نوشته‌ها

زندگینامه حضرت عزیر (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

عزیر یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که نسبش به بنیامین فرزند حضرت یعقوب علیه‌ السلام می‌رسد.

 

«عُزَیر» همان عَزرا یا «اسدراس Esdras» است که به امر اردشیر اول، پادشاه هخامنشی، بقیه یهودیان مقیم ایران را به همراه خود به فلسطین آورد. اردشیر اول، او را تقویت کرد و وسائل این مهاجرت را برای وی فراهم ساخت. عزیر را احیا کننده تورات فراموش شده معرفی کرده‌اند.

به عزیر پیامبر وحی شد که بنی اسرائیل را به سوی حق و راه راست هدایت کن. وی اعلامیه را در بیت المقدس (بیت الله) برای مردم قرائت کرد. در این اعلامیه آمده بود: «ای آل یهود! تقوای الهی پیشه کنید و شریعت حضرت موسی علیه‌ السلام را به پا دارید تا خداوند شما را مورد رحمت قرار دهد، وگرنه، عزیر به شما اعلام خطر میکند که به دست سپاه بابل کشته و یا اسیر میشوید و اگر به تورات عمل نکنید، تمامی کتب موجود میان شما را جمع میکنند و در آتش میسوزانند».

چون خبر انتشار اعلامیه عزیر نبی به گوش یوتاتیم رسید، او دستور داد تا آن را پاره کنند و بسوزانند و عزیر را هر کجا یافتند، دستگیر کنند و به قتل برسانند. سرانجام همانطور که حضرت عزیر اعلام کرده بود، بخت النصر، پادشاه بابل، بیت المقدس را تسخیر و تمام اموال و جواهرات مردم را غارت کرد و یوتاتیم را دستگیر کرد و به بابل فرستاد و برادرش صِدقیا را به جای وی نشاند. صدقیا، ارمیای نبی را ۱۰ سال به زندان افکند، اما وی به دست بخت النصر از زندان آزاد شد و آل یهودا به اسارت به بابل رفتند. بخت النصر به عزیر احسان بسیاری کرد.

روزی حضرت عزیر پیامبر با سبدی پر از انجیر و انگور، سوار بر الاغش رهسپارِ شهرِ ویران شده بیت المقدس گشت. آن شهر ویران و سقف و دیوارهایش فرو ریخته بود. چون عزیر از تپه شهر بالا رفت و نگاهی به اجساد مردگان افکند، با خود گفت: چگونه این سرزمین دوباره زنده و آباد میشود؟ عزیر با دیگر با خود اندیشید که خداوند، چگونه مردگان را زنده خواهد؟! (عده ای از مفسرین احتمال میدهند این شک و تردید پیش از رسیدن به سن بلوغ بر وی عارض شده بود.)

خداوند او را صد سال به خواب عمیقی شبیه به مرگ تسلیم کرد. سپس خداوند او را از خواب بیدار کرد و از او پرسید: چه مدت خوابیده ای؟ گفت: یک روز یا اندکی از یک روز را در خواب بوده ام. (وی در اول روز به خواب رفته بود و وقتی بیدار شد، چند ساعت از روز میگذشت.) خداوند فرمود: چنین نیست؛ بلکه صد سال به خواب رفته بودی، به خوراک و آب خود بنگر که تغییر نکرده است، و همچنین به الاغت بنگر که در نتیجه گرسنگی مرده و از حالت اول خود خارج گردیده است. ما این کار را کردیم تا تو را آیتی قرار دهیم. به آن استخوان ها بنگر که چگونه آنها را برمی آوریم و بر آنها گوشت می پوشانیم. چون این مطلب بر او ظاهر شد، گفت: میدانم که خدای یکتا بر هر چیز تواناست.

نام عزیر پیامبر، فقط یک بار در قرآن مجید و آن هم در آیه ۳۰ سوره توبه آمده است و یک بار هم به صورت ضمنی در آیه ۲۵۹ سوره بقره (داستان خوابیدن و زنده شدن او و الاغش) به آن اشاره شده است. بنا بر روایت ابن عباس، جماعتی از یهود، عزیر را پسر خدا میدانستند و عده ای از آن جماعت در زمان رسول اکرم (ص) می زیستند. پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «غضب خدا بر یهود وقتی شدت گرفت که گفتند: عزیر پسر خداست…». با مرور زمان این عقیده یهودیان از میان آنها رخت بربست.

عالم پیر نصرانی به امام محمد باقر علیه‌ السلام گفت: از شما سؤالی می‌کنم که هرگز پاسخش را نتوانی گفت و آن سؤال این است: خبر دهید مرا از مردی که با عیال خود همبستر شد و سپس آن زن به دو پسر حامله گردید و هر دو (به صورت دو قلو) در یک ساعت متولد شدند و هر دو در یک ساعت از دنیا رفتند ولی یکی از آنها صد و پنجاه سال و دیگری پنجاه سال عمر کرد، آنها کیستند و قصه آنها از چه قرار است؟

امام فرمود: آن دو پسر، «عزیز» و «عُزَیر» بودند؛ آن دو در یک ساعت متولد شدند و با هم سی سال زندگی کردند، آنگاه خداوند «عُزیر» را قبض روح کرد و یک صد سال در صف مردگان بود، ولی «عزیز» همچنان در دنیا زندگی می‌کرد. پس از صد سال خداوند «عُزیر» را زنده کرد و او را دوباره به دنیا برگرداند و او بیست سال با برادرش «عزیز» زندگی کرد و سپس هر دو با هم در یک ساعت از دنیا رفتند، روی این حساب «عُزیر» پنجاه سال عمر کرد ولی «عزیز» صد و پنجاه سال عمر نمود.

 

معجزات و کرامات

در قرآن آمده است: عزیر چون از خواب صد ساله بیدار شد، دید که طعام و نوشابه اش (آب) تغییر نکرده است، ولی استخوان ها و مفاصل الاغش از هم گسسته است. آنگاه استخوان های حیوان بر هم سوار شد و زنده شد. چون عزیر به خانه خود بازگشت، پیرزنی (همان خدمتکار خردسالی که قبل از خواب صد ساله، در منزلش کار میکرد) را بر در خانه خود یافت که طراوت جوانی اش به کلی از میان رفته و حتی قوه بینایی را از دست داده بود.

از او پرسید: این خانه عزیر پیامبر است؟ پیرزن گفت: بله. آنگاه باران اشک از دیدگان بیفشاند و گفت: عزیر رفت و مردم او را فراموش کردند و پس از روزگاری، این اولین بار است که می شنوم تو نام عزیر پیامبر را میبری و سراغ خانه اش را میگیری. عزیر خود را به او معرفی کرد و گفت: خدا مدت صد سال مرا به جهان مردگان برد و اینک دوباره به عالم زندگانی باز آورد. زن در ابتدا از سخن او متعجب شد و ادعای او را انکار کرد.

سپس گفت: عزیر مردی صالح و مستجاب الدعوه بود و هر چه از خدا میخواست، حاجتش برآورده میشد. پس اگر تو همان عزیر هستی، از خدا بخواه تا مرا از بیماریها شفا بخشد و دیدگانم را بینا سازد. عزیر دعا کرد، بیدرنگ صحت و بینایی زن به او بازگشت. پس زن دست و پای او را بوسید و به سوی بنی اسرائیل رفت و اولاد عزیر را که به سن پیری رسیده بودند، از ماجرا با خبر ساخت و فریاد زد که خداوند، عزیر را که مدت صد سال از او خبری نبود، اکنون در سن جوانی و خرمی بازگردانیده است. پس عزیر به صورت مردی نیرومند نزد ایشان آمد، ولی قوم او را انکار کردند، و او را دروغگو خواندند، کتفش را باز کردند و خواستند او را امتحان کنند. از این رو، یکی از فرزندانش گفت: روی کتف عزیر، خالی بود که او را از دیگران متمایز میساخت.

کتفش را باز کردند و دیدند که همان خال به جای خود باقی است. یکی دیگر از فرزندان بزرگش برای اطمینان خاطر خود و رفع هر گونه شک و شبه های گفت: به ما خبر داده اند که از زمان بخت النصر و پس از سوزاندن تورات، جز عده اندکی تورات را از حفظ نداشتند و عزیر از جمله آن عده بود. اگر تو عزیر پیامبر هستی، آنچه را که از تورات محفوظ داری، برای ما بخوان. عزیر تورات را بدون کم و زیاد برایشان بخواند. از این رو، او را تصدیق کردند و با او به مصافحه پرداختند و مقدمش را گرامی داشتند، اما گروهی هم به او ایمان نیاوردند.

 

عروج ملکوتی

در دوره کنونی دو مکان به عزیر منسوب است. در شهر عیزریه در کرانه باختری رود اردن در کشور فلسطین قبری به وی منسوب است و در کنار آن مسجدی به نام عزیر قرار دارد. همچنین در شهر عماره در استان میسان در جنوب کشور عراق بارگاهی منسوب به عزیر وجود دارد.

زندگینامه حضرت ارمیا (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

ارمیای نبی یکی از پیامبران بزرگ بنی‌اسرائیل در دوره سقوط اورشلیم به‌ دست بُخْتُ نُصَّر می باشد. ارمیا ابن ‌حلقیا از پیامبران یهود در قرن ۶‌ـ‌۷ قبل از میلاد بوده که در قرآن به‌ طور صریح از او نامی به‌ میان نیامده است؛ ولی منابع تاریخی و تفسیری و روایی در ذیل برخی آیات از او یاد‌ کرده‌اند.

 

واژه «یرمیا‌=Jeremiah» در زبان عبری به‌معنای «رفعت یافته از سوی خدا، منصوب از سوی او، خدا تیر می‌افکند یا به زیر می‌اندازد» آمده است. ارمیا در عهد عتیق اهمّیت ویژه‌ای داشته است و کتاب مستقلی به نام او در اسفار تورات به چشم می‌خورد. او بنا به گزارش تورات در روستای عناتوت در نزدیکی اورشلیم (واقع در ۶ کیلومتری شرق بیت‌المقدس کنونی) از خانواده‌ای کهانت ‌پیشه به دنیا آمد.

سکونت خانواده او در منطقه‌ای موسوم به بنیامین، احتمالا نشان‌ دهنده انتساب وی به شاخه بنیامینی از بنی‌اسرائیل است. ارمیا در دوره افول آشوریان و به قدرت رسیدن بابلیان و رقابت آن دو امپراتوری با حکومت مصر می‌ زیسته است. ارمیا هم‌ زمان با پادشاهی یوشیا به نبوّت می‌ رسد.

یوشیا با دست یافتن به نسخه‌ای مفقود از شریعت موسی، تصمیم می‌ گیرد در یهودیه به اصلاحات گسترده مذهبی و فرهنگی و اجتماعی دست زند. گفت و گوها و مناجات‌ های ارمیا با خداوند در آغاز دوره رسالتش به این دوره مربوط می‌شود که در بخش‌ های نخست سِفْر او گرد آمده است.

