نوشته‌ها

زندگینامه حضرت داوود (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

داوود از پیامبران بنی‌ اسرائیل بود که به مقام پادشاهی رسید و اورشلیم را برای بنی‌اسرائیل فتح کرد. کتاب زبور بر او نازل شد و مقام قضاوت نیز در اختیارش بود.

 

داوود بن ایشا از نسل یهودا فرزند یعقوب بود. حضرت داوود را فردی کوتاه قد، سبزه‌رو و کم‌مو دانسته‌اند که ختنه شده به دنیا آمد. حضرت سلیمان فرزند حضرت داوود بود و جانشین او نیز شد. داوود از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل بود. خداوند بر حضرت داوود کتاب زبور را نازل کرد.

پس از حضرت موسی(ع) و حضرت یوشع، مردانی به رهبری مردم اشتغال داشتند که داوران نامیده می‌شدند. آخرین داور، حضرت سموئیل بود که بنی‌اسرائیل از او خواستند برایشان پادشاهی تعیین کند. در نهایت طالوت (شاؤل) به پادشاهی رسید. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت؛ بزرگ‌ترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد، نصف مالش را به او می‌دهد و دخترش را نیز به عقد او در می‌آورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف مال طالوت را گرفت و داماد او شد.

نبوت و پادشاهی هر یک در میان نسل خاصی از فرزندان یعقوب باقی بود، با این حال خداوند این دو مقام را برای داوود قرار داد و پس از فوت طالوت، داوود پادشاه بنی‌اسرائیل نیز گشت. تاریخ پادشاهی داوود، در کتاب‌های دهم و یازدهم از عهد عتیق، به نام‌های «کتاب دوم سموئیل» و «کتاب اول پادشاهان»، ثبت شده است.

امام باقر(ع) حضرت داوود را از معدود انبیایی معرفی می‌کند که به حکومت نیز رسید. حضرت داوود با لقمان هم‌عصر بوده و زمانی که لقمان او را نصیحت می‌کرد، داوود او را ستایش می‌کرد. اورشلیم در دوران حضرت داوود و توسط ایشان فتح شد.

زبور کتابی است که بر اساس قرآن و احادیث اسلامی، بر حضرت داوود نازل شده است. این کتاب مجموعه‌ای است از پند و حکمت و نیایش با پروردگار. نام زبور سه بار در قرآن و در سوره‌های نساء، انبیاء و اسراء ذکر شده است. زبور داوود با عنوان «مزامیر»، هفدمین کتاب عهد عتیق است و دربردارنده ۱۵۰ قطعه مناجات است.

قرآن در سوره ص، خطایی را از حضرت داوود در قضاوت کردن نقل کرده است. در این داستان دو فرد به نزد داوود آمده یکی از آن‌ها ابراز داشت که برادر من ۹۹ گوسفند دارد و من تنها یک گوسفند و او اصرار دارد یک گوسفند مرا بگیرد. در اینجا داوود بدون این‌که کلام طرف مقابل را بشنود، قضاوت می‌کند،‌ و حق را به نفع فرد اول داد. داوود پس از آن فهمید که این، امتحان الهی بوده و خطا کرده است. او از این حکم اشتباه از پروردگارش طلب آمرزش کرده، به سجده افتاد و توبه کرد.

 

قرآن تصریح دارد که خداوند به داوود(ع) ساختن زره را یاد داد. در برخی منابع روایی آمده است که خداوند از داوود تعریف کرده و او را بنده‌ای خوب دانست؛ اما این‌که شغلی نداشته و تنها از بیت‌المال ارتزاق می‌کند، ناپسند دانست. داوود از این امر ناراحت شده و گریست. خداوند زره‌سازی را به او یاد داد. داوود نیز زره ساخته و می‌فروخت و از همین طریق زندگی کرده و از بیت المال بی‌نیاز شد.

امام علی(ع) می‌فرماید: «هر کس را نزد من آورند که بگوید داوود با همسر «اوریا» همبستر شده، دو حد بر او جاری می‌کنم حدی برای توهین به مقام نبوت و حدی برای تهمت ناروا به داوود».

ستاره داوود؛ ستاره ۶ گوش متشکل از دو مثلث و در اصل دو هرم می‌باشد. یکی با رأس رو به بالا و دیگری هرم واژگون. در مورد زمان پیدایش این سمبل اختلاف نظر وجود دارد، ستاره داوود را برخی سپر حضرت داوود می‌دانند؛ ولی برخی دیگر شکل‌گیری این ستاره را از قرن ۶-۷ میلادی می‌دانند که بر اساس عرفان یهود دارای ارزش‌های متفاوتی است.

 

معجزات و کرامات

آیات و روایات صفات بسیاری را برای حضرت داوود نقل کرده‌اند. براساس قرآن حضرت داوود زبان حیوانات را می‌فهمید و خداوند به او حکومت و حکمت را عطا کرد و آنچه می‌خواست به او تعلیم داد. داوود را فردی دانسته‌اند که بسیار عبادت می‌کرد و در خوف خدا بسیار می‌گریست.

روایات مختلفی پیرامون عبادت داوود نقل شده است. پیامبر اکرم روزه و نماز داوود را ستوده است. حضرت داوود یک روز را روزه می‌گرفت،‌ سپس روزی را استراحت می‌کرد و فردایش را مجدد روزه می‌گرفت. براساس قرآن، کوه‌ها و پرندگان نیز به همراه داوود تسبیح خداوند را می‌گفتند که البته برای تسبیح کوه‌ها و پرندگان معانی و توجیهاتی ذکر شده است.

خداوند به حضرت داوود حکمت و فصل الخطاب بودن را عطا کرد و به او دستور داد در میان مردم قضاوت کند. در قرآن مواردی از قضاوت حضرت داوود ذکر شده است. از امام صادق(ع) نقل شده که امام زمان پس از ظهور خود به مانند حضرت داوود در میان مردم قضاوت خواهد کرد.

حضرت داوود را بسیار خوش صدا دانسته‌اند. به گونه‌ای که خداوند به هیچ فردی صدایی مانند او نداده و زمانی که داوود کتاب زبور را می‌خواند همه حیوانات به نزدیک او می‌آمدند و به صدای او گوش می‌دادند.

 

عروج ملکوتی

حضرت داوود در سن صدسالگی و پس از چهل سال حکومت درگذشت. آرامگاه وی در کوه صیهون واقع در فلسطین است.

زندگینامه حضرت یعقوب (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یعقوب یا اسرائیل فرزند اسحاق، نوه ابراهیم(ع) و از پیامبران الهی است که نام او در قرآن آمده است. در منابع اسلامی برای اثبات جایز بودن توسل به غیر خدا، به ماجرای واسطه قراردادن او توسط برادران یوسف نزد خدا، استناد شده است.

 

یعقوب فرزند اسحاق، نوه ابراهیم(ع) و از پیامبران الهی بود. او در شهری به نام فَدان آرام نزد دایی خود لابان رفت و مدتی را در آنجا به چوپانی گذراند و با دو دختر دایی خود ازدواج کرد. البته بنا بر آیات قرآن، ازدواج با دو خواهر، قبل از اسلام جایز بوده است. اما در برخی اخبار آمده، یعقوب خواهر دوم را بعد از فوت همسر اول خود گرفته است.

