نوشته‌ها

زندگینامه حضرت مریم (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

مریم دختر عمران مادر حضرت عیسی(ع) بود که بارداری او به شکل اعجاز انجام گرفت. قرآن در سوره مریم زندگی او را از تولد خودش تا تولد عیسی(ع) حکایت کرده است.

 

نام پدر او در منابع مسیحی، «یواقیم» و در قرآن و روایات اسلامی، «عمران» ذکر شده است. در روایتی از امام باقر(ع) آمده است که عمران از پیامبران بنی اسرائیل بود. طبق گزارش ابن اسحاق، نسب‌ او به داود(ع) می‌رسد. عمران پیش از تولد مریم از دنیا رفت. نام مادرش را حَنَّة دختر فاقود گفته‌اند.

در متون مسیحی القاب متعددی برای حضرت مریم به کار رفته است از جمله حوای جدید، باکره مقدس، مادر خدا، شفیعه، مادر فیض الهی، قرارگاه حکمت، آوند روحانی، رُز رازگونه، صندوق عهد، ملکه فرشتگان و بانوی مصیبت‌ها. در متون اسلامی نیز از عَذراء (پاکدامن)‌ و بتول به عنوان لقب‌های مریم یاد شده است. تولد مریم را سال ۲۰ قبل از میلاد گفته‌اند ولی از محل تولد او منبع معتبری در دست نیست.

در منابع آمده است حنه مادر مریم، نازا بود و تا سی سال صاحب فرزندی نشد. او به درگاه خداوند دعا کرد تا به او فرزندی عطا کند. دعای وی مستجاب و مریم را باردار شد. حنه به شکرانه لطف خدا، نذر کرد که فرزندش خدمتکار معبد بیت‌المقدس باشد. در آیات ۳۵ تا ۳۷ سوره آل عمران به نذر حنه و پذیرفته شدن آن از سوی خدا اشاره شده است.

پس از تولد مریم، مادرش با توجه به نذری که کرده بود، مریم را به معبد برد و به کاهنان سپرد. آنان برای سرپرستی او اختلاف نظر پیدا کردند و برای این کار قرعه زدند و قرعه به نام زکریا(ع)، که طبق برخی گزارش‌ها شوهر خاله مریم بود، افتاد. قرآن به ماجرای قرعه زدن نیز اشاره کرده است. بنابر نقل مقدسی، زکریا مقدمات شیرخوارگی و تربیت او را فراهم کرد و وقتی به حدی از رشد رسید، جایگاهی برای او در معبد تعیین کرد و مریم در آن به عبادت می‌پرداخت و وقتی نوبت او می‌رسید، وظایف خدمتکاری معبد را انجام می‌داد. او در عبادت به درجه‌ای رسید که در بنی اسرائیل ضرب‌المثل شد.

ماجرای تولد عیسی(ع) در قرآن در سوره آل عمران آیات ۴۵-۴۷ و ۵۹ و سوره مریم آیات ۱۶-۳۶ آمده است. براساس آنچه در قرآن آمده، فرشته الهی به شکل انسانی بر مریم ظاهر می‌شود و به او بشارت فرزندی می‌دهد:

«پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا (به شکل‌) بشری خوش‌اندام بر او نمایان شد. مریم‌ گفت: «اگر پرهیزگاری، من از تو به خدای رحمان پناه می‌برم.» گفت: «من فقط فرستاده پروردگار توام، برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم.» گفت: «چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست بشری به من نرسیده و بدکار نبوده‌ام؟» گفت: «(فرمان‌) چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است.»

انجیل لوقا در جملاتی مشابه این واقعه را چنین نقل می‌کند:

«از جانب خدا… فرستاده شد، نزد باکره‌ای… و نام آن باکره مریم‌(س) بود. پس فرشته نزد او داخل شد و گفت:…‌ای مریم! ترسان مباش، زیرا نزد خداوند نعمت یافته‌ای و اینک حامله شده‌ پسری خواهی زایید و او را عیسی‌(ع) خواهی نامید… مریم به فرشته گفت: این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟ فرشته در جواب وی گفت: روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند…»

 

درباره اینکه مدت بارداری مریم چقدر بوده، گزارش‌های متفاوتی وجود دارد و از چند ساعت تا چند ماه نقل شده است. مریم کنار نخل خشکیده‌ای وضع حمل می‌کند و سپس آن درخت را تکان می‌دهد. درخت به اعجاز، سبز می‌شود و به بار می‌نشیند و مریم از رطب تازه‌ای که پایین می‌افتد می‌خورد. او در برخورد با قوم خود مامور به روزه سکوت می‌شود. وقتی مریم، عیسی را نزد قوم خود می‌برد و با سرزنش آنها روبرو می‌گردد، عیسی به سخن می‌آید و از نبوت خویش خبر می‌دهد.

درباره اینکه مریم پس از تولد عیسی، با یوسف نجار که از او به عنوان نامزد مریم یاد شده، ازدواج کرده است یا برای همیشه باکره مانده، میان فرقه‌های مسیحی اختلاف است و به دنبال آن در اینکه آیا غیر از عیسی، فرزندان دیگری داشته نیز اختلاف وجود دارد. در انجیل‌های لوقا و مَتّی مطلبی در مورد برادران و خواهران حضرت عیسی وجود دارد. حتی در انجیل مرقس نام برادران ذکر شده و به خواهران نیز اشاره شده است.

با این حال بخشی از مسیحیان این مطالب را مردود دانستند و کلیسا نیز از قرن پنجم میلادی به بعد، رأی به باکره‌بودن دائمی حضرت مریم داد و اعلام کرد مریم هرگز با یوسف ازدواج نکرده است. برخی گفته‌اند از نگاه منابع اسلامی، به دلیل آنکه مریم وقف خدمت در معبد شده بود و جز برای کارهای ضروری، از جمله وضع حمل عیسی، از معبد خارج نمی‌شد، داستان ازداوجش واقعیت ندارد.

 

معجزات و کرامات

قرآن، مریم را بانویی پاکدامن و برگزیده از میان زنان خوانده و او را الگوی مومنان قرار داده است. از آیات قرآن برمی‌آید که مریم چند بار با فرشتگان سخن گفته است. همچنین قرآن پرورش مریم را به خدا نسبت داده است:

«خدا او را به نیکویی پذیرفت و او را نیکو پرورش داد… هر زمان زکریا وارد محراب او می‌شد، غذای مخصوصی در آن‌جا می‌دید. از او پرسید: «ای مریم! این را از کجا آورده‌ای؟!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی‌حساب روزی می‌دهد.»

مفسران گفته‌اند در زمستان، میوه‌های تابستانی و در تابستان میوه‌های زمستانی برای مریم فراهم بود.در قرآن، تنها نام یک زن آمده و آن «مریم» مادر حضرت عیسی(ع)است و از مادر ایشان نیز با عنوان «إمْرَأَةُ عِمْرَان (همسر عمران)» یاد شده است. در روایات شیعه و اهل سنت نام مریم در کنار فاطمه زهرا و خدیجه و آسیه، به عنوان چهار زن برتر بهشتی ذکر شده است. برخی از مفسران براساس آیه ۴۲ سوره آل عمران، قائل به عصمت مریم شده‌اند.

حضرت مریم در الهیات مسیحی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است تا بدانجا که شاخه‌ای از الهیات با عنوان مریولوجی (Mariology) به وجود آمده که به بررسی شخصیت و جایگاه حضرت مریم می‌پردازد. توجه به حضرت مریم، در قرون وسطی اهمیت یافت. در این دوره مقامی برای حضرت مریم مطرح گردید که از حد الوهیت پایین‌تر اما از مرتبه فرشتگان و مقدسان بالاتر بود. باور عمومی در این دوره آن بود که فرشتگان و مقدسان، خدمتگذاران حضرت مریم هستند.

گذشته از آن، در برخی جوامع از جمله در میان مسیحیان جزیرة العرب، اعتقاد به تثلیث و پرستش مریم در کنار خدا و عیسی رواج داشته است. گفته‌اند تا قرن شانزدهم میلادی نیز برخی از شهرهای اروپایی به پرستش مریم باکره مشهور بوده‌اند. در قرآن این اعتقاد مسیحیان نکوهش شده است.

 

عروج ملکوتی

در میان مسیحیان باور به صعود جسمانی مریم همواره مطرح بوده و به مرور زمان به باوری عمومی تبدیل گردید و در قرن بیستم جزو باورهای ضروری کلیسای کاتولیک شمرده شد. در کلیسای ارتدوکس نیز این آموزه پذیرفته شد؛ ولی در کلیساهای پروتستان، این باور جایگاهی ندارد. در برخی از منابع مسیحی، وفات مریم حدود سال ۳۵ میلادی دانسته‌ شده و عمر او را ۵۱ سال گفته‌اند. محل دفن وی مشخص نیست. از روایتی در کتاب کافی چنین برمی‌آید که مریم قبل از عروج عیسی(ع) از دنیا رفته و خود عیسی او را غسل داده است.

زندگینامه حضرت معصومه (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

فاطمه مشهور به حضرت معصومه(س) دختر امام کاظم(ع) و خواهر امام رضا(ع) است. او برترین دختر امام کاظم(ع) دانسته شده و گفته‌اند در میان فرزندان امام کاظم(ع)، پس از امام رضا(ع) کسی هم‌پای معصومه نیست.

 

به گفته ذبیح‌ الله محلاتی در کتاب ریاحین الشریعة، اطلاعات چندانی درباره زندگی حضرت معصومه(س) در دست نیست؛ از جمله تاریخ تولد و وفات، میزان عمر، اینکه چه زمانی از مدینه حرکت کرده و آیا پیش از شهادت امام رضا(ع) فوت کرده یا پس از آن، در تاریخ ثبت نشده است.