او پادشاه و بزرگان یهود و عموم مردم را به‌دلیل نقض حکام روز شنبه و پرستش رب النوع خورشید و گناهان دیگر توبیخ‌ می ‌کرد. پیامبران دروغین از روی فریب در برابر انذارهای او، مردم را به امیدهای نابجا مژده داده، نعمت و آسایش را برای یهودیان در آینده نزدیک پیش ‌بینی می‌کردند. ازاین‌ روی ارمیا، به پیامبر شر لقب یافته بود و مردم از او بیزاری جسته، نفرینش می‌کردند.

گریه و اندوه فراوان او بر قومش از وی پیامبری گریان و اندوهناک به نمایش گذاشته است: «کاش که سر من آب بود و چشمانم چشمه اشک، تا روز و شب بر کشتگان دختر قوم خود می‌گریستم». رسالت ارمیا، پیام انتقام خدا از ملتی گناهکار است. در کتاب وی به احساس شدید مسؤولیت در برابر خداوند و گوهر پیوند انسان با خدا بر می ‌خوریم. پیام او، پیام معنویت و عرفان است.

داستان ارمیا با روایتی از حسن بصری آغاز می‌شود که درباره زهد و پارسایی او است. وی در این روایت، فرزند پادشاهی معرّفی شده که به رغم اصرار پدر، از ازدواج پرهیز می‌کرده و به کناره ‌گیری از مردم تمایل داشته است تا آن که سرانجام وحی الهی بر او نازل شد.

ارمیا از ناتوانی خویش در انجام این مسؤولیت بزرگ به خدا شکوه می‌برد و از او یاری می‌خواهد. خداوند از قدرت بی‌ نهایت خویش و اراده بی‌تغییر خود و حمایت مدامش از ارمیا و همراهی‌اش با او در انجام این مسؤولیت یاد می‌کند و پس از گناهان و فساد اقشار گوناگون بنی‌ اسرائیل از پادشاهان، کاهنان، عابدان و… سخن گفته، سرانجام از عذاب سخت خویش با فرستادن پادشاهی ستمگر برای تخریب اورشلیم خبر می‌دهد.

ارمیا با شنیدن این پیام، فریاد می‌کشد و پیراهن پاره می‌کند و خاکستر بر سر می‌فکند و به سان روایت توراتی، به بدبختی خویش نفرین می‌فرستد. خداوند بر حال وی تأسف خورده، به او دلداری می‌دهد که عذاب خود را پیش از رضایت ارمیا بر آنان فرو نفرستد تا آن که مدّتی بعد بر گناهان و طغیان بنی‌اسرائیل افزوده، و بُخت نُصَّر به‌سوی اورشلیم روانه می‌شود. در همین هنگام، فرشته‌ ای در لباس آدمی نزد ارمیا آمده، از او درباره خانواده ناسپاس خویش که پاسخ همه محبّت‌ هایش را به دشمنی داده‌اند، شکایت می‌برد.

ارمیا پس از دو بار سفارش به مدارا و نرمی، بار سوم که از فساد و آلودگی اخلاقی آن خانواده باخبر می‌شود، خشم آن شخص را از روی حق و عدل می‌شمرد و بر آنان نفرین فرستاده، عذاب خداوند را برایشان می‌خواهد. در همین آن، صاعقه‌ای بر بیت المقدس فرود می‌آید و آن را به آتش می‌ کشد و خداوند ارمیا را از حقیقت ماجرا آگاه می‌ سازد. در این هنگام، ارمیا میان پرندگان آسمان به پرواز آمده، سپس دیگر حوادث هجوم بُختُ نُصَّر رخ می‌دهد.

 

آن‌ گاه خداوند او را ۱۰۰ سال می‌ میراند؛ سپس دوباره در دوره بازگشت بنی‌اسرائیل از تبعید بابل و آبادی مجدّد اورشلیم به حیات باز ‌می‌گرداند: «فَاَماتَهُ الله مِائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کم لَبِثتَ قالَ لَبِثتُ یومـًا اَو بَعضَ یوم‌…». در روایتی از وهب‌ بن منبه پس از نقل ماجرای مذکور، برای ارمیا حیاتی طولانی قائل شده و او را هم ‌چنان زنده شمرده‌اند.

نقل ‌شده که آیات مورد بحث، درباره عزیر هستند. فیض کاشانی برای حل تعارض روایات، احتمال داده که ماجرای مذکور به‌طور جداگانه درباره هر ‌یک از عزیر و ارمیا اتّفاق افتاده است. برخی نیز با استناد به سیاق آیات که درباره منکران رستاخیز است، آیه مزبور را مربوط به انسانی کافر و نه پیامبری مؤمن شمرده‌اند.

بنا به برخی روایات سنی و شیعی، ارمیا پس از خراب شدن بیت‌ المقدس یا هنگام بازگشت از مصر، با مقداری آب و غذا به راه می‌افتد و در گوشه‌ای بیرون شهر با نگاه به خرابه ‌های آن از خود می ‌پرسد: چگونه خداوند این شهر یا این جمع مردگان را پس از مرگ و نابودی دوباره برپا می‌دارد: «اَو کالَّذی مَرَّ عَلی قَریة و هِیَ خاوِیةٌ عَلی عُروشِها قالَ اَنّی یحیی هـذِهِ اللّهُ بَعدَ مَوتِها»

ماجرای حمله بُختُ نُصَّر در روایات اسلامی، به‌ طور معمول در سوره اسراء نقل می‌ شود: «و‌قَضَینا اِلی بَنی اِسرءیلَ فِی الکتـبِ لَتُفسِدُنَّ فِی‌الاَرضِ مَرَّتَینِ… فَاِذا جاءَ وَعدُ اُولـهُما بَعَثنا عَلَیکم عِبادًا لَنا اولی بَأس شَدید…فَاِذا جاءَ وَعدُ الأخِرَةِ لِیسوءوا وُجوهَکم‌…».

در این آیات، از دو دوره افساد بنی‌ اسرائیل و دوبار انتقام الهی از آنان یاد‌ شده است. برخی، دوره نخست افساد را به زندانی ساختن ارمیا و کشتن زکریا مربوط دانسته، و عده‌ای دیگر، دوره دوم را مربوط به حبس و شکنجه ارمیا شمرده‌اند.

قرطبی، ذیل آیه ۱۱ انبیاء «و‌ کم قَصَمنا مِن قَریة کانَت ظالِمَةً» ارمیا را پیام آور نزول غضب خداوند بر عرب‌ های حجاز می‌داند. آنان که طغیان و فساد را به سر حد نهایی رسانده و پیامبرشان را کشته بودند، مورد غضب خدا قرار گرفتند و ارمیا از سوی خدا نزد بخت نُصَّر آمده و او را برای انتقام از ایشان به آن دیار می ‌فرستد.

خداوند پیش از حمله بخت نُصَّر به ارمیا مأموریت می‌دهد که معد بن عدنان، جد پیامبر را از جزیرة‌العرب خارج سازد. به ماجرای نجات معد بن‌ عدنان به ‌گونه‌ای افسانه وار و گسترده در منابع اسلامی توجه شده است و او را در زمره پیامبرانی بر شمرده‌اند که مژده ظهور پیامبر اسلام را داده‌اند.

 

معجزات و کرامات

برخی منابع کلامی شیعه در اثبات عقیده رجعت، به ماجرای زنده شدن هزاران نفر از بنی‌ اسرائیل پس از مرگ ناگهانی استدلال و ارمیا را پیامبر آنان معرّفی کرده‌اند. شیخ صدوق از این ماجرا چنین حکایت می‌کند: آنان که از بیماری طاعون رنج می‌بردند، برای رهایی از آن، همگی از شهر خارج شده، به ساحل دریا پناه می‌برند.

آنگاه فرمان مرگ از سوی خداوند بر آنان فرود می‌آید، سپس ارمیا با گذر از جمع مردگان به خداوند روی کرده و از او حیاتی دوباره را برای آنان خواستار می‌شود و بدین ترتیب، همگی به حیات باز‌ می‌ گردند. در منابع دیگر، نام این پیامبر، حزقیل یاد‌شده است.

 

عروج ملکوتی

در برخی منابع اسلامی به جریان سنگسار شدن وی به‌ وسیله یهودیان مصر یا عرب‌ های حجاز اشاره، و روز شهادت او نیز در برخی منابع شیعی، ۲۳ ذی‌ قعده دانسته شده است. آرامگاه این پیامبر در استان سمنان، روستای ارمیان قرار دارد.

زندگینامه حضرت خالد بن سنان (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

خالد بن سِنان عَبْسی، از شخصیت‌هایی که در دوره فترت می‌زیسته است. او از پیروان حضرت ابراهیم و بنا بر قول برخی پیامبر بوده است.

 

زمان دقیق حیات او مشخص نیست؛ اما چون دخترش با پیامبر اسلام (ص) دیدار داشته احتمالا اندکی پیش از ظهور اسلام می‌زیسته است، چنانکه او را معاصر انوشیروان (۵۳۱ـ۵۷۹) دانسته‌اند.

در منابع اسلامی نقل شده که پیامبر اکرم(ص) او را « پیامبری که قومش او را ضایع ساختند» نامیده است. در منابع پیش از اسلام هم به نار الحرّتین مشهور بوده و از جانب خدا مأموریت داشت آتشی را که اعراب می‌پرستیدند از بین ببرد. درباره نبوت وی، در میان علما اختلاف است.

وی فرزند غَیث بن مَریطة بن مَخزوم، از خاندان بنوعَبْس بن بَغیض بود. از جمله گفته شده است که در جریان بیعت زنان مدینه با رسول خدا (ص)، پیامبر (ص) از پیرزنی به نام محیاة به گرمی استقبال کرد و فرمود:

او دختر برادر من و دختر پیامبری است که قومش او را ضایع ساختند‌.

همچنین از دختر وی نقل شده که خالد سوره توحید را پیش از پیامبر اسلام (ص) تلاوت می‌کرده و به مضامین آن اعتقاد داشته و بنابر نقلی به ظهور پیامبر اسلام (ص) بشارت داده است. برخی معاصران نیز نوشته‌اند که خالد از حنفای سرزمین حجاز و معتقد به توحید و معاد بوده است.

در منابع شیعی نیز اقوال و آرای متفاوتی درباره نبوت خالد وجود دارد. کلینی و ابن بابویه حدیث پیامبر درباره خالد را آورده‌اند و ابن بابویه به مناسبت بحث از معنای فترت، از خالد بن سنان یاد کرده و او را پیامبری دانسته که کسی منکر وجود او نیست و حتی گفته که میان بعثت او و بعثت پیامبر اسلام پنجاه سال فاصله بوده است. مجلسی پس از نقل همه گزارش‌ها درباره خالد نتیجه گرفته که اخبار دلالت کننده بر نبوت او بیشتر و قوی‌تر است.