او از همسرانش دوازده پسر داشت که یوسف و بنیامین از راحیل متولد شدند. خداوند در قرآن بشارت تولد اسحاق و یعقوب را به ابراهیم، گزارش کرده است. ۱۶ مرتبه در ۱۰ سوره به نام یعقوب اشاره شده و در سوره‌های آل‌عمران و مریم نیز دو مرتبه نام اسرائیل آمده است. طبرسی در مجمع البیان اسرائیل را همان یعقوب دانسته است؛ و می‌گوید، اِسرا یعنی عبد و ئیل به معنی الله و این کلمه به معنای عبدالله است.

روایات شیعه به جریان ناراحتی یعقوب در دوری از فرزندش یوسف، اشاره و علت آن را بی‌توجهی یعقوب و خانواده‌اش به درخواست فقیری گرسنه گزارش کردند. برخی روایات دیگر به صبر و شکایت یعقوب اشاره و دعایی از یعقوب را نقل کرده‌اند که او خطاب می‌کرد، من غم و اندوهم را تنها به خدا می‌گویم و در معنای صبر نیکو آوردند صبر یعنی اینکه انسان ناله و شکایتش از مشکلات را به خداوند بگوید نه مردم مانند یعقوب که گفت من شکایتم را به خداوند می‌گویم.

 

معجزات و کرامات

تورات داستان‌های مختلفی پیرامون حضرت یعقوب نقل می‌کند. یکی از این‌ها، داستان نامیده شدن یعقوب به اسرائیل است. تورات نقل می‌کند، فرشته الهی پس از کُشتی، به یعقوب گفت، هنگام سپیده است و من باید بروم، ولی یعقوب گفت، اجازه نمی‌دهم مگر اینكه برایم دعا کنید. فرشته الهی به او گفت نامت چیست؟ گفت یعقوب. گفت چون با فرشته و با انسان‌ها كشمكش داشتی و پیروز شدی دیگر نامت یعقوب نیست و به نام اسرائیل نامیده خواهی شد.

 

عروج ملکوتی

یعقوب پس از یافتن فرزندش یوسف به مصر مهاجرت کرد و در آنجا مدتی زندگی کرد. وی قبل از فوت، فرزندانش را جمع کرد و آنها را به دین و آئین جدش ابراهیم، سفارش نمود و از آنها بر این آئین اقرار گرفت. او در ۱۴۷ سالگی از دنیا رفت و بر حسب وصیت جنازه‌اش را برای دفن به فلسطین منتقل و در غار مکفیله در شهر الخلیل (حبرون) دفن کردند.

زندگینامه حضرت ایوب (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

ایّوب از پیامبران الهی که با ازدست‌دادن اموال و فرزندان و ابتلای به بیماری مورد آزمایش الهی قرار گرفت. او در برابر امتحانات الهی صبر کرد و از عبادت و شُکر خدا دست برنداشت؛ به همین جهت در قرآن از او به نیکی یاد شده است.

 

ایوب از پیامبران الهی و از نسل حضرت ابراهیم است. نسبش از ناحیه پدر با چهار یا پنج واسطه به حضرت ابراهیم(ع) می‌رسد. او همچنین از سوی مادر، از نوادگان حضرت لوط(ع) است. درباره همسرش اختلاف است. به‌گفته علامه مجلسی، مشهور او را نواده یوسف دانسته‌اند.

بر اساس آیاتِ قرآن، ایوب با از دست‌ دادن فرزندانش و بیماری مورد امتحان الهی قرار گرفت و در برابر امتحانات الهی صبر کرد. پس از آن فرزندان و سلامتی‌اش به او بازگردانده شد. همچنین بنا بر روایات او اموال زیادی داشت که همه آنها را در امتحان الهی از دست داد.

برپایه روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، خدا به ایوب نعمتی داد و او همواره شکر آن را به جای می‌آورد؛ تا اینکه روزی شیطان متوجه شکر ایوب شد و به او حسد ورزید و گفت: خدایا، اگر دنیا را از ایوب بگیرى، دیگر شکر نعمتت را نمی‌کند. ازاین‌رو خدا او را بر اموال و اولاد ایوب مسلط کرد. چیزى نگذشت که اموال و اولاد ایوب از بین رفتند؛ اما شکر ایوب بیشتر شد.

سپس زراعت و گوسفندان او از بین رفتند، باز هم شکرش بیشتر شد. سپس ابلیس بر بدن ایوب دمید و در بدنش زخم‌های فراوان ایجاد شد و بر آنها کِرم افتاد؛ چنان‌که او را به‌خاطر بوی تعفن از آبادی بیرون کردند؛ اما ایوب همچنان شکر خدا را می‌کرد. سپس شیطان همراه چند تن از اصحاب ایوب، نزد وی رفتند و به او گفتند به‌ گمان ما بلایى که تو بدان مبتلا شده‌اى، به‌خاطر گناهی است که انجام داده‌ای!

ایوب سوگند یاد کرد که هیچ طعامى نخورده، مگر آن که یتیم یا ضعیفى با او شریک بوده است و بر سر هیچ دو راهى‌ای که هر دو طاعت خدا بوده، قرار نگرفته، مگر آنکه راهى را انتخاب کرده که طاعت خدا در آن سخت‌تر بوده است… سپس خدا فرشته‌ای را فرستاد که با پایش به زمین کوبید و آبی جاری شد و ایوب را در آن شستشو داد و زخم‌هایش بهبودی یافت.

علامه طباطبایی این روایت را با برخی روایات دیگر که از اهل‌بیت نقل شده، ناسازگار می‌داند؛ از امام محمدباقر(ع) نقل شده که در بدن ایوب چیزی مانند عفونت، کرم و زشتی چهره ایجاد نشده بود؛ بلکه علت دوری‌گزیدن مردم از ایوب، بى‌پولى و ضعف ظاهرى او بود؛ چون مردم نسبت به مقامى که او نزد خدا داشت، آگاه نبودند و نمى‌دانستند او به‌ زودی شفا می‌گیرد.

همچنین روایت مذکور با روایاتی که براساس آنها ایوب و دیگر پیامبران معصوم هستند، منافات دارد؛ چراکه از مراتب عصمت آن است که در پیامبران چیزی نباشد که سبب دورى‌گزیدن مردم از آنان شود؛ زیرا دورى‌ گزیدن از پیامبران، با هدف بعثت (ابلاغ پیام خدا پیامبر به مردم) منافات دارد.

 

کتاب ایوب یکی از ۳۹ کتاب عهد عتیق است. در این کتاب از نعمت‌های خدا به ایوب، ماجرای آزمایش او، تسلط شیطان بر جان و اموالش و نیز تلاش چند جوان برای متقاعدکردن ایوب به انجام‌دادن خطا سخن آمده است. ایوب در دوره بیماری‌اش سوگند یاد کرد که هرگاه بهبود یافت، صد تازیانه به همسرش بزند؛ با این حال پس از بهبود، تصمیم گرفت او را به‌خاطر وفاداری‌ها و خدماتش ببخشد، ولی سوگندش مانع بود. از این‌ رو به او وحی شد که دسته‌ای از چوب‌های نازک را بگیرد و به همسرش بزند و سوگند خود را نشکند.

