر، شیخ مرتضی انصاری، شیخ راضی نجفی و سید حسین کوه‌کمری کسب فیض نمود.

آخوند ملاعسكر چنین نقل می کند: به هنگام تشرف به آستان قدس رضوي از آخوند‌ ملاتقي خراساني شنيدم كه مي‌فرمود: پس از رحلت شيخ مرتضي انصاري در اين‌كه به كه رجوع كنيم مبهوت بودم. شبي در خواب ديدم كه در صحن حضرت امير عليه‌ السلام تختی نهاده‌اند و حضرت بر آن جلوس فرموده است و حضرت بقيةالله (ارواحنا و ارواح العالمين له الفدا) نيز در پشت سرشان قرار دارند و در كنار حضرت نيز، شيخ قربانعلي زنجاني ايستاده است. به‌ خود گفتم: در اين‌مورد به‌ خود حضرت امير مراجعه بنمايم. با كمال ادب پيش رفتم و موضوع را به عرض رساندم. ايشان به حضرت حجت اشاره فرمودند و حضرت حجت نيز به شيخ‌ قربانعلی اشاره فرمودند.

از خواب بيدار شدم و افكار گوناگون مرا احاطه كرد. همان روز به حجره آخوند‌ ملاقربانعلي زنجاني رفتم و بدون گفتن خوابي كه ديده بودم، از ايشان سوال كردم كه پس از شيخ، شما به كه رجوع فرموده‌ايد؟ او بدون تامل از زير تشكچه‌اش رساله كوچكي را كه خودش نوشته بود درآورد. سوال كردم اين رساله از كيست؟ فرمود از خودم است و در اثر زحمات خودم تهيه كرده‌ام و سپس اضافه كرد كه مگر استاد عزيزمان مرحوم شيخ مرتضي آنچه را كه مي‌فرمود از بطن مادر آورده بود؟

نقل است: روزی پس از نماز صبح حاج ملا قربانعلی به سجده می‌رود. خادم می‌بیند آقا از سجده بلند نمی‌شود و هرچه ایشان را صدا می‌کند، پاسخی نمی‌شنود. پوستینی که بر تن ایشان بود را می‌گیرد و تکان می‌دهد. می‌بیند کسی زیر پوستین نیست. هراسان همانجا می‌نشیند. بعد از مدتی آقا از سجده بلند می‌شود و می‌گوید: الله اکبر. خادم عرض می‌کند: آقا کجا بودید؟ ایشان با همان لهجه و کلام ترکی می‌فرماید: چکار داری با این کارها؟ خادم می گوید: شما را به جده سادات قسم می‌دهم که حقیقت را بگویید. ایشان می‌فرماید: طلبه‌ای در نجف فوت کرده بود، رفتم نماز ایشان را خواندم و آمدم.

نقل است: یک روز، درویشی به حضور قربانعلی مشرف شد و از ایشان تقاضای پول کرد. قربانعلی به او گفت: پولی که دادنی به تو باشد ندارم! درویش گفت: چنین دروغی از تو بعید است زیرا در زیر تشکچه تو مقداری پول وجود دارد‌. قربانعلی به درویش گفت: از تو نیز بعید است که فلان مبلغ نزد خود داری و از من پول می‌ طلبی. آنگاه درویش دست او را بوسید و بیرون رفت.

روزی مرحوم ملاقربانعلی زنجانی در حیاط منزلش وضو گرفته بود تا نماز بخواند. در این هنگام پیرزنی آه و ناله کنان وارد شده و به ایشان عرض کرد: «آقا به دادم برسید! رحیم داروغه پسرم را دارد می‌کشد. او را در زندان خود به غل و زنجیر کشیده و در این سرمای زمستان شب ها روی پایش آب سرد می‌ریزد. قربانعلی زنجانی گفت: یک نفر برود این خبیث (رحیم داروغه) را صدا کند و به اینجا بیاورد. وقتی رحیم داروغه آمد، قربانعلی زنجانی با اشاره به چوب کوچکی که در دست داشت به او گفت: می خواهی بزنم کمرت بشکند! رحیم داروغه نیز بدون آنکه چوبی به کمرش اصابت کند، از درد کمر ناله می کند تا اینکه او را به دوش گرفته و می برند.

 

از منظر فرهیختگان

آیت الله سید محمد مهدی اصفهانی در «احسن الودیعه» وی را «مجتهد کبیر» خوانده و مولف «تاریخ زنجان – علما و دانشمندان» با این اوصاف مقام منیع وی را پاس داشته است: «علم الأعلام، قدوة اهل العلم، قطب دائرة التحقیق، الزاهد العابد، سلمان زمانه، آية الله فی العالمین… مولا قربانعلی زنجانی» از اکابر علمای بزرگ و از مراجع نوابغ و نوابغ دهر بود.

میرزا محمود حسینی درباره ایشان می گفت: این بزرگوار از صدر اسلام تا کنون در زنجان، عالمی بی بدیل و فقیهی بی نظیر بود و من هر وقت حاجتی داشته باشم به روح او متوسل می شوم.

میرزا محمود حسینی می گفت: قربانعلی زنجانی بسیاری از وقایع پس از مشروطه را پیش گویی کرده بود از جمله عمامه پرانی پس از مشروطه.

قربانعلی زنجانی به شیخ فضل الله نوری گفته بود: شیخ فضل الله! تو را به دار می زنند و مرا تبعید به عتبات می کنند و آنجا می کشند.

علامه طباطبایی در مورد ایشان می فرمود: این شخص، فوق العاده است.

 

عروج ملکوتی

در سال ۱۳۲۷ق مشروطه‌خواهان قوایی را به سرکردگی سه تن از سرداران مشروطه به نام‌های سردار معتضد، سردار بهادر بختیاری و یپرم ‌خان ارمنی جهت سرکوب مخالفان مشروطه به اردبیل و زنجان روانه کرده، ملاقربانعلی را دستگیر و به عتبات عالیات تبعید کردند. او در ۱۷ ربیع‌الثانی سال ۱۳۲۸ق در کاظمین درگذشت. محل دفن وی در رواق مقدسه در مجاور حرم کاظمین است.

زندگینامه زین الدین ابوبکر تایبادی

به نام آفریننده عشق

 

مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی عارف و فصیح قرن هشتم هجری است که در قرن هشتم می‌زیسته است‌. او در آخر محرم سال ۷۹۱ق درگذشت.

 

ویژگی ها

تایبادی در علوم ظاهر شاگرد مولانا نظام الدین هروی است اما در طریقت او را اویسی و تربیت یافته روحانیت احمد نامقی جامی دانسته‌اند:

«به واسطه ورزش شریعت و متابعت سنت، ابواب علوم باطنی بر وی مفتوح شده بوده‌است و احوال و مقامات عالیه ارباب ولایت میسر گشته؛ و وی به حقیقت اویسی بوده‌ است.»

جامی آورده‌است شیخ به مدت هفت سال از تایباد با پای برهنه به مزار احمد جامی می‌رفت. در فاصله ای دور، در برابر تربت شیخ می‌ایستاد و به تلاوت قرآن مشغول می‌شد. هربار این فاصله را کمتر می‌کرد تا اینکه پس از هفت سال به پیش مرقد شیخ رسید و سی سال بعد از آن روحانیت شیخ احمد وی را به زیارت مشهد اشارت کرد. زین الدین به مشهد رفت و خلعتها و نوازشها یافت و از آنجا عزیمت طواف مزارات طوس کرد. در طوس با یکی از مجذوبان به نام بابا محمود طوسی دیدار کرد و پس از آن هر سال یک از مریدان خود را نزد بابا محمود می‌فرستاد تا سخنان وی را بنویسند و به خدمت او بیاورند.

