زندگینامه بابا فرج تبریزی
به نام آفریننده عشق
بابا فرج بن بدل بن فرج تبریزی (درگذشت ۵۶۸ قمری)، معروف به بابا فرج تبریزی، از صوفیان تبریز در سدهٔ ششم هجری بود که در کتاب سلسلهٔ ارادت، از نوادگان جنید بغدادی دانسته شده است.
ویژگی ها
بابا فرج در اوایل متحولالحال بوده و گاهی به خانقاهداری و تربیت افراد میپرداخته و گاهی هم در حمام محلهٔ گجیل مخفی میشده است. روزی حفده عطاری در مسجد جامع تبریز وعاظی میکرد که بابا فرج جذب حرفهای او شده و با بدن عریان از حمام بیرون جسته و در مسجد حضور یافته است. حفده با اینکه او را نمیدید، زبانش بسته شد و از وعظگفتن عاجز شد و پس از رفتن بابا فرج، سخنرانی خود را ادامه داد. وی پس از مطلع شدن از موضوع، نزد بابافرج رفت و از مریدان خانقاه او شد. پیر طریقت بابا فرج، شیخ احمد مرشطی بود که خود از مریدان شیخ محمد سالم به شمار میرفت و شیخ محمد هم از مریدان شیخ جنید بغدادی بود. البته اگر سلسله طریقت بابا فرج به جنید برسد، با توجه به سال مرگ جنید، باید در میانه، بیش از دو واسطه بوده باشد.
بابا فرج را به سبب حالت جذبهای که بر او غلبه داشت و غالباً در گلخن حمامی در گجیل عزلت میگزید، از «اولیای اخفیا»، «شیخ واصل» و «مجذوب و محبوب حق» خواندهاند و آوردهاند که چنان در شهود حق مستغرق بود که هرگز نظرش بر جهان نیفتاد. در کتاب سعادتنامه اثر شیخ محمود شبستری آمده است که حفده عطاری پرسید: جهان مُحدَث است یا قدیم؟ بابا فرج پاسخ داد: فرج تا که چشم بگشاده است نظرش بر جهان نیفتاده است. وصف چیزی چه باید پرسید که دل و دیده هرگز آن بندید؟ امام با شنیدن این سخن، «مرد کار را بشناخت» و «تختهٔ علم را در آب انداخت.»
به اعتقاد بابا فرج، جهان خالی از «بد» بوده و او «شر مطلق» را نفی میکرده است. روزی شخصی کافر قاتلی را دید و از بابا فرج در رابطهٔ با نیکی او سؤال کرد. بابا فرج دو نیکی را به وی نسبت داد؛ یکی آنکه قاتل این کافر، انسان دیندار و جهادگری است و دیگر آنکه مقتول این فرد، شهید محسوب میشود. از مشهورترین مریدان و تربیت یافتگان بابا فرج، عارف نامدار، شیخ نجمالدین کبری است که هم از «نظر» و هم از «تربیت» بابا فرج برخوردار بوده و به اشارت و ارشاد او به سیر آفاق و انفس پرداخته است. نقل است که شیخ نجمالدین کبری به نزد بابا فرج آمد و در هنگام ملاقات با او، لباس بابا فرج شکافته شد و سپس به حالت اولیه بازگشت و بابا فرج آن را به وی داد. این لباس به این جهت، فرجی خوانده میشود که متعلق به بابا فرج است. مولانا در مثنوی معنوی در این رابطه میگوید: «صوفیی بدرید جبّه در حَرَج پیشش آمد بعد بدریدن فَرَج؛ کرد نام آن دریده فَرَجی این لقب شد فاش زان مرد نجی.»
بابافرج خود را از اولیای خاصه میدانسته است، زیرا شیخ نجمالدین، ابومنصور حفده و دیگران را به شرطی پذیرفت که طوری نزد او روند که گویی در پیشگاه خداوند حاضر میشوند. درباره بابافرج گفتهاند که وی «پیرنظر»، «پیر تربیت» و «پیر خرقه» میباشد. «پیرنظر» آن است که چون نظر او بر مرید افتد، در حال او تغییر دهد و «پیر تربیت» آن است که به مرید تعلیم دهد و او را راهنمایی کند (چنانکه بابافرج، شیخ نجمالدین را از خواندن شرح السُنّه تألیف فَرّاء بَغَوی منع کرد و او را به مصر فرستاد) و «پیر خرقه» آن است که خرقه در مرید پوشاند و اینکه بابا فرج جامه شکافته خود را بر شیخ نجمالدین پوشانیده دلیل بر آن گرفتهاند که او پیر خرقه او نیز بوده است. شیخ نجمالدین کبری بود که این هر سه را از او یافت. عبدالعزیز هروی، صوفی برجسته نیز از همین دوره به خدمت بابا فرج پیوست و از مریدان خاص او شد.
عروج ملکوتی
بابا فرج در سال ۵۶۸ قمری درگذشت و در گورستان گجیل تبریز (مقبرة العرفا) به خاک سپرده شد. آرامگاه بابا فرج در سال ۷۵۵ هجری بازسازی شده و در روزهای شنبه، زیارتگاه صوفیان تبریز بوده است.