بانو حضرت فاطمه معصومه(س)، دختر حضرت امام کاظم(ع) و خواهر حضرت امام رضا(ع) است. شیخ مفید در کتاب الارشاد در میان دختران امام کاظم(ع) از دو دختر به نام‌های فاطمهٔ کبرا و فاطمهٔ صغرا نام برده، اما مشخص نکرده کدام‌ یک حضرت معصومه هستند.

در منابع قدیمی شیعه، تاریخ ولادت و وفات فاطمه معصومه بیان نشده است. به‌گفته رضا استادی، نخستین کتابی که در آن، تاریخی ذکر شده است، نورالآفاق نوشته جواد شاه‌عبدالعظیمی است که در سال ۱۳۴۴ق منتشر شد. در این کتاب، تاریخ ولادت حضرت معصومه(س) ۱ ذی‌القعده سال ۱۷۳ق و تاریخ وفات او ۱۰ ربیع‌الثانی سال ۲۰۱ق ذکر شده و از آن کتاب به دیگر کتاب‎ها راه‌ یافته است.

به نوشته کتاب ریاحین الشریعة، معلوم نیست که حضرت معصومه(س) ازدواج کرده است یا نه و اینکه فرزند داشته است یا خیر؛ البته مشهور است که حضرت معصومه(س) هرگز ازدواج نکرده است و دلایلی هم برای ازدواج‌ نکردن وی ذکر شده است؛ ازجمله گفته‌اند: او به این جهت که همتایی برایش پیدا نشد، ازدواج نکرد.

برپایه کتاب تاریخ قم، حضرت معصومه در سال ۲۰۱ قمری برای دیدار برادرش امام رضا(ع) از مدینه راهی ایران شد. بر اساس نقلی که باقرشریف قَرَشی تاریخ‌پژوه شیعه، از کتاب «جوهرة الکلام فی مدح السادة الاعلام» آورده، دلیل مسافرت حضرت معصومه(س) به ایران نامه‌ای بود که امام رضا(ع) برای وی فرستاده بود و در آن از او خواسته بود به نزدش در خراسان برود.

امام رضا(ع) در آن زمان ولی‌عهد مأمون، خلیفه عباسی، بود و در خراسان سکونت داشت. حضرت معصومه در میان راه بیمار شد و درگذشت. به باور سید جعفر مرتضی عاملی، حضرت معصومه(س) در ساوه مسموم و شهید شده است.

 

معجزات و کرامات

علمای شیعه جایگاه والایی برای فاطمه معصومه قائل‌اند و روایاتی درخصوص منزلت او و اهمیت زیارتش نقل می‌کنند. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار به حدیثی از امام صادق(ع) پرداخته که طبق آن، شیعیان با شفاعت حضرت معصومه(س) به بهشت وارد می‌شوند. برپایه روایاتی که از امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) و امام جواد(ع) نقل شده است، بهشت، پاداش کسی است که فاطمه دختر امام كاظم(ع) را زیارت کند؛ البته در برخی روایات، پاداش‌ بهشت برای کسی دانسته شده که او را با معرفت و شناخت زیارت کند.

علامه مجلسی در کتاب‌های زادالمعاد، بحارالانوار و تحفةالزائر، زیارتنامه‌ای به نقل از امام رضا(ع) برای فاطمه معصومه آورده است. گفته‌اند حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه تنها زنانی‌اند که زیارتنامه مأثور (زیارت‌نامه‌ای که سند آن به معصوم می‌رسد) دارند.

 

عروج ملکوتی

حضرت معصومه در قم در خانه شخصی به نام موسی بن خزرج اشعری ساکن شد و پس از ۱۷ روز درگذشت. جنازه او را در قبرستانی به نام بابِلان (حرم کنونی در قم) دفن کردند. بر مدفن فاطمه معصومه در قم، ابتدا سایبان و سپس قُبّه‌ای بنا کردند. این مدفن به‌ تدریج به‌ اندازه‌ای گسترش یافت که امروزه بعد از آستان قدس رضوی، باشکوه‌ ترین و مشهورترین آرامگاه ایران است.

زندگینامه حضرت زینب (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

زینب (۵ یا ۶ق- ۶۲ق) دختر امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بود. بر اساس روایات، نام‌گذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت. او به هنگام حضور امیرالمؤمنین(ع) در کوفه به زنان تفسیر قرآن آموزش می‌داد.

 

زینب دختر امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) است. زینب به معنای «درخت نیکو منظر و خوشبو» یا «زینت پدر» است. بنابر برخی منابع، حضرت زینب(س) در ۵ جمادی‌الاول، سال پنجم یا سال ۶ قمری در مدینه متولد شد. بر اساس روایات متعدد، نام‌گذاری حضرت زینب(س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت.

زینب سال ۱۷ق در سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی با پسرعموی خود عبدالله بن جعفر، ازدواج کرد. در برخی منابع از چهار پسر به نام‌های: علی، عون، عباس، محمد و یک دختر به نام ام کلثوم به عنوان فرزندان زینب و عبدالله نام برده شده است. مشهور است که دو تن از شهدای کربلا(عون و محمد)، فرزندان حضرت زینب بوده‌اند. اما برخی از منابع تاریخی محمد را فرزند خوصاء بنت حفصه بن ثقیف از عبدالله بن جعفر دانسته‌اند.

معاویه برای فرزندش یزید از ام کلثوم دختر حضرت زینب(س) خواستگاری کرد؛ ولی امام حسین (ع) او را به همسری پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی‌طالب درآورد. سخنان و خطبه‌های زینب(س) را در کوفه و همچنین در دربار یزید، که همراه با استدلال به آیات قرآن بود، بیانگر دانش او دانسته‌اند.

وی احادیثی از مادرش حضرت زهرا(س) نقل کرده است. آن‌چنان که در کتاب مقاتل الطالبیین گزارش شده عبدالله بن عباس سخنان حضرت زهرا(س) در مورد فدک را به نقل از حضرت زینب(س) روایت کرده است. در این روایت، ابن عباس از او با عنوان «عقیلتنا زینب بنت علی(ع)» یاد می‌کند.

زینب هنگام حضور امام علی(ع) در کوفه، برای زنان آنجا تفسیر قرآن ارائه می‌داد. سخنرانی وی در کوفه برای شنوندگان یادآور خطبه‌های پدرش امیرالمؤمنین(ع) بود. سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای وی با عبیدالله بن زیاد، شبیه به خطبه‌های امام علی(ع) و خطبه فدکیه مادرش زهرا(س) دانسته شده است.

بشیر بن خزیم اسدی می‌گوید: «در روز ورود این قافله، من نگاه کردم و زینب را دیدم. من در آن روز هیچ زنی را که سراپای وجودش شرم و حیا باشد، در سخنرانی ناطق‌تر و تواناتر و چیره‌دست‌تر از زینب ندیدم. گویا در سخنرانی، شاگرد مکتب پدر بزرگوارش علی بود.» «زینب یک اشاره به جمعیت کرد. همین جمعیتی که داشتند ضجه می‌زدند و گریه می‌کردند و یک عده هم سر و صدا می‌ کردند، یک اشاره کرد که ساکت! نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد. و جَرَس ها هم از صدا افتاد. حتی دیگر صدای زنگوله حیوانات هم شنیده نشد.»

شیخ مفید از امام سجاد(ع) نقل کرده است که در شب عاشورا، زینب(س) کنار او نشسته بود که امام حسین(ع) به خیمه‌ای رفت و اشعاری درباره بی‌وفایی دنیا خواند. امام سجاد گوید: عمه‌ام بر اثر رِقّت قلب‏ با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و با شتاب و بی‌تابی نزد پدرم رفت و گفت: «وامصیبتاه! ای کاش مرگم فرارسد، امروز مادرم فاطمه(س) و پدرم علی(ع) و برادرم حسن (ع) از دنیا رفتند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان». پس حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد».

سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: «اگر پرنده قطا(مرغ سنگخوار)را به حال خود بگذارند، می‌خوابد». زینب(س) گفت:‌ «ای وای بر من! آیا جان تو را به زور می‌گیرند؟ این دلم را خونین‌تر می‌کند و بر من ناگوارتر است». سپس به صورت خود سیلی زد و گریبان را پاره کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) آب بر صورتش ریخت و به وی فرمود: «خواهرم! پرهیز کاری از خدا پیشه کن و به صبر و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین می‌میرند و اهل آسمان باقی نمی‌مانند و همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه الله… پدرم، مادرم و برادرم از من بهتر بودند و رسول خدا(ص) برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است».

با این سخنان او را دلداری داد و فرمود: «ای خواهر! تو را سوگند می‌دهم، سوگندم را نشکن؛ هیچ‌گاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی از دنیا رفتم جزع و بی‌تابی نکن». سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت. زینب(س)، هنگام رسیدن بر بالین برادرش گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!».

همچنین نقل شده است که رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) گفت:

«ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری می‌روند. اینان فرزندان شمایند که با بدن‌های خونین، روی زمین افتاده‌اند و باد صبا بر پیکر آنان می‌وزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریده‌اند و عمامه و ردایش را به غارت برده‌اند. پدرم فدای کسی که سپاهیان، او را غارت کردند، سپس خیمه‌گاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!» سخنان و ناله‌هایش، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.