تایبادی، چنانکه از گزارش شوشتری برمی آید، شیعه بوده است. وی علوم ظاهری را نزد نظام‌الدین هروی آموخت. معصوم علی شاه، کلا مسئله اویسی بودن عرفا را رد کرده و معتقد است: «به روحانیت تنها، شخص به جایی نمی‌رسد و تا خدمت ولی زمان نرسد و بیعت عامه و خاصه نبویه و علویه ننماید کاملش نمی‌گویند.»

او دربارهٔ تایبادی نیز این مطلب را صادق دانسته و با استناد به آنچه جامی دربارهٔ دیدار شیخ بابامحمودطوسی گفته، نتیجه گرفته است: «زین الدین تایبادی از بابا محمود طوسی فیض باب می‌شده و به زودی روشن می‌شود که از برای زیارت مکه به شیراز آمده و با خواجه حافظ صحبت نموده و مشایخ حجاز را خدمت رسیده.» صاحب مجالس المومنین به نقل از مشجر سید محمد نوربخش، تایبادی را به واسطه ابوطاهر خوارزمی و عبیدالله بیدآبادی، پیرو شیخ علاءالدوله سمنانی دانسته‌ است.

نقل است که زین الدین ابوبکر تایبادی سوخته شدن فردی را با جمله “این فرد سوختنی است” پيش بينی می کند و آن فرد نیز در حادثه ای می سوزد.

ابوبکر تایبادی زوال حکومت یکی از حاکمان به نام نصرالله را پیش بینی کرده بود و گفته بود: حکومت نصرالله یکسال بیش نباشد. همین طور هم شد و حکومت او بعد از یکسال از بین رفت.

درویشی می گوید: به رسم تجارت به زمین هندوستان رفته بودم و چند اسب خوب نیز همراه داشتم. به سلامت بدان دیار رسیدم. چون اسبان فروخته شد، سود بسیار و توفیر نیکو به من رسید. بعد از چند گاه، با کاروان می آمدم. شب، کاروان شبگیر کرده بودند و همراه من نیز با کاروان رفته بودند. چون بیدار شدم هیچکس نبود. یارای رفتن نیز نبود. سه شبانه روزه تنها در آن بیابان بماندم. چنانچه قوّت گفتن نداشتم و تشنگی غلبه کرد. دل بر هلاک خود نهادم. در حالت چنین؛ به خاطر من بگذشت که من از دیار مولانا شیخ الاسلام زین الانامم.

خداوندا اگر او را در درگاه تو آبروی و تقرب است، مرا از اين ورطه خلاصی کرامت فرمای. در اين انديشه می بودم که ناگاه مولانا شیخ الاسلام ظاهر شدند و دست مرا بگرفتند و گفتند: برخیز! چون چشم من بر جمال با کمال او افتاد و دست من به دست مبارک ایشان رسید. مرا قوّت و شوکت پیدا شد و از آن عارضه هیچ باقی نمانده بود.

نقل است: در مکانی ملخان بسیاری وجود داشتند و باعث ناراحتی اهل آن مکان شده بودند که با نظر و دعای شیخ، اثری از ملخ ها نماند.

نقل است: هنگامی که ابوبکر تایبادی در مسجد مشغول خواندن نماز بودند، نوری مانند آفتاب،مسجد را نورانی کرده بود.

ابوبکر تایبادی می گوید: پیغمبر (ص) را در واقعه دیدم. التفات بسیار نمودند و تلطف کردند و چنین ظاهر کردند: می خواهی که تو را اسم اعظم معلوم شود؟ گفتم: آری یا رسول الله! پیغمبر (ص) فرمودند: به زیارت سلطان رضا باید رفت و متوجه می باید بود تا جوانی به این نشان پیش تو آید. هر آیتی که بر زبان او جاری شود، اسم اعظم، او باشد. ابوبکر تایبادی به حرم امام رضا علیه السلام رفته و هفت روز در حرم امام رضا علیه السلام توقف نمودند. بعد از آن، جوانی حاضر شد و به مولانای شیخ الاسلام چنین گفتند: آية الکرسی بخوانید!

نقل است: ابوبکر تایبادی در دوران نوزادی، چون ماه رمضان بود از مادرش شیر نمی خورد.

نقل است: در مجلسی که مهمانان فراوانی داشت و غذا نیز کم بود، ابوبکر تایبادی مهمانان را با همان غذای ناچیز سیر کرده بود و حتی مقداری هم اضافه آمده بود.

 

از منظر فرهیختگان

بهاءالدین محمد نقشبند می گوید: او را مانند بحری یافتیم در معارف.

جامی از خواجه پارسا نقل کرده است: او از اینکه در جوانی از دیدار و صحبت شیخ زین الدین صرف نظر کرده بود، اظهار ندامت می‌ کرده‌ است.

صاحب تذکره هزار مزار نیز نوشته‌ است: بعد از مرگ مولانا روح الدین محمد بن ابی بکر البلدی در سال ۷۸۷ق، وی را به خواب دیدم. از وی سؤال کرد از علمایی که اکنون در قید حیات اند کدام از ایشان اقرب است به خدای تعالی؟ گفت: مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی…

امیر قوام الدین می گوید: آن دلدار آخرالزمان در میان اهل طریقت چون آفتاب است بر سپهر معارف که بر همه کس بتابد و فیض او بر همه کس رسد.

 

عروج ملکوتی

تایبادی در محرم ۷۹۱ در تایباد درگذشت و در همانجا دفن شد. در زمان شاهرخ پسر تیمور بر مزار او ایوانی وسیع بنا گردید که تاکنون برجا مانده و یکی از آثار نفیس آن دوره به شمار می‌رود.

زندگینامه مهدی سمندری نجف آبادی

به نام آفریننده عشق

 

مهدی سمندری در سال 1307 در نجف آباد اصفهان و خانواده‌ای متدین چشم به جهان گشودند. ایشان در دامان زنی پاکدامن و فداکار و در سایه پدری که معلم قرآن بود (شغل پدرشان کشاورز بود) رشد کردند. تحصیلات علوم جدید و قدیم را همزمان ادامه داده و مقطع دیپلم را در شهر نجف‌آباد به اتمام رساندند.

 

ویژگی ها

ایشان در زمان کودکی از نعمت پدر محروم گشت و در غیاب پدر، از همان عنفوان کودکی با سختی‌های این عالم خاکی دست‌وپنجه نرم کرد. در آن شرایط سخت، مادر مهربان و زحمت‌کش، سرپرستی فرزندان را بر عهده گرفت و با تمام توان کار می‌کرد تا مخارج زندگی را تأمین کند، اما درآمدش کفاف گذران زندگی آنان را نمی‌داد، لذا استاد سمندری از همان زمان نوجوانی، مجبور به کار کردن شد تا کمکی برای مخارج زندگی باشد. ایشان می‌فرمود که در آن سال‌ها به کارهای گوناگونی دست زدم، کارهایی چون شاگردی مغازه، کار در کارگاه سنگتراشی، چوپانی، بنائی و …

با اتمام بخشی از دروس دینی در حوزه علمیه اصفهان برای تحصیلات به حوزه علمیه قم عزیمت نمودند و در آنجا از محضر اساتیدی چون آیت‌الله بروجردی، شیخ مرتضی مطهری، شیخ مرتضی حائری، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله خمینی، آیت‌الله منتظری، علامه طباطبائی، و دیگر اساتید بزرگ بهره بردند.