درباره چرایی سوگند ایوب، میان مفسران اختلاف‌ نظراست: از ابن عباس مفسر قرن اول نقل شده که شیطان بر همسر ایوب ظاهر شد و به او گفت: شوهرت را معالجه می‌کنم، به‌شرط اینکه پس از بهبود بگوید من (شیطان)، تنها عامل بهبودی‌اش بوده‌ام. همسر ایوب که از بیماری ایوب خسته شده بود، پیشنهاد شیطان را پذیرفت. از این‌ رو ایوب سوگند یاد کرد که او را تازیانه بزند. برخی دیگر گفته‌اند ایوب همسرش را دنبال کاری فرستاده بود و او دیر کرد. ایوب که از بیماری رنج می‌برد، ناراحت شد و چنین سوگندی یاد کرد.

دعای منسوب به ایوب:

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ الْیَوْمَ فَأَعِذْنِی وَ أَسْتَجِیرُ بِکَ الْیَوْمَ مِنْ جَهْدِ الْبَلَاءِ فَأَجِرْنِی وَ أَسْتَغِیثُ بِکَ الْیَوْمَ فَأَغِثْنِی وَ أَسْتَصْرِخُک الْیَوْمَ عَلَى عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّی فَاصْرُخْنِی وَ أَسْتَنْصِرُکَ الْیَوْمَ فَانْصُرْنِی وَ أَسْتَعِینُ بِکَ الْیَوْمَ عَلَى أَمْرِی فَأَعِنِّی وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ فَاکْفِنِی وَ أَعْتَصِمُ‏ بِکَ فَاعْصِمْنِی وَ آمَنُ بِکَ فَآمِنِّی وَ أَسْأَلُکَ فَأَعْطِنِی وَ أَسْتَرْزِقُکَ فَارْزُقْنِی وَ أَسْتَغْفِرُکَ فَاغْفِرْ لِی وَ أَدْعُوکَ فَاذْکُرْنِی وَ أَسْتَرْحِمُکَ فَارْحَمْنِی.»

 

معجزات و کرامات

قرآن از وی با عنوان‌های عبدَنا (بنده ما)، نِعم‌العبد (بنده خوب)، صابر و اَوّاب (بازگشت‌کننده به‌ سوی خدا) یاد کرده است.

 

عروج ملکوتی

گفته‌اند ایوب ۲۰۰ سال عمر کرد بر اساس عهد عتیق ۱۴۰ سال آن پس از شفا از بیماری بود. همچنین برپایه روایات هفت یا هجده سال در رنج بود و در کنار چشمه‌ای که در آن شفا یافته بود، دفن شد. مقبره‌هایی در کشورهای متخلف مانند عراق، لبنان، فلسطین و عمان به او منسوب است. از جمله مقبره‌ای در منطقه الرّانْجِیَّه در ده‌ کیلومتری جنوب حله در عراق قرار دارد که می‌گویند به علت نزدیکی به محل زندگی ایوب، از شهرت بیشتری برخوردار است.

زندگینامه حضرت هود (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

هود پیامبر الهی که نامش در قرآن آمده است. او پیامبر قوم عاد بود و برای دعوت آنان به پرستش خدا و جلوگیری از پرستیدن بت‌ها مأمور شده بود، اما قومش او را سفیه خوانده و به تمسخر گرفتند.

 

حضرت هود از پیامبرانی است که نامشان در قرآن کریم آمده است. در قرآن هفت مرتبه از وی یاد شده است. همچنین یازدهمین سوره قرآن به نام وی (سوره هود) نامگذاری شده است. هود(ع)، از نوادگان حضرت نوح بود که با نسبش با هفت واسطه به وی می‌رسد.

برخی هود را اولین پیامبر عرب دانسته‌اند. همچنین برخی توکل حضرت هود را برجسته‌ترین نقطه زندگی او دانسته‌اند. برخی با استناد به روایات معتقدند که حضرت هود در ۴۰ سالگی به پیامبری برگزیده شد. او مأمور شد قومش را به پرستش خدا دعوت کند. هود دومین پیامبری است که برای مبارزه با ثنویت و شرک قومش مبعوث شد. قوم او نخستین قومی بودند که بعد از طوفان بت‌پرست شدند. آنها بت‌هایی هم‌نام بت‌های قوم نوح می‌پرستیدند.

قوم عاد، هود را امین و راستگو می‌دانستند؛ اما زمانی که از عبادت خدا و عبادت‌نکردن بت‌ها سخن گفت، او را تمسخر کرده و سفیه خواندند. برخی بر اساس روایات نقل کرده‌اند که هود به قومش هشدار داد که همانند قوم نوح بر کفر خویش اصرار نکنید که همان‌گونه که نوح از خداوند برای قومش عذاب درخواست کرد، من هم از خداوند برای شما عذاب خواهم خواست. قوم هود به او گفتند که خدایان قوم نوح ضعیف بوده‌اند؛ اما خدایان ما همچون خود ما قوی هستند و خدای تو نمی‌تواند به ما آسیبی برساند.

بنا بر آیات قرآن کریم، قوم عاد بلندقامت، فربه، قدرتمند و درشت‌هیکل بودند. بر اساس روایات بلند قامت‌ ترین آنان 100 ذراع و کوتاهترین‌ آنان 70 ذراع بودند. هود و قومش در سرزمین احقاف زندگی می‌کردند.

گفته‌اند که حضرت هود(ع) ۷۶۰ سال قومش را هدایت کرد؛ اما آنها همواره او را تکذیب می‌کردند و مورد تمسخر قرار می‌دادند. پس از سرپیچی قوم عاد و درخواست عذاب الهی، حضرت هود از عذاب الهی خبر داد. به امر خداوند، در سرزمین احقاف که سرزمین سرسبز و ‌آبادی بود، هفت سال باران نبارید و آنها دچار قحطی شدند. پس از آن خداوند برای عذاب قوم عاد ابر سیاهی فرستاد. آنان فکر کردند که این ابر مقدمه باران است و خدایان‌شان آن را فرستاده‌اند؛ اما هود به آنان گفت: این عذابی‌است که خداوند برای شما مقرر کرده است.

سپس باد شدید سردی وزید. قدرت آن چنان بود که کافران را مانند تنه‌های نخل از زمین جدا می‌کرد و اجساد آن را به زمین می‌انداخت. بر اساس آیات قرآن کریم این باد به مدت ۷ شب و ۸ روز طول کشید. این باد قوم عاد را از بین برد. از میان آنان تنها حضرت هود و یارانش از عذاب نجات یافتند. آنها به دستور خداوند در گودالی پنهان شده بودند.

 

معجزات و کرامات

بر اساس آیات قرآن، با وجود آنکه هود معجزاتی برای تصدیق پیامبری خود ارائه کرد، اما قومش نپذیرفتند و از او معجزات دیگری برای اثبات پیامبریش طلب می‌کردند. بر اساس آیات قرآن کریم حضرت هود در پاسخ قومش که به او می‌گفتند که تو معجزه‌ای نیاورده‌ای، معجزه خود را این ذکر می‌کرد که شما و خدایانتان به امر خدا نمی‌توانید به من آسیبی برسانید.