معجزات و کرامات

گفته شده است که جبرئیل از سوی خداوند این نام را به پیامبر(ص) رسانده است. در کتاب «الخصائص الزینبیة» آمده است پیامبر(ص) او را بوسید و فرمود: «حاضران امّتم، غایبان را از کرامت این دخترم زینب آگاه کنند؛ همانا او مانند جده‌اش خدیجه است.»

برای وی، القاب فراوانی نقل شده است، همانند عقیله بنی هاشم، عالِمه غیر مُعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینة الله، نائبة الزهرا، نائبة الحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه و شریکة الحسین.

حضرت زینب(س) را به سبب سختی‌های بسیاری که در زندگی دید، ام المصائب نیز لقب داده‌اند. درگذشت جدش پیامبر(ص)، بیماری و به شهادت رسیدن مادرش، شهادت پدرش امیرالمؤمنین(ع)، شهادت برادرش امام مجتبی(ع)، واقعه کربلا و به اسارت رفتن در کوفه و شام از جمله وقایع سخت و تلخ زندگی وی به شمار می‌آید.

حضرت زینب(س) شب‌ها به عبادت می‌پرداخت و در دوران زندگی، هیچ‌گاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد. شب زنده‌داری وی حتی در شب دهم و یازدهم محرم ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین (ع) می‌گوید: «عمه‌ام زینب در تمام شب عاشورا در محل عبادتش ایستاده بود و به پروردگار خویش استغاثه می کرد». ارتباط حضرت زینب (س) با خدا آن‌گونه بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود: «خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نکن.»

حضرت زینب را تجسم و نماد صبر جمیل نامیده‌اند. او در روز عاشورا، هنگام دیدن پیکر خونین برادرش چنین گفت: «بار خدایا! این قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.» همچنین وی در پاسخ ابن زیاد که پرسید کار خدا را با برادر و اهل بیتت چگونه دیدی، فرمود: «مَا رَأَیْتُ إلّا جَمِیلاً؛ چیزی جز زیبایی ندیدم».

 

عروج ملکوتی

گفته شده است حضرت زینب (س) یکشنبه، ۱۵ رجب سال ۶۲ق. درگذشت. مشهور این است که قبر حضرت زینب(س) در شام است. این مکان اکنون در جنوب دمشق قرار دارد. به سبب وجود حرم حضرت زینب(س)، این منطقه «شهرک السیدة زینب» نام گرفته است.

 

زندگینامه حضرت خدیجه (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

خدیجه دختر خُوَیلِد (درگذشت ۱۰ بعثت)، مشهور به خدیجه کبری(س) و ام‌المؤمنین، نخستین همسر پیامبر اکرم(ص) و مادر حضرت زهرا(س)  می باشد. خدیجه(س) قبل از بعثت با حضرت محمد(ص) ازدواج کرد و اولین زنی است که به وی ایمان آورد.

 

خدیجه(س) دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی، از خاندان قریش و فاطمه بنت زائده بود. سال تولد او را پانزده سال قبل از عام الفیل گفته‌اند. منابع تاریخی، گزارش چندانی درباره شخصیت خدیجه(س)، در دوران پیش از اسلام ارائه نکرده‌اند. او ثروتمند بود و سرمایه خود را برای تجارت، به کار می‌گرفت.

در گزارشات تاریخی به جایگاه بالای اجتماعی و حُسن شهرت او در شرف و نسب اشاره شده است. ابن سیدالناس در این باره آورده است: «‌او زنی شریف و با‌ درایت بود که خداوند خیر و کرامت برای او در نظر گرفته بود. به لحاظ نسب در طبقه متوسط از انساب عرب جای داشت، اما دارای شرافتی عظیم و ثروتی زیاد بود».

همه منابع تاریخی، خدیجه را اولین همسر پیامبر(ص) معرفی کرده‌اند. با این حال، زمان دقیق ازدواج این دو روشن نیست. سن پیامبر(ص) در هنگام ازدواج با خدیجه(س)، ۲۱ تا ۳۷ سال ذکر شده است. ولی آنچه مورد اعتماد مورخان است ۲۵ سال می‌باشد. چنانکه در منابع آمده است، خدیجه(س)، پیشنهاد ازدواج با پیامبر(ص)‌ را مطرح کرده است.

این پیشنهاد پس از آن روی داد که با امانت‌داری محمد(ص) آشنا شد، و او را امین بر مالش قرار داد و پس از برگشتن پیامبر(ص) از سفر تجاری شام، توسط میسره، غلامش، با ویژگی‌های محمد(ص) آشنا شد. برخی از مورخان بر این باورند که خدیجه، به دلیل صداقت، امانت، حسن خلق و درست‌کاری پیامبر(ص)، پیشنهاد ازدواج را مطرح ساخته است.

درباره سن خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص)، دیدگاه‌های مختلفی از ۲۵ سال تا ۴۶ سال مطرح شده است. بسیاری سن خدیجه(س) را هنگام ازدواج با پیامبر(ص)، ۴۰ سال دانسته‌اند. همه فرزندان پیامبر(ص) به‌جز ابراهیم از خدیجه بودند.

پیامبر اکرم(ص) پس از ازدواج با خدیجه(س) و پیش از بعثت، او را از علاقه خود به علی(ع) آگاه کرده بود از این رو خدیجه برای خانه ابوطالب، پدر علی(ع) آنچه را نیاز داشتند می‌فرستاد، چندان که گفته می‌شد علی نور چشم خدیجه است.

 

معجزات و کرامات

خدیجه را بانویی شریف، ثروتمند و دارای اعتبار در روزگار خود معرفی کرده‌اند. در روایتی از پیامبر(ص)، سرور زنان جهان خدیجه(س)، فاطمه(س)، مریم و آسیه معرفی شده‌اند. همچنین پیامبر(ص)، خدیجه(س) را از زنان کامل در جهان و نیز از بهترین زنان معرفی کرده است. در منابع اسلامی، از خدیجه با القابی همچون طاهره، زکیه، مرضیه، صِدّیقه، سیده نساء قریش، خیرالنساء و بانوی بلندمرتبه و نیز با کنیه‌ ام المؤمنین یاد شده است.

گزارش‌های متعددی درباره جایگاه خاص خدیجه نزد پیامبر(ص) وجود دارد. در منابع آمده است که حضرت خدیجه(س) بهترین و صادق‌ترین وزیر، مشاور و مایه آرامش پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) سال‌ها پس از درگذشت خدیجه(س) به یاد او بود و بی‌نظیر بودنش را مطرح می‌نمود. هنگامی که عایشه به پیامبر(ص) گفت خدیجه(س) بیش از همسری مسن برای تو نبود، پیامبر بسیار ناراحت شد و با رد این سخن گفت: خداوند هیچ‌گاه برایم همسری بهتر از او جایگزین نکرد، او مرا تصدیق نمود هنگامی که هیچ‌کس مرا تصدیق نکرد، یاری‌ام کرد در زمانی که هیچ‌کس مرا یاری نکرد، از اموالش در اختیارم قرار داد، زمانی که همه، اموالشان را از من دریغ کردند.

مورخانی همچون بلاذری و ابن‌سعد در قرن سوم، ابن عبدالبر در قرن پنجم و ابن خلدون در قرن هشتم، حضرت خدیجه را اولین مسلمان معرفی کرده‌اند. همچنین برخی مورخان اجماع مسلمانان را بر این دانسته‌اند که حضرت خدیجه اولین ایمان آورنده به پیامبر اسلام بوده است. منابع همچنین خدیجه(س) و علی(ع) را اولین ایمان‌آورندگان به اسلام برشمرده‌اند. همچنین در این منابع به پیشگامی خدیجه(س) به همراه علی(ع) در برپایی نماز به همراه پیامبر(ص) اشاره کرده و آنان را اولین نمازگزاران در اسلام معرفی کرده‌اند.

 

عروج ملکوتی

بیشتر منابع تاریخی، وفات خدیجه(س) را در سال دهم بعثت، یعنی سه سال قبل از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه ذکر کرده‌اند. این منابع، سن خدیجه(س) را هنگام وفات، ۶۵ سال دانسته‌اند. بنا بر روایات اسلامی، پیامبر(ص) ابتدا با ردای خودش و سپس با ردای بهشتی، خدیجه(س) را کفن کرد و او را در قبرستان معلاة در مکه به خاک سپرد. در قرن هشتم آرامگاه حضرت خدیجه(س) با گنبدی مرتفع ساخته شد.

زندگینامه حضرت هارون (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

هارون بن عمران از پیامبران الهی، برادر، جانشین و همراه حضرت موسی(ع) بود که در قرآن از قول موسی به فصاحت وی در سخن گفتن اشاره شده است.

 

هارون، برادر حضرت موسی بود، پدرش عمران و مادرش یوکابد نام داشت. نسب صفیه دختر حیی بن اخطب از همسران پیامبر که از یهودیان بنی نضیر بود، به وی می‌رسد. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان معتقد به پیامبری هارون هستند. بر پایه روایتی از پیامبر اکرم، نبوت از طریق نسل وی ادامه یافته است و پیامبرانی از جمله الیاس از نوادگان وی به شمار می‌آیند.

بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی هنگام مبعوث شدن به پیامبری، از خدا خواست که هارون را وزیر و همراه او قرار دهد، چرا که او بهتر از وی سخن می‌گوید. همچنین در آیات قرآن از همراهی هارون با موسی در دعوت فرعون به یکتاپرستی سخن به میان آمده است. از امام علی(ع) در وصف حالات موسی و هارون نقل شده که حضرت موسی به همراه هارون، در حالی نزد فرعون رفتند که لباس پشمین بر تن و عصای چوبین در دست داشتند.