استاد سمندری که پرورش و تعلیم نسل جوان را رسالت جامعه روحانیت می‌دانست با استخدام در آموزش‌ و پرورش، عاشقانه و پدرانه به تعلیم نسل نوجوان در مدارس همت گماشت. استاد می‌فرمود: «بنده بر اساس وظیفه طلبگی، بذر این معارف را در مزرعه جان این شاگردان می‌پاشیدم و می‌دانستم به اذن الله روزی سبز خواهد شد. تا روزی هر کس چه مقدار باشد».

حضرت استاد مهدی سمندری در دبیرستان به تدریس دروس منطق و فلسفه اشتغال داشت و کلاس‌های انشاء فارسی سال‌های پنجم و ششم دبیرستان را اداره می‌نمود. استاد سمندری، در سال 1360 پس از 27 سال خدمت آموزشی در دبیرستان‌های نجف‌آباد، بازنشسته شد و برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم المقدسه رفت.

 استادِ عارف، مهدی سمندری، در بین اساتید خویش از علامه طباطبایی رضوان‌ الله علیه به‌ صورت ویژه‌ای یاد می‌فرمود و مکرر بیان می‌داشت که بنده سه سال در خدمت ایشان از آیه «و علم آدم الاسماء کلها» تا آخر قرآن درس گرفتم (آن‌هم به‌صورت انفرادی) و از ایشان دستورالعمل‌هایی دریافت کردم. استاد سمندری در مورد یکی از این دستورات می‌فرمود دعایی از استادم علامه طباطبایی آموختم که با شیوه‌ای خاص، با قلم نی و زعفران نوشته می‌شود و تأثیرات خاصی دارد و شرط تأثیر آن اذن از استاد است.

ایشان مدت سه سال نیز از محضر مهدی الهی قمشه‌ای در مدرسه سپهسالار تهران کسب فیض نمودند و در سال 1336 دوره لیسانس خود را در رشته معقول و منقول در دانشکده الهیات دانشگاه تهران به اتمام رساندند. یکی از برجسته ترین اساتید ایشان حضرت استاد علامه حسن زاده آملی بودند که استاد در مورد آشنایی با ایشان این گونه فرمودند:

با راهنمایی دوست عارفم جناب آقای محمود امامی به محضر جناب استاد علامه حسن زاده آملی (روحی فداه) شرف حضور پیدا کردم. خود را در مقابل دریایی از علم و عرفان دیدم، قطره‌ای در مقابل دریا. مدت هشت سال به اتفاق دوستانی چون آقایان محمود امامی و علی بهجت از محضر این استاد فرزانه خوشه چینی نمودیم.

این عارف عرش آشیان با همراهی همسر فداکار و دلسوز خویش، خدیجه حاجی بابایی، در طول این سالیان طولانی، به تدریس و تعلیم و دستگیری از تشنگان حقایق مبادرت ورزید و رنج سفر به شهرهای مختلف کشور چون شیراز، آمل، ساری، مشهد مقدس و غیره را متحمل گشت تا شاید یک نفر به اذن الله مورد هدایت قرار گیرد و خداوند متعال شاهد است که در این سفرها هیچ بهره مادی در نظر شریفش نبود جز انجام تکلیف دینی.

مهدی اسکندری می گوید: دیشب در نافله شب، شهودی وصف ناشدنی رخ داد. هنگام خطاب ایاک نعبد، تا به حال هرچه‌ خطاب می کردم بیرون از خود بود اما دیشب متوجه شدم که او را همه جا می بینم. در همه پیکره های وجود، در قلبم، در ذره ذره وجودم… هستی از او نور گرفته بود، بلکه یکپارچه نور او بود. آن لحظه، از تمام عمرم برتر بود.

مهدی اسکندری می گوید: استادم علامه حسن زاده آملی ما را موحد محض بار آورد. بالاتری نبود که استادم ما را به آنجا ببرد.

دوستی می گفت: روزی در محضرشان مشرف بودم. در ذهنم خطور کرد که ممکن است خانواده از تأخیرم نگران شوند و چه خوب بود پیش از تشرف محضر استاد، احتمال تأخیرم را به آن‌ها اطلاع می‌دادم تا نگرانم نشوند. استاد که تا آن لحظه مشغول تدریس بودند. ناگهان فرمایششان را قطع کرده و به حقیر فرمودند: فلانی! خانواده ات منتظرت هستند؟ عرض کردم: بله آقاجان. فرمودند: «به این مطلب داری توجه می کنی؟» عرض کردم: بله‌. ايشان فرمود: این غلط است. توجه باید برای خدا باشد. اگر به خانواده هم توجه م یکنی برای الله توجه کن.

فردی از شاگردان حضرت استاد می گفت: روزی به محضرشان مشرف شدم و بخشی از فرمایشاتشان را که به‌ صورت کتابی تنظیم کرده بودم تقدیمشان کردم. در مقدمه آن نوشته بودم: اگر حق‌ تعالی برای اين کتاب ثوابی در نظر دارد آن را تقدیم می‌کنم به حضرت استاد و والدین ایشان. فردای آن روز محضرشان مشرف شدم و در کمال حیرت و بدون مقدمه رو به بنده کرده و فرمودند: «استادم علامه طباطبایی شبی در مکاشفه‌ای پدرش را دید که از وی ناراحت است. عرض کرد: پدر جان، چرا ناراحتید؟ پدر فرمود انتظار داشتم مرا در ثواب المیزانت شریک کنی. علامه عرض کرد: پدرم، گمان نمی کردم المیزان ثوابی داشته باشد! حال که شما این را فرمودید، همه‌اش تقدیم به شما».

علامه حسن زاده در مورد آقای اسکندری می گوید: عالم مربی نفوس مستعده و استاد حائز به منقبتین علم و عمل…

همچنین علامه حسن زاده در جای دیگری می فرماید: دستان جناب آقای امامی نجف آبادی و آقای سمندری نجف آبادی در دستان امام زمان (عج) است.

استاد سمندری خطاب به یکی از شاگردان که شدیدا گرسنه بود اما چیزی ابراز نمی کرد، فرمودند:

چنین گفت رستم به اسفندیار    که من گشنمه نون و سبزی بیار

 

عروج ملکوتی

مهدی اسکندری در روز جمعه 7 شهریور 1399 برابر با هشتم محرم‌الحرام 1442 یعنی در روز تاسوعای حسینی به جوار حق‌ تعالی شتافت.

زندگینامه شهید ثانی

به نام آفریننده عشق

 

زین‌الدین بن علی بن احمد عاملی جُبَعی (۹۱۱-۹۶۶ق)، معروف به شهید ثانی، از علما و فقهای بزرگ شیعه در قرن دهم هجری قمری بود.

 

ویژگی ها

وی مسافرت‌های زیادی برای کسب علم نمود و از اساتید شیعه و سنی بهره جسته و علاوه بر فقه و اصول، از فلسفه و عرفان و طب و نجوم هم، آگاهی داشت. وی مذاهب پنج‌گانه را تدریس می‌کرد و طبق مبانی هر یک فتوا می داد. او با تلاش و کوشش، فقه آل محمد (ص) را به نقاط مختلف جهان بسط و انتشار داده است. از ایشان آثار و تالیفات بسیاری در موضوعات مختلف بر جای مانده است؛ مهم‌ترین اثر فقهی او کتاب الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه است که در حوزه‌های علمیه شیعه تدریس می‌شود.