 

عروج ملکوتی

به گفته ابن قتیبه هود و پیروانش به مکه رفتند و در آنجا اقامت گزیدند و تا پایان عمر همانجا ماندند. دمشق نیز به عنوان محل دفن هود ذکر شده است.

زندگینامه حضرت صالح (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

صالح از فرزندان سام بن نوح و پیامبر قوم ثمود بود. قرآن از او پس از نوح و هود یاد می‌کند. صالح سومین پیغمبر عربی است که در سوره‌های مختلف قرآن از او یاد شده است.

 

صالح، از پیامبران عرب و از فرزندان سام بن نوح، سومین پیغمبری که مردم را دعوت به توحید کرد. او پیامبر قوم ثمود بود. آنها در شمال مدینه ساکن و قبل از صالح،‌ بت‌پرست بودند.

در قرآن، ۹ بار به نام صالح از جمله در سوره‌های اعراف، هود و چند سوره دیگر اشاره و او را پس از نوح و هود ذکر کرده است. اما در تورات موجود، نامی از این پیامبر به میان نیامده است.

صالح، در حدود ۱۶ سالگی به پیامبری مبعوث شد. نقل شده است، تا سن ۱۲۰ سالگی قومش را به توحید دعوت می‌کرد اما آن‌ها به دعوت او توجهی نمی‌کنند. صالح به آنان می‌گوید من یک درخواست از خدایان شما می‌کنم و شما هم یک درخواست از خدای من داشته باشید تا حق روشن شود.

صالح درخواستش را از بت‌ها مطرح می‌کند ولی پاسخی نمی‌گیرد و در مقابل، بت‌‌پرستان به صالح می‌گویند از خدایت درخواست کن شتری را از دل کوه بیرون آورد که این اتفاق می‌افتد. قرآن، صالح را پیامبر قوم ثمود معرفی می‌کند که به دلیل پیروی نکردن از او عذاب شدند. صالح قوم ثمود پس از قوم عاد و از عرب‌های یمن بودند. به نقل برخی تفاسیر، قوم ثمود، حدود هفتاد بت برای ‌پرستش ساخته بودند.

 

معجزات و کرامات

ناقه صالح، شتری است که به عنوان معجزه حضرت صالح از دل کوه بیرون آمد. بنا بر آیات قرآن، صالح از قومش خواسته بود که شتر را نکشند؛ اما آن‌ها شتر را کشتند و خداوند قوم ثمود را به دلیل نافرمانی عذاب کرد. بنا بر آیات قرآن، خداوند آب آن منطقه را تقسیم کرد، یک روز برای نوشیدن شتر و روز دیگر برای مردم ناقه در روز خود برای نوشیدن آب می‌آمد و در پایان روز می‌رفت، و قوم در روزی که آب سهم ناقه بود، از شیر او استفاده می‌کردند.

 

عروج ملکوتی

صالح، ۲۸۰ سال عمر کرد و مدفن او، در قبرستان وادی السلام در نجف است.

زندگینامه حضرت لوط (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

لوط پیامبری است که قومش بر اثر انجام گناهان کبیره از جمله لِواط عذاب شدند. او هم‌دوره حضرت ابراهیم و از خویشاوندان وی بوده است.

 

لوط فرزند هاران، نوه پسری تارخ و برادرزاده ابراهیم(ع) بود. وی همچنین برادر مادریِ ساره، همسر ابراهیم، بود. لوط(ع) به همراه ساره از کسانی بودند که در جریان دعوت ابراهیم(ع) به یکتاپرستی در بابِل به وی ایمان آورد. در سوره عنکبوت به ایمان او به خدا اشاره شده است. وی پس از مأموریت مهاجرت ابراهیم به سرزمین کنعانیان در فلسطین همراه وی عازم آن منطقه شد. لوط برای دعوت مردم به یکتاپرستی به برخی شهرهای فلسطین رفت.

لوط دارای دو دختر به نام رتبا و رعورا بود که قبل از وقوع عذاب به همراه پدر از شهر خارج شدند و به ابراهیم(ع) پیوستند. یکی از ‏دختران لوط مادر یکی از پیامبران یعنی ایوب(ع) است. شُعَیب نیز داماد لوط معرفی شده است. در گزارشی دیگر مَدیَن، فرزند ابراهیم(ع)، داماد لوط بود. از همسر لوط چهره منفی گزارش شده است. او از گناهانی که قوم لوط مرتکب می‌شدند حمایت می‌کرد.

به عنوان نمونه زمانی که فرشتگان الهی برای ارائه خبر وقوع عذاب در قامت مردان جوان به منزل لوط رفته بودند، همسر لوط مردم را از حضور میهمانان مرد جوان در منزل لوط باخبر کرد پس از انتشار خبر میهمانان در قوم لوط، مردان قوم خواهان ارتباط جنسی با آنان شدند. بر اساس آیات قرآن و گزارش‌های تاریخی، همسر لوط مانند قوم لوط عذاب شد.

لوط از سوی خدا به مقام نبوت رسید. در قرآن به مقام رسالت او تصریح شده است. در منابع تاریخی محل مأموریت وی سرزمین مُؤتَفِکات در فلسطین ذکر شده است. این سرزمین به شهرهای سدوم، عموره، صوغر و صبوییم در فلسطین گفته می‌شده است.

قوم لوط افرادی بودند که در سرزمین مؤتفکات در فلسطین ساکن بودند. در قرآن و متون تاریخی چهره‌ای منفی از قوم لوط گزارش شده است. بر اساس آیات قرآن و متون تاریخی قوم لوط مرتکب لواط، راهزنی و آزار و اذیت میهمانان می‌شدند. لوط آنان را به ترک گناه دعوت می‌کرد. پس از اصرار آنان بر گناه، عذاب الهی بر آنان نازل شد.

جبرئیل، میکائیل و اسرافیل مأمور عذاب قوم لوط بودند. آنان پیش از عذاب قوم لوط، ابتدا به صورت مردانی جوان و ناشناس وارد منزل لوط شدند. پس از نشان دادن هویت خود به لوط گفتند برای در امان ماندن از عذاب، شبانه به همراه دو دخترش از شهر خارج شود. فرشتگان لحظه وقوع عذاب را صبح روز بعد اعلام کردند. ماجرای حضور فرشتگان عذاب در خانه لوط و وقایع پس از آن در سوره هُود و حِجر آمده است.

 

معجزات و کرامات

در قرآن صفات نیکویی به وی نسبت داده است. او را دارای برتری دانسته و حکمت و علم به وی داده شده است. در برخی منابع لوط فردی با سخاوت و مهمان‌ نواز معرفی شده است. در قرآن ۲۷ مرتبه از وی یاد شده است. در تورات ماجرای حضور فرشتگان در شهر سدوم محل زندگی لوط، عذاب قوم لوط و نجات وی به همراه دو دخترش از عذاب ذکر شده است.

 

عروج ملکوتی

مقبره ای در شهر الخلیل فلسطین منسوب به حضرت لوط نبی است.

