زندگینامه ابوالفضل حسن
به نام آفریننده عشق
عطار درباره او می گوید: آن حامل امانت آن عامل دیانت آن عزیز بیزلل آن خطیر بیخلل آن سوخته حب الوطن شیخ ابوالفضل حسن رحمة الله علیه. یگانهٔ زمان بود و لطیف جهان و در تقوی و محبت و معنی و فتوت درجهٔ بلند داشت و در کرامت و فراست از اندازه بیرون بود و درمعارف و حقایق انگشت نما بود و سرخسی بود و پیر شیخ ابوسعید ابوالخیر او بود.
ویژگی ها
نقل است که هر وقت که شيخ ابوسعيد را قبضی بودی گفتی اسب زين کنيد تا به حج رويم به مزار او آمدی و طواف کردی تا آن قبض برخاستی و نيز هر مريد شيخ ابوسعيد که انديشه حج تطوع کردی او را به سر خاک شيخ ابوالفضل فرستادی گفتی آن خاک را زيارت کن و هفت بار گرد آن طواف کن تا مقصود تو حاصل شود.
نقل است که کسی را شيخ ابوسعيد قدس الله سره پرسيد که اين همه دولت از کجا يافتی گفت: بر کنار جوی آب میرفتم پير شيخ ابوالفضل از آن جانب ديگر میرفت چشمش بر ما افتاد اين همه دولت از آنجاست. نقل است که از شيخ ابوسعيد ابوالخير که گفت: به سرخس شدم پير ابوالفضل را گفتم که مرا آرزوی آن است که تفسير يحبهم و يحبونه را از لفظ تو استماع کنم. گفت: تا شب درآيد که شب پرده سر بود چون شب درآمد گفت: تو قاری باش تا من مذکر باشم.
من يحبوهم و يحبونه برخواندم هفتصد تفسير کرد که مکرر نبود و يکی مشابه نشد تا صبح برآمد او گفت: شب برفت و ما هنوز از اندوه و شادی ناگفته و حديث ما به پايان نرسيد. گفتم سر چيست گفت: تویی. گفتم سر سر چيست گفت: هم تویی. نقل است که شيخ را گفتند باران نمیبارد دعا کن تا باران بارد آن شب برفی بزرگ باريد. روزی ديگر گفتند چه کردی گفت: ترينه وا خوردم يعنی که من قطبم چون من خنک شدم همه جهان که بر من میگردد خنک شد.