شهید ثانی پس از اقامت در بعلبک، در سایه شهرت علمی، مرجعیت یافت و دانشمندان فرزانه و فضلای آن دیار، از دوردست‌ ترین بلاد برای استفاضه علمی‌ به محضر او روی می‌آوردند و از بركات علمی‌ و اخلاقی او بهره كافی می‌گرفتند. وی در این شهر، تدریس جامعی را آغاز كرد، به این معنی كه چون نسبت به مذاهب پنجگانه مذهب جعفری، حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی از لحاظ آگاهی علمی‌ كاملا محیط و مسلط بود، بر اساس تمام این مذاهب پنجگانه تدریس می‌نمود و در حقیقت فقه مقارن و عقائد تطبیقی را تدریس می‌كرد و برای نخستین‌ بار تدریس فقه تطبیقی را در شهر بعلبک بنیاد نهاد توده مردم نیز بر حسب مذهب خود، پاسخ استفتائات خویش را از محضر او دریافت می‌كردند.

نقل است: شهید ثانی به سوی مسجد معروف به «جامع سفید» رفت ولی دید درب قفل شده است و در مسجد هم هیچ کس نیست. پس دست خود روی قفل گذاشت و قفل به خودی خود باز شد. ‏ وارد غار شد و به نماز و دعا مشغول گردید به طوری که از حرکت قافله غافل ماند و زیاد در آنجا نشست. پس بلند شد و به شهر آمد. دید قافله رفته است و کسی در آنجا نیست. پس متحیر ماند و به تنهایی با مشقت پیاده به راه افتاد تا خسته شد. ناگهان سواری به او رسید و به او گفت: پشت سر من سوار شو و او را سوارکرد و مثل برق او را به قافله رساند و گفت: برو پیش رفقایت. می‌فرمود: من از اين کار حیرت کردم و هر چه خواستم در مرتبه دوم او را ببینم؛ اصلا او را ندیدم.

در روضات الجنات نقل شده است: در آن شبی که در روز آن شهید ثانی کشته شد، نوری از جسد مطهر آن شهید آشکار و به سوی آسمان امتداد پیدا کرد و در سینه او رقعه‌ای دیده شد که در یک روی آن «رب انی مغلوب فانتصر» و در روی دیگر آن «ان کنت عبدی فاصطبر»

 

از منظر فرهیختگان

سید محمد باقر خوانساری می نویسد: تا این زمان که سال ۱۲۶۳ قمری است هیچکس از علمای بزرگ را به یاد ندارم که در بزرگواری، وسعت فکر، مقام بلند، خوش فهمی، تصمیم و اراده، حسن سلیقه، شیوه ی معتدل، برنامه ی منظم تحصیلی، استادان بسیار، ظرافت طبع، کارهای بدیع، معنویت کلام و تصنیفات جامع و کامل به پایه ی شهید ثانی رسیده باشد، بلکه می توان گفت: شهید از لحاظ اخلاق و ملکات فاضله در حدود مقام معصوم بوده است!

فخر المحققین در مورد او می گوید: امام اعظم، زنده‌ کننده آنچه از سنن مرسلین کهنه گشته بود و محقق اولین و آخرین…

شیخ حر عاملی می نویسد: شیخ اجل زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی، شهید ثانی، شخصیت وی از لحاظ وثوق و علم و فضل و زهد و عبادت و ورع و تحقیق و تبحر و جلالت قدر و عظمت شأن و جمیع فضایل و کمالات مشهورتر از آنست که ذکر شود، و خوبی ها و اوصاف حمیده اش بیشتر از آنست که به شمارش آید، مصنفاتش نیز مشهور می باشد.

علامه نوری می نویسد: جواب زیر را به خط شیخ حسین بن عبد الصمد عاملی (پدر شیخ بهائی) دیده ام که سید بدرالدین حسین بن شدقم حسینی مدنی در مکه معظمه راجع به شهادت شهید و اینکه شهید چند سال قبل از مرگش محل شهادت خود را به وی نشان داده بود. سؤال کرده و آن دانشمند بزرگوار هم جواب داده است.

صاحب کتاب المقابیس می گوید: شهید ثانی، افضل متاخرین، اكمل متبحرین، نادره پسینیان، یادگار پیشینیان، مفتی همه طوائف اسلامی، راهنمای دینی مردم به راهی پایدار و صراطی مستقیم، مقتدای شیعه و نور شریعت بود كه سخنان بزرگان از برشمردن مزایا و استیفاء حق او در بیان فضائل پرارزش او نارسا است.

شیخ یوسف بحرانی می گوید: شهید ثانی در میان دانشمندان شیعه از برجستگان و روسا و اعاظم فضلاء و ثقات به شمار می رود. عالمی است عامل و محققی است موفق و موشكاف و زاهد و پارسائی است مجاهد كه محاسن و اوصاف حمیده اش فزونتر از آن است كه به شمارش درآید و فضائلش بیش از آن است كه كسی بتواند كاملا آنها را غوررسی كند.

علامه امینی می گوید: شهید ثانی از بزرگترین حسنات و عطایای روزگار، سرشارترین بحر مواج علم، زیور دین و آئین اسلام، استاد فقهاء سترگ، آشنا و مانوس با دانش و متخصص در علوم و دانهای با ارزش از قبیل حكمت، كلام، فقه، اصول، شعر، ادب، و ریاضی بوده است. آنچه كه ما را از زحمت تعریف این استاد بی نیاز می سازد شهرت جالب و شگفت آور او در تمام این علوم می باشد.

 

اساتید

  • احمد عاملی جبعی
  • علی بن عبدالعالی میسی
  • محمد بن مکی
  • سید حسن بن جعفر کرکی
  • احمد بن جابر
  • شمس‌الدین طولون
  • ابوالحسن بکری

 

شاگردان

  • سید نورالدین علی بن حسین موسوی عاملی
  • سید علی حسینی جزینی عاملی
  • حسین بن عبدالصمد عاملی
  • علی بن زهره جبعی
  • سید نورالدین کرکی
  • عبدالنبی بن علی

 

آثار

  • روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان
  • مسالک الافهام فی شرح شرایع الاسلام
  • الفوائد العملیه فی شرح النفلیه
  • نتایج الافکار فی حکم المقیمین فی الاسفار
  • البدایه فی علم الدرایه
  • تمهید القواعد الاصولیه لتفریع الاحکام الشرعیه

 

عروج ملکوتی

دو نفر از مردم جبع برای مرافعه و محاكمه به شهید ثانی مراجعه كردند، او نیز طبق موازین دینی و ضوابط شرعی، دعوی را فیصله داد. طبیعی است در مرافعات، هر دو طرف منتفع نیستند، نتیجه به نفع یكی از طرفین و به ضرر دیگری فیصله یافت. شخص محكوم از این داوری به خشم آمد و نزد قاضی صیدا رفت و از او سعایت كرد كه شهید ثانی رافضی و شیعه است، قاضی جریان را به سلطان سلیم اطلاع داد، از طرف او برای دستگیر كردن شهید، شخصی مامور شد، در پیگیری این ماموریت او وارد جبع شد، از مردم شهر سراغ شهید را می‌گرفت، به او گفتند كه در شهر نیست.