 

معجزات و کرامات

بنابر این گزارش‌ها خالد از جانب خدا مأموریت یافت تا این آتش را که بسیار عظیم و خطرناک بود و جماعتی از عرب آن را می‌پرستیدند از بین ببرد. وی با حفر چاهی این آتش را مهار کرد و سپس خود در آن داخل شد و آن را به طور کامل نابود ساخت.

از برخی نقل‌های تفصیلی‌تر برمی‌آید که خالد این کار را به منظور ایمان آوردن قومش انجام داده و در واقع معجزۀ نبوت او بوده، چنانکه در منابع به معجزه بودن آن تصریح شده است. ظاهرا ده نفر از جمله سلیط بن مالک بن زهیر، خالد را در انجام این کار یاری دادند. این ماجرا با تفاوت‌هایی در منابع حدیثی شیعه و سنی ذکر شده است.

در منابع، کرامات و خوارق عادات دیگری نیز به خالد نسبت داده‌اند، از جمله اینکه نسل پرنده‌ای عجیب به نام عنقا، که خوراکش کودکان انسان بود و برای مردم مزاحمت ایجاد می‌کرد، با دعای خالد از بین رفت.

همچنین گفته‌اند که وی هنگام مرگ به قومش وصیت کرد که سه روز پس از دفن او بر سر قبرش حاضر شوند و با دیدن چهارپایانی در اطراف قبر، آن را نبش کنند تا وی برخیزد و آنها را از وقایع آینده تا روز قیامت (یا احوال پس از مرگ و قبر و برزخ) آگاه سازد. قوم پس از دیدن نشانه‌ها تصمیم به نبش قبر گرفتند، اما جماعتی از خاندان وی، از جمله فرزندش عبدالله، مانع از انجام این کار شدند زیرا آن را مایه ننگ و بدنامی خاندان خود می‌دانستند.

به نقل از ابن عباس، پیامبر اکرم (ص) فرموده بود اگر قبر خالد را نبش می‌کردند، آنان را از نبوت من و امور مسلمانان باخبر می‌ساخت. در برخی تفسیرهای شیعه گفته شده هلاک اصحاب ابرهه، که در سوره فیل ذکر شده، از معجزات پیامبر آن زمان (احتمالا خالد بن سنان) بوده است.

 

عروج ملکوتی

درباره مرگ خالدبن سنان اخبار مختلفی وجود دارد. گفته می‌شود قبر او در مشهد النور، در شهر مَنبِج قرار دارد.

زندگینامه حضرت جرجیس (ع)

 

به نام آفریننده عشق

 

جِرْجیس نبی، بنابر برخی منابع اسلامی، پیامبری بوده که پس از حضرت عیسی(ع) و پیش از اسلام ظهور کرده است و براساس برخی منابع دیگر، بنده شایسته خدا دانسته شده که ایمان خود را پنهان می‌کرد.

 

جرجیس، سن ژرژ، سنت جورج یا گئورگ، مطابق منابع مسیحی سربازی از ارتش امپراتوری روم در سده های سوم و چهارم میلادی بود که به دلیل دست نکشیدن از ایمان خود به مسیحیت کشته شد. جرجیس در مسیحیت قدیس محسوب می‌شود. وی همچنین از شاگردان حواریون عیسی معرفی شده است.

او در منابع اسلامی پیامبر محسوب می‌شود. ابن بابویه و قطب راوندی از ابن‌عباس روایت کرده‌اند، که حق تعالی، جرجیس را پیامبر گردانید و او را به سوی پادشاهی که در شام بود (به نام داذانه) فرستاد. در جهان مسیحیت افسانه‌هایی چون کشتن اژدها به او نسبت داده شده‌ است. همچنین او را حامی بعضی شهرها و کشورهای مسیحی دانسته‌اند. مطابق روایتی متعلق به سده ششم میلادی، اصل وی از لد در فلسطین بوده‌ است.

جرجیس در منابع تاریخی اهل فلسطین یا روم معرفی شده است. او به بازرگانی و تجارت اشتغال داشته است و بسیار سخاوت‌مند بود و بارها اموال خود را به نیازمندان بخشید. جرجیس در ۱۶ سالگی به پیامبری می‌ رسد. جرجیس از پیامبران دوره فترت پس از عیسی بوده‌ است نه رسول و مبلغ دین عیسی و با واسطه از شاگردان حواریون بوده‌ است.

ظهور وی در ارمنستان به سال ۳۲۹ میلادی بوده‌ است. وی نبی بوده در روزگار داذانه ملک موصل (اقلیمی بین شام و عراق و خراسان (نیشابور) و آذربایجان) که بتی بنام افلون داشتند. تیرداد، برادر جرجیس، بت‌پرست و دشمن وی بوده و پس از پدر به حکومت می‌رسد. جرجیس برای تسهیل تبلیغ و دستگیری فقرا تجارت و مسافرت می‌کرده‌ است.

جرجیس بنابر برخی نقل‌ها برای هدایت پادشاه بت‌پرست و ستمگر شام به آن‌جا رفت. در مقابل، برخی منابع دیگر معتقدند وی به قصد حفظ ایمان خود به وسیله اهدای اموال به سوی شام و حاکم آن حرکت کرده است. جرجیس پس از دیدار با پادشاه شام، وی را به پرستش خدا و ترک بت‌پرستی دعوت کرد. پادشاه پس از مخالفت جرجیس با تعظیم بت‎ها، دستور شکنجه و قتل وی را صادر نمود.

جرجیس شغل بازرگانی داشت و از این طریق به مستمندان کمک می‌کرد. وی در بذل مال بی‌دریغ بود، چندانکه گاهی خود تهیدست می‌شد و سپس به کسب و کار می‌پرداخت و مال به دست می‌آورد. در واقع، او برای صدقه دادن کار می‌کرد وگرنه فقر را بیشتر دوست می‌ داشت.

 

معجزات و کرامات

وی برای جلب رضایت داذانه ( پادشاه جبار موصل)، که مشرکان را در آن سرزمین بر او مسلط نکند، مال فراوان به همراه خود برد تا به او هدیه دهد، اما متوجه شد که داذانه بت‌پرست است و مردم را به سجده کردن بر بتی به نام اِفّلون وا می‌دارد؛ از این‌ رو، مالی را که با خود برده بود، بین مردم تقسیم کرد و او را به ترک بت‌پرستی دعوت نمود.

داذانه هم متقابلا جرجیس را به بت‌پرستی خواند و بین آن دو مجادله‌ای درگرفت و سرانجام پادشاه، جرجیس را مخیر کرد که یا تن به شکنجه دهد یا در مقابل افّلون (بت) سجده کند. جرجیس سجده نکرد و از این‌ رو، چند بار شکنجه و سپس به حبس همراه با شکنجه محکوم شد، اما به کمک فرشته‌ای نجات یافت و نزد داذانه بازگشت و این‌ بار داذانه او را به شکلی وحشیانه به قتل رساند ولی جرجیس این بار، به امر خدا، زنده شد.

بار بعدی داذانه دوباره او را به قتل رساند و جرجیس کشته شد. در این میان، همسر داذانه، با دیدن حالات جرجیس، ایمان آورد و به همین جرم به دستور داذانه به قتل رسید. در مجموع ۳۴۰۰۰ تن به جرجیس ایمان آوردند که همگی کشته شدند. در مراحل حبس و شکنجه جرجیس، معجزات و کرامات چندی روی داد، از جمله زنده شدن گاو مرده، سبز شدن گیاهان خشکیده، زنده شدن مردگان و شفا یافتن نابینا.

در احادیث، جرجیس با عنوان «شهید»، و «سیدالشهدا» خوانده شده‌ است. پاره‌ای از ویژگیهای جرجیس، از جمله صبر و شکیبایی، تحمل انواع شکنجه و بت‌شکنی، با ویژگی های مشابهی در شخصیت علی بن ابیطالب علیه السلام تطبیق داده شده‌ است. در برخی از دعاها نیز به نام جرجیس اشاره شده‌ است.

 

عروج ملکوتی

جرجیس، پس از کشته شدن همسر داذانه، به درگاه خدا دعا کرد و برای خود رفع بلا و مرگ، و برای داذانه و قومش عذاب و نابودی درخواست کرد. خدا دعای او را اجابت کرد و بدین ترتیب، مرگ چهارم و ابدی نصیب جرجیس گردید. آخرین محل اقامت و تبلیغ جرجیس در شام بوده که در آنجا به شهادت رسیده و دفن شده‌ است.

مناظره امام باقر با اسقف مسیحیان

 

به نام آفریننده عشق

 

نقل شده است هشام بن عبدالملک، امام باقر(ع) را به شام فراخواند. امام پس از سفر به شام، در اجتماعات مردم شرکت می‌کرد و به پرسش‌های آنان پاسخ می‌داد. روزی امام مشاهده کرد که نصاری به کوهی در آن منطقه می‌روند.

امام از اطرافیان پرسید: آیا امروز عید آنان است؟ گفتند: نه؛ آنان هر سال در این روز نزد عالمی دانا از نصاری که اصحاب حواریون عیسی(ع) را درک کرده می‌روند و پرسش‌های خود را از او می‌پرسند. امام سر خود را پوشاند و با همراهان خود به آن کوه رفت و در میان نصاری نشست.

 

اسقف نگاهی به جمعیت حاضر کرد و چون سیمای امام باقر(ع) توجه او را به خود جلب نمود، روبه امام کرد و پرسید: از ما مسیحیان هستی یا از مسلمانان؟

امام(ع) فرمود: از مسلمانان.

اسقف:از دانشمندان آنان هستی یا افراد نادان؟

امام(ع): از افراد نادان نیستم.

اسقف: اول من سوال کنم یا شما می‌پرسید؟

امام(ع): اگر مایلید شما سوال کنید.

اسقف: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می‌کنید که اهل بهشت غذا می‌خورند و می‌آشامند ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این دنیا وجود دارد؟

امام(ع):

بلی، نمونه روشن آن در این جهان جنین است که در رحم مادر تغذیه می‌کند ولی مدفوعی ندارد.

اسقف:عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟!

امام(ع):

من چنین نگفتم، بلکه گفتم از نادانان نیستم!

 

اسقف سوال دیگری درباره میوه‌ها و نعمت‌های بهشتی به این مضمون پرسید:

به چه دلیل عقیده دارید که میوه‌ها و نعمتهای بهشتی کم نمی‌شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده کاهش پیدا نمی‌کنند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده‌های این جهان می‌توان برای این موضوع پیدا کرد؟

امام(ع):

آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی‌شود.

سؤالی دیگر می‌پرسم. به من خبر بده از ساعتی که نه از شب است نه از روز.

امام باقر(ع):

آن همان ساعت بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است که در این ساعت گرفتاران آرامش می‌یابند.