زندگینامه حضرت شعیب (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

شُعَیب از پیامبران الهی و از نوادگان ابراهیم است. او سومین پیامبر عرب بوده که نامش در قرآن آمده است. سوره‌های اعراف، هود و شعراء بیان می‌کند که او پس از نوح، هود، صالح و لوط به پیامبری برگزیده شد.

 

شعیب از نوادگان ابراهیم(ع) بود. پدرش مدین بن ابراهیم و مادرش از فرزندان لوط است. بعضی نام پدرش را نویب و مدین را پدربزرگ او دانسته و نامش را شعیب بن نویب بن مدین بن ابراهیم آورده‌اند. زیرا ابراهیم پس از ساره همسری از کنعانیان گرفت و مدین از این همسر است.

منابع نقل کردند موسی پس از اینکه در آب دادن حیوان‌ها به دختران شعیب کمک و آنان را تا درب خانه شعیب همراهی کرد، یکی از دختران شعیب پیشنهاد استخدام موسی را داد. شعیب از پیشنهاد دخترش استقبال کرد، رو به موسی نمود و پیشنهاد کار و ازدواج با دخترش را به موسی داد و او قبول کرد. موسی پس از اتمام قراردادش، با دختر شعیب ازدواج کرد.

در تورات داستان شعیب و قوم او نیامده، تنها یادی که از شعیب کرده این است که بعد از آنکه موسی(ع) آن مرد قبطی را کشت از مصر به مدین فرار کرد (تا آخر داستان) و در آنجا شخصی را ذکر کرده به نام «اعوئیل کاهن مدیان» (و یا به عبارت دیگر عالم دینی شهر مدین).

برخی روایات گزارش کردند که مخالفت قوم شعیب در برابر او آنقدر شدید بود که چند نفر از نمایندگان او را به طرز فجیعی کشتند. ولی با همۀ این مخالفت‌ها نقل کردند سخن گفتن او با قومش به قدری جذاب و گیرا بوده است که پیامبر اسلام(ص) فرمود: شعیب خطیب و سخنران در بین پیامبران بود.

راوندی در روایتی از حضرت سجاد(ع) نقل کرده است: نخستین کسی که پیمانه و ترازو برای مردم ساخت حضرت شعیب(ع) بود و آنان با پیمانه و ترازو سروکار پیدا کردند ولی پس از مدتی شروع به کم‌فروشی نمودند و همین سبب عذاب آنان شد.

شعیب بر اساس برخی منابع مانند یعقوب و اسحاق نابینا بوده است. دانشمندان متعددی چون میبدی در تفسیر کشف الاسرار؛ سید هاشم بحرانی در تفسیر البرهان، تفسیر سورآبادی، طباطبایی در المیزان و برخی دیگر با استناد به آیه وَ إِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا به نابینا بودن وی اشاره کرده‌اند. آنان علت نابینا شدن شعیب را زیادی گریه او برای حُبّ و اشتیاق زیاد به خداوند دانسته‌اند.

شعیب بعد از یوسف بن یعقوب و قبل موسی بن عمران و معاصر ایشان به پیامبری مبعوث شد. شعیب نخست در مدین سکونت داشته و از اهل مدین خواست خداوند یکتا را عبادت واز اعمال قبیح پرهیز کنند، امّا آنان انکار کردند و شعیب و پیروانش را از مدین اخراج کردند. شعیب آنان را نفرین کرد و خداوند هم آنان را به عذاب زلزله مبتلا ساخت و شهر و مردمش نابود را کرد.

 

معجزات و کرامات

قرآن کریم در بیش از ۴۰ آیه از پنج سوره اعراف، هود، شعراء، عنکبوت و قصص به شرح حال شعیب اشاره می‌کند ولی کلمه شعیب تنها ۱۱ بار در قرآن تکرار شده است. گزارش کرده‌اند بیشتر آیات این سوره‌ها دربارۀ رسالت شعیب با موضوعاتی مانند مدیریت؛ حقوق جامعه، اخلاقیات، ترویج فرهنگ توحیدی، اصلاحات اقتصادی، آمده و همچنین این آیات به بررسی وضعیت منکرین شعیب و عذاب آن‌ها پرداخته است. خداوند در قرآن از شعیب حقایق، معارف و ادب نسبت به پروردگارش و مردم را حکایت کرده تا آنجا که خدا به خاطر ادب او، موسی را مدتی به خدمتش می‌گذارد.

 

عروج ملکوتی

مورخان دربارۀ عمر شعیب اختلاف نظر دارند. بعضی معتقدند، ۲۴۲ سال و کسانی هم عمرش را ۲۵۴ و ۴۰۰ سال نوشته‌اند و هم‌چنین دربارۀ محل درگذشت و دفن او نیز اختلاف است و چهار مکان برای دفن او ذکر شده است: مکه و نزدیک کعبه، یمن شهر حَضرَموت، فلسطین در دهکده‌ای به نام حِطّین، تُستَر از شهرهای ایران باستان.

زندگینامه حضرت زکریا (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

زکریا (در زبان انگلیسی Zechariah) از انبیای بنی اسرائیل، پدر حضرت یحیی بود و کفالت حضرت مریم(س) را بر عهده داشت. داستان پدر شدن او در سن کهنسالی و کفالت حضرت مریم(س) از جمله جریانات زندگی ایشان است که در قرآن کریم مطرح شده است.

 

واژه زکریا در زبان عبری زاخای و در زبان انگلیسی Zechariah گفته می‌شود. در قرآن هفت بار نام او آمده است که به جریاناتی مانند کفالت حضرت مریم و دعای او برای فرزند‌دار شدن اشاره دارد. قرآن او را از انبیاء صاحب حکمت و دارای مقام قضاء برمی‌شمرد. زکریا نجار بود و در معبد سلیمان به‌عنوان خادم، هدایا و نذورات معبد را سرپرستی می‌کرد. از آنجا که پیامبران دیگری از بنی اسرائیل با نام زکریا وجود داشته‌اند به ایشان زکریای سوم پدر حضرت یحیی گفته می‌شود.

زکریا پسر برخیا از نسل لاوی پسر یعقوب نبی و از نوادگان دختری حضرت داود است. پدرش از احبار دوازده‌گانه‌ای بود که در بابِل زندانی بود و بعد از آزادی به فلسطین آمد. همسر او به نام‌های ایشاع، الیصابات و الیزابت خواهر حضرت مریم(س) است. الیزابت هم‌زمان با بارداری مریم مقدس،‌ به معجزه الهی باردار شد و خداوند فرزند او را یحیی نامید. حضرت زکریا فرزندان دختر دیگری هم دارد که از همسر دیگری غیر از الیزابت بوده‌اند.

با انگیزه‌هایی که برای حضرت زکریا در سن کهنسالی بوجود آمد، از خداوند درخواست فرزند کرد و خداوند یحیای نبی را به او عطا نمود. وی تا سن کهنسالی درخواستی برای داشتن فرزند از خداوند نداشت تا اینکه حنه مادر حضرت مریم (او هم مانند همسر زکریا نازا بود) نذر کرد اگر خداوند به او فرزندی عنایت کند او را خادم معبد قرار دهد. حضرت مریم(س) به دنیا آمد و کفالتش به عهده زکریا بود و از نزدیک عنایات خداوند به مریم(س) مانند نزول غذاهای بهشتی را می‌دید. در آن لحظات بود که زکریا دست به دعا بلند کرد و گفت:

«خداوندا! از طرف خود،‌ فرزند پاکیزه‌ای به من عطا بفرما که تو دعا را می‌شنوی.».