شهید ثانی اصولا به علت محیط ناسالم و جو آلوده مردم زمان، غالبا عزلت اختیار می‌كرد و فقط برای اقامه نماز صبح به مسجد می‌رفت و اكثر اوقات با حالتی آمیخته به بیم و هراس به سر می‌برد و خویشتن را از منافقان پنهان می‌كرد و غالبا به تنهایی سرگرم تحقیق و مطالعه و تالیف بود، همزمان با ورود مامور كذایی، استاد در انگورستان خود سرگرم تالیف كتاب بوده است، این مامور موفق به دستگیری او نشد، چون به ذهن شهید گذشت كه به سفر حج برود، مقدمات سفر مکه را آماده ساخت و در محملی كه با روپوش بود نشست تا كسی او را نبیند و نشناسد.

قاضی صیدا به سلطان روم (عثمانی) نامه‌ای نوشت كه در بلاد شام (سوریه) مردی عالم زندگی می‌كند كه بدعت‌گزار و بیرون از مذاهب چهارگانه اهل سنت و دست‌اندركار نشر و تبلیغ عقائد خود می‌باشد، سلطان سلیم شخصی به نام رستم پاشا را كه وزیر او بود، برای دستگیری شهید مامور ساخت و گفت باید او را زنده دستگیر كنی تا با دانشمندان استانبول (قسطنطنیه) مباحثه كند و از عقائد او تفتیش شود تا سرانجام از مذهب و آئین او مطلع گردند، رستم پاشا به جبع آمد و از شهید پرس‌وجو كرد به او گفتند كه به سفر حج رفته است، این مامور در اثنا راه مکه به شهید ثانی رسید و او را دستگیر كرد، شهید ثانی به او گفت: به من مهلت ده تا سفر حج را به انجام رسانم و من فرار نمی‌كنم و مناسک حج را زیر نظر و مراقبت تو انجام می‌دهم پس از انجام مناسک به هر صورتی كه دلخواه توست با من عمل كن.

رستم پاشا راضی شد كه شهید ثانی مراسم حج را برگزار كند و پس از پایان مراسم حج، شهید را به روم (عثمانی) برد، آنگاه كه او را وارد كشور عثمانی نمود، در راه به شخصی برخوردند آن شخص از مامور سؤال كرد كه این مرد كیست؟ گفت: از دانشمندان شیعه امامیه است كه بر حسب ماموریت او را نزد سلطان می‌برم، آن شخص گفت: تو درباره این مرد در اثنا راه كوتاهی كرده و او را آزار رسانده‌ای، ممكن است در حضور سلطان از تو شكایت كند و دوستان و یاران او نیز به حمایت و دفاع از وی برخیزند و برای تو موجبات ناراحتی و احیانا قتل فراهم كنند، صلاح در این است كه در همین‌جا سرش را از بدن جدا كنی و سر بریده او را نزد سلطان ببری.

این مرد فرومایه در كنار دریا، استاد را شهید كرد، آنگاه سربریده او را حضور سلطان آورد، سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبیخ قرارداد و به وی گفت: من تو را مامور ساخته بودم كه او را زنده بیاوری، بنابراین به چه مجوزی او را كشتی؟ سید عبدالرحیم عباسی كه با شهید ثانی سابقه دوستی و آشنایی داشت، با دیدن سر بریده شهید ثانی سخت متاثر گردید و سعی كرد تا سلطان را وادارد كه این مرد پلید را به قصاص خود برساند، بالاخره مساعی او مؤثر واقع شد و رستم پاشا به جرم این جرم بزرگ، محكوم به مرگ گردید.

مدت سه روز جسد شهید ثانی بر روی زمین ماند و كسی او را دفن نكرد و سرانجام جسد شریف او را به دریا افكندند. وی در سال ۹۶۶ق شهید شد.

زندگینامه سید حسین طباطبایی قمی

به نام آفریننده عشق

 

سید حسین طباطبایی قمی (معروف به حاج‌ آقا حسین قمی) (۲۶ آذر ۱۲۴۴ در قم – ۱۶ اسفند ۱۳۲۵ در نجف) فرزند میرزا محمود قمی، فقیه و مجتهد و از مراجع تقلید معاصر است. وی پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشت.

 

ویژگی ها

وی تحصیلات ابتدایی خود را در قم شروع کرد و تا بلوغ در قم تحصیل کرد و سپس در پی تکمیل تحصیلات حوزوی راهی تهران شد و درس‌های دوره سطح مانند معالم، قوانین، شرح لمعه، و رسائل و مکاسب را نزد استادان حوزه خواند. وی پس از پنج سال تحصیل تهران را به مقصد عراق ترک کرد. طباطبایی در ۲۲ سالگی عازم مکه و مدینه شد و در بازگشت، وارد نجف گردید و پس از زیارت، راهی سامرا شد و در جلسه درس میرزای شیرازی شرکت کرد و پس از دو سال اقامت در سال ۱۳۰۶ قمری بار دیگر به تهران بازگشت.

حاج آقا حسین در سال ۱۳۲۱ق. وارد سامرا گردید و به‌طور جدی و مستمر در درس‌های آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی شرکت جست و مراتب عالی علمی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد. استاد بزرگوارش نیز عنایت خاصی به وی داشت و مقلدان خود را در مسائل احتیاطی به ایشان ارجاع می‌داد و این امر، آینده درخشانی را برای وی ترسیم می‌نمود. زیرا ارجاع مسائل احتیاطی در واقع به این معنی است که وی پس از میرزا، اعلم مجتهدان آن زمان می‌باشد.

توجه عمومی علما و مردم نه تنها ایشان را خرسند نساخت بلکه به ناراحتی‌های وی افزود،‌ تا آن حد که احساس می‌کرد این مسؤولیت ممکن است برای دین و تقوای ایشان خطر ایجاد کند. از این‌رو از خداوند متعال درخواست می‌کند که اگر مردن برای دین و آخرتش بهتر باشد، او را پیش خود بخواند و مرگ وی را برساند.

روزی جمعی از مؤمنین به ایشان عرض می‌کنند که بعضی از اهل علم نجف اشرف بنا دارند از آیت‌الله بروجردی دعوت کنند تا به نجف بیاید و زعامت را عهده‌دار شود. ایشان با خوشحالی فرمودند: «ای کاش می‌آمد و این مسؤولیت را به عهده می‌گرفت، تا من راحت شده، به کربلا بر می‌گشتم و به کارهای خود مشغول می‌شدم».

همچنین پس از رحلت آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، که مرجعیت عامه شیعه به حاج آقا حسین قمی سپرده شد، ایشان از پذیرش و قبول این مسؤولیت سنگین بسیار ناراحت و غمگین گردید. لذا با خواندن نمازهای حاجت و نماز جعفر طیار از خداوند متعال درخواست می‌کرد که مرگش زود فرا رسد.

آیت‌الله سید محمدهادی میلانی (ره) که ارتباط نزدیکی با او داشت در این‌باره می‌گوید: «به حرم سیدالشهداء (علیه‌السلام) مشرف شدم، آقا بالای سر مطهر نشسته بودند، به من اشاره نموده، نزد ایشان رفتم و آقا اظهار داشتند: ریاست به من روی آورده و من می‌ترسم به دینم لطمه بخورد! من دعا می‌کنم شما آمین بگویید (یا بالعکس) (سپس فرمودند:) خدایا! اگر این ریاست به دین من مضر است، جان مرا بگیر! و آن‌قدر گریه کردند که زمین از آب دیده ایشان تر شد.»