با شنیدن این جواب نصرانی فریادی کشید و گفت: یک مسئله باقی است. قسم به خدا که هرگز نتوانی جواب آن را بدهی.

امام فرمودند:

مسلما قسم دروغ خورده ای.

 

دانشمند نصرانی: به من از دو مولود خبر بده که در یک روز به دنیا آمدند و در یک روز از دنیا رفتند در حالی که یکی پنجاه سال عمر کرد و دیگری صد و پنجاه سال.

امام باقر(ع):

آنان عزیر و عزیره بودند و چون به ۲۵ سالگی رسیدند، عزیر سوار بر درازگوش خود از قریه انطاکیه می‌گذشت که دید به کلی ویران شده است، گفت: چگونه خداوند این قریه را بعد از نابودیش دوباره زنده می‌کند؟
با آنکه خداوند او را برگزیده بود و هدایتش کرده بود، وقتی چنین سخنی گفت خداوند بر او خشم گرفت و او را به مدت صد سال میراند به خاطر سخن ناشایستی که گفته بود و دوباره او را با درازگوش و غذا و نوشیدنیش زنده کرد.
پس نزد عزیره بازگشت ولی عزیره برادرش را نشناخت، اما مهمان او شد. فرزندان عزیر و فرزندان فرزندانش به نزد او می‌آمدند در حالی که او خود جوانی ۲۵ ساله بود. عزیر پیوسته از عزیره و فرزندانش یاد می‌کرد و خاطراتی از آنها نقل می‌نمود و می‌گفت آنان هم اکنون پیر شده‌اند.
عزیره که ۱۲۵ ساله بود گفت: من جوانی در ۲۵ سالگی ندیدم که از جریان بین من و برادرم در ایام جوانی ما داناتر باشد، تو‌ ای مرد! آیا از اهل آسمانی یا از زمین؟
عزیر گفت:‌ ای عزیره من عزیرم که خداوند بر من خشم گرفت و به خاطر سخن ناهموارم صد سال میراند تا هم مجازاتم کرده باشد و هم بر یقینم بیفزاید و این همان درازگوش و غذا و نوشیدنی من است که با آن از منزل خارج شده بودم و اکنون خداوند مرا به همان صورت اعاده کرده است. عزیره سخنانش را پذیرفت. پس عزیر ۲۵ سال دیگر با آنان زندگی کرد و بعد هر دو در یک روز از دنیا رفتند.

 

اسقف هر سوال مشکلی به نظرش می‌رسید همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: «‌مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به اینجا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند!! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!». این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.

این جریان به سرعت در شهر دمشق پیچید و موجی از شادی و هیجان در محیط شام بوجود آورد. هشام بجای این که از پیروزی افتخارآمیز علمی امام باقر(ع) بر بیگانگان خوشحال شود، بیش از پیش از نفوذ معنوی امام بیمناک شد و ضمن ظاهرسازی وارسال هدیه برای آن حضرت پیغام داد که حتما همان روز دمشق را ترک گوید.

نژاد فرازمینی لایران

 

به نام آفریننده عشق

 

نکته: نوشته زیر صرفا ترجمه ای از مقالات خارجی است و محتوای آن رد یا تایید نمی شود.

امروز قرار است در مورد Lyrans صحبت کنیم. ما می‌خواهیم اطلاعات اولیه‌ ای در مورد زیرگروه‌های مختلفی که در نژادهایشان وجود داشته‌ اند به شما بدهیم و به شما اجازه دهیم دیدگاه گسترده‌ تری به شما منعکس می‌شود. بر دنیای تو سپس تمدن های وگان را وارد خواهیم کرد، زیرا آنها در شکل گیری برخی از نژادهای کهکشانی دیگر نیز نقش دارند.

بنابراین، با شروع با Lyrans (به ترتیب زمانی به عقب برمی گردیم)، اولین بیان فیزیکی که می تواند Lyran در نظر گرفته شود تا حدودی کوچک است، در واقع کوچکتر از انسان معمولی فعلی شما. اما با رشد فرهنگ، همانطور که تجربیات و ساختار ژنتیکی آنها شروع به تغییر کرد، ویژگی های فیزیکی آنها نیز شروع به گسترش کرد.

 

غول های لایران

ما برخی از گروه‌های اولیه را که در اکتشافات فضایی بسیار فعال بودند را به شما معرفی می‌کنیم، زیرا این گروه‌ها بیشترین اهمیت را برای شما دارند، زیرا آن‌ها گروه‌ هایی هستند که احتمالا با آنها تماس داشته اید. اول ژنوتیپی است که ما آن را غول های لیران می نامیم.

این موجودات (البته مانند شما فیزیکی) که در تراکم سوم و چهارم وجود داشتند، از نوع قفقازی بودند. آنها عمدتا از پوست روشن، چشمان روشن و موهای روشن بودند. تیره ترین موها قهوه ای متوسط ​​است که تا حدودی غیرعادی بود.

بدن فیزیکی را می توان به مزومورف تشبیه کرد که اساسا دارای بدنی متعادل و عضلانی است. قد آن بسته به گروهی از موجودات مورد بحث ما بین شش تا نه فوت (1.8 تا 2.7 متر) است که کوچکترین آنها در محدوده شش فوتی (مونث و همچنین نر) قرار دارد.

این موجودات در برخی از اساطیر یونان و در برخی از داستان های کتاب مقدس به عنوان غول ها منعکس شده است. این یکی از گروه هایی است که تمدن شما هنوز در مورد آن حافظه سلولی دارد.

 

لایران های مو قرمز

نژاد دیگری نیز وجود دارد که از این نژاد غول پیکر منشعب شده است، Lyrans مو قرمز. رنگ موهایشان قرمز تا بلوند توت فرنگی بود. رنگ پوست بسیار بسیار روشن است. این موجودات در قرار دادن پوست خود در معرض فرکانس های خاصی از نور طبیعی، به دلیل سیاره ای که از آن سرچشمه می گیرند، مشکل داشتند.

برخی از اینها نیز از نظر قد غول پیکر بودند، اگرچه برخی از آنها با اندازه متوسط ​​انسانی بودند. رنگ چشم عموما نسبت به آنچه که اکنون سبز می‌دانید روشن بود، اگرچه رنگ سبز با کیفیتی متفاوت از آنچه در دنیای خود می‌بینید است. این موجودات از اولین پیشگامان Lyran بودند. (پیونیرز کلمه بسیار مهربانی است، زیرا دنیاهای زیادی وجود دارند که مو قرمزها را مهاجمان، غارتگران و ویرانگرهای اساسی ژنوتیپ لیران می دانند).

 

توضیحات مختلف در مورد سایر بیگانگان موجود در کیهان را از اینجا می توانید بخوانید.

چرا این همه دین وجود دارد؟

 

به نام آفریننده عشق

 

گوهر مشترک دین همه شریعت های الهی، اسلام است که همان تسلیم بودن در برابر خداست. بی شک همه ادیان الهی در اصول دین، یعنی توحید، نبوت، و معاد و در اصول اخلاقی و کلیات احکام فردی و اجتماعی مشترک اند.

 

راز تعدد  شرایع

شریعت های گوناگون، متناسب با استعداد و شرایط زندگی انسان ها و مقام انبیای الهی شکل می گیرند. همه شرایع در اصول مشترک اند و با هم اختلافی ندارند، اما در بعضی احکام به مقتضای زمان با هم تفاوت دارند و شریعت بعدی، شریعت پیشین را در آن مورد نسخ می کند.

از آنجا که دین اسلام آخرین و کامل ترین شریعت است، قوانین اساسی آن نیز جاودانه است. قرآن و روایات نیز جاودانه بودن احکام و قوانین اساسی اسلام را به صراحت بیان می دارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام وی نیز تا روز قیامت حرام.

 

عالمان اسلام افزون بر منابع غنی و سر شار دینی با در اختیار داشتن ابزارهایی می توانند حکم هر مسئله را مشخص نمایند:

1. حجیت حکم عقل : با اعتبار بخشی به احکام صحیح عقلی هم طراز با حجیت قران و روایات حکم مسائل را تعیین می کند.

2. قاعده اهم و مهم : از آنجا که احکام اسلامی، تابع مصالح و مفاسد است و از سویی مصلحت و مفسده چیزها نیز یکسان نیست، عالمان اسلامی در برخی موارد باید مصالح و مفاسد را با هم بسنجند و مصلحت کم اهمیت تر را فدای مصلحت مهمتر نمایند.

3. گشوده بودن باب اجتهاد: عالمان دین با استفاده از قرآن، روایات، اجماع، عقل، در پرتو اجتهادِ زنده، پویا و مستمر حکم مسائل جدید را استنباط می کنند.

4. پیروی از قواعد حاکمه فقهی: یعنی قواعدی که بر تمامی احکام و مقررات اسلامی چیره اند و بر همه آنها حکومت می کنند. مثل قاعده « نفی ضرر»

 

دیدگاه هایی را که برای پاسخ به کثرت گرایی دینی و گوهر مشترک شکل گرفته اند کدامند؟

1. انحصار گرایی (حقانیت و نجات بخشی مطلق یک دین):

بر اساس این دیدگاه تنها یک دین حقانیت کامل دارد و بقیه مذاهب هرچند ممکن است از حقانیت بهره ای داشته باشند، حق مطلق نیستند و پیروان واقعی آن دین حقیقی نیز به طور مطلق اهل نجات اند، اما پیروان سایر مذاهب چنین فرجامی ندارند.

2. شمول گرایی

شمول گرایی بر آن است که یک دین خاص حق مطلق است و پیروان آن نجات می یابند، اما پیروان مذاهب دیگر نیز به اندازه انطباق با دین حق می توانند اهل نجات باشند خاستگاه این نگرش، جهان مسیحیت است.

3.کثرت گرایی

بر اساس دیدگاه کثرت گرایی همه مذاهب هم زمان از حقانیت و نجات بخشی یکسان برخوردارند. این دیدگاه، آموزه های گوناگون و گاه متناقض همه مذاهب را به طور یکسان صحیح و همچنین پیروان همه مذاهب را اهل نجات می داند. در جهان غرب، جان هیک یکی از صاحب نظران در قلمرو فلسفه دین، مدافع و مروج این دیدگاه است.

 

تحریف کتاب‌های آسمانی

تحریف کتاب‌های آسمانی به معنای تغییر الفاظ و سوء تعبیرهایی است که در برخی کتاب‌های آسمانی روی داده است. این بحث ریشه در قرآن کریم دارد. قرآن کریم بیان می‌کند که این کتاب‌ها توسط یهودیان و مسیحیان تحریف شده است. در احادیث نیز به این مطلب اشاره شده است و در اثبات وقوع تحریف لفظی تورات و انجیل، مسلمانان به خصوص بر اختلافات نسخه‌های مختلف این کتاب‌ها تأکید می‌کردند.