انگیزه دیگر زکریا این بود که وارث امینی نداشت و از خداوند خواست تا فرزندی داشته باشد که از او ارث ببرد. موالی و اطرافیان زکریا که از او ارث می‌بردند مورد تایید وی نبودند. دعای وی که در آیات سوره مریم آمده است این‌گونه است:

«من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم و همسرم نازا است، تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار بده.»

 

گفته می‌شود؛ دعای زکریا برای داشتن وارث به این معنا نبوده است که از خداوند فرزند صلبی درخواست داشته است. بلکه با توجه به عقیم بودن همسرش از خداوند می‌خواهد که از دختران همسر سابقش خداوند به او نوه‌ای بدهد که از او ارث برد. نگرانی زکریا از وارثان، مربوط به امور مالی بوده است.

اموال او و همسرش که از نسل سلیمان بن داود بود که ثروت بزرگی محسوب می‌شد مورد نگرانی زکریا بود که به دست نااهلان از فامیل او برسد. به همین دلیل است که حضرت زهرا(س) هم برای گرفتن ارث مالی خود یعنی فدک به همین آیات استناد می‌کند. بعضی از مفسران شیعه ارث را عام معنا کرده‌اند که ارث مالی و معنوی را شامل می‌شود.

زکریا از خداوند در خواست نشانه و آیه کرد. نشانه این بود که با کسی صحبت نمی‌کند و فقط با خداوند در هنگام مناجات حرف می‌زند. مفسران در معنا و دلیل این نشانه اختلاف نظر دارند. بعضی معتقدند که منظور از صحبت نکردن با مردم، همان روزه سکوت است که جهت شکرگزاری از خداوند بوده است. اما افرادی که یکی از سه نظر زیر را پذیرفته‌اند معتقدند که این صحبت نکردن غیر اختیاری بوده است و زکریا توان سخن گفتن با مردم را نداشته است و فقط در مناجات با خداوند زبانش باز بوده است.

  • علامه طباطبایی معتقد است؛ زکریا برای تشخیص اینکه این نداء از ناحیه خداوند بوده یا القاء شیطان، از خداوند طلب نشانه کرده‌است.
  • شیخ طبرسی معتقد است که این نشانه برای فهمیدن زمان بارداری همسرش بوده‌است.
  • درخواست نشانه جهت ازدیاد یقین و ایمان بوده است. همانطور که ابراهیم نبی برای ازدیاد یقین و ایمان از خداوند طلب نشانه می‌کند.

زکریا و حضرت مریم، دارای رابطه سببی با یکدیگرند؛ حضرت زکریا، شوهرخاله حضرت مریم است. حضرت زکریا، کفالت حضرت مریم در معبد را به عهده داشت. درباره شیوه به‌دست آوردن کفالت حضرت مریم، روایاتی نقل شده است. بر این اساس، پس از حضور حضرت مریم در معبد و درگذشت پدرش عمران، تعیین کفیل او به جدال بین بزرگان قوم یهود انجامید. قرار بر این شد که کفیل مریم با قرعه‌کشی تعیین شود. بنابر روایات مختلف، تیرها یا قلم‌هایی را روی آب می‌انداختند و از آنجا که قلم حضرت زکریا روی آب باقی ماند و کسی برنده قرعه بود که قلمش روی آب بماند، کفالت به او رسید.

کفالت حضرت مریم توسط زکریا و دیدن کرامات او، باعث شد حضرت زکریا از خدا بخواهد که به او فرزندی عطا کند. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که زکریا وقتی بر مریم وارد می‌شد، می‌دید که میوه‌های زمستانی در فصل تابستان، و میوه‌های تابستانی در فصل زمستان، از طرف خدا بر او نازل می‌شود.

حضرت زکریا بعد از آگاهی پیدا کردن از جریان امام حسین(ع) سه روز در عبادتگاه خود به گریه و ندبه مشغول بود. زکریا از خداوند خواست تا فرزندی داشته باشد که در ایام پیری نور چشم او و وارث او باشد و منزلش را مثل مقام حسین(ع) برای او قرار دهد. سپس این‌گونه دعا کرد:

«خدایا هنگامی که چنین فرزندی به من عطا کنی، مرا به محبت او بیازما، سپس مصیبت دردناکی را که بر دوست خودت محمد(ص) به وسیله فرزندش روا داشتی، برای من نیز همان حادثه ناگوار را روا بدار.»

تشابهاتی بین فرزند زکریا، حضرت یحیی و امام حسین وجود دارد. مانند اینکه شش ماهه به دنیا آمدند و همانطور که سر امام حسین(ع) از بدنش جدا شد،‌ سر یحیی نیز از بدنش جدا شد و سر مبارکشان را بر تشتی نزد ظالم زمانشان بردند. تسلط ظالمان بر مردم بعد شهادت یحیی و امام حسین(ع) از دیگر تشابهات است.

 

معجزات و کرامات

در انجیل لوقا زکریا کاهنی یهودی و درستکار و مجری احکام الهی معرفی شده است و قرآن کریم او را پیامبر و مورد رحمت خداوند، از مهدیین و مجتبین خوانده است و به وصف عبودیت از او یاد می‌کند.

مسئله ولادت اعجاز گونه یحیی و عقیم بودن همسر زکریا که در انجیل لوقا به نام الیصابات آمده است، مانند قرآن کریم نقل شده است. همچنین نام‌گذاری یحیی از طرف خداوند و سلب قدرت زکریا بر تکلم در هر دو کتاب برابر است. جز اینکه سلب قدرت زکریا در انجیل به عنوان تنبیه برای باور نکردن بشارت الهی آمده است و در قرآن به عنوان نشانه‌ای از طرف خداوند مطرح شده است.

در اناجیل اربعه کفالت زکریا بر مریم مطرح نشده است. در انجیل لوقا و متی، شهادت زکریا توسط احبار و اقوام فریسی یهودی مطرح شده است. در قرآن کریم سخنی از سرانجام زکریا نیامده است هرچند در روایات متعدد به جریان شهادت زکریا اشاره شده است.

 

عروج ملکوتی

اشرار قوم او را متهم به ارتباط نامشروع با مریم کردند. بعد از اشاعه این تهمت بین بنی‌اسرائیل،‌ زکریا به بستان فرار کرد و در درختی مخفی شده بود که درخت را به دو نیم تقسیم کردند و زکریا در ۹۹ سالگی به شهادت رسید. دو مقبره در سوریه و فلسطین به آن‌حضرت منسوب است.

زندگینامه حضرت یونس (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یُونُس(ع) از پیامبران منسوب به بنی‌اسرائیل که به سبب ترک محل رسالتش به امر خدا طعمه نهنگ شد. محل رسالت یونس در منطقه نینوا در شمال عراق بوده است. وی پس از نافرمانی اهالی نینوا و وعده عذاب الهی قوم خود را ترک کرد.