هنگامی که موسی برای گرفتن الواح به طور سیناء رفت، هارون را جانشین خود در میان بنی‌اسرائیل قرار داد. در این مدت سامری با طلاهایی که قوم موسی از فرعونیان با خود به همراه آورده بودند، گوساله‌ای ساخت و قوم موسی را به پرستش آن دعوت نمود. تلاش‌ هارون برای جلوگیری از پرستش گوساله فایده‌ای نداشت.

موسی پس از بازگشت، به سختی با هارون سخن گفت که چرا مانع آنها نشده است. هارون گفت که قوم نزدیک بوده او را به قتل برسانند، و از موسی درخواست کرد که او را دشمن‌شاد نکند و با ظالمان یکسان نپندارد. از این رو موسی برای خود و برادرش از خداوند طلب بخشش کرد.

 

معجزات و کرامات

در قرآن به پیامبری هارون اشاره شده است. در سوره صافات، موسی و هارون در بهره‌مندی از کتاب الهی، هدایت به صراط مستقیم و نیکوکار بودن، شریک معرفی شده‌اند.

در روایتی از امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(ص) آمده است که در جریان معراج، وقتی پیامبر به آسمان پنجم صعود کرد، در آنجا مردی تنومند با چشمانی درشت را مشاهده کرد که پیرامون او گروهی از امت وی بودند. پیامبر از کثرت آنها متعجب شده و از جبرئیل پرسید این مرد کیست؟ جبرئیل او را هارون پسر عمران معرفی کرد. سپس پیامبر بر او سلام داد و برایش استغفار کرد و او نیز به پیامبر سلام داد و برایش استغفار نمود.

در حدیثی از پیامبر اکرم(ص)، جایگاه امام علی(ع) نسبت به پیامبر(ص) همانند جایگاه هارون نسبت به موسی معرفی شده است این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده و به حدیث منزلت شناخته می‌شود. بر اساس این حدیث پیامبر اکرم(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون هستی نسبت به موسی با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست.»

 

عروج ملکوتی

به گفته یعقوبی، هارون در ۱۲۳ سالگی و در زمان حیات حضرت موسی(ع) و به نقل مسعودی در سن ۱۲۶ سالگی از دنیا رفته است. بر اساس روایتی از پیامبر(ص) سن هارون به هنگام مرگ ۱۳۳ سال بود. بر پایه روایتی، موسی هارون را به کوه طور سینا برد و در آنجا ملک الموت او را قبض روح کرد.

مطابق حدیث مذکور، موسی به همراه هارون به طور سینا رفتند و در آنجا اتاقی را دیدند که بر درِ آن درختی بود و بر آن درخت دو لباس آویزان بود، موسی به هارون گفت: «جامه‌ات را بیرون آر و این دو جامه را بپوش و داخل اتاق شو و روی تختی که در آن قرار دارد بخواب». چون هارون روی تخت خوابید مرگش فرا رسید. موسی به نزد بنی‌اسرائیل بازگشت و خبر مرگ هارون را به آنها داد.

بنی ‌اسرائیل موسی را تکذیب کردند و گفتند: تو او را کشته‌ای. خدا به فرشتگان دستور داد جنازه هارون را روی تختی در هوا حاضر کردند و بنی اسرائیل او را دیدند و دانستند که هارون از دنیا رفته است. در غرب اردن بر قله کوه هور مقبره‌ای منسوب به هارون است.

زندگینامه حضرت یحیی (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یحیی بن زکریا یا یوحَنّا مُعَمِّدان (یحیی تعمید دهنده) از پیامبران بنی‌ اسرائیل بود که در کودکی به نبوت رسید. ماجرای تولد یحیی با وجود پیری پدر و نازایی مادر در قرآن آمده است. حضرت یحیی به زهد و گریه زیاد از خوف خدا معروف بود.

 

یحیی فرزند زکریا بود. زکریا(ع) تا کهنسالی فرزندی نداشت. روزی با دیدن مریم(س) و نعمت‌های بهشتی که برایش آمده بود از خدا درخواست فرزند کرد «و گفت: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه‌ای به من عطا فرما، که تو شنوندۀ همه دعاها هستی». زکریا در دعای خود بر نبودن ورثه‌ای برای خاندان یعقوب و بیم از بستگان بعد از خود تأکید کرد.

خدا دعای او را پذیرفت و با وجود پیر بودن زکریا و نازا بودن همسرش به او نوید فرزند داد. مادر یحیی به نام ایشاع، الیصابات یا الیزابت خاله حضرت مریم(س) بود و همزمان با بارداری مریم مقدس،‌ به واسطه معجزه الهی باردار شد و خداوند فرزند او را یحیی نامید.

درباره علت نامگذاری یحیی دلیل‌های مختلفی ذکر کردند؛ از جمله اینکه خداوند نازایی مادرش را به واسطه وجود او از بین برد و او را اِحیا نمود. بعضی نیز گفته اند خداوند او را با ایمان احیا کرد یا اینکه خدا قلب او را با نبوت زنده کرد و قبل از او کسی به این نام نامیده نشده بود. یحیی (ع) نزد مسیحیان به یوحنای مُعَمِّدان معروف است. این نامگذاری به این علت است که حضرت عیسی (ع) توسط وی غسل تعمید داده شد.

یحیی در کودکی به مقام نبوت رسید. خداوند یکی از امتیازهای او را تصدیق کننده نبوت عیسی می‌داند. او مروج آیین موسی بود، و پس از اینکه عیسی به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد. در تاریخ آمده است، یحیی شش ماه از عیسی بزرگتر و نخستین کسی بود که نبوت او را تصدیق کرد و چون یحیی در میان مردم به زهد و پاکدامنی، شهرت داشت تصدیق و دعوت او در توجه مردم به مسیح تاثیر بسیاری گذاشت.  محمد حسین طباطبایی در المیزان می‌گوید منظور از کتاب یحیی همان تورات است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: یحیی بسیار گریه می‌کرد و نمی‎خندید، ولی عیسی بن مریم هم می‌خندید و هم می‌گریست و عمل عیسی از یحیی بهتر بود. نام یحیی ۵ مرتبه در ۴ سوره قرآن آمده است، داستان ولادت یحیی و شمه‌ای از زندگی، صفات و نام او، در قرآن بیشتر در ضمن داستان پدرش زکریا آمده است. در سوره مریم به طور جداگانه از برخی فضیلت ها،‌ موهبت‌ها و الطاف الهی به یحیی، نام برده شده است.

نقل‌ها و داستان‌های مختلفی از یحیی بن زکریا در اناجیل وجود دارد. این مطالب، موارد مشترک بسیاری با آیات قرآن دارند. داستان نوید تولد یحیی به حضرت زکریا، به تفصیل در انجیل لوقا ذکر شده است. یحیی در بزرگسالی به تعمید دهنده معروف شده و مردم را موعظه می‌کرد. مردم از شهرهای مختلف برای گوش کردن موعظه‌های او می‌آمدند. او علیه روحانیون متظاهر و حتی بزرگان قوم نیز صحبت می‌کرد.

اما مهم‌ترین صحبت از یحیی در اناجیل، تأیید عیسی(ع)، تبلیغ بر حقانیت او و تعمید دادن حضرت عیسی می‌باشد. روزی یکی از طرفداران حضرت عیسی با حواریون یحیی به گفتگو پرداخت و میانشان بحث در مورد برتر بودن عیسی یا یحیی، بالا گرفت.

حواریون یحیی به نزد او رفتند و او بدان‌ها چنین گفت: «کار هرکس را خدا از آسمان تعیین می‌کند. کار من این است که راه را برای مسیح باز کنم تا مردم همه نزد او بروند. شما خود شاهدید که من صریحاً گفتم که مسیح نیستم بلکه آمده‌ام تا راه را برای او باز کنم. در یک عروسی عروس پیش داماد می‌رود و دوستان داماد در شادی او شریک می‌شوند. من نیز دوست دامادم و از خوشی او خوشحالم».

در برخی روایات، ملاقاتی از یحیی با شیطان کزارش شده است؛ بر پایه این روایات، روزی یحیی، شیطان را با قیافه وحشتناک که وسایلی عجیب با او بود دید و از او درباره آن وسایل سؤال کرد. شیطان گفت هر کدام از این ابزار برای به دام انداختن انسان‌ها است. یحیی از او پرسید: آیا تا به حال من را فریب داده‌ای،‌ شیطان پاسخ داد: خیر!

ولی خصوصیتی داری که آن را خوش می‌دارم و آن هم پرخوری تو است که باعث می‌شود گاهی نماز خود را درست بجا نیاوری. یحیی همان لحظه گفت: از این پس با خدا عهد میبندم، هرگز خود را از طعام سیر نکنم تا هنگامی که او را ملاقات کنم، ابلیس هم گفت: از این به بعد با خدای خود عهد میکنم تا روزی که او را ملاقات کنم هرگز مؤمنی را نصیحت نکنم، سپس خارج شد و دیگر به نزد یحیی باز نگشت.

صابئین یا مندائیان اقوامی آرامی زبان هستند که از حدود ۲۰۰۰‬ سال پیش تحت تعلیم یحیای تعمیددهنده قرار گرفتند و معتقدند کتاب مقدس آنان، از یحیی پیامبر است. مهاجرت آنان به ایران مقارن با حکومت دولت اشکانی دانسته شده و آنان بعد از یهودیان قدیمی‌ترین مهاجران غیرآریایی هستند که از فلسطین به ایران آمدند. صابئین از ادیان موحد، صاحب کتاب، پیغمبر، خط و زبان هستند و در قرآن کریم طی آیاتی به آنها اشاره شده است.