حذف اشاره به پیامبر اسلام در تورات و انجیل، حذف جزای زنای محصنه برخی از مهم ترین تحریف‌های کتاب‌های آسمانی است. یافتن تناقضات و تعارضات در متن این دو کتاب و غیر عقلانی بودن برخی از محتواهای آن مانند تثلیث نشانه دیگری بر تحریف شدن آنهاست.

بحث درباره تحریف کتاب‌های آسمانی یهودیان و مسیحیان، ریشه در قرآن کریم دارد که در آن تورات و انجیل به عنوان کتاب‌هایی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده است، تأیید شده‌اند و در عین حال بر این نکته نیز تأکید شده است که این کتاب‌ها تحریف شده‌اند. در آیه ۷۵ سوره بقره درباره یهودیان آمده است که گروهی از آنان کلام خدا را می‌شنوند و به رغم آنکه آن را می‌فهمند، تحریفش می‌کنند.

آیه ۷۹ همین سوره و آیه ۷۸ سوره آل عمران، ناظر به این معناست که کسانی کتابی به دست خود می‌نویسند و می‌گویند از جانب خداست. آیه ۴۶ سوره نساء و آیه ۱۳ سوره مائده نیز به مسئله تحریف کلام از جانب اهل کتاب اشاره دارد. در آیه ۴۱ سوره مائده نیز همین نکته با تعبیری دیگر بیان شده است. در کتب حدیثی این موضوع مکررا ذکر شده است.

 

درباره زمان تحریف، مفسران و عالمان اسلامی آرای مختلفی ابراز کرده‌اند. برخی سابقه تحریف را به هفتاد تنی رسانده‌اند که با موسی(ع) همراه بودند و پیام خدا را از موسی دریافت کردند. گروهی نیز آیات مرتبط با تحریف را ناظر به اهل کتابِ معاصرِ پیامبر اکرم دانسته‌ اند. بخش اخیر به این معنا نیست که همه الفاظ تورات به همه زبان‌هایش، پس از بعثت تحریف شده است.

درباره مصادیق این تحریف به موضوعات مختلفی اشاره شده است، اما در روایات و به تبع آن در آثار عالمان اسلام، غالبا دو موضوع ذکر گردیده است:

  1. اینکه وصف پیامبر اسلام و بشارت به پیامبری ایشان چنانکه در قرآن کریم هم بیان شده در تورات و انجیل آمده بوده و یهود و نصارا آن را تحریف کرده‌اند.
  2. طبق تورات جزای زنای محصنه رجم بوده، ولی در آن تحریف رخ داده است. بنا بر منابع اسلامی، یهودیان مدینه نسبت به اجرای حکم رجم در مورد زن و مردی از اشراف که مرتکب زنای محصنه شده بودند، اکراه داشتند، نزد پیامبر اسلام رفتند تا ایشان در این‌باره حکم کنند. پیامبر نیز حکم به رجم دادند، اما آنان از این کار ابا کردند. رسول اکرم مشخصات ابن صوریا را که به اذعان یهودیان آشناترین فرد زمان به مضامین تورات بود بیان کردند و او را فراخواندند، سپس در این‌باره نظر او را پرسیدند. ابن صوریا توضیح داد که در تورات همین حکم آمده بود، ولی علمای یهود ابتدا بین افراد ثروتمند و فقیر فرق گذاشتند و سپس چون فقیران به این تبعیض اعتراض کردند و آن را نپذیرفتند و زنا هم در میان ثروتمندان یهود رواج یافته بود، علمای آنان با یکدیگر رایزنی کردند و به جای رجم، احکام دیگری وضع نمودند.

 

در مورد تورات به اختلافات نسخه‌های سه‌گانه عبری، سریانی و یونانی که به ترتیب، متن مورد استناد یهودیان، سامریان و مسیحیان بوده‌ اند اشاره می‌کرده‌ اند و این اختلافات را در کنار توجه به تاریخ تدوین تورات و عدم تواتر آن و اینکه تورات فعلی نوشته عزرای ورّاق است، دلیلی بر عدم وثاقت آن می‌شمرده‌ اند.

در مورد انجیل، اثبات تحریف لفظی ساده‌تر بوده است، چراکه مسلمانان بر مبنای قرآن انجیل را کتابی نازل شده از جانب خداوند بر حضرت مسیح علیه السلام می‌دانند، حال آنکه چهار نسخه از آن به قلم چهار تن (مَرْقُس، مَتّی، لُوقا و یوحنا) موجود است. اختلافات این چهار نسخه، عدم وثاقت آن را آشکار می‌کند.

از زمان ابن حزم بررسی مضامین تورات و انجیل و یافتن تناقضات و تعارضات در این متون و التفات به نامعقول بودن و از لحاظ کلامی توجیه‌ ناپذیر بودن بعضی مطالب آنها مثل تثلیث آغاز شد. نتیجه این بررسی‌ها جز آن نبود که چنین مطالبی نمی‌تواند از جانب خدا باشد، بدین ترتیب بر تحریف لفظی انجیل تأکید شد. ابن حزم که آشنایی وسیعی با مضامین تورات و انجیل موجود داشته، در این راه قدم مؤثری برداشته است. وی به تاریخ تدوین تورات و عدم تواتر آن به تفصیل پرداخته است.

سَمَوئَل مغربی، نویسنده اِفحام الیهود، نیز از عالمانی است که در نقد تورات موجود و مطرح کردن بحث تحریف کوشید. وی را که از یهودیت به اسلام گرویده بود از معدود کسانی دانسته‌ اند که پس از ابن حزم بحث تحریف را پیش برد. ابن کمونه در تنقیح الابحاث، متعرض افحام الیهود شده و به رد بعضی مطالب آن پرداخته است.

در مقابل، بر کتاب ابن کمونه نیز نقدهای فراوانی نوشته شده است. به جز ابن کمونه که از منظری یهودی به پاسخگویی به مسائل مربوط به تحریف پرداخته، عمار بصری مؤلف کتاب البرهان نیز از موضع فردی مسیحی از وثاقت کتاب مقدس دفاع کرده است. روش‌های ابن حزم برای اثبات تحریف، در مجادلات میان مسلمانان و اهل کتاب ادامه یافت. نویسندگان متأخر برای اثبات تحریف، از همه این روش‌ها استفاده کرده‌ اند.

نژاد فرازمینی خاکستری کوتاه

 

به نام آفریننده عشق

 

خاکستری ها یا Greys یکی از معروف ترین و مشاهده شده ترین موجودات بیگانه هستند که اکثر کسانی که ادعای ربوده شدن توسط موجودات بیگانه را دارند منظورشان همین گونه خاکستری هاست.

توضیحات مختصر و مفیدی از این موجودات و سایر موجودات احتمالی موجود در کیهان در این برگه قرار داده شده است. اما توضیحات مذکور در این مقاله ترجمه ای از مقالات مرتبط خارجی می باشد و صحت این اطلاعات به منابع مذکور بر میگردد.

 

ویژگی های نژاد خاکستری

1) خاکستری های بزرگ برای انجام کارهای ربایشی و معاینه از خاکستری های کلون شده کوچکتر با سر بزرگ استفاده می کنند. این خاکستری ها هستند که ربوده شدگان بیشتر اوقات می بینند. آنها به عنوان گونه Belletrax از Betelgueses از صورت فلکی شکارچی می آیند.

2) گونه های خاکستری به طور کلی بیشتر در نظم یک جامعه فضایی مبتنی بر الکترونیک با یک مجموعه حافظه اجتماعی مشترک هستند که به آنها اجازه می دهد تا به طور جمعی به عنوان مناطقی از ذهن گروهی عمل کنند. گروه‌های خاکستری از یک منبع مرکزی کنترل می‌شوند، معمولا توسط یکی از خاکستری‌های بزرگ، انسان‌نمای بلوند یا دیگر گونه‌های غالب.

3) قد تقریبی خاکستری سر بزرگ 3.5 تا 4.5 فوت (1 تا 1.2 متر) و وزن متوسط ​​آن حدود 40 پوند (18 کیلوگرم) است. نسبت سر به بدن مشابه جنین پنج ماهه انسان است. به نظر می رسد که این نشان دهنده طبیعت بسیار باستانی به عنوان یک گونه و همچنین این واقعیت است که الگوهای DNA آنها در یک نوار خاص قرار دارد که در مقیاس ابتدایی تر است.

4) به نظر می رسد تنوع رنگ پوست گونه ها گسترده است، با رنگ های پوست از خاکستری مایل به آبی تا بژ، خرمایی، قهوه ای یا سفید. عواملی وجود دارند که بر رنگ پوست تأثیر می گذارند که یکی از آنها وضعیت سلامت عمومی بدن است. رنگ پوست پس از مصرف مواد مغذی تغییر می کند.

 

5) هیچ اندام تولیدمثلی یا قابلیت تولید مثل در گونه های شبیه سازی شده وجود ندارد. ظرفیت مغز بین 2500 تا 3500 سی سی در مقایسه با 1300 سی سی انسان تخمین زده می شود. با توجه به فرآیند شبیه سازی، ماده عصبی به طور مصنوعی ماده مغزی رشد یافته است. خاکستری ها دارای فناوری هستند که آنها را قادر می سازد تا الگوهای حافظه و هوشیاری را به هر شکل یا الگویی که می خواهند در کلون ها وارد کنند.

6) آنها دارای دو مغز مجزا با لوب های بسیار بیشتر از مغز انسان هستند و دارای یک شبکه کریستالی برای ارتباطات تله پاتیک و کنترل گروهی هستند. گونه های شبیه سازی شده اساسا در ذهن کندو عمل می کنند. حرکت آنها عمدی، آهسته و دقیق است.

7) خاکستری ها مواد غذایی را از طریق فرآیند جذب از طریق پوست خود مصرف می کنند. به گفته ربوده شدگانی که شاهد آن بوده اند، این فرآیند شامل پخش یک مخلوط دوغاب بیولوژیکی است که با پراکسید هیدروژن (که دوغاب را اکسیژن می دهد و باکتری ها را از بین می برد) روی پوست آنها پخش می شود. سپس محصولات دور کمر از طریق پوست دفع می شوند. بسیاری از ربوده‌شدگان متوجه شده‌اند که خاکستری‌ها مجموعه‌ای از بوهای متمایز دارند، بسیاری از آنها شبیه بوی دارچین منتول هستند.

8) کلون های خاکستری یک اندام اصلی دارند که عملکرد ترکیبی قلب و ریه را دارد. بقیه بدن آنها شامل یک بافت اسفنجی همگن است که با سیستم گردش خون، غدد و دیگر ساختارهای بی شکل تزریق می شود. هر یک از کلون‌های خاکستری فردیت دارند، اما نسبت به انسان، که تمایل به آگاهی گسترده و آگاهی مشترک از طریق شرطی‌سازی فرهنگی، برنامه‌ریزی، و تفاوت‌های اساسی جمجمه در ساختار به حداقل می‌رسد، بسیار کمتر مشخص است.