نقل است: سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بلامعارض و عالیقدر آن‌ روز، دامادشان سید میر را با نامه‌ای به نمایندگی خودشان، خدمت حسین طباطبایی قمی فرستاد و آقا سید میر گفت: آقا به من فرموده‌اند از طرف ایشان دست شما را ببوسم!

سید حسین یعقوبی می گوید: روزی بعد از خواندن زیارت عاشورا به حضرت امام حسین علیه السلام متوسل شدم که مرا از آن فشارهای مادی و از گرفتاری‌ های خانوادگی نجات دهند. همان شب در عالم رویا دیدم: از دری که نامش «باب المراد» است وارد صحن مطهر اباعبدالله گردیدم و متوجه شدم اولیای خدا بالای خیمه گاه امام حسین در آسمان هستند. هدف من رسیدن به آنها بود. خطاب به آنها کرده و با گریه گفتم: یا اولیاء الله! مرا به خودتان برسانید.

سپس مقابل حرم مطهر رسیده و به آن حضرت سلام کردم. در آنجا آیت الله حاج آقا حسین قمی را دیدم که پشت به قبله و رو به حرم نشسته بودم. عده‌ زیادی از علما پشت سر ایشان نشسته‌ بودند و نور عجیبی آنها را احاطه کرده بود. با اينکه نور حاج آقا حسین چندین برابر نور دیگران بود ولی این انوار با هم هیچ تزاحمی نداشتند و نور ضعیف از نور قوی تشخیص داده می‌ شد.

 

اساتید

  • میرزا ابوالحسن جلوه
  • میرزا محمود قمی
  • میرزاحسن آشتیانی
  • فضل‌الله نوری
  • میرزا حبیب‌الله رشتی
  • آخوند خراسانی
  • سید محمدکاظم طباطبایی یزدی
  • سید مرتضی کشمیری
  • محدث نوری
  • میرزا محمدتقی شیرازی

 

شاگردان

  • میرزا حسن بجنوردی
  • ملا عباس تربتی
  • محمدعلی کاظمی خراسانی
  • شیخ فاضل قفقازی
  • سید صدرالدین جزایری
  • حاج آقا بزرگ اشرفی شاهرودی
  • میرزا مهدی حکیم
  • سید محمد موسوی لنکرانی
  • سید حسین موسوی نسل
  • شیخ حسینعلی راشد تربتی
  • شیخ مجتبی قزوینی
  • شیخ هاشم قزوینی
  • میرزا احمد مدرس یزدی

 

عروج ملکوتی

سرانجام وی در سال ۱۳۶۶ق، در بیمارستان بغداد درگذشت و جنازه‌اش را به نجف اشرف بردند و در آستان حضرت علی (علیه‌السلام)، کنار آیت‌الله شریعت اصفهانی، به خاک سپردند.

زندگینامه عباس قمی

به نام آفریننده عشق

 

عباس بن محمدرضا قمی (۱۲۹۴-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است.

 

ویژگی ها

شیخ عباس در سال ۱۲۹۴ق در قم به دنیا آمد. پدرش محمدرضا قمی فردی متدین و مرجع مردم برای آگاهی از وظایف شرعی بود. مادر شیخ عباس به نام «بانو زینت» نیز از زنان متدین و پارسا بود. محدث قمی برای تکمیل علوم و معارف سفرهایی را به بلاد اسلامی داشته و به همین علت در سه حوزه قم، نجف و مشهد اساتیدی داشته است.

محدث قمی پس از درگذشت محدث نوری در سال ۱۳۲۲ق نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت. وی در مدت اقامت در ایران، چندبار به زیارت عتبات عالیات رفت و مجددا به حج مشرف شد. شیخ عباس قمی جمعه ۱ ربیع‌الثانی ۱۳۳۲ق به قصد اقامت وارد مشهد شد. علت اقامت وی در مشهد به تقاضای آقا حسین قمی بود و تا سال ۱۳۵۴ق در آن جا سکونت داشت.

شیخ عباس قمی پس از واقعه مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم و تبعید آقا حسین قمی در سال ۱۳۵۴ق به نجف بازگشت و تا پایان عمر در آن جا ماند. آقا بزرگ تهرانی از دوستان و ارادتمندان شیخ عباس، وی را مثال بارز انسان کامل و مصداق فردی عالم فاضل و زیبنده صفات عالیه مانند حسن خلق و تواضع معرفی می‌کند.

عباس قمی می گوید: در نجف اشرف که بودم با یک شخص دیگری که سنش کم و اوائل بلوغش بوده (گویا سید محمد پسر حاج آقا حسین قمی که این موزه را او ساخته) میل کردم به زیارت قبور وادی السلام بروم. همین که از دروازه پا بیرون گذاشتم صدایی به گوشم آمد مثل صدای شتری که پشت او زخم باشد و به پشتش داغ بگذارند. من به طفل همراهم گفتم: صدایی که من می شنوم را شما هم می شنوی؟ گفت: نه. ما هرچه نزدیک تر می شدیم صدا بلندتر می شد تا به قبرستان رسیدیم. به قبرستان که رسیدیم، دیدم سر یک قبر، جماعتی حلقه زده اند و این صدا از وسط آنهاست به او گفتم صدا نمی شنوی، گفت: نه، معلوم شد آنها جنازه ای آوردند و این صدا از آن جنازه است و این حالت من این مکاشفه بوده است.

فرزند عباس قمی می گوید: پدر بزرگوارم در نجف اشرف بر اثر كثرت عبادت و تألیف به مرض سختى دچار شد و معالجات پزشکان در او مؤثر نیفتاد. یک روز در حالى كه ناله مى كرد به مادرم فرمود: همسر مهربانم مقدارى آب در قورى با یك ظرف براى من بیاور. قورى آب و ظرف را كنارش گذاشت و گفت: مرا بلند كنید. زیر بغل او را گرفته و در بستر نشاندیم، آنگاه گفت: پنجاه سال است با این انگشتان قال الله و قال الصادق و قال الباقر نوشته ام؛ در این هنگام انگشتان خود را روى ظرف گرفت و از قورى به روی آن آب ریخت و آن آب را نوشید، پس از چند ساعت شفاى كامل یافت!

فرزند عباس قمی مى گفت: پدرم مرحوم محدث قمى دچار چشم درد سختى شد و پزشکان عراق از علاجش عاجز شدند. روزى به مادرم گفت: كتاب شریف «اصول كافى» را نزد من بیاور. وقتی مادر، كتاب را به دست پدر داد، پدر گفت: این كتاب منبع واقعیات الهیه و سراسر حكمت و هدایت و نور است و شفاء هر دردی است. نویسنده آن مرحوم كلینى از معتبرترین افراد روزگار است؛ نمى شود كتاب او بى اثر باشد. كتاب را یكى دو بار به چشم خود كشید و یكى دو ساعت بعد، از آن از درد چشم خلاص شد.

یکی از وعاظ تهران که سیدی متعهد و فاضل بود می گفت: در زمان حیات حاج شیخ عباس در سفر مکه معظمه زنی نزد من می آمد و مسائل حج را از من سوال می کرد. یک روز با او شوخی کردم. وقتی از سفر حج مراجعت نمودم؛ مرحوم حاج شیخ عباس را در نجف اشرف دیدم. بدون مقدمه به من فرمودند: مناسب نبود با نامحرم شوخی کنی. همین که متوجه شدم؛ حرفش را تغییر داد و سخن دیگر به میان آورد.