 

یونس بن مَتی از نوادگان یعقوب(ع) یا فرزندش بِنْیامین، معرفی شده است. از این‌رو او را از بنی‌اسرائیل دانسته‌اند. در قرآن و منابع تاریخی به مقام رسالت وی تصریح شده است. در انتساب نام متی به پدر یا مادرش اختلاف وجود دارد. گروهی معتقدند متی نام پدرش بوده است.

برخی نیز متی را نام مادرش دانسته‌اند و معتقدند که عیسی بن مریم و یونس بن متی تنها پیامبرانی هستند که به مادرشان منسبوب‌اند. برخی دیدگاه اول را قول مشهور دانسته‌اند. در پنج سوره قرآن از یونس یاد شده است. در سوره انبیاء از وی با لقب ذوالنون یعنی صاحب نهنگ یا همدم نهنگ یاد شده است.

محل زندگی و بعثت او در ۷۸۰ قبل از میلاد در نینوا، شهری در نزدیکی موصل گفته شده است. به فرمان خدا یونس به نینوا محل زندگی بت‌پرستان فرستاد. مردم را به توحید دعوت کرد اما نپذیرفتند. خدا به اهالی نینوا در صورت نپذیرفتن توحید وعده عذاب داد. با رد پذیرش توحید، تاریخ عذاب برای آنان مشخص شد. یونس(ع) تاریخ عذاب را به قوم خود اعلام کرد و با دیدن نشانه‌‌های عذاب از شهر خارج شد.

پادشاه نینوا با مشاهده نشانه‌های عذاب که از جمله آنها پدیدآمدن ابری سرخ‌تر از آتش در آسمان بود مردم را جمع کرد. برای آنکه اعلام کند حاضر است به خدا ایمان بیاورد دستور داد یونس را احضار کنند. پادشاه از انکار دعوت یونس برای ایمان به خدا و دروغگو خواندن وی در گذشته اظهار پشیمانی کرد.

یونس پس از آنکه متوجه شد مردم برای ایمان به خدا دنبال او می‌گردند، به سبب آنکه مردم تا پیش از مشاهده نشانه‌های عذاب ایمان نیاورده بودند از ایمان آنان در آخرین لحظات به خشم آمد و راه دریا را پیش گرفت تا به وی دست پیدا نکنند. مردم و پادشاه که از یافتن یونس برای ایمان به خدا او ناامید شده بودند از شهر بیرون آمدند. آنان همه چهارپایان خود را نیز بیرون آوردند. پادشاه به خدا گفت اگر فرستاده تو ما را رها کرد تو ما را رها نکن. اگر از پیامبر تو نا امید شدیم از تو نا امید نمی‌شویم.

سپس دستور داد بت‌ ها آوردند و آنها را شکستند. پادشاه در ادامه دستور داد فرزندان را از مادرانشان جدا کردند. چهارپایان کوچک را از مادرانشان جدا کردند. از سویی مادران، فرزندان خود را صدا می‌زدند و از سوی دیگر فرزندان، مادران خود را طلب می‌کردند. افراد سالخورده رو به آسمان می‌گریستند و در نهایت همگان توبه کردند. این وضعیت فرشتگان را نیز تحت تأثیر قرار داد. بعد از چهار روز خداوند سایه عذاب را از اهالی نینوا برداشت.

در منابع تاریخی آمده است خداوند زمانی که اراده کرد قومی را عذاب کند حتی اگر در لحظه وقوع عذاب توبه کردند از آن صرف‌نظر نکرد جز قوم یونس که توبه آنان را پذیرفت. همچنانکه در آیه ۹۸ سوره یونس آمده است.

 

پس از آنکه یونس از ماجرای برداشته شدن عذاب از قومش باخبر شد خشمگین شد. او سوگند خورد که به آن شهر برنگردد. یونس گمان می‌کرد به سبب نیامدن عذاب، وی را دروغگو بخوانند. او در این موقع خود را به دریا رساند. برای آنکه مردم برای فراگیری شریعت به دنبالش نیایند سوار بر کشتی شد. به نظر علامه طباطبایی از آنجا که قوم یونس، توبه کردند و ایمان آوردند؛ امّا یونس نسبت به ایشان صبر و تحمل نکرد و فقط عذابشان را از خدا خواست، خداوند هم بر او سخت گرفت و ماهی او را بلعید.

نهنگی در وسط دریا برای گرفتن طعمه دور کشتی می‌گشت. سرنشینان کشتی با مشاهده این صحنه نگران شدند و به خدا پناه بردند. پس از آنکه دیدند نهنگ همچنان دور کشتی می‌گردد به یکدیگر گفتند بین ما کسی است که گناه بزرگی مرتکب شده است.

یونس با شنیدن این سخنان، خود را به عنوان گناهکار معرفی کرد و گفت که نهنگ به دنبال او است برای همین از مردم خواست که وی را به دریا بیاندازند تا طعمه نهنگ شود تا کشتی از خطر حمله نهنگ در امان بماند. اما سرنشینان وقتی که متوجه شدند وی پیامبر است از این کار امتناع کردند. با حمله مجدد نهنگ به کشتی و درخواست مجدد یونس، آن‌ها تصمیم گرفتند برای انداختن یک نفر به عنوان طعمه نهنگ، قرعه بیاندازند. آن‌ها سه بار قرعه زدند و در هر مرتبه قرعه به یونس افتاد.

پس از انتخاب یونس، وی خود را به داخل دریا انداخت. نهنگ دهان خود را باز کرد و یونس را بلعید. خدا به نهنگ امر کرد که یونس غذای او نیست و او را اذیت نکند. یونس نیز در شکم نهنگ به نماز ایستاد. در قرآن آمده است اگر یونس از نمازگزاران نبود تا قیامت در شکم نهنگ نگه‌ داشته می‌شد.

یونس ۴۰ شبانه‌ روز در شکم نهنگ قرار داشت و در این مدت نهنگ، برای آنکه یونس آسیبی نبیند غذایی نخورد. روز چهلم فرا رسید. یونس دوباره در حالتی که با سه نوع تاریکی یعنی شب، دریا و شکم ماهی مواجه بود با خدا مناجات کرد. پس از این ماجرا خدا دعای وی را اجابت کرد. امام خمینی در باره فرورفتن یونس به کام نهنگ بر این باور است که معراج ‌‏حضرت یونس در شکم ماهی بود، همان‌طور که معراج رسول‌ الله (ص) عروج آن ‌‏حضرت به ماورای جبروت بود.

 

معجزات و کرامات

یونس در هنگام بازگشت چوپانی را دید که در ابتدا وی را نشناخت. از او درباره اوضاع نینوا پرسید. چوپان ماجرای وقوع عذاب، توبه و ترحم خداوند بر آنان را برای وی توضیح داد و از تلاش مردم برای یافتن یونس خبر داد.

پس از آن یونس کرامتی از خود نشان داد. او گوسفندی که به خاطر خشکسالی قادر به دادن شیر نبود را صاحب شیر کرد. چوپان با دیدن این صحنه به هویت یونس پی‌برد. سپس هر دو از شیر گوسفند نوشیدند. یونس پس از آن به چوپان گفت به نینوا رفته و مردم را از بازگشت او باخبر کند و در صورت باور نکردن مردم، گوسفند به امر خدا سخن خواهد گفت و به این مطلب شهادت خواهد داد.