9) کلون ها تابع خاکستری های بلندتر هستند. خاکستری‌های کوچکتر دارای یک مجموعه حافظه اجتماعی کنترل‌شده و الکترونیکی هستند که به آن‌ها اجازه می‌دهد تا در حالت ذهنی گروهی به طور مؤثر عمل کنند. آن‌ها مانند خاکستری‌های بزرگتر، فردیت مشخصی ندارند. هنگامی که یکی از خاکستری ها می میرد، ایمپلنت آن به عنوان یک دستگاه تمرکز برای بازیابی بدن عمل می کند. وقتی خاکستری ها می میرند، بدن آنها “پرتو” دور می شود.

 

نژادهای انسان/خاکستری

1) خاکستری ها در تلاش برای پر کردن زمین با موجودات ترکیبی هستند که در خدمت دستور کار آنها برای تسلط جهانی هستند. این فعالیت برای مدت طولانی ادامه داشته و نسل های زیادی از Crossbreed ها را تولید کرده است. این نژادهای دورگه به ​​طور بالقوه از نظر عملکرد بهتر از انسان یا خاکستری هستند.

2) بسیاری از افراد آزمایشگاه‌های پرورش، هم در زیر زمین و هم در فضاپیماها را دیده‌اند. در آن آزمایشگاه ها، جنین های خاکستری دیده می شوند. این جنین‌ها سرهایی دارند که در مقایسه با انسان‌ها «نامتناسب» با بدنشان است.

3) کلون های گِرِی در حال ربودن ماده های انسان، چه به صورت موقت و چه دائم، و استفاده از آنها برای زاد و ولد به منظور تولید یک گونه هیبریدی جدید هستند که به بشریت خدمت نمی کند.

4) خاکستری ها مفهوم پیوند را درک می کنند، اما فقط از نظر فکری از نظر پیوند (میان یک مادر انسان/ منبع تخمک و یک کودک دورگه بیگانه) که به بقای این نژاد کمک می کند. آنها نیاز به آن را در کودک فقط از نظر بقا تشخیص می دهند.

5) هزاران سال پیش، نژادهای زیادی در اینجا برای ایجاد موجودی باهوش و سازگار با هم آمیخته شدند. اما، آمیختگی فعلی برای ایجاد انسان هایی است که به بازدیدکنندگان خدمت کنند. آمیختگی آنها را قادر می سازد تا در اینجا حضور و نفوذ فرماندهی داشته باشند. آمیختگی برای چندین نسل در جریان بوده است و متاسفانه دارد بسیار موفق می شود.

6) هیبریدهایی وجود دارند که در دنیای امروز ما در بین ما زندگی می کنند. تعداد زیادی نیست، اما در آینده بیشتر خواهد شد. اینها انسان های باهوشی هستند که به بشریت خدمت نمی کنند.

 

گونه های آندرومدان

 

گونه های خاکستری بلند

مناظره امام رضا با جاثلیق مسیحی

 

به نام آفریننده عشق

 

مناظره امام رضا علیه السلام با جاثَلیق نصرانی، گفت‌وگویی کلامی است که در آن، از موضوعاتی چون نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشر بودن حضرت عیسی بحث شده است. این گفت‌وگو در جلسه‌ای صورت گرفت که در آن، به‌خواست مأمون خلیفه عباسی، عالمان ادیان یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئی با امام رضا(ع) مناظره کردند.

حدیث این مناظره، نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق آمده است. به‌روایت حسن بن محمد نوفلی راوی این حدیث، امام رضا(ع) براساس اِنجیل، کتاب دینی مسیحیان، بر نبوت حضرت محمد(ص) استدلال می‌کند. همچنین با استناد به انجیل، بیان می‌کند که عیسی خدا نیست و بشر است.

برپایه این روایت، جاثلیق در این مناظره شکست می‌خورد و پاسخی برای اشکالات امام رضا(ع) پیدا نمی‌کند. در آغاز مناظره، جاثَلیق به مأمون که از او می‌خواهد مناظره را آغاز کند‌ می‌گوید با توجه به اینکه من کتاب دینی و پیامبر شما را قبول ندارم، چگونه با او مناظره کنم؟ امام رضا(ع) پاسخ می‌دهد که در بحث با او، به انجیل، کتاب دینی مسیحیان استناد خواهد کرد و جاثلیق می‌پذیرد که در این صورت، آن را رد نکند. بدین ترتیب امام رضا در این گفت‌وگو، در موراد بسیاری، از انجیل برای درستی سخنانش شاهد می‌آورد.

 

متن مناظره بار نخست، در کتاب‌های توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق (۳۰۵-۳۸۱ق) روایت شده است. در احتجاج، نوشته احمد بن علی طَبرسی (زیسته در قرن ششم قمری) خلاصه آن آمده است. علامه مجلسی هم در بحارالانوار حدیث را از دو کتاب شیخ صدوق روایت کرده است.

 

متن مناظره

مأمون رو به جاثلیق کرده، گفت: اى جاثلیق، ایشان، على بن موسى بن جعفر و پسر عموى من و از فرزندان فاطمه، دختر پیامبرمان و على بن ابى طالب، صلوات‌ الله علیهم هستند. دوست دارم با ایشان صحبت کنى و بحث نمایى و حجت آورى و انصاف بدهى.

جاثلیق گفت: اى امیر مؤمنین، چگونه با کسى بحث کنم که به کتابى استدلال می‌کند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبرى احتجاج می‌کند که من به او ایمان ندارم؟ حضرت فرمودند: اى مرد مسیحى، اگر از انجیل براى تو دلیل بیاورم، آیا می‌پذیرى؟ جاثلیق گفت: آیا می‌توانم آنچه را انجیل فرموده، رد کنم؟ به خدا سوگند على‌رغم میل باطنی‌ام، خواهم پذیرفت.

حضرت فرمودند: حال، هرچه می‌خواهى بپرس و جوابت را دریافت کن. جاثلیق پرسید: درباره نبوت عیسى و کتابش چه عقیده‌‏اى دارى؟ آیا منکر آن دو هستى؟ حضرت فرمودند: من به نبوت عیسى و کتابش و به آنچه امتش را بدان بشارت داده و حواریون نیز آن را پذیرفته‌‏اند، ایمان دارم و به هر عیسایى که به نبوت محمد صلى الله علیه و آله و کتابش ایمان نداشته و امت خود را به او بشارت نداده، کافرم.

جاثلیق گفت: مگر هر حکمى نیاز به دو شاهد عادل ندارد؟ حضرت فرمودند: چرا. او گفت: پس دو شاهد عادل از غیر هم‌کیشان خود که‏ مسیحیت نیز آنان را قبول داشته باشد، معرفى کن و از ما هم، از غیر هم‌کیشانمان دو شاهد عادل بخواه. حضرت فرمودند: حالا سخن به انصاف گفتى. آیا شخص عادلى را که نزد حضرت مسیح مقام و منزلتى داشت، قبول دارى؟ جاثلیق گفت: این شخص عادل کیست؟ اسم او را بگو. حضرت فرمودند: درباره یوحنّا دیلمی چه می‌گویى؟ گفت: به‌ به! محبوب‌ترین شخص نزد مسیح را نام بردى.

حضرت فرمودند: تو را قسم می‌دهم آیا در انجیل چنین نیامده که یوحنّا گفت: مسیح مرا به دین محمد عربى آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریون مژده دادم و آن‌ها به او ایمان آوردند؟ جاثلیق گفت: بله، یوحنّا از قول حضرت مسیح چنین مطلبى را نقل کرده است و نبوّت مردى را مژده داده و نیز به اهل‌بیت و وصى او بشارت داده است و معین نکرده که این موضوع چه زمانى اتفاق خواهد افتاد و آنان را نیز برایمان معرفى نکرده است تا آن‌ها را بشناسیم.

حضرت فرمودند: اگر کسى که بتواند انجیل را بخواند، در اینجا حاضر کنیم و مطالب مربوط به محمد و اهل‌بیت و امتش را برایت تلاوت کند، آیا ایمان می‌آورى؟ گفت: حرف خوبى است. حضرت به نسطاس رومى فرمودند: سفر ثالث‏ انجیل را تا چه حدى از حفظ هستى؟ گفت: به تمام و کمال آن را حفظ هستم. سپس رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمودند: آیا انجیل خوانده‌‏اى؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: من سِفر ثالث را می‌خوانم، اگر در آنجا مطلبى درباره محمد و اهل‌ بیت او سلام‌ الله علیهم و نیز امّتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبى در این باره نبود، شهادت ندهید.

 

آن‌گاه حضرت شروع به خواندن سِفر ثالث کردند و وقتى به مطلب مربوط به پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند، وقف کرده، فرمودند: تو را به حق مسیح و مادرش قسم می‌دهم، آیا دانستى که من عالم به انجیل هستم؟ گفت: بله، سپس مطلب مربوط به محمد و اهل بیت و امتش را تلاوت فرمود، گفت: حال چه می‌گویى؟ این عین گفتار حضرت مسیح علیه‌ السلام است. اگر مطالب انجیل را تکذیب کنى، موسى و عیسى علیهما السلام را تکذیب کرده‌‏اى و اگر این مطلب را منکر شوى، قتلت‏ واجب است؛ زیرا به خدا و پیامبر و کتابت کافرشده‌‏اى.

جاثلیق گفت: مطلبى را که از انجیل برایم روشن شود، انکار نمی‌کنم؛ بلکه بدان اذعان دارم. حضرت فرمودند: شاهد بر اقرار او باشید. حضرت ادامه دادند: آنچه می‌خواهى بپرس. جاثلیق پرسید: حواریون حضرت مسیح و نیز علمای انجیل چند نفر بودند؟ حضرت فرمودند: از خوب کسى سؤال کردى. حواریون دوازده نفر بودند که عالم‌ترین و فاضل‌ترین آنان، اَلوقا بود. و علماى مسیحی‌ها سه نفر بودند: یوحنّاى اکبر در اَج، یوحنّا در قرقیسیا و یوحنّای دیلمى در رجّاز و مطالب مربوط به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و اهل‌بیت و امتش نزد او بوده و هم او بود که امت عیسى و بنى‌اسرائیل را به نبوت حضرت محمد و اهل‌بیت و امتش مژده داد.

آنگاه فرمود: اى مسیحى، به خدا سوگند ما به عیسایى که به محمد صلى الله علیه و آله ایمان داشت، ایمان داریم و نسبت به عیسای شما ایرادى نداریم،‏ به‌ جز ضعف و ناتوانى و کمى نماز و روزه‌‏اش. جاثلیق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد نمودى و خود را تضعیف کردى. گمان می‌کردم تو عالم‌ترین فرد در بین مسلمانان هستى. حضرت فرمودند: مگر چطور شده است؟ او گفت: می‌گویى: عیسى ضعیف بود و کم روزه می‌گرفت و کم نماز می‌خواند و حال آنکه عیسى حتى یک روز را بدون روزه نگذراند و حتى یک شب نخوابید. همیشه روزها روزه بود و شب‌ها شب‌ زنده‌‏دار.