 

معجزات و کرامات

بر اساس روایاتی، آسمان و زمین بر امام حسین(ع) و یحیی‌(ع) گریه کرده‌اند و حسین بن علی در مسیر کربلا از یحیی و شهادت او یاد می‌کرده است. البته روایات دیگری نیز وجود دارند که برای گریه آسمان و زمین، معنای ملموسی را ذکر کرده‌اند که مثلا آسمان پس از شهادت یحیی باران خون بارید و خورشید قرمز رنگ شد. از علی(ع) نقل شده آسمان و زمین فقط برای دو نفر گریسته است یحیی بن زکریا و حسین بن علی(ع).

در منابع به پنج صفت از اوصاف یحیی اشاره شده است؛ ایمان به مسیح، مقام سیادت و رهبری در علم و عمل، پیامبری صالح، زهد و عظمت. درباره زهد او آوردند بسیار گریه می‌کرد و لباس زبر و خشن می‌پوشید. پیامبر اسلام(ص) درباره زهد او فرموده است: زهد یحیی بن زکریا به حدی بود که در دوران کودکی به بیت المقدس رفت؛ بزرگان احبار و راهبان را دید که پیراهنی از پشم پوشیدند و در حال عبادت هستند او نیز لباس زبر و خشن پوشید.

به معبد رفت و خداوند را عبادت کرد گفته شده است زکریا هرگاه مشغول موعظه‌ بود و یحیی را در میان جمعیت می‎دید بخاطر روحیه لطیف او نامی از بهشت و جهنم نمی‌برد؛ زیرا با شنیدن اوصاف بهشت و جهنم به شدت گریه می‌کرد. روایتی دیگر درباره تفضیل یحیی نقل شده است که برای هیچ‌کس سزاوار نیست بگوید من از یحیی بهترم؛ زیرا او هیچ گناهی نکرد و به هیچ زنی توجه ننمود.

خداوند در قرآن مقام او را والا دانسته و اینگونه خطابش کرده است: وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا؛ و سلام بر او آن روز که تولد یافت، و آن روز که می‌میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‌شود. در روایتی، امام رضا(ع) به همین آیه استناد کردند که خداوند درباره یحیی می‌فرماید او در سه موضع تولد، مرگ و قیامت که همه بنی‌آدم از آن وحشت دارند در امان خواهد بود.

 

عروج ملکوتی

امام سجاد(ع) از پدر خود نقل می‌کند که پادشاه بنی‌اسرائیل عاشق یکی از محارم خود شد و خواست با او ازدواج کند. حضرت یحیی با این عمل مخالفت کرد. این معشوقه به وسوسه مادر خود، سر یحیی را شرط ازدواج خود قرار داد و پادشاه بنی‌اسرائیل سر حضرت یحیی را در ظرفی از طلا برای او فرستاد.

روایات گزارش کردند وقتی سر یحیی را جدا کردند و خون او به زمین ریخت، ‌خون شروع به جوشیدن کرد. قوم بنی‌اسرائیل تلاش کردند که خاک بر روی این خون بریزند و آن را ناپدید کنند ولی موفق نشدند و این خون در حال جوشش بود تا زمانی که بخت‌النصر بر بنی‌اسرائیل حاکم شد و چند هزار نفر از بنی‌اسرائیل را کشت و انتقام خون یحیی را گرفت و آن خون از جوشش ایستاد. مشهورترین مزار منسوب به یحیی، در مسجد جامع اموی دمشق است.

 

زندگینامه حضرت یوسف (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

یوسُف از پیامبران بنی‌ ا‌سرائیل و فرزند یعقوبِ نبی بود. او ضمن برخورداری از مقام نبوت، سالیانی در مصر حکومت کرد. در قرآن، سوره‌ای به نام یوسف نام‌گذاری شده و در آن داستان زندگی او به‌تفصیل آمده است.

 

یوسف فرزند یعقوب، از پیامبران بنی اسرائیل بود و مادرش راحیل نام داشت. او یازده برادر داشت که از میان آنها تنها با بنیامین، از مادر مشترک بود. یوسف از همه برادران جز بنیامین کوچک‌تر بود. یوسف را از پیامبران بزرگ دانسته‌اند. در روایتی از امام باقر، با استناد به آیات قرآن یوسف نبی و رسول دانسته شده است.

بر پایه تفسیر نمونه، خواب یوسف که در آن یازده ستاره و ماه و خورشید به یوسف سجده کردند، علاوه‌بر اینکه از رسیدن یوسف به ثروت و قدرت خبر می‌داد، بیان‌کننده نبوت او در آینده هم بود. علامه طباطبایی هم یکی از مصادیق کامل‌شدن نعمت برای یوسف را که در آیه ۶ سوره یوسف آمده است، رسیدن او به مقام پیامبری دانسته است.

فرزندان یعقوب می‌گفتند یوسف و برادرش نزد پدر، از ما محبوب‌ترند. آنها روزی از یعقوب خواستند اجازه دهد یوسف برای بازی همراهشان به بیابان برود وقول دادند که از او محافظت کنند. آنان در بیابان یوسف را به چاه‌ انداختند و پس از بازگشت، به یعقوب گفتند که گرگ او را دریده است. طبق آیات قرآن، یعقوب سخنشان را باور نکرد. او بعدها از شدت فراق و گریه بر یوسف نابینا شد. قافله‌ای یوسف را از چاه نجات داد و برای غلامی به مصر برد. عزیز مصر او را خرید و او وارد خانواده ای عزیز شد.

در کتاب‌های قصص القرآن یوسف جوانی بسیار زیبا توصیف شده است. از این‌ رو زلیخا زن عزیز مصر، شیفته او شد،و پیوسته اورا به گناه فرا خواند ولی یوسف خویشتن‌داری کرد و به خواست زلیخا تن نداد. این ماجرا به‌گوش مردم شهر رسید و گروهی از زنان شهر، زلیخا را سرزنش کردند. او جلسه‌ای ترتیب داد، زنان اشراف شهر را دعوت کرد و کارد و میوه به دست آنها داد. سپس یوسف را به مجلس دعوت کرد.

زمانی که او وارد شد، زنان چنان تحت‌ تأثیر زیبایی او قرار گرفتند که دستانشان رابه سختی بریدند. پس از این ماجرا، به‌جهت آنکه هر روز زنانی از یوسف درخواست ارتباط نامشروع داشتند، او از خدا خواست برای رهایی از آنان او را به زندان بیندازد. پس از چندی او به دستور زلیخا به زندان افتاد.

یوسف به‌جهت دانستن تعبیر خواب، خواب دو زندانی را تعبیر و پیش‌بینی کرد یکی از آنها کشته و دیگری آزاد می‌شود و نزد پادشاه مصر جایگاهی به‌دست می‌آورد. چند سال پس از این ماجرا، پادشاه مصر خواب دید که هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می‌خورند. او همچنین در خواب هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک مشاهده کرد. و چون خوابگزاران پادشاه نتوانستند این خواب را تعبیر کند، در این زمان آن زندانی که آزاد شده و به دربار راه یافته بود، یوسف را به یاد آورد و گفت که تعبیر آن خواب را برایشان می‌گوید.

او به زندان رفت و تعبیر آن خواب را از یوسف پرسید. یوسف گفت: شما هفت سال فراوانیِ آب در پیش دارید و پس از آن، هفت سال خشکسالی پیش خواهدآمد. آنگاه پیشنهاد کرد که برای نجات از خشکسالی هفت سال نخست را بیشتر زراعت کنند و محصولات افزون بر مصرف را با همان خوشه‌هایشان انبار کنند تا سالم بماند.

پادشاه چون تعبیر خواب یوسف و راه‌حلش برای نجات مصر از قحطی را پسندید ، یوسف را به حضور طلبید؛ اما او به فرستاده شاه گفت ماجرای بریدن دستان زنان و زندانی‌شدنش را از شاه بپرسد. شاه درباره این موضوع تحقیق کرد و زنان شهر را به دربار فراخواند. زنان مصر بر بی‌گناهی یوسف تأکید کردند و زلیخا هم به عمل خود اعتراف کرد. پس از تعبیر خواب و اثبات بی‌گناهی یوسف، پادشاه مصر او را از زندان آزاد و وزیر خود و عزیز مصر کرد.

در دوره بی‌آبیِ مصر، کنعان نیز دچار قحطی شد. ازاین‌رو یعقوب پسرانش را برای دریافت گندم به مصر فرستاد. یوسف با دیدن برادرانش آنها را شناخت؛ اما آنها او را نشناختند. او با برادران به نیکی رفتار کرد و با فرستادن پیراهنش برای یعقوب چشمان نابینای او را بینا کرد. پس از آن یعقوب و فرزندانش برای دیدار یوسف به مصر رفتند.

 

در برخی از روایات از ازدواج یوسف با زلیخا پس از رسیدن به مقام عزیزی مصر سخن آمده است. برای مثال در حدیثی آمده است که یوسف زنی را دید که می‌گفت خدا را شکر که بردگان را به‌واسطه طاعتشان پادشاه کرد و پادشاهان را به‌ واسطه معصیتشان برده کرد. از او پرسید کیستی و او گفت زلیخا هستم و یوسف با او ازدواج کرد.

حتی در برخی روایات آمده است که زلیخا با دعای یوسف جوان شد و آنگاه یوسف با او ازدواج کرد. اما برخی با بررسی روایات مربوطه، در سند و محتوای این روایات خدشه وارد نموده، آنها را غیر قابل قبول دانسته‌اند. در برخی نقل‌ها آمده است هر دو فرزند یوسف (منشا و افرایم) از زلیخا بودند.

