زندگینامه حضرت یوسف (ع)
به نام آفریننده عشق
یوسُف از پیامبران بنی اسرائیل و فرزند یعقوبِ نبی بود. او ضمن برخورداری از مقام نبوت، سالیانی در مصر حکومت کرد. در قرآن، سورهای به نام یوسف نامگذاری شده و در آن داستان زندگی او بهتفصیل آمده است.
یوسف فرزند یعقوب، از پیامبران بنی اسرائیل بود و مادرش راحیل نام داشت. او یازده برادر داشت که از میان آنها تنها با بنیامین، از مادر مشترک بود. یوسف از همه برادران جز بنیامین کوچکتر بود. یوسف را از پیامبران بزرگ دانستهاند. در روایتی از امام باقر، با استناد به آیات قرآن یوسف نبی و رسول دانسته شده است.
بر پایه تفسیر نمونه، خواب یوسف که در آن یازده ستاره و ماه و خورشید به یوسف سجده کردند، علاوهبر اینکه از رسیدن یوسف به ثروت و قدرت خبر میداد، بیانکننده نبوت او در آینده هم بود. علامه طباطبایی هم یکی از مصادیق کاملشدن نعمت برای یوسف را که در آیه ۶ سوره یوسف آمده است، رسیدن او به مقام پیامبری دانسته است.
فرزندان یعقوب میگفتند یوسف و برادرش نزد پدر، از ما محبوبترند. آنها روزی از یعقوب خواستند اجازه دهد یوسف برای بازی همراهشان به بیابان برود وقول دادند که از او محافظت کنند. آنان در بیابان یوسف را به چاه انداختند و پس از بازگشت، به یعقوب گفتند که گرگ او را دریده است. طبق آیات قرآن، یعقوب سخنشان را باور نکرد. او بعدها از شدت فراق و گریه بر یوسف نابینا شد. قافلهای یوسف را از چاه نجات داد و برای غلامی به مصر برد. عزیز مصر او را خرید و او وارد خانواده ای عزیز شد.
در کتابهای قصص القرآن یوسف جوانی بسیار زیبا توصیف شده است. از این رو زلیخا زن عزیز مصر، شیفته او شد،و پیوسته اورا به گناه فرا خواند ولی یوسف خویشتنداری کرد و به خواست زلیخا تن نداد. این ماجرا بهگوش مردم شهر رسید و گروهی از زنان شهر، زلیخا را سرزنش کردند. او جلسهای ترتیب داد، زنان اشراف شهر را دعوت کرد و کارد و میوه به دست آنها داد. سپس یوسف را به مجلس دعوت کرد.
زمانی که او وارد شد، زنان چنان تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفتند که دستانشان رابه سختی بریدند. پس از این ماجرا، بهجهت آنکه هر روز زنانی از یوسف درخواست ارتباط نامشروع داشتند، او از خدا خواست برای رهایی از آنان او را به زندان بیندازد. پس از چندی او به دستور زلیخا به زندان افتاد.
یوسف بهجهت دانستن تعبیر خواب، خواب دو زندانی را تعبیر و پیشبینی کرد یکی از آنها کشته و دیگری آزاد میشود و نزد پادشاه مصر جایگاهی بهدست میآورد. چند سال پس از این ماجرا، پادشاه مصر خواب دید که هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را میخورند. او همچنین در خواب هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک مشاهده کرد. و چون خوابگزاران پادشاه نتوانستند این خواب را تعبیر کند، در این زمان آن زندانی که آزاد شده و به دربار راه یافته بود، یوسف را به یاد آورد و گفت که تعبیر آن خواب را برایشان میگوید.
او به زندان رفت و تعبیر آن خواب را از یوسف پرسید. یوسف گفت: شما هفت سال فراوانیِ آب در پیش دارید و پس از آن، هفت سال خشکسالی پیش خواهدآمد. آنگاه پیشنهاد کرد که برای نجات از خشکسالی هفت سال نخست را بیشتر زراعت کنند و محصولات افزون بر مصرف را با همان خوشههایشان انبار کنند تا سالم بماند.