حضرت فرمودند: براى تقرب به چه کسى روزه می‌گرفت و نماز مى خواند؟! جاثلیق از کلام افتاد و ساکت شد. حضرت فرمودند: می‌خواهم مطلبى از تو بپرسم؟ جاثلیق گفت: بپرس، اگر جوابش را بدانم، پاسخ می‌دهم. حضرت پرسیدند: چرا منکر هستى که عیسى، به اجازه خدا مرده‌‏ها را زنده می‌کرد؟ جاثلیق گفت: زیرا کسى که مرده‌‏ها را زنده کند و نابینا و شخص مبتلا به پیسى را شفا دهد خداست و شایسته پرستش.

حضرت فرمود: یَسَع نیز کارهایى نظیر کارهاى عیسى انجام می‌داد: بر روى آب راه می‌رفت، مرده زنده می‌کرد، نابینا و مبتلاى به پیسى را شفا میداد، ولى امّتش او را خدا ندانسته و کسى او را نپرستید. «حزقیل» پیامبر نیز مثل عیسى بن مریم مرده زنده کرد، سى و پنج هزار نفر را بعد از گذشت شصت سال از مرگشان، زنده نمود.

 

آنگاه رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمود: آیا مطالب مربوط به این عده از جوانان بنى‌اسرائیل را در تورات دیده‌‏اى؟ «بخت‌‏نَصَّر» آن‌ها را از بین اسراى بنى‌اسرائیل که در هنگام حمله به بیت‌المقدس، اسیر شده بودند، انتخاب کرده، به بابل برد. خداوند نیز وى را به سوى آن‌ها فرستاد و او آنها را زنده نمود. این مطلب در تورات هست و هرکس از شما آن را انکار کند، کافر است. رأس‌الجالوت گفت: این مطلب را شنیده‌‏ایم و از آن مطلع هستیم.

حضرت فرمود: درست است. حال دقت کن و ببین آیا این سِفر از تورات را درست می‌خوانم؟ سپس آیاتى از تورات را بر ما تلاوت فرمود. یهودى با شنیدن تلاوت و صوت آن حضرت، با تعجب، بدن خود را به راست و چپ حرکت‏ می‌داد. سپس رو به جاثلیق کرده، پرسیدند: آیا این‌ها قبل از عیسى بوده‏‌اند یا عیسى قبل از آنها؟ گفت: آنها قبل از عیسى بوده‌‏اند. حضرت فرمودند: قریش همگى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و درخواست کردند که حضرت مرده‌‏هایشان را زنده کند. آن حضرت علی بن ابى طالب علیهما السّلام را همراه آنان به صحرا (یا گورستان) فرستادند و فرمودند: «به صحرا (یا گورستان) برو و با صداى بلند افرادى را که این‌ها درخواست زنده شدن آنان را دارند، صدا بزن و تک‌تک نام آنان را ببر و بگو: محمد رسول خدا می‌گوید: به اذن خدا برخیزید. (امیر مؤمنان نیز آنان را ندا کرد) همه برخاسته، خاک‌‏هاى سر خود را می‌تکاندند.»

قریشیان نیز از آنان درباره امورشان سؤال می‌کردند و در ضمن گفتند: محمد پیامبر شده است. مردگان از خاک برخاسته، گفتند: اى کاش، ما او را درک کرده، به او ایمان می‌آوردیم. و پیغمبر نیز افراد نابینا یا مبتلا به بیمارى پیسى و نیز دیوانگان را شفا داده است، با حیوانات، پرندگان، جن و شیاطین صحبت کرده است، ولى ما آن حضرت را خدا نمی‌دانیم و در عین‌حال منکر فضایل این دسته از پیامبران (عیسى، یَسَع، حِزقیل و محمّد صلى الله علیه و آله و علیهم اجمعین نیستیم.

شما که عیسى را خدا می‌دانید، باید یسع و حزقیل را نیز خدا بدانید؛ چون آنان نیز مثل عیسى مرده زنده می‌کرده‌‏اند و نیز معجزات دیگر حضرت عیسى را نیز انجام می‌دادند. و نیز عده‌اى از بنى‌اسرائیل که تعدادشان به هزاران نفر می‌رسید، از ترس طاعون از شهر خود خارج شدند ولى خداوند جان آنان را در یک لحظه گرفت. اهل آن شهر اطراف آنان حصارى کشیدند و آن مردگان را به همان حال، رها کردند تا استخوان‌هایشان پوسید.

پیامبرى از پیامبران بنی‌اسرائیل از آنجا گذر می‌کرد، از کثرت استخوانهاى پوسیده تعجب کرد. خداوند عزوجل به او وحى نمود که: آیا دوست دارى آنان را برایت زنده کنم تا آنان را انذار کرده و دین خود را تبلیغ کنى؟ گفت: بله. خداوند وحى فرمود که: آنان را صدا بزن. آن پیغمبر نیز چنین ندا کرد: اى استخوان‌هاى پوسیده، به اذن خدا برخیزید. همگى زنده شدند و در حالى که خاک‌‏ها را از سر خود می‌زدودند، برخاستند. و همچنین ابراهیم خلیل‌الرحمن علیه‌ السلام آن زمان که پرندگان را گرفت و تکه‌تکه نمود و هر تکه را بر کوهى نهاد و سپس آن‌ها را فراخواند و آن‌ها زنده شدند و به سوى او حرکت کردند.

نیز موسى بن عمران علیه‌ السلام و هفتاد نفر همراهش که از بین بنى‌اسرائیل انتخاب کرده بود و همراه او به کوه رفتند و گفتند: تو خدا را دیده‌‏اى، او را به ما نیز نشان بده. حضرت گفتند: من او را ندیده‌‏ام، ولى آنان اصرار کرده، گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» (ما سخنان تو را تصدیق نمی‌کنیم، مگر اینکه بالعیان و آشکار خدا را ببینیم (سوره بقره، آیه ۵۵)). در نتیجه صاعقه‌‏اى آنان را سوزاند و نابود ساخت و موسى تنها ماند و به خدا عرضه داشت: خدایا، من هفتاد نفر از بنى‌اسرائیل را انتخاب کردم و به‌همراه خود آوردم و حال تنها برمی‌گردم.

چگونه ممکن است قومم سخنان مرا در مورد این واقعه بپذیرند؟ اگر می‌خواستى، هم من و هم آنان را قبلا از بین می‌بردى. آیا ما را به‌خاطر کار نابخردان هلاک می‌سازى؟ (مضمون آیه ۱۵۵ سوره اعراف). خداوند نیز آنان را پس از مرگشان زنده نمود. سپس حضرت ادامه دادند: هیچ‌یک از مواردى را که برایت ذکر کردم، نمی‌توانى ردّ کنى؛ زیرا همگى مضمون آیاتى از تورات، انجیل، زبور و قرآن است. اگر هرکس که مرده زنده می‌کند و نابینایان و مبتلایان به پیسى و دیوانگان را شفا می‌دهد، خدا باشد، پس این‌ها را هم خدا بدان. حال، چه می‌گوئى؟

جاثلیق گفت: بله، حرف، حرف شماست و معبودى نیست، جز الله. سپس رو به رأس‌الجالوت نموده، فرمودند: تو را به ده آیه‌‏اى که بر موسى بن عمران نازل شد، قسم می‌دهم که آیا خبر محمد و امتش در تورات، موجود هست؟ (و آن خبر چنین است:) «آن زمان که امّت آخر، پیروان آن شترسوار، بیایند و خداوند را بسیار بسیار تسبیح گویند؛ تسبیحى جدید در معبدهایى نو. در آن زمان، بنى‌اسرائیل باید به سوى آنان و به سوى پادشاهشان روان شوند تا قلوبشان آرامش یابد؛ زیرا آنان شمشیرهایى به دست دارند که به وسیله آن شمشیرها، از کفّار (محارب) در گوشه و کنار زمین انتقام می‌گیرند.»

آیا این مطلب همین‌گونه در تورات مکتوب نیست؟ رأس‌الجالوت گفت: آرى، ما نیز آن را همین گونه در تورات یافته‌‏ایم. سپس به جاثلیق فرمود: با کتاب «شعیا» در چه حدى آشنا هستى؟ گفت: آن را حرف‌به‌حرف می‌دانم و بلد هستم. سپس به آن دو فرمود: آیا قبول دارید که این مطلب از گفته‌‏هاى اوست: «اى مردم، من تصویر آن شخص سوار بر درازگوش را دیدم، در حالى که لباس‌هایى از نور بر تن داشت و آن شترسوار را دیدم که نورش همچون نور ماه بوده؟»

آن دو پاسخ دادند: بله، شعیا چنین چیزى گفته است. حضرت فرمودند: آیا با این گفته عیسى علیه‌ السلام در انجیل آشنا هستى: «من به سوى خداى شما و خداى خودم خواهم رفت و فارقلیطا خواهد آمد». و اوست که به نفع من و به حق شهادت خواهد داد، همان‌طور که من براى او شهادت دادم. و اوست که همه‌چیز را براى شما تفسیر خواهد کرد و اوست که رسوایی‌هاى امت‏ها را آشکار خواهد کرد. و اوست که ستون خیمه کفر را خواهد شکست.

جاثلیق گفت: هرچه از انجیل بخوانى، آن را قبول داریم. حضرت فرمود: آیا قبول دارى این مطلب در انجیل موجود است؟ گفت: بله. حضرت ادامه دادند: آن زمان که انجیل اول را گم کردید، آن را نزد چه کسى یافتید و چه کسى این انجیل را براى شما وضع نمود؟ گفت: ما فقط یک روز انجیل را گم کردیم و سپس آن را تر و تازه پیدا کردیم. یوحنّا و متّى آن را برایمان‏ پیدا کردند. حضرت به او گفتند چقدر نسبت به قصه این انجیل و علمای آن بی‌اطلاع هستى!

 

اگر این مطلب همان‌طور باشد که تو می‌گویى، پس چرا در مورد انجیل دچار اختلاف شدید؟ این اختلاف در همین انجیلى است که امروزه در دست دارید. اگر مثل روز اول بود، در آن اختلاف نمی‌کردید. ولى من مطلب را برایت روشن می‌کنم: آن زمان که انجیل اول گم شد، مسیحی‌ها نزد علمای خود جمع شدند و گفتند: عیسى بن مریم که کشته شده است و انجیل را نیز گم کرده‌‏ایم. شما علما چه نزد خود دارید؟ الوقا و مرقابوس گفتند: ما انجیل را از حفظ هستیم و هر روز یکشنبه یک سِفر از آن را براى شما خواهیم آورد. محزون نباشید و کنیسه‌‏ها را خالى نگذارید. هر یکشنبه، یک سِفر از آن را براى شما خواهیم خواند تا تمام انجیل جمع‌آورى شود.