طبق آیه ۴۲ سوره یوسف، هنگامی که یوسف در زندان بود، خبر آزادی یکی از زندانیان را به او داد و گفت: بی‌گناهیِ مرا پیش پادشاه یادآوری کن، اما شیطان آن را از یاد او برد و برای همین، یوسف چند سال در زندان ماند. در این زمینه میان مفسران اختلاف‌ نظر هست.

برخی گفته‌اند منظور این است که شیطان خدا را از یاد یوسف برد و به‌ باور برخی دیگر شیطان موجب شد آن زندانی فراموش کند بی‌ گناهی یوسف را به پادشاه بگوید. علامه طباطبایی نظر نخست را با بیان صریح قرآن ناسازگار دانسته است؛ چراکه از سویی در قرآن یوسف از مُخلَصان شمرده شده است و از سوی دیگر آمده است که شیطان هیچ‌گاه نمی‌تواند در اندیشه مخلصان نفوذ کند.

 

معجزات و کرامات

نام یوسف ۲۷ بار در قرآن آمده و سوره دوازدهم قرآن، به نام اوست. قرآن یوسف را از بندگان مُخلَص خدا معرفی کرده است  که به‌ گفته علامه طباطبایی به این معنا است که او نه‌تنها به درخواست زلیخا برای ارتباط با او تن نداد، که حتی در دل هم به آن کار گرایش نداشت. همچنین در قرآن یوسف از محسنان دانسته شده است.

در قرآن، در سوره یوسف داستان زندگی یوسف به‌تفصیل بیان شده است. قرآن داستان او را اَحْسَنُ الْقِصَص (نیکوترین داستان) نامیده و آن را با جزئیاتی از نوجوانی، به چاه‌انداختن، فروختن او به عزیز مصر، داستان زلیخا و یوسف، به زندان رفتن او و ملاقات پدر و برادران و حکومتش در مصر بیان کرده است.

 

عروج ملکوتی

یوسف ۱۲۰ سال زندگی کرد. هنگامی که مرگش فرا رسید، خدا به او وحی کرد که نور و حکمت را که در دست دارد، به ببرز بن لاوی بن یعقوب بسپارد. بعد از وفات یوسف هر گروهی می‌خواست جنازه او را در محله خود دفن کند. برای اینکه نزاع پیش نیاید، او را در مصر در صندوقی از مرمر، در نیل دفن کردند. پس از سال‌ها حضرت موسی جنازه او را از آن مکان خارج کرد و به‌ گفته یاقوت حموی تاریخ‌ نویس قرن ششم و هفتم قمری، در فلسطین دفن کرد.

زندگینامه حضرت ادریس (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

ادریس یا خنوخ (یا همان الیاس) یکی از پیامبران است. قرآن او را یکی از پیامبران بزرگ لقب داده که به جایگاه والایی رسیده است. برخی از مفسران قرآن و تاریخ‌نویسان مسلمان ادریس را با اُخنوخ یا خَنوخ (جد حضرت نوح که در تورات نام او ذکر شده است) یکی دانسته‌اند.

 

برخی کلمه ادریس را مشتق از دروس و دراست دانسته و علت این نامگذاری را دانش بسیار یا ممارست او بر آموزش، ذکر کرده‌اند و گفته‌اند که او بیش‌تر از سی صحیفه را تدریس کرده است. برخی دیگر به اشتقاق کلمه «ادریس» از ماده «دروس» به ‌معنای پنهان شدن، معتقد بوده و علت این نامگذاری را پنهان شدن ناگهانی ادریس بیان کرده‌اند.

طبق نظر علامه حسن زاده آملی، ادریس همان الیاس است. از آنجا که ایشان را ظهور و غیبت بوده است، دو بار مبعوث شده اند؛ یکبار پیش از غیبت که ادریس نبی بود: واذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا و رفعناه مکانا علیا. (مریم، 58) و یکبار پس از زمان غیبتش که 365 سال بوده است و پس از آن به اسم الیاس ظهور فرموده است: و ان الیاس لمن المرسلین. (صافات، 124) طبرسی نیز در مجمع البیان از ابن مسعود نقل می‌کند که منظور از الیاس، ادریس است که جد حضرت نوح بوده است.

بعضی می‌گویند ادریس اسمی عجمی (غیر عربی) است و نمی‌تواند مشتق از دراست باشد. به قولی، ادریس همان هرمس است که در یونان باستان واسطه بین خدایان و انسان به حساب آمده است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان عنوان می‌کند که ادریس(ع) «هرمس» نیز نام داشته است برخی معتقدند که کلمه هرمس عربی ارمیس یونانی است، و ارمیس به زبان یونانی به معنای عطارد است.

جوادی آملی معتقد است که حضرت ادریس(ع) سرسلسلۀ بسیاری از انبیائی است که قبل از نوح مبعوث شدند. برخی معتقدند که میان ادریس(ع) و آدم(ع) ۵ نسل فاصله است. بعضی «منف» مصر را محل ولادت ادریس می‌دانند و برخی می‌گویند در بابل به دنیا آمده است. او در آنجا رشد کرد و شیث بن آدم که جد جد پدرش بود درس گرفت.

ادریس سومین پیامبر از پیامبران الهی می‌باشد که مأمور هدایت دودمان قابیل شده بود که به اعمال ناپسند می‌پرداختند و مشرک، می‌گسار و بت پرست بودند، او مردم را به حق و توحید دعوت کرده و از آنان می‌خواست از شریعت آدم و شیث پیروی کنند، نسبت به همدیگر با عدل و انصاف رفتار کرده و در مورد ضعیفان کوتاهی نکنند، برای جهاد با دشمنان دین آماده باشند و با پرداخت زکات به یاری فقرا بشتابند و روزه گرفتن در روزهای معهود را فراموش نکنند.

براساس روایات اسلامی ادریس نخستین کسی بود که جامه دوخت و قلم را برای نوشتن به کار بست و به دانش ستاره شناسی و حساب پرداخت. به‌ همین دلیل انسان‌ها در رشته‌های نجوم، هندسه، فلسفه، حساب، منطق و حکمت مدیون او هستند. شغل او خیاطی و مسجد سهله خانه او بود.

پیامبر(ص)، در پاسخ به سؤال ابوذر از تعداد کتاب‌هایی که خداوند نازل کرده است، فرمود: یک‌صد و چهار کتاب؛ پنجاه صحیفه بر شیث نازل کرد، سی صحیفه بر حضرت ادریس، بیست صحیفه بر حضرت ابراهیم و تورات و انجیل و زبور و فرقان. برخی معتقدند در مصحف ادریس(ع) از پیامبر گرامی اسلام(ص) با نام «بهائیل» یاد شده است.

در بخشی از این مصحف آمده است «هنگامی که خداوند ابلیس را تا روز موعود مهلت داد، به او فرمود: برای آن روز بندگانی را برگزیده و قلب‌هایشان را امتحان کرده‌ام. آنان دوستان من هستند. برای آنها پیامبر مصطفی و امینی چون مرتضی (علی) انتخاب کرده‌ام. پس مصطفی را پیامبر، و آنها (امت) را یاور و انصار قرار دادم. آنها امتی هستند که من برای پیامبرم مصطفی و امینم مرتضی اختیار کرده ام.»

 

معجزات و کرامات

ادریس، حضرت محمد(ص) را در شب معراج زیارت کرده و ایشان را «الاخ الصالح» نامیده است. ادریس(ع) یکی از ۲۶ پیامبری است که خداوند نام آنها را در قرآن کریم آورده است. قرآن کریم دوبار و در آیات ۵۶ و ۵۷ سوره مریم و همچنین آیات ۸۴ و ۸۵ سوره انبیاء از حضرت ادریس یاد می‌کند و او را پیامبری صدیق، صابر و صالح و دارای منزلتی والا می‌داند و از داخل شدن او در رحمت الهی خبر می‌دهد.

این در حالی است که در عهد عتیق از حضرت ادریس به طور عام و کلی یاد شده است و از او با عناوینی همچون «سلوک با خدا» و «زیستن با خدا» یاد شده است. برخی با توجه به آیات و روایات معتقدند که خداوند او را به بعضی از طبقات آسمان «چهارم یا پنجم یا ششم» بالا برده است و از این رو در قرآن آمده است: و رفعناه مکانا علیا. برخی دیگر گفته‌اند که خداوند روح او را میان آسمان چهارم و پنجم قبض نموده است. از امام باقر(ع) نقل شده است که منظور رفعت مکانی در خصوص حضرت ادریس نیست بلکه معنای رفعت در آیه رفعت مقام و مرتبه اوست.

یکی دیگر از ویژگی‌های ادریس(ع) عبادت هر روز و شب اوست در روایات آمده است که او زاهد و عابد بود و هر روز هزاران بار خدا را تسبیح می‌گفت. او روزها مشغول عبادت و تسبیح خداوند و برخی از شب‌ها استراحت می‌کرد. او همواره هنگام دوختن لباس به حمد، تسبیح، تکبیر و توحید خداوند مشغول بود به نحوی که بر اساس روایات اعمال یک روز او برابر با کردار اهل زمین در آن زمان بود.

وجود پاره‌ای از تفسیرهای عرفانی درباره زندگی حضرت ادریس نشان از توجه عرفا و متصوفه به داستان زندگی و سیر و سلوک او دارد. حضرت ادریس در متون عرفانی نمونۀ سالکی است که با قطع تعلقات از لذت‌های دنیایی و دست کشیدن از آمال و آرزوهای دنیا، پیش از مرگ به مرگ اختیاری مرده است.