آقای سید مرتضی سبزواری با دو واسطه موثق نقل کردند: شبی به همراه یکی از دوستان از زیارت حضرت رضا علیه السلام باز می‌گشتيم. در بین راه از دور متوجه شدیم شیخی عبا به سر کشیده و به طرف صحن می‌رود در حالی که گاهی جلوی او روشن می‌شود. از آنچه دیدیم بسیار تعجب کردیم. شخصی که همراه من بود، گفت: من نمی‌روم تا بفهمم اين روشنایی چه چیزی است که گاهی پدید می‌آید؟! نزدیک‌تر رفته و متوجه شدیم جراغی در دست او نیست، بلکه او هر موقع ذکر می‌گوید و دندان‌های او نمایان می‌شود، روشنایی نیز حاصل می‌ شود. جلوتر رفته دیدیم آن شخص بزرگوار شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح الجنان است.

میرزا احمد محمدی (برادرزاده حاج شیخ عباس) می گوید: پس از فوت مرحوم پدرم، او را در خواب دیدم در حالی که متوجه فوتش بودم، پرسیدم: مرحوم عمو حاج شیخ عباس که در دنیا این قدر معروف است (به خصوص با کتاب مفاتیح الجنان) آیا در بهشت هم معروف است؟ پاسخ داد: آری، هر روز صبح حدود یک میلیون نفر نزد او می آیند و از او دستور می گیرند.

 

از منظر فرهیختگان

میرزا محمد علی تبریزی می گوید: حاج شیخ عباس بن ابی القاسم از افاضل علمای عصر ما که عالم فاضل کامل و محدث متتبع و کامل بود.

علامه امینی می گوید: شیخ عباس قمی از نوابغ و بزرگان علم حدیث است.

میرزا علی اکبر اصفهانی می گوید: وی زینت تقوا کاران و دانشمند بزرگ و محدث کامل و شریف و داناست.

آقا بزرگ تهرانی می گوید: ایشان را انسانی کامل و مصداق دانشمندی فاضل یافتم. سلیم الذات و شریف النفس بود.

 

اساتید

  • میرزا محمد ارباب قمی
  • شیخ ابوالقاسم قمی
  • سید احمد طباطبایی قمی
  • سید محمد کاظم طباطبائی یزدی
  • میرزا حسین نوری
  • میرزا محمدتقی شیرازی
  • شیخ مرتضی آشتیانی
  • آقا حسین قمی

 

شاگردان

  • آقا بزرگ طهرانی
  • حیدر قلی خان سردار کابلی
  • سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی
  • عبدالحسین فقیهی رشتی
  • محمدعلی اردوبادی
  • سید محمدهادی میلانی

 

آثار

  • مفاتیح الجنان
  • سفینة البحار
  • نفس المهموم
  • منتهی الآمال

 

عروج ملکوتی

محدث قمی در شب سه شنبه ۲۲ ذی‌الحجه ۱۳۵۹ق برابر با ۱ بهمن ۱۳۱۹ش در ۶۵ سالگی در نجف درگذشت. سید ابوالحسن اصفهانی در حرم امیرالمؤمنین(ع) بر او نماز خواند و پیکرش در کنار استادش محدث نوری دفن گردید.

زندگینامه محمد علی ناصری

 

به نام آفریننده عشق

 

محمدعلی ناصری دولت‌آبادی (۱۳۰۹-۱۴۰۱ش) معروف به محمد ناصری، فقیه و استاد اخلاق شیعه و از استادان حوزه علمیه اصفهان بود.

 

ویژگی ها

محمدعلی ناصری در سال ۱۳۰۹ش در دولت‌آباد نزدیک اصفهان به دنیا آمد. پدرش محمدباقر ناصری دولت‌آبادی (۱۲۷۰–۱۳۶۱ش) از عالمان شیعه و از شاگردان رحیم ارباب و جهانگیرخان قشقایی بود. محمد ناصری تحصیلات حوزوی را در حوزه علمیه اصفهان آغاز کرد و پس از هجرت به نجف، دروس مقدماتی حوزه را از پدرش و پس از او از محمدحسین دِهاقانی و محمدعلی مُدَرّس افغانی آموخت. ناصری دروس سطح حوزه را نزد افرادی چون مجتبی لنکرانی، سید عبدالاعلی سبزواری، عبدالکریم کَروَنی اصفهانی و صدرا بادکوبه‌ای گذراند.

او سپس خارج اصول را از سید ابوالقاسم خویی و خارج فقه را از سید عبدالهادی شیرازی، میرزا هاشم آملی، سید محمود حسینی شاهرودی و امام خمینی فرا گرفت. محمدعلی ناصری در عرفان عملی از سید جمال‌الدین گلپایگانی، محمد کوفی، سید محمد رضوی کشمیری، عبدالزهرا گرعاوی، عباس قوچانی وصی سید علی قاضی و سید هاشم حداد بهره برد. همچنین با علامه طباطبایی، اسماعیل دولابی و محمدتقی بهجت در ارتباط بود. او را از نظر عرفان عملی، به سلسله منتسب به سید علی قاضی، متصل دانسته‌اند.

ناصری از سال ۱۳۵۹ش به درخواست دوستش حسن صافی اصفهانی، فقیه شیعه، امامت جماعت مسجد کَمَرزرّین اصفهان را به عهده گرفت. مجالس سخنرانی عمومی او در این مسجد و برخی جلسات درس اخلاق او در برخی مدرسه‌های علمیه اصفهان برگزار می‌شد. تأکید بر یادآوری نام امام مهدی(عج)، امام دوازدهم شیعیان، از ویژگی‌های وی دانسته شده است. حمایت از انقلاب اسلامی ایران و سید علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، از مواضع او بود.

محمدعلی ناصری می گفت: مَثَل امام زمان(عج)، مَثَل روحِ عالمِ وجود است. هر شخصی، روحی دارد و آن روح است که سبب حرکت و انتقال انسان می‌شود. امام زمان هم، روح عالم وجود است. اگر امام زمان نباشد، عالم وجودی نیست. بقاء عالم وجود و نظم عالم وجود، به وجود حضرت بقیةالله است.

بنیاد علمی فرهنگی هاد در اصفهان و قم تحت اشراف او بود و فرزندش جعفر ناصری، روحانی شیعه مدیر آن است. این بنیاد شامل مراکز زیر است:

  • مدرسه علمیه صاحب‌الزمان در اصفهان
  • مدرسه عالی فقه در قم و اصفهان
  • مرکز تخصصی اخلاق و تربیت اسلامی در قم و اصفهان
  • پژوهشکده اخلاق و تربیت اسلامی در قم
  • مؤسسه فرهنگی دارالهدی در قم

 

وی به مدت بیش از ۴۰ سال علوم دینی مثل کتاب‌های رسائل، مکاسب و کفایه خارج فقه و اصول و نیز تفسیر قرآن تدریس می‌کرد. سخنرانی‌ های او مورد توجه عموم مردم بود و گاه از شبکه‌های سراسری رادیو و تلویزیونی ایران پخش می‌شد. شان استون، بازیگر و فیلمساز آمریکایی، در سال ۱۳۹۰ش که به ایران سفر کرده بود، در دفتر محمد ناصری اسلام آورد و نام خود را به شان علی استون تغییر داد.

