نوشته‌ها

زندگینامه شهاب‌الدین یحیی سهروردی

 

به نام آفریننده عشق

 

شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید (۵۴۹ – ۵۸۷ قمری / ۱۱۵۴ – ۱۱۹۱ میلادی)، فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان است. وی از بزرگترین فلاسفه تاریخ ایران است که حکمت خسروانی ایران باستان را احیا کرد. وی در اصول فقه و فقه نیز ید طولایی داشته و شاعر هم بوده‌ است.

 

ویژگی ها

شهاب‌الدین سُهرِوَردی در سال ۵۴۹ قمری در دهکدهٔ سهرورد زنجان متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی، استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت ذکا، وحدت ذهن و نیک‌‌اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.

سهروردی در اصفهان، که در آن زمان مهم‌ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، در محضر ظهیرالدین قاری تحصیل کرد. در گزارش‌ها معروف است که یکی از هم‌درسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگ‌ترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان و بعد از مرگ سهروردی، نسخه‌ای از کتاب تلویحات وی را به او دادند، آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.

سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دوره‌های درازی را به اعتکاف، عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید و چنانکه از گزارش‌ها برمی‌آید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی، کار بزرگ خویش، یعنی حکمةالاشراق را به پایان برد.

سخن گفتن‌های بی‌پرده و بی‌احتیاط بودن سهروردی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصاً از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد. رفتار سهروردی خالی از غرابت نبوده‌ است، چنانکه در عین کناره‌گیری از خلق و خلوت‌گزینی، اهل بحث و مناظره و جدل بوده‌ است و شاید اگر این میل در او نبود، ناگزیر از افشای سر ربوبیت نمی‌شد و تعصب قشریان را برنمی‌انگیخت و جان خویش بر سر این کار نمی‌نهاد.

سدیدالدین (معروف به ابن‌رفیقه) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردی را به زیبایی نقل می‌کند: «روزی با شیخ شهاب‌الدین در مسجد جامع میافارقین راه می‌رفتیم. او جبه کوتاهِ آسمانی رنگی پوشیده بود و فوطه تابیده‌ای را به سر بسته بود. یکی از دوستان، مرا با او دید و مرا به کناری کشید و گفت: مگر کسی نبود با او راه بروی که با این خربنده حرکت می‌کنی! گفتم: ساکت باش، مگر او را نمی‌شناسی؟ گفت: نه او را نمی‌شناسم. گفتم: این عالم وقت و حکیم عصر است؛ این جوان پریشان ظاهر، شهاب‌الدین سهروردی است. در موردش گویند که شیخ به مقامات عالیه و نهایت مکاشفه رسیده و صاحب کرامات و خوارق عادات گردیده‌ است.»

با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، می‌توان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید و سهروردی را به ژنده‌پوشی و حتی بعضی به دیوانگی می‌خواندند. سهروردی معتقد است که بدون خلع بدن (جدا شدن روح از بدن) و کشف و شهود، نمی‌توان از حکمت مقدس باخبر شد. وی فلسفه و حکمت خود را نیز محصول کشف و شهود و اشراق دفعی روح مقدس بر قلب خود معرفی می‌کرد. شیخ اشراق در منطق نیز دیدگاه‌هایی نو عرضه کرده‌ است که در منطق فلسفه مشاء به چشم نمی‌خورد. وی از این دیدگاه‌ها با عنوان قواعد اشراقی در منطق یاد می‌کند؛ هر چند بخش‌هایی از مباحث منطق فلسفه مشاء را نیز پذیرفته و آن‌ها را در منطق خود، به ویژه قسم اول کتاب حکمه الاشراق جای داده‌ است.

شیخ اشراق در آغاز هر یک از کتاب‌های المطارحات، التلویحات، اللمحات و حکمةالاشراق به منطق پرداخته‌ است. وی در سه کتاب اول، مباحث منطقی را به شیوه سنت مشائی مطرح کرده‌ است، با این تفاوت که در منطق المطارحات، مباحث، تفصیل بیشتری داشته و جنبه تاریخی نیز دارد. شیخ اشراق در سه کتاب اول با مشائیون مماشات می‌کند، ولی هدف او در منطق حکمه الاشراق را بیان قواعد منطق به صورت بسیار مختصر و کاهش دادن قواعد منطقی به چند قاعده است.

سهروردی کسی است که مکتب فلسفی فلسفه اشراق را به‌ وجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او فلسفه‌اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده‌اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن، آرای افلاطون، ارسطو، نوافلاطونیان، زرتشت، هرمس، اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته‌ است.

مکتب سهروردی، هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و فلسفه اشراق را شریف‌ترین و بلندمرتبه‌ترین مرحله شناخت می‌شناسد. کتاب حکمةالاشراق، مهم‌ترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تأسیس حکمت مشرقی جامهٔ عمل پوشاند. او را زنده‌کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی می‌دانند.

به اعتقاد سهروردی، حاکم حکیم یا رئیس مدینه می‌باید «صاحب کرامات» باشد تا اهل مدینه با دیدن کرامات وی از او فرمان برند. به اعتقاد سهروردی، حکما فرمان‌های خداوند را دریافت می‌کنند و این امر به آن‌ها قدرت و اقتدار می‌بخشد. حکیم است که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست یافته‌ است که می‌تواند هدایت بشر را در دست گیرد. در نظر سهروردی، اگر ریاست واقعی جهان به دست حکیمی متأله قرار گیرد، زمانه آن حکیم،  بس نورانی و درخشان خواهد بود و برعکس، هرگاه جهان از تدبیر حکیمی الهی تهی ماند، ظلمت‌ها و تاریکی‌ها بر عالم و مردم آن چیره شود.