ابن عربی با نگاه تاویلی، حضرت ادریس را نمونه‌ای از نفس مجردی می‌داند که نسبتی با خداوند دارد و معتقد است چنین نفسی قابل تقدیس است. اگر چه ابن عربی در برخی موارد حضرت ادریس و الیاس را دو نفر می‌داند اما از مجموع سخنان او نتیجه گرفته شده است که الیاس نام دوم ادریس است.

 

عروج ملکوتی

در خصوص عمر حضرت ادریس اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند که عمر ادریس در زمین حدود سیصد سال بود. در مورد پایان عمر یا پایان کار او بر روی زمین نیز اختلافاتی وجود دارد:

  1. طبق برخی روایات ادریس از میان پیروان خود صد نفر از برترین‌ها را برگزید و از میان صد نفر، هفتاد نفر و از میان هفتاد نفر ده نفر ‌و از میان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادریس با این هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نیاز با خدا پرداختند، آنها هم چنان با ادریس به عبادت الهی پرداختند تا زمانی که خداوند روح ادریس را به ملأ اعلی برد.
  2. برخی هم در مورد سرانجام حضرت ادریس گفته‌اند، چون او، گناهان فرزندان قابیل را دید از خداوند خواست که او را به سوی خود بالا ببرد و خداوند هم اجابت کرد و هم اکنون در آسمان چهارم یا ششم زندگی می‌کند. برخی گفته‌اند وی به آسمان چهارم رفت و در آنجا جان داد. درمقابل بعضی نیز معتقدند که او به صورت زنده وارد بهشت شد و هرگز از آن بیرون نیامد.

زندگینامه حضرت آسیه (س)

 

به نام آفریننده عشق

 

آسیه همسر فرعون در نجات حضرت موسی(ع) از رود نیل نقش داشت و به او ایمان آورد؛ اگرچه ایمان خود را پنهان کرد. پس از آنکه فرعون از ایمان او آگاه شد، بر اثر شکنجه، شهید شد.

 

آسیه دختر مزاحم بن عبید و همسر فرعون بود. برخی منابع قولی را نقل کرده‌اند که او از بنی‌اسرائیل بوده است. و حتی برخی او را عمه حضرت موسی دانسته‌اند. نام آسیه در قرآن نیامده است؛ اما مفسران منظور از امْرَأَتَ فِرْعَوْن را که دو بار در قرآن آمده، آسیه دانسته‌اند؛ بنابر آیه ۹ سوره قصص هنگامی که موسی را از آب گرفتند آسیه حاضر بود و فرعون را به زنده نگاه داشتن موسی ترغیب کرد.

همچنین در آیه ۱۱ سوره تحریم از آسیه، در برابر زنانی مانند همسران نوح و لوط که با وجود معاشرت با پیامبران، به خدا کفر می‌ورزیدند، به نیکی و به عنوان مَثَل یاد شده است. در این آیه آمده است که آسیه از خدا خواست خانه‌ای در بهشت برای او قرار دهد و او را از فرعون و قوم ظالمین نجات دهد: إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين.

بر اساس برخی آیات قرآن، آسیه با آن‌که در دربار فرعون می‌زیست اما به خداوند ایمان داشت؛ آسیه هنگامی که معجزه عصای موسی را دید به او ایمان آورد. او ایمان خود را از فرعون پنهان نگاه می‌داشت و هنگامی که فرعون از ایمان او آگاه شد، از او خواست تا از پرستش خدا دست بردارد، اما آسیه نپذیرفت و فرعون او را شکنجه کرد.

ناصر مکارم شیرازی با طرح این پرسش که چرا آسیه تقیه نکرد؟ در پاسخ بر دو عامل تأکید می ورزد:

  1. تقیه، در واقع تغییر شکل مبارزه است و در صورتى واجب است که بدون فایده مهمّى، اظهار عقیده جان انسان را به خطر بیندازد ولى گاهى عشق انسان به خداوند چنان شعله ور می ‏شود که رفتار و کردار و حرکات و سکنات او به روشنى نشانگر آن است، هر چند در گفتار آن را پنهان کند. عشق به خداوند چنان در قلب پاک آسیه شعله ور گردیده و سوداى رسیدن به حق به گونه‏ اى در جان و دل او شور افکنده بود که هیچ چیز نمی ‏توانست آن را پنهان کند.
  2. اظهار ایمان آسیه و شهادت او و بعد نقل و پخش این خبر، تأثیرگذارتر بود ولی اگر تقیه می کرد ایمان قلبی او تأثیر چندانی بر مردم نمی گذاشت. شهادت آسیه خود سند محکمى بر حقانیت موسی (ع) و باطل بودن ادعاى فرعون و باعث دلگرمى و روشن شدن چراغ امید در قلب و جان مؤمنان شد.

 

معجزات و کرامات

در برخی روایات دیگر از وی در کنار علی بن ابی طالب(ع)، مؤمن آل یاسین به عنوان کسانی که پیش از اسلام هرگز کفر نورزیدند، یاد شده است. در برخی روایات از آسیه در کنار مریم، خدیجه(س) و فاطمه(س) به عنوان برترین و سیده زنان عالم یاد شده است. البته در روایات دیگر فقط حضرت زهرا سیده زنان عالم معرفی شده است.

علامه طباطبایی بر این باور است که سیده زنان بودن هر چهار تن منافاتی ندارد با این‌که که در بین آنان یکی از دیگران برتر باشد. مرتضی مطهری، كامل‌ترين زنان جهان را بر اساس روایات اهل بیت علیهم السلام چهار نفر‏ شمرده که دو نفرشان آسیه و مریم در اُمم پيشين بوده‏ اند و دو نفر دیگر خدیجه(س) و فاطمه(س) در اسلام. او تأکید کرده که برترین زن کمال یافته، فاطمه(س) است.

بر پایه روایتی از امام صادق(ع) که در برخی منابع حدیثی شیعه آمده است، هنگام تولد حضرت زهرا(س) زنان قریش حضرت خدیجه(س) را تنها گذاشتند، خداوند زنانی را به سوی خدیجه فرستاد که حضرت مریم و آسیه از آن جمله بودند. در این رویات از آسیه به عنوان همنشین حضرت خدیجه(س) در بهشت یاد شده است. همچنین بر پایه روایتی دیگر هنگامی که حضرت خدیجه از دنیا رفت، حضرت فاطمه بهانه مادرش را گرفت، رسول خدا جایگاه خدیجه را در بهشت نشان فاطمه(س) داد که در کنار حضرت مریم و آسیه قرار داشت.

 

عروج ملکوتی

فرعون، دستور داد دست و پای او را به میخ‌هایی (اوتاد) بسته، بدنش را در آفتاب قرار داده و سنگ بزرگی بر سر او فرود آورند که در اثر همین شکنجه‌ها،‌ به شهادت رسید.

 

زندگینامه حضرت اسماعیل (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

اسماعیل از پیامبران الهی و فرزند ابراهیم‌ خلیل‌ و برادر اسحاق است. به اعتقاد بیشتر مسلمانان‌ او همان ذبیح است. همچنین بنا بر روایات اسلامی نسب‌ پیامبر اسلام به اسماعیل می‌رسد.

 

نام‌ وی‌ در لغت‌نامه‌ها غالبا غیر عربی و مرکب‌ از دو واژه «اسمع» و «ایل» (به‌ معنای‌ خدا را شنید) آمده است و گفته‌اند که‌ ابراهیم‌(ع‌) به‌ هنگام‌ درخواست‌ فرزند از خدا با این‌ کلمه‌ها آغاز سخن‌ می‌کرد. آرتور جفری‌ با پژوهشی‌ درباره این‌ نام‌، ریشه‌ای‌ کهن‌ برای‌ آن‌ یاد کرده است و نظایر آن‌ را در منابع‌ عبری‌، حبشی‌ و دیگر زبان‌های سامی‌ نشان‌ داده‌ است‌.

در منابع‌ روایی‌، در تفصیل‌ داستان‌ زندگی‌ اسماعیل‌ آمده‌ است‌ که‌ ساره همسر ابراهیم‌(ع)، چون‌ عقیم‌ بود و شوهرش‌ را علاقمند به داشتن فرزند دید، کنیز خود هاجر را به‌ همسری‌ او درآورد تا شاید بتواند، صاحب‌ فرزندی‌ شود. هاجر از ابراهیم‌ باردار شد و فرزندی‌ آورد که‌ او را اسماعیل‌ نام‌ نهادند.

اگرچه‌ در روایات‌ مختلف‌، درباره تولد اسماعیل‌ به‌ هنگام‌ پیری پدر، اتفاق‌ رأی وجود دارد، اما درباره سن‌ ابراهیم‌(ع) در آن‌ زمان‌ اختلاف‌ به‌ چشم‌ می‌خورد و گروهی‌ وی‌ را به‌ هنگام‌ ولادت‌ اسماعیل‌ ۹۹ ساله‌ دانسته‌اند.

نقل شده است که پس‌ از تولد اسماعیل‌، ساره‌ که‌ خود فرزندی‌ نداشت‌، نسبت به هاجر و فرزند او حس حسادت داشت، ولی‌ او نیز مدتی‌ بعد با بشارت‌ الهی‌ در سن‌ پیری‌ فرزندی‌ آورد که‌ او را اسحاق نامیدند. در روایات‌ آمده‌ است‌ ابراهیم‌ که‌ اسماعیل‌ را بسیار دوست‌ می‌داشت‌، یک‌ بار که‌ اسحاق‌ را بر دامان‌ خود داشت‌، با دیدن‌ اسماعیل‌ او را به‌ جای‌ اسحاق‌ نشاند.