اکبری زادگان می گوید: محضر آیت الله ناصری مشرف شدم و به ایشان گفتم: بنده یک خواب دیدم و می خواهم این خواب را برای شما تعریف کنم و تعبیر آن را از شما بخواهم. آیت الله ناصری گفت: در مورد حمید قبادی نیا خوابی دیده ای و خوابت چنین و چنان است. آیت الله ناصری بدون اینکه به او چیزی بگویم خواب من را تعریف کرد و دقیقا همان خوابی بود که من دیدم.

نقل است: یک نفر صاحب اولاد شده بود. نوزاد را نزد روحانی محله می برد و اذان و اقامه در گوش نوزاد گفته می شود؛ اما تصمیم می گیرد که برای تبرک، نوزاد را پیش آیت الله ناصری هم ببرد و به ایشان نمی گوید که اذان و اقامه در گوش نوزاد خوانده شده است. به ایشان می گوید که لطفا اذان در گوش فرزندم بگویید، ایشان هم می پذیرند و بچه را می گیرند؛ اما وقتی به صورت نوزاد نگاه می کنند، می گویند: اینکه اذان برایش گفته اند!

آیت الله ناصری می گوید: هنگامی که در قبرستان نجف بودیم، پس از اینکه نماز را خواندیم، کمی از دیگران فاصله گرفتیم و هر کدام، گوشه‌ای نشستیم. من، در آن حس و حالی که سر قبر مرحوم قاضی داشتم و خاطری که مجموع بود، دیدم که حالم تغییر کرد و انگار که از فضای مادّیِ بیرون، منقطع شدم و احساس کردم که صدایی از قبر مرحوم قاضی می‌شنوم که دسته‌ جمعی، با همدیگر جمله‌ای را تکرار می‌کنند. خوب که گوش دادم، دیدم که دارند می‌گویند: «عاش سعیدا و مات سعیدا».

آیت الله ناصری پس از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران مقابل آمریکا در سخنرانی خود با گریه فراوان فرمودند: شب گذشته در آسمان شور و غوغای عجیبی از دعای اهل زمین به وجود آمده بود. آنگاه پس از گریه شدید، فرمودند: والله اگر مردم فقط یک مرتبه این طور برای فرج امام زمان (عج) دعا می کردند، حضرت می آمدند.

 

آثار

  • آب حیات
  • سخن دوست
  • رسم بندگی
  • در امتداد نور

 

عروج ملکوتی

ناصری پس از مدتی بیماری در ۴ شهریور سال ۱۴۰۱ش در ۹۲ سالگی در بیمارستان امین اصفهان درگذشت و در گلستان شهدای اصفهان دفن شد.

زندگینامه عباسعلی ادیب

 

به نام آفریننده عشق

 

آیت الله عباسعلی ادیب حبیب آبادی (۱۳۱۵ – ۱۴۱۲ ق) (۱۲۷۴ – ۱۳۷۱ ش)، عالم زاهد، فقیه جامع و ادیب شاعر شیعه معاصر و از مدرسین برجسته‌ حوزه‌ علمیه‌ اصفهان بود.

 

ویژگی ها

شیخ عباسعلی ادیب حبیب آبادی، فرزند حاج محمدجعفر، در روز جمعه ۱۳ جمادی الاول سال ۱۳۱۵ ه.ق (مطابق ۱۲۷۴ ش)، در قریه حبیب آباد برخوار اصفهان متولد گردید. ادیب در رشته های مختلف همچون فقه، اصول، اخلاق، ریاضیات، هندسه، هیأت، نجوم و … به سطوح عالی و مدارج بلند راه یافت و از برخی اساتید خود موفق به دریافت اجازه روایت و اجتهاد گردی. وی همچنین تحصیلات عالی را تا سطح دکترا در رشته فارماکولوژی از شاخه های رشته های پزشکی به اتمام رسانید و به عنوان دانشیار دانشکده علوم پزشکی اصفهان دست یافت.

آیت الله ادیب تدریس در حوزه علمیه اصفهان را از سال ۱۳۴۵ در مدرسه کاسب گران اصفهان شروع نمود و به تدریج گسترش یافت به نحوی که پس از مدتی جلسات درس خارج ایشان یکی از گسترده ترین جلسات بود. وی در مدارس ذوالفقار، نیم آورد، صدر، چهارباغ و… حدود هفتاد سال از سطح تا درس خارج منطق، حکمت و … را تدریس نمودند.

برخی از خدمات و فعالیت‌های آیت الله ادیب به شرح زیر است:

  • تعمیر و بازسازى مقبره صاحب بن عباد
  • احیاء و تجدید ساختمان مسجد مقابل مقبره صاحب بن عباد (در محله طوقچی اصفهان)، و اقامه نماز جماعت و موعظه، ارشاد در هدایت مومنین در این مسجد که به نام «مسجد صاحب بن عباد» شهرت دارد
  • دارالشفای حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها که اکنون یکی از بهترین درمانگاه ها و بیمارستان های شهر اصفهان به شمار می آید
  • حسینیه امام خمینی (ره)

 

آیت الله ادیب یک بار ماه مبارک رمضان به بعضی از آقایان از جمله آیت‌ الله دزفولی و چهار پنج نفر دیگر فرموده بودند: امشب افطار به منزل ما بیایید.‌ گفتند: آقا! پس ما غذا تهیه می‌کنیم و می‌آوریم. ایشان فرموده بودند: نخیر، خودم هستم. یکی از آقایان گفتند: آقا! این‌طور که نمی‌شود، حداقل به روح‌الله بگویم نان بخرد بیاورد؟ گفته بودند: نان هم نمی‌خواهد. آیت‌الله دزفولی گفته بودند: بگویم خانم سوپی درست کند؟ باز هم گفته بودند: گفتم هیچی نمی‌خواهد.

برای افطار به منزل آقا رفته بودند، آقا یک طعامی به این‌ها داده بود که مائده بهشتی بود. یک مقدار خیلی کم برای ما آوردند. یک چیزی مانند خرماخرک بود که به زنان که وضع حمل می‌کنند، می‌دهند. اما یک طعمی داشت که نمی‌شود بیان کرد. یک بار بیان کردیم: آقا! از این‌ها باز هم هست؟ فرمودند: نخیر، مؤمنین اصلا از این‌ها نمی‌خورند. گفتم: پس چطور به آن آقایان دادید؟ گفتند: این یک دعوتی از امام حسن (ع) بود و فرموده بودند این‌‌ها را دعوت کنید.

یک روز آیت الله ادیب خیلی عادی، طوری که اگر کسی بشنود، تعجب نکند، فرمودند: دیشب که در خدمت آقا محمدتقی مجلسی بودیم، فرمودند: معنای آن مسئله (که بلد نبودم)، این است و یک آدرسی دادند که رفتم دیدم آنجاست. ما عرض کردیم: آقا! منظور حضرتعالی مکاشفه به روح است؟! فرمودند: نخیر، آقا محبت کردند و به منزل ما آمدند و به جسم، مهمان ما بودند!

 

اساتید

  • شیخ محمدرضا نجفی
  • سید محمدمهدی درچه ای
  • شیخ عبدالکریم گزی
  • آقا نورالله مسجدشاهی
  • سید محمد نجف آبادی
  • شیخ محمدرضا مسجدشاهی
  • سید محمدباقر درچه ای

 

عروج ملکوتی

آیت الله ادیب سرانجام در روز پنج شنبه دوم ذی الحجه سال ۱۴۱۲ ه.ق (برابر با چهاردهم خرداد ۱۳۷۱ ش) وفات یافت و در جوار مقبره صاحب بن عباد در محله ی طوقچی اصفهان مدفون گردید.