سپس الوقا، مرقابوس، یوحنّا و متى نشستند و این انجیل را پس از گم‌شدن انجیل اول براى شما نگاشتند و این چهار نفر شاگرد شاگردان نخستین بودند. آیا این مطلب را می‌دانستى؟ جاثلیق گفت: این مطلب را تا به حال نمی‌دانستم و از برکت آگاهى شما نسبت به انجیل، امروز برایم روشن شد. و مطالب دیگرى را که تو می‌دانستى، از شما شنیدم. قلبم گواهى می‌دهد که آن‌ها حق است. از سخنان شما بسیار استفاده کردم.

حضرت فرمودند: به‌عقیده تو، شهادت این‌ها چگونه است؟ گفت: شهادت اینها کاملا قابل‌قبول است. این‌ها علمای انجیل هستند و هرچه را تأیید کنند و بدان گواهى دهند، حق است. حضرت به مأمون و اهل بیتش و سایرین فرمود: شما شاهد باشید. گفتند: ما شاهدیم. سپس به جاثلیق فرمود: تو را به حق پسر (عیسى علیه‌ السلام) و مادرش (مریم علیه السلام) قسم می‌دهم، آیا می‌دانى که متّى گفته است: مسیح، فرزند داود بن ابراهیم بن اسحاق بن یعقوب بن یهوذا بن خضرون است و مرقابوس درباره اصل و نسب عیسى بن مریم علیهما السلام گفته است: او «کلمه» خداست که خداوند او را در جسد انسانى قرار داد و به صورت انسان در آمد.

و الوقا گفته است: عیسى بن مریم علیهما السلام و مادرش انسان‌هایى بودند از خون و گوشت که روح‌القدس در آنان حلول کرد. و در ضمن قبول دارى که از جمله مطالب عیسى درباره خودش، این است که فرموده: «اى حواریون، به راستى و صداقت برایتان می‌گویم: هیچ‌کس به آسمان نخواهد رفت، جز آنکه از آن فرود آمده، مگر آن شترسوار، خاتم‌الاَنبیاء، که او به آسمان صعود می‌کند و فرود می‌آید.» نظرت درباره این سخن چیست؟

جاثلیق گفت: این سخن عیسى است و ما آن را انکار نمی‌کنیم. حضرت فرمودند: نظرت درباره شهادت و گواهى الوقا، مرقابوس و متّى درباره عیسى و اصل و نسب او چیست؟ جاثلیق گفت: به عیسى افترا زده‌‏اند. حضرت به حضّار فرمودند: آیا (همین الآن) پاکى و صداقت آنان را تأیید نکرد و نگفت آنان علمای انجیل هستند و گفتارشان حق است و حقیقت؟! جاثلیق گفت: اى دانشمند مسلمین، دوست دارم مرا در مورد این چهار نفر معاف دارى. حضرت فرمودند: قبول است، تو را معاف کردیم. حال هرچه می‌خواهى سؤال کن. جاثلیق عرض کرد: بهتر است دیگرى سؤال کند. به حق مسیح قسم، گمان نداشتم در بین علمای مسلمین، کسى مثل شما وجود داشته باشد.

 

نژاد فرازمینی خاکستری قد بلند

 

به نام آفریننده عشق

 

اینکه حقیقت وجود یوفو ها را نمی توان انکار کرد مسئله واضحی است اما اینکه چه چیزهایی یا چه کسانی آنها را کنترل می کنند و چه اهدافی دارند خیلی مشخص نیست.

همیشه یکی از گزینه ها، مسئله جذاب و شاید در حال حاضر تخیلی وجود موجودات فضایی است. اینکه موجودات بیگانه وجود دارند یا خیر و اینکه منظومه ما، کهکشان ما و سایر کهکشان ها خالی از سکنه است یا خیر دو حالت بیشتر ندارد؛ یا اینکه هیچ موجودی در کهکشان های دور و نزدیک زندگی نمی کند و بقیه کهکشان ها و سیارات بیهوده آفریده شده اند که این یک نظر است.

اما نظر دیگر که با شواهد نظری و عملی ما انسانها سازگارتر است وجود گونه های غیر انسانی یا شبه انسانی در سایر سیستم های ستاره ای است. اگر اندکی فکر کنید این قضیه با توجه به شواهدی که بعضا در این مقاله به آن پرداخته شده خیلی هم عجیب نیست!

ما صرفا بر اساس داده های موجود در کتب، اینترنت و سایر منابع، موجوداتی را معرفی کردیم که در این مقاله به آن پرداخته شده است. اکنون می خواهیم موجود بیگانه ای که صحت وجود آن صرفا بستگی به منابع منتشر کننده دارد و ما صرفا آن را ترجمه کردیم را به شما معرفی کنیم.

 

خاکستری قد بلند

1) برخی از 22 زیرگونه مختلف خاکستری در ابتدا به عنوان انسان نماهای مو بور بلند در سیستم ریگل شروع به کار کردند، اما به دلیل تبادل هسته ای در مدت طولانی در معرض تشعشعات شدید قرار گرفتند و DNA آنها تا حدی تغییر کرد. که در آن برخی از گونه ها به کوتوله های ناقص رشد تبدیل شدند. ساختارهای غده ای نیز تحت تأثیر قرار گرفتند، از جمله اندام های تولید مثل و گوارش. تبادل هسته ای تقریبا سیصد هزار سال پیش رخ داده است. این گونه از گونه های خاکستری را «صلیبی های شکارچی» یا «مارکابیان» می نامند.

2) دو نوع اصلی از گونه های بلند خاکستری وجود دارد که خود را EBAN می نامند. نوع 1 شکارچیان حدود 7 تا 8 فوت قد دارند (2 تا 2.5 متر) و در ساختار ژنتیکی خود چیزی را که شما می‌توانید پایه حشره بنامید، دارند. آنها بینی برجسته و چشمان مشکی مورب دارند. آنها اندام تناسلی خارجی ندارند و نسبت به انسان بسیار پرخاشگر هستند. نوع 2 خاکستری قد بلند، بین شش تا هفت فوت قد دارند (1.8 تا 2 متر) و اندام تناسلی خارجی دارند. به نظر می رسد این نوع شکل بلندتری از گونه های خاکستری کوتاه قد با سرهای بزرگ مشابه و چشمان سیاه درشت باشد.

3) خاکستری ها در تاریکی بسیار کارآمد عمل می کنند. چشمان آنها به اشعه ماوراء بنفش حساس تر است. آنها توانایی کنترل ضربان قلب خود را دارند. ضربان قلب طبیعی برای یک خاکستری بالاتر از یک انسان است. به نظر می رسد پوست دارای محتوای فلزی و رنگدانه کبالتی غیر معمول است.

 

4) مغز دارای لوب های بسیار بیشتری نسبت به مغز انسان توصیف شده است. پیش از این اشاراتی به شبکه های کریستالی وجود داشت که در مغز برخی از کالبد شکافی های موجودات فضایی پیدا شده بود. اعتقاد بر این است که شبکه یک رابطه عملکردی با ارتباطات تله پاتیک دارد و به عنوان یک گره عملکردی برای کنترل گروهی گونه‌های شبیه‌سازی‌ شده، که در واقع در ذهن کندو عمل می‌کنند، عمل می‌کند.

5) غددشان به خصوص غدد سباسه مشکل دارند که هضم غذا را برایشان مشکل می کند. آنها از ترشحات غدد و آنزیم هایی که از حیواناتی که آنها را مثله می کنند استخراج می کنند، تغذیه می کنند. آنها این عصاره ها را از طریق منافذ پوست خود جذب می کنند.

6) گونه خاکستری مبتنی بر فردی شدن یا یک موجودیت منفرد نیست. برای اشخاصی که مجموعه ذهنی گروهی (مجموعه حافظه اجتماعی) را حفظ می کنند، به نظر می رسد فردی سازی باعث از دست دادن تصادفی انرژی زیادی می شود. آنها در ابتدا مجذوب فردیت انسان و طیف عاطفی انسان بودند که می توانند آن را درک کنند اما ظاهراً معنی آن (برای انسان) را درک نمی کنند.

7) به نظر می رسد اهداف این گونه بر اساس یک نظم اجتماعی مبتنی بر بقا مبتنی بر تسلط سفت و سخت استوار است، جایی که “مذهب” آنها علم است، ساختار اجتماعی آنها برای اطاعت تنظیم شده است، و مفاهیم نظامی آنها حول تسخیر، استعمار، و سلطه از طریق پنهان گروه بندی می شوند. برنامه های کنترل ذهن آشکار شده است که سلسله مراتب مشخصی در ساختارهای اجتماعی آنها وجود دارد که برای هر موجودی وظایف خاصی را برای انجام آنها فراهم می کند.

 

8) این موجودات برتری تکنولوژیکی دارند، اما در علوم معنوی و اجتماعی کم به نظر می رسند. این امر در فقدان صمیمیت، احساسات و احترام آنها نسبت به انسان آشکار است. آن‌ها گاهی اوقات می‌توانند با تنظیم طول موج‌های انسان از طریق دستگاه‌های رادیویی متصل از طریق تله پاتی، لذت لحظه‌ای را از نظر خلق و خوی بالا ببرند. آنها به احساسات شدید انسانی مانند خلسه یا عذاب واکنش نشان می دهند. آنها زوج ها را برای هیجانات جنسی پوشش می دهند و به سمت ناهنجاری ها و انحرافات جنسی کشیده می شوند. مرکاب ها از رابطه جنسی، درد، مواد مخدر و ترس به عنوان عناصر وسواسی برای منحرف کردن انسان ها استفاده می کنند.

9) به نظر می رسد شرطی شدن بسیار ظریفی وجود دارد که به آماده سازی مردم زمین برای برخی بیگانگان کمک کرده است. با این حال، اکنون واضح است که بیگانگانی که فناوری را در اختیار دولت مخفی قرار داده اند خیرخواه نیستند، بلکه دشمنان ما هستند، زیرا آنها آدم ربایی، دروغ و فریب دارند و عموما بدخواهانه هستند و ظاهرا در حال اجرای یک تهاجم مخفی با برنامه ریزی بسیار دقیق هستند که شامل استفاده وحشیانه و غیرانسانی از انسان ها و حیوانات برای آزمایش های پیشرفته ژنتیکی و تلاقی است.

10) این یک استراتژی است که به موجب آن بیگانگان بدخواه در حال ایجاد یک اتحاد “فاوستی” با دولت مخفی هستند تا آنها را قادر سازد تا قبل از اینکه هر موجود بیگانه دیگری بتواند تماس مناسبی را در داخل کشور برقرار کند، با رضایت ناخواسته بشریت، زمین را برای خود به طور موثر ادعا کند. محدودیت های به اصطلاح “قوانین جهانی” که سایر نژادهای بیگانه ظاهرا به آنها پایبند هستند.

 

با آندرومدان ها در این مقاله آشنا شوید.