این‌ امر آتش‌ غضب‌ ساره‌ را برانگیخت‌ و از حضور هاجر و فرزندش‌ نزد ابراهیم‌(ع) اظهار دلتنگی‌ کرد و شوهر را واداشت‌ تا آنان‌ را از منطقۀ شام دور سازد؛ آنگاه‌ از سوی‌ پروردگار به ابراهیم‌ فرمان داده شد تا هاجر و اسماعیل‌ را به‌ مکه ببرد.

بر پایه روایات‌ اسلامی‌، ابراهیم(ع)، هاجر و اسماعیل‌ را با خود برد و برای‌ پیمودن‌ راه‌، خداوند جبرئیل را راهنمای‌ آنان‌ قرار داد، تا آنکه‌ به‌ سرزمینی‌ بی‌آب‌ و علف‌ رسیدند که‌ همان‌ مکه‌ بود و سپس‌ جبرئیل‌، ابراهیم‌ را آگاه کرد که‌ وعده‌گاه‌ خداوندی‌ همانجاست‌. بعد از ورود به مکه، ابراهیم‌(ع)، همسر و فرزند را آنجا در امان‌ پروردگار بگذاشت‌ و راه‌ بازگشت‌ به سوی‌ شام‌ را در پیش‌ گرفت‌.

در ادامۀ داستان‌ آمده‌ است‌ که‌ وقتی آذوقۀ آن‌ دو تمام‌ شد، تشنگی‌ بر کودک‌ غالب شد و هاجر برای یافتن‌ آبی‌ که‌ عطش‌ فرزند را فرو نشاند، به‌ هرطرف می‌دوید و ۷ بار، مسیر صفا تا مروه (سعی بین صفا و مروه) را پیمود و هیچ‌ نیافت‌.

بار آخِر از کنار اسماعیل‌ صدایی‌ شنید و از ترس‌ آنکه‌ حیوانی‌ درنده‌ به کودک آسیبی برساند، به سوی‌ او دوید، اما با نهایت‌ شادمانی‌ متوجه‌ شد که‌ در زیر پای‌ کودک‌ آبی‌ جاری‌ شده است و این همان چشمه‌ای‌ که‌ بعدها با نام‌ زمزم شناخته‌ شد. در برخی‌ منابع‌، آن‌ آب‌ را، «چاه‌ اسماعیل» نیز خوانده‌اند.

از حوادث‌ مهم‌ در داستان‌ زندگی‌ اسماعیل‌، همراهی او با ابراهیم‌(ع) در ساختن‌ خانه کعبه است‌. درباره آیات‌ ۱۲۵ تا ۱۲۷ از سوره بقره که‌ به‌ برپایی‌ بیت‌ خدا و پیراستن‌ آن‌ از پلیدی‌ها توسط ابراهیم‌ و اسماعیل‌(ع) اشاره‌ دارد، روایات‌ اسلامی‌ به‌ تفصیل‌ این‌ داستان‌ پرداخته‌اند. در منابع‌ آمده‌ است‌ که‌ ابراهیم‌(ع) برای‌ به‌ جای‌آوردن‌ فرمان‌ الهی‌ درباره برپایی‌ کعبه‌ به‌ مکه آمد و اسماعیل‌ به‌ همراه‌ پدر دست‌ به‌ کار بنای‌ کعبه‌ شد.

حدیثی‌ مشهور از رسول‌ اکرم‌(ص) است‌ که‌ در آن‌، حضرت‌ خود را «ابن‌ الذبیحین» (اشاره‌ به‌ اسماعیل‌ و عبدالله بن عبدالمطلب) خوانده‌اند. در تفصیل‌ روایی‌ داستان‌ ذبح‌ چنین‌ می‌یابیم‌ که‌ پس‌ از بنای‌ کعبه‌، ابراهیم‌(ع) پس‌ از دریافت‌ فرمان‌ الهی‌ به‌ ذبح‌ در رؤیا، آن‌ را با فرزند مطرح‌ می‌سازد و او نیز به‌ امر الهی‌ گردن‌ می‌نهد.

در پرداخت‌ داستان‌ در روایات‌ آمده‌ است‌ که‌ ابلیس چون‌ آگاه‌ شد که‌ ابراهیم‌، همراه‌ فرزند برای‌ انجام‌ دادن‌ فرمان‌ راه‌ کوه‌ ثبیر را در پیش‌ گرفته‌اند، سعی‌ در فریفتن‌ اسماعیل‌ کرد و چون‌ توفیقی‌ نیافت‌، نزد هاجر رفت‌ و تلاشی‌ زیادی کرد تا او را فریب‌ دهد ولی موفق نشد. ابراهیم‌ و اسماعیل‌(ع) به بالای کوه‌ رسیدند و آنگاه‌ که‌ اسماعیل‌ پدر را در آن‌ کار نگران‌ دید، نگرانی‌ را از دل‌ او برد و رضایت خود به‌ اطاعت‌ فرمان‌ الهی‌ را گوشزد کرد.

پس‌ هنگامی‌ که‌ ابراهیم‌ کارد را بر گلوی‌ اسماعیل‌ نهاد، آوای‌ غیبی‌ او را از ادامۀ کار بازداشت‌. فرمان‌ آمد که‌ خداوند در مقابل‌ صبر و صدق‌ ایشان‌، گوسفندی‌ را فدیه‌ نهاده‌ است‌ و ابراهیم‌ را مأمور ساخت‌ تا گوسفند را به‌ جای‌ اسماعیل‌، قربانی‌ کند. داستان قربانی کردن اسماعیل در آیات ۱۰۰ تا ۱۰۷ سوره صافات ذکر شده است.

مطابق‌ روایات‌، نبوت او به جهت هدایت‌ جرهمیان‌، و نیز قبایل‌ یمانی‌ و عمالیق‌ بود. او در مدت‌ ۵۰ سال‌، در میان‌ ایشان‌ به‌ انجام رسالت‌ الهی‌ پرداخت‌ و آنان‌ را به‌ نماز و زکات فراخواند و از پرستش‌ بتان‌ بر حذر داشت‌؛ اما آنان به جز گروهی‌ اندک‌، در کفر خود پا برجای ماندند.

اسماعیل‌ پیش‌ از مرگ‌ وصیت‌ کرد تا دخترش‌ با عیصو (عیص‌) فرزند اسحاق‌ ازدواج‌ کند و نیز نبوت‌ را به‌ برادرش‌ اسحاق‌ سپرد. اسماعیل‌ که‌ در طی‌ سال‌ها عهده‌دار امور خانه کعبه‌ بود، سرپرستی کعبه‌ را به‌ فرزندش‌ نابت‌ سپرد.

در منابع‌ یاد شده‌، همچنین‌ اسماعیل‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از اجداد اصلی‌ عرب‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ و نسب‌ عدنان‌، نیای‌ بخش‌ وسیعی‌ از قبایل‌ عرب‌، به او باز می‌گردد؛ در حالی‌ که‌ اقلیتی‌ از منابع‌ کهن‌ نسب‌شناسی‌، نسب‌ تمامی‌ قبایل‌، حتی‌ اعراب‌ قحطانی‌ را بدو رسانیده‌اند و اسماعیل‌ را ابوالعرب‌ خوانده‌اند.

بر اساس چند روایت، اسماعیل‌ در کنار هود، صالح، شعیب‌ و حضرت محمد صلی الله علیه و آله یکی‌ از ۵ پیامبر عرب‌ معرفی‌ شده‌ و رسول‌ اکرم‌(ص) به‌ عنوان‌ فرد برگزیده‌ از ذریۀ او شناخته‌ شده‌ است‌.

 

معجزات و کرامات

نام‌ اسماعیل‌ ۱۱ بار در قرآن کریم‌ یاد شده‌ است‌ که‌ موضوعاتی‌ همچون‌ بنای‌ کعبه توسط ابراهیم‌ و اسماعیل‌(ع)، نزول‌ وحی به‌ وی‌ و نیز یاد او در کنار دیگر پیامبران‌ الهی‌، تولد او به‌ عنوان‌ عطیه‌ای‌ خدایی‌ به‌ ابراهیم و نیز ذکر صفات‌ نیک‌ وی از جمله این‌ یاد کرد است‌.

در آیه ۸۵ از سوره انبیاء، حضرت اسماعیل‌ در کنار پیامبرانی‌ چون‌ ادریس و ذوالکفل‌، از صابران‌ دانسته‌ شده‌ است‌ و برخی‌ از مفسران‌ سر نهادن‌ اسماعیل‌ برای‌ ذبح‌ را یکی‌ از نشانه‌های آشکار صبر او دانسته‌اند. برخی‌ از مفسران‌، «اسماعیل‌ صادق‌ الوعد» را همان اسماعیل‌ فرزند حضرت ابراهیم دانسته‌ و در توضیح‌ صدق‌ او در وعد، داستانی‌ آورده‌اند.

در بسیاری‌ از روایات‌، بشارت‌ الهی‌ درباره تولد فرزندی‌ «علیم» و «حلیم» برای ابراهیم‌ را که‌ در آیاتی‌ از قرآن کریم ذکر شده‌ است‌، مژده‌ به‌ تولد اسماعیل‌ دانسته‌ و او را دارنده این‌ صفات‌ شمرده‌اند.

 

عروج ملکوتی

منابع‌ روایی‌، عمرِ اسماعیل‌ را ۱۳۰ سال‌ و حتی‌ بیشتر نوشته‌اند که‌ پس‌ از مرگ‌، پیکر او در ناحیه حِجر در کنار مدفن‌ مادرش‌ هاجر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.