گزارش‌های تاریخی و روایی متعددی وجود دارد که از احترام و ستودن پیامبر(ص) راجع به یونس حکایت دارد. در منابع حدیثی اهل‌سنت روایتی از پیامبر نقل شده است که در آن ضمن استفاده پیامبر(ص) از واژه برادر برای یونس نهی از برتری دادن خودشان بر وی کرده‌ است. در این روایت پیامبر کسانی که معتقد به برتری وی بر یونس شده‌اند را دروغگو خوانده است.

زمانی که پیامبر در طائف پس از آزار و اذیت در باغی مشغول استراحت بود، از عداس مسیحی، خادم اهالی باغ، درباره شهر محل ولادت وی سؤال کرد. پس از آنکه گفت از اهالی نینوا است پیامبر گفت پس از شهر یونس بن متی هستی. پیامبر(ص) در گفتگوی با عداس یونس(ع) را مردی شایسته، برادر خود و پیغمبر خدا معرفی کرد. این مطالب موجب تعجب عداس شد. عداس دست و پای پیامبر را بوسید.

 

این قسمت از آیه ۸۷ سوره انبیاء «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» ذکر یونسیه گفته می‌شود. این آیه به توبه و مناجات یونس با خدا درون نهنگ اشاره دارد که پس از آن خدا دعای وی را اجابت کرد و به امر خدا از شکم نهنگ سالم خارج گشت.

در برخی از روایات فوائدی برای ذکر یونسیه از جمله رفع غم و اندوه گفته شده است. در گزارش‌هایی آمده است برخی عرفا ذکر یونسیه را برای تقویت نفس و قلب و نیز معرفت به خدا مناسب می‌دانستند.

 

عروج ملکوتی

برخی احتمال داده‌اند قبر وی در کوفه است. برخی نیز قبر وی را در حَلحُول از توابع الخَلیل در فلسطین دانسته است. برخی نیز بر اساس روایتی از امام علی(ع) قبر وی را در کنار مسجد الحَمراء، یکی از چهار مساجد دارای قداست در کوفه، دانسته‌اند. در برخی منابع نیز مسجد حمراء به مسجد یونس بن متی منسوب است.

براساس گزارشی امام علی(ع) در این مسجد نماز خوانده است سپس به قصد زیارت یونس به مرقد وی رفته است. بر اساس گزارشی دیگر آرامگاه یونس بن متی در منطقه‌ای نزدیک به موصل قرار دارد. برخی وجود آرامگاه یونس در نزدیکی موصل را به قول مشهور نسبت داده‌اند.

زندگینامه حضرت سلیمان (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

سُلَیمان فرزند حضرت داوود و از انبیاء مهم بنی‌اسرائیل بود. او از خداوند حکومتی درخواست کرد که پس از او سزاوار هیچ کس نباشد. خداوند دعای او را اجابت کرد و علاوه بر انسان‌ها، جنیان،‌ شیاطین، باد و پرندگان را نیز تحت فرمان او در آمدند.

 

سلیمان فرزند حضرت داوود و از نسل یهودا فرزند حضرت یعقوب‏ بود. حضرت سلیمان را فردی سفیدرو،‌ درشت اندام و پرمو دانسته‌اند که ختنه شده به دنیا آمد. حضرت سلیمان پس از درگذشت پدرش، جانشین او شد. در منابع تاریخی سن او هنگام جانشینی بیست و دو یا سیزده سال بوده است. حضرت سلیمان چهل سال حکومت کرد. آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان(ع) بود.

سلیمان یكى از پیامبران بزرگ بنی‌اسرائیل بود که پادشاه آنان نیز شد. در مورد انگشتر سلیمان، گفتارهای بسیاری وجود دارد. بنابر روایات این انگشتر به دست امام زمان(عج) خواهد رسید. داستان‌ها و گفتارهای خرافی نیز در مورد این انگشتر نقل شده است. در زمان حضرت سلیمان گروهى به سحر و جادوگرى پرداختند، او دستور داد تمام نوشته‏‌های آنان را جمع‏‌آورى کرده و در محل مخصوصى نگه‏دارى كنند. پس از وفات سلیمان، گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر كردند.

بنابر متن تورات، خداوند وعده ساختن بزرگ‌ترین و مهم‌ترین معبد برای یهودیان را به حضرت داوود(ع) داد: «وقتی تو بمیری و به اجدادت ملحق شوی، من یکی از پسرانت را وارث تاج و تخت تو می‌سازم و حکومت او را تثبیت می‌کنم. او همان کسی است که خانه‌ای برای من خواهد ساخت» در زمان حضرت سلیمان،‌ این معبد بزرگ ساخته شد. پس از خرابی دوم معبد،‌مکانی در آنجا ساخته شد. این مکان بعدها توسط مسلمانان، مسجد الاقصی خوانده شد.

 

معجزات و کرامات

حضرت سلیمان از خداوند درخواست حکومتی کرد که پس از او سزاوار هیچ فردی نباشد. خداوند دعای او را مستجاب کرد؛ باد را به فرمان او در آورد. که در طول شبانه روز مسیر دو ماه را طی می‌کرد. انسان‌ها، پرندگان و شیاطین تحت فرمان او قرار گرفتند. برخی شیاطین سرکش زندانی شدند. جنیان برای او کار می‌کردند و معدن مس در اختیار او قرار گرفت.

خداوند به حضرت سلیمان علاوه بر قدرت و حکومت بزرگ، امتیازات دیگری را نیز عطا کرد:

  • آیات و روایات صفات بسیاری را برای حضرت سلیمان نقل کرده‌اند. قرآن او را بنده‌ای خوب که همیشه به یاد خداوند بود، معرفی کرده که خداوند به او علم را عطا کرد.
  • حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌فهمید.
  • براساس برخی منابع، داستان رد الشمس برای حضرت سلیمان اتفاق افتاده است.
  • کتاب‌های امثال سلیمان و غزل غزل‌های سلیمان منسوب به حضرت سلیمان می‌باشد  که هر دو، از کتاب‌های مقدس یهودیان است.
  • حضرت سلیمان به قضاوت نیز می‌پرداخت. قرآن به قضاوت‌های او اشاره کرده است.
  • نام حضرت سلیمان هفده بار در قرآن ذكر شده است.
  • قرآن داستان‌های مختلفی را از حضرت سلیمان نقل کرده که معروف‌ترین آن‌ها داستان ملکه سبا است. روایات نیز داستان‌های مختلفی را نقل کرده‌اند که محققان، بسیاری از آن‌ها را مبالغه و غیر واقعی دانسته‌اند.
  • قرآن به صورت اجمال، خطایی را به سلیمان نسبت می‌دهد که سلیمان پس از آن توبه کرد. مفسران در اینکه این امتحان الهی چه بوده، گفتارهای مختلفی را مطرح کرده‌اند.

 

عروج ملکوتی

حضرت سلیمان در حالی که بر عصای خود تکیه داده بود، مرد. هیچ شخصی از مرگ او اطلاع نیافت، تا اینکه موریانه عصای او را خورد و سلیمان به زمین افتاد.