سهروردی، عشق را همراه با حسن و حزن، سه فرزند عقل می‌داند و حزن و رنج را ملازم و همراه عشق عنوان می‌کند و معتقد است رسیدن به حسن و کمال جز از طریق عشق میسر نمی‌شود. به تعبیر وی، عشق تن را فانی کرده و جان را بقا می‌بخشد. در نگاه او، عشق محبتی مفرط و بیرون از حد است که در مجموعه هستی، شریان دارد و هر موجودی، چه نوری و چه غیر نوری، از آن بهره و نصیبی دارد و این عشق است که رابط وجودی میان موجودات عالم است. عارف، باید از دو وادی معرفت ومحبت گذر کند و گاو نفس را در پیش پای عشق قربانی نماید تا به آب حیات عشق رسد و از آن بنوشد. غایت این عشق، تشبه به خدا و فنای در اوست.

سهروردی، هستی‌شناسی خود را «نورالانوار» نام نهاده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن، چشم را کور می‌کند. نور را نمی‌توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می‌شوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده‌اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل، سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن‌ها با «نورالانوار» دارد؛ یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن‌ها می‌رسد.

او شدت و ضعف موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آن‌ها می‌داند. نور حقیقتی واحد است اما شدت و کاستی دارد و بر این تعبیر از خداوند به عنوان نورالانوار و سرچشمهٔ نورانیت سایر وجودها تعبیر می‌کند. عموم مورخان، سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و… معرفی کرده‌اند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم کیمیا معرفی کرده است. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری می‌دادند.

برخی معتقدند ملاصدرا که بنیان‌گذار بزرگ‌‌ترین و مهم‌ترین مکتب فلسفی در جهان اسلام است،  در آرای خود، به شدت متأثر از فلسفه اشراق است. قطب‌الدین شیرازی و شمس‌الدین شهرزوری از کتب سهروردی شرح نوشته‌اند و شروح این دو مورد توجه علاقمندان فلسفه اشراق می‌‌باشد. عموم مورخان، سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و… معرفی کرده‌اند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم کیمیا معرفی کرده است. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری می‌ دادند.

شهرزوری نوشته‌ است: شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر می‌گفته‌ است. اشعار نسبتا زیادی از او به زبان عربی در دست است. اشعار فارسی او بیشتر قطعه و دوبیتی هستند که برخی از آن‌ها در متن داستان‌های فلسفی کوتاه او آمده‌اند. این رباعی در تذکره‌ها از او مشهور است:

هان تا سر رشته خرد گم نکنی   خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

     رهرو تویی و راه تویی منزل تو   هشدار که راه خود به خود گم نکنی

در وصیت‌نامه سهروردی به نقل از دینانی آمده‌ است: «وقتی خواستی قرآن بخوانی، به گونه‌ای بخوان که گویی فقط برای تو نازل شده نه کس دیگری‌.»

 

آثار

  • المشارع و المطارحات
  • التلویحات
  • حکمةالاشراق
  • اللمحات
  • الالواح المعادیه
  • المقاومات
  • بستان القلوب

 

از منظر فرهیختگان

غلامحسین ابراهیمی دینانی اندیشه‌های سهروردی را کاملا ایرانی می‌داند و بر این باور است که اندیشه‌‌های وی برگرفته از ایران باستان و حکمت ایرانی دانسته‌ است. به نظر دینانی سهروردی کسی است که حکمت ایرانی را در مقابل حکمت یونانی قرار داده‌ است.

کاظم محمدی، سهروردی را پیش از اینکه فیلسوف باشد، یک عارف می‌داند؛ عارفی پویا و ریاضت کشیده و در بسیاری از مسائل، به کنه حقیقت رسیده.

 

عروج ملکوتی

به دستاویز آنکه سهروردی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند. چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب، خون او را مباح شمردند. صلاح‌الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، به ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.

به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر، تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ قمری به زندان افکند و شیخ همان‌جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهروردی شهر حلب است. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست. (البته مشهور آن است که سهروردی را در پوست الاغ سوزاندند.)

شمس تبریزی، معاصر شهاب‌الدین یحیی سهروردی، دلیل و روایتی دیگر از قتل او در مقالات به دست داده است. ملک ظاهر به سهروردی می‌گوید: تو چه دانی که لشکر چه باشد؟ آنگاه نظر کرد به بالا و لشکرها دید ایستاده، شمشیرهای برهنه کشیده، اشخاص با هیبت در و بام و صحن و دهلیز پر، برجست و در خزینه رفت.

در نقلی دیگر آمده است: کینه شهاب به دنبال نمایاندن واقعه و در خزینه شدن ملک ظاهر، در دلش بوده و همچنین حسد حسودان. به همین دلیل گفتند: پیش فلان ملک نامه بنویس به اتفاق تا وی را در منجنیق نهیم. چون نامه بخواند دستار فروگرفت. سَرَکَش ببریدند. در حال پشیمان شد و بر وی ظاهر شد مکر دشمنان. او را خود لقب ملک ظاهر گفتندی. فرمودشان تا چون سگ خون او را بلیسیدند. دو و سه از ایشان بکشت که شما انگیختید.