پادشاه چون تعبیر خواب یوسف و راهحلش برای نجات مصر از قحطی را پسندید ، یوسف را به حضور طلبید؛ اما او به فرستاده شاه گفت ماجرای بریدن دستان زنان و زندانیشدنش را از شاه بپرسد. شاه درباره این موضوع تحقیق کرد و زنان شهر را به دربار فراخواند. زنان مصر بر بیگناهی یوسف تأکید کردند و زلیخا هم به عمل خود اعتراف کرد. پس از تعبیر خواب و اثبات بیگناهی یوسف، پادشاه مصر او را از زندان آزاد و وزیر خود و عزیز مصر کرد.
در دوره بیآبیِ مصر، کنعان نیز دچار قحطی شد. ازاینرو یعقوب پسرانش را برای دریافت گندم به مصر فرستاد. یوسف با دیدن برادرانش آنها را شناخت؛ اما آنها او را نشناختند. او با برادران به نیکی رفتار کرد و با فرستادن پیراهنش برای یعقوب چشمان نابینای او را بینا کرد. پس از آن یعقوب و فرزندانش برای دیدار یوسف به مصر رفتند.
در برخی از روایات از ازدواج یوسف با زلیخا پس از رسیدن به مقام عزیزی مصر سخن آمده است. برای مثال در حدیثی آمده است که یوسف زنی را دید که میگفت خدا را شکر که بردگان را بهواسطه طاعتشان پادشاه کرد و پادشاهان را به واسطه معصیتشان برده کرد. از او پرسید کیستی و او گفت زلیخا هستم و یوسف با او ازدواج کرد.
حتی در برخی روایات آمده است که زلیخا با دعای یوسف جوان شد و آنگاه یوسف با او ازدواج کرد. اما برخی با بررسی روایات مربوطه، در سند و محتوای این روایات خدشه وارد نموده، آنها را غیر قابل قبول دانستهاند. در برخی نقلها آمده است هر دو فرزند یوسف (منشا و افرایم) از زلیخا بودند.
طبق آیه ۴۲ سوره یوسف، هنگامی که یوسف در زندان بود، خبر آزادی یکی از زندانیان را به او داد و گفت: بیگناهیِ مرا پیش پادشاه یادآوری کن، اما شیطان آن را از یاد او برد و برای همین، یوسف چند سال در زندان ماند. در این زمینه میان مفسران اختلاف نظر هست.
برخی گفتهاند منظور این است که شیطان خدا را از یاد یوسف برد و به باور برخی دیگر شیطان موجب شد آن زندانی فراموش کند بی گناهی یوسف را به پادشاه بگوید. علامه طباطبایی نظر نخست را با بیان صریح قرآن ناسازگار دانسته است؛ چراکه از سویی در قرآن یوسف از مُخلَصان شمرده شده است و از سوی دیگر آمده است که شیطان هیچگاه نمیتواند در اندیشه مخلصان نفوذ کند.
معجزات و کرامات
نام یوسف ۲۷ بار در قرآن آمده و سوره دوازدهم قرآن، به نام اوست. قرآن یوسف را از بندگان مُخلَص خدا معرفی کرده است که به گفته علامه طباطبایی به این معنا است که او نهتنها به درخواست زلیخا برای ارتباط با او تن نداد، که حتی در دل هم به آن کار گرایش نداشت. همچنین در قرآن یوسف از محسنان دانسته شده است.
در قرآن، در سوره یوسف داستان زندگی یوسف بهتفصیل بیان شده است. قرآن داستان او را اَحْسَنُ الْقِصَص (نیکوترین داستان) نامیده و آن را با جزئیاتی از نوجوانی، به چاهانداختن، فروختن او به عزیز مصر، داستان زلیخا و یوسف، به زندان رفتن او و ملاقات پدر و برادران و حکومتش در مصر بیان کرده است.
عروج ملکوتی
یوسف ۱۲۰ سال زندگی کرد. هنگامی که مرگش فرا رسید، خدا به او وحی کرد که نور و حکمت را که در دست دارد، به ببرز بن لاوی بن یعقوب بسپارد. بعد از وفات یوسف هر گروهی میخواست جنازه او را در محله خود دفن کند. برای اینکه نزاع پیش نیاید، او را در مصر در صندوقی از مرمر، در نیل دفن کردند. پس از سالها حضرت موسی جنازه او را از آن مکان خارج کرد و به گفته یاقوت حموی تاریخ نویس قرن ششم و هفتم قمری، در فلسطین دفن کرد.